به گزارش«سدید»؛ قبل از سیستم آموزش و پرورش در جهان این نهاد دین بوده است که به اصطلاح به دینداران آموزش دینی میداده است و نتایج این جداسازی در جهان نشان می دهد که باز باید به آن مدل بازگشت.
جایگاه تربیت دینی در ساختار آموزش و پرورش و در مدارس از جمله موضوعات به روز، مهم و دورانساز جامعه اسلامی ماست. یکی از مهمترین دغدغههای نظام آموزشی کشور چیستی و چگونگی تولید و عرضهی محتوای آموزشی دینی و برنامهریزی برای انتقال صحیح محتوای یادشده به کودکان و نوجوانان خصوصاً در مهدکودک و مدرسه است. از طرفی، این دوران مهمترین مرحله در راستای شکلگیری شخصیت کودکان و نوجوانان و از حساسترین مقاطع سنی آنان است. این دوران بهترین زمان برای انس بیشتر دانش آموزان با متون دینی و قرآن کریم است. بنابراین، اهمیت آموزش در این دوران و نیز شکلگیری شخصیت انسانی در مرحله کودکی و تلاقی این دو، حاکی از نقش توأمان و فوقالعاده شأن در حیات انسانی شخص و بالطبع زندگی اجتماعی اوست.با استقرار نظام جمهوری اسلامی، آموزش و تربیت دینی، سرلوحه برنامههای نظام آموزشی کشور قرار گرفت. پس از گذشت چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی، بازشناسی و اصلاح وضعیت تربیت دینی در مدارس امری ضروری است. پژوهشها و همچنین وضعیت اجتماعی ایران نشان میدهد که تربیت دینی در نهادها، بازدهی بالایی ندارد و از نقطه آرمانی خود فاصله دارد. خبرگزاری مهر درصدد است در خلال گزارشهایی این مهم را به بحث و بررسی بگذارد و میتوانید مجموعه گزارشها را در اینجا ببینید.درهشتمین قسمت از سلسله گزارشهای چالشهای آموزش دینی در مدرسه با حجت الاسلام مهراب صادق نیا استاد دانشگاه ادیان و مذاهب و پژوهشگر دین و جامعه، گفتگویی ترتیب دادهایم. آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتگوی ما با ایشان است:
آیا تربیت دینی در جهان جدید به کلی متفاوت از آنچه در گذشته بوده، شده است؟ وضعیت تأثیر تعالیم دینی در دانشگاهها و مدارس چگونه است؟
این دغدغه فقط برای ما نیست برای بقیه ادیان هم این وجود دارد یعنی در جهان مسیحیت و یهودیت و در ادیان دیگر این مسئله وجود دارد. در جهان جدید به دلیل شبکه ای شدن و به دلیل تبادل سریع اطلاعاتی که در این جهان اتفاق میافتد مدیریت مذهب و تعالیم مذهبی کاهش پیدا کرده است و از سوی دیگر خلاقیت مذهبی و آموزشهای مذهبی زیاد شده است به عنوان مثال اگر ۵۰ سال یا ۱۰۰ سال پیش در غرب تعلیم مذهب و دین صرفاً در اختیار کلیسا بود و آنها به شکلی که آنرا مناسب میدانستند به فراگیران آموزش میدادند امروز این مدیریت کاهش پیدا کرده و به جز نهاد دین نهادهای و رسانههای دیگری هم به تعلیم امر دین میپردازند یعنی تعالیم ما برای دانش آموزان و دانشجویان صرفاً از طریق معلمان دینی نیست که این را یاد میگیرند؛ کانالهای دیگری هم برای آشنایی با دین دارند رسانهها، شبکههای اجتماعی، مطبوعاتی که به نسبت ۲۰۰ سال پیش بیشتر شده است.
به همین دلیل معلمان دینی منحصر به فرد بودن خود را از دست دادهاند از سوی دیگر دانشجویان و دانش آموزان خلاقیتشان در این زمینه افزایش پیدا کرده است. این از بین رفتن مدیریت در تعلیم امر دین و از آن طرف افزایش خلاقیت نزد دانشجویان در یادگیری دین باعث نوعی تغییر در نگاههای دینی شده است یعنی دانش آموزی که ما در دبیرستان درباره دین معلمان به او یاد میدهند خارج از مدرسه دهها نظر و رأی با آن روبرو میشود آن تعلیمی را که از طریق معلمان به او منتقل شده بود را تحت شعاع قرار میدهد و به حاشیه میرود و گاه رد میشود و باعث میشود این را نپذیرد این یک وضعیت فراگیری خارج از محتوایی و روشی که معلمان در امر تربیت دینی دارند.
آیا میتوان گفت تعلیم دینی دچار تغییر ماهیت شده است؟
در جهان جدید تعلیم دینی ماهیت جدیدی پیدا کرده است یعنی سابق بر این تعلیم دین؛ تربیت به گونهای بود که معلمان دینی سعی میکردند دانشآموز را به افراد دیندارتری تبدیل کنند. نسبت به دین آگاهتر و التزام بیشتری داشته باشند ولی در جهان جدید به دلیل تنوع دین و مذهب و فرهنگ این انگیزه از بین رفته است. معلمان دینی سعی میکنند دانشجویان را با ادیان آشنا کنند با هدف اینکه زندگی مسالمتآمیز تری در جهان جدید ایجاد شود، در مدل جهانی، تربیت دینی جای خود را به افزایش آگاهی مذهبی داده است نه به منظور اینکه آدمها و فراگیران دیندار شوند بلکه به منظور اینکه آشنایی آنها با ادیان دیگر بیشتر شود تا منازعات اجتماعی کاهش پیدا کند.
برای جامعهای مثل ایران که شامل شیعه، سنی، مسیحی، یهودی و زرتشتی است وقتی تربیت دینی سرفصلی از آموزش و دروس دانشگاه قرار میگیرد، به این تعلیم و تربیت به چشم یک فرآیند آموزشی نگاه میکنند نه به چشم یک تعلیمی که در نهایت باید تبدیل به تجربه شود یا تعلیمی که باید در نهایت منجر به عمل شود. حس میکنند یک چیزهایی یاد میگیرند که بنا نیست ذیل این یاد گرفتن انسانهای شیعه ملتزم تری شوند بلکه یاد میگیرند که شیعهها اینطور هستند همانطور که یاد میگیرند که تئوری در فیزیک چگونه است یا در مردم شناسی، وضعیت چگونه است.برای حل این مشکل برخی از کشورها مثل انگلیس گفتند که ما آموزش دینی را از مدارس بیرون میآوریم آموزش دینی بخشی از سرفصلهای مدارس نباشد و ما یک مدارسی به عنوان مدارس روزهای یکشنبه راه میاندازیم آنها در روزهای یکشنبه دانش آموزان را جمع میکردند و در خود کلیسا آموزش دینی میدادند با همان هدف که آنها دینداران بهتری بشوند. چرا که پژوهشهایشان نشان میداد تعالیم مذهبی که در مدارس و دانشگاهها اجرا و ارائه میشدند برای فراگیران قانع کننده نبوده است و اثر کمتری داشته است. دلیلش خیلی ساده است دلیل آن این است که این تعلیمها بخشی از نظام آموزشی شده است. اینکه دانش آموزی اگر سر کلاس دینی ننشیند غیبت میخورد قاعدتاً دانش آموز نمیتواند با تعالیمی که از طریق این دروس به او ارائه میشود به چشم یک سری از ضروریات نگاه کند.
یعنی شما میفرمایید چون آموزش دینی به جای اینکه توسط متولیان دینی انجام شود، به مدارس و… سپرده شده است این نتیجه را داده است؟
بله دقیقاً این معارف باید به سمت جایی که از آنجا آمده یعنی حوزه علمیه برگردد. یک سری از آموزشها اساساً برای نهادهای دینی بوده است. قبل از سیستم آموزش و پرورش در جهان و در کشور ما این نهاد دین بوده است که به اصطلاح به دینداران آموزش دینی میداد. در کنار این آموزش دینی، کم کم ادبیات، ریاضی و درسهای دیگر هم آمد وگرنه اولین صورتهای آموزشی برای نهاد دین بود بعداً آموزش و پرورشها به عنوان یک نهاد سازمان رسمی و حکومتی در جهان تأسیس شدند و همه آموزشها از جمله آموزش دینی زیر مجموعه آن شد.یک سری از آموزشها اساساً برای نهادهای دینی بوده است. قبل از سیستم آموزش و پرورش در جهان و در کشور ما این نهاد دین بوده است که به اصطلاح به دینداران آموزش دینی میداد، اما بر اساس اتفاقاتی آموزش دینی هم از کلیساها گرفته شد، تقریباً تا قرن هجدهم کلیساها و نهادهای دین در برابر این انتقال مقاومت میکردند ولی در نهایت تسلیم شدندیعنی آموزش دینی هم از کلیساها گرفته شد، تقریباً تا قرن هجدهم کلیساها و نهادهای دین در برابر این انتقال مقاومت میکردند ولی در نهایت تسلیم شدند. اما در سال ۱۹۶۰ در انگلستان دوباره نهادهای مذهبی آمدند و گفتند که نمیتوانیم آموزش دینی را به سیستم آموزش و پرورش واگذار کنیم. تعلیمات دینی در مدارس و دانشگاههای ما هم نتیجه نمیدهد چون به دست آموزش و پرورش و وزارت علوم سپرده شده است. وزارت علوم و آموزش و پرورش مسئولیتش این نیست که به اصطلاح دانش آموزان و دانشجویان خود را دینی تربیت کند چون میدانید که آموزش حق همه شهروندان ایرانی است. یهودی، مسیحی، زرتشتی، کلیمی، شیعه و سنی چطور میتوان برایشان یک متنی در این مدارس درست کرد که همه اینها را بین خودشان مطرح کند. اساساً این کار باعث اختلاف میشود وقتی هویتهای مذهبی برجسته شوند احتمال تنش بین دانشآموزان بیشتر است. تنها یک راه میماند که شما به آنها یک سری آگاهی مذهبی بدهید.نه به این دلیل که دینی تر شوند بلکه به این دلیل که آگاهی آنها بالاتر برود. کاری که آموزش و پرورش و وزارت علوم میکند این استکه دانشجویان ما ممکن است بتوانند توحید را تقریر کنند یا ممکن است ادله متکلمان مسلمان را در مورد توحید فهرست کنند ولی به معنای این نیست که آنها دیندار تر شدهاند و نتیجهاش را ما بیرون از این محیط و در جامعه و در خیابان میبینیم.آنها فقط اینها را یاد میگیرند ولی به هیچ عنوان احساس نمیکند که باید به آنها عمل کنند.
از چه منظری میفرمایید که چنین احساسی ایجاد نمیشود؟
از باب اینکه معلمی که استخدام آموزش و پرورش و از او حقوقش را میگیرد، وظیفه و تعهدی ندارد به اینکه این آدمها دیندار تر بشوند. میگوید من این کتاب را به دانش آموزان به بهترین شکل ممکن یاد میدهم، آخر هم نمرهای که در امتحان میگیرند نشانه موفقیت من است. نمرهای که در امتحان میگیرند نشانه موفقیت است نه میزان پایبندی آنها به دین.وقتی معلم دینی کارمند آموزش و پرورش است و ربطی به نهاد دین و حوزه ندارد این اتفاق میافتد. یعنی حتی اگر طلبهها را هم در آموزش و پرورش استخدام شود باز این طلبهها مستخدمین آموزش و پرورش است نه نهاد دینی. آنها به کارشان به مثابه یک شغل نگاه میکنند نه یک تعلق دینی و به همین دلیل در قبالش پول میگیرند. بر همین اساس دانشآموز احساس میکند همانطور که معلم فیزیک میتواند فیزیک درس بدهد ولی هیچ عقیدهای به این تئوریهای فیزیکی نداشته باشد معلم علوم اجتماعی میتواند علوم اجتماعی درس بدهد ولی هیچ عقیدهای به آنچه که در کتاب است نداشته باشد میگویند معلم دینی هم میتواند کتاب را یاد بدهد بدون اینکه به آن عقیدهای داشته باشد.
نمره محوری هم میتواند در این مؤثر باشد؟
بله تنها مشکل مدارس نیست خود طلاب هم گرفتار هستند یعنی نسلهای قبلی حوزه علمیه درس را میخواندند ولی برخی از طلبههای فعلی حوزه علمیه درس را پاس میکنند و خیلی فرق است بین خواندن و پاس کردن. پاس میکند که نمره بگیرد ولی قدیم میخواندند به دلیل اینکه بدانند در مقام اجرا چگونه عمل کرده و پیاده کنند. لذا این مشکل فقط برای آموزش و پرورش یا دانشگاه نیست در خود حوزه هم وجود دارد یعنی شما میتوانید بگویید چرا فردی الهیاتدان های خوبی هستند؟ کلامدان های خوبی هستند اما معتقد به آنچه که یاد میگیرند نیستند؟ میتوانند دهها حدیث در مورد غیبت بخوانند ولی غیبت میکنند؟ میتوانند صدها حدیث در خصوص بدی تهمت بخوانند ولی همچنان تهمت میزنند؟ میتوانند کتابها در مورد عدالت بنویسند ولی وقتی کار دستشان بیفتد آدمهای عادلی نباشند دلیلش چیست؟ تفاوت بین خواندن و پاس کردن است وقتی کسی درسی را میخواند که پاس کند یعنی آن را به حافظه میسپارد سر جلسه امتحان میرود و امتحان میدهد ولی کسی وقتی درس میخواند، میخواند که با آن زندگی کند. طلبههای گذشته که منشأ اثر بودند و هستند درس را میخواندند که با آن زندگی کنند.
چه مولفههایی برای تحقق تربیت دینی در نظام آموزشی اهمیت دارد؟
قدرت تعلیم دینی یا مشروعیت تعلیم دینی مبتنی بر مولفههایی است که سه مؤلفه اساسی آن عبارتند از اینکه مخاطب یا همان دانشآموز یا دانشجو نیت صرفاً دینی شما را قبول کند. دوم اینکه آگاهی دینی شما را مخاطب قبول میکند و مخاطب بپذیرد که شما به اندازه کافی آگاهی دارید و سوم جایگاهی که شما در آن قرار گرفته اید را مخاطب از شما قبول کند. اگر دانش آموزان و دانشجویان ما در هر کدام از این سه مورد نسبت به معلمان دینی و اساتید معارف در دانشگاهها شک داشته باشند تعالیم آنها بی اثر خواهد شد.وقتی این جایگاه زیر سوال برود آن وقت طبیعی است که تعلیم مذهبی که این اساتید میدهند بی اثر خواهد شد این عوامل همه برمیگردد به تغییر پارادایم آموزشی که اتفاق افتاده است در کنار این یکسری متغیرهای شتاب دهنده و یکسری متغیرهای مزاحم هم وجود دارد مثل مسائل سیاسی، اقتصادی مثل واقعیت بیرونی یعنی احساس میکند تعالیم مذهبی که یاد میگیرد در جهان خارج از دانشگاه و مدرسه امکان تبدیل شدن به تجربه را ندارد مثلاً فرض کنید در کتابها میخوانند در اهمیت صداقت بعد در جامعه یاد میگیرند اگر صادقانه رفتار کنی کلاهت پس معرکه است به همین دلیل شک میکند.
/انتهای پیام/