درباره بهیادماندیهای نادر ابراهیمی در گفتوگو با مصطفی رحماندوست؛
گذشتهگرایی از نظر عقلا چیز به درد بخوری نیست. هرقدر من بگویم داشتم و چقدر در گذشته ارزشمند بودم و حالا امروز در فقرِ داشتهها به سر ببرم، قطعاً به جایی نمیرسم. این آموزههای استعماری است که انسانها را به گذشته پیوند دهند و آنها را از حال و آینده غافل کنند.
وفای نادر ابراهیمی به معنای ایرانیِ یک واژه؛
عاشق در نظر نادر، بهشدت ایرانی است و در واقع قوه عاقله و هوشمند قضیه عشق است. با پرسشهای بنیادین خود، معشوق را تربیت میکند، از سیاست میگوید، در پی یافتن اصل زندگی است و از عشق به خدا، به خویشتن بازمیگردد و درون خود از عشق میجوید. «دورشدن از خویشتن خویش. این یک مصیبت است.»
چرا باید کتاب «تکثیر تأسفانگیز پدربزرگ» را خواند؟
داستان، محل تلاقی سه دوگانۀ پیوسته با هم است؛ دوگانۀ جبر تکنیک و اختیار آدمی، دوگانۀ سنت و مدرنیته و دوگانۀ علم پوزیتیویستی و روح.
درباره نادر ابراهیمی نویسندهای «میهندوست» و «ایراناندیش»؛
برای فردید «غرب» سوژه است. فکر فردید آگاهی فزایندهای از غرب و مدرنیته دارد و مخاطبان خود را گوهرِ آگاهی از غرب و آگاهی از گوهرِ غرب میبخشد. این متفکر دربارۀ غرب بسیار تأمل میکند؛ نه تحول. فکر او راهی به سازش با غرب ندارد؛ اما در فکر زایش از غرب هم آنچنان که باید نیست. فکر فردید در برابر غرب که «مکر لیل و نهار» میخواندش چارهجویی میکند، اما درنهایت ناچار است.
در نکوداشت نویسندهای نیکونوشت؛
او میهندوست بود؛ اما ناسیونالیست نبود. طبیعت گرا بود؛ اما ناتورالیست نبود. روشنفکر بود؛ اما انتلکتوئل نبود. سیاسی بود؛ اما سیاستزده نبود و وجه مثبت و مردمیبودنِ سیاست را برگزیده بود. مردمی بود؛ اما پوپولیست نبود. عاشق بود؛ اما بیچهارچوب و بیاصول نبود؛ و دهها بود، اما نبودِ دیگر.
مرقومههایی خواندنی از راقمی خواندهنشده؛
نادر ابراهیمی، نویسندگی را دارای رسالتی سنگین میدانست و در نگاه او، نویسنده باید در خطِ بیدارسازی و برانگیزیِ ملتها و علیه استعمار و استثمار و سرمایهداری قدمهای بلند بردارد، برانگیزد، بیدار کند و مسئولیت ایجاد کند.
تلاشی برای مواجهۀ علوم انسانی و اجتماعی با نویسندهای همچون نادر ابراهیمی؛
نادر ابراهیمی و دیگر نویسندگان را نباید صرفاً در مقام ادبی و هنریشان محصور دانست. فکر و اندیشه آنان نیز قابل اعتنا و توجه است. آنها تأملات خود را نه با زبان علمی که با بیان ادبی با مخاطبان خود در میان گذاشتهاند و این راهی است که بسیاری از بزرگان اهل فکر، آن را طی کردهاند. کار نادر ابراهیمی را هم باید در شمار کار آن بزرگان دانست؛ بزرگانی در ایران و جهان همچون سعدی، مولوی، حافظ، لئو تولستوی، جاناتان سوییفت، فئودور داستایوفسکی و... البته باید توجه داشت که نامهای ذکرشده در سطوح فکری متفاوت قرار دارند و فکر همۀ آنها را نمیتوان در یک سطح قرار داد. با لحاظ این مهم، متن پیش رو دربارۀ اهمیت زبان داستانی در انتقال فکر و نظر است.
بارخوانی نامهای منتشرنشده از نادر ابراهیمی در سالگرد درگذشت این نویسنده میهندوست؛
نادر ابراهیمی در سال ۱۳۷۶ نوشت: «به خودم میگویم: صبوری باید داشت. صبوری باید داشت. یک بار پیش میآید که در چنین چاهی بیفتی که درآمدن از آن، نه تنها به درد دیگران میخورد، بلکه به درد خودت هم خواهد خورد... شاید.»
بازخوانی جریان مدیریت موسیقی اجتماعی در ایران معاصر در گفتوگو با بابک رضایی؛
متأسفانه عدم توجه مدیریت فرهنگی به موسیقی و شاید نگاههای غلطی که موسیقی را بیشتر در ژانر سرگرمی تعریف کرده است، نتوانسته بستر و فضایی ایجاد کنند تا موسیقی، رشد و نمو خود را داشته باشد و حالا بعد از جریانهای اجتماعی مانند انقلاب و جنگ، یک زمان هم که ما به سراغ موسیقی با مضامین انقلابی رفتهایم، این موسیقی برچسب «سفارشی» خورده است و همین برچسب باعث میشود که آن مانایی و ماندگاری از آن فاصله بگیرد.
بررسی وضعیت ادبیات طنز در گفتوگو با سیداکبر میرجعفری؛
ما یک هوش جمعی داریم که این هوش، به موقع و به جا طنزهایی تولید میکند که هم تأثیرگذار است و هم کار خودش را درست انجام میدهد. بسیاری از جوکها و لطیفههایی را که در فضای مجازی یا از طریق دوستانتان میشنوید، اصلاً نمیدانید که برای نخستینبار چه کسی آن را ساخته و شاید با برخی از آنها چندین دهه است که در حال زندگیکردن هستیم. اینها همان هوشمندان گمنامی هستند که آنها را تولید میکنند و دنیای مجازی نیز اتفاقاً مجال بیشتری به طرف میدهد که به سراغ طنز برود.