گزارشی پیرامون پیرامون وضعیت دینی جامعه؛
مدیر گروه دین انجمن انسان‌شناسی ایران معتقد است: جامعه ایران اسلامی معاصر در آستانه یک وضعیت مرزی میانه واقع شده، یعنی برای اولین بار، شاهد ظهور و بروز یک پدیده قطبی شده، قطبی‌ساز، شکاف‌ساز و فاصله‌انداز به لحاظ اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی با عنوان «ایران در آستانه و در میانه دین‌گرایی و دین‌گریزی» هستیم.

به گزارش «سدید»؛ با پیروزی انقلاب و استقرار نظام اسلامی در کشور، اداره جامعه بر مبنای آموزه‌های دین در دستورکار قرار گرفت. از سوی دیگر، داشتن جامعه‌ای که در تمام سطوح و ساحت‌های آن، آموزه‌های دینی جاری و ساری باشد، از اهدافی به‌شمار می‌رفت که انقلاب اسلامی برای تحقق آن شکل گرفته بود، ولی موضوع به این سادگی نبود و شرایط مطابق انتظارات پیش نرفت. اگر یکی از جلوه‌های تحقق جامعه دینی را بهبود و ارتقای وضعیت و سبک دینداری عموم افراد جامعه در نظر بگیریم، تغییر و تحولاتی که در نتیجه پدیده جهانی شدن به‌وجود آمد، جامعه ایران را نیز متأثر کرد و مسئله شکاف نسل‌ها و نیز فقدان پاسخگویی مناسب به مطالبات اجتماعی، دست به دست هم داد تا شاهد تغییراتی در کمیت، کیفیت و سبک دینداری و دین‌ورزی جامعه ایرانی باشیم، تا جایی که برخی قائل به این موضوع شدند که کمیت و کیفیت شاخص‌های دینداری در جامعه ایران افول کرده و این جامعه در گذشته، وضعیت بهتری به لحاظ دینی بودن داشته است. این شرایط تا آنجا پیش رفت که برخی قائل به وجود دین‌گریزی در جامعه ایران شدند، هر چند عده‌ای دیگر از اساس با وجود مفهومی به‌عنوان دین‌گریزی مخالف بودند. بروز بحران‌ها و ناآرامی‌های اجتماعی در بازه‌های زمانی گوناگون که در آنها، شعارها و اقداماتی علیه نمادها و مظاهر دینی رقم خورد، بر نگرانی‌ها نسبت به وضعیت دینداری در جامعه ایران افزود و موجی از هشدارهای اندیشمندان و صاحبنظران علوم انسانی را در خصوص این وضعیت و آینده آن به‌دنبال آورد، تا آنجا که یکی از بزرگترین چالش‌های آینده ایران، فهم جامعه از دین و دینداری بیان شد. در همین راستا، خبرنگار ایکنا از اصفهان به‌منظور بررسی وضعیت دینداری در جامعه ایران، تغییر و تحولات مربوط به آن و آسیب‌ها و چالش‌هایی که این وضعیت را تهدید می‌کند، گفت‌وگویی با سیدمحمود نجاتی حسینی(خراسانی)، دین‌پژوه و مدیر گروه دین انجمن انسان‌شناسی ایران انجام داده است. بخش اول این گفت‌وگو در ادامه از نظر خوانندگان می‌گذرد و بخش دوم در روزهای آینده منتشر می‌شود.

براساس چه مؤلفه‌ها، شاخص‌ها، قواعد و یا الزاماتی، به یک جامعه عنوان جامعه دینی اطلاق می‌شود؟ یک جامعه دینی چه ویژگی‌ها و خصوصیاتی دارد؟ آیا براساس شاخص‌ها، قواعد، مؤلفه‌ها و ویژگی‌های پیش گفته، می‌توان جامعه ایران امروز را جامعه‌ای دینی دانست؟

برای شروع بحث منطقا لازم است به معنا و مفهوم «دین» و «دینی» بپردازم که محل بحث و مناقشه در «مطالعات دین»، «جامعه‌شناسی دین»، «انسان‌شناسی دین» و همچنین «مطالعات فرهنگی دین روزمره» و «مطالعات دین مردم‌پسند» است؛ چرا بحث و مناقشه؟ چون جریانی سیال از تعاریف، تعابیر، خوانش‌ها و قرائت‌های متنوع، متکثر، متفاوت و بعضا متضاد از ماهیت «دین» و به تبع، «امر دینی» و «دینی شدن» وجود دارد که در ادبیات لاتین، به‌ ترتیب به‌صورت Religion ـ The religion و Religiosity بیان می‌شوند. این‌ها را از این نظر عرض کردم تا مشکلات معرفتی، فرهنگی و عقیدتی چنین بحثی، آن هم به‌ویژه به هنگام طرح بحث از بود و نبود میزان دینداری یا کمبود دیانت و مانند آن در جامعه‌ای از جوامع جهان اسلام یعنی جامعه «ایران» متصف به صفت «اسلامی»، بهتر و دقیق‌تر روشن و مشخص شود. به عبارتی، به‌صورت منطقی این نوع از طرح بحث به‌صورت خودجوش، بخشی از راه رسیدن به پاسخ پرسش اول را هموار می‌کند.

اما به‌طور خلاصه باید عرض کنم که در متن تعاریف اسمی، واقعی و عملیاتی شده از «دین» و فارغ از تمایزات موجود در بعضی از تعاریف، آنچه فی‌نفسه در معنای حقیقی از «دین» مستتر بوده، این است که «دین» را باید منطقا حسب شکل و محتوای ظهور و بروز آن در بافتار جامعه، «یک منظومه و شبکه معرفتی، فرهنگی و عقیدتی از باورهای معنوی مرتبط با امر مقدس یا خداوند و همچنین شعائر و رفتارهای معنوی، اخلاقی، عبادی و شرعی مرتبط برای بزرگداشت و حفاظت از امر مقدس و خداوند دانست که برای تأمین و تضمین رهایی، رستگاری و بهزیستی معنوی در اختیار همه انسان‌ها قرار گرفته است تا آنان با کاربست این معنویات حسب مقتضیات اجتماعی و عرفی‌شان بتوانند زیست فردی، گروهی و جمعی خود را به‌صورت عقلانی سامان، سازمان و جهت دهند.»

اگر این تعبیر و برداشت(و نه تعریف) را منطقا بپذیریم و مبنای مباحث بعدی‌مان قرار دهیم، درخواهیم یافت که در طول تاریخ تمدن مکتوب بشری(۱۰ هزار سال اخیر) به معنای مندرج در تاریخ ادیان و تاریخ انسان هوموساپینس(انسان هوشمند) که همه ما ادامه آنها هستیم، هیچ جامعه‌ای بدون دین نبوده است. به عبارتی، ما «جامعه بدون دین» نداشته‌ایم و این البته با گفتن اینکه بعضی از گروه‌ها یا افراد، اجتماعات و تمدن‌ها، «بی‌دین» بوده‌اند، یکی نیست. به عبارتی، «دین» به معنای گفته شده، عنصر همواره پیوسته به تمدن و فرهنگ جوامع بشری از عصر کهن و باستان تا دوران مدرنیته کنونی و عصر ما بوده، هست و خواهد بود؛ اما در عین حال، به گواه تاریخ تمدن، تاریخ ادیان، علوم اجتماعی ادیان و مطالعات دین، همواره رگه‌هایی از انحراف و اعوجاج از امر دینی، بی‌توجهی، کم‌توجهی یا بدتوجهی به گوهر و ذات دین، غفلت یا روی‌گردانی و عناد و لجاجت با آموزه‌های دینی پیامبران و چرخش به سمت «بی‌دینی» یا «بددینی» نزد بعضی از خرده فرهنگ‌ها و گروه‌های اجتماعی گزارش شده است.

مثلا، وجود پدیده‌های اجتماعی و فرهنگی در حوزه امر دینی مانند چندخدایی و بت‌پرستی(به اصطلاح الاهیاتی آن، کفر و شرک) در دوره کهن و باستان انکارناپذیر است؛ یا وجود «سکولاریسم، secularism»(یعنی رواج دین‌پرهیزی و دین‌گریزی از دین در جامعه)، «لائیسیسم، laicism» (یعنی رواج دین‌هراسی و دین‌ستیزی در جامعه)، جریان رنسانسی «نقد دین، religionkritiks» (مواجهه عقلی و علمی با دیانت و دین و به چالش و پرسش کشیدن دین، دیانت و الاهیات از منظر فلسفی و علمی برای روشنگری) و «معنویت‌گرایی‌های نو، new spiritualism» (اعتقاد به شبه دین‌های نوظهور عرفانی شرقی از نوع هندوچینی، ژاپنی، تبتی و حتی غربی) در دوران مدرنیته و دوره معاصر ما امری انکارنشدنی است، اما اینکه همه این‌ها را به معنای وجود پدیده «بی‌دینی» در جامعه و تمدن بشری مفروض بگیریم، خود همچنان محل بحث و مناقشه جامعه‌شناختی است. 

با این مقدمات الزاما طولانی شده، حال می‌توانیم به جهان اسلام و یکی از جوامع آن یعنی ایران اسلامی معاصر عطف نظر کنیم. از لحاظ جامعه‌شناختی و انسان‌شناختی، در سه مقطع و دوره تاریخی اجتماعی مهم است که می‌توان از کمیت و کیفیت وضع دین، دینداری، دین‌ورزی، دین‌گرایی و دیانت در جوامع جهان اسلام و از جمله ایران اظهار نظر کرد؛ یکی دوره «سنت»(صدر اسلام تا سده ۱۹ میلادی)، دوره «گذار به مدرنیته» (سده ۱۹ و ۲۰ میلادی) و دوره «استقرار در شبه مدرنیته» یعنی زمانه کنونی(سده ۲۱ میلادی و هزاره سوم میلادی) که محور اصلی بحث ما و پرسش اول شماست. پرداختن به دوره اول و دوم از حوصله بحث ما خارج است و فرصت و موقعیت مستقلی برای گفت‌وگو درباره آن می‌طلبد که به سهم خود امیدوارم فراهم شود.

اما آنچه فعلا برای پیشبرد بحث ما مهم است، اینکه ببینیم «دینی بودن یک فرد» را با چه مؤلفه‌هایی می‌توان فهم کرد (یعنی بحث «سنجش تجربی دینداری»، البته اگر چنین چیزی ممکن، منطقی و میسر باشد، آن‌گونه که در ایران از دهه ۵۰ شمسی تاکنون رایج و تقویت شده است، فعلا محل بحث ما نیست) تا سپس به فهم «دینی بودن» یک گروه اجتماعی، یک جامعه و یک فرهنگ رسید؛ البته اگر منطقا بتوان از امکان دینی بودن و دینی شدن هویت‌های جمعی(یعنی گروه‌ها، سازمان‌ها، ساختارها، نهادها، طبقات اجتماعی، جنبش‌ها و پویش‌های اجتماعی و مانند آن) و یا دینی نامیدن یک هویت جمعی خاص نیز نام برد، اما برگردیم به آن مؤلفه‌هایی که برای فهم «دینی بودن» و یا «دینی شدن» یک هویت فردی (فرد دیندار یا کنشگر دینی اجتماعی) لازم است.

به نظر ما، وجود چند مؤلفه مهم و کلیدی برای دینی محسوب کردن هویت‌های فردی گفته شده ضروری‌اند، یا در حقیقت جزو پیش‌شرط‌های دینداری و پیش‌نیازهای دین‌ورزی‌اند؛ اول، حس تعلق به یک دین خاص. دوم، داشتن باورهای دینی خاص. سوم، پذیرفتن و التزام عملی به انجام مراسم دینی خاص. چهارم، انگیزه مشارکت در شعائر و مناسک دینی خاص. پنجم، حضور جدی و مستمر در سازمان‌های دینی خاص. ششم، تعصب و پایبندی به آموزه‌ها و متون دینی خاص. هفتم، شور و شوق داشتن تجربه‌های دینی زیسته فردی. هشتم، جدیت در رعایت اخلاقیات دینی مورد تعهد و پایبندی به قواعد حقوق دینی تثبیت شده در تعاملات و کنش‌های متقابل اجتماعی با دیگران. نهم، علاقه عملی به پیشبرد اهداف اجتماع دینی که فرد دین‌ورز خود را متعلق به آن می‌داند. دهم، اعتماد و امید اجتماعی به اینکه آینده‌ای مطمئن صرفا از طریق دین‌ورزی ناب حاصل می‌شود.

اما می‌ماند دوره کنونی و ایران معاصر ما که از لحاظ «امکان، امتناع و التزام» در/ از/ به «دینی بودن، بی‌دینی و دینی نبودن» بسی پر حرف و حدیث است. چرا پر حرف و حدیث؟ چون همه پدیده‌هایی که عرض کردم، یعنی مظاهر «سکولاریسم، لائیسسیم، نقد دین و نومعنویت‌گرایی‌های نوظهور» در کنار و به‌ موازات «دین‌گرایی و دین‌باوری سنتی، نوسنتی، نومدرن و شبه مدرن و نیز بنیادگرایی دینی از نوع اصول‌گرایی شیعی حکومتی فقهی و همچنین نواندیشی‌های دینی دانشگاهی حوزوی» در ایران کنونی ما همچنان همزیستی دارند و لذا، پدیده‌های اجتماعی و فرهنگی قابل رؤیت، مشاهده، ملاحظه، وارسی، مطالعه و نقد و نظر هستند.

به این معنا و با ارجاع به این قرائن و شواهد، به نظر بنده این‌طور می‌رسد که جامعه ایران اسلامی معاصر را می‌توان جامعه‌ای پویا، پایا و سرشار از پدیده «امر دینی»، ولی مملو از بحث موافق و مخالف و اعتقادی و انتقادی درباره «امر دین» دانست؛ البته با این تبصره و قید که این جامعه همچنان بنا به دلایل جامعه‌شناختی و انسان‌شناختی، نه کاملا جامعه‌ای است «در مدار دینی» و نه جامعه‌ای است کاملا قرار گرفته در «معرض بی‌دینی»؛ بلکه جامعه ایران اسلامی را به‌ویژه در دوره پرالتهاب، پرتنش، پرمنازعه و پرمناقشه کنونی، می‌توان مسامحتا و با رعایت احتیاط‌های تئوریکی لازم، در میانه یک «جامعه نوسنتی ـ دین‌گرا، ولی شبه‌مدرن ـ دین‌زدا» تلقی کرد.

بنابراین، اگر این استدلال و تحلیل جامعه‌شناختی و انسان‌شناختی را پذیرفته و مبنا قرار دهیم که منطقا نیز وفق قرائن و شواهد تجربی موجود و در دسترس و نیز تجریه زیسته دین‌پژوهی شخصی و همچنین بصیرت جامعه‌شناختی که ناشی از رصد و پایش وضعیت دینداری، دین‌ورزی، دین‌گرایی و دین‌باوری در دو فضای واقعی (جامعه، خیابان، محل کار، مدرسه، مسجد، دانشگاه، حوزه علمیه، حوزه عمومی و جامعه مدنی) و فضای مجازی (اینترنت و رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی) است، پذیرفتنی و منطقی نیز می‌نماید، باید اذعان کنیم که «جامعه ایران اسلامی معاصر» همچنان در آستانه یک وضعیت مرزی میانه (میان دین‌گرایی حداکثری/ دین‌گریزی حداقلی و دین‌گرایی حداقلی/ دین‌گریزی حداکثری) واقع شده است. یعنی به‌طرزی عجیب برای اولین بار، شاهد ظهور و بروز یک پدیده قطبی شده، قطبی‌ساز، شکاف‌ساز و فاصله‌انداز به لحاظ اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی با عنوان «ایران در آستانه و در میانه دین‌گرایی و دین‌گریزی» هستیم.

از این لحاظ، بعضی از جریان‌های فکری ایرانی که در پارادایم یا گفتمان سکولاریته، لائیسیته و مدرنیته دینی تأمل دارند، هم بنا به دلایل شخصی و هم به دلایل سیاسی و امثال آن همچنان مایل‌اند این وضعیت حادث شده در ایران کنونی  را «دین‌ستیزی و دین‌زدایی» محسوب کنند که البته جای بحث و نقد جدی دارد و در مقابل آن هم، بعضی از جریان‌های فکری، عقیدتی و ایدئولوژیکی طرفدار حکومت، سنت و شریعت و اصول‌گرا نیز مصرند، معتقدند و می‌گویند که نه تنها از کمیت و کیفیت دین‌گرایی و اسلام‌خواهی ایرانیان مسلمان کاسته نشده، بلکه جریان دین‌باوری ـ دین‌گرایی به لطف و برکت انقلاب اسلامی ۵۷، سیاست‌های فقهی حکومتی موفق جمهوری اسلامی و عملکرد مناسب روحانیون، تشدید، تقویت و موسع هم شده است که این نیز واقعا جای تأمل و بررسی دارد. روی هم، این دو رأی و ادعای موافق و مخالف گفته شده، چندان با «واقعیت اجتماعی امر دینی در ایران کنونی» همخوانی ندارد، چون همان‌طور که پیش‌تر استدلال کردم، «جامعه ایران اسلامی معاصر» همچنان در آستانه یک «وضعیت مرزی» میانه (میان دین‌گرایی حداکثری/ دین‌گریزی حداقلی و دین‌گرایی حداقلی/دین‌گریزی حداکثری) واقع شده است.  

این وضعیت در مقایسه با دوره‌های پیش چه تغییر و تحولاتی به خود دیده است؟ آیا ادله برخی را که معتقدند جامعه ایرانی در دهه‌های گذشته، دینی‌تر بوده است، ادله‌ای متقن و قابل پذیرش می‌دانید؟

برای پاسخ به این پرسش چندوجهی شما، باید چند نکته ضروری برای ادامه بحث و پاسخ را به‌عنوان مقدمه توضیح دهم که البته بیشتر درباره کمیت، کیفیت و ماهیت تکنیک‌های «سنجش دینداری» است، یعنی آنچه در حقیقت مبنای اصلی هر گونه توصیف تجربی از «وضع دینداری» و نوسان‌های (فراز و فرود، سیر نزولی یا صعودی و حتی وضع ثبات و تغییر دین‌گرایی) آن در یک جامعه مورد مطالعه، از جمله ایران کنونی مورد بحث و نیز سیر داوری، برای تحلیل و تبیین کمی، تفسیر کیفی این وضعیت و تشریح علل (یعنی عوامل بیرونی تأثیرگذار) و دلایل (یعنی عوامل درونی تأثیرگذار) مؤثر بر این وضعیت است.

نکته اول اینکه، وجود سابقه پنج دهه‌ای نظرسنجی، پیمایش، نظرخواهی، افکارسنجی و گرایش‌سنجی‌های فرهنگی، اجتماعی و بعضا دینی در ایران (دست‌کم از سال ۱۳۵۳ و کار مرحوم علی اسدی در حوزه نظرسنجی ملی که با دین‌سنجی هم مرتبط بود، ولی تا ۱۳۵۶ منتشر نشد و طرح‌های ملی فرهنگی وزارت ارشاد و چند موج پیمایش ملی دینداری ایرانیان از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۹ و نیز چند پیمایش فرهنگی اجتماعی کلان ملی تا ۱۳۹۹ و چند کار جدید تدین‌سنجی ایرانیان در سال ۱۴۰۰ توسط نهادهای دینی مرتبط در تهران مانند سازمان تبلیغات اسلامی و در قم، از جمله نهاد دینی حکومتی «مبنا» و شروع طرح‌های نظرسنجی بعضا مرتبط با «دین‌سنجی» در خارج از ایران، از جمله مؤسسه غیردینی «گمان» در هلند و نهادهای مشابه دیگر) می‌تواند چشم‌اندازی صرفا آماری پایه برای برآورد وضعیت آماری دینداری اجتماعی و فرهنگی (سنجش کمیت و میزان آماری گرایش به عناصر دینی یا انجام بعضی از امور دینی و یا ابراز موافقت یا مخالفت با امر دینی و غیردینی) و مقایسه روندهای کلان (۱۰ ساله) یا میانه (پنج ساله) و خرد (سالانه) را فراهم کند که در جای خود، ارزنده، سودمند و کاربردی است؛ نه بیش و نه کم.

نکته دوم اینکه، این آمارهای پایه که اکنون در حکم «بانک داده‌های دینی» ایران کنونی محسوب می‌شوند، در صورت درستی، روایی و اعتبار آماری ریاضی و در صورت معناداری داده‌ها و یافته‌های تجربی حاصل از آنها و درستی نمونه‌گیری و صحت تعمیم نتایج از جمعیت نمونه مورد پرسش به جامعه آماری کلان، صرفا می‌توانند به ما برآوردی اولیه از نگرش ـ گرایش مردم مسلمان به مقوله دین‌ورزی و دین‌گرایی (یعنی ابعاد پنج‌گانه استاندارد شامل اعتقادی، مناسکی، تجربی، پیامدی و شناختی در دین‌ورزی) نشان دهند و اینکه مردم دین‌ورز در ایران کنونی تا چه اندازه و چگونه نسبت به امر دینی و عناصر اجتماعی و فرهنگی مؤلف آن (یعنی باورهای دینی، ارزش‌ها و هنجارهای دینی، شعائر و مناسک و مراسم فردی و جمعی دینی، تجربه زیسته دینی و معنوی افراد، اخلاقیات دین مورد عمل در جامعه، دانش و آگاهی و اطلاعات دینی افراد) باور و رفتار دارند که البته داده‌ها و یافته‌های مهمی نیز محسوب می‌شود.

و اما نکته سوم آن است که کلیت تکنیک‌های سنجش دینداری اجتماعی و فرهنگی در همه جوامع موجود (مانند بارومترهای جهانی دین‌سنجی چندقاره‌ای، چندکشوری و چندفرهنگی در اروپا و آمریکا) و پیمایش‌های دین‌سنجی در ایران کنونی، عمدتا تکنیک‌های کمی، آماری و ریاضی‌اند و توان علمی پژوهشی آنها صرفا در حد سنجش چیستی و توصیف واقعی میزان کمی دینداری و وضع کمی دین‌گرایی در جامعه است، اما نمی‌توانند چیزی مهم راجع به چرایی و چگونگی رخ دادن این وضعیت‌ها و نسبت‌ها و علل و دلایل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آنها ارائه دهند.

حتی پژوهش‌های به اصطلاح کیفی که طی یک دهه اخیر در ایران برای سنجش کیفی دینداری باب شده نیز گاه به‌صورت مد، آن هم ناقص، تقلیدی، تکراری و فاقد اصالت، ابداع و نوآوری رایج شده‌اند و در بهترین حالت، صرفا می‌توانند، البته در صورت احراز شرایط یک پژوهش کیفی استاندارد که متأسفانه کمتر هم احرازشدنی است، مرتبه‌های دین‌گرایی و انواع به اصطلاح دین‌گرایی را در جامعه کشف کنند که این هم البته در جای خود به تکمیل تحلیل‌ها، تفسیرها و تبیین‌های دین‌پژوهانه کمک می‌کند.

به هر حال، ما در اینجا با یک پارادوکس مهم نیز مواجهیم، چون روی هم رفته برای هر گونه اظهار نظر کارشناسی، تخصصی، معقول، عقل‌پسند، مدلل، معلل و مستند به واقعیت درباره «وضع دینداری» و مقایسه روندها، ترندها، جریان‌ها و نوسان‌های آن در ایران کنونی مانند هر جامعه دیگر، ناگزیر باید به همین «بانک داده‌های دینی» که حاصل زحمات طاقت‌فرسای ده‌ها پژوهشگر تجربی، بومی، محلی و ملی است، ارجاع دهیم. در عین حال که باید احتیاط‌های تئوریک لازم را هم در کاربرد این داده‌ها، تفسیر نتایج آنها و نیز تحلیل‌های ثانویه و فراتحلیل این داده‌ها داشته باشیم تا به اصطلاح، دچار «خطاهای آلفا و بتا» (درست تلقی کردن داده‌های نادرست/ نادرست تلقی کردن داده‌های درست) نشویم؛ یعنی یک امر دینی را نادینی تلقی نکنیم و برعکس، یا اینکه یک وضعیت دینداری اجتماعی و فرهنگی بالا از حیث آماری و ریاضی را متوسط و پایین فرض نکنیم و برعکس.       

با توجه به جمیع جهات گفته شده، اگر بخواهم خلاصه‌وار برآوردی از وضعیت چنددهه‌ای «دین‌گرایی» در ایران کنونی (۱۳۶۰ تا ۱۴۰۰) در محدوده ظرفیت بانک اطلاعات دینی موجود کشور ارائه دهم، ناچار باید بر چند شاخص و یافته مهم و کلیدی که البته قابل وارسی انتقادی نیز هستند، متمرکز شوم، از جمله بر این چند مقوله شاخص‌تر:

اول، دین‌گرایی، دین‌ورزی و دینداری «عملی و تجربی» ایرانیان (از جمله انجام مناسک جمعی دینی مانند حج و زیارت، اعتکاف، نمازهای جمعه و جماعات و حتی مراسم شعائری آیینی شیعی مانند محرم و صفر و دهه فاطمیه و تقویم‌های مذهبی سوگ مانند مراسم رمضانی شب‌های قدر و احیا و سرور از جمله اعیاد شعبانیه، ولادت امام علی(ع) و عید غدیر، قربان و فطر) در طی چند دهه منتهی به ۱۴۰۰ نسبتا سیر نزولی و کاهشی داشته و کمرنگ شده است.

دوم، دین‌گرایی، دین‌ورزی و دینداری «نظری و انتزاعی» (باورهای پایه مانند اعتقاد به خداوند، قرآن، اسلام، پیامبر(ص)، رستاخیز، فرشتگان، بهشت و جهنم، معاد، معصومین(ع) و...) اما همچنان ثابت مانده است و در بعضی از روندها سیر صعودی و افزایشی داشته و به عبارتی، دینداری، دین‌گرایی و دین‌ورزی «اعتقادی ذهنی» ایرانیان همچنان در وضع مطلوبی است.

سوم، اما پایبندی ایرانیان به اخلاقیات دینی و کاربست اخلاقیات و آموزه‌های اخلاقی دین (از جمله خیرخواهی، صداقت و درستی، وفای به عهد، خیانت نکردن در امانت، تعاون، ایثار، انفاق و مانند آن) متأسفانه در وضع خوبی نیست و به گمان برخی دین‌پژوهان تجربی متخصص، این اخلاقیات دینی نسبتا تا اندازه‌ای احتمالا رو به فراموشی و زوال‌اند.

چهارم، وضعیت دانش و میزان آگاهی دینی ایرانیان از تاریخ دین، اسلام، نبوت، تشیع، امامت، خلافت و آشنایی با کاراکترها و رخدادهای مذهبی و سایر عناصر دینی مرتبط، چندان بالا نیست و حتی متوسط رو به پایین گزارش شده است.            

و پنجم، اما تجربه زیسته معنوی ایرانیان یعنی اعتقاد به حضور بابرکت خداوند در زندگی‌شان و نیز این حس که گاه معجزه‌ای در زندگی‌شان رخ داده است، یا حتی دیدن خواب‌ها و رؤیاهای معنوی که مقدسین در آن حضور دارند و همچنین اینکه به‌واسطه زیارت، اعتکاف، نماز و روزه، نذر و انجام کار صواب و خیر، خداوند به زندگی آنها برکت داده است، همچنان در زندگی دینی ایرانیان احساس می‌شود، هر چند درصد آماری بالایی ندارد.   

به‌ نظر می‌رسد نتیجه‌ای که باید از این داده‌ها، توصیف‌ها و تفسیرها گرفت تا بتوان پاسخ به پرسش دوم را کامل کرد، این است که در یک برآورد منصفانه و رئالیستی همراه با احتیاط‌های تئوریک لازم می‌توان به این فهم رسید که: «وضعیت دین‌گرایی، دین‌ورزی، دین‌باوری و دینداری» ایرانیان معاصر فعلا در حد «متوسط» برآورد می‌شود، نه بالا، نه پایین، نه بیش و نه کم.»

نکته تکمیلی این است که چنین نتیجه‌گیری را باید حسب متغیرها و دترمینانت‌های جامعه‌شناختی مهم یعنی برحسب گروه اجتماعی، طبقه اجتماعی، قومیت و نژاد، جنیست، فضای زندگی، سبک زندگی، کار و شغل، تحصیلات و درآمد، انواع سرمایه‌های فرهنگی و اجتماعی نمادین و مانند آنها تفکیک و تفسیر کرد.

همچنین باید بتوان واریانس موجود میان مرتبه‌ها و سنخ‌های دینداری مانند دینداری‌های دانشگاهی و حوزوی، مدرن و سنتی، نوسنتی و نومدرن، پیوندی و تک‌وجهی، شهری و روستایی و دین‌داری‌های حکومت‌پسند و مردم‌پسند را نیز مورد توجه قرار داد، چون وضعیت انواع مرتبه‌های دینداری و وجوه چندگانه دین‌ورزی اجتماعی و فرهنگی (یعنی وجوهی چون باورها، مناسک، ارزش‌ها و هنجارها، عواطف، علقه‌ها و احساسات، نگرش‌ها، گرایش‌ها و ایستارها، تجربه، اخلاقیات و دانش دینی) برحسب متغیرهای متعدد، متکثر و متنوع گفته شده در جامعه ایران کنونی دارای نوسان، تغییر و تحولات و تفاوت‌های محسوسی است.

همچنین متغیر تغییرات نسلی، همزیستی و وجود نسل‌های همزمان در یک جامعه، یعنی نوجوانان، جوانان، میانسالان، سالخوردگان و کهنسالان و اینکه وضعیت، ماهیت، کمیت و کیفیت دین‌گرایی نسل‌ها متغیر و متفاوت است، بخشی از واقعیت جامعه‌شناختی مرتبط با دین‌گرایی محسوب می‌شود. برای مثال، وفق داده‌های موجود، با افزایش سن به‌ویژه از مقطع سنی ۵۰ به بالا، نگرش ـ گرایش‌های دینی معمولا تثبیت شده و افراد در وضع دین‌گرایی مطلوب‌تر، مناسب‌تر و سامان‌یافته‌تری نسبت به نوجوانان و جوانان قرار دارند.

این در حالی است که تین‌ایجرها (نوجوانان) و جوانان معمولا در مقایسه با بزرگسالان که محافظه‌کارند و از مذهب، توقعات سنتی‌تر و معمولی دارند و حتی میانسالان رادیکال‌ترند و از مذهب، توقعات انقلابی‌تر، کاربردی‌تر و مدرن‌تری طلب می‌کنند و لذا، در صورتی که این گروه سنی و کوهورت نسلی مذهب‌گرا باشند، یا باید در مذهبی که به آن سنت‌ها تعلق دارد، دخل و تصرف کنند و یا اینکه به دنبال مذهب دلخواه خود یعنی مذهب رادیکال، مدرن و کارآمد باشند.

برخی از دین‌پژوهان معتقدند روی‌گردانی نسل‌های تین‌ایجر در کل جوامع مدرن یعنی اروپا، آمریکا و اقیانوسیه و حتی جوامع نوسنتی و شبه مدرن در جهان اسلام، از مذهب سنتی و آبا و اجدادی‌شان (خواه مسیحیت و یهودیت و خواه اسلام و هندو ـ بودیسم سنتی و حتی شینتوئیسم، کنفوسیانیسم و تائوئیسم چینی ـ ژاپنی) و روی‌آوری آنها به «معنویت‌گرایی‌های نو»، بیشتر به همین علت و دلیل رخ می‌دهد. با این همه، در این‌باره نیز نباید در تفسیر داده‌‌ها و یافته‌ها اغراق یا افراط و تفریط کرد، بلکه باید واقع‌گرا بود، بدون هر گونه بدبینی یا خوش‌بینی نسبت به آینده‌های اجتماعی پیش روی دین‌ورزی در جهان مدرن و در بین نسل‌های تین‌ایجر و جوان.

منبع: ایکنا

ارسال نظر
captcha
پرونده ها