به گزارش«سدید»؛ جنگ اول جهانی که چهار سال طول کشید و آن زمان و تا سالها بعد جنگ بزرگ خوانده میشد، در یازدهمین ساعت از یازدهمین روز یازدهمین ماه از سال ۱۹۱۸ میلادی رسماً به پایان رسید. جنگی بود متفاوت از همه جنگهای گذشته، و این تفاوت در همان سال درگیری، آشکارا خودش را نشان داد. به روایت آلن تیلور «در پایان ۱۹۱۴ طرح جنگ جهانی اول ریخته شده بود؛ طرحی که هیچ مقام مسئولی قبل از آغاز جنگ آن را پیشبینی نکرده بود: جنگ کوتاهمدتی نبود که تصمیمات به سرعت اتخاذ شود، بلکه جنگ موازنه قدرتها و ضربه مداوم بود که گویی میتواند تا زمان نامحدودی ادامه یابد. کسی خود را برای این جنگ آماده نکرده بود؛ کسی نمیدانست آن را چگونه پیش ببرد. میلیونها انسان در قاره اروپا، بیآنکه بدانند که ممکن است سالها از خانه و کاشانه خود دور باشند، بسیج شده بودند. اکنون زندگی شهری میبایست خود را با غیبت آنها سازگار سازد و باید میلیونها انسان دیگر را برای جایگزینی کسانی که از پای درمیآمدند آماده کند.»
کسانی که در برافروختن آتش این جنگ نقش داشتند، آن را جنگی برای پایان دادن به همه جنگها میدیدند. اما درگیریها که شدت گرفت، خطوط نبرد که تثبیت شد و کار که گره خورد، این باور میان همه طرفهای درگیر ریشه زد که شاید خود همین جنگ نیز برای همیشه ادامه داشته باشد. تا ماههای آخر، هیچ چشماندازی برای ختم درگیریها و چگونگی برقراری صلح وجود نداشت. حتی از مقطعی به بعد «کسی نپرسید که هدف از جنگ چیست؟ آلمانیها به قصد پیروزی جنگ را آغاز کرده بودند، متفقین برای اینکه نبازند جنگیده بودند. از اهداف آشکار جنگ خبری نبود. البته فرانسویها امیدوار بودند که آلزاس و لورن را پس میگیرند، انگلیسیها مصمم بودند که بلژیک را آزاد بسازند. اما این دلایل فقنفسه کافی نبودند. این دلایل، نمادهای پیروزی بودند، نه دلایلی برای ادامه جنگ. پیروزی در جنگ فینفسه هدف بود.» هدفی که تا مدتها، برای هیچکدام از طرفهای درگیر در ماجرا دستیافتنی به نظر نمیرسید.
پایان نخستین جنگ جهانی، صلحی برای پایان دادن به صلح
جنگ که با شکست آلمان به پایان رسید، فصل تازهای از خشم و نزاع شروع شده بود. منتها فاتحان آن جنگ، از دیدن این واقعیت ناتوان بودند. آلمانیها را متجاوز و آغازگر جنگ و باعث و بانی همه مشکلات و ویرانیها و خونهای ریختهشده اعلام کردند و تصمیم به مجازاتشان گرفتند. به قول آلن تیلور اگر متفقین، به ادعای خودشان در راه اصول عالیه جنگیده بودند و آلمانیها در راه اصولی شریرانه، پس بیگمان حق آن بود که آلمانیها غرامت جنگی بپردازند و رهبرانشان کیفر ببینند. صلح آشتیجویانه را تنها کسانی میتوانستند موعظه کنند که به اعتقاد آنها دو سوی متخاصم بر یکدیگر برتری نداشته باشند و اینکه تنها گناه آلمانیها این بود که جنگ را باخته بودند. چه کسی جرئت میکرد که این سخنان را در آن زمان بر زبان آورد؟ چند نفر در خارج از آلمان، میتوانستند این حرف را بزنند؟
میگویند – و دلایل بسیاری در تایید این گفته وجود دارد – که یکی از مهمترین علل و عواملی که بعدها مسیر هیتلر در تصاحب قدرت را هموار کرد، همین مجازاتِ شکست بود. فاتحان جنگ، آلمانیها را تحقیر کردند و هیتلر، چندی بعد با شعار تلافی کردن این حقارتها، هواداران بسیاری دور خودش جمع کرد. در کتاب «جنگ جهانی اول» نوشته رابرت گرین میخوانیم: آرچیبالد ویول، افسر بریتانیایی که در هر دو جنگ جهانی شرکت داشت، احساس میکرد شرایط پیمان (صلحی که پس از جنگ امضا شد) به مناقشات پس از جنگ و به در گرفتن جنگ جهانی دوم کمک کرده است. او نوشت پس از «جنگ برای پایان دادن به جنگ» به نظر میرسد که آنها در پاریس به خوبی موفق شدند «صلحی برای پایان دادن به صلح» پدید آورند.
جز آلن تیلور که در گزارشمان به روایت او تکیه کردیم، مورخان سرشناس دیگری هم از جنگ اول جهانی نوشتهاند و شماری از این نوشتهها به فارسی ترجمه شدهاند. اگر کمی به عقبتر برگردیم، رابرت پالمر در دومین جلد از «تاریخ جهان نو» (بخش شانزدهم) به تفصیل از جنگ بزرگ مینویسد و ریشهها و پیامدهای آن را بررسی میکند. تحلیل و تفسیرهای پالمر، بعد از گذشت چند دهه هنوز و همچنان عمیق و معتبر هستند و حقایق مرتبط با جنگ بزرگ را به خوبی نشانمان میدهند. اریک هابسبام نیز کتاب «عصر نهایتها» را که شاهکاری در مطالعات تاریخی قرن بیستم است، با فصلی درباره عصر فاجعه شروع میکند و میکوشد تأثیر نخستین جنگ جهانی را در شکلدهی به مسیر تاریخ قرن بیستم معلوم کند.
هابسبام مینویسد آتش فاجعه که زبانه کشید «عمارت باشکوه قرن نوزدهم در شعلههای جنگ جهانی، با فروریختن ستونهایش، درهم شکست. شناخت قرن کوتاه بیستم بدون شناخت این جنگها ممکن نخواهد بود. مُهر جنگ بر پیشانی قرن بیستم خورده است. حتی هنگامی هم که تفنگها نمیغریدند و بمبها منفجر نمیشدند، جهان در تب و تاب جنگی جهانی به سر میبرد و به آن میاندیشید. تاریخ قرن بیستم، خصوصاً تاریخ دوره گسیختگی و فاجعه آغازینش، باید با تاریخ سیویک سال جنگ جهانی (از ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵، شروع اولین جنگ جهانی تا پایان دومین جنگ جهانی) آغاز شود.» او به پیشرفت علم و توسعه صنعتی اشاره میکند، سلاحها مرگبارتر شدند، قدرت تخریب و کشتار بمبها چندین و چند برابر شد و حتی کار به استفاده از سلاحهای شیمیایی و گازهای سمی کشید. به تعبیری، زیر پوست این پیشرفتهای فنی و ظاهری، بشریت به سوی بَدَویت و توحش گام برمیداشت؛ بَدَویت و توحشی که علم مدعی مبارزه با آن بود.
همچنین باربارا تاکمن را از یاد نبریم که در «توپهای ماه اوت» از کشمکشها و رقابتهای منتهی به جنگ اول جهانی مینویسد و روایتش را – که روایتی بسیار جذابی است – با مراسم خاکسپاری ادوارد هفتم (شاه انگلیس) در ۱۹۱۰ شروع میکند و تا نبرد مارن در فرانسه، در هفتههای نخست جنگ به پایان میبرد. نبردی که که به خیلیها معلوم کرد «برگشتی در کار نیست» و «جنگ ادامه خواهد یافت.» کتاب «جنگ جهانی اول» نوشته دیوید اونز نیز کتاب خواندنی و جالبی است که جنبههای گوناگون جنگ بزرگ را بررسی میکند و تصویری گویا از آنچه در دوره چهار ساله روی داد به خواننده ارائه میدهد.
/انتهای پیام/
منبع: ایبنا