مروری بر نظرات نیکلاس تامپیو در باب شهروندان؛
بسیاری از دانشمندان اجتماعی امروز با این عقیده موافق نیستند که دموکراسی بهتر از دانش سالاری است. برعکس در سال‌های اخیر استدلال تعداد زیادی از نظریه‌پردازان سیاسی و فلاسفه این بوده است که خبرگان باید مسئول تعیین خط‌مشی عمومی باشند و باید گرایش‌های خط‌مشی توده‌های ناآگاه را مدیریت یا کنترل کنند. این دیدگاه ریشه در «جمهور افلاطون» دارد؛ که در آن فلاسفه‌ای که خورشید حقیقت را می‌بینند؛ باید بر توده‌های ساکن غار، جهل حاکم باشند.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ چگونه نسلی از متفکران سیاسی توانایی‌های مردم معمولی را دست‌کم گرفته و دموکراسی را تضعیف کرده‌اند. برخی با ایده دانش سالاری و برخی با نظریه‌پردازی پیرامون جایگاه نخبگان در سیاست‌گذاری باعث شده‌اند تا در واقعیت دنیای سیاست نقش مردم به‌عنوان مترسک‌های بی‌خاصیت و سربازهایی که تنها برای پر کردن صفوف رأی حاضر می‌شوند تقلیل یابد. نیکلاس تامپیو که استاد علوم سیاسی در دانشگاه فوردهام نیویورک و نویسنده کتاب «چشم‌انداز سیاسی دلوز» (۲۰۱۵) و «هسته مشترک: استانداردهای آموزش ملی و تهدید دموکراسی (۲۰۱۸)» است. وی در این یادداشت به تبیین این مسئله پرداخته است که چگونه باید از قدرت شهروندان برای پیشرفت زندگی مدنی و رشد دموکراسی حقیقی استفاده کرد. این یادداشت برای اولین بار در نشریه اینترنتی aeon منتشرشده است.

در اوایل سال ۲۰۱۷ نشریه,Scientific American مجموعه مقالاتی را در خصوص تهدید علیه دموکراسی با عنوان «تلنگر بزرگ» منتشر کرد. کلان داده، پدیده‌ای است که به‌موجب آن دولت‌ها و شرکت‌ها با اندازه‌گیری سنسورها و جستجوهای اینترنتی، اطلاعات ارائه‌شده را جمع‌آوری و تحلیل می‌کنند. تلنگر یعنی، این دیدگاه که دولت‌ها باید سازه‌های انتخابی را پدیدآورند که انتخاب برای افراد را آسان‌تر کند مانند یک خودروی کم‌مصرف‌تر یا طرح بازنشستگی منطقی‌تر. تلنگر بزرگ ترکیبی از این دو است؛ که مهندسان دولتی یا خصوصی را قادر می‌سازد؛ تا با پرکردن خودکار جستجوهای اینترنتی به روش‌های مطلوب به‌طور هوشمندانه‌ای بر انتخاب‌هایی که مردم انجام می‌دهند تأثیر بگذارند. تلنگر بزرگ، اقتدار دیجیتالی است که امکان حاکمیت مؤثر بر توده‌ها را فراهم می‌آورد؛ بدون آنکه لزومی به مداخله شهروندان در فرایندهای دموکراتیک باشد. نویسندگان این مجموعه مقالات این مسئله را بدیهی فرض می‌کنند که دموکراسی _رژیم سیاسی که افراد از طریق آن شیوه متداول زندگی خود را به شکل جمعی تعیین می‌کنند؛ بهتر از دانش سالاری یا حکومت خبرگان است.

جالب اینکه بسیاری از دانشمندان اجتماعی امروز با این عقیده موافق نیستند که، دموکراسی بهتر از دانش سالاری است. برعکس در سال‌های اخیر استدلال تعداد زیادی از نظریه‌پردازان سیاسی و فلاسفه این بوده است که، خبرگان باید مسئول تعیین خط‌مشی عمومی باشند و باید گرایش‌های خط‌مشی توده‌های ناآگاه را مدیریت یا کنترل کنند. این دیدگاه ریشه در «جمهور افلاطون» دارد؛ که در آن فلاسفه‌ای که خورشید حقیقت را می‌بینند؛ باید بر توده‌های ساکن غار، جهل حاکم باشند. همین‌طور در «افکار عمومی والتر لیپمن» (۱۹۲۲) که در آن دانشمندان متخصص علوم اجتماعی بر پشت‌صحنه حاکم‌اند و با تبلیغات مردم را کنترل می‌کنند. علیرغم وجود تفاوت‌هایی بین دیدگاه‌های کریستوفر آکن و لری بارتلز در، «دموکراسی برای واقع‌گرایان (۲۰۱۶)» جیسون برنان در «علیه دموکراسی (۲۰۱۷)» و تام نیکولز در «مرگ تخصص (۲۰۱۷)» این دانشمندان علوم اجتماعی در انزجار نخبه‌سالارانه از سیاست دموکراتیک مشارکتی، اتفاق‌نظر دارند.

برای مثال در «دموکراسی واقع‌گرایان»، نویسندگان آنچه را که «نظریه عامه» درباره دموکراسی می‌خوانند، به بوته نقد می‌کشند. این یعنی نمایندگان منتخب باید گرایش‌های اعضا را به خط‌مشی عمومی تبدیل کنند. به گفته این دانشمندان علوم سیاسی، مشکل این است که اغلب رأی‌دهندگان وقت، انرژی یا توان لازم برای غرق شدن در اصطلاحات فنی خط‌مشی عمومی را ندارند؛ در مقابل مایل هستند رأی دادنشان براساس همانندسازی گروهی یا انگیزه ناگهانی برای همسویی با یک حزب سیاسی در مقابل دیگری باشد.

اکن و بارتلز، د کتابشان نشان می‌دهند که، سیاست‌مداران اغلب به خاطر اتفاقاتی خارج از کنترل خود در انتخابات شکست می‌خورند. برای مثال در تابستان ۱۹۱۶ ساحل‌گردان نیوجرسی، شاهد حملات کوسه‌ها بودند. در انتخابات نوامبر همان سال شهر‌های ساحلی در مقایسه با شهر‌های غیرساحلی نیوجرسی رای کمتری به رئیس جمهور وودرو ویلسون دادند. به نظر می‌رسد رای‌دهندگان ویلسون را به خاطر حملات کوسه‌ها مجازات می‌کردند. به گفته اکن و بارتلز توانایی رای‌دهندگان «در قضاوت منطقی در خصوص اعتبار و تقصیر، بسیار محدود است»

اکن و بارتلز، در فصلی به‌یادماندنی از کتابشان نشان می‌دهند که سیاست‌مداران اغلب به خاطر اتفاقاتی خارج از کنترل خود در انتخابات شکست می‌خورند. برای مثال در تابستان ۱۹۱۶ ساحل‌گردان نیوجرسی، شاهد حملات کوسه‌ها بودند. در انتخابات نوامبر همان سال شهر‌های ساحلی در مقایسه با شهر‌های غیرساحلی نیوجرسی رای کمتری به رئیس جمهور وودرو ویلسون دادند. به نظر می‌رسد رای‌دهندگان ویلسون را به خاطر حملات کوسه‌ها مجازات می‌کردند. به گفته اکن و بارتلز توانایی رای‌دهندگان «در قضاوت منطقی در خصوص اعتبار و تقصیر، بسیار محدود است». این در واقع بیان مودبانۀ این نکته است که، اغلب رای‌دهندگان آنقدر هوشمند نیستند که متوجه شوند روسای جمهور مسئول حملات کوسه‌ها نیستند!

اکن و بارتلز در ظاهر مدافع مفهوم دموکراسی هستند. اما قدرت استدلال آن‌ها، و روح کتابشان، این مفهوم «رومانتیک» یا «دن‌کیشوتی» را به باد تمسخر می‌گیرد که مردم باید حاکم باشند. آن‌ها «آرمان حاکمیت مردمی» – سنگ بنای نظریه سیاسی دموکراتیک مدرن – را با مفهوم قرون وسطایی «حق الهلی پادشاهان» مقایسه می‌کنند. اعتقاد آن‌ها این است که دیدگاه واقع‌گرایانه‌تر این است که «تعیین خط مشی کار متخصصان است».

بسیاری از بازیگران سیاسی سراسر جهان نیز معتقدند دانش‌سالاران باید حاکم بوده و بکوشند پشتیبانی احساسی مردم را به دست آورند. شعار حزب دموکرات در انتخابات سال ۲۰۱۶ ایالات متحده را مد نظر قرار دهید: «من با او هستم.» دموکرات‌ها نسخه خود از افسانه مفید یا داستان سادۀ افلاطون را نقل می‌کنند که، هدف‌آن ترغیب افراد به همذات‌پنداری با هدفی سیاسی است.

در مقابل دموکراسی ایجاب می‌کند با افراد مثل شهروند برخورد شود؛ یعنی به عنوان بزرگسالانی که می‌توانند تصمیم‌های فکورانه بگیرند و اقدامات اخلاقی انجام دهند؛ نه کودکانی که باید آن‌ها را کنترل و مدیریت کرد. یک روش برخورد با مردم مثل یک شهروند، سپردن فرصت‌های مهم به آن‌ها برای مشارکت در فرایند سیاسی است، نه فقط موجوداتی که هر چند سال یک بار ممکن است برای رای دادن به رهبران آفتابی شوند.

دموکرات‌ها اذعان می‌کنند که برخی از افراد بیشتر از بقیه می‌فهمند. با این حال به اعتقاد دموکرات‌ها، مردمی که قدرت تصمیم‌گیری‌های مهم به آن‌ها سپرده شده‌است؛ می‌توانند مسئولیت قدرت را مدیریت کنند. علاوه بر این، مردم زمانی حس رضایت می‌کنند که در ترسیم آینده‌ای مشترک نقش داشته‌باشند. دموکرات‌ها از توماس جفرسون و آلکسیس دو توکویل گرفته تا کارول پاترمن، نظریه‌پرداز سیاسی در دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس، مدافع تقسیم قدرت به گسترده‌ترین شکل ممکن بین مردم هستند. باور دموکرات‌ها این است که مشارکت در سیاست، مردم را آگاه کرده و به آن‌ها شرافت می‌بخشد. از نظر دموکرات‌ها تکلیف فوری امروز حفاظت و گسترش امکانات برای اقدام سیاسی است؛ نه محدود کردن یا سرکوب آن‌ها به نام حاکمیت خبرگان.

هر روز مردم اثبات می‌کنند که قادر به یادگیری هستند. آن‌ها بر زبان‌های جدید تسلط پیدا می‌کنند، مدرک می‌گیرند، به شهر‌های جدید نقل مکان می‌کنند، برای مشاغل دوره می‌بینند، و پیچیدگی‌های زندگی مدرن را راهبری می‌کنند. درست است که مردم میل غفلت از چیز‌هایی را دارند که تاثیری بر زندگیشان ندارد. به این فکر کنید که شما چقدر خوب به جغرافیای محل کار و زندگی خود آگاه هستید؛ حالا به این فکر کنید که درباره جغرافیای مکانی در آن سوی کره‌زمین که هرگز به آنجا نرفته‌اید، چقدر اطلاعات دارید. مردم چیز‌هایی را مطالعه می‌کنند که برایشان اهمیت دارد و این شناخت به آن‌ها کمک می‌کند به توفیقاتی برسند.

مردم هر روز نشان می‌دهند که می‌توانند به زندگی افراد دیگر، علاقه نشان دهند. تابستان گذشته عضو هیئت منصفه عالی در وینچستر کانتی در ایالت نیویورک بودم. این بخش به شکل تصادفی برای استماع شواهد جهت تعیین ادامه یا عدم ادامه حرکت بازپرس بخش طبق کیفرخواست‌های جزایی، برای ۲۳ فرد واجد شرایط فراخوان داد. هر یک از افراد هیئت منصفه مسئولیت‌های خود را جدی می‌گرفتند؛ از دستور‌های بازپرس بخش اطاعت می‌کردند، از شاهدان سوال می‌پرسیدند، و در مشورت و رای‌گیری مشارکت داشتند. بسیاری از ما قبل از خدمت در هیئت منصفه عالی اطلاع کمی از حقوق جزا یا استاندارد‌های شواهد قانونی داشتیم؛ بعد از آن اغلب ما به اطلاعات دست یافتیم. یادگیری ما از طریق انجام دادن کار بود.

پیتمن، مثال‌های دیگری از روش‌های مشارکت بیشتر مردم در فرایند سیاست‌گذاری ارائه می‌دهد؛ مانند، اجتماعات شهروندی برای بازبینی سیستم انتخاباتی در استان‌های کانادا یا بودجه‌بندی مشارکتی در شهر پورتوآلگرو در برزیل. در این موارد شهروندان در کم‌ترین زمان گرد هم می‌آمدند و برای بحث و پژوهش به آن‌ها زمان داده می‌شد و درباره مسائل عمومی مطلع می‌شدند. این مسئله نیز به همین اندازه مهم است؛ «شواهد تجربی برآمده از مجامع نمایندگان عموم نشان می‌دهد که شهروندان از فرصت نقش‌آفرینی و مشورت هم استقبال کرده و هم از آن لذت می‌برند و به طور جدی به وظایف خود عمل می‌کنند».

این حرف گمراه‌کننده است که اغلب افراد برای مشارکت در امور سیاسی بیش از حد ناآگاه یا بی‌تفاوت هستند. در شرایط مناسب بسیاری از افراد عملکرد مدنی خوبی دارند


این حرف گمراه‌کننده است که اغلب افراد برای مشارکت در امور سیاسی بیش از حد ناآگاه یا بی‌تفاوت هستند. در شرایط مناسب بسیاری از افراد عملکرد مدنی خوبی دارند. شهروندان باید با متخصصان مشورت کنند، آن‌ها در معرض سوگیری‌های شناختی هستند، اما این مسئله درباره هر کسی که موضع رهبری در جهان مدرن دارد نیز صادق است. واقع‌گرایان، درک اغلب افراد از امور سیاسی را، به بوته نقد می‌کشند، اما پاسخ دموکراتیک‌ها این است که افراد فاقد قدرت واقعی، دلیلی برای مطالعه سیاست عمومی ندارند.

نیکولز در «مرگ تخصص» ادعا می‌کند این همان «خودشیفتگی جاهلانۀ افراد عامی است که باور دارند می‌توانند بدون گوش کردن به صدای افراد تحصیل‌کرده‌تر و باتجربه‌تر از خودشان، ملتی را بزرگ و پیشرفته نگه دارند.» البته «بهترین و باهوش‌ترین ها»، ایالات‌متحده را به جنگ عراق، بحران وام مسکن بدون پشتوانه و مجموعه‌ای از سیاست‌های آموزشی بد هدایت کرد؛ سابقۀ دانش‌سالاری در سال‌های اخیر در بهترین حالت، متفاوت است. علاوه بر این، موضع نخبه‌گرایانه در مقابل این حقیقت قرار دارد که بسیاری از افراد خواستار نظردادن در خصوص نحوه مدیریت زندگی شخصی و جمعی هستند. امروز بسیاری از افراد برای استقلال یا حکمرانی فردی ارزش قائل‌اند و به هنگام انکار آن رنج می‌بینند.

یکی از دلایل این امر پیشرفتی خاص در تاریخ ایده‌ها است. در کتاب «ابداع استقلال (۱۹۹۷)»، جروم ب. اشنیویند نشان می‌دهد که چطور ایده استقلال از اشاره‌ای در نامه پولس به رومیان، به مفهوم آزادی ژان ژاک روسو به مثابه تبعیت از قانونی که فرد به عنوان عضوی از اراده کلی به خود می‌دهد؛ و به فلسفه عملی امانوئل کانت که آزادی را سنگ بنای خود می‌کند؛ تکامل یافت. مورخان دیگر این کار را تا زمان حال ادامه داده‌اند و نشان می‌دهند که چطور آرمان استقلال بر تفکر مدرن درباره اقتصاد، نژاد، جنسیت و ... اثرگذار است. بسیاری از افراد همین حس را نسبت به جنبش بین‌المللی معلولیت دارند: «چیز‌هایی که به ما مربوط می‌شوند، نباید بدون حضور ما مطرح شوند.»

پیشرفت‌های تکنولوژیکی نیز مردم را به داشتن کنترل روی زندگی فردی و جمعی‌شان عادت داده است. به عنوان مثال خودرو‌ها این امکان را برای افراد فراهم میکنند که، انتخاب کنند کجا می‌خواهند بروند؛ خودرو‌ها حس استقلال فردی را پرورش می‌دهند. در عین حال هیچ نظم طبیعی در خودرو‌ها وجود ندارد و انسان‌ها می‌توانند با هم درباره پرسش‌هایی نظیر این تصمیم بگیرند که آیا باید مسیر برای خودرو‌های پرسرنشین در بزرگراه‌ها ایجاد کنند یا دادن پیام متنی در تلفن حین رانندگی را غیرقانونی اعلام کنند. در جهان قرون وسطی ممکن بود مردم حس کنند به مکان خاصی در جامعه خود محدود شده‌اند؛ اما در دنیای مدرن آن‌ها خواستار نظر دادن درباره نظم امور هستند. به همین دلیل است که لیبرالیسم – اصل سیاسی که آزادی فردی را می‌ستاید – اصلی سیاسی که برای آزادی جمعی ارزش قائل است – اغلب در تفکر سیاسی مدرن تنیده شده است.

انسان مدرن از اینکه، به او بگویند: «این کار را انجام بده، چون من می‌گویم.»، متنفر است. بیگانه شدن از فرایند سیاسی، اغلب افراد را به همذات‌پنداری با رهبران قوی سوق می‌دهد که مدعی نمایندگی از سوی اکثریت خاموش هستند. در سراسر جهان شاهد نبرد‌های سیاسی بین تکنوکرات‌ها و پوپولیست‌ها هستیم؛ خبرگانی که مدعی قدرت و مرجعیت به خاطر دانش خود هستند؛ در مقابل رهبرانی که از سوی «مردم واقعی» با نخبگان می‌جنگند. گزینه سوم دموکراسی، یا این مفهوم که افرادی می‌توانند و باید قدرتی زیاد روی حاکمیت بر امور مشترک اعمال کنند. برخی از پژوهشگران «خرد جمعی» را می‌ستایند. اما مدافعان خرد جمعی اغلب در عمل خواستار اختصاص قدرت سیاسی بیشتر به اغلب شهروندان نیستند – مانند طرح پیشنهاد گوئررو برای لوتوکراسی.

دموکراسی یعنی اعمال قدرت مردم نه انتخاب از منویی تهیه شده توسط نخبگان و عوامل آن‌ها.

گوئررو: مشکل این است که اغلب افراد نمی‌توانند به قدر کافی توجه خود را صرف مسئول نگهداشتن نمایندگان خود کنند. شهروندان «از کار‌هایی که نمایندگانشان انجام می‌دهند؛ جزییات مسائل سیاسی پیچیده و مفید بودن کار نمایندگان برای ما یا برای جهان، غافل‌اند». بدتر از همه اینکه منافع اقتصادی قوی، دانش و منابع برای جذب نمایندگان و به خدمت گرفتن آن‌ها در جهت اغنیا را در اختیار دارند

گوئررو،فیلسوفی در دانشگاه پنسیلوانیا، معتقد است دموکراسی مستقیم نمی‌تواند موثر واقع شود؛ چون اغلب افراد وقت و توانایی درک پیچیدگی‌های خط‌مشی عمومی مدرن را ندارند. دموکرات‌ها با ایجاد نظام دموکراسی نمایندگی که در آن افراد به سیاست‌مدارانی رای می‌دهند که در مبادی قدرت حکم عامل و نماینده آن‌ها را دارند؛ به این شرایط پاسخ می‌دهند. مشکل این است که اغلب افراد نمی‌توانند به قدر کافی توجه خود را صرف مسئول نگهداشتن نمایندگان خود کنند. شهروندان «از کار‌هایی که نمایندگانشان انجام می‌دهند؛ جزییات مسائل سیاسی پیچیده و مفید بودن کار نمایندگان برای ما یا برای جهان، غافل‌اند». بدتر از همه اینکه منافع اقتصادی قوی، دانش و منابع برای جذب نمایندگان و به خدمت گرفتن آن‌ها در جهت اغنیا را در اختیار دارند.

طبق استدلال گوئررو دوران دموکراسی نمایندگان انتخابی به سر آمده است. نظام‌های سیاسی به جای هدر دادن رای افراد در انتخابات باید لوتوکراسی را خلق کنند؛ که به طور تصادفی افراد بزرگسالی را انتخاب کند که بتوانند نسخۀ اصلاح‌شده از کار‌هایی را انجام دهند که در حال حاضر سیاست‌مداران منتخب انجام می‌دهند. در حال حاضر نمایندگان کنگره ایالات متحده عمدتا سفیدپوست، مرد و میلیونر هستند؛ لوتوکراسی می‌توانست بلافاصله تعداد زنان، اقلیت‌ها و افراد با درآمد کمتر را در مجلس قانون‌گذاری بالا ببرد و از کمک‌های معرفت‌شناختی هر گروه به مباحث سیاستی سود ببرد.

گوئررو، مجالس قانون‌گذاری تک‌موضوعی را متصور می‌شود که اعضایشان با لاتاری انتخاب می‌شوند و دوران تصدی سه ساله دارند. در آغاز جلسه قانون‌گذاری، خبرگان برنامه کاری را تعیین کرده و قانون‌گذاران را در جریان موضوع قرار می‌دهند؛ سپس قانون‌گذاران پیش‌نویس قانون را نوشته و اصلاح کرده و آن را به رای می‌گذارند. گوئررو این احتمال را رد می‌کند که، کارشناسان «ما را به پذیرش همان خط مشی با حمایت شرکتی مجاب کنند که در حال حاضر از آن تبعیت می‌کنیم.»

در مقابل، مرفهان و قدرتمندان به سادگی می‌توانستند؛ در لوتوکراسی دست ببرند. اندیشکده‌ها و لابی‌گران که نخبگان اقتصادی بودجه آن‌ها را تامین می‌کنند، از فرصت آموزش به قانون‌گذاران انتخاب‌شده توسط لاتاری استقبال می‌کنند. افرادی که برنامه کاری را تعیین می‌کنند، مهم‌ترین تصمیم‌ها را می‌گیرند. این نقد دموکراتیک طرح‌هایی است که کنترل سختگیرانه‌ای روی روش‌های احتمالی مشارکت افراد در سیاست دارند. دموکراسی یعنی اعمال قدرت مردم، نه انتخاب از منویی که نخبگان و عوامل آن‌ها تهیه کرده‌اند.

چارۀ این نقص دموکراسی ما این است که بیشترین قدرت ممکن را به سطح محلی تفویض کند. به بسیاری از مشکلات تنها در سطوح ایالتی، فدرال و بین‌اللملی می‌توان رسیدگی کرد؛ اما ایده این است که مشارکت در سیاست محلی به شهروندان می‌آموزد که چطور باید در بین عموم صحبت کنند، با دیگران مذاکره کنند، درباره مسائل سیاستی پژوهش کنند و نکاتی درباره اجتماع خود و محافل بزرگ‌تری که در آن قرار دارند، بیاموزند. مانند هر مهارت دیگری، راه بدل شدن به شهروندی بهتر، همان اعمال شهروندی است.

جفرسون، باور دموکراتیک را در مجموعه نامه‌های مهمی در اوایل قرن نوزدهم بیان کرد. او ابتدا ایدۀ مشترک بین الکساندر همیلتون، بنیان‌گذار آمریکا و فلاسفه فرانسوی را تقبیح می‌کند که، نخبگان باید از پایتخت حکمرانی کنند. تمرکز قدرت به این شیوه شهروندان را تضعیف می‌کند و راه را برای اشراف‌سالاری یا حکومت استبدادی هموار می‌کند. جفرسون نظامی از جمهوری‌های قیمومیتی را متصور می‌شود که، قدرت مدیریت امور محلی را به مردم می‌دهد، از جمله توجه به فقرا، جاده‌ها، پلیس، انتخابات، دادگاه‌ها، مدارس و شبه نظامیان. جفرسون برای بخش‌ها، ایالت‌ها و حکومت فدرال نقش قائل است اما، خواهان پخش قدرت سیاسی قابل توجهی در هر گوشه از بخش‌ها است؛ «وقتی مردم در حکمرانی امور شرکت می‌کنند؛ نه صرفا در یک روز انتخابات در سال، بلکه هر روز است.» طبق توضیح جفرسون، آن‌ها از حق خود حفاظت کرده و با به قدرت رسیدن سزار یا ناپلئون مبارزه می‌کنند.

چند دهه بعد توکویل، دانشمند فرانسوی علوم سیاسی، در «دموکراسی در آمریکا (۴۰-۱۸۳۵)» استدلال کرد که آمریکایی‌ها نشان داده‌اند که، دموکراسی در جهان مدرن چه شکلی می‌تواند داشته‌باشد. در فرانسه وقتی مردم خواهان انجام کاری هستند؛ به حکومت مرکزی شکایت می‌برند. در مقابل، در ایالات متحده مردم برای تحقق اهداف مشترک خود انجمن‌های دموکراتیک تشکیل می‌دهند:

آمریکایی‌ها در هر سنی، در هر شرایطی و با هر خلق و خویی همواره انجمن تشکیل می‌دهند... آمریکایی‌ها برای ارائه سرگرمی، برپایی سمینارها، ساخت مهمان‌سراها، احداث کلیساها، انتشار کتاب‌ها، اعزام فرستاده‌ها به آن سوی زمین، انجمن ایجاد می‌کنند؛ به این شکل بیمارستان، زندان و مدرسه بنا می‌کنند.

از نظر توکویل شکوه دموکراسی ایالات متحده هم در جامعه مدنی آن و هم ساختار‌های حکمرانی رسمی آن نهفته است.

در دانش‌سالاری، معدودی از افراد تمام تصمیم‌های مهم را می‌گیرند و تمام افراد دیگر در خانه می‌مانند و تلویزیون تماشا کنند. در دموکراسی مشارکتی مردم عضلات مدنی خود را نرمش می‌دهند و متفکر شده و در امور جمعی مداخله می‌کنند و شور زیادی برای تبدیل جهان به مکانی بهتر دارند

چند سال قبل نمونه‌ای از دموکراسی عملی را زمانی دیدم که، منطقه مدرسه محلی من مباحثه پرشوری بر سر حقوق مدیر برگزار کرد. گروهی از افراد آن منطقه ایمیلی در اعتراض به تایید افزایش حقوق مدیری از سوی هیئت مدیره مدرسه ارسال کردند که، همین حالا نیز یکی از پردرآمدترین مقامات ایالت بود. در جلسه بعدی هیئت مدیره مدرسه، فضای جلسۀ منطقه پر شده‌بود و مردم روی زمین، راهرو و بیرون اتاق نشسته بودند. به هنگام بحث بر این مسئله، شخصی برخاست و گفت که چرا فکر می‌کرد مدیر بیش از حد پاداش می‌گرفت و اینکه منابع را می‌شد در جایی دیگر صرف کار بهتری کرد. سپس یک عضو هیئت مدیره مدرسه توضیح داد که اگر منطقه قصد ادامه موفقیت را داشت، باید پاداشی همتراز دیگر مدیران اجرایی موفق برای رهبرش در نظر می‌گرفت. مباحثه درباره حقوق یک شخص بود، اما گفتگویی در خصوص نوع آموزشی که ما برای فرزندانمان متصور بودیم نیز بود. افراد زیادی نظرات خود را به اشتراک گذاشتند و از گفته‌های افراد دیگر مطلع شدند. 
بحث دربارۀ حقوق مدیر داغ‌تر شد. افراد صدای خود را بالا بردند، به دیگران توهین کردند؛ و تهدید به دادخواهی کردند. توکویل به خوانندگانش توصیه می‌کند متوجه ارزش مشارکت دموکراتیک در بیرون از مرز‌های گفتمان آرام باشند: «بی تردید چنین زیان‌هایی زیاد، اما گذرا هستند؛ در حالی که مزایای آن‌ها به قوت خود باقی است.»، چون رای ما اهمیت داشت؛ والدین زیادی در جلسه حضور داشتند، نگرانی‌های خود را ابراز کردند و حرف بقیه را شنیدند. در نظام بزرگ متمرکز مدرسه، هر یک از والدین سهم ناچیزی از قدرت دارد؛ اما در یک منطقه یک مدرسه کوچک، هر یک از والدین می‌تواند حس شعف‌آور سخن گفتن در بین عموم درباره نگرانی مشترکی را تجربه کند. همسایه‌ها با هم ملاقات می‌کنند و مهر تایید دوباره‌ای روی تعهد خود به ایجاد زندگی جمعی بهتر می‌زنند.

در دانش‌سالاری، معدودی از افراد تمام تصمیم‌های مهم را می‌گیرند و تمام افراد دیگر در خانه می‌مانند و تلویزیون تماشا کنند. در دموکراسی مشارکتی مردم عضلات مدنی خود را نرمش می‌دهند و متفکر شده و در امور جمعی مداخله می‌کنند و شور زیادی برای تبدیل جهان به مکانی بهتر دارند. در «علیه دموکراسی» برنان استدلال می‌کند که دموکراسی مکان «هابیت‌ها»، «اوباش» و «خرابکاران» است: این طرحواره شهروندانی را که من در هیئت منصفه عالی، جلسه هیئت مدیره مدرسه یا تظاهرات سیاسی ملاقات می‌کردم که برای حل مشکلی عمومی گردهم می‌آمدند، بد نشان می‌دهد.

در دموکراسی‌های مدرن حاکمیت خبرگان به شکل «تلنگر بزرگ» بازگشته است. شاید تمام دانش‌سالاران موافق این فناوری خاص نباشند، اما با نقد قابلیت‌های فکری توده‌ها و طرفداری از حاکمیت نخبگان راه را برای آن هموار می‌کنند.

نشریه Scientific American اشاره می‌کند که، تلنگر بزرگ می‌تواند شکل جدیدی از دیکتاتوری مبتنی بر «کنترل اجتماعی و رفتاری تکنوکراتی» را به دنبال داشته‌باشد. با این حال اغلب توصیه‌ها برای مبارزه با این تهدید متکی به اصلاح کاربرد کامپیوتر هستند؛ از جمله ایجاد فیلتر‌های اطلاعاتی تحت کنترل کاربر، بهبود تعامل‌پذیری سیستم‌های کامپیوتری، و ارتقای سواد دیجیتال. تمام این اقدامات یک نکته مهم را نادیده می‌گیرند؛ دموکراسی مستلزم قدرت‌دهی به مردم برای مشارکت در فرایند سیاسی است. هیچ الگوریتمی وجود ندارد که بتواند جایگزین سپردن انجام کار دشوار مدیریت امور جمعی به مردم شود.

راه یادگرفتن راه‌رفتن، راه‌رفتن است؛ راه شهروند شدن اعمال نوعی قدرت در حکومت یا جامعه مدنی است. هیچ راه‌حل تکنولوژیکی سریعی برای دموکراتیک‌تر کردن جامعه ما وجود ندارد. مردم برای یادگرفتن آنچه توکویل «هنر آزاد بودن» می‌نامید، باید در حکمرانی امور عمومی و مشترک نقش داشته باشند.

/انتهای‌پیام/

ارسال نظر
captcha