ویروس کرونا دیر یا زود می‌رود، باید فکری برای ویروس خستگی کنیم؛
قرنطینه که شروع شد، خیلی‌ها نفس راحتی کشیدند. برای مدتی از دست رفت‌و‌آمد‌های فلاکت‌بار اول صبح و نشستن پشت میز‌های کسالت‌بار اداره خبری نبود. کار در خانه راحت به نظر می‌رسید و خبری از همکار‌ها و رئیس‌های ناخوشایند هم نبود، اما حالا بعد از یک‌سال و نیم آنچه برایمان باقیمانده، خستگی‌ای بی‌پایان است، خستگی‌ای که انگار سال‌ها استراحت هم نمی‌تواند آن را از تنمان در کند. چرا اینقدر خسته‌ایم؟ بیونگ‌چول هان فیلسوف آلمانی و متولد کره جوابی برای این سؤال دارد.
به گزارش «سدید»؛ قرنطینه که شروع شد، خیلی‌ها نفس راحتی کشیدند. برای مدتی از دست رفت‌و‌آمد‌های فلاکت‌بار اول صبح و نشستن پشت میز‌های کسالت‌بار اداره خبری نبود. کار در خانه راحت به نظر می‌رسید و خبری از همکار‌ها و رئیس‌های ناخوشایند هم نبود، اما حالا بعد از یک‌سال و نیم آنچه برایمان باقیمانده، خستگی‌ای بی‌پایان است، خستگی‌ای که انگار سال‌ها استراحت هم نمی‌تواند آن را از تنمان در کند. چرا اینقدر خسته‌ایم؟ بیونگ‌چول هان فیلسوف آلمانی و متولد کره جوابی برای این سؤال دارد.

کووید ۱۹ بیش از پیش خسته‌مان کرده است
کووید ۱۹ آینه‌ای است که بحران‌های جامعه‌مان را باز می‌تاباند و نشانگان آسیب‌شناختی‌ای را که پیش از همه‌گیری وجود داشته‌اند، مشهودتر عرضه می‌کند. یکی از آن‌ها خستگی است. همه ما به‌نوعی احساس می‌کنیم که خیلی خسته‌ایم، خستگی‌ای بنیادی که مثل سایه همه‌جا و همه‌وقت همراه ماست، اما طی این همه‌گیری حتی احساس خستگی بیشتری کرده‌ایم. بطالت تحمیل شده به ما در زمان قرنطینه خسته‌مان کرده است. بعضی‌ها ادعا می‌کنند که ممکن است زیبایی فراغت را از نو کشف کنیم و از سرعت زندگی کاسته شود. در واقع، آنچه بر زمان قرنطینه مسلط است نه فراغت و آهستگی، بلکه خستگی و افسردگی است.

خستگی پدیده‌ای جهانی است
چرا اینقدر احساس خستگی می‌کنیم؟ امروزه خستگی پدیده‌ای جهانی به نظر می‌رسد. ۱۰ سال پیش، کتابی به نام «جامعه فرسودگی» منتشر کردم و در آن خستگی را به‌مثابه بیماری‌ای وصف کردم که «جامعه نئولیبرال موفقیت‏ محور‏» از آن رنج می‌برد. خستگی‌ای که طی همه‌گیری تجربه شد، مرا مجبور کرد تا دوباره به آن موضوع فکر کنم. کار هر چقدر هم که سخت باشد، منجر به خستگی بنیادی نمی‌شود. ممکن است پس از کار از پا بیفتیم، اما این ازپا افتادگی با خستگی بنیادی همسان نیست. کار در نقطه‌ای به پایان می‌رسد، اما اجبار به موفقیت که خود را برده آن ساخته‌ایم، از آن نقطه فراتر می‌رود. در زمان فراغت همراه ماست، حتی در خواب عذابمان می‌دهد و اغلب منجر به بی‌خوابی می‌شود. خلاصی از این اجبار ممکن نیست. دقیقاً همین فشار درونی است که ما را خسته می‌کند؛ بنابراین تفاوتی میان خستگی و ازپاافتادگی وجود دارد. نوع درست ازپاافتادگی حتی می‌تواند ما را از شر خستگی خلاص کند.

ما خود را استثمار می‌کنیم و خسته می‌شویم
اختلالات روانی از قبیل افسردگی و فرسودگی نشانگان گونه‏ای از بحران جدی آزادی هستند. این‌ها نشانه‌های یک بیماری هستند و بیانگر اینکه امروزه آزادی اغلب به اجبار تبدیل می‌شود. ما فکر می‌کنیم آزادیم، اما در واقع خود را مشتاقانه تا سر حد متلاشی شدن استثمار می‌کنیم. تا دم مرگ به خود تحقق می‌بخشیم و خود را بهینه می‌کنیم. منطق موذی «موفقیت» ما را دائماً مجبور می‌کند که از خودمان جلو بزنیم. همین که موفق شدیم، می‌خواهیم موفق‏تر شویم؛ یعنی می‌خواهیم دوباره از خودمان پیش بیفتیم، اما جلو زدن از خودمان غیرممکن است. این منطق مضحک در نهایت به در هم ‏ریختگی روانی منجر می‌شود. شخصی که به دنبال موفقیت است، تصور می‏کند که آزاد است، اما در واقع برده است. او برده محض است تا جایی که داوطلبانه خود را حتی زمانی که اربابی حضور ندارد، استثمار می‌کند.
جامعه نئولیبرال موفقیت ‏محور استثمار را حتی بدون سلطه ممکن می‌کند. آن «جامعه انضباطی» و فرمان‌ها و منع‌هایش که میشل فوکو در مراقبت و تنبیه تحلیل کرده است. جامعه موفقیت‏ محور امروز را توصیف نمی‌کند. جامعه موفقیت‏محور از خود آزادی بهره‌کشی می‌کند. خوداستثماری از استثمار به دست دیگران کاراتر است، زیرا با احساس آزادی ارتباطی تنگاتنگ دارد. کافکا با وضوح بسیار تناقض آزادی برده‌ای را که فکر می‌کند ارباب است بیان کرده است. او در یکی از گزین‌گویه‌هایش می‌نویسد: «حیوان وحشی تازیانه را از چنگ اربابش می‏رباید و برای آنکه بدل به ارباب شود خود را با آن می‌زند، بی‌خبر از اینکه این تنها خیالی است ساخته‌وپرداخته گره تازه‌ای در تازیانه ارباب.» این تازیانه‌زنی همیشگی به خویش ما را خسته و درنهایت افسرده می‌کند. می‏شود گفت نئولیبرالیسم برپایه تازیانه‌زنی به خویش بنا شده است.

نکته عجیب درباره کووید ۱۹ این است که مبتلایان به آن از خستگی مفرط و فرسودگی رنج می‌برند. این بیماری ظاهراً همان ویژگی‏های خستگی بنیادی را دارد، اما این ویروس فقط مبتلایان به کووید را خسته نمی‌کند، حتی افراد سالم را هم خسته می‌کند. اسلاوی ژیژک در کتابش، «همه‌گیری! کووید۱۹ جهان را تکان می‌دهد»، یک فصل کامل را به این سؤال اختصاص می‌دهد: «چرا ما همیشه خسته‌ایم؟» ژیژک هم آشکارا این را حس می‌کند که همه‌گیری ما را خسته کرده است.

شبکه‌های اجتماعی هم خسته‌مان می‌کند
شکل نئولیبرال زندگی از طریق شبکه‌های اجتماعی نیز در حال گسترش به سراسر جهان سوم است. افزایش خودستایی، اتمیزه‌شدن و خودشیفتگی در جامعه پدیده‌ای جهانی است. شبکه‌های اجتماعی همه ما را به تولیدکننده تبدیل می‌کند، به کارآفرینانی که تجارتشان خویشتن‌شان است. شبکه‌های اجتماعی آن فرهنگ خودپسندی را جهانی می‌سازند که جامعه و هر چیز اجتماعی را محو می‌کند. ما خود را تولید می‌کنیم و خویشتن‌هایمان را در معرض نمایشی دائمی قرار می‌دهیم. این تولید خویشتن، این «در معرض نمایش» بودن همیشگی خود، ما را خسته و افسرده می‌کند. ژیژک به این خستگی بنیادی که ویژگی زمان حال ماست و از سوی این همه‌گیری تشدید شده، نمی‌پردازد.

ما به خاطر فقدان تماس اجتماعی، آغوش‌ها و لمس جسمانی خسته می‌شویم. امروزه آنچه غالب است ارتباط بدون اجتماع است. حتی همان عاداتی که هنوز در اختیار داشتیم. از قبیل تماشای مسابقات فوتبال، کنسرت‌ها و رفتن به رستوران، تئاتر یا سینما لغو شده‌اند. بدون رسوم همیشگی احوالپرسی، مجبوریم به خود اتکا کنیم. اینکه بتوانیم به گرمی با کسی احوالپرسی کنیم بار خویشتنمان را سبک‌تر می‌کند. فاصله‌گذاری اجتماعی بساط زندگی اجتماعی را برمی‌چیند. ما را خسته می‌کند. سایر مردم را به ناقلین بالقوه ویروسی تقلیل می‌دهد که باید فاصله فیزیکی با آن‌ها را حفظ کرد. این ویروس، بحران‌های فعلی ما را دامنه‌دارتر می‌کند؛ در حال نابودکردن اجتماعی است که خود از پیش دچار بحران بود و ما را با یکدیگر بیگانه می‌کند. در این زمانه شبکه‌های اجتماعی که امر اجتماعی را تقلیل می‌دهد و ما را منزوی می‌کند، حتی از آنچه بوده‌ایم تنهاتر شده‌ایم. فرهنگ نخستین چیزی بود که طی قرنطینه رها شد. فرهنگ چیست؟ آنچه اجتماع را به وجود می‌آورد! بدون آن ما به جایی می‌رسیم که مثل حیوانات، صرفاً در پی بقا باشیم. این اقتصاد نیست که باید در اسرع وقت از این بحران خلاص شود، بلکه ورای همه‌چیز، فرهنگ یا به عبارتی زندگی اجتماعی است که باید نجاتش دهیم.

ارتباط دیجیتال ما را خیلی خیلی خسته می‌کند
جلسات مداوم در زوم نیز ما را خسته می‌کنند. آن‌ها ما را تبدیل به زامبی‌های زوم می‌کنند. مجبورمان می‌کنند دائماً به درون آینه بنگریم. نگاه‌کردن به چهره خود روی نمایشگر خسته‌کننده است. ما پیوسته با چهره‌های خود مواجهیم. عجیب آنکه این ویروس دقیقاً در زمانه سلفی پدیدار شده است، رسمی که می‌توان آن را به‌منزله چیزی منتج از خودشیفتگی جامعه‌مان توضیح داد. ویروس این خودشیفتگی را تشدید می‌کند. طی همه‌گیری، همگی ما دائماً با چهره‌های خود مواجهیم؛ ما در مقابل نمایشگرهایمان نوعی سلفی بی‌انت‌ها تولید می‌کنیم. این‌ها ما را خسته می‌کند.

خودشیفتگی زوم عوارض جانبی عجیب‌وغریبی به بار آورده و منجر به رونق جراحی زیبایی شده است. تصاویر کج‌وکوله و تیره‌وتار روی نمایشگر باعث مأیوس‌شدن آدم‌ها از ظاهرشان می‌شود و اگر از قضا وضوح نمایشگر بالا باشد، ناگهان چین‌وچروک، طاسی، لکه‌های کبدی، پف پای چشم و سایر نواقص پوستی نامطبوع را در خودمان کشف می‌کنیم. از زمان آغاز همه‌گیری، جست‌وجو‌ها در گوگل برای جراحی زیبایی اوج گرفته است. طی قرنطینه، جراحان زیبایی با سیلی از پرس‌وجو‌های مشتریان برای بهبود ظاهر تکراری‌شان مواجه بوده‌اند. حتی صحبت از «دیسمورفیای زوم» است. آینه دیجیتالی مروج این دیسمورفیا (دل‌مشغولی اغراق‌شده درباره نقایص فرضی در ظاهر جسمانی شخص) است. این ویروس جنون بهینه‌سازی را که از پیش از همه‌گیری ما را در چنگال خود داشت تا منتهی درجه خود پیش می‌راند. اینجا نیز ویروس آینه‌ای در برابر جامعه‌مان می‌گیرد و در مورد دیسمورفیای زوم، این آینه واقعی است! یأس محض از ظاهرمان در ما بیدار می‌شود. دیسمورفیای زوم، این دل‌مشغولی نامعقول درباره خودمان ما را خسته می‌کند.
همه‌گیری عوارض جانبی منفی دیجیتالی‌شدن را نیز آشکار کرده است. ارتباط دیجیتال رویدادی بسیار یک‌طرفه و فروکاسته است: هیچ نگاه خیره، هیچ بدنی در کار نیست. حضور جسمانی دیگری را کم دارد. همه‌گیری این را تضمین می‌کند که این شکل ارتباط ذاتاً غیرانسانی به هنجار تبدیل شود. ارتباط دیجیتال ما را خیلی‌خیلی خسته می‌کند. ارتباطی بدون طنین، ارتباطی عاری از شادی. ما در جلسه‌ای در زوم بنابه دلایل فنی نمی‌توانیم به چشمان یکدیگر نگاه کنیم. تمام کاری که می‌کنیم خیره‌شدن به نمایشگر است. غیاب نگاه خیره دیگری ما را خسته می‌کند. امیدوارم این همه‌گیری ما را متوجه کند که حضور دیگری چیزی است که با خود شادی می‌آورد، اینکه زبان متضمن تجربه‌ای جسمانی است، اینکه گفت‌وگویی موفق مستلزم حضور بدن‌هاست، اینکه ما مخلوقاتی جسمانی هستیم. دیجیتالی‌شدن انسجام اجتماعی را تضعیف می‌کند تا جایی که موجب حذف حضور فیزیکی می‏شود. ویروس ما را با بدن‌هایمان بیگانه می‌کند.

کرونا می‌رود، باید زندگی مان را عوض کنیم
«اندوه کرونا» نامی است که کره‌ای‌ها به افسردگی‌ای داده‌اند که در زمان همه‌گیری در حال سرایت است. تحت شرایط قرنطینه، بدون تعامل اجتماعی، افسردگی تشدید می‌شود. همه‌گیری واقعی افسردگی است. کتاب «جامعه فرسودگی» با تشخیص زیر آغاز می‌شود:

«هـر عصـر ابتلائـات خـاص خـود را دارد. بـه همیـن منـوال، یـک عصـر باکتـری وجـود داشـت کـه حداکثر تا کشـف آنتی‌بیوتیک‌هـا پایـان یافـت. بـا وجـود تـرس گسـترده از همه‌گیرشـدن آنفلوآنـزا مـا در عصـر ویـروس هـم زندگـی نمی‌کنیـم. بـه‌لطـف فنـاوری ایمنی‌شناسـی، چنـان عصـری را پشـت سـر گذاشـته‌ایم. از منظـر آسیب‌شـناختی نـه باکتری‌هـا یـا ویروس‌هـا، بلکـه نورون‌هـا شـاخص تعیین‌کننـده قـرن بیسـت‌ویکم هسـتند کـه تـازه در ابتـدای راهـش هسـتیم. بیماری‏های عصبی از قبیـل افسـردگی، اختلال کم‌توجهی- بیش‌فعالـی، اختلال شـخصیت مـرزی و سـندرم خستگی علامت‌های شـاخص آسـیب‌های سلامت در آغاز قرن بیسـت‌ویکم‌اند.»

ما به‌زودی واکسن کافی برای شکست‌دادن ویروس خواهیم داشت، اما هیچ واکسنی در برابر همه‌گیری افسردگی در کار نخواهد بود. افسردگی همچنین نشانه‌ای از جامعه فرسوده است. فردی که در جامعه موفقیت‏محور به دنبال موفقیت است، در لحظه‌ای که دیگر قادر به «توانستن» نیست، به خستگی مبتلا می‌شود. در رسیدن به خواسته موفقیت که بر خود تحمیلش کرده، ناکام می‌ماند. رسیدن به مرحله‌ای که در آن دیگر قادر به «توانستن» نیستیم منجر به تهمت‌زنی و خشونت‌ورزی علیه خویش می‌شود. فرد موفقیت‏جو جنگی علیه خودش به راه می‌اندازد و در آن تباه می‌شود. پیروزی در این جنگ علیه خویشتن خستگی نام دارد.

ویروس کووید۱۹، از طریق تعمیق گسل‌های اجتماعی ناشی از بیماری، جامعه فرسوده را مستهلک می‌کند و ما را به سوی یک خستگی دسته‌جمعی سوق می‌دهد؛ بنابراین ویروس کرونا می‌تواند ویروس خستگی نیز نامیده شود، اما این ویروس همچنین بحرانی است در معنای یونانی واژه کریسیس؛ یعنی نقطه عطف. زیرا ممکن است ما را قادر سازد تا سرنوشتمان را دگرگون کرده و از عذابمان روی بگردانیم. مصرانه از ما درخواست می‌کند: باید زندگی‌ات را عوض کنی! اما ما فقط به شرطی می‌توانیم این کار را بکنیم که به‌نحوی بنیادین جامعه‌مان را اصلاح کنیم، به‌شرطی که موفق به یافتن شکل تازه‌ای از زندگی شویم که در مقابلِ ویروس خستگی مقاوم باشد.
 
انتهای پیام/
منبع: جوان
ارسال نظر
captcha
پرونده ها