به گزارش «سدید»؛ «ما بردگان کارآمدی هستیم؛ از روشهای قدیمی دشواریهایشان را به یاد میآوریم و فراموش میکنیم چه چیز از دست رفته است. راهحلهایی مثل پیامدادن بهجای تلفنزدن که قبلاً صرفاً «بهتر از هیچی» بودند، حالا به گزینه اولمان بدل شده است. آنقدر تکنولوژی پیشرفت داشته که حالا همه ما در صفحه نمایشگرمان جا خوش کردهایم و یادمان رفته نقطه عطف تلفنزدن نه خبردادن که شنیدن صدای دیگری بود و مزیت ملاقات نه راهافتادن کارها که ارتباط عاطفی و چهرهبهچهره بود. شری ترکل، منتقد تکنولوژی در دوران این همهگیری، یکسال مدام به اینترنت متصل بود و از این زندگی بیاصطکاک میگوید.
نهنگهایی در اسارت قفسهای مجازی!
نهنگهای قاتل در طبیعت گونهای سلطه طلبند؛ در رأس هرم شکارچیان قرار دارند و در گروههای خانوادگی باهوش خود مسیرشان را در دنیای پهناور زیر آب پیدا میکنند، اما همانطور که لوری مارینوی عصبشناس توضیح میدهد، این موجودات هنگام اسارت رفتار متفاوتی دارند. فضای نسبتاً بیتنوع زیستگاه مصنوعی کمی آنها را دیوانه میکند؛ فضایی که گشتوگذارشان را به استخری بتنی محدود میکند و با جداکردنشان از خانواده مانع رشد اجتماعیشان میشود. میزان استرسشان افزایش مییابد؛ بالههای پشتیشان خم میشود؛ مهارتهای والدگریشان تنزل پیدا میکند؛ بیحوصله میشوند؛ به خودشان آسیب میزنند؛ حمله میکنند و بهای اسارتشان تحلیلرفتن زندگی درونیشان است.
قرنطینه ما، در این مدت همهگیری، داوطلبانه، نوعدوستانه و موقتی است. با این همه، پس از یکسال فاصلهگذاری اجتماعی، بیشتر شبیه به موجوداتی تنها شدهایم که در کنج عزلت خودمان بیهدف پرسه میزنیم. فناوری به برخیمان اجازه داده است کار کنیم، یاد بگیریم، خرید کنیم، از خانه تعامل اجتماعی داشته باشیم و جای خرده مشکلات طبیعی زندگی را با سطح صاف نمایشگرهایمان عوض کنیم. ما در دنیایی سکنی گزیدهایم که شری ترکل، جامعهشناس و روانشناس دهههاست آن را اینگونه توصیف میکند: دنیایی که در آن فناوری «معمار صمیمیتهای ما» ست. او فعالیتش را در سال ۱۹۸۴ با انتشار نخستین کتابش درباره فناوری «خود دوم» آغاز کرد. ترکل سیری تاریخی ارائه میدهد از اینکه ما بهشکل روزافزونی میخواهیم خودمان را با ابزارهای ارتباطی ابراز کنیم و اینکه، با ظهور اینترنت، چقدر راحت میتوان سیمای برخط افراد را با خود واقعی آنها اشتباه گرفت.
آنچه با جایگزینی ارتباط مجازی از دست رفت
ترکل به لحظههایی میپردازد که فناوری را جایگزین چیز دیگری میکنید: نقاط عطفی که در آنها راهحلهایی مثل پیامدادن بهجای تلفنزدن که قبلاً گفته میشد «بهتر از هیچی» هستند، حالا به گزینه اولتان بدل میشوند. ما بردگان کارآمدی از روشهای قدیمی عمدتاً دشواریهایشان را به یاد میآوریم و از یاد میبریم چه چیز از دست رفته است. هر چه این جایگزینیها بیشتر رخ میدهند، بیش از پیش مجبور میشویم زندگیمان را از کانالهای محدودکننده ابزارهای ارتباطیمان پیش ببریم. حالا که جایگزینی «بیاصطکاک» کنترل کارها را به دست گرفته آنچه تا پیش از این عادی بود - مثل جلسه یا گفتوگوی حضوری بهجای گفتوگوی ویدئویی- دشوار و حتی ناخوشایند میشود.
ترکل در ابتدا به قابلیت فناوری برای خودفهمی و عمقدادن به روابط امیدوار بود. در کتابهای نخستش، با اشتیاق از کودکانی مینویسد که کدنویسی یاد میگیرند. وی امیدوار بود فهم کامپیوتر سبب شود کودکان درباره فرآیند فکرکردن خودشان متفاوت فکر کنند، اما نشانههایی هم بود که از متناقضترشدن روابط ما با کامپیوترها حکایت میکرد. هرچه استفاده از کامپیوترهای شخصی و سیستمعاملهایشان آسانتر میشد، کامپیوترها مبهمتر میشدند. شمایل نمادین پوشهها و آیکونها به این معنی بود که کاربران دیگر لازم نبود بفهمند این ابزارها چگونه کار میکنند. درست است که این مسئله کامپیوترها را دسترسپذیرتر میکرد، اما بدین معنا هم بود که کامپیوترها چیزهایی را از کاربرانشان پنهان میکنند. ترکل اندیشید در جایی که یکی از طرفین رابطه نمیداند دیگری چقدر پنهانکاری میکند، روابط سالم به ندرت شکل میگیرد.
وقتی نقشهای آنلاین را به واقعی ترجیح میدهیم
در دهههای بعدی، ترکل مجموعه کتابهایی درباره فناوری و زندگی درونی چاپ کرد که بیش از پیش بدبینانه بودند. کتاب «زندگی بر صفحه نمایشگر (۱۹۹۵) به نقشآفرینی آنلاین از آن جهت خوشبین است که قادر است برای بزرگسالان در حال رشد فضایی امن فراهم آورد تا هویتها [ی متفاوت]را امتحان کنند، اما به این نکته نیز اشاره کرده است که به نظر میرسد برخی افراد که تعدادشان رو به افزایش است، نقشهای آنلاینشان را ترجیح دهند به نقشهایی که در دنیای واقعی زندگی میکنند. در کتاب «تنها در کنار هم (۲۰۱۱)، ترکل احساس خطر کرده بود. قابل حملبودن گوشیهای هوشمند و لپتاپها بدین معنا بود که میتوانستیم از هر کجا نقشهای آنلایمان را بازی کنیم. وی نوشت مردم در نسبتدادن ویژگیهای انسانی به اشیای بیجان اطرافشان تبحر دارند. ابزارهای ارتباطی که سرگرمکنندهتر شدند، ما بهجای توجه به انسانها، به راحتی تسلیم توجه طلبی خستگیناپذیر ابزارها شدیم. ترکل، در مقام یک مردمشناس در ام. آی. تی در میان مهندسان نرمافزاری قرار گرفته بود که ارزشهای فرهنگیشان بر کارآمدی و کمالپذیری متمرکز بود. آنها نرمافزارهایی میساختند که طرفدار کمال یا توهم کمال بودند. «زیباییشناسی مهندسی» برای نرمافزار مؤثر است، اما ترکل مینویسد این زیباییشناسی «وقتی بر مردم و روابط اجتماعیشان اعمال میشود»، شکست میخورد. «برای درک مردم، غالباً مهمترین گام این است که به این امر بسنده نکنید که دارید از دو زاویه دید متفاوت به مسئلهای نگاه میکنید. حتی ممکن است هیچ عدد و رقمی در کار نباشد. شاید احساسات مرتبطترین دادهها باشند. احساساتْ نه خالی از اصطکاک که مملو از تعارض هستند.» ترکل در کتاب تنها در کنار هم معتقد است، صمیمیت واقعی فقط زمانی شکل میگیرد که ما چیزی را به اشتراک میگذاریم که نمیخواهیم دیده شود؛ از جمله معذببودن خود خجالتآور واقعیمان را. وی مینویسد «ما، سرشار از حس ناامنی در روابطمان و مضطرب از صمیمیت، در فناوری به دنبال روشهایی هستیم که با دیگران ارتباط برقرار کنیم و همزمان خود را از روابط مصون نگه داریم. ما از ریسکها و ناامیدیهایی که رابطه با همنوعانمان به همراه دارد، میترسیم. ما از فناوری بیشتر و از یکدیگر کمتر انتظار داریم.»
وقتی روابطمان را بهواسطه کانالهای فناوری ادامه میدهیم، زندگی خود را برای دیگران به اشتراک نمیگذاریم، بلکه داستانی را به اشتراک میگذاریم که دوست داریم مردم از ما ببینند. لزومی ندارد یک اینفلوئنسر توجهطلب باشید تا این امر درباره شما صدق کند؛ فقط کافی است کسی باشید که ترجیح میدهد دریافت مردم از خودش را کنترل کند. کسی که هراس دارد عیوب و نقطه ضعفهایش در معرض دید قرار بگیرد.
تصور نکنید ترکل این نظریهها را در خانهای بدون برق و با دست خودش روی کاغذ مینویسد. او حساب کاربری توییتر دارد و به خانوادهاش پیام میفرستد و مجموعه ابزارهای ارتباطی خودش را دارد.
ترکل گفت: برای مثال به گفتوگوی خودمان دقت کن. «خیلی بهتر بود اگر با هم در منزل من یک فنجان چای مینوشیدیم، چون در این صورت میتوانستی از حالت بدنم نکاتی را بفهمی. میتوانستی از چگونگی راه رفتنم نکاتی را متوجه شوی. میتوانستیم کنار ساحل قدم بزنیم. میتوانستی بفهمی بودن در پراوینستاون چه احساسی دارد.»
ترکل گفت شاید این تعامل کممایه برای من و شما اشکالی نداشته باشد، چون برای نوشتن مقالهام به رابطهای عمیق نیاز نداشتیم، اما مشکل جایی خودش را نشان میدهد که «من استاد دانشگاهم و شما تحت نظارت و راهنمایی من قرار دارید و دانشگاه تعیین میکند تعامل آنلاین من و دانشجویی که با من پایاننامه دارد، واقعاً کافی است. شما از طریق زوم راهنماییهای لازم را دریافت میکنید. پس لزومی ندارد حضوری ملاقاتم کنید. ملاقات حضوری هزینه دارد. خب، اگر قلاب ماهیگیریام را نبینید چه؟» ابروهایش را بالا برد «بهیکباره، این شکل از گفتگو برای آموزش کفایت میکند؛ برای راهنماییکردن کفایت میکند؛ برای راهنماییکردن از مهدکودک تا کلاس دوازدهم کفایت میکند. به یکباره، نه اینکه بگوییم بهتر از هیچی است، بلکه بهتر از همهچیز است و ما از خود نمیپرسیم، خب، چه چیزی دارد از دست میرود؟»
باید چیزی را در آغوش بگیریم که آن سوی صفحه نمایشگر از دست دادیم
طی این همهگیری، افراد بسیاری مجبور بودند، به جای زندگی حضوری با جایگزینهای فناورانه کنار بیایند: شکرگزاری زومی، خاکسپاریهای فیستایمی. وقتی شرایط برای دورهمیهای حضوری امن شود، بسیاری از این راهحلها کنار خواهند رفت، اما احتمالاً غافلگیر میشویم که نمیتوانیم برخی عادتهای جدیدمان را به راحتی ترک کنیم. یکی از نگرانیهای ترکل آن است که در یکی از تماسهای زومیمان، ترکل از من پرسید فکر میکنم اگر حضوری ملاقات میکردیم چه ناراحتیها و تعارضاتی بین ما شکل میگرفت. در فایل صوتی ضبط شده این تماس، سکوت من پس از این پرسش بسیار طولانی است، در نهایت پاسخ دادم. به او گفتم، متوجه شدهام که او تمایل دارد از موضوع اصلی منحرف شود و به قدر چند پاراگراف کامل درباره موضوع صحبت کند. من به سبک ناهمگون ارتباط متنی و ایمیلی عادت کرده بودم. در گفتوگوی حضوری، شاید دشوار باشد از ریتم گفتگو آرامش بگیریم یا آن صدای درونی را خاموش کنیم که با عجله فهرست همه حرفها و کارهایی را مرور میکند که میخواهیم بگوییم و انجام دهیم. در زوم، راحتتر میتوانستم نشانههای حواسپرتیام را پنهان کنم. تعامل در زوم از این جهت، آسانتر بود.
البته از جهات دیگر، استفاده از زوم آسان نیست. سالی که گذشت، درسی ناخوشایند و دردناک درباره محرومیت اجتماعی با خود به همراه داشت. پس از یک سال دوربودن از افرادی که در منزل من زندگی نمیکنند، میبینم پاسخدادن به پیامهای رو به کاهشی که حالم را جویا میشوند، دارد برایم دشوارتر میشود. متوجه شدم پیامهایی که برای جویاشدن از حال افراد میفرستم، غالباً بیپاسخ میماند. اتفاقاتی که افتادهاند بیش از آن است که در پیام بگنجد. پیش از این [در گفتگوهای حضوری]، از هر جای بحث میتوانستیم به گفتگو ملحق شویم. بیش از هرچیز دیگری میخواهم در کنار افرادی باشم که دوستشان دارم و بیش از همه دلتنگشانم. دوست دارم ببینم این روزها چگونه خود را سرپا نگه میدارند و وقتی با کلمات یا اشک یا سکوت، به من میگویند سال گذشته را چگونه گذراندهاند، چهرهشان چگونه است. دوست دارم همین کار را در حق من بکنند. چیزی که میخواهم بیش از آنی است که از طریق دستگاه میتواند منتقل شود.
در دوران همهگیری از ابزارهایی که در اختیار داریم، استفاده کردیم تا بهترین مسیرهای ممکن را به سوی یکدیگر بگشاییم. با این همه، دنیا اکنون آماده میشود بار دیگر درهایش را بگشاید. نهنگهای قاتل غالباً پس از دورههای طولانی اسارت باید دوباره بیاموزند در طبیعت چگونه زنده بمانند. وقتی آنها را دوباره به دریا بازمیگردانند، ممکن است تقلا کنند. وظیفه ما آن است که در دوران گذار، مسیر خود را بیابیم. نیاز داریم به دنیای پیچیدهای بازگردیم که پیش از این میشناختیم و چیزی را در آغوش بگیریم که آن سوی صفحه نمایشگر از دست دادیم.
انتهای پیام/