گفتگویی با جبار رحمانی پیرامون ایران؛
عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم ضمن بررسی تاثیرات وقایع سه ماه اخیر بر آینده دینداری در ایران، بیان کرد: عملکرد نهادهای دینی در این مدت باعث شد گروه‌هایی که مذهب اولویت یک زندگی‌شان نیست ولی به جهت حضور در جامعه به آن حساس هستند، نمره منفی بیشتری به دین رسمی و نهادی بدهند و هرچه بیشتر از آن فاصله بگیرند.

به گزارش «سدید»؛ بسیاری از کارشناسان معتقدند اتفاقات چند ماه اخیر ناشی از بسته بودن مسیر گفت‌وگو و ابراز اعتراض و انتقاد از مسیر رسمی خود است. علی‌رغم تاکید چندباره مقام معظم رهبری نسبت به برگزاری کرسی‌های نقد و آزاداندیشی در کشور، شاهد کم‌کاری نهادهای مسئول در این زمینه هستیم تا جایی که ایشان در سخنانی گلایه خود را نسبت به این مسئله چنین ابراز داشتند: «تشکیل میزگردها و کرسی‌های آزاداندیشی در دانشگاه‌ها که بنده مکرّر این را تکرار کرده‌ام و تأکید کرده‌ام و توصیه کرده‌ام خیلی پیشرفتی نداشته؛ چه کسی باید این را بکند». نتیجه کم‌کاری در این زمینه را می‌توان در اتفاقات تلخی که در چند ماه گذشته در دانشگاه‌ها به وقوع پیوست مشاهده کرد.

برای تحلیل دقیق تر و بهتر با جبار رحمانی، جامعه‌شناس و عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، هم‌‌صحبت شدیم. رحمانی که مطالعات خود را به حوزه انسان‌شناسی و مطالعات دین معطوف ساخته، تحقیقات گسترده‌ای را درباره دینداری در جامعه ایران به سامان رسانده است و از صاحب‌نظران این عرصه به شمار می‌آید.

در ادامه مشروح این گفت‌وگو را، که بازتاب‌دهنده دیدگاه‌های این پژوهشگر دانشگاهی است، می‌خوانید؛

 قبلا درباره آینده‌ دینداری در ایران صحبت کرده‌اید. با توجه به تحولات چند ماه اخیر، می‌خواستم این مسئله را بازخوانی کنید. این وقایع چه تأثیری در آینده دین در ایران دارد و می‌توان آن را نوعی مخاطره به شمار آورد؟

ما نمی‌توانیم بگوییم تحولات اخیر یک تأثیر روی دین داشته است. این تأثیرات بسته به اینکه در کدام قشر جامعه ایرانی قرار بگیریم متفاوت بوده است. در این اعتراضات بخشی از قشر سنتی دیندار که یا وابسته و هم‌بسته با حاکمیت هستند یا همسو با حاکمیت هستند تا حدی دچار نوعی اضطراب شدند چون از یک سو دارند می‌بینند جامعه واکنش شدید به دین رسمی دارد و از سوی دیگر نگران برخی شاخص‌های دین سنتی خودشان از جمله حجاب هستند. این گروه، گروه بزرگی نیستند و آمارها نشان می‌دهد گروهی که این گفتمان دینی در آنها نهادینه باشد زیر بیست درصد هستند. این گروه در این اتفاقات موضع دفاعی داشت و کمی نگران شد و کمی دلهره دارد، چون اگر فرضا جمهوری اسلامی کوتاه بیاید، محافظان رسمی برخی شاخص‌های اینها هم از بین می‌رود.

آنچه در سه ماه اخیر در خیابان‌ها رخ داد یک مناقشه دینی هم بود و وجه دینی بسیار مهمی داشت. این اتفاقات یک نزاع کلامی بر سر مشروعیت بود، یک نزاع اخلاقی مذهبی بر سر نحوه حکمرانی بود. وقتی شما از مفهومی به نام قتل حرف می‌زنید، هم می‌تواند دلالت سیاسی داشته باشد هم دلالت اخلاقی مذهبی. در این مناقشه دینی، دغدغه اکثریت جامعه ایران این بود که دین رسمی دارد نوع مواجهه قدرت با مردم را موجه می‌کند، لذا یکی از شاخص‌هایی که از سوی مردم مورد طرد و نفی قرار گرفت شاخص‌های دینداری رسمی بود.

اتفاق بدی که این وسط افتاد این بود که متولیان دین نهادی در ایران، هیچ واکنش درستی نشان ندادند یعنی نه طرف مردم را گرفتند و نه طرف حکومت را و نه طرف دین را، فقط سکوت کردند، سکوتی که کسی نمی‌دانست معطوف به این بود آبروی دین حفظ شود یا آبروی حکومت حفظ شود یا از حق مردم دفاع شود. در نهایت از نظر مردم، این نوعی محافظه‌کاری به نفع حکومت بود. این امر مرجعیت این گروه‌ها را در بخش بزرگی از جامعه دچار خدشه کرد. این دسته دوم از دینداران بودند که انتظار می‌رفت از حقانیت دین دفاع کنند ولی به نظر من این کار را نکردند و آبروی سنتی دین را در معرض مخاطره قرار دادند.

دسته سومی از دینداران هم هستند که رادیکال‌اند یعنی مسئله‌شان این است که باید احکام و حدود الهی و احکام محاربه و بغی به شدت اجرا شود. این دسته روایتی رادیکال و سرکوبگر از اسلام در دست دارند در حالی که دین اسلام در خیلی از فتوحات نشان داده در جایی که اسلام قدرت داشته رویکردش سرکوب نبوده است بلکه رویکرد رحمانی و محبت‌آمیز داشته و سعی کرده با ابزار محبت مردم را جذب کند، نه با ابزار سرکوب. این گروه یا به هسته سخت قدرت وصل هستند یا منافعشان در پیوند با هسته سخت قدرت است.

به هر ترتیب این سه گروه از دینداران سنتی چه آنهایی که لزوما در پیوند با حکومت نیستند ولی در سایه حکومت دینی راحت‌تر معیارهایشان را پیاده می‌کنند، چه علما و نهادهای دین سنتی و چه رادیکال‌ها، از جانب مردم تایید نشدند.

اتفاقی که این وسط افتاد این بود؛ کسانی که در فرآیند بازاندیشی در شاخص‌های دینداری خودشان بودند خیلی سریع‌تر و جهشی‌تر به نتیجه‌گیری‌هایی که می‌خواستند رسیدند و عمل کردند و تغییرات دینی که دوست داشتند را نهادینه و تثبیت کردند.

عملکرد نهادهای دینی در این مدت باعث شد گروه‌هایی که مذهب، اولویت یک زندگی‌شان نیست ولی به جهت حضور در جامعه نسبت به آن حساس هستند، نمره منفی بیشتری به دین رسمی و نهادی بدهند و بیشتر و بیشتر از آن فاصله بگیرند.

اگر بخواهیم جمع‌بندی کنیم در این سه ماه، مذهب نهادی و رسمی وضعیت خوبی پیدا نکرد. هر چند به نظر می‌رسد مردم در نهایت در حیطه شخصی‌شان به امر دینی نیاز دارند ولی در حوزه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، کارنامه دین از نظر مردم طبق آنچه در این گفتارها دیده می‌شود کارنامه منفی است و این کارنامه منفی در آینده مذهب در ایران اثر می‌گذارد و جامعه به این سمت می‌رود که نهادهای قدرت دینی در ایران را مهار کند.

مسئله بر سر این است؛ در چالش جامعه با دین، حکومت سمت منافع خودش را گرفت که طبیعی هم بود، از آن طرف علمای دین که می‌توانستند حد واسطی باشند جز موارد محدودی عملکرد مطلوبی نداشتند و از آن طرف دینداران هم گنگ مانده بودند. به نظر می‌رسد، این اتفاقات بازاندیشی در باب دین را خیلی تسریع کرد و این ایده را در میان مردم تقویت کرد که قدرت باید از دست نهادهای دینی خارج شود.

شما اصطلاح «دین رسمی» را به کار بردید که شاید برای مخاطبان ابهام ایجاد کند. وقتی شما این اصطلاح را به کار می‌برید یعنی یک دین غیررسمی هم وجود دارد. در خصوص تمایز دین رسمی و دین غیررسمی توضیح دهید.

منظور من از دین رسمی، دینی است که در نهادهای حکومتی و دولتی نهادینه شده است و مجموعه‌ای از نهادها و سازمان‌ها برایش ساخته شده است، منظورم از دین رسمی آن چیزی است که به نام دین در کتاب‌های آموزش و پروش است یا آنچه در ادارات به عنوان شاخص‌های گزینش مورد نظر قرار می‌گیرد و می‌توانیم دروازه‌های حراست از آن را در نهاد حراست و نهاد گزینش ببینیم. این دین رسمی پیوند عمیقی با ایدئولوژی حکومت دارد و اصلا مبنای ایدئولوژی حکومت است.

دین غیررسمی، دینی است که در بین مردم جریان دارد و لزوما از نهادهای سیاسی گرفته نشده است، دینی که در زندگی عامه مردم هست؛ مثلا عموم مردم زیارت می‌روند یا عزاداری می‌کنند. پس این دو گانه رسمی و غیر رسمی دو موقعیت دین است؛ دین در میان مردم و دین در دستگاه‌های حکومتی.

اصطلاح دیگری که به کار بردید دین سنتی بود؛ یعنی ما یک دین سنتی داریم و یک دین مدرن؟ در این باره توضیح دهید.

منظور من از دین سنتی مجموعه نهادهایی است که ربطی به جمهوری اسلامی ندارند و از پیش از انقلاب هم وجود داشتند؛ مثل نهاد حوزه یا نهاد مرجعیت. اینها نهادهای سنتی هستند که مناسبات و شبکه‌های اجتماعی خودشان را از گذشته داشتند و دارند کار می‌کنند. این نهادها معمولا به واسطه انقلاب اسلامی به حکومت پیوند خوردند. پس نهاد سنتی دین نهادی است که ریشه آن پیش از انقلاب اسلامی است و دو شاخصه آن بازار و حوزه است.

وقتی از دین مدرن صحبت می‌کنیم به این معنا نیست که دین سنتی مدرن نیست یا مدرن نشده است بلکه منظور، عقبه دین است که به چه نهادهایی وصل می‌شود. دین رسمی و غیر رسمی هم دارند در جامعه مدرن ایران عمل می‌کنند، لذا دیگر دین سنتی به معنایی که در دوره قاجار و پیش از قاجار مطرح بود نیستند بلکه نهاد سنتی هستند که در دوران مدرن عمل می‌کنند.

مطالب شما ناظر به اتفاقاتی بود که در سه ماه اخیر روی داد. ریشه این نارضایتی‌ها و اعتراضات چه نسبتی با دین داشت؟ آیا مردم از دین نارضایتی داشتند؟ منشأ نارضایتی‌شان مسئله دین بود؟

اعتراضات اخیر سویه‌های اخلاقی، ارزشی و مذهبی عمیقی داشت که آن را در شعارها هم می‌بینیم. مسئله اصلی نارضایتی‌ها در ایران تبعیض است، تبعیضی که می‌تواند در قالب هر گونه بی‌عدالتی اعم از سرکوب، نابرابری، رانت و فساد خودش را نشان دهد. پس مسئله اصلی تبعیض و پیامدهای آن در قالب رانت و فساد بود. باید توجه کرد این نارضایتی‌ها نسبت به قدرتی ابراز می‌شود که توجیه و آرمان دینی برای خود قائل است. به خاطر همین بخش مهمی از شعارها، شعارهای تئولوژیک بود برای اینکه مشروعیت سیاسی را زیر سوال ببرند. بنابراین در میانه منازعه معترضان وجه الهیاتی خیلی عمیقی وجود داشت که خیلی هم جدی بود و کمتر کسی به آن توجه کرد. مناقشه اخیر به گونه‌ای بود که نشان داد از نگاه مردم دین به معنای ایدئولوژی، موجه‌ساز این میزان نابرابری و تبعیض است.

پس من فکر می‌کنم منازعات اخیر قطعا وجه دینی جدی داشت و در نهایت طیف معترضان هر تعداد که باشند بازاندیشی جدی در نقش دین، آینده دین و اگر بتوانند مهار دین سیاسی خواهند داشت.

 شما فرمودید جامعه ایرانی در آینده کماکان به امر دینی نیاز دارد. به نظر شما در آینده کدام جنبه‌های دین تقویت خواهد شد و کدام جنبه‌ها تضعیف می‌شود؟

جامعه ما در حیات اندرونی خودش هنوز ذهنیت دینی خود را دارد و پیمایش‌ها نشان می‌دهد ۹۹ درصد مردم به خدا اعتقاد دارند ولی آنچه در آینده در جامعه به نام دین فهمیده می‌شود نه دینی است که علما مدعی آن هستند و نه دینی که حکومت مدعی آن است. فرم‌های دینی در ایران متکثر بودند و هستند و خواهند بود لذا اتفاقی که در آینده می‌افتد این است که جنبه‌های معنوی و صلح‌آمیز دین به جای وجوه ایدئولوژیک و سرکوبگرایانه آن برجسته می‌شود و به همین خاطر مردمی که می‌خواهند دیندار باشند دین انسانی‌تر و دین معنوی‌تری را جایگزین آنچه به نام دین در جامعه رسمی وجود دارد خواهند کرد و اگر دینی بخواهد وجود داشته باشد باید به سمت ساختار صلح‌آمیز برود و نمی‌تواند این میزان از سرسختی را از خودش نشان دهد.

اتفاقی که در این دوره افتاد تحولاتی بود که در میان علمای اهل سنت رخ داد و نوعی رویکرد اعتراضی را در پیشوایان مذهب تسنن مشاهده کردیم. آیا این رویکرد ناشی از نوعی رقابت سیاسی بود یا زاییده آموزه‌های دینی اهل سنت است؟

به نظر من هر دو بود. پیشوایان اهل سنت نشان دادند می‌خواهند با حکومت ایران همکاری کنند ولی یک شرط ضمنی دارد و آن اینکه حقوق اولیه مردمی که به آنها باور دارند رعایت شود. قطعا یک بخشی از تبعیضی که من گفتم تبعیض قومی و دینی است. اگر به حواشی ایران برویم هیچ جا پیدا نمی‌کنیم که از سیاست‌های رسمی نظام راضی بوده باشند و همه میزان زیادی از تبعیض و نابرابری را تجربه کردند.

آنچه در اهل سنت دیده شد اعتراض سیاسی به این تبعیض‌های دینی و قومی بود که طبیعی هم بود. تمام شاخص‌های رسمی جمهوری اسلامی نشان می‌دهد شاخص‌های توسعه انسانی در منطقه سیستان و بلوچستان ضعیف است و نمی‌شود این اعتراضات را گردن همسایه‌ها انداخت. من فکر می‌کنم ممکن است با عملکرد رهبران دینی اهل سنت موافق نباشیم ولی آنها حق داشتند نسبت به تبعیض و نابرابری نسبت به اهل سنت اعتراض کنند کما اینکه در عمل بارها نشان دادند حاضرند از تمام توان و سرمایه اجتماعی خود برای نظام سیاسی ما مایه بگذارند. آنچه آنها انجام دادند یک واکنش به تبعیض سیستماتیک بود و باید نسبت به آن واکنش نشان می‌دادند.

در پایان اگر نکته یا پیشنهادی دارید بفرمایید.

آنچه در عمل دیده می‌شود این است که با جهان تک‌گویی‌ها مواجهیم. سیستم سیاسی حرف خودش را تحمیل می‌کند، مردم هم حرف خودشان را و نیروهای میانی که می‌توانستند میانداری کنند و این وضعیت را متعادل کنند یا سکوت کردند یا در لفافه حرف زدند. لذا وقتی سیستم سیاسی کوتاه نمی‌آید و تبعیض و تنگنای اقتصادی هم رفع نمی‌شود، قطعا آینده خوشی را نمی‌شود تصویر کرد و جامعه به سمت رادیکال شدن می‌رود. وقتی رادیکال بشود نهادهای هم‌بسته به حکومت مثل نهاد دین ضربه خواهند خورد. اگر نهادهای دینی نگران دین هستند باید تصمیم جدی بگیرند نه اینکه در لاک محافظه‌کاری فرو بروند.

منبع: ایکنا

ارسال نظر
captcha