به گزارش «سدید»؛ امروز تسخیر لانه جاسوسی امریکا، ۴۲ ساله میشود. در این چهار دهه و اندی، هم در باب اصل رویداد و هم هویت متولیان آن، تفسیرهای گوناگونی صورت گرفته است. جالب اینجاست که عدهای از آنان که در آن روز، به بالا رفتن از دیوار سفارت فخر میکردند و از سربند آن نام و نان یافتند، امروزه ماسک شرمندگی به صورت آویختهاند! گذشته از این همه، خوانش این واقعه و بسترهای آن، همواره میتواند مفید و حتی جذاب باشد. امری که در مقال پیآمده و با استناد به پارهای تحلیلها، صورت پذیرفته است. مستندات این نوشتار، بر تارنمای پژوهشکده تاریخ معاصر ایران وجود دارد. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقهمندان را، مفید و مقبول آید.
واکنشی در برابر کنشهای فراوان عموسام!
طبعاً آغازین پرسشی که در باب رویداد تسخیر لانه جاسوسی امریکا، به ذهن جوانان نسلهای سوم و چهارم انقلاب اسلامی میرسد، در باب چرایی آن است. این واکنش، یک علت بلندمدت داشت و نیز علتی کوتاهمدت. اولی به سیاهه بلندبالای اقدامات امریکا بر خلاف منافع ملی ایران، از بدو گام نهادن به کشورمان ارتباط مییافت و دومی، سیاستهای این کشور در قبال ایران، در دوره پس از پیروزی انقلاب را دربر میگرفت. رضا سرحدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، ماجرا را به شرح ذیل تحلیل کرده است: «در شرایط انقلابی، بسیاری از کنشهای نیروهای درگیر در آن، میتواند منجر به پدیدار آمدنِ یک واقعیت اجتماعی شود و بر آگاهی انقلابیون، تأثیر عمیقی بگذارد. کنشهای پراکنده امریکاییها در انقلاب اسلامی ایران، از آنان تصویری با امکان اجرای هر برنامهای در جهت ممانعت از به ثمر نشستنِ انقلاب اسلامی، در ذهنیت ایرانیان ساخت. دولتمردان امریکا در مذاکرات گوناگون خود، بر اهمیت مشتِ آهنین در مقابل انقلاب اسلامی تأکید داشتند. همزمان به حمایت از آخرین مانع به ثمر نشستن انقلاب اسلامی، یعنی نخستوزیری بختیار، اقدام کردند. تحت چنین شرایطی، انقلابیون به امریکا بدبین شده بودند و این کشور در عین حال، آخرین گناه نابخشودنی خود مبنی بر پذیرش محمدرضا پهلوی در خاک امریکا را مرتکب شد، گناهی که در ذهنیت ایرانیان، تداعیکننده کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بود و برای جلوگیری از آن، تسخیر سفارت امریکا در ایران بهعنوان انقلاب دوم رخ داد، انقلاب دومی که از یک واقعیت اجتماعی، یعنی هراس از امریکا و مداخلات آن ریشه گرفته بود. در مرداد ۱۳۵۸، بحث اینکه امریکا شاه سابق ایران را در خاک خود پذیرا خواهد بود یا نه، به بحثی مهم تبدیل شده بود. یکی از مقامات امریکایی (بروس لینگن)، طی یادداشتی در مورد پیامدهای ناگوار اقامت محمدرضا پهلوی در امریکا، برای روابط دو کشور هشدار داد. به نوشته او، در ایران پیش از این سوءظن عمیقی درباره نپذیرفتن انقلاب از سوی واشنگتن وجود داشت و در مورد این موضوع، دو سه ماه آینده را حیاتی دانست چراکه اگر شاه به خاک امریکا پا میگذاشت، همهچیز خراب میشد. لینگن اشاره میکند که اگر این اتفاق بیفتد، فقط شانس میتواند از تهاجم فیزیکی دیگری به سفارت جلوگیری کند. لینگن نمیتوانست تضمینی بدهد، که نیروهای مسلح ایران بار دیگر همچون قبل، بتوانند کارکنان سفارت را نجات دهند. در واشنگتن نیز برخی از مقامات امریکایی، بیهیچ مبالغهای معتقد بودند که اگر به شاه اجازه ورود داده شود، آنگاه کارتر یا تعداد زیادی تابوت در فرودگاه تحویل میگیرد، یا گروگانگیری رخ میدهد. وزارت خارجه برنامهریزی برای آمدن شاه به امریکا را آغاز کرده بود. هنری پرشت رئیس بخش امور ایران، معتقد بود این تصمیمی نامناسب، اما اجتنابناپذیر است. او برخلاف مقامات سفارت در تهران فکر میکرد که میشود پیامدهای این تصمیم را کنترل کرد و اگر محمدرضا پهلوی میخواهد به امریکا بیاید، بهتر است زودتر کار تمام شود. این در حالی بود که انقلاب اسلامی، نشانه اوج سرخوردگی از روابط پیشین بود و اکنون سخن از آمال سیاسی امت اسلام به رهبری ایران در این جمعیت جهانی، با صدور انقلاب و مبارزه با استکبار جهانی به سرکردگی شیطان بزرگ، یعنی امریکا با ایدئولوژی بومیگرایی به گوش میرسید، ایدئولوژیای که نفی دخالتِ خارجی را برجسته میکرد و به کمک زبان و نمادهای تشیع، نومیدی از روابط خارجی پیشین را، در جنبش انقلابی نیرومندی متراکم کرده بود. علاوه بر این، امریکا با انتقادهای پیدرپی از انقلاب اسلامی ایران، بر انزجار ایرانیان از این کشور میافزود، تا جایی که امام خمینی امریکا را به دخالت در امور ایران محکوم کرد. در چنین اتمسفری، کارتر اجازه ورود محمدرضا پهلوی به امریکا را، برای درمانِ بیماری سرطان صادر کرد. این امر موجب شد که حدود ۴۰۰ دانشجو، سفارت امریکا در ایران را به اشغال درآورند. این دانشجویان که بعداً دانشجویان پیرو خط امام نامیده شدند، بر این باور بودند که سازمان سیا، سفارت را به ستادی برای تکرار کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تبدیل کرده است. در حقیقت روح جریان ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، همچنان در ایران سایه افکنده بود! بدین ترتیب از دیدگاه تسخیرکنندگان، تسخیر سفارت به معنای انقلاب دوم بود...».
مقابله پیشگیرانه با تکرار کودتای ۲۸ مرداد ۳۲
شاید بتوان گفت تسخیر سفارت سابق امریکا، علاوه بر علل تاریخی، از موجباتی فراتاریخی نیز برخوردار است، که بدون ارزیابی آن، بررسیها در این باره ناتمام خواهد بود. به عبارت دیگر علاوه بر شناخت پیشینه امریکاییها در ایران، باید تأثیر این حضور استعماری را، در ذهن و ضمیر نیروهای انقلابی آن دوران، سنجید و آنگاه به جمعبندی رسید. ندا عظیمی زواره پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باره معتقد است: «نگاه تکبُعدی به حوادث تاریخی، غالباً نمیتواند ریشههای ماجرا را، به صورت دقیق و همهجانبه بررسی کند. در این میان هر قدر که حوادث از تأثیرگذاری بیشتری برخوردار بوده و موجبات بهوجود آمدن رشته حوادث بعدی را فراهم آورده باشند، نیازمند بررسیهای چند بعدی بیشتری هستند. در ماههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کمتر حادثهای به اندازه تسخیر لانه جاسوسی توانست محل اثر باشد، به همین خاطر نمیتوان عوامل شکلگیری این حادثه را، در یک یا چند بُعد محدود دانست. چه بسا هر کدام از گروههای مؤثر در این حادثه، با انگیزهای خاص دست به این اقدام زده باشند. از سوی دیگر همچنین، چه بسا بتوان برای بخشی از عوامل شکلگیری آن، اسنادی ارائه داد در حالی که بخش دیگری از عوامل، ریشه در فرآیندهای پیچیده روانشناختی و درونی افراد مؤثر و یا سیر تطور تاریخی منجر به وقوع واقعه داشته باشد؛ بنابراین ارائه اسناد تاریخی، تنها بخشی از زمینههای این ماجرا را تشکیل میدهد، در حالی که بخش دیگری از زمینهها را، باید در لایههای پنهان شخصیتی چهرههای مؤثر جستوجو نمود. در مجموع، عوامل چندی را به عنوان زمینههای تسخیر لانه جاسوسی امریکا، توسط نیروهای انقلابی برشمردهاند، مواردی مانند مقابله با تساهل و مماشات دولت موقت با امریکاییها، سفر شاه به امریکا به بهانههای پزشکی و درمانی، توطئههای امریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دوستی شاه و امریکاییها در سه دهه اخیر و حمایتهای همهجانبه آنان از رژیم پهلوی و خصوصاً همکاری برای مقابله با جریان انقلاب و نیروهای مذهبی و نهایتاً ترس از پیشدستی نیروهای غیرمذهبی در تسخیر سفارت (همانگونه که در ۲۵ بهمن ۱۳۵۷ توسط چریکهای فدایی خلق رخ داد) را میتوان از جمله این عوامل دانست. اما در پسزمینه بسیاری از این عوامل، یک تجربه تاریخی مهم قرار داشت. انقلابیون بهخوبی با سیاستهای امریکا در بازگرداندن دوباره شاه، با کودتای نظامی و یا توطئههای سیاسی آشنا بودند و نمونه اعلای آن را، در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ همچنان به یاد داشتند. در واقع آنان با کنار هم قرار دادن برخی شواهد، میتوانستند به این نکته پی ببرند، که تحرکات امریکاییها میتواند آغازی باشد برای یک کودتای عمیق دیگر، که آمال و آرزوهای انقلابی ملت ایران را به مخاطره اندازد و چه دلیلی برای آنان بهتر از اینکه امریکاییها در این زمینه، دارای سابقه نیز بودهاند! دقیقاً همین نکته در خاطرات رهبران دانشجویان نیز آمده است؛ بنابراین خاطرات عدهای از دانشجویان مسلمان، در جلسهای که به مناسبت برگزاری مقدمات حمله به سفارت با آقای موسوی خوئینیها داشتند، زمینههای این تصمیم را تشریح کرده و پس از اعلان مواضع خود، اضافه کردند که، طبق اطلاعات به دست آمده، یکی از عناصر مهم سیا در پوشش یک دیپلمات امریکایی، وارد ایران شده است و گویا بهدنبال اهداف خاصی در مقابله با انقلاب اسلامی است.
این تحلیل آن زمانی بیشتر به واقعیت نزدیک میشد، که شاه نیز قرار بود برای معاینات و درمانهای پزشکی، به ایالات متحده سفر کند. ورود پهلوی به امریکا، علاوه بر اینکه خشم انقلابیون بر اثر حمایتهای پیشین امریکا از شاه را تازه و دوچندان میکرد، این نگرانی را بهدرستی ایجاد میکرد که مبادا ورود وی به آنجا، برای ایجاد همکاریهای عملیتر برای طرحریزی یک کودتا، همانند کودتای ۲۸ مرداد باشد! خصوصاً که امریکاییها در ایجاد، توسعه و به نتیجه رساندن کودتاها در سراسر جهان، ید طولایی داشته و کارنامه آنان مملو از مقابله با حکومتهای مردمنهادی بود، که رویهای مغایر با سیاستهای امریکا در پیش گرفته بودند. نیروهای مسلمان پیرو خط امام، که از عناصر مطلع دانشگاهی تشکیل میشدند و دارای تجربه تاریخی مناسبی بودند، با توجه به چنین پیشینهای، بهدرستی به این حقیقت دست یافته بودند، که سفر شاه به امریکا و ورود برخی نیروهای اطلاعاتی امریکا در لباس دیپلماتیک به ایران، شدیداً شکبرانگیز است. در واقع این مناسبات، دارای همان وجوهی است که بیش از ۲۵ سال پیش، در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد رخ نشان داده بود. امکان کشف و قطع تماسهای سیا و وزارت امور خارجه امریکا با رابطان ایرانیشان به علت وضع موجود کشور، برای انقلابیون نبود و لذا بر اساس یک تصمیمگیری مناسب، آنان به این نتیجه رسیدند، که بهترین کار حذف بستر اجرایی کودتای احتمالی است و این بستر اجرایی، جایی نبود بهجز سفارت امریکا. به همین دلیل با تسخیر این لانه جاسوسی، ضمن بالا بردن شرایط چانهزنی خود در قبال موضع دولت موقت، زمینههای هرگونه کودتا را نیز از بین بردند...».
اسناد به دست آمده در آیینه یک جمعبندی محتوایی
جمعبندی محتوایی اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی نیز میتواند مخاطب را به درکی واقعبینانهتر از دیدگاه نیروهای انقلابی، درباره کارکرد این به اصطلاح سفارتخانه امریکا در تهران، رهنمون سازد. زهرا سعیدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در نوشتار پیآمده، سعی کرده است تا اسناد به دست آمده از این نهاد را، مورد ارزیابی مضمونی قرار دهد: «بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، روابط ایران با کشورهای غربی، با فراز و نشیبهای فراوانی مواجه شد. گذشته از ایدئولوژی جدید جمهوری اسلامی ایران و تفاوت آن با ماهیت استعمارگرایانه ایدئولوژیهای غربی، بروز اتفاقاتی، چون تسخیر سفارت امریکا و توقیف اسناد آن، به تنش میان ایران و کشورهایی، چون امریکا دامن زد. این اتفاق که به دلیل عملکرد سیاسی امپریالیسم در دوران رژیم شاه و اقدامات جاسوسانه این کشور، بعد از پیروزی انقلاب صورت گرفت، با ورود تعدادی از دانشجویان موسوم به خط امام به داخل سفارت، در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ آغاز شد و تا سال ۱۳۵۹ ادامه یافت. تسخیر سفارت امریکا با کشف اسناد جاسوسی این کشور در ایران، همراه بود و اطلاعات زیادی را در اختیار دانشجویان قرار داد. همین موضوع، عامل مهمی در تشدید تنشها میان ایران و امریکا شد. دخالت امریکا در امور سیاسی ایران، با کودتای ۲۸ مرداد آغاز شد. کودتایی که تاکنون بارها و بارها، در اسناد و پژوهشهای مهم بدان پرداخته شده و اسناد مرتبط با آن به حدی فراوان است، که نیازی به تشریح بیشتر آن در این نوشته نیست. اما دامنه مداخله امریکا در ایران، به کودتا محدود نشد و بعد از آن در امور نظامی، اقتصادی و فرهنگی نیز گسترده شد. نمونه این مداخلات، در قسمتهای مهم اسناد و طی مکاتبات مقامات امریکایی، مورد اشاره قرار گرفته است. به عنوان نمونه میتوان به روابط نظامی این کشور با رژیم شاه اشاره نمود، که هدف عمده آن، ایجاد یک سیستم اطلاعاتی وسیع در ارتش ایران و فعالیتهای جاسوسی بود. در قسمتی از دیدگاههای شخصی مسئولان امریکایی، نسبت به روابط نظامی با ایران آمده است: یک مسئله که همچنان مورد علاقه ماست، مربوط میشود به اطلاعات درباره جهت و فعالیت سیاسی ارتش ایران. اگر چه از طریق هیئت مستشاری ما و تیمهای کمک عملیات فنی ارتباط وسیعی با نیروهای مسلح ایران داریم، ولی هنوز باید در پی اطلاعات مطلوبمان از لحاظ کیفی و کمی باشیم. ما درصدد هستیم این را از طریق یک برنامه سیستماتیکتر، به شکل سؤال و جواب آخر مأموریت از افسران منتخب ام. آی. جی. جی و تی. ای. اف. تی بهبود بخشیم!... اظهارات ناخدا هالینگ ورث وابسته دریایی سفارت امریکا را نیز، میتوان در راستای همین هدف مشاهده کرد. ورث در طول ماههایی که انقلاب اسلامی نضج میگرفت، به دقت تغییرات رخداده در نیروی دریایی ایران را، گزارش میکرد. خوشمشربی و مهارت او در برقراری دوستی، منتج به گزارشهای اطلاعاتی قابل اطمینان و بهموقع میشده است. وی در کمتر از چند هفته، با بسیاری از وابستههای خارجی تماسهای نزدیک گرفته و گفتگوهای تقریباً مفید و متقابل ترتیب داد. او کششها و شکافهایی را که در نیروی دریایی ایران، خود شاهد بروزشان بود، به طور بحرانی گزارش میکرد. دخالت امریکا در امور کشور، در بعد فرهنگی و از طریق ایجاد مؤسساتی، چون مؤسسه جانسون نیز مشهود است. این مؤسسه که به طور پنهانی با مشاوران و مسئولان پذیرش دانشجویان خارجی تماس داشت، به بررسی نیازها و گرایشهای دانشجویان ایرانی و تغییرات حاصله در آنها، بر اثر تحولات سیاسی کشور میپرداخت و اطلاعات لازم را دریافت میکرد. مداخله امریکا در امور ایران، تنها به دوران سلطنت رژیم پهلوی محدود نبود، بلکه بعد از پیروزی انقلاب نیز ادامه یافت. امریکا با بازی دوگانه خود، در ابتدا انقلاب ایران را به رسمیت شناخت، اما در کنار آن به طور پنهانی، به حمایت از عوامل ضدانقلاب یا حامیان شاه پرداخت. در این رابطه یکی از اهداف مهم امریکا بعد از پیروزی انقلاب ایران، سقوط حکومت ایران از طریق تضعیف وحدت ملی بود، که بارها در مکاتبات اعضای سفارت و مقامات بلندپایه امریکا و اسناد مختلف، منعکس شده است. به عنوان نمونه میتوان به نامه جان گریوز مسئول روابط عمومی لانه جاسوسی امریکا، به رؤسای خود اشاره کرد، که در آن از سناریوهای خود در راستای این هدف سخن رانده است: من دو سناریو را که میتواند منجر به هرجومرج گردد، در نظر دارم؛ یکی نیروهای تمرکزیافتهای، که توسط نارضایتیهای منطقهای و قومی تحریک شده باشند و اگر با اینها به اندازه کافی به طرز غلطی روبهرو شوند، ممکن است باعث تعطیل شدن و بسته شدن مناطق نفتی گردند و یا اقتصاد سنتی را، از هم بپاشد و یا جوری ملیگرایی را خراب کنند، که تودهها با رهبران مذهبی خود مخالف شوند، [دوم]نفاق در مدارس بین محصلین و بین کادر مدارس و یا هر دو، که منجر به بسته شدن مدارس یا محیط خشونتهای افراطی، که باعث نارضایتی عمومی و همچنین به شیوه قبل از انقلاب، چهلمهایی بعد از چهلم گرفته شود!... همین مداخلات و آگاهی مردم از اعمال امریکا در ایران، حادثه تسخیر سفارت را رقم زد، تا بدین گونه ماهیت جاسوسی امریکا مشخص گردد. البته دستگاه سیاسی امریکا، وجود چنین فعالیتهایی را روندی عادی تلقی میکرد و معتقد بود چنین تماسهایی برای تکمیل اطلاعات دیپلماتها، که از اوضاع کشور میزبان به عمل میآمد، یک امر عادی است!... برخلاف این ادعا و به اعتبار اسناد موجود، اقدامات سفارت امریکا در ایران، نه برای تکمیل اطلاعات دیپلماتها، بلکه در راستای جاسوسی و نفوذ در ارکان سیاسی کشور بود. امریکا مطابق مفاد نامه ۱۹۵۹ متعهد شده بود، تنها در صورتی که ایران از طرف کمونیسم در معرض خطر باشد، در امور داخلی کشور مداخله خواهد کرد، اما چه در دوران پهلوی و چه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، این مداخلات بر مبنای منافع سیاسی و اقتصادی این کشور صورت گرفت. آگاهی مردم از دامنه مداخلات امریکا در کشور، در کنار صدور مجوز ورود شاه به این کشور، دست به دست هم داد و حادثه تسخیر لانه جاسوسی را رقم زد. زیرا بهزعم تسخیرکنندگان سفارت، امریکا درصدد بود با حمایت از شاه، کودتایی دیگر را علیه ایران شکل دهد، یا انقلاب ایران را به بیراهه کشد. توقیف اسناد سفارت نیز تا حدودی مبین درستی ادعای حملهکنندگان به سفارت بود و نشان داد که امریکا طی چندین دهه سلطه خود بر کشور، چگونه به اهداف خود نائل آمده است...».
انتهای پیام/