به گزارش«سدید»؛ نسبت باربی با کودکی را که همبازی اوست میتوان به عالم مُثل افلاطون و نسبتی که با زمین برقرار میکند ربط داد و باربیلند را هم میتوان معادلی پستمدرن برای اتوپیا یا همان آرمانشهر افلاطون درنظر گرفت؛ اما اینها دقیقا چیزهایی است که کارگردان فیلم علاقه دارد مطرح شوند، نه چیزی که واقعا میتوان از فیلم دریافت. در این فیلم هیچ فلسفهای وجود ندارد بهجز فمینیسم فردگرا و به قدری این مساله عیان است که سارا واین، خبرنگار دیلیمیل با اینکه خودش یک زن است، درباره نمایش مردان در این فیلم مینویسد: «این یک فیلم عمیقا ضدمرد است، بسط تمام آن فمینیسم موجود در فضای TikTok که هر شکلی از مردانگی را -غیر از منفعلترین نوع آن- بهعنوان زهرآگین و درنده نشان میدهد. هر شخصیت مرد یا یک احمق است یا یک متعصب یا یک بازنده غمگین و نسبتا رقتانگیز.» جمله صریح و دقیق سارا وین اینجاست که میگوید: «اگر نقشها برعکس میشد و یک کارگردان مرد فیلمی میساخت که چگونه همه زنان جادوگر هیستریک، روانرنجور و سودجو بودند -کاملا بهدرستی- محکوم میشد.» وین مینویسد: «فیلم عمیقا توهینآمیز و جنسیتی است. این فیلم ناهموار و ناپیوسته است، توطئه در آن معنای واقعی ندارد و دست مرده شرکتهای بزرگ آمریکا بر آن سنگینی میکند.» در سال ۲۰۲۳ با یک باربی جدید طرفیم که کلیشه باربی دهههای ۵۰ و ۶۰ را شکسته، اما در قامت تصنعی دفاع از حقوق زنان، نوع دیگری از بهرهکشی و استثمار را پذیرفتنی میکند.
در ادامه به سه موضوع پرداختهایم؛ هم فیلم «بلوند» و نسبت آن با فیلم «باربی» شرح داده میشود و هم به جامعه غربی و کارکرد فردیت در نظام سرمایهداری و محرومیت جنسی گستردهای که بهوجود آورده، پرداخته شده است و عنوان میشود که این مسائل کاملا برخلاف تصور قالب و عمدهای هستند که میان عموم تودههای مردم از جهان سرمایهداری و برخورداریهای فراوان جنسیاش وجود دارد. موضوع سوم تبلیغات گسترده و شاید بیسابقهای بود که برای فیلم باربی شد. هزینه ساخت این فیلم ۱۴۵ میلیون دلار بود، اما هزینه تبلیغاتش چنانکه اعلام شد از ۱۵۰ میلیون دلار سر زد. همین نشان میدهد که استقبال عمومی از باربی، لزوما به معنای پذیرفتنی بودن گفتمان آن در میان تودههای اجتماعی نیست و فقط یک دوپینگ بزرگ میتواند ایدهای فمینیستی را از مرز فروش یکمیلیارد دلار عبور بدهد.
باربی فرزند کیست؟
باربی مولود دورانی بود که سینما بیشتر روی مخاطبان مرد تمرکز داشت و روی همین حساب، زنهای رنگیپنگی و نیمهبرهنه، زیاد در صحنه حضور داشتند. در این نوع فیلمهای مذکرپسند که غریزه مردها را برای دنبال کردن یک فیلم، یا چشم دوختن به یک آگهی یا هر چیز دیگری مثل اینها به گروگان میگرفت، همهچیز عیان نمیشد؛ بلکه مشتهیات را هم نشان میدادند و هم کامل نشان نمیدادند، قطرهای میچکاندند و همچنان تشنه نگه میداشتند. در آن ایام، مردها بیشتر در سینما فیلم میدیدند و زنها در خانه تماشاچی سریال بودند. ملودرامهای زرد آمریکایی که، چون وسطشان تبلیغات صابون و مواد شوینده داخل منازل پخش میشد، به سوپاپرا معروف بودند، هم برای همان دوران است. فیلمهای سینمایی که مخاطبانش مردها بودند، بیشتر در لوکیشنهای بیرونی فیلمبرداری میشدند؛ در خیابان و بیابان و جنگل و دریا یا حتی فضا. از آنسو سریالهایی که برای مخاطبان زن ساخته میشد، عمدتا در لوکیشنهای داخلی میگذشت؛ در خانههایی که چشم زنان خانهدار را میگرفت؛ با پردهها و لوسترهای قشنگ و گلکاری داخل و دم در منزل.
باربی مولود دورانی بود که سینما بیشتر روی مخاطبان مرد تمرکز داشت و روی همین حساب، زنهای رنگیپنگی و نیمهبرهنه، زیاد در صحنه حضور داشتند. در این نوع فیلمهای مذکرپسند که غریزه مردها را برای دنبال کردن یک فیلم، یا چشم دوختن به یک آگهی یا هر چیز دیگری مثل اینها به گروگان میگرفت، همهچیز عیان نمیشد؛ بلکه مشتهیات را هم نشان میدادند و هم کامل نشان نمیدادند، قطرهای میچکاندند و همچنان تشنه نگه میداشتند. در آن ایام، مردها بیشتر در سینما فیلم میدیدند و زنها در خانه تماشاچی سریال بودند. ملودرامهای زرد آمریکایی که، چون وسطشان تبلیغات صابون و مواد شوینده داخل منازل پخش میشد، به سوپاپرا معروف بودند، هم برای همان دوران است. فیلمهای سینمایی که مخاطبانش مردها بودند، بیشتر در لوکیشنهای بیرونی فیلمبرداری میشدند؛ در خیابان و بیابان و جنگل و دریا یا حتی فضا
در این شرایط باربی بهعنوان چیزی که باید ایدهآل مردها برای دستیابی و تملک و ایدهآل زنها برای شبیه شدن به آن باشد، وارد بازار فرهنگ شد. باربی نسخهای عروسکی از یک توده فرهنگی بود، نه پدیدآورنده یک جریان. این عروسک بخشی از یک جشنواره بزرگ و دائمی بود که در سینما با امثال مرلین مونرو و در انیمیشن با پرنسسهای والت دیزنی نمادینه میشد؛ همان بلوند خنگ آمریکایی یا اصطلاحا پینآپ. زنانی با اندام باریک و موهای طلایی که فرهای درشت دارد و با آن سادهدلی محض و زیبایی بیآزار، جزء بهترین داراییهای یک مرد به حساب میآمدند. این چیزی بود که میخواست یک پادزهر از جانب سرمایهداری، به روحیه انقلابی و قهرمانپرور در جریان چپ باشد. در مقابل زنان مبارز جریان چپ که آن روزها، یعنی در دوران جنگ سرد، وجودشان و حضورشان در صحنه تعریف دیگری از زن بودن ارائه میداد، این بلوندهای خنگ و دوستداشتنی و دلفریب، آنچه را به سبک زندگی آمریکایی معروف بود، ترویج میدادند. زن منفعل و زیبا، مطیع و خوشلباس، فریبخوار و معصوم، غیرسیاسی، غیراجتماعی و در یک کلام فاقد ایدئولوژی و نظر و عمل. وجود باربی و تبدیل شدنش به معیار و نماد زنانگی، اساسا توهین به زن بود.
معیار شدن فیزیک و چهره باربی، یعنی هر زنی که این شکلی نبود، فاقد ارزش بود. یک نوع نژادپرستی و خویشبیشبینی غربی هم در تبدیل کردن این چهره به نماد زیبایی وجود داشت؛ چنانکه گویا در جهان به این بزرگی، در جهان انسانهای رنگارنگ، هیچ نوع زیبایی دیگری به غیر از نوع زیبایی باربی، چیزی بهحساب نمیآمد. امروز که تب کیپاپ و کیدراما بالا گرفته و سلیقهها از سمت بلوند آمریکایی، به نوع دیگری از تیپ و فیزیک و ظاهر درحال گردش است، راحتتر میشود این را ثابت کرد که بهواقع باربی نسخهای عروسکی از زیباترین زن نبود، بلکه قدرت رسانه توانسته بود نوع بهخصوصی از ظاهر انسانها را بهعنوان بهترین نوع جا بیندازد.
همانطور که امروز انیمههای ژاپنی مکمل ترویج نوعی از سلیقه ظاهری هستند که جریان کیدراما در لایو اکشن جا میاندازد، آن روزها هم پرنسسهای والت دیزنی مکمل چیزی بودند که مرلین مونرو با وجودش و حضورش در صحنه جا میانداخت و باربی، عروسکی که به دنیای انیمیشن و تا حدودی سینما هم راه یافت، در امتداد همین خط حرکت میکرد. حالا، اما از دهههای ۵۰ و ۶۰ میلادی بسیار فاصله گرفتهایم و آمریکایی بودن هم معنای متفاوتی پیدا کرده است. دیگر رویای آمریکایی مثل سابق توسط تودهها باور نمیشود که در این باره پژوهشهای دقیقی منتشر شده و دلایل آن را هم به شرح مستوفایی رساندهاند، اما بههرحال در زمانهای هستیم که فردگرایی به رادیکالترین حد خودش در سیاستگذاری فرهنگ غرب رسیده است و باربی، ضمن اینکه میخواهد نقش جدیدش را بهعنوان ترویجدهنده این سیاست جدید بازی کند، قرار است به گذشتن از یک دوران و ورود به دوران جدید هم اشاره کند. باربی عملا و علنا میگوید که آمریکا دیگر در دهههای ۵۰ و ۶۰ میلادی نیست و کشتیبانان را سیاستی دگر آمده است. وقتی خانم باربی با دختربچهای که فکر میکند صاحبش بوده برخورد میکند، همین جمله را از او میشنود؛ تو نماد همه چیزهای زشت در فرهنگ ما هستی؛ مصرفگرایی، نژادپرستی و فاشیسم. حالا باربی آمده تا نماد چیزهای دیگر باشد؛ همجنسبازی، مردستیزی، خانوادهستیزی و فمینیسم.
از اینجاست که میشود فهمید باربی نماد همه چیزهای زشتی نبود که در فرهنگ آمریکایی وجود داشت، بلکه نماد بخشی از آن زشتیها بود. هالیوود میتواند همچنان چیزهای زشت دیگری را روی دایره بریزد و آنقدر با قلدری و دیکتاتوری رویشان تاکید کند که اعصاب و روان میلیونها مخاطب را در سراسر جهان به هم بریزد. اما این همه خشم هیچ تاثیر عملی محسوسی روی رفتار سیاستگذاران بزرگ استودیوها نگذارد و همجنسبازی، فمینیسم، دفاع معوج و بودار از رنگینپوستان و امثال این موارد همچنان از سر و روی فیلمها و سریالها ببارند.
تئوری زنان بدون مردان در دنیای باربی
«باربی» با سکانسی شروع میشود که عدهای دختربچه را مشغول بازیهای مادرانه با عروسکهایی شبیه نوزادان نشان میدهد، سپس صدای راوی میآید که این جملات را میگوید: «از آغاز زمان، از زمان پیدایش اولین دختربچه، عروسکها وجود داشتند. اما عروسکها همیشه عروسک «بچه» بودند و دخترهایی که با آنها بازی میکردند فقط میتوانستند مادرشان باشند که میتواند چیز جالبی باشد؛ حداقل برای یک مدتی؛ از مادرهایتان بپرسید. این موضوع تا زمانی ادامه پیدا کرد که...» در اینجا دیالوگهای راوی نیمهکاره میماند و تصویر بزرگ باربی را وسط دختر بچهها میبینیم. این عروسکی نیست که طرحواره آن از روی یک کودک باشد، بلکه عروسکی از یک زن بزرگسال است. دختر بچههایی که باربی را میبینند، عروسکهایشان را به در و دیوار میکوبند و فیلم باربی اینطور شروع میشود. از این علنیتر نمیشد مادر بودن زنها را به در و دیوار کوبید. این نشان میدهد که باربی سال ۲۰۲۳ آمده است تا مادر بودن را یک نوع عقبماندگی و یک مانع دستوپاگیر بر سر راه پیشرفت زنان معرفی کند، حتی راوی میگوید ممکن است مادر بودن جالب به نظر برسد، اما فقط برای مدتی جالب است. این را از مادرهایتان بپرسید... فیلم هرقدر جلوتر میرود سردی بیپایان باربی را نسبت به جفتی که برایش معرفی شده، یعنی «کن»، بیشتر میبینیم. ماجرا این نیست که باربی صرفا «کن» را دوست نداشته باشد، بلکه او اساسا به هیچ مردی علاقه ندارد و فیلم دارد علاقه نداشتن زنان به مردان را بهطورکلی تئوریزه میکند. این چیز جدیدی نیست و در فیلم باربی برای اولینبار طرح نمیشود، بلکه همان تز «زنان بدون مردان» است که ویرانگرترین گزاره و دستورالعمل فمینیسمی را در سه کلمه خلاصه کرده است. فیلم مرتب دارد روی همین ریل حرکت میکند کهای زنان عالم، از مادر شدن، از محبوبه و همسر بودن و از هر نوع رابطهای که یکسوی دیگر آن مردی ایستاده است، بر حذر باشید. همه میدانیم که فقط فیلم باربی چنین گزارههایی را مطرح نمیکند و در سالهای اخیر، چنین مضامینی از سر و روی هالیوود باریدهاند. واقعا چرا؟
چه دلیلی دارد که کل بدنه هالیوود اینطور بسیج شوند و همه روی یک نوع بهخصوص از هنجار و اخلاق تاکید کنند؟ چی گیرشان میآید؟ در آمریکا و خصوصا هالیوود، تقریبا هیچکس کاری نمیکند الا اینکه بداند از آن منفعت خاصی نصیبش شود. اینکه زنان بدون مردان به زندگی ادامه دهند یا نخواهند مادر باشند، چه منفعتی نصیب این جماعت میکند که باعث میشود این همه نارضایتی مخاطبان را پذیرا شوند و تاکید روی این گزارهها را ادامه بدهند؟
اگر بدانیم ماجرا فراتر از یک پافشاری اخلاقی است و به اقتصاد سیاسی آمریکا در سالهای اخیر برمیگردد، یعنی اگر بفهمیم که مادر شدن زنها، خصوصا در چهارچوب خانواده، از مدتی پیش به اینسو، برای سرمایهداری به لحاظ اقتصادی ضرررسان ارزیابی شده است، این را هم خواهیم فهمید که چرا هالیوودیها روی چیزهایی تاکید میکنند که دافعه دارند و اعصاب میلیونها یا میلیاردها مخاطب را به هم میریزند و ممکن است روی فروش آثار هم تاثیر بگذارد.
اگر بدانیم ماجرا فراتر از یک پافشاری اخلاقی است و به اقتصاد سیاسی آمریکا در سالهای اخیر برمیگردد، یعنی اگر بفهمیم که مادر شدن زنها، خصوصا در چهارچوب خانواده، از مدتی پیش به اینسو، برای سرمایهداری به لحاظ اقتصادی ضرررسان ارزیابی شده است، این را هم خواهیم فهمید که چرا هالیوودیها روی چیزهایی تاکید میکنند که دافعه دارند و اعصاب میلیونها یا میلیاردها مخاطب را به هم میریزند و ممکن است روی فروش آثار هم تاثیر بگذارد
باربی یا بلوند! کدام آمریکا واقعی را نشان میدهد؟
باربی همزمان با فیلم «اپنهایمر» اکران شد و دوگانهای را بین دو نوع فیلمی که جهانشان اساسا متفاوت بود ایجاد کرد. از این دوگانه با عنوان پدیده باربنهایمر یاد کردهاند. ما قبلا در این باره نوشتهایم که باربی را میتوان متعلق به گفتمان دموکراتهای هالیوود دانست و اپنهایمر در فضای گفتمانی جمهوریخواهان قابل تعریف است. حالا به نظر میرسد سوای از تب ایجادشده توسط مهندسی اکران در سینماهای آمریکا، مقایسه بهتر این است که باربی را مقابل فیلم دیگری به نام «بلوند» بگذاریم که آن هم برای سال ۲۰۲۳ است. بلوند با موضوع زندگی مرلین مونرو، فیلمی با فرم قوی و بازی عالی هنرپیشه نقش اولش بود. این نقاط قوت، اما باعث نشد که منتقدان سینمای آمریکا با این فیلم از سر مهر بربیایند. برخورد منتقدان آمریکایی با بلوند، پدیدهای در سینمایینویسی این کشور بود که تا به حال با این حجم سابقه نداشت و البته چنانکه شایسته بود به آن توجه نشد. فیلم را بیشتر منتقدان کوبیدند، اما نه به لحاظ فرمی، بلکه از جهت محتوا. چنین چیزی با توجه به آنکه نویسندگان رسانههای آمریکایی مدعی بررسی صرفا فرمال و کاملا غیرایدئولوژیک آثار هستند، واقعا عجیب و بیسابقه بود. بلوند نهتنها فرهنگ آمریکایی دهههای ۵۰ و ۶۰ را مثل فیلم باربی میکوبید و زیر سوال میبرد، بلکه افشاگری کامل و عیانی از آنچه باربی ۲۰۲۳ هم نماد آن است داشت. مرلین مونرو میخواهد همسر و مادر باشد، اما به او این اجازه داده نمیشود و حامیان و پدیدآورندگان باربی ۲۰۲۳ هم درپی سلب چنین امکانی از زنان هستند. آنها میخواهند زنان را از میل به چنین چیزی شرمسار کنند. در دورهای زن را کالا کرده بودند و حالا کارگر. به عبارت دقیقتر موقعیت زن از کنیز به برده تغییر کرده؛ نه اینکه با اجازه دادن به آنها برای تصاحب موقعیتهای مختص به مردان چیز خاصی نصیبشان شده باشد. یک نکته دیگر که در فهم فیلم باربی به ما کمک میکند این است که بدانیم تئوری «زنان بدون مردان» چطور در جامعه سرمایهداری کار میکند و به چه درد صاحبان قدرت و پول میخورد. چرا آنها اصرار دارند که خانواده وجود نداشته باشد و مگر خانوادهدار بودن افراد، چطور ممکن است آنها را در برابر نظام سرمایهداری مطالبهگر کند؟
سرمایهداری چه مشکلی با خانواده دارد؟
روزگاری بود که - سوای از ساختار ویژه گروههای چریکی- آزادیهای ساختارشکنانه جنسی، بهنوعی ملائم و همسو با چپگرایی ارزیابی میشد و چیزهایی مثل خانواده، مذهب و بعضی ارزشهای سنتی به اردوگاه راست و جریان سرمایهداری نسبت داده میشدند.
از ابتدای قرن ۲۱ به بعد، سینمای آمریکا به دست دموکراتها افتاد و این حتی در شرایطی که دولت را جمهوریخواهان به دست میگرفتند همچنان یک اصل ثابت بود. دیگر شوروی وجود نداشت و طبیعتا لازم نبود آمریکا به تعبیر ریچارد نیکسون، رئیسجمهور پیشین این کشور ابرقدرتی باشد که نماینده خداباوران در رأس هرم قدرت جهانی است. تاچر در آن لحظه دورانساز که شوروی فروپاشید و دیوار برلین خراب شد، گفت «از این پس آلترناتیوی - برای سرمایهداری- وجود ندارد» و اضافه کرد که از این به بعد جامعه وجود ندارد و ما با افراد طرف هستیم. او گفت جامعه از این به بعد نهایتا میتواند در واحد کوچکی مثل خانواده وجود داشته باشد و از آن جلوتر نیاید، اما لحن تاچر نشان میداد که همین واحد اجتماعی کوچک را هم مصلحتی و تعارفی پذیرفته است. جهان سرمایهداری از مفهوم اتحاد بشری واهمه داشت و بهدرستی حس میکرد که ایجاد هر نوع اتحاد و تصنیفی بین تودههای بشری، اجازه بهرهکشی از آنها را نمیدهد. تاثیر این قضیه روی محتواهای سینمایی و سریالهایی که از آن پس ساخته میشد، بهوضوح قابل مشاهده است.
جالب است اگر بدانیم بیشترین آمار محرومیت جنسی در جهان مربوط به کشورهایی است که متعلق به بلوک سرمایهداری هستند. کشورهایی که برعکس آنچه واقعا در درونشان میگذرد، ظاهری پر از رونق روابط جنسی دارند. با نگاه در فهرست کشورهایی که امکان آمارگیری وجود دارد، میشود این قضیه را بهوضوح دید که هرچه به مرکز قطب سرمایهداری نزدیکتر میشویم، میزان و کیفیت روابط جنسی افراد کمتر میشود. بهعبارتی، جوامع هرچقدر سنتیتر و جمعگراتر هستند، این آمارها در آنها بالاتر است و هرچه به جوامع فردگرا و رقابتی نزدیک میشویم، آمارها پایین میآیند. مثلا بالاترین آمار را در این خصوص به ترتیب یونان، برزیل، چین و روسیه دارند و فاجعهبارترین آمار مربوط به ژاپن است، جایی که ساعات زیاد کار در هفته و زندگی پراضطراب رقابتی، از انسانها ماشین ساخته است.
تصویری که از جهان سرمایهداری در ذهن داریم، پر است از زنان نیمهبرهنه. در فیلمها، در فرش قرمز فیلمها، در رقصها و موزیککلیپها، لب سواحل و حتی پیادهروهای شمال شهر؛ اما بهواقع مرد انگلیسی و آمریکایی و ژاپنی، طبق آمار دقیق و سنجیدهای که به دست آمده، از مرد هندی و یونانی و برزیلی در این زمینه محرومتر است. هرچقدر این محرومیت بیشتر میشود، آن ظاهر نیمهبرهنه و فریبنده هم پررنگتر میشود. سرمایهداری به مجردهای شاغل که دستمزدشان هرچند اندک، کفاف سقف بالای سر و سیر کردن شکم را بدهد احتیاج دارد و خانوادهدار بودن شهروندان برایش مطالبه و درنتیجه دردسر میسازد.
تصویری که از جهان سرمایهداری در ذهن داریم، پر است از زنان نیمهبرهنه. در فیلمها، در فرش قرمز فیلمها، در رقصها و موزیککلیپها، لب سواحل و حتی پیادهروهای شمال شهر؛ اما بهواقع مرد انگلیسی و آمریکایی و ژاپنی، طبق آمار دقیق و سنجیدهای که به دست آمده، از مرد هندی و یونانی و برزیلی در این زمینه محرومتر است. هرچقدر این محرومیت بیشتر میشود، آن ظاهر نیمهبرهنه و فریبنده هم پررنگتر میشود. سرمایهداری به مجردهای شاغل که دستمزدشان هرچند اندک، کفاف سقف بالای سر و سیر کردن شکم را بدهد احتیاج دارد و خانوادهدار بودن شهروندان برایش مطالبه و درنتیجه دردسر میسازد
حبابی بزرگتر از باربی لند
اکران فیلم سینمایی باربی با بازی مارگو رابی و محبوبیت این فیلم به کمک تبلیغات موفقی که داشت تاثیرات کمسابقهای در مخاطبانش ایجاد کرده است. تا امروز، فروش تابوتهایی که تصاویر باربی روی آن چسبانده شده و برگزاری مراسم ترحیم با تم رنگ صورتی از عجیبترین تاثیرات این فیلم سینمایی بوده است. شرکتهای فروش اسباببازی هم اعلام کردهاند همزمان با پخش این فیلم، فروش عروسکهای باربی افزایش پیدا کرده و این افزایش فروش اسباب بازیهای مربوط به باربی در حالی اتفاق میافتد که کودکان مخاطب این فیلم نیستند. رده سنی این فیلم برای بالای ۱۷ سال است.
یکی از شیوههای موثر تبلیغی برای القای همهگیری رنگ صورتی همزمان با اکران این فیلم، انتشار اخباری مربوط به طراحی صحنه این فیلم بود. خبر شگفتانگیز این بود که تمام موجودی رنگ صورتی یکی از معروفترین شرکتهای تولید رنگ آمریکایی برای تامین رنگ مورد نیاز این فیلم تمام شده است.
تب تند باربی حتی یقه رئیسجمهور فعلی و قبلی آمریکا را هم گرفت. انتشار گسترده تصاویری از باراک اوباما و بایدن درحالیکه کت و شلوار صورتی به تن دارند موج جدیدی از توجهات را به این فیلم در سطح دنیا جلب کرد. نکته جالبتر از صورتی بودن کت و شلوار این دو رئیسجمهور، فیک بودن این تصاویر بود! عکسها را یک کاربر توییتر با کمک هوش مصنوعی ساخته بود. بعد از رئیسجمهورهای آمریکا، نوبت چهرههای تاریخی بود که لباس صورتی باربی را بپوشند. از استالین و هیتلر تا بنلادن و قذافی همگی در تب باربی به کمک هوش مصنوعی صورتیپوش شدهاند!
فروش هرچه بیشتر این فیلم هدف بسیار مهمی برای سازندگان باربی است، به حدی که حاضر شدند برای به دست آوردن بازار سینماهای عربستان، شرط دولت سعودی را بپذیرند و دست به تدوین مجدد فیلم بزنند تا بخشهایی از فیلم که مروج همجنسگرایی است را بیرون بیاورند. باربی عروسک پرفروشی است که حدودا ۵۰ سال پیش در آمریکا تولید شد و محبوبیت جهانی او بین دختربچهها باعث شد تا امروز بارها و بارها درباره او فیلم و انیمیشن ساخته شود. در تمام این سالها به دلیل تاثیرات مخرب این عروسک روی سبک زندگی کودکان از همان سن تا بزرگسالی، روانشناسان انتقاداتی را متوجه این شخصیت کردهاند.