به گزارش «سدید»؛ نوشتن یکی از ابزارهای ثبت و برونریزی اطلاعاتی و احساسی در هر فرهنگ است که با یادگیری آن گاهی افراد بخشی از تاریخ را هم به روایت راویان شخصی مینگارند، گاهی در خلق آثار هنری مکتوب مثل شعر و نثر ادبی و داستان موثرند و گاهی یک فن ژورنالیستی در ارائه سویههای مختلف وقایع و اخبار است و کارکردهای زیادی که توضیح آن در این مقال نمیگنجد و مورد بحث ما نیست. اما فراگیری نوشتن، فراتر از سواد نوشتاری، یک لزوم برای تکتک افراد جامعه است که با آموزش در مدارس آغاز میشود و لزوم آن در بیشتر خانوادهها احساس نمیشود و مدرسه اولین گامهای تربیتی را در این مهم برای افراد برمیدارد. نوشتن ارتباط مستقیمی در انتظام فکری افراد دارد و کسانی که قدرت نوشتن پیدا میکنند، عموما در دستهبندی افکار و بیان آنها هم متبحرند. در سالهای ابتدای نوجوانی که در کشور ما با شروع دوره متوسطه اول آغاز میشود، دانشآموزان کتاب و عنوان درسی را در مقابل دارند به نام «انشا و نگارش» و با این عنوان درسی وارد فاز جدی نوشتن میشوند.
اما متاسفانه این فرصت با شرحی که در ادامه خواهد آمد، توسط سیاستگذاریهای غلط در مدارس و معلمان و ناکارآمدی کتاب درسی کاملا میسوزد و اغلب فارغالتحصیلان پایه دوازدهم خواهند گفت: «من نمیتوانم بنویسم! لطفا چنین چیزی را از من نخواهید!»
فارغ از اینکه نوشتن یک مزیت فرهنگی و هنری برای همه افراد جامعه است، برای نوجوانان بهمثابه یک درمان برای آشفتگیهای ذهنی آنهاست. نوجوانی که افکار و آشفتگیهایش را به قلمش جاری میکند، تلاطمهایش را با راهحلهای ذهنیاش مقابل هم مینشاند و نوشتن گاهی برایش یک مخلص از آشوبهای هویتی است.
ذهن نوجوان اگرچه درگیر انتخاب اعتقاد و رویه ثابت و امتحان راههای مختلف است، ولی درگیر روزمرگی و چالش معاش و تجربههای بزرگسالی نشده است و دسترسیاش به خلاقیتها و تخیلهای ناب بسیار سریعتر اتفاق میافتد. آموزش نوشتن به نوجوان علاوهبر تمام چیزهایی که گفته شد، یک سرمایهگذاری هنری و فرهنگی است که بیتوجهی به آن از غنای تاریخ ادبیات در آینده کم خواهد کرد.
در ادامه به توضیح و تفصیل و ارائه راهکار در این باره خواهم پرداخت.
گسترش ثبت لحظهای در فضای مجازی از اهمیت نوشتن کاست
انسانها در گذشته با نوشتن داستان و خاطرهنگاری و روزنگاری به ثبت غیرمستقیم تاریخ زمانه خویش میپرداختند و حال زندگی موازی دیجیتال لزوم ثبت نوشتاری و چاپ را کمرنگ کرد و هم سطح کیفی انتقال مفاهیم و خلق اثر هنری چندین درجه تنزل کرده است؛ چراکه افراد بدون تسلط به نوشتن با نوشتن در فضای مجازی به انتقال مطلب پرداختند ولی سیستم هوشمند فرهنگی باید همچنان سطح سلیقه افراد تحصیلکرده جامعه را با آموزش نوشتن و نشر فرهنگ کتابخوانی از فضای ثبت لحظهای جدا کند.
مدارس برای کتابخوانی نمیتوانند جایی باز کنند. کتابخانههای مدارس کوچک و قدیمی ماند و بهروز نشد و به همین طریق اهمیت نوشتن هم دارد از بین میرود
«خواندن و نوشتن» همیشه کنار هم آمده و یکی بدون دیگری معنا پیدا نخواهد نکرد. تنفس در فضای فکری افراد با «خواندن» میسر میشود و نظام فکری افراد برای اینکه به خروجی قابل قبولی مثل «نوشتن» برسد باید با «خواندن» مکرر حاصل شود.
این باید برای نوجوان تبیین شود که ما نه در فرصت زیست اندکمان میتوانیم همه تجربیات را فرا بگیریم و نه شدنی است، ولی کتابها فضای فکری و تجربی نویسندههای آنهاست که بهخوبی تجربیات زیستی و مشاهدات ما را تصاعدی بالا میبرد.
آیا خانوادهها چنین چیزی را بدون کمک مدارس میتوانند اجرا کنند؟ جواب واضح است؛ بهسختی.
اصلا چند درصد خانوادهها اولویت خرید کتاب و مطالعه را دارند یا میتوانند با توجه به وضع موجود اقتصادی داشته باشند؟
سیستم آموزشی که 12سال فرد را در اختیار دارد چه وظیفهای درقبال آنها دارد و آیا نباید توقع داشت که اولویتش تجهیز کتابخانه مدارس و بازکردن ساعت مطالعه بین دروسی باشد که در کمیت و کیفیت آنها دهها مثنوی میشود سخن گفت؟
حقیقتش را بخواهید این جمله من بیشتر یک درد دل معلمی است تا چیزی که در بافت تحلیلم جا بگیرد:
از وقتی گزارش تصویری نهچندان واقعی و تزئینی و کاغذبازی جای خودشان را به حقیقتهای جاری در مدرسه دادند، نمازخانهها از رونق افتاد و کتابخانهها شدند نمورترین قسمت هر مدرسه... بگذریم.
چرا کتاب نگارش در دوره متوسطه ناکارآمد است؟
پاسخ این سوال را میتوان با تبیین راه درست نوشتن، داد.
نوشتن اگر خلق اثر ادبی باشد، حاصل پیوند ذهن تجربهگر و تخیل است و اگر بازگردانی ذهن افراد یا انتقال یک مفهوم باشد، حاصل فراگیری فن نوشتن و درستنویسی است.
اما مسیر کتابهای نگارش در دوره متوسطه در خوشبینانهترین حالت فقط بخش خیلی کوچکی را آموزش میدهد؛ شاید 10 درصد...
بهعنوان مثال یکی از تیترهای کتاب نگارش سال هفتم، اولین سال ورود به دوره متوسطه، و توضیح متن درس را با هم میخوانیم.
درس اول: نقشه نوشتن
در نگاه اول خیلی این تیتر هوشمندانه بهنظر میرسد و یادآور «پیرنگ» است و تحسینبرانگیز. اما وقتی متن را میخوانیم مایوس میشویم.
بعد از طرح چند سوال این متن را در کتاب میبینیم:
«بهنظر شما، در سفر نوشتن، نقطه آغاز و پایان کجاست؟ معمولا تصور میشود نوشتن با نگارش کلمات روی صفحه کاغذ شروع میشود؛ در حالی که چنین نیست. هر نوشته، پیش از خودنمایی بر پهنه کاغذ، در ذهن نویسنده، طبقهبندی و نوشته میشود. هر قدر این فرآیند (نگارش و طبقهبندی ذهنی) کاملتر باشد، نوشته ما چشمگیرتر خواهد بود؛ بنابراین در سفر نوشتن، نقطه آغاز حرکت، «ذهن» است و خط پایان سفر «صفحه دفتر» شماست.»
کتاب نگارش محترم! مگر شما نمیگویی نقطه آغاز «ذهن» است؟ یعنی همان تفکر خودمان. گلی به گوشه جمال شما... بسیار خوب؛ این طفلکی که روبهروی نوشتههایت نشسته با این کلمه و کارکردش در نوشتن بیگانه است و اصلا نمیداند ساختار ذهنیاش برای شروع فعل «نوشتن» باید چطور باشد و چطور برای یک موضوع یک خط سیر فکری ایجاد کند که درنهایت به نوشته تبدیل شود.
و در ناباورانهترین حالت ممکن وقتی کتاب را ورق میزنیم، در صفحه بعد نوشته:
«مسیر حرکت و مراحل سفر نوشتن: موضوع، مقدمه و زمینهسازی، تنه و بدنه متن، نتیجه و جمعبندی»
جدا از اینکه اصلا مشخص نیست که این مراحل سفر نوشتن! برای چه نوع نوشتهای است و طراحان کتاب طبق چه اصولی این مراحل و تقسیمبندی را روانه کتاب کردهاند، اصلا ساختار تفکر و خلاقیت و مشاهده و هزار عنوان دیگر در صفحات آغازین این کتاب وزین درسی جایی ندارد. شما انگار کنید که کتاب بچه را برای ارائه تحقیق علوم یا توضیح انواع آبزیان دارد آماده میکند.
رسالتی که شما برای نوشتن در نظر دارید همین است؟ مقدمه بنویس، تنه اصلی داشته باشد و بعد نتیجهگیری کن؟!
نقطه آغاز رسالت نوشتن، مشاهده تفکر و تخیل و مشاهدات و یافتهها، بسته به موضوعی که برای آن مینویسم، است. نقطه آغاز تمرکز روی موضوع و انتخاب یک نقشه راه برای چطور آغاز و چطور به پایان بردن نوشته بسته به موضوع آن است؛ داستان میخواهیم بنویسیم یا گزارش یک اردوی علمی یا داستان یا چه؟
عزیزی که نشستهای پای الفبای نگارش! تو میدانی چطور باید فکر کنیم؟ چطور تمرکز کنیم؟ چطور تخیل یا مشاهدات یا اطلاعات را درست ردیابی کنیم و بنویسم؟
و شاید باور نکنید که این کتاب این بخشهای بیهوده و گیجکننده را که کاربردی در بهبود انشای دانشآموزان ندارد،تا صفحه 85 ادامه میدهد و کتاب در کل 100 صفحه است.
این کتاب و سایر کتب نگارش دوره متوسطه، در استادانهترین طریق ممکن زنگ انشا و نگارش را به حدی نفرتانگیز میکنند که دانشآموز حاضر است ساعتها به جایش فیزیک و شیمی بخواند و نه یک خط این کتاب را بخواند و نه یک خط انشا بنویسد.
شاید این سوال مطرح شود پس نقش معلم در کلاس چیست؟ او کمک کند به جذابیت این ساعت و عنوان درسی...
در ادامه از لطف مدیران و مدارس و سیاستگذاری آنها به این ساعت درسی خواهم گفت و اینکه اصلا سیاستگذاری مدرسه ایدهآل همسو با آموزش نوشتن در کلاس باشد، آیا معلمان نگارش برای سر کلاسها تربیت شدهاند؟
رویکرد اغلب مدارس به زنگ انشا و نگارش
اگر در مدارس معلم درس ادبیات و انشا و نگارش یک نفر باشد، اکثرا کمیت درس ادبیات بهحدی بالاست و آنقدر پرنکته است که در ساعات تعریفشده، به تدریس تمام نکات نمیتوان رسید.
(جامعه آماری من برای این تحلیل مدارس دولتی و غیرانتفاعی معمولی هستند و مطمئنا مدارس خاص با فوق برنامههای زیاد و ساعات بیشتر از مدارس دولتی، مدنظرم نیستند، چون وجه اشتراکی بین مدارس دولتی با مدارس خاص عملا وجود ندارد و اینجا بحث عدالتآموزشی را مطرح نمیکنم، چون رویکرد متفاوتی در بحث است.)
اکثر مدیران، معلمان ادبیات را تشویق میکنند که از زنگ نگارش برای تدریس ادبیات هم استفاده کنند و ساعت بیشتری به ادبیات نمیتوانند اختصاص دهند.
از طرفی خواست اولیای دانشآموزان بر این است که معلم زنگ انشا را به ادبیات اختصاص دهد و برای ادبیات کلاس فوقالعاده نخواهد و وقتی این خواسته با همراهی مدیران و معاونان آموزشی حمایت میشود، معلم هیچ نیرویی در حذف نکردن ساعت انشا ندارد.
این وضعیت خوشبینانهترین حالت بود. در حالتهای بعدی زنگ انشا یک زنگ تفننی است که میشود بقیه آزمونها را در آن برگزار کرد یا در مناسبتها برای کارهای فوق برنامه اشغالش کرد و باز حتی اگر معلم این ساعت را مهم و غیرقابل تعطیلی بداند، با پشتوانهای به اسم مدیر و معاون همراهی نخواهد شد.
بهعنوان نتیجهگیری در این بخش میتوان گفت که اغلب مدیران مدارس برای این عنوان درسی ارزش بالایی قائل نیستند و بالطبع این ارزشمندی به معلم و دانشآموزان راه پیدا نمیکند.
ما عملا در اغلب مدارس معلم تربیتشده برای زنگ انشا و نگارش نداریم.
اولین برخورد ما با این جمله یک علامت سوال بزرگ است: چرا؟
معلمان درس انشا و نگارش یا ادبیات خواندهاند یا ادبیات درس دادهاند (بدون مدرک مرتبط) یا اصلا نه ادبیات خواندهاند و نه درس دادهاند و ساعت خالی را مدیر محترم با ساعت نگارش پر کرده است.
در حالت اول اوضاع بهتر است ولی باز ایدهآل نیست؛ چراکه همه ادبیاتخواندهها نوشتن و آموزش آن را بلد نیستند و بالطبع با کیفیت پایین کتاب درسی نگارش، اصلا این کلاس، جذاب و دارای خروجی کاربردی نخواهد بود.
در دو حالت باقیمانده که شاهد یک فاجعه هستیم، کلاس نگارش اغلب اصلا در حد همان کتاب بیکیفیت هم نیست و برای استفاده عموم در دفتر مدرسه به حراج گذاشته میشود.
درحال حاضر حتی دانشگاه فرهنگیان هم که متولی تامین نیروی مدارس است، اهمیتی به تربیت معلم برای درس نگارش نمیدهد.
در یک پرانتز بزرگ البته میتوان گفت که شاید دروس پولساز برای مافیای کنکور و آموزشگاههای آزاد حتی در دانشگاه فرهنگیان هم جای ارزشمندتری دارد تا درس انشا و نگارش که معلم میتواند سیستم فکری دانشآموز را در همان یک زنگ در مدرسه عوض کند. چون عملا تربیت معلم برای این ساعت درسی برایش محلی از اعراب ندارد.
معلم در بالاترین نقطهی کلاس و هدایتگر همه افراد کلاس است و حتی اگر کتاب درسی کیفیت پایینی داشته باشد، میتواند با هنر و تسلطش به اهمیت این ساعت درسی، کلاس انشا را به جذابترین کلاس تبدیل کند.
اما آیا میتوان این مقوله را به شانس دانشآموزان نسبت داد که مقابل چنین معلمانی در درس انشا و نگارش بنشینند یا خیر؟ یا آموزشوپرورش مسئول تربیت معلمان و تالیف کتاب اصولی و جذابی است که همه در این سالهای محصلبودن، توانایی نوشتن را کسب کنند و لذت نوشتن را بچشند؟ بیشک آموزشوپرورش باید دید خود را به درس پرورشدهنده و شفابخشی به اسم انشا و نگارش تغییر دهد و اول مدیران را در لزوم این درس توجیه کند و سپس معلمان درخور و خلاقی تربیت کند.
ارزشیابی غیراصولی درس انشا و نگارش
مقوله دیگری که تعداد زیادی از دانشآموزان از آن شکایت دارند، نحوه ارزشیابی درس انشا و نگارش است.
عموما سلیقه شخصی معلم بسیار بسیار در نمره انشا موثر است و خیلیها این را ناگزیر میدانند.
ولی من بهعنوان یک معلم ادبیات و انشا و نگارش قاطعانه این امر را بیکفایتی معلم در شناختن دانشآموزانش میدانم. ما یک ترم فرصت داریم که سطح تفکر و قدرت انتقال تفکر و تخیل هر دانشآموز به واژه و جمله را بشناسیم. این در شرح یک درس خلاقیتمدار است که هر کسی با خودش سنجیده شود نه با سطح سلیقهی نوشتاری معلم یا با بهترینهای یک کلاس.
و نکته دیگر در آزمون درس انشا همیشه نادیده گرفته میشود و آن شرایط آن روز آزمون برای هر دانشآموز است؛ یعنی منطقا باید علاوه بر شناخت هر دانشآموز در طول کلاسهای ترم، این را در نظر بگیریم که او بهترین وجه خودش را در امتحان به نمایش میگذارد و ما از شرایط فکری و روانی و روحی او خبر نداریم. پس همین که حداقلهای اصول آموزش دادهشده را رعایت کرده باید از او بپذیریم و با سختگیری در نمره دادن بیش از این برای این درس دافعه ایجاد نکنیم.
از بیشتر دانشآموزان در کلاس میشنویم که: «من نمیتوانم خوب بنویسم...» به نظر من بهترین پاسخ به این دانشآموزان این است: «هر کسی هر چه بنویسد بد نمیشود.»
باید اجازه دهیم افراد در نوشتن در خودشان رشد کنند نه کنار یکدیگر و با مقایسه؛ مثلا همین که بتواند با تمرکز بهتری تخیلش را مشاهده کند و موضوع را با خلاقیت و زاویه دید متفاوتی پرورش دهد، گاهی برای یک سال تحصیلی کافی است.
پیشنهادها و راهکارها برای بهتر برگزارشدن این ساعت درسی مهم
اولین چیزی که در رأس پیشنهادهاست و پیشتر به آن اشاره شد، توجیه افراد در ردههای آموزشی و خانوادهها نسبت به اهمیت این عنوان درسی است؛ اینکه این درس چه بخشی در روح فرزند و دانشآموزان احیا میکند و علاقهمندی او به نوشتن و مطالعه چه تاثیری در روند رشد فکری و شخصیتی او دارد.
همراهی مدیران مدارس در تجهیز کتابخانهها و اهمیت به خواندن و بعد انشا و نگارش یک گام مهم در نهادینهکردن فرهنگ بزرگ اهمیت نوشتن و مطالعه است. البته که سیاستهای آموزشی کلان باید در راستای کاهش کمیتهای دروس بیفایده و غیرتاثیرگذار و افزایش مهارت و خلاقیت فردی حرکت کند تا دروسی مثل انشا و نگارش از مهمترین عناوین در کارنامه و برنامه درسی شود.
پرورش معلمانی اخص این واحد درسی بسیار بسیار حائز اهمیت است؛ تربیت معلمانی که خودشان با خواندن و نوشتن بیگانه نیستند و میتوانند افراد زیادی را مشتاق خواندن و نوشتن کنند.
از معلمان انشا و نگارش در سیستم اداری مدارس، طرح درس خاصی نمیخواهند و همین باعث میشود که معلم بیشتر از چیزی که انتظار میرود خالی از ایده باشد و خودش در مقام آموزشدهنده خلاقیتی برای برگزاری بهتر نداشته باشد. البته حتما نبود کلاسهای ضمنخدمت برای انشا و نگارش بیتاثیر نیست و معلم احساس نمیکند باید با آمادگی وارد کلاس شود و اصلا و اساسا این درس آمادگی تدریس و خلاقیت فراوان میخواهد.
و در آخر
معلم انشا و نگارش و ادبیات فارغ از همه این بحثها باید زمانه کسانی را که مقابلش نشستهاند، درک کند و بداند که سرعت دنیای دیجیتال و فضای مجازی و جذابیتهایش بهحدی است که گاهی ناخواسته دانشآموزش از درک دنیای جذاب نوشتن و خواندن عاجز است. او نه گودزیلای جسور است نه نوجوان گستاخ و فقط یک تفکر عزیز و معصوم است که یک سال مقابل این معلم نشسته و سرعت دنیای دیجیتال و گاهی ناآگاهی و سهلانگاری خانواده، او را از درک لذت خیلی امور مفید بازداشته و معلم میتواند از این فرصت استفاده کند و کتاب درسی بیفایده را در سریعترین وجه ممکن درس دهد و باقی وقت را از تکهداستانها و شعرهای جذاب نوجوانپسند انتخاب کند و با عشق برایشان بخواند. گاهی یک پیشرفت کوچک یا رد پای یک خلاقیت کوچک در نوشته دانشآموز را در چشم او پررنگ جلوه دهد و خودش نیز انشا بنویسد همراه بقیه و مخاطبانش را منتظر و تشنه ساعتهای درس انشا کند.
سالهاست تصمیم گرفتهام در ابتدای سال از هیچ دانشآموزی نپرسم چه کتابی خواندی و در عوض برایش کتاب بخوانم در دقیقههای فراغت.
آشتیدادن چشم و روح انسانهایی که مقابل معلم نشستهاند با عنوان درسی که معلم میخواهد تدریس کند، هنر معلم است که حتی جذابترین کتابها قادر به برگزاری این آشتیکنان نیستند.
منبع: روزنامه فرهیختگان