گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ سریال ونزدی (Wednesday) از آن سریالهای پربیننده شبکۀ نمایش خانگی در ایران و حتی دنیا شد؛ سریالی با محوریت شخصیت یک دختر نوجوان که از خانوادۀ عجیب و غریب آدامز به مدرسۀ غیرعادیها آمده و داستانهای زیادی در پیش دارد. هنوز خیلی از نوجوانها به اصطلاح فن یا هوادار ونزدی هستند و برای تولید و انتشار فصل جدید این سریال، روزشماری میکنند. به خاطر همین بازارِ گرم، ما سراغ چند دختر نوجوان دوستدار این سریال رفتیم و گپ مفصلی دربارۀ ونزدی، شخصیتهای سریال و ویژگیهای شخصیتیشان زدیم. رها، ریحانه، مونا، آلاء، ساقی، نرگس، حسنا، مبینا و زهرا در این نشست ما را همراهی کردند. گفتوگوی نوجوانانه ما را با دقت بخوانید.
تفاوت کاراکترها؛ عامل موفقیت سریال
بدون حاشیهبافی و سؤالات اضافی که حوصلۀ من و شما و خوانندهها را سر میبرد، بگویید چطور شد که شما فن (هوادار) ونزدی شدید؟
ریحانه: فرق ونزدی با سایر کارها در جذابیت آن است. من در اغلب فیلمهای ماجراجویی، همان ابتدا متوجه آخر داستان میشدم، اما ونزدی به گونهای بود که با جذابیت بالا، فرد را به دنبال خودش میکشاند. همۀ قسمتهایش را هم پشت سر هم دیدم و ناگهان دیدم ساعت چهار صبح است و با خودم گفتم این قسمت، قسمت آخری است که میبینم و بعدش باید بخوابم! ولی جذابیت داستان باعث میشد دوباره قسمت بعدی آن را تماشا کنم. ونزدی مرا جذب کرد و من به آن علاقه داشتم. از طرف دیگر، من با کاراکتر ونزدی شباهت زیادی دارم. گاهی اوقات در خودم فرو میروم و احساساتم خاموش میشود و گاهی بسیار فعال و پرانرژی هستم؛ گویا کاراکتر ونزدی، همان شخصیت من در زمانهای مختلف است.
همۀ قسمتهایش را هم پشت سر هم دیدم و ناگهان دیدم ساعت چهار صبح است و با خودم گفتم این قسمت، قسمت آخری است که میبینم و بعدش باید بخوابم! ولی جذابیت داستان باعث میشد دوباره قسمت بعدی آن را تماشا کنم.
ساقی: من ونزدی را به این دلیل دوست داشتم که پایانش مشخص نبود و برایم سؤال ایجاد میکرد. آخر هر قسمت طوری تمام میشد که ترغیب میشدم قسمت بعد را ببینم. من این جذابیت را دوست داشتم. اینکه ما بدانیم درون این شخصیت چه میگذرد، برای من و هر نوجوانی جذاب است. دختری که درونش از بیرونش متفاوت به نظر برسد، جذابیت زیادی برای من ایجاد میکند. یک دلیل ارتباط خوب من با ونزدی این بود که من ساز میزنم و از این جهت با موسیقی فیلم هم ارتباط زیادی گرفتم.
رها: فیلم ونزدی را دوست داشتم؛ زیرا به نظر من، ونزدی کسی بود که فکر نمیکردم تا آخر فیلم در داستان بماند و بتواند با محیط ارتباط برقرار کند. برای من جالب بود که شخصیت ونزدی در ابتدا قصد داشت از مدرسه فرار کند، ولی بعد نظرش عوض شد. این نشان میدهد آدمها ممکن است نظرشان عوض شود و همیشه همه چیز جوری نیست که ما فکر میکنیم! دیگر اینکه این سریال شبیه هری پاتر بود و من همیشه هری پاتر را دوست داشتم و میدیدم.
زهرا: بازی شخصیت ونزدی در سریال برای من جذاب بود و البته موضوع داستان هم زیبا بود. حتی اگر موضوع زیبا باشد ولی بازیگر نتواند نقشش را خوب بازی کند، نمیتوان جذبِ فیلم شد و آن را تماشا کرد. بازی شخصیت ونزدی خیلی برای من و همسنوسالهایم مهم و جذاب بود. چینش کاراکترها و فضایی که درست کرده بودند هم جذبکننده بود. من به خاطر کاراکتر ونزدی جذب این سریال شدم.
تینیجرها، طرفداران ونزدی
برای شما دختر بودن شخصیت اول ونزدی چقدر مهم بود؟ اگر ونزدی پسر بود هم تا همین اندازه هوادار او میشدید؟
رها: من احساسم این است که سازندۀ سریال ونزدی به دنبال این بوده که دخترها را جذب کند! پسرها هم دلشان میخواست دربارۀ دخترها و درونشان بدانند. چرا دختران اینطور به سمت یک فیلم هجوم میآورند؟ به نظر من، دختر بودن ونزدی تأثیر مهمی در این جاذبه دارد.
آدمها ممکن است نظرشان عوض شود و همیشه همه چیز جوری نیست که ما فکر میکنیم!
زهرا: من مخالف ایدۀ شما و رها هستم! به نظر من ونزدی را نمیتوان در قالب یک دختر یا پسر محدود دانست. ونزدی کاراکتری دارد که از لحاظ روانشناسی، خیلی از نسل نوجوان شبیه ونزدی هستند و علت جذابیتش همین است که اکثر افراد، شخصیت خود را شبیه کاراکتر ونزدی میبینند و با آن همذاتپنداری میکنند. کاراکترهای فیلم هریک شخصیت روانشناسانۀ خاصی دارند و سریال ونزدی این ویژگی را داشت که هر شخصیتی، کاراکتر نزدیک به خودش را جذب کند؛ مثلاً شخصیت ونزدی، درونگراها را خیلی جذب میکند؛ چون برایشان جالب است که کاراکتری شبیه شخصیت خودشان طراحی شده و آنقدر بین همه محبوب است.
ساقی: من هم با رها مخالفم! به نظر من، نمیتوانیم بگوییم این فیلم برای جنسیت خاصی است؛ چون ممکن است یک پسر هم این فیلم را ببیند و از آن لذت ببرد. دور و بر من چند پسر مختلف هستند که از ونزدی خوششان آمده و حتی یکی از همین پسرها، من را به دیدن ونزدی تشویق کرد. فیلم هم فقط کاراکتر دختر ندارد، بلکه شخصیت پسر هم در فیلم بازی میکند. من کلاً مخالف خانوادۀ آدامز بودم و هستم؛ هر چیزی که مربوط به آنها باشد را دوست ندارم و نمیبینم. اما ونزدی یک جور دیگری بود و من را به خودش جذب کرد.
رها: من در دنیای واقعی آدمی بسیار متفاوت با ونزدیام! من اصلاً درونگرا نیستم و دائماً در حال صحبتکردن و معاشرت با بچهها هستم. یکی از جذابیتهای دیگر این سریال برای من، شخصیت «اینت» بود؛ وجود اینت بهعنوان دوست ونزدی که درونگرا نیست، جالب بود. کارگردان در انتخاب بازیگر و شخصیتهای متفاوت دقت کرده بود، زیرا بعد از انتشار فیلم کسی مشهور میشود که بازتابهای زیادی در رابطه با او باشد. این نهتنها دربارۀ ونزدی، که دربارۀ «جنا» هم درست بود و اتفاق افتاد.
آلاء: دلیل اینکه من این فیلم را دیدم، خود کارگردان فیلم - تیم برتون - بود؛ چون همه فیلمهای قبلیاش را دوست داشتم و برای من خیلی جالب بود که او برای اولینبار سریال میسازد. از زمانی که متوجه شدم قرار است سریال بسازد، خیلی منتظر دیدن کارش بودم. دلیل ادامهدادن تماشای فیلم هم این بود که فضای تاریک فیلمهای تیم برتون را دوست دارم و اینکه با خود شخصیت ونزدی هم ارتباط و همذاتپنداری پیدا کردم. از لحاظ پیوند دوستی میان ونزدی و اینت - دختری که با او فرق میکرد و خیلی پرانرژی بود - ونزدی حرفهای زیادی برای گفتن به ما نوجوانها داشت.
حسنا: نظر من به نظر ریحانه نزدیک است. یکی از دلایلی که سریال را دنبال میکردم، جذابیت سریال بود و اینکه شخصیت من هم گاهی اوقات شبیه به ونزدی بود؛ دختری که علاقه نداشت کسی را ببیند و با کسی حرف بزند! ولی بعضی وقتها برعکس میشد. من با شخصیت ونزدی همذاتپنداری میکردم.
دختران جنگجو، نسل جذاب
خب تقریباً همۀ شما به درونگرا بودن ونزدی اشاره کردید که شما را جذب کرده بود. اگر بخواهید یک ویژگی شخصیتی دیگر برایش بگویید که در وجود شما هم هست، به کدام ویژگی اشاره میکنید؟
ویژگی مشترک ونزدی با من این بود که حق خودش را میگرفت. من هم زمانی که برای گرفتن حقم تلاش نمیکنم، احساس میکنم به خودم ظلم کردهام
آلاء: به نظر من، ونزدی برای دوستان واقعیاش خیلی ارزش قائل بود؛ دوستشان داشت، ولی نشان نمیداد و این ویژگی ونزدی در نظرم جذابیت بالایی داشت.
ساقی: ویژگی مشترک ونزدی با من این بود که حق خودش را میگرفت. من هم زمانی که برای گرفتن حقم تلاش نمیکنم، احساس میکنم به خودم ظلم کردهام. هوش موسیقایی او هم به من نزدیک بود. روحیۀ جنگجویی ونزدی از آن روحیههایی است که من هم دارم!
ریحانه: من با ساقی موافقم. اینکه ونزدی میتوانست حقش را بگیرد، او را جذابتر کرده بود. با چند نفر از پسرهای فامیل که صحبت میکردم، دلیل علاقۀ آنها به سریال این بود که ونزدی یک دختر دستوپاچلفتی نبود! او میتوانست انتقام خودش را بگیرد. یک اخلاق دیگر هم در شخصیت ونزدی وجود داشت که برای من جذاب بود، فکرکردن به شیوۀ مخالف تفکر بقیۀ آدمها بود. مثلاً وقتی در آن مهمانی، رنگ قرمز روی سرشان ریخت، همه ناراحت شدند، ولی ونزدی میخندید. من دقیقاً همینطور هستم! مثلاً اگر اتفاقی بیفتد و برادرهایم گریه کنند، من به آنها میخندم.
ساقی: من هم اکثر نظراتم با بقیه متفاوت است، با همه و خیلی چیزها!
این «بقیه» که میگویید به معنای خانواده است یا معلمان و سایرین؟ شما چه علایقی دارید که با بقیه متفاوت است؟ آیا شما شخصیت خودتان را با این تفاوتها تعریف میکنید؟
ساقی: نه، منظورم همه هستند. من در اغلب مسائل اینطور هستم؛ یعنی علایق متفاوتی دارم. من فوتبال دوست دارم، ولی دوستانی که اینجا دور هم هستیم، فوتبالیستها را دوست دارند و خود فوتبال را دوست ندارند! درصورتیکه من به جفت آنها علاقه دارم.
ریحانه: من در غذاهایی که انتخاب میکنم، بروز احساسات و همچنین آهنگهایی که گوش میدهم، تفاوت خود را با اطرافیانم احساس میکنم. خیلی اوقات مادرم از انتخابهای متفاوتم تعجب میکند! من لزوماً شخصیتم را با تفاوتها تعریف نمیکنم، ولی از این تفاوتها لذت میبرم.
رها: ونزدی کسی است که خیلی در خودش میرود و من نمیتوانم اینگونه باشم. من کسی هستم که سریع با آدمها صمیمی میشوم و صمیمیتم را بروز میدهم. ونزدی دوستانش را دوست داشت، اما احساسش را بروز نمیداد.
من اصلاً خوشم نمیآید با بقیه فرق داشته باشم! از اینکه احساس کنم با دیگر بچهها تفاوت دارم، حس بدی به من دست میدهد.
مبینا: ظاهر ونزدی من را جذب کرد. همیشه لباسهایش مشکی بود و زمانی که وارد اتاق هم شد، همۀ وسایلش را مشکی کرد. من اگر بخواهم جذب شخصیتی بشوم، جذب این پوشش میشوم، تا شخصیتی مثل اینت که لباس رنگی میپوشد. او از مسائل و اتفاقاتی که میافتاد با خوشبینی رد نمیشد؛ بلکه به دنبال ماجراها و سؤالاتش میرفت و اینگونه بود که میتوانست مسائل را حل کند. مسئلۀ جذاب دیگر ونزدی این بود که با کسی تعارف نداشت. اگر از چیزی خوشش میآمد، میگفت و اگر خوشش نمیآمد هم بروز میداد. او برای اینکه مبادا کسی ناراحت شود، رفتار خلاف باطنش را نشان نمیداد. ونزدی با تنهاییاش هیچ مشکلی نداشت، چون میدانست که آخرش قرار است تنها بماند و اصلاً ناراحت نبود. من از چیزی که خیلی میترسم این است که تنها بمانم.
نرگس: به نظر من خیلی از ویژگیهای ونزدی متفاوت بود. تفاوت برای من جذاب است. او وقتی جنازه را دید واکنشی نشان نداد، درحالیکه خیلی از دخترها اگر یک جنازه ببینند ممکن است غش کنند! این خودش جذاب بود که یک دختر میتواند چنین تِمی داشته باشد.
آلاء: من اصلاً خوشم نمیآید با بقیه فرق داشته باشم! از اینکه احساس کنم با دیگر بچهها تفاوت دارم، حس بدی به من دست میدهد. چیز دیگری که در شخصیت ونزدی دیدم این بود که خودش را به در و دیوار میزد تا موضوعی را که مدنظر داشت ثابت کند و در نهایت هم موفق شد.
ساقی: من تفاوتم با بچهها را دوست دارم! چون همه یکجور و یکرنگ نیستند. ما نمیتوانیم به خاطر چیزی که دوست داریم و با دیگران متفاوت است، ناراحت باشیم. من رکبودن ونزدی را دوست داشتم و خودم هم چنین شخصیتی دارم. او برایش مهم نبود که از همه بهتر باشد و من هم اینگونه هستم. بچه که بودم دوست داشتم از همه بهتر باشم، ولی الان برایم مهم نیست. برای ونزدی مهم نبود که بقیه در موردش چه فکری میکنند و من هم آنقدر برایم مهم نیست. نمیتوانم بگویم اصلاً برایم مهم نیست، ولی بیشتر چیزها را رد میکنم و به حرفهایی که دیگران میزنند توجه زیادی نمیکنم.
زهرا: اینکه بگوییم ونزدی درونگراست، خیلی کلی است. باید ببینیم چرا درونگراست؟ به نظر من، او آدمی است که به بقیه اعتماد ندارد و عدم اعتماد به دیگران - خصوصاً در روابط عاشقانه - موجب میشود گاردش را محکمتر ببندد. اینکه نمیخواست با دیگران باشد، از نظر من اشتباه است؛ اتفاقاً او میخواست با دیگران باشد. هرچند صحبتهایش سرد و خشک بود، ولی اگر نمیخواست با آن شخص صحبت نمیکرد. ونزدی میتوانست ارتباط برقرار کند، فقط از اینکه آدمها او را ببینند و از او سوءاستفاده کنند، ناراحت میشد؛ همان احساسی که نسبت به «تایلر» داشت.
تفاوت یا شباهت؟
من بهعنوان یک مخاطب نظرات مختلفی دربارۀ این داستان دارم که ممکن است شما با آن موافق یا مخالف باشد؛ ازجمله اینکه در سیر سریال، شخصیت ونزدی تغییر کرد. نوع ارتباطش با دیگران و نوع بروز احساسات و عواطفش دچار تغییرات مهمی شد که نشان میداد احتمالاً برداشت اولیۀ ما از او اشتباه بوده و اینطور نبوده که ونزدی همیشه در خودش باشد! شما بهعنوان یک دختر نوجوان همسنوسال ونزدی، آیا او را با همۀ این ویژگیهای رفتاری برای دوستی انتخاب میکنید؟ یعنی دوست دارید چنین شخصیتی در کنارتان باشد و از او تأثیر بگیرید؟
ریحانه: شاید برای من به این اندازه جذاب نباشد. زمانی که احساس کنم میتوانم با او کنار بیایم یعنی من هم میل دارم تنها باشم و شبیه او هستم، تصمیم به دوستی میگیرم. اگر کسی را پیدا کنی که مانند خودت رفتارهای خاصی دارد، دوستی با او برایت جذاب میشود. این تفاوت در برقراری رابطۀ دوستی برای من مهم است.
رها: من آدم پرجنبوجوشی هستم و دوست دارم کسی را داشته باشم که بتوانم به او بپرم و او نیز با من همین رفتارهای گرم و تند را داشته باشد. ونزدی، شخصیت سردی داشت و برای من بسیار سخت است که بتوانم با چنین شخصیتی دوست باشم. من میخواهم هوای دوستم را داشته باشم و او هم هوای من را داشته باشد. همیشه تفاوتها وجود دارند و من بههیچعنوان نمیتوانم کسی را تحمل کنم که در مقابل حرفهای من هیچ واکنشی نشان ندهد.
ساقی: ونزدی یک شخصیت عادی نداشت. او شبیه به یک آدم عادی و نرمال نبود و من در زندگی عادی خودم نمیتوانم تصور کنم که آیا میتوانم او را به دوستی بپذیرم یا نه! اما در فضای کلی، فکر میکنم اگر با چنین شخصی برخورد کنم او را میپذیرم. با اینکه ونزدی شخصیت شوخی ندارد، یک دوست واقعی است که هوایت را هم دارد. شاید او هیچوقت مطمئن نباشد که دوست توست، اما با همۀ این احوال، به دوستانش بیتوجه نیست.
آلاء: من هم مانند رها پرجنبوجوش و شوخ هستم. بهترین لحظات ما زمانی است که کسی را بخندانیم. اما ونزدی اصلاً نمیخندد و شاید من نتوانم با او دوست بشوم. با وجود سردی شخصیتش، اگر من بتوانم اطمینان پیدا کنم که از ته دل من را دوست دارد، در این صورت است که میتوانم او را بهعنوان دوست بپذیرم؛ در غیر این صورت، فکر نمیکنم بتوانم با این تیپ شخصیتی ارتباط برقرار کنم.
نرگس: به نظر من، دوستی فقط به شباهتها و تفاوتهای ظاهری نیست. اینکه ونزدی در دلش از دوستانش حمایت میکرد، اهمیت داشت، حتی اگر در ظاهرش مشخص نباشد. در پایان فیلم هم مشخص بود که چه احساسی به روابط دوستانهاش دارد، اما غرورش اجازۀ بروز محبت قلبی را به او نمیداد. این مسئله کمی جذاب به نظر میرسد، اما گاهی اوقات نیز آدم را به هم میریزد.
حسنا: دوستی فقط به ظاهر نیست. در زمان نیاز هر دو به هم کمک میکردند و اما در ظاهر غیر قابل باور بود که رابطۀ صمیمی بین آن دو باشد! به نظر من، دوستی یعنی همین کمکهای در زمان نیاز به یکدیگر.
مبینا: بله، این شخصیت جذابیت بالایی برای من دارد. به نظر من کسی که در هر مکان و هر فرصت بخندد یا بخنداند، جذابیتی ندارد. ما خندۀ ونزدی را فقط وقتی در کنار عمویش بود دیدیم. از نظر من اگر بتوانی کسی را که همیشه خندان نیست، بخندانی، لذت بیشتری بردهای. در رابطه با عدم بروز احساسات توسط ونزدی، به عقیدۀ من، دو دوست باید با هم متفاوت باشند تا بتوانند یکدیگر را خنثی کنند. ونزدی و اینت به مرور به یکدیگر شباهت پیدا کردند و مکمل هم شدند. اینت تنها کسی بود که ونزدی به او اعتماد کامل داشت. در قسمت آخر مشاهده کردیم که به اینت گفت تأثیری که تو روی من گذاشتی، هیچکس نتوانست بگذارد. تأثیری که دوست روی ما نوجوانها میگذارد، شبیه به هیچ تأثیری نیست!
نرگس: من حاضرم با ونزدی دوست باشم، اما فکر کنم بعضی اوقات باید رفتارهایش را تحمل کنم!
خب حالا که اینقدر طرفدار ونزدی هستید و با این شخصیت ارتباط برقرار کردید، به این سؤال من دربارۀ اتمسفر سریال پاسخ بدهید. از نظر شما فضای فیلم و شخصیتها تا چه میزان واقعی بود؟ آیا برایتان پیش آمده که در لحظههای واقعی زندگی یاد اتفاقات فیلم بیفتید و فکر کنید که واقعی هستند؟
ساقی: فضای سریال برای من واقعی نبود، اما حس میکنم شاید بتوان حالتهای خاص «تایلر» را به زمانهایی که انسان از فرط عصبانیت متوجه چیزی نمیشود، تشبیه کرد!
رها: به نظر من، نه! آدم وقتی عصبانی هم میشود، بعضی چیزها و افراد برایش مهم هستند. تایلر وقتی «هاید» هم میشد، هوای ونزدی را داشت!
فاصلهٔ دنیای واقعی با دنیای فیلم و سریالها
البته منظور من این نبود. منظور من جنس شخصیتهایی است که در فیلم میبینیم؛ مثلاً جنس شخصیت ونزدی یا جنس روابط او با خانوادهاش را میگویم. به نظر شما، فضای داستان از این حیث خیلی فانتزی بود یا به تجربۀ شما در خانه و مدرسه نزدیک است؟
ساقی: به نظر من، ما در زندگی واقعیمان افرادی شبیه به این آدمها داشتیم. مثلاً تایلر، نماد یک آدم دو رو بود. چهرۀ اولش، چهرۀ مهربان او در کافه بود و چهرۀ دومش تایلر هاید که عصبانی بود و در لحظه خون جلو چشمانش را میگیرد! به نظر من، شخصیت ونزدی در این دنیا وجود ندارد، ولی تا حدی افرادی شبیه به آن وجود دارند.
رها: اگر بخواهم خودم را به کسی تشبیه کنم، تایلر است. او خیلی دو رو بود و من هم اینطور هستم! من در مدرسه دختر خندان و پر شیطنتی هستم، اما در خانه بیشتر در لاک خودم میروم. من هم با ساقی موافقم که ونزدی بهعنوان شخصیتی که در همۀ وجوهش یکجور رفتار میکند، در دنیای واقعی نیست! ونزدی یک اکت رفتاری و گفتاری داشت که به نظر من برای هر نوجوانی لازم است. او به مادرش میگفت من نمیتوانم پا جای پای تو بگذارم! این همان چیزی است که همۀ ما درگیرش هستیم. مادر من هم در زمان دانشآموزیاش خیلی باهوش بود، اما من متوجه شدم که نمیتوانم پا جای پای او بگذارم، چون من، مادرم نیستم. امیدوارم همۀ والدین شنیده باشند. این قسمت را پررنگتر چاپ کنید!
به نظر شما، در وجود همۀ آدمها کمی از این شخصیتهای فیلم وجود دارد؟
این اعتماد نیست که درون و بیرون آدم را نشان میدهد. قطعاً همه آدمها احساساتی دارند، ولی ممکن است آن را نشان ندهند
رها: من فکر میکنم همۀ شخصیتهای این داستان بر اساس پنج احساس طراحی شده بودند. ممکن است همه هر پنج احساس را داشته باشند، اما نتوانند آن را بهراحتی و روشنی بروز دهند. تایلر توانایی ابراز احساسات را داشت، ولی ونزدی نمیتوانست. شاید تایلر با همین توانایی همه را فریب داد و این مسئله خیلی ناراحتکننده بود. برعکس او، ونزدی همه جا به یک شکل رفتار میکرد! ما درون ونزدی را میدیدیم که دوست دارد احساسات خودش را بروز دهد. زمانی که ونزدی موفق به این کار شد، برایش خیلی خوشحال شدم!
آلاء: به نظر من تایلر آدم دورویی است. من هم مانند رها در مدرسه خیلی شوخ و بازیگوش هستم، اما در خانه بسیار آرام میشوم. ونزدی و خانوادهاش از نظر بقیه عجیب و غریب بودند. آنها از نظر شکلی، اخلاقی و رفتاری عجیب بودند. در دنیای واقعی، آدمهایی اینقدر عجیب کمتر پیدا میشوند؛ هرچند شاید از نظر هر خانوادهای، رفتارهای دیگران تا حدی عجیب به نظر برسد!
ریحانه: همه تایلر را مثال زدند، من میخواهم اینت را مثال بزنم. اینت گاهی مجبور بود نقش بازی کند. در یک سکانس، ونزدی به او میگوید من تلاش کردم دوست تو باشم، اما در عوض تو این رفتار را با من داشتی! ونزدی برای کسانی که به آنها اهمیت میداد، ناراحت میشد، اما بروز نمیداد. در حقیقت، این مسئله شبیه به رفتار من و خانوادهام در درون و بیرون از خانواده است.
مبینا: به نظر من، این تفاوتها ناشی از بحث دو رو بودن نیست، بلکه بحث اعتماد است. شخصیت ونزدی به دلیل نداشتن اعتماد نمیتواند عواطف خود را بروز دهد و من نمیتوانم اسم آن را دورویی بگذارم. دورویی رفتارهای دوگانه و منفعتطلبانۀ انسان در موقعیتهای مختلف است. این عدم اعتماد به دیگران است. دو رو بودن به این است که رفتارت با آدمها متفاوت باشد. در رابطه با تایلر، او به نحوی مجبور بود این رفتار را داشته باشد، زیرا اگر اینطور رفتار نمیکرد به او شک میکردند.
نرگس: ونزدی در زندگی واقعی نشان داد که هم میتواند خوب باشد و هم بد! هاید بودن تایلر و نتیجۀ آن برای ونزدی خوب نبود؛ ولی وقتی ونزدی در مورد خانوادهاش حقیقت را فهمید، توانست با خانوادهاش ارتباط بهتری برقرار کند.
ساقی: ما فقط ونزدی، تایلر و اینت را بررسی کردیم، درحالیکه فکر میکنم یک شخصیت مهم این داستان بیانکاست. «بیانکا» تا قسمت آخر که قصد داشت ونزدی را نجات دهد، دوست واقعی او نبود. اغلب دوستانش به خاطر پول، چهره و یا شاگرداول بودنش بیانکا را دوست داشتند. در واقع، دوستانش فقط به این دلیل که بتوانند تظاهر به خاص بودن کنند، در کنار بیانکا بودند. انگار آنها هرچه نداشتند در بیانکا جستوجو میکردند. هویت بیانکا آنقدر عجیب و غریب بود که اسمش را در حلقۀ دوستانش یک چیز گذاشته بود و در خانواده یک چیز دیگر!
ریحانه: بیانکا از آن دخترهایی بود که به یک پسر اعتماد کرد، ولی نتیجۀ اعتمادش را ندید؛ در رابطه با مادرش هم وضعیت خوبی نداشت. وضعیت اینجور آدمها خیلی سختتر از بقیۀ نوجوانهاست.
رها: بیانکا در دنیای خودش محبوس شده بود. مادر او انسان خبیثی بود که میخواست خود را رئیس بقیه بداند، اما بیانکا زیر بار این زور نمیرفت. او دلش میخواست بهترین باشد تا بقیه با او دوست باشند، درصورتیکه همین بهترین بودن، او را در تله میانداخت. این مسئله باعث شد تا او دوشخصیتی شود؛ یعنی هر جایی یک طور متفاوتی بود. زمانی که با مادرش صحبت کرد، متوجه شدیم بیانکایی نبود که همه فکر میکردند و همه دنبالش بودند. همه میخواستند با دوستی او، خود را بهترین نشان دهند که نمیتوان اسم این رابطه را دوستی گذاشت! شاید برداشت من غلط باشد، ولی بعد از اینکه برای ونزدی فداکاری کرد، من فکر میکنم این فداکاری بیشتر برای خودش بود و در آن لحظه قصد داشت دوباره دیده شود و به اوج برگردد. شاید هم واقعاً قصد داشت دوست واقعی پیدا کند. نمیدانم!
ریحانه: من در مورد حرف مبینا میخواستم صحبت کنم. به نظر من، این اعتماد نیست که درون و بیرون آدم را نشان میدهد. قطعاً همۀ آدمها احساساتی دارند، ولی ممکن است آن را نشان ندهند. اینت ناراحتیهایی داشت که نشان نمیداد. اینجا دیگر بحث اعتماد نیست. چرا باید اعتماد کنی که ناراحتیات را نشان دهی یا اعتماد کنی که ناراحتیات را نشان ندهی؟
مبینا: به نظر من، اگر به کسی اعتماد داشته باشی، نگران نیستی که او نقطهضعفهایت را بداند یا نداند. او احساسات خود را نقطهضعف میدید. اگر به کسی اعتماد داشت، آن را بیان میکرد؛ زیرا اطمینان داشت که قرار نیست از احساسات او سوءاستفاده کند.
ساقی: شخصیت جذاب و نوجوان دیگری که در این داستان نظر من را به سوی خودش جلب کرد، «یوجین» بود. اوایل فکر میکردم ونزدی میخواهد از یوجین سوءاستفاده کند، اما در بیمارستان زمانی که داشت برای یوجین تعریف میکرد چه اتفاقی افتاده، درحالیکه یوجین بیهوش بود، نشان داد که به او اعتماد دارد. در واقع اینطور به نظر میرسد که ونزدی به یوجین علاقه دارد، چون احساسات خود را با او در میان گذاشته است. ابتدا برداشت من این بود که از یوجین سوءاستفاده میشود، اما در ادامه دیدیم که اینطور نیست. زمانی که بروز خطر برای یوجین به ونزدی الهام شد، به دنبال او رفت و نجاتش داد.
شخصیت ونزدی و جنس هویت دخترانهاش را در سه کلمه خلاصه کنید و برای ما بگویید.
ریحانه: احساسات خاموش، دوستداشتن بدون نمایش، کنجکاوی.
مونا: ریسکپذیری، اعتماد، احساسات درونی و بیرونی.
رها: جسارت، شجاعت، مهربانی.
آلاء: اعتماد، شجاعت و احساسات درونی و بیرونی.
مبینا: متفاوت، دارک، جدی. این کاراکتر با کاراکترهای دیگر تینیجری که دنبال یک سری مسائل بودند متفاوت بود. اگر کاراکترهای دیگر دنبال این بودند که ظاهرشان را تغییر دهند یا کلاً به فکر ظاهرشان بودند، ونزدی در این فکرها نبود و کاملاً دغدغه و ارزشش با دیگران فرق داشت.
ساقی: حقطلب، داشتن یک یار همیشگی، ادامۀ مسیر و کنارزدن سختیها، دوستداشتن بدون ابراز صریح.
نرگس: مهربان، ماجراجو و متفاوت.
/انتهای پیام/