گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ دکتر مسعود کوثری پژوهشگر ایرانی حوزه ارتباطات، فرهنگ، موسیقی و توسعه و استادیار و مدیر گروه ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران است. ایشان در تحلیل پدیده شهید ححجی و شکل گیری اندوه و سوگ جمعی بر این باور است که دلیل این اتفاق «کهنالگوی شهادت است که در جامعهی ایران وجود داشته و همیشه اثرگذار بوده، در دورهی انقلاب اسلامی و همینطور در جبهههای جنگ کار کرده و بلکه باید گفت در تمام دورههای تاریخ ایران وجود داشته و جواب داده است و توانسته بهخودیخود، یک نوع انسجام و وحدت را در بین مردم ایجاد بکند.»
آنچه در ادامه میخواهنید مشروح گفتگو با این استاد برجسته جامعه شناسی است.
واقعهی شهادت شهید محسن حججی توانست یک موج عظیم در جامعه ایجاد کند، نظر شما درباره چرایی شکلگیری این موج بزرگ، از منظر جامعهشناسی چیست؟
دلایل مختلفی میتواند داشته باشد، اما نخستین دلیل و شاید مهمترین دلیل این رخداد، کهنالگوی شهادت است که در جامعهی ایران وجود داشته و همیشه اثرگذار بوده، در دورهی انقلاب اسلامی و همینطور در جبهههای جنگ کار کرده و بلکه باید گفت در تمام دورههای تاریخ ایران وجود داشته و جواب داده است و توانسته بهخودیخود، یک نوع انسجام و وحدت را در بین مردم ایجاد بکند، بهویژه آن که نوع رفتار تکفیریها و داعشیها با شیعیان، مردم سوریه و عراق و همچنین ایران، بهگونهای است که آن جبههی مخالف را که در زمان امام حسین (ع) وجود داشته، کاملاً در اذهان مردم بازتولید میکند، یعنی بازنمایی یک خشونت کور به اسم دین را انجام میدهند که همهی اصول و عقاید محترم در بین مسلمانان را به زیر پا میگذارد.
دومین نکته درمورد شکلگیری این واقعه و همچنین رخنمودن این پدیده، به رفتار خود شهید حججی بازمیگردد؛ در تصاویری که از آن واقعه بهجا مانده، ازلحاظ بصری و اثرگذاری ذهنی، بهنفع شهید حججی است و شما هیچ اثری از ترس و تحقیر در این تصاویر یافت نمیکنید، رفتاری موقر و شجاعانه از شهید که بهضرر داعش تمام میشود و او را در رتبه و مرتبهای بالاتر از دشمنان خود، در عین اسارت، نشان میدهد.
این کلیپ درنهایت، به ضدتبلیغی برای تکفیریها تبدیل میشود، درحالیکه شما در کلیپهای قبلی که توسط این گروه تروریستی منتشر شده مشاهده میکنید که آنها شرایط را بهگونهای بهتصویر میکشند که در موضع مسلط بر اسرای خود قرار دارند و موفق میشوند چهرهای ترسان و تحقیرشده از اسرا به نمایش بگذارند، اما میبیند که رفتار و عمل شهید حججی بهنحوهای است که اینبار، دست بالا با اوست.
نکتهی بعدی به شرایط ایران بازمیگردد، با این که دیدگاههای متفاوتی درمورد حضور ایران در سوریه وجود دارد که آیا باید اصلاً در آن منطقه حضور داشته باشیم یا نداشته باشیم، اما در آخر، همه با چنین رفتاری که با شهید حججی شد، مخالف بوده و شهادت ایشان را بهعنوان نقطهای مثبت تلقی کرده و از شجاعت او تقدیر کردند.
ما میبینیم که یک نقاط پیوندی در فرهنگ مردم و جامعهی ایران وجود دارد که علیرغم اختلافات سیاسی، اجتماعی، فکری درمورد موضوعاتی، چون حضور ایران در سوریه، در نقاطی و همچنین مقطعهای زمانی آن، نقاط اشتراک و توافق، اختلافات موجود را بهکنار میزند و وحدتی شکل میگیرد.
شما اشاره داشتید به برابرسازی ذهنی ایرانیان از این واقعه با واقعهی روز عاشورا و شباهتهای ظاهری که در فیلم منتشره، با آن ذهنیت تاریخی ایرانیان و شیعیان از روز عاشورا و جبههی حق و باطل بهوجود آمد، این شرایط چه تأثیری بر شکلگیری این موج و ضریبدهی به اثرگذاری این واقعه داشت؟
همانگونه که میدانید، بزرگان زیادی درمورد واقعهی عاشورا سخن گفته و اظهارنظر کردهاند، همانند امام راحل که میفرمایند ما هرچه داریم از عاشورا داریم و تأکید بر گرامیداشت و عزاداری عاشورا دارند، این تأکید چه مبنا و معنایی دارد؟ یک معنای آن یعنی تجدید این پدیده و برگزاری این عزاداری و بهنوعی زنده نگاه داشتن عاشورا و یا بهتر بگوییم، استمرار فرهنگ عاشوراست، یعنی گرامیداشت فرهنگ ایثار، شهادت و مقاومت.
در بسیاری از کشورها مراسم و مناسکی شبیه به این وجود دارد، اما هدف آن مراسم، تنها تجلیل از یک فرد یا واقعه و یادآوری آن است، درحالیکه در فرهنگ شیعی و در میان شیعیان، عزاداری برای واقعهی عاشورا و تجلیل آن، تنها برای یادآوری امام حسین (ع) نیست، بلکه برای بهجریانانداختن و تسری آن گفتمان و به زمان حال آوردن آن فرهنگ ایثار و شهادت است، پس این عزاداری، فراتر از امام حسین (ع) هم رفته و با زمان حال مربوط میشود و میشود تجلی «کُلُ یَومٍ عاشورا و کُلُ أرضٍ کَربَلا» و مردم ایران هرساله این فرهنگ را گرامی داشته و آن را تمرین میکنند و در چنین مواقعی، شیعیان و ایرانیان با درک موقعیت، چیزی را که از آنها بهعنوان یک ملت شیعی انتظار میرود و خود نیز به آن علاقهمند هستند، از خود بروز داده و با رفتار حسینگونه و عاشورایی خود، آن فرهنگ را ادامه میدهند.
واقعهی عاشورا و برپایی مراسمهای تجلیل و عزاداری برای این واقعه، باعث چنین عملکردی شده و وحدتی بیبدیل را ایجاد میکند؛ بنابراین ما هرچه داریم از این فرهنگ عاشورایی داریم که باعث میشود ایستادگی دربرابر ظلم و فرهنگ ایثار و شهادت، بیشتر از هر ملتی در میان شیعیان و بهخصوص ایرانیان مشاهده شود و نمونهی آن میشود پدیدههایی، چون شهید حججی.
یکی از مواردی که پدیدهی شهید حججی را خاص میکند، عصر و دههای است که ایشان در آن زیست کردهاند و برآمده از آن هستند؛ یعنی دههی هفتاد، شهید حججی برآمده از نسلی است که انتظار میرفت به علت فاصلهی تاریخی و شکاف نسلی، کمتر نسبتبه مؤلفههای انقلاب ما آشنا باشد؛ مؤلفههایی، چون جهاد، مقاومت، شهادت ایستادگی دربرابر ظلم و استکبار که در سالهای ابتدای انقلاب و در دوران دفاع مقدس پررنگ بود، نسلی که تجربهی دهههای ابتدایی انقلاب را ندارد، چگونه به چنین جایگاهی میرسد که برای دفاع از همان ارزشها ترک وطن میکند و بهشهادت میرسد؟ شهید حججی و دیگر شهدای دههی هفتادی ما بهمثابهی یک پدیدهی اجتماعی، برآمده از جامعهای هستند که در آن زیست کردهاند. چه جامعهای با چه شاخصهایی چنین انسانهایی را به وجود میآورد؟
مسئلهی اختلاف و شکاف نسلی در بین جامعهشناسان جای اختلاف و بحث و گفتگو است، عدهای بر این باورند که اختلاف نسلی وجود دارد و نه شکاف نسلی، درست است که بین پدران و فرزندان و نسلها یکسری اختلافات وجود دارد، اما شکاف نیست. اما عدهای هم معتقد هستند که اختلافات بسیار زیادی وجود دارد و این یک گسست و شکاف و انقطاع نسلی است تا اختلاف نسلی.
با نگاهی به شواهد، بهنظر میرسد که مسئلهی اختلاف نسلی درستتر باشد، درست است که اختلافی بین نسلها وجود دارد، بهخصوص دو سه نسل پس از انقلاب اسلامی، اما این موارد اختلاف، بهحدی نیست که برخی از نکات، اصول و ارزشهای مهم به زیر پا گذاشته بشود.
ضمن این که این اختلاف وجود دارد، اما بر سر اصول، در بین نسلهای متفاوت توافق هست و همین پایبندی به اصول است که جامعه را سرپا نگاه داشته است، درست است که ما در سال ۱۳۵۸ نیستیم و عدهای میگویند زندگی ساده و بیآلایش آن دههها ازبین رفته و همهی مردم و جامعه درگیر مادیات، منافع شخصی و فسادها شدهاند، اما هنوز هم هستند خانوادههایی که پاکدستی، لقمهی حلال و خوردن نان زحمت خود را به فرزندان خود آموزش میدهند و ارزشها را گرامی میدارند. ما میبینیم که هنوز اصول و ارزشها پاس داشته میشوند، شاید تنها تفاوتی که با دهههای گذشته وجود داشته باشد، شیوهی اجرای آن باشد.
هنوز در جامعهی ایرانی تأکید بر مسئلهی شهادت و ارزشبودن آن وجود دارد، شاید مردم و جامعه در مواقعی و دربرابر بعضی کاستیها گلایه کرده و بهاصطلاح، غر بزنند، اما در بزنگاهها و زمانی که خطری برای جامعه و برای اسلام بهوجود میآید، باز مردم پا پیش گذاشته و از بذل جان در راه ارزشها امتناع نمیکنند.
من فکر میکنم ما باید ضمن بهرسمیتشمردن تغییرات رخداده در جامعه و اختلافات موجود، بر سر اصول و ارزشها توافق داشته باشیم و من برداشتم این است که این توافق وجود دارد و میبینیم که این ارزشها هنوز بهصورت قوی در بین نسلهای متفاوت -چه دههی ۵۰ و چه دههی ۷۰ - عمل میکند.
ارزیابی شما از وضعیت جامعهپذیری در جمهوری اسلامی چیست؟ به چه میزان شهدای دههی هفتادی مدافع حرم را میتوان نتیجهی عملکرد سیستم جامعهپذیری جامعه ما دانست؟
ما در جامعهپذیری، دورانهای مختلفی را طی کردیم، طبیعتاً جامعهپذیریای که در دههی اول انقلاب رخ داده، نمیتواند به همان شکل برای زمان حال قابلپذیرش باشد، بهطورمثال، شاید شما نتوانید به نسل جدید امر و نهی کنید و آنها را به راهی که خود میخواهید بکشانید، اما این به آن معنا نیست که او مخالف ارزشهاست، بنابراین ما باید شیوهی جامعهپذیری خود را متناسب با زمان حال بکنیم، زمان حال و نسل جدید، گفتگو و حالت تبادلنظر را طلب میکند و میپذیرد، پس اگر میخواهیم با نسل جدید و جوانها سخن بگوییم، بیشتر باید به مسئلهی گفتگو و احترام قائل شدن برای آنها توجه کنیم و بپذیریم و اجازه دهیم آنها دربرابر ما اظهارنظر و، چون وچرا بکنند تا در انتها با قلبشان بپذیرند که باید چه راهی طی کنند.
بهنظر من، شیوهی جامعهپذیری عوض شده، اگر ما این تفاوت را درک کنیم، باید در روشهای خود تغییر ایجاد کنیم. طبیعتاً ما نمیتوانیم به گذشته برگردیم، اما امکان تطبیقپذیری روشهای جامعهپذیری ما وجود دارد، شما ببینید مسجد هنوز عمل میکند، اما این مسجد با آن شیوهای که ۳۰ سال گذشته افراد را جامعهپذیر میکرد، عمل نمیکند و شیوههای نو را در پیش گرفته است، شما روحانیونی را میبینید که از وسایل ارتباط جمعی و شبکههای اجتماعی همچون اینستاگرام و تلگرام استفاده میکنند تا با نسل جوان ارتباطگیری کنند، چون آنها درک کردهاند که شیوهی برخورد با نسل جدید و جوانها باید متفاوت باشد، بنابراین در همهی نهادهایی که مشغول به کار جامعهپذیری هستند، چه نهادهای رسمی، چون مدرسه و دانشگاهها و چه نهادهای غیررسمی، چون مساجد، تکیهها و حسینیهها، باید شرایط را بفهمند تا بتوانند خود را مطابق با شرایط حال و عصر حاضر آماده کنند و رویکرد خود را دربرابر جوانها تغییر بدهند.
شما به نهادهایی، چون مساجد، حسینیهها، تکایا، مدارس و دانشگاهها اشاره داشتید که بر جامعهپذیری و بلوغ فکری جوانها و نسل جدید اثرگذار هستند و میتوانند برای این نسل هدفگذاری کرده و به حرکتشان جهتدهی کنند، حال بهنظر شما کدام نهادها و یا سازمانهای اجتماعی در ساختن و بهبلوغرساندن چنین انسانهایی نقش موفقتری دارند؟ و چرایی این موفقیت چیست؟
بهنظر بنده هنوز مسجد مهمترین نهاد جامعه ایران است که بیشترین تأثیر را بر مسئلهی جامعهپذیری – بهخصوص در میان قشر مذهبی – دارد، درست است که ما به شیوهی دیگر مسلمانان، بهطورمثال اهلسنت، بهخاطر اوقات نماز پنجگانه در مساجد حاضر نمیشویم و یا ظواهر نشان میدهد که جوانها آنچنان که باید و شاید در مساجد وجود و حضور ندارند، اما در عمل میبینیم که هنوز نقش مساجد پررنگ است و مساجد میتوانند آن فرهنگ دینی را در جامعه تسری دهند، حال درمورد بعضی از جوانها این نقش در طول سال بهصورت مستمر تکرار میشود و درمورد بعضی دیگر از جوانها در ایام خاص مثلاً در مراسمهای ایام مذهبی همانند اعیاد و یا دههی محرم و ماه رمضان، مسجد اثر خودش را میگذارد، بنابراین هنوز هم مسجد بهخاطر جایگاه فرهنگی و دینی خود، در جامعهی ایرانی قویترین نهاد دینی و تربیتی است.
به روحانیونی اشاره کردید که با درک مقتضیات زمان روی آوردهاند به استفاده از وسایل نوین ارتباطی مثل شبکههای اجتماعی و به لزوم استفاده از شیوههای نوین برای ارتباطگیری با نسل جوان و اهمیت این وسایل نوین ارتباطی در گسترش فرهنگ مطلوب اشاره کردید، درمورد پدیدهی شهید حججی شاهد بودیم که در بستر همین شبکههای اجتماعی بود که موج بزرگ ایجادشده درمورد شهید حججی ضریب گرفت، حال، بهنظر شما نقش شبکههای اجتماعی در شکلگیری این موج چه بود؟ بهعنوانمثال و برای روشنترشدن سؤال، بعضی از موجهایی که در شبکههای اجتماعی ایجاد میشوند، معمولاً فاقد ارزش محتوایی و پیام بوده و اعتبار خود را از شبکههای اجتماعی کسب میکنند و پس از مدتی نیز تأثیرگذاری خود را از دست داده و فراموش میشوند، حال درمورد پدیدهی شهید حججی این موج رسانهای ایجادشده حول محور شهادت ایشان، اعتبار خود را از کجا کسب میکند و آیا مصداق دیگر موجهای خبری و رسانهای شبکههای اجتماعی درمورد واقعهی شهادت ایشان صدق میکند یا اساساً این واقعه تفاوتهای بنیادینی با دیگر موجها دارد؟
ما باید در هر مورد جداگانه قضاوت کنیم، ممکن است در پیدایش بعضی از مسائل، شبکههای اجتماعی نقش بسیار بزرگی داشته باشند و جریانساز بشوند، اما در این مورد خاص، نحوهی شهادت ایشان، زمان و مکان رخدادن این شهادت و وضعیت جامعهی ایران بود که استارت اولیهی این پدیده را زد، بنابراین اگر این شبکههای اجتماعی هم نبود و فقط خبری از این واقعه در بین مردم پخش میشد، اثرگذاری خود را داشت و بهتنهایی موج خود را ایجاد میکرد، شبکههای اجتماعی در این بین تنها، نقش کاتالیزور را ایفا کردند نه عاملی که آن واقعه را معتبر کند و تنها، زمان را کوتاه کردند.
خود این واقعه آنقدر مهم و تکاندهنده بود که خود بهتنهایی توانست تودههای مردم را وادار به واکنش کند.
مسئله مهمی درمورد واقعهی شهادت شهید حججی که جایگاه مهمی دارد و آن هم گفتمان مقاومت است که آن شهید بزرگوار در کانتکس این گفتمان بود که ظهور کرد و پدیده شد، درواقع موضوع مقاومت، مسئلهای است که ارتباط مستقیمی با امنیت و زندگی روزمرهی مردم دارد و مردم نیز پس آشوبهای بهوجودآمده در غرب آسیا- سوریه، عراق و افغانستان- و ظهور داعش و همچنین رخدادهایی، چون حادثهی تروریستی در مجلس و همچنین شهادت شهید حججی، با اهمیت آن بیشازپیش آشنا شدند، حال سؤالی که مطرح میشود این است که چرا جامعهشناسان ایرانی در مقابل چنین مسئلهی مهمی سکوت کردهاند و به آن نمیپردازند و تنها در آپارتمانها محصور ماندهاند؟
توجه کنید که متأسفانه اظهارنظرهای سیاسی درمورد مسائلی که مرتبط با جامعهشناسی است، در روزنامهها زیاد شده است و بسیاری از سیاستمداران و وکلای مجلس که درمورد این مسائل به صورت شتابزده صحبت میکنند، مقداری این موضوعات را بهصورت مسائل تکراری بدل میکنند، درحالیکه جامعهشناسان با حوصلهی بیشتری به تحلیل مسائلی به این اهمیت میپردازند.
بهعنوانمثال بسیاری از تحقیقات جامع، علمی و کاربردی درمورد مساجد، هیئتها و حسینیهها توسط جامعهشناسان انجام شده است نه توسط سیاسیون، بنده فکر میکنم این عرصه بیشتر توسط سیاسیون اشغال شده تا جامعهشناسان و حرفها، حرفهای سطحی است درحالیکه همیشه عمیقترین حرفها و نظرها درمورد این پدیدهها، توسط جامعهشناسان و مردمشناسان انجام و مطرح شده است.
گلایه داشتید که سیاسیون بهصورت عمیق به این مسائل نمیپردازند و عرصه را بر جامعهشناسان تنگ کرده و موضوعاتی، چون مقاومت را به مسئلهای تکراری و لوث بدل میکنند، خب، این مسئله و گفتمان مقاومت موضوع مهمی است که باید جدی به آن پرداخته بشود. نمیشود که بهخاطر چنین دلایلی از این موضوع غافل شد و درمورد آن کار نکرد، پیشنهاد و راهکار شما برای مطرح و بررسی شدن جدی مسئلهی مقاومت چیست؟ چگونه میشود که جلوی تکراریشدن این موضوعات را گرفت؟
بهنظر من، مقداری رسانهها در این مسئله مقصر هستند، چون رسانهها مصرف روزانه دارند و مایل هستند بهسرعت به این مسائل بپردازند و خب بیشتر مایل هستند برای این موضوعات -به علت جذابیت رسانهای- به سراغ چهرههای سیاسی بروند و متأسفانه کمتر سراغی از جامعهشناسان میگیرند، بنابراین در ابتدا باید یک اصلاح و بازنگری در رسانههای ما صورت بگیرد که در بررسی و طرح موضوعات ریشهای و عمیقی، چون مقاومت، سطحی عمل نکنند، حال این رسانهها چه مطبوعات باشد، چه صداوسیما و چه رسانههای فضای مجازی، این تغییر رویه باید در آنها رخ بدهد، چون متأسفانه اکثر رسانههای ما برای این موارد به سراغ سیاسیون میروند و به جامعهشناسان بیاعتنایی میکنند.
ازدیگرسو، جامعهشناسان نیز باید در دروس و بحثهای خودشان در مجامع علمی و دانشگاهها، این دست موضوعات، همچون مقاومت را بیشتر وارد بکنند و بررسی این مسائل را به اهل سیاست واگذار نکنند، درست است که جامعهی جدید، جامعهای است که سیاست در آن نقش پررنگی دارد، اما جامعهشناسان نیز نباید به علت این مسائل کنارهگیری کنند، بالاخره جامعهشناسان وقتی میخواهند در چنین فضایی اظهارنظر بکنند، ناچارند به مسائل سیاسی نیز بپردازند، چون ما امر اجتماعی منفک از امر سیاسی دیگر نداریم و جامعهشناسان لاجرم باید وارد این فضا شوند و تحلیلهای خود را ارائه کنند.
بنده فکر میکنم درمجموع، چیزی که بنده در رسانهها و مطبوعات میبینم، در معدود مواردی که به جامعهشناسان رجوع شده، تحلیلهای جامعتری و پختهتری ارائه شده است.
شما در این صحبت اخیر خود اشاره داشتید که امر اجتماعی منفک از امر سیاسی دیگر نداریم و جامعهشناسان باید لاجرم وارد این فضا بشوند و تحلیلهای خود را ارائه کنند و کنارهگیری نکنند از تحلیل موضوعاتی، چون مقاومت و مقداری علت این کنارهگیری جامعهشناسان را رسانهها و سیاسیون دانستید، اما ما در موارد بینالمللی میبینیم که رسانههای غربی نیز تا حدی دچار این سطحینگری و رجوع به سیاسیون هستند، اما جامعهشناسان هم نقش فعال خود را ایفا میکنند، برای مثال در آمریکا میبینیم که جامعهشناسان و تحلیلگرانشان در مواردی، در همراهی با دولت و هیئت حاکمه، اقدام به چهرهسازی و ارزشسازی کاذب میکنند؛ نمونهی این کار، ارزشسازی و چهرهسازی از ارتش آمریکا و دلیلتراشی برای تجاوزهای آمریکا به دیگر کشورهاست که تجاوز را بهگونهای ارزش جلوه میدهند که موردپذیرش مردم خودشان و حتی دیگر ملتها قرار میگیرد، حال چرا ما و جامعهشناسان ما عملکرد خوبی ندارند، آن هم برای مسئلهای، چون مقاومت که ذاتاً ارزش است؟ و یا حتی در زمینههایی که امکان همکاری مثبت با سیاسیون وجود دارد، جامعهشناسان ما از همکاری با آنها کناره میگیرند؟
یکی از دلایل این است که در ایران ممکن است گاهی بسیاری از جامعهشناسان ما دچار یا گرفتار عقل عامیانه بشوند که در جامعه وجود دارد و بنابراین انتقادها و گلایههای آنان شبیه آن چیزی باشد که در کوچه و بازار شنیده میشود و ممکن است از مسئلهای، چون مقاومت انتقاد بکنند که البته این مسئلهی درستی نیست و جامعهشناسان باید دیدگاه وسیعتری نسبت به جامعه داشته باشند و بتوانند افق وسیعتری را مشاهده کرده و به منافع مقاومت برای حفظ امنیت جامعه ایران نگاه بکنند که اینگونه هم هست، اما یک دلیل دیگر هم میتواند داشته باشد، رابطهی جامعهشناسان با حکومت در طی این سه دهه، فراز و نشیب بسیاری داشته و در مواردی آنها خیلی خوب جلو آمده و انقلاب را همراهی و کمک کردند در تحلیل جامعهی ایران و در بعضی از جاها نیز انتقاد داشتند به بعضی از مسائل و مشکلات که این انتقاد بهمنزلهی انتقاد از حکومت نیست، جامعهشناس کارش انتقاد است و جامعهشناسی که رویکرد انتقادی به مسائل نداشته باشد، نمیتواند جامعهی ایرانی را خوب درک و فهم کند و مشکلات را در جهت رفع آن بهخوبی بیان بکند و این رویکرد انتقادی هیچگاه بهمنزلهی دشمنی نیست، بهنظر من در این موارد نیاز به گفتگو بیشتر و فضای بازتری هست که جامعهشناسی بتواند جایگاه خودش را پیدا کرده و نقش مثبت خود را ایفا کند، یعنی با رویکرد انتقادی، اما سازنده به جامعه کمک و خدمت بکند؛ بنابراین باید از طرفی روحیهی جامعهشناختی عوض بشود و جامعهشناسان نگاهی فراتر به منافع ملی داشته باشند و از طرفی هم باید بیشتر تحمل بشوند و اجازه داده شود در مسائل مهم دیدگاه انتقادی خود را داشته باشند و انتقادات خود را بیان کنند، چون همانطور که میبینید جامعهشناسان در جهان جایگاه برجستهای دارند و حیف است که در ایران به حاشیه رانده بشوند و فقط محدود بشوند به کلاس درس و نتوانند در جامعه حضور فعال داشته و به آن کمک کنند.
شما هم تأکید کردید که نباید جامعهشناسان محدود به کلاس درس بشوند، امری که متأسفانه در ایران اتفاق افتاده است، میبینیم که جامعهشناسان ایرانی از جامعه و مردم فاصله گرفتهاند و محصور در دروس دانشگاهی و کتب غربی شدهاند، درحالیکه باید صدای مردم باشند و با تحلیل فضای جامعه، ارائهی انتقادات سازنده و پیشنهاد راهکارها و با تحلیل و کمک به ارائهی یک الگوی بومی، کمکی باشند در راه تعالی و رشد جامعه، بهنظر شما آیا بهتر نیست جامعهشناسان ما برای تحلیل بهتر و هم بهتر شنیده شدن صدایشان، به میان مردم بازگردند؟ چون متأسفانه مخصوصاً در دههی اخیر، کمتر جامعهشناسی میبینیم که بیانگر دغدغههای مردم باشد، نمونهی بارز این مورد هم همین مسئلهی مقاومت است که در لوای این گفتمان، امنیت برای مردم حاصل میشود که این مسئله با بیتوجهی جامعهشناسان ایرانی روبهرو شده است، درحالیکه ایران و جامعهشناس ایرانی بهعنوان پرچمدار مقاومت باید پیشتاز در تحلیل و ارائهی گفتمان مقاومت باشد؟
بهنظر من برای حل این مسئله باید از استفادهی موردی از جامعهشناسان پرهیز کنیم، صداوسیما و یا رسانههای ما هر وقت بخواهند مسئلهای را برجسته بکنند به یاد جامعهشناسان میافتند، بهعنوانمثال وقتی موضوعی مثل فضای مجازی بد میشود و میخواهند درمورد بدیهای فضای مجازی صحبت کنند، از جامعهشناس دعوت میکنند و یا درمورد اعتیاد و مشکلات اجتماعی میآیند و برای یک جلسه از یک جامعهشناس دعوت میکنند، اما متأسفانه این دعوتها همیشگی نبوده و محدود و موردی است. تنها در مواقع بحران و یا مواقعی که خود احساس نیاز میکنند، تصمیم به مشورتگیری با جامعهشناسان میشود، اما در بقیهی اوقات اینگونه نیست و همین استفادهی موردی، آسیبهای متعددی دارد، هم برای جامعه و هم بر جامعهشناس، همین استفادهی موردی سبب میشود که جامعهشناس دچار دلزدگی شود و احساس کند برای اهداف خاص دعوت شده و مورد سوءاستفاده قرار گرفته و پس از آن که مصرفشان تمام شد، کنار گذشته میشوند.
اگر اصلاحی در این رویه نشود، خود کمک میکند که این دلزدگی و دلسردی بیشتر شده و تشدید شود و کمکم جامعهشناسان، هم از رسانهها و هم از مردم فاصله بگیرند و محصور و محدود بشوند در دروس خود و دانشگاهها، درحالیکه باید صدای رسا و اصلاحگر جامعهشناس همیشه وجود داشته باشد، همین انتقادات و تحلیلهای جامعهشناختی است که میتواند کمککننده و اصلاحگر جامعه باشد و اگر این حضور و خواست حضور جامعهشناس مستمر و ادامهدار بوده و از موردیبودن خارج شود، در این صورت است که جامعهشناس میتواند به مسائل واقعی جامعه بپردازد و دغدغههای مردم را بیان کرده و بهبحث بگذارد و از بازکردن و مطرحکردن مسائلی که مربوط به جامعه نیست، پرهیز کند، شما در حال حاضر کتابهای جامعهشناسی منتشرشده در کشور را نگاه بفرمایید، بیشتر این کتابها مربوطبه جوامع غرب است و حجم وسیعی از کتابهای جامعهشناختی ترجمه است، درحالیکه ما و جامعهشناسان ما نمیتوانند در حال حاضر بگویند که جامعهی ما هیچ مسئلهای ندارد که به آن پرداخته شود، بنابراین فقط باید ترجمه بکنیم و درمورد مسائل غرب صحبت بکنیم، ما مسائل متعددی داریم که نیاز به بحث و برسی جامعهشناسان دارد، بنابراین بهتر است فضای بیشتری به بررسیهای جامعهشناسی داده شود. باید جامعهشناسان تحمل شوند تا جامعهشناسی هم در رویهی خودش و هم در بحث و گفتگو دربارهی جامعه ایران، به یک تعادل برسد.
طبیعتاً بحث و گفتگوهای اولیه بسیار انتقادی خواهد بود، ولی بهتدریج یک سطح تعادلی پیدا میشود که جامعهشناس در حال گفتگو با جامعهی خودش باشد و بتواند مسائل و دغدغههای آنها را مطرح کرده و بررسی کند، بنابراین ما نباید از رویهی انتقادی اولیه بترسیم و باید اجازه بدهیم حرفها زده شود، بنویسند و تحلیلهای خود را منتشر کنند تا کمکم تعادل ایجاد شده و گفتگو بین جامعهشناس، مردم و حکومت صورت بگیرد که خود، کمککننده خواهد بود در برطرفکردن مشکلات جامعه و همچنین مطرحشدن، بررسی و توجه بیشتر به گفتمانهایی، چون گفتمان مقاومت.
همانطور که گفتید، متأسفانه بیشتر کتب مربوط به جامعهشناسی ما ترجمه است و یا مربوط به جامعهشناسی غربی است و بیانگر مسئلهی مردم ما و همچنین کشور ما نیست، خب، چون موضوع ما در این مصاحبه، پدیدهی شهید حججی است و گفتمانی که او برآمده از آن است، اینجا اشارهی دوبارهای میکنم به پدیده مقاومت و فقری که ما در تحلیل و ارائهی این گفتمانی این پدیده داریم. بهعنوان مسئلهی امروز کشور ما بهعنوان پرچمدار گفتمان مقاومت و در بیان صحیحتر، بهعنوان الگوی مقاومت، در زمینهی معرفی این الگو ضعیف بوده، چرا ما کتاب و تألیفی در این زمینه نداریم و جامعهشناسان ما در اینجا چه نقش فعالی میتوانند ایفا کنند تا این فقر برطرف گردد؟ تا هم این گفتمان برای مردم خودمان بهخوبی معرفی شود و هم برای دیگر کشورهایی که به دنبال این گفتمان هستند.
جامعهشناسی گرایشهای مختلفی دارد، ما جامعهشناسی سیاسی داریم، جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی داریم، جامعهشناسی جنگ داریم، خب همهی این جامعهشناسیها، محلها و رشتههای خوبی است برای بحث راجعبه این مسائلی که تا به حال وجود نداشته است و تنها، تجربهی ایران است، طبیعتاً شما در هیچ کتاب جامعهشناسی سیاسی یا جنگ و یا جامعهشناسی نهضتهای غربی، ردیفهای این مسائل را نمیبینید، چون تجربهی آنها نیست و این تجربه که مختص به ماست باید به کتابهای درسی و بحثهای روز کشانده شود تا تازگی و طراوت خودش را پیدا بکند و درنهایت به نفع مردم و جامعهی ایران عمل بکند. بهنظر بنده، ما بهعنوان جامعهشناس، از طرح این مسائل جدید نترسیم و آنها را تجزیه و تحلیل بکنیم و اجازه دهیم این مسائل موردبررسی بیشتری قرار بگیرد و نیز تحمل دربرابر طرح این مسائل باید بیشتر باشد تا درنتیجه، فضا برای تالیف و بیشتر نوشتن درمورد این موضوعات فراهم شود.
نکتهای که درمورد سؤال قبلی به نظرم مغفول ماند، نقش ایران بهعنوان ارائهدهندهی الگوی مقاومت بود، جامعهشناسان ایران برای معرفی این الگو در فضای بینالمللی چه نقشی میتوانند ایفا کنند؟ چه کار میتوان کرد که این الگو محدود به فضای جغرافیایی ایران نشود و راه خود را در بین دیگر ملتها و کشورها باز کند؟ چون اگر این الگو نشر پیدا نکرده و بهنوعی صادر نشود، نمیتواند بهعنوان گفتمانی پایدار و اثرگذار شناخته شود.
ما و دانشگاه ما معمولاً یک آسیب بزرگی دارد و آن، این است که ما مدام با خودمان حرف میزنیم، این مقالات علمیپژوهشی که مینویسیم، راهی به بیرون پیدا نمیکند، وقتی راه به بیرون پیدا نکند، وارد گفتمان جهانی نمیشود. یک تفکری هم وجود دارد که همه مخالف این هستند که ما این حرفها را بزنیم و این گفتمانها را مطرح کنیم و تفکری اشتباه است و این بهانهای میشود برای کمکاریها در معرفی بحثهای مربوط به ما، خیلی از مجلات و ژورنالهای سراسر جهان، چه دراروپا و آمریکا و چه در آسیا استقبال میکنند که مسائل نو و جدید مطرح شود، اتفاقاً آنها استقبال میکنند و تجزیه و تحلیل خودِ ما را درمورد مسائلی که با آن درگیر هستیم، میخواهند؛ خب ما باید تحلیلهای خودمان را بنویسیم و در فضای رسانهای جهانی، در مجلات و ژورنالهای بینالمللی مطرح بکنیم تا وارد گفتمان بینالمللی بشود تا مورد نقد و بررسی قرار گرفته و پالایش شود تا درنهایت بتواند یک گرایش را در اندیشهی اجتماعی و همچنین تئوریهای اجتماعی بهوجود بیاورد، ما و جامعهشناسان ما خیلی در خودمان محدود شدهایم و ظاهراً فقط داریم با خودمان گفتگو میکنیم، مقالات فارسی که نوشته میشود که در بعضی اوقات متأسفانه ضعیف هم هست، نهایتاً یک گفتوگوی درونی است و راهی به بیرون پیدا نمیکند، این مسائل جدید باید توسط جامعهشناسان ما معرفی، تحلیل و نوشته شود، به زبانهای مختلف، روسی، انگلیسی، فرانسه، آلمانی و عربی و چاپ بشود تا وارد گفتگو و چرخهی اندیشه علم جهانی بشود تا ضمن این کار، دیگران هم با موضوعات مربوط به ما آشنا شده و هم بتوانند اظهارنظر کنند، این تنها راهی است که ما میتوانیم بهصورت منطقی و دقیق حرفهای خودمان را وارد گفتمان بینالمللی کرده و آن را معرفی کنیم تا بهنوعی گفتمانسازی هم کرده باشیم.
بهعنوان سؤال آخر، پدیدههایی، چون شهید حججی و شهدای دههی هفتادی و واقعهی شهادتشان تا چه حدی میتواند در معرفی و گسترش گفتمان مقاومت تأثیر داشته باشد، به عنوان کسانی که دنبالهروی آن گفتمان بودند و همچنین واقعههایی از این جنس تا چه حد میتواند جامعهشناسان را ترغیب به بررسی و بحث در مورد این گفتمان کند؟
ببینید شهادت شهید حججی یک تلنگر و یک شک آگاهکنندهای است برای جامعهی ایران و هم برای سیاستمداران و بهویژه برای جامعهشناسان ما.
پدیدههایی، چون شهید حججی باعث میشوند تا با بازنگری جامعهشناسان در این دست پدیدهها و با دقتنظر بر تغییراتی که میتواند در جامعهی ایران ایجاد کند، به زوایا و تحلیلهای جدیدی از جامعهی ایرانی دست پیدا کرده و توجه بیشتری را به تحلیل و بررسی این گفتمان مبذول دارند که همین امر به معرفی و گسترش این گفتمان کمک میکند که البته این، بهنظر من، از آثار و برکات شهادت است، شهادت خودش بهتنهایی، تکاندهنده و آگاهکننده است و تلنگری میزند به کسانی که خوابآلود بوده و در آرامش بهسر میبرند که این آگاهی ایجادشده درمورد اهمیت مقاومت، متأثر از واقعهی شهادت و از برکات شهادت و خون شهدای مقاومت و شهدای جنگ تحمیلی است.
/انتهای پیام/