به گزارش «سدید»؛ «من در این سن و سال سالمندی همچنان هر روز ساعت هشت صبح مثل همه دوستان سرکار هستم تا پایان ساعت اداری مثل بقیه کار میکنم و بعضاً مأموریت، بازدید و حتی مسافرتهای کوتاه و فشرده هم دارم. برای خودم نکته مهمی وجود ندارد، چون این روند زندگی همیشگی من بوده و هست. میدانم تغییر این روند حتی برای یک روز در روحیه و کار من تأثیر منفی میگذارد، برای همین است هیچوقت با تنبلی و رخوت، این برنامه کاری و حضورم را کم نکردهام. برایم عجیب است که چطور مرد یا زنی بعد از ۳۰ سال کارمند یا شاغل بودن به محض اینکه بازنشسته میشوند، در منزل میمانند! اصلاً مگر میشود یکنفر ۳۰ سال هر روز صبح سرکار رفته و عصر بازگشته به یکباره و صرفاً به خاطر برچسب بازنشسته بودن خانهنشین شود؟!» آنچه آمد گفتههای یک سالمند موفق و فعال است که در سن ۷۶ سالگی همچنان برای خدمت به جامعه تلاش و تکاپو میکند. آغاز دوران سالمندی و بازنشستگی که حدود سن ۶۵ سال در کشور ماست برای اکثر مردم به دوران کهولت، خانهنشینی و رکود ترجمه و تفسیر شده است. به محض بازنشستهشدن بخش زیادی از نیروی پرتجربه و فعال جامعه به یکباره تحت عنوان بازنشسته و سالمند خانهنشین میشوند، غافل از اینکه این نیروها میتوانند سالهای بسیار برای جامعه مثمرثمر باشند. هفته سالمند بهترین بهانه است برای رفتن سراغ سالمندانی که به این رویه غلط «نه محکم» گفتهاند و با وجود سن و سال قابل توجه و گذر از مرز بازنشستگی فعالیت زیادی دارند. یکی از نمونههای همیشه فعال در عرصه اجتماعی مهندس علی سلطانزاده است. علی سلطانزاده متولد ۳ آذر ۱۳۲۴ مدیرعامل مؤسسه نیکوکاری رعدالغدیر فارغالتحصیل مهندسی مکانیک از دانشگاه صنعتی شریف است. سلطانزاده که بارها به عنوان چهره برگزیده اجتماعی و تأثیرگذار کشور مورد تقدیر قرار گرفته و چهره سالمند برگزیده فرهنگسرای امید است از سال ۱۳۶۳ به همراه جمعی دیگر از فارغالتحصیلان دانشگاه صنعتی شریف اقدام به تأسیس خیریهای با هدف ارائه خدمات توانبخشی حرفهای به جانبازان و معلولان جسمی حرکتی در زمینه آموزشهای فنی و حرفهای، توانبخشی، دندانپزشکی، کارآفرینی و اشتغال میکند. افتتاح بیش از ۳۰ مرکز خیریه در استانهای مختلف کشور و مدیرعامل انجمن خیریه سماوات الغدیر که شبکهای کشوری و بینالمللی متشکل از ۲۵ سازمان مردم نهاد داخلی و پنج کشور خارجی از جمله افتخارات مهندس علی سلطانزاده است. آنچه در ادامه میخوانید، ماحصل گفتوگوی ما با این مدیر سالمند، اما پرتلاش و برگزیده به انگیزه هفته گرامیداشت سالمندان است.
مؤسسه نیکوکاری را برای مردم جنوب تهران افتتاح کردیم
زمان افتتاح مؤسسه نیکوکاری رعد ۵۶ سالم بود، اما دقیق خاطرم هست از دغدغههای همیشگی من در دوران جوانی این بود که زمینه خدمت به مردم را در دوران میانسالی و سالمندی داشته باشم. همیشه طوری برنامهریزی میکردم که یک برنامه طولانی مدت در این زمینه داشته باشم، بر همین اساس مؤسسه رعد را با هدف خدمت به جانبازان جنگ تحمیلی راهاندازی کردیم، اما با گذر زمان و ایجاد بنیاد شهید و جانبازان، چون جمع دغدغهمندی برای خدمت به جانبازان را گرد هم جمع کرده بودیم، حیفمان آمد این جمع را به یکباره حذف کنیم. بر همین اساس، تصمیم گرفتیم رویکرد خدمت در رعد را تغییر دهیم و این بار به سراغ خدمترسانی به معلولان جسمی حرکتی رفتیم. اگرچه سال ۶۳ مؤسسه نیکوکاری رعد را افتتاح کردیم، اما سال ۱۳۸۰ مؤسسه نیکوکاری رعد را برای دسترسی بهتر مردم کم برخوردار جنوب غرب تهران رسماً راهاندازی کردیم. سال ۱۳۸۶ هم این شعبه از مؤسسه رعد را شعبه مستقل و به اسم مؤسسه نیکوکاری رعدالغدیر به ثبت رساندیم. من ایمان دارم نقطهای که امروز ایستادهام توفیقی است که فقط خود خدا نصیبم کرده است که بتوانم از میانسالی تا سالمندی در مسیری حرکت کنم که احیا و اشتغال بخش مهمی از توان یابان جسمی حرکتی را رقم بزنم. امروز با افتخار میتوانم بگویم که توانستهام در کنار دوستانم در مجموعه رعدالغدیر به آمار آموزش و توانبخشی بیش از ۳ هزار نفر توانیاب، اشتغال بیش از ۷۰۰ نفر معلول جسمی و حرکتی و ازدواج ۶۰ نفر از آنها برسیم که خوشبختانه در این مسیر خداوند ۵۰ نوه نصیبمان کرده که به لطف همراهی پدر و مادرشان و اقدامات پیشگیرانه کافی از سلامت کامل برخوردار هستند.
از ۸ صبح همپای جوانها فعالیت میکنم
همه عزیزانی که در این ۲۰ سال مجزاشدن رعدالغدیر از رعد در کنار من هستند و مرا میشناسند و همه دوستان رعد میدانند من در این سن و سال سالمندی همچنان هر روز ساعت ۸ صبح مثل همه دوستان سرکار هستم تا پایان ساعت اداری مثل بقیه کار میکنم و بعضاً مأموریت، بازدید و حتی مسافرتهای کوتاه و فشرده هم دارم. برای خودم نکته مهمی وجود ندارد، چون این روند زندگی همیشگی من بوده و هست. میدانم تغییر این روند حتی برای یک روز در روحیه و کار من تأثیر منفی میگذارد برای همین است که هیچوقت با تنبلی و رخوت، این برنامه کاری و حضورم را کم نکردهام. برایم عجیب است که چطور مرد یا زنی بعد از ۳۰ سال کارمند یا شاغل بودن به محض اینکه بازنشسته میشوند، در منزل میمانند! اصلاً مگر میشود یکنفر ۳۰ سال هر روز صبح سرکار رفته و عصر بازگشته به یکباره و صرفاً به خاطر برچسب بازنشسته بودن خانهنشین شود؟! اصلاً از نظر من برای فردی که حتی جسم سالمی هم ندارد هیچ عذری برای بیکاری و در خانه ماندن وجود ندارد. انسان تا زمانی که نفس میکشد باید برای بهبود زندگی خودش و دیگران تلاش کند. اگرچه که من میدانم همه ما میتوانیم در دوره بازنشستگی در منزل بمانیم و حتی کار مفیدی هم انجام بدهیم، اما سؤال اینجاست که آیا با کاری که ما انجام میدهیم باری از دوش جامعه و مردم برداشته میشود؟ اگر اینچنین است، میتوانیم امیدوار باشیم هنوز حضور مفیدی در دنیا داریم. اگر غیر از این باشد باید در زندگیمان و اموراتمان تجدید نظر کنیم، چراکه زندگی فقط خورد و خوراک و گذرعمر خودمان نیست. از نظر من حداقلترین کاری که در دوران سالمندی میتوانیم انجام دهیم، این است که جویای احوال و امورات اطرافیان، خانواده، دوستان و فامیل شویم. ببینم زندگیشان چطور پیش میرود، آیا مشکلی دارند ما میتوانیم در حل مشکلشان کمک کنیم. در قدمی فراتر به جامعهمان نگاه کنیم، ببینیم از این زمان ۱۲ ساعت روزانه میتوانیم چه مشکلی از جامعه را حل کنیم. حتی اگر بتوانیم به کمک بقیه هم سن و سالهایمان برای یک جوان شغل ایجاد کنیم، بساط ازدواج یکنفر را مهیا یا مشکل درمان یکنفر را رفع کنیم، در این صورت میتوانیم از خودمان احساس رضایت داشته باشیم.
فعالیت اجتماعی در دوران سالمندی از نظر من به مثابه کاشتن یک نهالی است که عواید آن میتواند به نیازمندان و قشر آسیبپذیر برسد به جای اینکه یک جسم در حال هدررفت گوشه منزل باشد.
فعالیت سالمندی نیازمند جسم سالم است
نباید فراموش کنیم، اگرچه فعالیت بیشتر در دوران سالمندی افزایش اعتماد به نفس و خودباوری قشر سالمند را به همراه دارد، اما همین فعالیت نیازمند بدن سالم است. اگر سالمند در دوران جوانی سبک زندگی درستی نداشته، باید بپذیرد در دوران سالمندی سبک زندگیاش را اعم از تفریح، خوراک، استراحت، ورزش و درمان تغییر بدهد تا بتواند با بدن سالم خدمت کند. حتی من که در دوران جوانی سبک سالم زندگی را داشتهام با ورود به سن سالمندی باید بپذیرم که بدنم تغییراتی را سپری میکند که نیازمند تغییرات در زندگیام است.
نکته اینجاست معمولاً همسن و سالهای من در مقابل تغییرات سبک زندگی مقاومت میکنند، البته که حق هم دارند. تصور کنید یکنفر تا ۵۰ سال یک مدل زندگی کرده است، یک سبک غذا خوردن و یک سبک استراحت داشته، حالا با مشکل روبهرو شده و باید این سبک را تغییر بدهد، قطعاً برایش سخت خواهد بود، اما باید بپذیریم گریزی نیست. اگر میخواهیم زندگی مطلوب و مفیدی داشته باشیم، از حیات خودمان استفاده بهتری کنیم و به جای سپری کردن زمانمان در بیمارستان یا بستر بیماری مشغول خدمترسانی باشیم، باید بپذیریم ملاحظاتی را با عنوان سبک زندگی سالمندی ایجاد کنیم.
نیازمند فعالیت مراکز تخصصی سالمندان هستیم
ناگفته نماند در این خصوص کمبودها بسیار است. مثلاً ما در مقایسه با کشورهای دیگر جهان، آنطور که باید و شاید به سالمندان آموزش نمیدهیم یا مراکز مختص سالمندان و سبک زندگی این دوران را نداریم. یک فرهنگسرای امید در منطقه ۱۳ داریم که تخصصی در حوزه سالمند فعالیت میکند و چند مورد مرکز طب سالمندی که از نظر من بسیار کم است. من دورادور پیگیر فعالیتهای فرهنگسرای سالمند هستم به دلیل دور بودن از این فرهنگسرا، اما معتقدم باید تعداد بیشتری مانند فرهنگسرای امید داشته باشیم. در زمان ما که سالمندان نسبتاً زیاد بودند این تعداد خدمات و مراکز پاسخگو نبود، حالا تصور کنید وقتی دهه شصتیهای کشور وارد زمان سالمندی میشوند، ما به چه تعداد سالمند روبهرو خواهیم بود؟ آیا واقعاً این تعداد مرکز خدماتدهی برای سالمندان کافی است؟ قطعاً نه. پس بهتر است تا وارد زمان بحران نشدهایم مسئولان برای این موضوع فکر اساسی کنند.
خانهنشین شدن بزرگترین اشتباه است
متأسفانه من هم در جمع دوستانم میشناسم عزیزانی را که با ورود به دوران سالمندی خانهنشین شدهاند. غافل از اینکه ماندن در خانه باعث میشود هر فردی از نظر روحی، روانی و جسمی خیلی ضعیف شود. حالا در نظر بگیرید این فرد اگر در جامعه حضور پیدا کند و کار مفیدی انجام دهد، پیش از آنکه خدمتی به دیگران و مددجویان انجام دهد، اول خودش روحیه میگیرد که کار مفید و مثبتی را انجام داده و همین باعث حس رضایت و بالارفتن اعتماد به نفس در فرد سالمند میشود.
فراموش نکنید یکی از دلخوریهای قشر سالمند نادیده گرفتهشدن آنهاست. حضور اجتماعی و فعالیت مفید میتواند حس رضایت و افزایش اعتماد به نفس را در قشر سالمند رقم بزند و این اتفاق امید به زندگی سالمندان را افزایش میدهد. طبیعی است سالمندی که رخوت و بیمیلی به زندگی دارد حتی یک روز زندگی برایش اضافه است، اما سالمندی که برای هر روز زندگیاش بهانه رفع مشکل مردم و فعالیت دارد، قطعاً برای هر روز زندگیاش امید دارد.
قدر موی سپید و تجارب خود را بدانید.
دوستان عزیزم! هم دورهایهای من! قدیمیها! بیتردید ماندن در خانه خستهتان میکند. قطعاً بعد از یک مدتی حضور هر روزه شما در خانه اعضای خانواده مخصوصاً همسرتان را هم ناراحت میکند. حضور بیش از حد در منزل به افزایش مشاجرات و درگیریهای لفظی ختم میشود پس چرا به این ماندن اصرار دارید؟ شما در همین سن و سال توانمندی و تجربیاتی دارید که برای هر دقیقه عمر خودتان و دیگران میتواند شادی و حس خوب ایجاد کند. خوشبختانه در هر شهری گروههای خیریه و سازمانهای مردم نهاد فعال هستند. به این گروهها ملحق شوید، هم از زمان خود نهایت استفاده را میبرید و هم به رفع مشکلات مددجویان کمک میکنید، هم برای آخرتتان ذخیره خیر میکنید. حتی اگر شما توان مالی و قدرت جسمی برای فعالیت ندارید همین که گوش شنوای مشکلاتشان و سنگ صبورشان باشید، لطف بزرگی در حقشان کردهاید. وقتی محاسن و گیسوی سپید شما نقطه امنی است برای بازگوکردن مشکلات جوانترها، چون امید دارند با راهنمایی شما میتوانند مشکلاتشان را حل کنند، نشان میدهد شما در نقطه اتکای نسل جدید هستید و باید قدر خودتان را بدانید. شما از روزهای باقیمانده دنیایتان میتوانید رزق ابدی برای خودتان رقم بزنید پس چرا با رخوت و در خانه ماندن این فرصت را هدر میدهید. به نزدیکترین مرکز جمع سالمندان در منطقهتان از پارک یا فرهنگسرا گرفته، مراجعه کنید. در جمع دوستان همسن و سالتان قرار بگیرید تا بتوانید رقم زننده اتفاقات خیر باشید. حتی اگر به نقطهای از توان مالی رسیدهاید که خیالتان از آینده فرزندانتان هم راحت است، میتوانید مازاد دارایی خود را به جای حیف دنیاکردن با صلح امری سازماندهی خیر کنید.
انتهای پیام/