در گفتگو با نویسنده و کارگردان نمایش «غلامرضا لبخندی» بررسی شد؛
کهبد تاراج گفت: سازوکار مرکز هنر‌های نمایشی و شورای نظارت در دوره‌های مختلف، متفاوت است. نمایشنامه ما همان نمایشنامه است، اما اعضای شورای نظارت تغییر کرده‌اند. من سال ۹۵ این نمایشنامه را نوشتم و سال ۹۶ قرار بود در تالار حافظ به روی صحنه برویم که نشد، اما سال ۹۸ بدون کوچک‌ترین تغییری همان متن را به روی صحنه بردیم. سازوکار شورای نظارت در سال ۹۶ این بود که اجرا نرویم، ولی با تغییر اعضا این اجرا در سال ۹۸ امکان‌پذیر شد. شاید این اتفاق برای نمایش «چند سال پیش» نیز بیفتد. بحث سانسور در تئاتر از پیش از انقلاب وجود داشته و تنها محدود به این دوره و ایران نیست، در کل دنیا سانسور جریان دارد.
به گزارش «سدید»؛  نیمه دوم دهه ۷۰ و نیمه اول دهه ۸۰، شروع هراسی تمام‌نشدنی برای زنان و کودکان بود و با نخستین قتل‌های سریالی بعد از انقلاب آغاز شد که در میان آن‌ها می‌توان به «غلامرضا خوشرو» (معروف به خفاش شب)، «سعید حنایی» و «محمد بیجه» اشاره کرد. حال پس از گذشت بیش از ۲۰ سال از ماجرای خفاش شب، «کهبد تاراج» دست روی این داستان پرهراس گذاشته است. نمایش «غلامرضا لبخندی» به نویسندگی و کارگردانی «کهبد تاراج» برای اولین‌بار در سال ۹۸ در تماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه رفت و مورد توجه مخاطبان قرار گرفت. تاراج اجرای مجدد این نمایش را در تیرماه امسال آغاز کرد، اما پس از سه شب سالن‌های تئاتر به‌دلیل موج پنجم کرونا بسته شد. با نارنجی شدن وضعیت شهر تهران و بازگشایی دوباره سالن‌های تئاتری، این نمایش ادامه اجرا‌های خود را در تماشاخانه ایرانشهر از سر گرفته است. به بهانه شروع اجرا‌های مجدد نمایش «غلامرضا لبخندی» به گفتگو با «کهبد تاراج» نشسته‌ایم و او از توفیق اجباری اجرای دوباره این نمایش چنین می‌گوید:

چرا تصمیم گرفتید نمایش «غلامرضا لبخندی» را در این دوران به روی صحنه ببرید؟
این یک توفیق اجباری بود. ما در حال تمرین روی نمایش «چند سال پیش» بودیم، اما نتوانستیم برای اجرای این نمایش با مرکز هنر‌های نمایشی تعامل کنیم. در این نمایش، ۴۰ سال اخیر را نشان می‌دادیم و مرکز صلاح نمی‌دانست فعلا آن را به صحنه ببریم. حجم اصلاحیه‌ها به نمایشنامه زیاد بود و باعث ناقص شدن اثر می‌شد. نمایش ۳۰ بازیگر و ۶ اپیزود داشت و زمان اجرا نیز بالا بود. با موافقت نکردن مرکز برای این اجرا، تصمیم گرفتم نمایشنامه «مشتبا داداش صیغه‌ای حسین آدیداس» را اجرا کنم، اما باز هم منصرف شدم؛ زیرا تماشاخانه ایرانشهر برای این اجرا بزرگ بود. پس تصمیم به بازتولید نمایش «غلامرضا لبخندی» گرفتم که البته به نظر من بیشتر از یک بازتولید است و خود یک باز اجرا محسوب می‌شود. سه بازیگر عوض شدند، دکور دوباره خریداری شد و طراحی گریم نیز عوض شد. به‌غیراز موسیقی و صحنه همه‌چیز در این اجرا تغییر کرده است؛ و همه این‌ها مستلزم هزینه‌های دوباره است!
همین‌طور است. حدود ۳۵ میلیون تومان برای بازاجرای این اثر تا اینجا هزینه شده است. بازتولید زمانی است که پس از اجرای اول، دوباره نمایش روی صحنه برود و نیاز به هزینه کردن نباشد.

نمایش پیش از موج پنجم کرونا به روی صحنه رفت و بعد تعطیل شد. قبل از تعطیلات چند شب اجرا رفته بودید و استقبال چطور بود؟
ما سه شب اجرا رفتیم و فروش خوبی هم داشتیم. بعد از آن برای چند شب بلیت‌فروشی باز بود و همه بلیت‌ها فروخته شده بود، اما تصمیم گرفتیم اجرا نرویم.

چرا این تصمیم را گرفتید؟
زیرا تئاتر‌های دولتی که پرچم‌دار تئاتر کشور هستند، همه تعطیل بودند. تماشاخانه‌هایی مانند تئاترشهر، سنگلج، وحدت و مولوی اجراهای‌شان را کنسل کردند و فقط چند تئاتر خصوصی باز بودند. وقتی مرکز هنر‌های نمایشی دستوری را صادر می‌کند ما باید تابع آن‌ها باشیم. طبق قانون در شرایط قرمز باید تئاتر‌ها بسته می‌شدند. ما می‌توانستیم اجرا برویم، اما به چه قیمتی! پس تصمیم گرفتیم اجراهای‌مان را تا بهتر شدن شرایط کنسل کنیم.

مجوز اجرای نمایش «غلامرضا لبخندی» در سال ۹۶ صادر نشد، اما شما این نمایش را در سال ۹۸ به روی صحنه بردید و با استقبال هم روبه‌رو شدید. چرا سال ۹۶ اجازه اجرای این نمایش داده نشد؟
سازوکار مرکز هنر‌های نمایشی و شورای نظارت در دوره‌های مختلف، متفاوت است. نمایشنامه ما همان نمایشنامه است، اما اعضای شورای نظارت تغییر کرده‌اند. من سال ۹۵ این نمایشنامه را نوشتم و سال ۹۶ قرار بود در تالار حافظ به روی صحنه برویم که نشد، اما سال ۹۸ بدون کوچک‌ترین تغییری همان متن را به روی صحنه بردیم. سازوکار شورای نظارت در سال ۹۶ این بود که اجرا نرویم، ولی با تغییر اعضا این اجرا در سال ۹۸ امکان‌پذیر شد. شاید این اتفاق برای نمایش «چند سال پیش» نیز بیفتد. بحث سانسور در تئاتر از پیش از انقلاب وجود داشته و تنها محدود به این دوره و ایران نیست، در کل دنیا سانسور جریان دارد.

آیا در سال ۹۶ به شما دلایل این مخالفت اطلاع داده شد؟
بله. دلایل زیادی داشت. درمورد نام نمایشنامه، اسم شخصیت اصلی و محل تولدش سخت‌گیری‌هایی می‌شد. چند مونولوگ مهم نمایشنامه حذف شده بود که به شخصیت آسیب می‌زد و ناقصش می‌کرد. گفته شده بود که نباید درمورد خفاش شب صحبت شود درصورتی‌که این اتفاق ۲۴ سال پیش در تهران افتاده بود. فردی پیدا شده بود به نام «غلامرضا خوشرو» که در فاصله سه‌ماه، ۹ قتل انجام داده بود. در بهترین حالت به نظرم یک نمایش را سه تا پنج‌هزار نفر می‌بینند و این پنج‌هزار نفر چه کاری می‌توانند انجام دهند؟! در سال ۹۸ این نمایش را اجرا کردیم و هیچ اتفاقی نیفتاد. دوستان شورای نظارت اگر این پیش‌داوری‌ها و قضاوت‌ها را کنار بگذارند، بهتر می‌توانند درمورد نمایش‌ها تصمیم‌گیری کنند. در این مورد حرف‌وحدیث زیاد است و اگر بخواهیم وارد آن‌ها شویم به چاه حاشیه می‌افتیم و باید مدام در آن دست‌وپا بزنیم.

آقای «بهروز پناهنده» بازیگر نقش غلامرضا خوشرو در این نمایش بسیار خوب بازی کردند، تا حدی که بازی خوب‌شان و لبخند مرموزی که بر لب داشتند مخاطب را عصبی می‌کرد. چه شد که تصمیم گرفتید این نقش را به ایشان بسپارید؟
«بهروز پناهنده» بازیگری قدیمی است. من سال ۹۶ که می‌خواستم این نمایش را اجرا ببرم دوست داشتم کسی این نقش را بازی کند که می‌شناسمش. با بهروز سال‌هاست کار می‌کنم و بازی‌اش را می‌شناسم. هنر گریم خانم «ماریا حاجیها» نیز او را به چهره غلامرضا خوشرو نزدیک کرد؛ زیرا چهره در این کار بسیار مهم است. من و بهروز زیاد با هم تمرین نکردیم، هر آنچه را می‌خواستم و اشاره می‌کردم او کاملا متوجه می‌شد و انجام می‌داد. ۸۰ درصد بازی او در ماشین می‌گذرد و پیاده نمی‌شود و این خود ریسک بزرگی است. او باید با نیمه شمالی بدنش بازی کرده و مخاطب را جذب اجرا می‌کرد. بهروز بازیگری وسواسی است و هر کاری را قبول نمی‌کند. به نظرم این نقش برای او یک شاه‌نقش بود. بسیار پای او ایستادم، زیرا می‌دانستم که می‌تواند این شخصیت را به بهترین شکل ایفا کند. از او بسیار ممنونم که در تنهایی‌اش نیز این شخصیت را به دوش می‌کند تا نقشی که نوشته‌ام به‌درستی روی صحنه ظاهر شود.

چه شد که سراغ این سوژه برای اجرا رفتید؟
زمانی که دوازده‌ساله بودم، در اخبار ساعت ۹ شب، اعدام او را دیدم. طناب آبی‌رنگی که با آن اعدام شد سال‌ها در ذهن من بود و به آن فکر می‌کردم. تا اینکه در سال ۹۴ دوستم، خانمی را به من نشان داد که خفاش شب را به دام انداخته بود. دوستم اشتباه می‌کرد و این خانم کسی نبود که خفاش شب را به دام انداخته، اما باعث شد دنبال این قضیه بروم و به‌صورت جدی تحقیقاتم را شروع کنم. ۹ ماه در کتابخانه ملی تحقیق و بررسی کردم و از این تحقیقات تنها ۳۰ درصد را در نمایشنامه جای دادم. ۷۰ درصد قصه زاده ذهن خودم است. بسیاری از مخاطبان فکر می‌کنند غلامرضا لبخندی اسم خفاش شب است. درصورتی‌که این اسم را من روی او گذاشتم و اسم اصلی‌اش غلامرضا خوشرو است.

چرا این نام را انتخاب کردید؟
زیرا او زیر ضربات سنگین شلاق فقط می‌خندید. «غلامرضا لبخندی» اسم یکی از دوبلور‌های قدیمی هم هست که من زمان نوشتن نمایشنامه نمی‌دانستم و امیدوارم هر جا هستند سلامت باشند.

پس از نوشتن این نمایشنامه، باز هم سراغ دیگر شخصیت‌ها و پرونده‌های اینچنینی رفتید؟
تصمیم داشتم سراغ پرونده‌های دیگر نیز بروم، اما در ایران شما نمی‌توانید به‌راحتی سراغ این پرونده‌ها و خلاف‌های بزرگ بروید؛ زیرا قضاوت‌های مختلفی درباره آن‌ها صورت گرفته است. من این پرونده را انتخاب کردم، چون قضاوت درباره‌اش کمتر بود، او را زودتر اعدام کرده بودند و ماجرا بستری دراماتیک داشت؛ البته مسائل سیاسی نیز در زمان خودش بسیار دخیل بود. خوشرو در خرداد ۷۶ این قتل‌ها را مرتکب شده بود و در مرداد همان سال اعدام شد. بعد از خفاش شب، تصمیم داشتم سراغ پرونده‌هایی مانند بیجه یا سعید حنایی بروم، اما دیدم که معروف‌ترین این پرونده‌ها را کار کرده‌ام و از آنجایی که قصدم قضاوت کردن این افراد نیست از این تصمیم منصرف شدم. من کاملا انسانی به این داستان نگاه کردم و سعی نکردم بگویم او از زمان تولد قاتل بوده است. خواستم بدون قضاوت او را به صحنه بیاورم.

شخصیت‌هایی که در این نمایش استفاده کرده‌اید آیا مصداق بیرونی دارند؟
بعضی از این شخصیت‌ها در واقعیت وجود دارند و برخی دیگر زاده ذهنم بودند. پیرنگ شخصیت‌های واقعی را نیز دستکاری کردم؛ مثلا نامزد پرند پرچمی وجود دارد یا نگار اسماعیلی واقعا در این ماجرا وجود داشته، اما آرایشگر نبوده است. نخواستم که فقط قتل‌ها را نشان دهم. سعی کردم داستان را به شکلی نشان دهم که مخاطب متوجه ماجرا شود، سپس خودش سراغ جریان برود و بفهمد مقصر اصلی کیست.

ماشینی که از وسط دونیم شده برای مخاطب تصویری متفاوت ساخته است. کمی بیشتر درباره طراحی صحنه این اثر بگویید.
آقای «حمید پورآذری» در این نمایش طراح صحنه و مشاور من بودند. ایشان جنس دیگری از تئاتر را کار می‌کنند و خوشحالم که در این کار دیالوگ‌محور و شخصیت‌محور همراه من بودند. ما بحث‌ها و صحبت‌های طولانی درباره طراحی صحنه داشتیم و ساعت‌ها حرف زدیم. ایشان پیشنهاد‌های مختلفی را به من دادند و درنهایت از میان آن‌ها برخی را انتخاب کردم. دلیل وجود ماشین روی صحنه هم این است که خفاش شب بیشتر وقتش را در ماشین می‌گذرانده و قتل‌ها در ماشین رخ داده است. پس چه چیز دیگری جز ماشین می‌توانستیم در این صحنه داشته باشیم؟! نصف شدن ماشین هم به‌نوعی تدوین موازی منجر شده است. اگر سینما بود می‌شد ماشین را به‌صورت کامل داشت، اما در تئاتر به فرم دیگری باید آن را نشان داد.

این همان پیکانی است که در اجرای قبلی استفاده شده بود؟
خیر. در سال ۹۸ ما ماشین دیگری روی صحنه داشتیم و برای اجرای امسال دوباره پیکان دیگری خریدیم. پیدا کردن پیکان مدل ۷۴، ۷۵ نیز کار راحتی نبود؛ زیرا تولید این ماشین متوقف شده و قیمت‌ها نیز بالاست. ما برای این ماشین امسال ۲۰ میلیون تومان هزینه کردیم درصورتی‌که ماشین اجرای دو سال پیش را پنج‌میلیون تومان خریده بودیم؛ و معلوم نیست در این شرایط چه زمانی این هزینه به شما بازگردد!

خیر، مشخص نیست. در این شرایط اقتصادی که یک روز تئاتر باز است و یک روز بسته، معلوم نیست این هزینه‌ها کی بازگردد. درمورد بازیگر‌ها هم این مشکل وجود دارد. این تعطیلی‌ها فرسایشی است، اما خوشبختانه کل گروه در این فرسایش همراه ما بودند.

کاملا انسانی به این داستان نگاه کردم و سعی نکردم بگویم او از زمان تولد قاتل بوده‌است. خواستم بدون قضاوت او را به صحنه بیاورم.
 
انتهای پیام/
منبع: صبح نو
ارسال نظر
captcha
پرونده ها