نظری بر جایگزین سازی‌های رضاشاه برای حوزه‌های علمیه و روحانیت؛
تلاش برای براندازی و تضعیف نهاد روحانیت و نیز حوزه‌های علمیه شیعه در ایران و همچنین جایگزین‌سازی حکومتی برای آن، در زمره شاخص‌ترین رویکرد‌های رضاشاه در دوران حاکمیت وی به شمار می‌رود
به گزارش «سدید»؛ تلاش برای براندازی و تضعیف نهاد روحانیت و نیز حوزه‌های علمیه شیعه در ایران و همچنین جایگزین‌سازی حکومتی برای آن، در زمره شاخص‌ترین رویکرد‌های رضاشاه در دوران حاکمیت وی به شمار می‌رود. از این روی در آستانه هشتادمین سالگرد خلع وی از حکومت، مروری بر فراز‌های گوناگون این سیاست، بهنگام به نظر می‌رسد. در مقال پی آمده، سازمان‌هایی که رضاخان به گونه‌ای آمرانه و از بالا سعی داشت تا آن‌ها را بدیل مدارس علوم دینی گرداند، به اجمال معرفی شده‌اند. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

بدون شک در دوره رضاشاه، عمده مخالفت‌ها و قیام‌هایی که در برابر حکومت وی صورت گرفت و نسبت به طرح‌های تجددگرایانه او زبان به اعتراض گشوده شد، همان فریاد‌های دفاع از دین و روحانیت و حوزه‌های دینی بود که توسط روحانیون اصولگرا برخاست. امام خمینی (ره) نیز یکی از برجسته‌ترین مخالفین حکومت رضاشاه و تجددطلبی عصر وی بود که تقبیح چارچوب حکومتی و سیاست‌های ضددینی اعمال شده آن حکومت و نیز رد نظریه‌های انحرافی اندیشه‌های منحرف که با عنوان اصلاحات دینی صورت می‌گرفت، در کتاب کشف‌الاسرار وی مشهود است.

چالش روحانیت با رضاشاه، آغاز و انجام
برخی بر این نظریه تأکید دارند که تجددگرایی و نوسازی ایران در عصر پهلوی اول، امری اجتناب‌ناپذیر و در روند تحولات اجتماعی کشور، صورت گرفته و روحانیت و حوزه‌های علمیه، مقاومت فعالانه‌ای مقابل آن بروز نداده‌اند! در حالی که پیشگامی روحانیت شیعه و علمای دینی کشور، در مبارزات ضداستعماری و ضداستبدادی سده اخیر ایران، حتی هیچ‌گاه از دیدگان دشمنان این مرز و بوم هم پنهان نمانده است، چنانکه به اعتراف آنان زمانی که پایه‌های حکومت وابسته رضاشاه مستحکم شد، بر آن شد تا به مقابله با این نیروی سترگ که نزد مردم ایران از حرمت و اعتبار فراوانی برخوردار بود، بپردازد که سیاستمداران آن رژیم نیز عمده‌ترین سد مقابل خود را در اجرای سیاست‌های تجددگرایانه، همین قشر روحانی و پایگاه‌های دینی آنان می‌دانستند. از این‌رو، فشار رضاشاه بر روحانیت، در شرایطی انجام می‌شد که در جریان روی کار آمدنش به دلیل تظاهر به مذهب و سوگند اجرای شریعت، از سوی برخی روحانیون حمایت شده بود تا جایی که حمایت اولیه این دسته از روحانیون، موجبات خرده‌گیری برخی روشنفکران و نویسندگان را نیز فراهم آورده است. گرچه آنان چندی بعد، با تصمیم جمهوریت رضاخان به مخالفت برخاستند و سپس به علت آشکار شدن وعده‌های دروغین جاری ساختن احکام شریعت و آوردن رفاه و پیشرفت برای مردم، از طریق شکل‌دهی چارچوب حکومتی دیکتاتورمآبانه و متکی به فرد و نفی هرگونه مظاهر دینی و جایگزینی همه‌گونه مظاهر تمدن غرب و مرعوب بیگانگان شدن، با برپایی حرکت‌ها و قیام‌هایی، به چالش و مقابله با حکومت وی برخاستند. در این دوره حتی اصلاحاتی که در ظاهر، به نام پیشرفت و ترقی ایران صورت می‌گرفت هم تنها در راستای کسب قدرت بیشتر برای دولت مرکزی و شخص شاه بود تا با قدرتمند شدن دولت مرکزی، اهداف استعماری دولت انگلستان در ایران، با سرکوب جنبش‌های آزادیخواهانه و دینی به نتیجه برسد.

طرح ایجاد نهاد‌های علمی ـ فرهنگی، در حکومت رضاشاه
سال‌های ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ در تاریخ معاصر ایران، در زمره بحرانی‌ترین و با اهمیت‌ترین سال‌ها محسوب می‌شوند، زیرا ساختار‌های فرهنگی - اجتماعی، به‌شدت و به‌سرعت دگرگون و تلاش‌های همه جانبه‌ای در جهت تغییر نهاد‌های فرهنگی - اجتماعی و تثبیت حاکمیت سیاسی رژیم پهلوی انجام شدند. نادیده گرفتن ارزش‌های دینی و اسلامی، ترویج باستان‌گرایی، استقرار استبداد و دیکتاتوری و ترویج فرهنگ غربی، اصلی‌ترین ویژگی‌های سیاست فرهنگی رضاخان بودند که با توسل به قدرت سرنیزه و زور اجرا شدند. برای دستیابی سریع به این اهداف، نهاد‌ها و مراکز گوناگونی تأسیس و قوانین مختلفی تصویب شدند. اصلی‌ترین محور‌های تغییرات و تحولات، به ویژه اصلاحات سیاسی و اجتماعی در دوره رضاخان، تثبیت نظام مطلقه سیاسی، ترویج ناسیونالیسم باستان‌گرایانه و تأکید بر برتر بودن و یگانه بودن نژاد آریایی و تجددطلبی به شیوه غربی بود. عناصر تجددطلبی مورد نظر رضاخان و پذیرش سبک زندگی غربی، عبارت بودند از:

۱- کنار گذاشتن قوانین شرعی و تصویب قوانین غیرشرعی و بازسازی دادگستری (عدلیه)
۲- رواج پوشاک اروپایی و متحدالشکل کردن لباس
۳- تصویب و اجرای قانون کشف حجاب
۴- ایجاد نظام آموزشی نوین
یکی از ویژگی‌های نظام آموزشی نوین، تأسیس فرهنگستان زبان فارسی، برای پیرایش این زبان از واژه‌های عربی، تأسیس سازمان پرورش افکار، تغییر تقویم هجری، ترویج گرایشات ناسیونالیستی در کشور و تجلیل افراطی از تمدن باستانی ایران بود. (۱) در این بخش از مقال، به‌طور اجمال به تشریح عملکرد و اهداف سه نهاد آموزشی دوره رضاشاه، شامل دانشکده معقول و منقول، مؤسسه وعظ و خطابه و سازمان پرورش افکار خواهیم پرداخت.

۱ ـ دانشکده معقول و منقول
با اجرای طرح مجوز طلبگی، رضاخان برای از بین بردن کامل نفوذ روحانیت، با ارائه طرح تأسیس دانشکده معقول و منقول - که در اول بهمن‌ماه ۱۳۱۴، به تصویب هیئت وزرا رسید- مرکزی را برای ساماندهی و تربیت روحانیون درباری، راه‌اندازی کرد. براساس این مصوبه، به منظور اعطای مجوز طلبگی، نحوه برگزاری امتحانات در دانشکده معقول و منقول مشخص شد. در ماده ششم مصوبه مذکور، چنین آمده بود: «وزارت معارف به کسانی که ازعهده امتحانات نهایی دانشکده معقول و منقول برآیند، برحسب پیشنهاد اداره دانشکده، تصدیق مدرسی اعطا خواهد کرد...». در ماده هفتم این مصوبه هم تأکید شده بود که تنها به کسانی اجازه محدثی داده خواهد شد که اجازه روایت آنان و تشخیص صلاحیتشان، مورد تأیید وزارت معارف قرار گیرد. (۲)

محل دانشکده معقول و منقول هم همان مدرسه سپهسالار بود. مدرسه سپهسالار، مهم‌ترین حوزه علمی تهران محسوب می‌شد که سال‌ها تولیت آن به دست شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس بود و در سال ۱۳۰۹ به فرمان رضاشاه، تولیتش به وزارت معارف واگذار شد. (۳) یکی از اهداف ظاهری تأسیس دانشکده معقول و منقول، تشکیل مجمعی از فضلا و علما به سبک ممالک غربی و طرح مباحث علمی و فلسفی بود، اما هدف واقعی رضاخان، سلب اختیار از حوزه‌های سنتی دینی و تسلط بر آموزش‌های دینی و تربیت افراد متجدد و غربگرا بود. چنانکه در نامه وزارت داخله به ریاست وزرا، در خصوص چگونگی برخورد با پیش نماز‌ها و گردانندگان مجالس وعظ و خطابه آمده است: «راجع به رعایت سن آقایان پیش‌نماز‌ها و دیگران که از ۳۵ سال بیشتر داشته باشند، اخیراً از وزارت معارف تقاضا شده است، چون برای تشکیلات مجالس وعظ و خطابه، مدرسه مخصوصی در دانشکده معقول و منقول تأسیس خواهد شد و می‌خواهند از وجود جوانان محدث در مدرسه مزبور استفاده نمایند، فعلاً متعرض محدثینی که کمتر از چهل سال دارند، نگردد تا تکلیف آنان معین شود...». (۴)

در این نامه از ریاست وزرا تقاضا شده بود تا با جواز موقتی شش ماهه برای محدثین و پیش‌نماز‌ها موافقت نماید تا چنانکه هرکدام از آنان در مدرسه مزبور پذیرفته نشدند، طبق امریه ریاست وزرا با آنان عمل شود! بدین ترتیب کسانی که در دانشکده معقول و منقول درس نخوانده بودند، مجاز به برپایی مجالس وعظ و خطابه یا پیش‌نمازی نبوده و بایستی به لباس متحدالشکل درمی‌آمدند!

۲ ـ مؤسسه وعظ و خطابه
رضاخان در راستای پیاده کردن سیاست‌های فرهنگی مد نظر خود، تجمعات مذهبی و فعالیت روحانیون را محدود کرد. او به ظاهر قصد نداشت تا همه مراکز مذهبی را تعطیل کند، بلکه می‌خواست این ابزار عظیم تبلیغاتی را در جهت تحقق اهداف فرهنگی خود به کار گیرد. او روحانیت اصیل باقیمانده را برای خود خطری بالقوه محسوب می‌کرد و در پی تربیت نیرو‌هایی بود که با ظاهری مذهبی، سیاست‌های تجددگرایانه او را تعقیب و توجیه کنند. با چنین انگیزه‌ای، هیئت دولت در ۱۹ خرداد ۱۳۱۵، به منظور تربیت اکابر و روشن ساختن اذهان عموم و هدایت افکار طبقه جوان و دانش‌آموزان کشور و آشنا ساختن عامه مردم، به اوضاع عصر جدید ایران، اساسنامه مربوط به تشکیل مؤسسه وعظ و خطابه را تصویب کرد. (۵) مؤسسه وعظ و خطابه به عنوان بخشی از سیستم و کارکرد دولت علیه روحانیت، با برنامه‌هایی چون: صدور جواز عمامه و فعالیت در دانشکده معقول و منقول، در طول مدتی نسبتاً کوتاه، به فعالیت پرداخت. طبق مفاد تصویب‌نامه هیئت دولت، روحانیونی که کمتر از ۳۵ سال سن داشتند، باید حتماً در کلاس‌های این مؤسسه شرکت می‌کردند یا اینکه به لباس متحدالشکل درمی‌آمدند. (۶) گرچه بعد‌ها شرکت روحانیون تا سنین ۴۵ سال اجباری شد، ولی با وجود سختگیری‌های دولت، استقبال چندانی از مؤسسه وعظ و خطابه صورت نگرفت! عدم استقبال روحانیت از طرح مزبور و عدم شرکت آنان در کلاس‌های مؤسسه، مهم‌ترین عامل انحلال این مؤسسه، دو سال بعد از تأسیس آن یعنی سال ۱۳۱۷ بوده است. با این همه پس از برچیده شدن مؤسسه وعظ و خطابه، هنوز قوانین و مقررات آن، به اعتبار خود باقی بود. این امر تنها به حربه‌ای در دست حکومت تبدیل شده بود تا مانع فعالیت آزادانه روحانیون باشد و با اهرم‌های مختلف بر آنان اعمال فشار نماید تا به هر ترتیب وادار شوند، به لباس متحدالشکل درآیند! چنانکه در اسناد موجود مشاهده می‌شود، حتی در سال‌های ۱۳۱۸ به بعد نیز حکومت از فعالیت آزادانه معممینی که در کلاس‌های وعظ و خطابه شرکت نجسته و گواهینامه پایان دوره این مؤسسه را نداشتند، جلوگیری به عمل می‌آورد! با چنین شیوه‌هایی بود که رژیم رضاشاه طی ۱۶ سال حکومت خود، توانست سیاست‌های حکومتی را در سطح جامعه اعمال نماید. به خصوص آنکه سیاست غیرمذهبی دوران حکومت رضاشاه، مهم‌ترین شاخصه این حکومت، در قیاس با سایر حکومت‌های تاریخ ایران به شمار می‌رفت. در این دوره، حاکمیت تفکر سکولاریسم و تز جدایی دین از سیاست، عملی شد و روحانیون از شریک بودن در اموری که سالیان متمادی، در حکومت‌ها با فراز و نشیب‌هایی از آن برخوردار بودند، به کلی کنار گذارده شدند!

۳ ـ سازمان پرورش افکار
مهم‌ترین ارگان تبلیغی ـ تربیتی رژیم رضاشاه «سازمان پرورش افکار» بود. رضاشاه در طول حکومتش به انحای مختلف سعی کرده بود تا تلفیقی از افکار تجددخواهانه و شاه‌دوستی را در جامعه رسوخ دهد. تمامی دستگاه‌های تبلیغی مطبوعات، مدارس و دیگر نهاد‌های آموزشی، در خدمت رواج این اندیشه بود. با وجود تمامی تلاش تبلیغاتی که صورت پذیرفت، باقی ماندن مردم در سنت‌های مذهبی و بی‌علاقگی آنان به شعار‌های جدید رژیم، برای مجریان فرهنگی ملموس و آشکار بود. مقاومت مردم در قضیه کشف حجاب نیز آشکارا به تجددگرایان فهمانید که اجرای کشف حجاب توأم با خشونت، کاری اشتباه بوده است؛ بنابراین رجال فرهنگی و سیاسی کشور، بر آن شدند تا فکر، ذهن و اندیشه ملت ایران را به سبک مورد نظر خود تربیت کنند. احمد متین دفتری، پیشنهاد تشکیل سازمان پرورش افکار را به منظور ایجاد مقدمه‌ای برای تشکیل یک حزب سیاسی، مانند حزب خلق ترکیه به رضاشاه داد (۷) و بالاخره اساسنامه این سازمان، در دوازدهم دی‌ماه ۱۳۱۷، به تصویب هیئت وزیران رسید. این سازمان به تشکیل کلاس‌های متعدد، جلسات سخنرانی، چاپ و مطبوعات و اقداماتی از این قبیل، مبادرت ورزید و تا سال ۱۳۲۰، فعالیت‌هایی داشت. با این همه به دنبال حوادث شهریور ۱۳۲۰ و سقوط رضاشاه، سازمان پرورش افکار نیز منحل شد. (۸) یکی از اقدامات سازمان پرورش افکار، تأسیس رادیو بود. برنامه‌های رادیویی در ایران، از چهارم اردیبهشت سال ۱۳۱۹ آغاز شد. پیتر آوری، برنامه‌های اصلی رادیو تهران را در این دوره، شامل آموزش و پرورش، امور بهداشتی و فرهنگی و اقتصادی می‌داند که در خط سیاست نظم نوین رضاشاهی تهیه می‌شد. کمیسیون رادیوی سازمان پرورش افکار، مأمور شده بود تا برنامه جامعی تنظیم کند و به تصویب دولت برساند که براساس آن نطق‌ها، اخبار، موسیقی و برنامه‌های آموزشی، از رادیو پخش شود. همچنین سازمانی به نام اداره‌کل تبلیغات دایر شد. کمیسیون نمایش هم براساس اساسنامه آن سازمان، در خصوص استفاده از نمایش، سینما و موسیقی برای ترویج اهداف دولت در سال ۱۳۱۸، هنرستان رسمی هنرپیشگی را در ایران دایر کرد. (۹) کمیسیون موسیقی آن سازمان هم به منظور اصلاح موسیقی کشور به راه افتاد که در حقیقت وظیفه اصلی آن، تهیه آهنگ‌های مهیج و سرود‌های میهنی برای اجرا در مراسم رسمی و دولتی بود. در هر صورت فعالیت این سازمان تا سال ۱۳۲۰ ادامه داشت و با پایان یافتن حکومت رضاشاه، فعالیت آن نیز متوقف شد. (۱۰) با نگاهی به سرنوشت این سه نهاد، می‌توان دریافت که تکاپوی رضاخان برای بدیل‌سازی برای نهاد روحانیت و نیز فرهنگ‌سازی از بالا به شکست انجامیده است.
 
انتهای پیام/
منبع: جوان
ارسال نظر
captcha