گروه فرهنگ و هنر«سدید»؛ نیلوفر مالک، نویسندۀ ایرانی متولد سال ۱۳۴۶ است که همه او را با کتابهای داستان و رمانهای نوجوانش میشناسند. مالک، دانشآموخته رشته ادبیات مقاومت است و سالیان درازی است که برای نوجوانان مینویسد. عضویت در انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و کانون بانوی فرهنگ ازجمله فعالیتهای او در این سالهاست. او در این مصاحبه از درونمایه انقلابی و اجتماعی آثارش برای مخاطب نوجوان میگوید. مشروح این گپ و گفت را در ادامه میخوانید.
من انقلابی نویس هستم!
شما از آن دست نویسندههایی هستید که به نام نوجوان شناخته میشوید و داستانهای زیادی برای نوجوانها نوشتهاید. از بین این داستانها، برخی با محوریت یک شخصیت نوجوان بوده و اتفاقاً موفقیت خوبی هم در جذب این قشر نیز داشته است. از سوی دیگر باید این گزاره را بهدرستی بیان کرد که کتاب و داستان نقش مهمی در شکلگیری هویت نوجوانان دارد. ادبیات، منابع مهمی در جریان هویتسازی هستند و شما بهعنوان نویسندۀ نوجوان سهمی از این فرایند را به خود اختصاص دادهاید. به نظر شما، آثار نیلوفر مالک تا چه اندازه برای نوجوان امروز هویتساز است؟
نیت اصلی من این بود که نوجوانان متوجه شوند ظلم چیست و چطور باید ظلمستیزی کرد. نوجوان یاد بگیرد که در هر شرایطی چطور از حق خود دفاع کند.
مالک: بگذارید نخست مروری بر آثار نوجوان من داشته باشیم. اول ببینیم درباره چه شخصیتها و چه محتوایی قرار است صحبت کنیم، بعد به سراغ ادامۀ ماجرا برویم. ماجرای ایدههای داستاننویسی من از همان نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد. من در آن ایام، یک نوجوان ده - یازدهساله بودم و اتفاقات دوروبرم را مثل همۀ همسنوسالهایم میدیدم. من در آن سن داستان نمینوشتم، اما خاطرات و ماجراهای آن ایام همیشه در ذهنم برای روزها و سالهای بعد باقی ماند. من بهصورت رسمی از سال ۱۳۷۵ نوشتن را شروع کردم. تا به حال چند مجموعه داستان بزرگسال، چند زندگینامۀ داستانی، پنج عنوان کار کودک و پنج عنوان رمان نوجوان از من چاپ شده است. در حال حاضر چند کار هم بهصورت نیمهتمام دارم که امیدوارم مشغلههای زندگی به من اجازۀ اتمام این کارها را بدهد. در جشنوارههای مختلف رتبههایی را کسب کردهام؛ ازجمله رتبۀ اول در ششمین جشنوارۀ داستان خاتم، بخش کودک و نوجوان، رتبۀ دوم و سوم در دورۀ هشتم و دهم جشنوارۀ انقلاب و تقدیر شده در جشنوارۀ چهل سال تاریخ انقلاب اسلامی و جشنوارۀ شهید اندرزگو و غیره.
اگر از من دربارۀ مهمترین درونمایۀ آثارم بپرسید، باید به انقلاب و حال و هوای آن دوران اشاره کنم. من آثارم را با انقلاب شروع کردم. نیت اصلی من این بود که نوجوانان متوجه شوند ظلم چیست و چطور باید ظلمستیزی کرد. نوجوان یاد بگیرد که در هر شرایطی چطور از حق خود دفاع کند.
وجه نمادین داستانهای انقلابی
این روحیه ظلمستیزی و انتقال آن به نوجوانهای دیگر از آن دستاوردهای خوب و مهم انقلاب برای شما و همنسلان شما بوده و هست.
مالک: بله. البته من در آن دوران سنم کم بود و درک درستی از این ابعاد ماجرای انقلاب نداشتم. اما در کتابهای «رؤیای بعدازظهر» و «جایی آن طرف پرچین» تلاش کردم به این مفاهیم بپردازم. «جایی آن طرف پرچین»، داستان انقلاب است. داستان یک شهرک دورافتاده و ارتباط آدمها در این محیط محدود و نظامی روایت میشود. شخصیت اصلی این رمان پسری دهساله به نام بهرام است و رابطۀ دوستانۀ او با عطا، گماشتۀ خانهشان نقطه اصلی داستان است. او با عطا بزرگ میشود. خودم فکر میکنم که محور اصلی در این داستان، پردازش کرامت انسانی است. من این داستان را برای جشنوارۀ انقلاب نوشتم. میخواستم نوجوان امروز کمی با مسئلۀ نفت و سوءاستفادۀ کشورهای دیگر آشنا شود و خودش بخواهد بیشتر در این مورد بداند و سراغ تحقیق برود. شاید به همین دلیل است که قاب آخر داستان را کمی هشداردهنده نسبت به این انگیزهمندی و نتیجهگیری نوجوان تنظیم کردهام.
برای نوجوان بسیار مهم است که زیر بار ظلم نرود؛ حالا این ظلم بنا نیست همیشه سیاسی یا اجتماعی باشد که ارتباط مستقیم و روشنی با تحولات سیاسی جامعه برقرار کند
در انتهای داستان، بهرام به بیرون از محوطه و به آتش روشن روستای مجاور نگاه میکند. داخل پرچین نمادی از اسارت است و آن سوی پرچین، نماد آزادی و نگاه بهرام به آتش آن سوی پرچین هم نشان از شعلهورشدن آتش انقلاب درون نوجوانها دارد. شخصیت اصلی این داستان بهرام است که در آخر کار به رشد فکری میرسد و خودش را پیدا میکند. هویت بهرام از رهگذر همین فراز و فرودها شکل میگیرد.
دنیای کوچک شهرک داستان من در «کتاب آن سوی پرچین»، نمادی از ایران بزرگ است با سلسلهمراتب آدمهایش و شهاب - شخصیت دیگر داستان در برابر بهرام - که نماد آدمهایی است که با تربیت همان سیستم بزرگ شدهاند و همانطور فکر میکنند و عملکردشان نیز به همان شکل است؛ آنها زورگویی و سوءاستفاده از پاییندست را از بزرگترهایشان آموختهاند.
نوجوان نباید زیر بار زور برود!
کرامت نفس و نفی ظلم در نوجوان دو خصیصۀ مهم است که بروز اجتماعی هم دارد. شما چطور اینها را در داستان روایت کردید؟
مالک: تصور ذهنی من این است که برای نوجوان بسیار مهم است که زیر بار ظلم نرود؛ حالا این ظلم بنا نیست همیشه سیاسی یا اجتماعی باشد که ارتباط مستقیم و روشنی با تحولات سیاسی جامعه برقرار کند. نه! به نظر من، راهندادن یک نفر در محیط و امکانی که همۀ افراد از آن برخوردارند، یا فرقگذاشتن بین دانشآموزان یک مدرسه و مواردی شبیه به این که در زندگی نوجوانها روی میدهد، موارد ظلمستیزی در زندگی نوجوان است. من نمیپسندم که بچهها زیر بار حرفهای زور بروند و خودم سعی میکنم به آنها یاد بدهم که چطور ظلمپذیر نباشند. این آثار تا حدود زیادی بر روی خلقیات خودم هم تأثیرگذار بوده است. در حقیقت، ایستادگی مفهومی بود که تمایل داشتم به نسل جدید انتقال دهم.
روایت دخترخالهها
در واقع نوجوانی که خانم مالک در داستانهایش از او سخن میگوید، نوجوانی است که اختیار کنش اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی هم دارد! دربارۀ کنش اجتماعی و سیاسی در قالب داستانهای شما و الگوبرداری از فضای جامعۀ ایرانی در آستانۀ انقلاب اسلامی صحبت کردیم. شاید اکنون وقت آن باشد که به عرصۀ خانواده و مدرسه بازگردیم و از بایستههای کنشگری در این محیط سخن بگوییم. حتماً کنشگری یک بایستۀ مهم برای هویتیابی نوجوان است و شما کتاب «دخترخالهها» را بر همین اساس نوشتید.
آنها تلاش میکنند تا با راهحلهای متعدد، مادرشان را با هم آشتی دهند، اما نمیدانند تا زمانی که انسان از عملش پشیمان نشود و از ته دل، دوستی را نخواهد، هیچ اتفاق دوستانه و مثبتی نمیافتد.
مالک: بله. من در کتاب «دخترخالهها» گریزی به مسائل اجتماعی و خانوادگی زدم تا نوجوان بداند که میتواند بخشی از مشکلات خانواده را حل کند. هویت اجتماعی نوجوان ریشه در خانواده و تصمیمسازی دارد که «دخترخالهها» سعی میکند تا حد توانش به این مفهوم و این ویژگیها بپردازد. این کتاب روایتگر داستانی است که در گوشهوکنار شهر بسیار اتفاق میافتد؛ اما همین اتفاق تکراری، چالش بزرگی را برای دو خانواده ایجاد میکند. دخترخالهها که در همسایگی هم زندگی میکنند و با هم به مدرسه میروند، دو خانواده هستند که رابطۀ نزدیکی با هم داشته و به هم پیوند خوردهاند، اما ناگهان یک مسئلۀ کوچک، رشتۀ تمام دوستیها را پاره میکند و خانوادهها را تحتالشعاع قرار میدهد. این رابطۀ ازهمگسسته با وساطت دیگران بازسازی نمیشود. دعوای میان خالهها بر روی روابط دخترخالهها تأثیر میگذارد و آنها را از هم دور میکند. اینجا مهمترین کنشگران داستان، همین دخترخالههای نوجوان هستند. آنها تلاش میکنند تا با راهحلهای متعدد، مادرشان را با هم آشتی دهند، اما نمیدانند تا زمانی که انسان از عملش پشیمان نشود و از ته دل، دوستی را نخواهد، هیچ اتفاق دوستانه و مثبتی نمیافتد. در واقع، داستان نهتنها به بیان مشکلات دو خواهر میپردازد، بلکه مخاطب نوجوان را به این سمت سوق میدهد که او هم برای رفع مشکل چارهای بیندیشد و راهحلی پیدا کند. این دغدغه برای خواننده ایجاد میشود که واکنش ما در شرایط مشابه چه خواهد بود!
به دنبال بازخورد گرفتن نبودهام
شما در کتابهای خود اندیشه و هدفهای جالبی داشتهاید که هم وجه تربیتی مهمی دارد، هم وجه شخصیت ساز. در این سالها نوجوانان زیادی آثارتان را خوانده یا از این و آن دربارهاش شنیدهاند؛ بازخوردی که شما از مخاطبان خود دریافت کردهاید تا چه اندازهای به هدف شما نزدیک بوده است؟
مالک: راستش من خیلی به دنبال این کارها نبودهام. الان که شما از دریافت بازخورد مخاطب و این سنجش صحبت کردید، با خودم فکر کردم که شاید خوب باشد به اینجور چیزها هم بپردازم! من همواره سوژهای را که در ذهنم بوده، نوشتهام و به مخاطب نوجوانم عرضه کردهام. در سالهای اخیر که بستر مطالعۀ آنلاین و دیجیتال فراهم شده، گاهی نظراتشان را در کامنتها یا صفحۀ شخصیام میخوانم. در اغلب کتابها، مخاطب محو فضا میشده و میشود و همین محوشدن منجر به همراهی نوجوان با داستان است.
در «رؤیای بعدازظهر»، جنبۀ فانتزی کتاب حتی برای افرادی که تمایلی به انقلاب نداشتند نیز جالب بود. رؤیای بعدازظهر از زاویۀ دید یک نوجوان به نام پارسا، روزهای پرتلاطم انقلاب را روایت میکند تا نوجوانان را با آن دوره بیشتر آشنا کند. شخصیت اصلی این کتاب - پارسا - به دنبال تعمیر یک چراغمطالعه دچار برقگرفتگی میشود و وقتی به هوش میآید خود را در یک فضای جدید و غریبه میبیند؛ تمام وسایل اتاق عوض شده و وسایل قدیمی جای آنها را گرفتهاند. این اتفاق باعث میشود او به سالهای قبل از انقلاب برگردد و در دل ماجراهای آن دوره قرار بگیرد. همین رویداد ناگهانی و خارقالعاده باعث میشود که نوجوان هیجانطلب به خواندن داستان ترغیب شود. خانه همان خانۀ قبلی آنهاست، اما وسایل اتاقش دیگر وجود ندارند و به جای آنها یک فرش و چند پشتی در اتاق است. خانه به نظر قدیمی و فرسوده میآید و باغچۀ خشک خانه هم سرسبز شده است. این اتفاق سبب شده تا او به سالهای پیش از انقلاب و به بحبوحۀ حوادث آن ایام سفر کند. پارسا با پدر و مادرش درحالیکه هنوز کودک یا نوجواناند روبهرو میشود! حتی دایی شهیدش هم زنده است و او شاهد رفتارهای دایی میشود. اینها برای نوجوان جذاب است و داستان را برایش خواندنی میکند.
معصومین تنها معجزه و کرامت نیستند!
نوجوان انقلاب را هر جا که رها کنیم به حال و هوای آن روزها برمیگردد! شما هم که از آن نوجوانهای انقلابی دوآتشه بودهاید و در داستانهایتان هم به همان ایام و هویت انقلابی گریز میزنید. قبل از اینکه برای مصاحبه قرار بگذاریم، میخواستم از شما بپرسم آیا فضای انقلاب اسلامی و ایام انقلاب بر کتابهای شما اثر گذاشته است یا نه اما از همان ابتدای مصاحبه پاسخم را بهدرستی دریافتم. هویت شما هنوز از همان هویت نوجوان انقلابی دهۀ ۶۰ میجوشد و روی صفحههای کتابتان جاری میشود و این برای یک نویسنده دستاورد مهمی است.
مسئلهای در فضای تولیدات دینی و مذهبی نوجوانان وجود دارد که همیشه من را میآزارد. کرامت محوری و نوشتن از کرامت ائمه، مهمترین درونمایۀ آثار دینی برای نوجوانان است.
مالک: بله. قصد من این بود که با بازنمایی فضای پس از انقلاب در کتابهایم، مخاطب را با شرایط آن روزها آشنا کنم تا ظلم را نپذیرند. این آثار تا حدود زیادی بر روی خلقیات خودم هم تأثیرگذار بوده است. در حقیقت، ایستادگی مفهومی بود که تمایل داشتم به نسل جدید انتقال دهم و امیدوارم به همین اندازهای که شما میگویید، موفق بوده باشم. البته در سالهای اخیر تا حدود زیادی به سمتوسوی هویت دینی و نوشتن آن برای نوجوانها رفتم. در راستای همین دغدغه و احساس خلائی که در فضای کتاب داشتم، چند اثر مرتبط با داستانها و روایات زندگی معصومین را نوشتم.
مسئلهای در فضای تولیدات دینی و مذهبی نوجوانان وجود دارد که همیشه من را میآزارد. کرامت محوری و نوشتن از کرامت ائمه، مهمترین درونمایۀ آثار دینی برای نوجوانان است. البته این در جای خودش خوب و قابلتقدیر است، اما واقعیت آن است که ائمه فقط همین کرامات و معجزات نبوده و نیستند! آنها ویژگیهای مهمی در زیست اجتماعی و فرهنگیشان داشتهاند که الگوی اصلی زندگی نوجوان ماست. باید این رویهها و رفتارها را به نوجوان امروزی انتقال دهیم. من همواره این دغدغه را داشتهام و میدانم که اگر این پیام بهدرستی برای نوجوان مخابره شود، او تأثیرات مهمی در حوزۀ هویت دینی میپذیرد.
چه دغدغه خوب و درستی! کتاب «انتقام» هم محتوایش در همین راستا ارزیابی میشود؟
مالک: در اثر آخر خود تصمیم داشتم به طور غیرمستقیم از ائمه بنویسم، زیرا نوجوانِ امروز با کرامت معصومین آشناست، اما خیلی از ویژگیهای مهم شخصیت ایشان را نمیداند؛ یعنی کسی برای او روایت نکرده تا بداند! به طور مثال، تا به حال کسی از مناظرۀ امام و مسیحیها برای نوجوانان صحبتی نداشته است. آثار دینی ما دچار تکرار مکررات شده است. در بین آثار دینی برای نوجوانان آثاری هم هست که کیفیت مطلوبی دارد. بنده به همراه تنی چند از دوستان همدغدغهام، در کانون بانوی فرهنگ به تولید آثار دینی برای نوجوان میپردازیم. من همکاری خود را با این جمع از «غدیر خم» شروع کردم و امروز کاری در رابطه با امام رضا (ع) انجام دادیم که کیفیت بالاتری دارد. ما به دنبال تولید کارهای خلاقانه و متفاوت هستیم، زیرا نوجوان نسل امروز حوصلۀ مطالعۀ کارهای تکراری را ندارد و اغلب به دنبال کارهای فانتزی و ترجمهشده است. البته داستانهای ترجمه و فانتزی را هم نباید با یک چوب راند، بلکه باید با وسواس و معیارهای درستی دست به انتخاب این آثار زد.
نوجوان گوگولی نیست!
تصور نادرستی که ما از نوجوان داریم، کتاب نخوان بودن اوست! نباید فکر کنیم که نوجوان کتابخوان نیست، بلکه آثاری که تولید شده برای او جذابیت ایجاد نکرده است
تصور نادرستی که ما از نوجوان داریم، کتاب نخوان بودن اوست! نباید فکر کنیم که نوجوان کتابخوان نیست، بلکه آثاری که تولید شده برای او جذابیت ایجاد نکرده است. البته نوک پیکان این نقد به سمت منِ نویسنده نیز بازمیگردد! من همواره از خودم هم انتقاد میکنم؛ مثلاً با خودم میگویم اگر من قصد داشتم کتاب «رؤیای بعدازظهر» را امسال بنویسم، طور دیگری به آن میپرداختم. در کنار گروه نگارش غدیر و امام رضا (ع)، با یک گروه دیگر کتابی با موضوع امام صادق (ع) را شروع به کار کردهام که امیدوارم نتیجهاش مطلوب باشد. پیشنهادم این است که سختگیریهای نوشتن چنین آثاری را کم کنند تا نوجوانان بتوانند با آثار داستانی خوب مواجه شوند. کارشناسان، نوجوان را فردی گوگولی تصور میکنند، درصورتیکه ذهن آنها آنقدر هم لطیف نیست.
پیش از این دربارۀ بازخورد اثرات کتابها بین مخاطب نوجوان صحبت کردیم. حالا میخواهیم به مرحلۀ پیشتولید آثار برویم! به نظر شما، کتاب بهعنوان یکی از منابع هویتساز برای نوجوان، باید متناسب با نظام مسائلی از نوجوان نوشته شود؟ شاید شما موافق این نظر نباشید و بگویید آنچه از درون نویسنده میجوشد برای ایدهپردازی کافی است و باید از جهتدهی به آن دست برداشت. شما قبل از نگارش کتاب برای نوجوان، از آنها نیازسنجی میکنید؟
مالک: من با ایدۀ اول موافقم، هرچند در آثارم چنین تجربهای نداشته و ندارم. فکر میکنم این کار نویسنده نیست! کار تیمهای تحقیق و پژوهشی است که در این زمینه کار میکنند. من بهعنوان یک نویسنده، اغلب سعی میکنم در کتابهایم به مواردی بپردازم که برای نوجوان جذاب باشد، شخصیت او را بسازد و نتیجۀ مثبتی برایش به همراه بیاورد. بعد از تولید هم تلاش میکنم بازخورد بگیرم تا جنبههای مورد علاقۀ نوجوانان را در آثار بعدی بیشتر در نظر بگیرم. سیاست کاری من این است که در عین افزایش جنبۀ سرگرمکننده، نوجوان را تا حدودی به فکر بیندارم.
آیا مرجعی وجود دارد که شما دادههای موردنیاز را بهوسیله آن تهیه کنید؟
مالک: عدم وجود مرجع مناسب ضعف بزرگی است که در کشور ما وجود دارد. باید روانشناس و اتاق فکر برای نوجوان وجود داشته باشد تا نحوۀ نگارش و نیازسنجی نوجوانان را انجام دهد. وقتی میخواهیم داستان دینی برای نوجوان بنویسیم، فقط به ما گفته میشود که دینی بنویسید! این دستورات یا سفارشها وقتی نویسنده را اذیت میکند که اجازۀ پرورش سوژه را به او نمیدهد. مسئلهای که برای خودم پیش آمده و مرا آزرده این است که در کتاب «انتقام» به موارد دینیِ کار اشکال زیادی گرفتند و به طور کامل کار را عوض کردند. متأسفانه در کنار مسائل دینی، نیاز نوجوان و نحوۀ جذابیت کار برای او بههیچعنوان موردتوجه قرار نمیگیرد؛ چطور میتوان انتظار داشت که این کارها برای نوجوان جذاب باشد و هویت دینیاش را تقویت کند؟
در آثار نوجوانان مخصوصاً در حوزۀ دینی باید بیشتر کار کنیم. اگر قصد داریم کار دینی تولید کنیم، باید به نحوی کار کنیم که نوجوان رغبت کند آن را بخواند. نیاز به یک اتاق فکر فعال که متشکل از روانشناس و جامعهشناس باشد، برای جبران فقدان پشتوانۀ فکری در حوزۀ نوجوانان از مهمترین نیازهای امروز ماست.
تا این فراز از گفتوگو، نوجوان سوژه اصلی بود و شما بهعنوان یک نویسنده دربارۀ آن صحبت کردید. اگر موافقید سری به ایام نوجوانی خودتان بزنیم. در نوجوانی کتاب اثرگذاری خواندهاید که همیشه گوشۀ ذهن شما باشد؟
مالک: شاید به نظر خیلیها خندهدار یا کلیشهای باشد، اما من به کتاب بینوایان علاقۀ زیادی داشتم. البته در سن نوجوانی کتابهای عاشقانه را دوست داشتم و مثل خیلی دیگر از بچهها میخواندم. یادم هست کتابی از جین آستین خواندم که سالهاست در ایران چاپ نشده یا دستکم من در کتابفروشیها ندیدهام؛ از آن متنهای عاشقانه بود که نوجوانها هوادارش هستند. در بین کتابهای ایرانی، کتاب «همسایهها» احمد محمود را خیلی دوست داشتم. به کتاب «سووشون» نیز به دلیل زمینههای ظلمستیزی علاقۀ زیادی داشتم. سیمین دانشور یک نویسندۀ تمامعیار است که همواره دغدغۀ ظلمستیزی داشته و این برای من خیلی جذاب است.
اگر بخواهید برای یک شخصیت عامی نوجوان کاری تولید کنید، چه چیزی مینویسید؟
مالک: تلاش من این است که در کارهایم مفهوم ظلمستیزی را به نحوی بگنجانم. منظورم در حد مصادیق کوچک و جوامع کوچک یا همان تبعیضهای کوچک است. همۀ نوجوانها اعم از دختر و پسر، شهری و روستایی و... باید دغدغۀ زیر بار حرف زور نرفتن را داشته باشند.
با قهرمانها کاری ندارم!
رابطهتان با قهرمانها چطور است؟ فکر میکنید نوجوانها قهرمان را دوست دارند؟ آیا قهرمان برایشان اثرات مطلوبی دارد؟ اصلاً تا به حال به سمت قهرمانپروری در آثارتان رفتهاید؟ کتابی که قهرمانپروری کرده باشد و روی شما اثر گذاشته باشد، در ذهنتان هست؟
مالک: من کار زیادی با قهرمان ندارم! مدنظر من بیشتر درونمایهای است که به نوجوان منتقل میشود و تا به حال سمت قهرمانپروری در آثارم نرفتهام. به کتاب «کلیدر» و قهرمان آن علاقۀ زیادی داشتم. قلم محمود دولتآبادی آنقدر جذاب و دقیق است که جای حرفی باقی نمیگذارد. چند بار این کتاب را خواندهام و همواره از رفتارهای قهرمانش کیفور شدهام. «گل محمد» یک جورهایی قهرمان من است!
/ انتهای پیام /