گروه راهبرد «سدید»؛ ای کیو اسمیت: صحبت از اخلاقی یا غیر اخلاقی بودن انباشت و نگه داشتن ثروت در نگاه اول شاید امری بیاهمیت جلوه کند، اما این نکته مهمی است که مشروع دانستن یک پدیده از لحاظ اخلاقی، مهمترین عامل برای تداوم آن میباشد. یعنی با اخلاقی دانستن جمع و نگهداری ثروت و هزینه کردن آن در موارد غیر ضروری و لوکس شاهد تداوم رشد سرمایه داری افسارگسیخته خواهیم بود که دیگر در برابر هر قانون مالیاتی و محدود کنندهای نیز ایستادگی میکند. زیرا اساسا عمل خود را مشروع دانسته و دیگرانی که (قوانین و ساختار) سعی در کم کردن میزان ثروتش دارند را غاصب میداند.
ای کیو اسمیت روزنامه نگار و پژوهشگر فقر و نابرابری به همین دلیل بحث از اینکه آیا نگه داشتن ثروت مازاد از نیاز، امری اخلاقی یا ضداخلاقی است، را مسئله مهمی میداند و در این یادداشت توضیحاتی در این خصوص ارائه کرده است.
یک حقیقت ساده وجود دارد، ولی متاسفانه آن را زیاد تکرار نمیکنیم و به همین دلیل عموما آن را فراموش کرده ایم. حقیقت این است که "در دنیایی که بسیاری از مردم به دلیل فقر با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنند، اگر شما صاحب میلیاردها یا میلیونها دلار پول هستید، در واقع شما فرد بداخلاقی هستید." در دنیایی که محرومیت در آن امری رایج و فراگیر است، ثروتمند بودن قابل توجیه نیست.
با وجود اینکه بحثهای عمومی زیادی در مورد نابرابری وجود دارد، به نظر میرسد ما هنوز در مورد اینکه ثروتمند بودن، در شرایط فراگیری فقر، چقدر بی شرمانه و ضد اخلاقی است دچار غقلت هستیم. افراد زیادی روی این کره خاکی هستند که به دلیل عدم توانایی در پرداخت هزینههای درمانی، میمیرند -یا مرگ عزیزانشان را تماشا میکنند- سالمندانی هستند که به دلیل عدم توان مالی بی خانمان میشوند. بچههایی در خیابانها مجبور هستند زندگی کنند، مادرانی هستند که نمیتوانند برای بچههایشان پوشک بخرند. واضح است اگر افرادی که پول زیادی داشتند مقداری از پول خود را به دیگرانی که نیازمند هستند میدادند، اکثر این مشکلات برطرف میشد؛ بنابراین بسیار شرم آور است که با وجود اینکه میتوانید رنجی از دیگران کم کنید، این کار را انجام نمیدهید و ترجیح میدهید همچنان ثروتمند باشید.
حفظ و انباشت ثروت هنگفت قابل توجیه نیست. به این دلیل که آن ثروت این پتانسیل را دارد تا افراد زیادی را از فقر نجات دهد
برای مثال در ایالات متحده خانوادههای سفید پوست ۱۶ برابر بیشتر از خانوادههای سیاه پوست صاحب ثروت هستند. قطعا میدانید که این موقعیت سیاه پوستان در آمریکا بیشتر ریشه در محرومیتهای تاریخی دوران برده داری دارد. در چنین شرایطی یکی از ابرثروتمندان آمریکا یعنی لری الیسون میتواند بجای سرمایه گذاری ۵۵ میلیارد دلاری بخشی از ثروتش در بانک، برای تعداد زیادی خانودههای سیاه پوست خانه بخرد تا از رنج بی خانمانی نجات یابند، اما او ترجیح میدهد به جای این کار با این پول خود و سودش، جزیره لانای در هاوایی را بخرد. (این عجیب است که یک نفر بتواند ششمین جزیره بزرگ هاوایی را بخرد، اما واقعیتی است که ثروت متمرکز آن را پدید آورده است.) آنچه در واقعیت رخ میدهد جدای از نظریه پردازیهای اقتصادی این است که شما هر دلاری که بیشتر از نیاز خود دارید، دلاری است که به شخص دیگری میتوانستید بدهید تا مشکلی از مشکلات زندگیش رفع شود، اما وقتی چنین کاری نمیکنید و تصمیم میگیرید دلار روی دلار بگذارید. ثروتمند شدن شما تصمیمی برای محروم کردن دیگران از ثروت خواهد بود.
توجه داشته باشید آنچه در این یادداشت ادعا میکنم چیزی غیر از مواردی است که در خصوص افراد ثروتمند به طور معمول بیان میشود. مثلا اینکه مدیر عاملان شرکتها چرا حقوق بسیار بیشتری دریافت میکنند یا چرا افراد پول دار به اندازه کافی مالیات نمیدهند. در حقیقت ادعای من هیج ربطی به این موارد ندارد. چیزی که در اینجا من در مقام بیان آن هستم مربوط به نظام پرداخت یا مالیات، نیست. آنچه من در مورد آن بحث میکنم اخلاقیاتی است که افراد پس از آن که مالک ثروت شدند باید رعایت کنند.
در بسیاری مواقع دفاع از انباشت ثروت زیاد و توجیه اخلاقی آن به این واقعیت بر میگردد که ما چه تصور و دیدگاه و موضعی نسبت به کسب آن ثروت داریم
در اینجا سعی میکنم تا بیشتر به این موضوع بپردازم. در بسیاری مواقع دفاع از انباشت ثروت زیاد و توجیه اخلاقی آن، به این واقعیت بر میگردد که ما چه تصور و دیدگاه و موضعی نسبت به کسب آن ثروت داریم. رابرت نوزیک فیلسوف لیبرال در این باره فرضی را مطرح میکند تا به کمک آن، پاسخی به کسانی بدهد که ابرثروتمندان را مستحق ثروتی که در اختیار دارند نمیدانند. نوزیک میگوید فرض کنید میلیونها نفر از تماشای بازی بسکتبال ویلت چمبرلین لذت میبرند. به همین دلیل هر یک از این افراد با رضایت خودشان، ۲۵ سنت به او میدهند تا بازیش را ببینند. طبیعی است که از طریق این فرآیند پرداخت پول به ویلت چمبرلین، او صاحب میلیونها دلار پول میشود. ویلت چمبرلین اکنون بسیار ثروتمندتر از هر فرد دیگری در جامعه است، آیا کسی میتواند بگوید او از طریق ناعادلانهای این ثروت را کسب کرده است؟
لیبرالها از این مثال برای رد نظریههایی استفاده میکنند که معتقد هستند ثروتمندان مستحق ثروت زیادی که در اختیار دارند نیستند و این بهره مندی ایشان از ثروت ناعادلانه است. آنها معتقدند روندی که در طول آن ثروتمندان، به کسب ثروت پرداخته اند کاملا توافقی است. آنها میگویند شما تنها در صورتی که یک دیکتاتور مثل استالین باشید میتوانید اجازه ندهید که من با رضایت خودم برای تماشای بسکتبال به کسی که دوست دارم پول بدهم یا میگویند به مارک زاکربرگ نگاه کنید. هیچ کس مجبور نیست از فیسبوک استفاده کند. او ثروتمند است، زیرا مردم محصولی را که او ساخته است دوست دارند. معلوم است که ثروت او حاصل کار خودش است و هیچکس نباید او را از آن محروم کند. لیبرلها اغلب با این ادبیات از ثروت زیاد، دفاع میکنند. به صورت خلاصه آنها میگویند: من ثروت را به دست آوردم، بنابراین داشتن آن برای من بی انصافی و ناعادلانه نیست.
صرف نظر از اینکه شما ثروتی را به دست آورده اید و مالک آن شده اید، تا چه حد اخلاقا مجاز به حفظ و انباشت آن هستید؟ مسئله به دست آوردن ثروت با نگه داشتن آن متمایز است
اینجا یک سوال وجود دارد که از طرف این جریان نادیده گرفته میشود؛ این سوال که: صرف نظر از اینکه شما ثروتی را به دست آورده اید و مالک آن شده اید، تا چه حد اخلاقا مجاز به حفظ و انباشت آن هستید؟ مسئله به دست آوردن ثروت با نگه داشتن آن متمایز است.
این اهمیت دارد که ما متوجه این شکل تمایزات در مباحث خود باشیم و الا در موارد متعدد دچار مغلطه و سردرگمی میشویم.
دقیقا عدم توجه به این تمایز است که باعث انحراف بحث شده است. در حالیکه ما معتقدیم در زمانی که محرومیت فراگیر وجود دارد، انباشت ثروت امری نامشروع است طرفداران سرمایه داری استدلالهایی در جهت توجیه روشهای کسب ثروت بیان میکنند. به هر حال، پاسخ یک شخص ثروتمند به این سوال که چرا در چنین شرایطی ثروت زیادی را در اختیار خود نگه داشته ای، بسیار دشوارتر از پاسخ به سوال از کجا آورده ای، است. ما میگوییم چرا افراد ثروتمند احساس میکنند اگر ثروتشان را از راه قانونی کسب کرده باشند، خرید خانهها و وسایل لوکس و تجملاتی به جای کمک به برخی افراد درگیر در پرداخت اجاره خانه یا پرداخت وامهای دانشجویی یا نجات هزاران نفر از مرگ بر اثر مالاریا، هیچ ایرادی ندارد. بله ممکن است هیچ نکته خلاف عدالتی در مورد روندی که یک بسکتبالیست از طریق آن میلیونها دلار پول به دست میآورد وجود نداشته باشد (ما میتوانیم در این مورد بحث کنیم). اما مطمئناً نگه داشتن این میلیونها دلار پول در دست او و عدم توجه به دیگران و محرومیتهای جامعه امری ناخوشایند و غیر اخلاقی است.
البته گفتنی است یکی از دلایلی که ثروتمندان از مخارج اضافی خود احساس شرم نمیکنند این است که دیدگاه ما تقریبا با هیچ یک از نظریههای سیاسی رایج پشتیبانی نمیشود. راستها علنا ثروت زیاد داشتن را امری مطلوب میدانند. دموکراتهای میانهرو نمیتوانند به افراد ثروتمند به خاطر ثروتمند بودنشان حمله کنند، زیرا آنها اساسا حزبی برای تامین منافع افراد ثروتمند هستند. جالب است که سوسیالیستها هم بیشتر بر این باورند که سؤالات مربوط به اخلاقی بودن یا نبودن انباشت ثروت نسبتاً بیاهمیت است، و بیشتر تمایل دارند به نحوه تقسیم ثروت توسط دولت بپردازند تا اینکه وظیفه افراد در این خصوص را مورد کنکاش قرار دهند.
همانطور که کوهن در کتاب «اگر تو یک برابری طلب هستی، چگونه اینقدر ثروتمند هستی؟» اشاره میکند، مارکسیستها با کل سیستم سرمایه داری مشکل دارند و به همین دلیل مشکلات را سیستمی و ساختاری میبینند در این میان توجه به اینکه انباشت ثروت اخلاقی است یا غیر اخلاقی برای آنها اهمیتی ندارد. آنها میگویند اینکه در رفتارهای فردی، به دنبال عدالت باشیم امری نامعقول است، چون ثروتمندان به عنوان فرد رفتار نمیکنند بلکه هماهنگ با منافع طبقاتی خودشان رفتار میکنند و در حقیقت هیچ انتخاب فردی در اینجا وجود ندارد که ما بخواهیم آن را توجیه یا رد کنیم.
بسیار شرم آور است که با وجود اینکه میتوانید رنجی از دیگران کم کنید، این کار را انجام نمیدهید و ترجیح میدهید همچنان ثروتمند باشید
در واقع چپها معتقدند سرمایه دار اخلاقی و غیر اخلاقی وجود ندارد بلکه نظام سرمایه داری عامل همه مشکلات است. آنها تجربه خیریهها در نظام سرمایه داری را عاملی برای سرپوش گذاشتن بر جنایتهای آن میدانند و با اشاره به وقایع تاریخی، بدترین برده داران را آنهایی میدانند که با بردههای خود مهربانتر بودند، زیرا این مهربانی باعث میشد تا هستههای سخت مقاومت علیه برده داری شکل نگیرد. به اعتقاد آن ها، بخششهای فردی نیز دقیقا همین کار را میکند و مانع انباشت خشم علیه نظام سرمایه داری میشود.
اما به نظر من این که یک ثروتمند متقاعد شود که ثروت خود را به دیگران ببخشد با وقتی این کار را نکند تفاوت زیادی در جامعه ایجاد میکند و میتواند تاثیرات مهمی بر روی زندگی تعداد زیادی از مردم بگذارد به همین دلیل نمیتوان و نباید بحث پیرامون اخلاقی بودن یا نبودن انباشت ثروت را کم اهمیت دانسته یا فراموش کنیم.
البته درست است که با شروع بحث درباره مشروع و اخلاقی نبودن انباشت ثروت سوالات زیادی مطرح میشود که باید به آنها با دقت پاسخ دهیم مثلا این سوال که انسان تا چه بخشی از ثروت را میتواند نگه دارد و چه میزان از آن را باید ببخشد؟ آیا اینقدر باید به دیگران بدهد که خودش هم فقیر شود یا خیر؟ در این خصوص پاسخ تا حدودی مشخص است. بحث ما بیشتر مربوط به افرادی است که از ثروت خود برای مصرف بیش از نیاز عرفی و خرید وسائل تجملاتی استفاده میکنند. اما در کل این نکته را نباید فراموش کنیم که هرچه شخص ثروت بیشتری داشته باشد مسئولیت اخلاقی بیشتری نیز بر عهده او میباشد.
اگر شما ۵۰۰۰۰ دلار یا ۱۰۰۰۰۰ دلار در سال حقوق دریافت میکنید، میتوانیم در مورد مبلغی که باید برای کمک به دیگران هزینه کنید بحث کنیم. اما اگر ۲۵۰۰۰۰ دلار یا ۱ میلیون دلار درآمد داشته باشید، کاملاً واضح است که بخش عمدهای از درآمد شما باید به نیازمندان برسد. شما میتوانید با ۱۰۰۰۰۰ دلار راحت زندگی کنید، بنابراین انباشت ثروتی بیشتر از آن غیر قابل قبول است. ابرثروتمندان، "میلیونرها و میلیاردرهای بدنام"، دائماً منابعی را هدر میدهند که میتوان از آنها برای رفع نیازهای انسانی استفاده کرد. اگر میلیاردر هستید، میتوانید به معنای واقعی کلمه یک بیمارستان باز کنید و آن را به صورت رایگان در اختیار بیماران بگذارید. یا تعداد زیادی خانههای متروکه و مخروبه بالتیمور را بخرید، آنها را درست کنید و به خانوادههای نیازمند و بی خانمان بدهید. شما میتوانید کاری کنید تا مطمئن شوید که هیچ کودکی مجبور نیست بدون ناهار و شام روز و شب را بگذراند.
بخششهای سرمایه داران، عموما خودخواهانه، پراکنده و احمقانه است و دردی از محرومان جامعه دوا نمیکند. در کل اعتماد به ثروتمندان که پول خود را در جای مناسبی خرج کنند بسیار سخت است، زیرا آنها بیشتر تمایل به خودنمایی دارند تا رفع محرومیت دیگران
در این مسیر ما میتوانیم یک حداکثری برای نگه داری ثروت تعیین کنیم که از نظر اخلاقی مورد تایید باشد و بیش از آن را غیر اخلاقی بدانیم. چرا که هر کس بیش از اندازه تعیین شده (که طبق عرف هزینهها در هر جامعه میتواند تعیین شود) در اختیار داشته باشد در واقع به رنج دیگران رضایت داده است. به نظر من آستانه ۳۰۰۰۰ دلاری برای هر فرد کفایت میکند، اما برای اینکه کمی ارفاق آمیزتر نظر بدهیم تا همه بتوانند به آن مقید باشند ۱۰۰۰۰۰ دلار را به عنوان حداکثر مجاز پیشنهاد میدهم، چون همه میدانیم که این میزان ثروت واقعا برای یک زندگی راحت در ایالات متحده کافی است.
جالب است بدانید که برخی ثروتمندان هزینههایی در امور خیر انجام میدهند، اما این هزینهها در حقیقت چیزی جز هدر دادن سرمایه و البته اعتبار بخشیدن به اسم و رسمشان نیست. برای مثال پولهای خود را به موسسات و موقوفههای بزرگی میدهند تا آنها هم صرف خرید ساختمانهای مجلل موسسههای خود کنند. یا مثلا براد پیت برای ساختن خانه برای قربانیان کاترینا در نیواورلئان پول میدهد، اما شرط میکند که معماری خانهها مجلل و خاص باشد در واقع او با این کار جلوی ساخت خانههای بیشتر، ولی سادهتر را میگیرد. میتوان گفت این قبیل بخششهای سرمایه داران، عموما خودخواهانه، پراکنده و احمقانه است و دردی از محرومان جامعه دوا نمیکند. در کل اعتماد به ثروتمندان که پول خود را در جای مناسبی خرج کنند بسیار سخت است، زیرا آنها بیشتر تمایل به خودنمایی دارند تا رفع محرومیت دیگران به همین دلیل ترجیح میدهند ثروتشان را در همین مسیر خرج کنند.
با این وجود باید بگویم که اگر کسی مولتی میلیاردر باشد، دادن یک میلیارد دلار از نظر اخلاقی بی معنی است. اگر ۳ میلیارد دلار داشته باشد و یک میلیارد آن را ببخشد، او همچنان فوق العاده ثروتمند است و در نتیجه با حفظ ثروت خود به بسیاری از افراد آسیب میرساند. او باید از شر همه مازاد ثروتش خلاص شود، یعنی چیزی فراتر از حداکثر درآمد اخلاقی در اختیار خود نگه ندارد. دقیقا به همین دلیل بخششهای ثروتمندانی که به عنوان نمونه ذکر کردم همچنان آنها را در طبقه ثروتمندان قرار میدهد و به وظیفه اصلیشان عمل نکرده اند.
نکته پایانی این است که همانطور که گفتیم، حفظ و انباشت ثروت هنگفت قابل توجیه نیست. به این دلیل که آن ثروت این پتانسیل را دارد تا افراد زیادی را از فقر نجات دهد. فرقی نمیکند که ثروت زیاد را چگونه به دست آورده باشید. مهم این است که الان این ثروت در اختیار شماست و قبل از بحث درباره اصلاح نظام مالیاتی و ساختار پرداخت حقوق و... همه ما باید بپذیریم که ثروتمند بودن امری غیراخلاقی است. این حقیقت خیلی واضح است.
/انتهای پیام/