وضعیت‌سنجی دموکراسی در آمریکا به قلم لیز تئوهاریس؛
«جوزف استیگلیتز» برنده جایزه نوبل در کتاب «بهای نابرابری» می‌نویسد: سؤال این نیست که آیا ما می‌توانیم مسکن، مراقبت‌های بهداشتی، مرخصی استعلاجی با حقوق، دستمزد زندگی، حقوق مهاجران و موارد دیگر را بپردازیم یا نه بلکه سؤال این است که آیا ما می‌توانیم این کار را نکنیم به‌ویژه ازآنجایی‌که ناکامی در رسیدگی به نیازهای مردم دموکراسی ما را تضعیف می‌کند؟

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «دموکراسی تنها انتخابات نیست» این ایده اصلی مطلبی است که «لیز تئوهاریس»[۱] نویسنده، استاد الهیات در شهر نیویورک و چهره سرشناس فعال در زمینه حقوق فقرا در آمریکا برای وب‌سایت آمریکایی «تروث آوت» نوشته است. به گفته وی، تجربه دموکراسی در آمریکا نشان می‌دهد که به دلیل مرکزیت ثروت در دموکراسی مبتنی بر نمایندگی در آمریکا، فقرا و بی‌خانمان‌ها و اقشاری که در معرض بی‌عدالتی در جامعه قرار دارند نه تنها از سیاست‌گذاری‌ها کنار گذاشته‌شده‌اند؛ بلکه قوانینی تصویب می‌شود که این اقشار بیشتر در معرض فشار و سرکوب قرار بگیرند. به باور وی، یک دموکراسی واقعی باید بر نیازهای واقعی مردم و به‌ویژه اقشار فراموش‌شده جامعه متمرکز باشد. به گفته وی توجه به اقشار آسیب‌پذیر در دموکراسی یک گزینه در کنار سایر گزینه‌ها نیست بلکه برای جلوگیری از تضعیف دموکراسی چاره‌ای غیر از آن وجود ندارد.

دموکراسی واقعی فقط بر انتخابات تمرکز نمی‌کند؛ بلکه بر نیاز‌های واقعی مردم تمرکز می‌کند. ایجاد جوامع سازمان یافته بادوام و پایدار، چیزی است که یک جنبش طرفدار دموکراسی باید در اولویت کار خود قرار دهد. هفته گذشته، من در ایستگاه قطار «اتحادیه واشنگتن‌دی‌سی» [۲]، پایتخت آمریکا، بودم. هوا سرد شده بود و متوجه این نکته نبودم که اینجا برای بی‌خانمان‌ها و محرومان شهر به چه مکان نامناسبی تبدیل شده‌است. روزی روزگاری، هر کسی اجازه داشت هر ساعتی در ایستگاه قطار باشد. حالا همه جا تابلو‌هایی نصب شده بود که نشان می‌داد؛ برای حضور در آنجا نیاز به تهیه بلیط دارید. علائم هشدار دهنده دیگر نشان می‌داد که شما می‌توانید هر بار فقط ۳۰ دقیقه پشت میزه غذاخوری بنشینید؛ همچنین در جایی که نیمکت‌ها قرار داشتند موانعی قرار داده شده بود تا تجمع و نشستن را بسیار سخت‌تر کند. با فرا رسیدن زمستان در پایتخت آمریکا، همه این‌ها در مورد کسانی که بی‌خانمان هستند بسیار بی‌رحمانه به نظرم رسید. این احساس ظلم با آگاهی از اینکه لژیونی از سیاستگذاران، سیاستمداران و لابی‌ها - با قدرت تصویب قانونی که می‌تواند اخراج‌ها را کاهش دهد، از مستاجران محافظت کند، و مسکن ارزان قیمت را گسترش دهد - به‌طور منظم از ایستگاه قطار «اتحادیه» واشنگتن سفر می‌کنند، تشدید می‌شود.

وقتی «واشنگتن دی سی» را ترک کردم؛ به سمت زادگاه‌ام، شهر نیویورک رفتم؛ جایی که «ایستگاه پن» [۳] به‌طور مشابه برای بی‌خانمان‌ها به محیطی ناخوشایند تبدیل شده‌است. ورودی‌های ایستگاه بسته است؛ پلیس همه جا حضور دارد و ترمینال جدید «موینیهان» [۴]، به صورت مدرن و درخشان، بدون صندلی عمومی برای دفع بازدیدکنندگان ناخواسته (بی‌خانمان‌ها) طراحی شده‌است. بدتر از این پس از تخریب کمپ‌های بی‌خانمان‌ها و کاهش بودجه برای خدمات بی‌خانمان‌ها، «اریک آدامز» [۵] شهردار نیویورک، اخیراً اعلام کرد که شهر به زودی نهادینه سازی غیرارادی بی‌خانمان‌ها را آغاز خواهد کرد. «آدامز» به جای پرداختن به بحران رو به رشد سلامت روان در میان حاشیه نشین‌ترین افراد شهرش از طریق اختصاص منابع گسترده و دسترسی بسیار بیشتر به مراقبت‌های بهداشتی، مسکن و سایر خدمات، مسیر مجازات بیشتر را برای فقرا انتخاب کرده است.

جای تعجب است که «پایتخت سیاسی، واشنگتن‌دی‌سی» و «پایتخت مالی، نیویورک» چنین موضع سختی را در مورد بی‌خانمانی و فقر در ثروتمندترین کشور روی کره زمین اتخاذ کرده‌اند. این در کشوری اتفاق می‌افتد که در آن ۸ تا ۱۰میلیون نفر به‌طور کامل خانه ندارند یا در لبه پرتگاه بی‌خانمان شدن زندگی می‌کنند. کشوری که امسال به رکورد‌های بالای اجاره رسید (سه چهارم شهر‌های بزرگ ما رشد دو رقمی قیمت‌ها را در اجاره مسکن تجربه می‌کنند). کشوری که بیشتر از هر اقتصاد پیشرفته دیگری برای مراقبت‌های بهداشتی با نتایج بدتر هزینه می‌کند. کشوری که به دور زدن خانه‌های عمومی، خصوصی‌سازی مراقبت‌های بهداشتی و بستن بیمارستان‌ها ادامه می‌دهد و این در حالی است که آژانس‌های املاک و مستغلات، دلالان مالی، و شرکت‌های داروسازی خود را به روش‌های شگفت‌انگیزی ثروتمند می‌کنند.

با قدم زدن در ایستگاه اتحادیه واشنگتن، نمی‌توانستم به تصمیم دولت آمریکا برای پایان دادن به اعتصاب اخیر راه‌آهن با سلب حق چانه‌زنی دسته جمعی کارگران و محروم کردن آن‌ها از بیش از یک روز مرخصی استعلاجی با حقوق در سال فکر نکنم. رئیس جمهور ادعا کرد که شکستن اعتصاب برای محافظت از اقتصاد و جلوگیری از بروز فاجعه اقتصادی ضروری است. با این حال، توجه چندانی به سود بسیار بالای شرکت‌های راه‌آهن که در طول همه‌گیری کرونا دو برابر شد، صورت نگرفت. هزینه مرخصی استعلاجی با حقوق بیشتر برای کارگران اتحادیه راه آهن حدود ۳۲۱ میلیون دلار در سال برآورد شد. این عدد را با ۷میلیارد دلاری که شرکت‌های راه‌آهن در طول ۹۰ روزی که با اعتصاب مخالفت کردند و بیش از ۲۰۰میلیون دلاری که مدیران اجرایی راه‌آهن در سال گذشته جمع‌آوری کردند، مقایسه کنید. در سایه چنین ارقامی، چگونه مرخصی استعلاجی استحقاقی در طول یک بیماری همه‌گیر می‌تواند چیزی جز یک نیاز اساسی برای کارگران خط مقدم باشد؟

معنای عمیق‌تر دموکراسی

همه این موارد مرا به فکر درباره بحث جاری در مورد دموکراسی آمریکایی انداخت. امروز، افزایش اقتدارگرایی آشکار و ناسیونالیسم مسیحی سفیدپوست در بدنه سیاسی ما، خطری واقعی برای سلامت و رفاه آینده جامعه ما ایجاد می‌کند. در همان زمان، یک جنبش احیا شده طرفدار دموکراسی نیز شروع به ظهور کرده است که متعهد به مبارزه برای انتخابات آزاد و عادلانه، حاکمیت قانون و انتقال مسالمت آمیز قدرت است. اما بیایید صادق باشیم: اگر به همین جا بسنده کنیم، میل اصیل برای یک دموکراسی واقعاً شایسته را کم ارزش می‌کنیم. در زمانی که آرمان‌های حکومتی ما مورد حمله شدیدتر قرار می‌گیرند، باید بپرسید منظور ما از استناد به دموکراسی چیست. آیا منظور ما یک نظام انتخاباتی است که با اراده اکثریت شکل گرفته است؟ اگر چنین است، با توجه به تاکتیک‌های فزاینده سرکوب رأی دهندگان، سیستم ما در حال حاضر با هر ایده‌آل دموکراتیک فاصله زیادی دارد. یا منظور ما بیشتر است؟ در واقع، آیا دموکراسی نباید معنای بیشتری داشته باشد؟ برای من، یک جامعه دموکراتیک به این معنی است که همه، از جمله فقرا، در مورد نحوه زندگی و سازماندهی محل کار خود بتوانند اظهار نظر کنند و...؛ نظام دموکراتیک جامعه‌ای است که در آن بی‌خانمان‌ها جرم انگاری نمی‌شوند، از سلامت کارگران محافظت می‌شود، و در حکومتی که انتخاب می‌کنند با مردم محترمانه رفتار می‌شود. من معتقد هستم در محیطی بدون لفاظی‌های سیاسی و حزبی این دیدگاهی است که اکثریت آمریکایی‌ها پذیرای آن هستند.

در پاسخ به پاکسازی اردوگاه‌های بی‌خانمان‌ها در نیویورک توسط شهردار این شهر در تابستان امسال یک مرد بی‌خانمان که با «گاردین» مصاحبه کرده‌بود، این توضیح را ارائه کرد: «فاشیسم این گونه عمل می‌کند. عناصر فاشیست و سرکوبگر در داخل کشور‌ها سعی می‌کنند به آسیب‌پذیرترین افراد حمله کنند.». پس چگونه می‌توانیم با چنین تهدیدی مبارزه کنیم؟ من مطمئناً پاسخ کاملی برای چنین سؤالی ندارم، اما من گمان می‌کنم که راه‌حل جزئی و مقطعی در ایجاد یک جنبش طرفدار دموکراسی نه‌تن‌ها با انتخابات (و دعوا‌های قانونی که این روز‌ها به‌طور مرتب در کنگره و مجالس ایالتی همراه است) بلکه، جنبشی که با نیاز‌ها و رویا‌های روزمره مردم همخوانی دارد، است و این مستلزم توجه به جوامعی است که اغلب رها یا فراموش شده‌اند.

سازماندهی دائمی نابسامان‌ها

در این زمان از سال، برخی از جوامع مصائب مربوط به تولد حضرت عیسی موسوم به «لاس پوساداس» [۶] را جشن می‌گیرند و تولد عیسی را در شهر محقر «بیت لحم» [۷] دوباره به نمایش می‌گذارند. اگرچه به بسیاری از ما آموخته‌اند که تولد را به عنوان لحظه‌ای از آرامش تصور کنیم، در واقع، سختی و کشمکش بزرگی در دل شبستان محل تولد عیسی مسیح وجود دارد. در واقع، عیسی در دوران خشونت و بی‌عدالتی بزرگی متولد شد. در روز‌های منتهی به تولد او، یک نیروی پلیس نظامی، مهاجران را به سرزمین اصلی خود بازگردانده بود تا مقامات بتوانند مالیات و خراج را از آن‌ها مطالبه کنند. حاکم محلی نیز جاسوسان را فرستاده بود تا اطمینان حاصل کند که کسی اقتدار او به چالش کشیده نمی‌شود و مبادا کسی جرات انجام این کار را داشته باشد. او دستور قتل هزاران پسر جوان یهودی را نیز صادر کرده بود. در میان آن خشونت‌های مورد تایید دولت، مریم و یوسف از خانه‌شان رانده شدند و مریم را مجبور کردند در یک آخور کوچک و کثیف زایمان کند. [۸] به عبارت دیگر، عیسی بی‌خانمان و بدون هویت و مدرک شناسایی در سرزمین امپراتوری به دنیا آمد.

در طول جشن‌های «لاس پوساداس»، جوامعی از «برانکس» [۹] تا «لس آنجلس» [۱۰] آن داستان را بازگو می‌کنند. در نقد اجتماعی که در پشت «لاس‌پوساداس» نهفته است. این باور گنجانده شده‌است که مردم عادی باید حق تعیین مسیر زندگی خود را داشته باشند؛ نه‌اینکه مهره دسیسه‌های ثروتمندان و قدرتمندان باشند. در «تگزاس» [۱۱] و «نیومکزیکو» [۱۲]، شبکه مرزی حقوق بشر [۱۳] کریسمس را در میان هزاران خانواده‌ای که در ۲۰ سال گذشته با آن‌ها همکاری داشته جشن می‌گیرد. «فرناندو گارسیا» [۱۴]، مدیر آن در مورد، سازماندهی در میان فقرا و محرومان چیز‌های زیادی به من آموخته است. او با سازماندهی فقرا و محرومان چشم اندازی از «جوامع سازمان یافته دائمی» ارائه می‌دهد. در مرکز چشم انداز شبکه مرزی، ایده سازماندهی یک شبکه پایدار از خانواده‌های متصل ساکن در آن بخش از کشور ما است.

ایجاد جوامع سازمان یافته بادوام و پایدار، به ویژه در میان جوامعی که بیش از همه تحت تأثیر بی‌عدالتی قرار گرفته‌اند؛ چیزی است که یک جنبش طرفدار دموکراسی باید واقعاً آن را جدی بگیرد. در واقع، اینجا جایی است که، متأسفانه ما از نیرو‌های اقتدارگرا و ناسیونالیسم مسیحی سفیدپوست عقب هستیم. در بسیاری از جوامع فقیر، کلیسا‌های مرتجع سیاسی و سازمان‌های پاراکلیسا [۱۵] از قبل به خوبی در ارائه پیام‌ها و آموزش‌های سیاسی و الهیات، بلکه کمک‌های مادی و احساس تعلق به مردم آسیب‌دیده عمل می‌کنند. کسانی که به عدالت و شمول توجه دارند، بهتر است از این روند پیروی کنند. در سال‌های آتی، جنبش‌هایی که به دموکراسی و شکوفایی اقتصادی ما اختصاص داده شده‌اند، نیاز به سرمایه‌گذاری و تخصیص منابع برای ایجاد جوامع دائمی سازمان‌یافته برای کمک به برآوردن نیاز‌های روزانه آمریکایی‌های آسیب دیده دارند تا حسی از آنچه دموکراسی در عمل به نظر می‌رسد به‌طور ملموس و عینی جلوه‌گری کند.

از آنجایی که در آمریکا تهدید آشفتگی سیاسی بیشتر و تشدید خشونت در حال ظهور است؛ آیا زمان آن نرسیده است که از انزوایی که بسیاری از مردم احساس می‌کنند با حس جدیدی از قدرت جمعی عبور کنیم؟ که این مسئله من را به یک نکته بزرگتر می‌رساند: «برای ساختن یک جنبش طرفدار دموکراسی که قادر به مقابله با نفوذ اقتدارگرایی و الهیات بد باشد؛ باید خود را متعهد به سازماندهی غیرمتشکل‌ها کنیم» اتحادیه کارگران خدمات جنوبی که به تازگی راه اندازی شده‌است (USSW) یک الگوی مفید ارائه می‌دهد. (USSW) از جنبش مبارزه برای ۱۵دلار و سابقه طولانی سازماندهی جنوب بیرون آمد. این سازمان که خواستار «اتحادیه‌گرایی جامعه» است، قصد دارد مبارزات کارگری را به زندگی اجتماعی مرتبط کند و در عین حال از کارگران در مبارزه برای عدالت حمایت کند.

بیدار کردن غول خفته

قبل از پرداختن به این که همه‌گیری کووید-۱۹، چگونه در میان شکاف‌های نژادپرستی و فقر در جامعه ما گسترش یافت نباید از بحران فعلی تورم و رکود قریب‌الوقوع صحبت کنیم. قبلاً ۱۴۰ میلیون آمریکایی وجود داشتند که یا فقیر بودند یا در شرایط اضطراری ۴۰۰دلاری پس از فقر بودند. این اعداد رشد کرده‌اند. برخی از افراد فقیر در حال حاضر از نظر سیاسی فعال هستند، اما بسیاری از آن‌ها فعال نیستند نه به این دلیل که فقرا اهمیتی به سیاست نمی‌دهند، بلکه به این دلیل که سیاست، طبق معمول، با استرس‌های روزمره زندگی آن‌ها کاری ندارد. به عبارت دیگر، غول خفته‌ای وجود دارد که وقتی بیدار شود، می‌تواند محاسبات سیاسی و اخلاقی ملت را تغییر دهد. اگر آن انبوه مردم فقیر و متاثر به این باور رسیده باشند که دموکراسی می‌تواند معنای واقعی و مثبتی در زندگی آن‌ها داشته باشد، می‌توانید با یک جنبش طرفدار دموکراسی روبرو شوید که غیرقابل توقف خواهد بود. تئوری اصلی ما در مورد تغییر که از مطالعه ما در تاریخ استخراج شده این است که دگرگون‌کننده‌ترین جنبش‌ها در کتاب داستان ملی ما همیشه به نسل‌هایی از مردم فقیر و عمیقاً متاثر بوده است که گرد هم می‌آیند تا به یک تغییر ملی برای بهتر شدن کمک کنند. بخشی از تحلیل ما این است که افراد فقیر در سراسر کشور اگر کمی سیاست به دغدغه‌های روزانه زندگیشان توجه کندمی‌توانند به یک بلوک رای‌دهی متحول تبدیل شوند. در سال۲۰۲۱، کمپین مردم فقیر گزارشی در مورد تأثیر رأی دهندگان فقیر در انتخابات ۲۰۲۰ منتشر کرد. این گزارش نشان داد که بر خلاف تصور عمومی، افراد فقیر و کم درآمد درصد قابل توجهی از رای دهندگان را تشکیل می‌دهند. با نگاهی به جمعیت‌شناسی نژادی در میان این رأی‌دهندگان، این گزارش دریافت که مشارکت در انتخابات، صرف نظر از نژادشان، قابل توجه است. با توجه به سهم کل رای جو بایدن و دموکرات‌های رای‌دهنده در آن سال، داده‌ها حتی این تصور را که سفیدپوستان فقیر بخش مهمی از پایگاه دونالد ترامپ بودند، به چالش می‌کشید.

امروز، سیستم انتخاباتی ما به بن‌بست رسیده است و به‌طور فزاینده‌ای برای قدرت بخشیدن به حکومت اقلیت به بهای از دست دادن اراده اکثریت، دستکاری شده‌است. به لطف این وضعیت، اغلب احساس می‌شود که کشور به‌طور مساوی در مورد مسائل مختلف از مراقبت‌های بهداشتی، مسکن و مشاغل گرفته تا سقط جنین و حفاظت از محیط زیست دچار انشقاق و دودستگی شده‌است. اما نظرسنجی‌های غیرحزبی همچنان تاکید می‌کند که اکثریت کشور از عدالت اقتصادی، نژادی و جنسیتی بیشتر حمایت می‌کنند و برخلاف آنچه بسیاری از سیاستمداران ما و رسانه‌هایی که از آن‌ها حمایت می‌کنند، ادعا می‌کنند، این کشور واقعاً می‌تواند از عهده چنین اقدامات و سیاست‌های رأی‌دهی بسیار محبوب و عمیقاً مورد نیاز برآید.

در واقع، همان طور که «جوزف استیگلیتز» [۱۶] برنده جایزه نوبل در کتاب برنده جایزه خود به نام «بهای نابرابری» [۱۷] نوشت: «سؤال این نیست که آیا ما می‌توانیم مسکن، مراقبت‌های بهداشتی، مرخصی استعلاجی با حقوق، دستمزد کافی برای زندگی، حقوق مهاجران و موارد دیگر را بپردازیم یا نه بلکه سئوال این است که آیا ما می‌توانیم این کار را نکنیم» - به ویژه از آنجایی که ناکامی در رسیدگی به نیاز‌های مردم دموکراسی ما را تضعیف می‌کند. در همین راستا «جک متزگار» [۱۸]، استاد بازنشسته علوم انسانی نیز در Inequality.org نوشت: «از آنجایی که ثروت تعیین کننده قدرت اقتصادی و سیاسی است اگر جلوی الیگارشی اقتصادی را نگیریم نمی‌توانیم به اندازه کافی از دموکراسی دفاع کنیم.»

پی‌نوشت
[۱]. Liz Theoharis
[۲]. «Washington, D.C. ’s Union Station» ایستگاه قطار واشنگتن‌دی‌سی و یک مرکز خرید مجلل است که همچنین به عنوان محل برگزاری نمایشگاه‌های جهانی و رویداد‌های فرهنگی بین المللی عمل می‌کند.
[۳]. Penn Station
[۴]. Moynihan
[۵]. Eric Adams
[۶]. Las Posadas
[۷]. Bethlehem
[۸]. داستان تولد حضرت عیسی مسیح (ع) بر اساس قرآن کریم و روایات اسلامی معتبر این گونه نیست. ولادت حضرت به‌طور معجزه به اذن خدا، بدون پدر رخ داد. مریم (علیهاالسلام) مطابق نذر مادرش، به خدمت‌گذاری مسجد پرداخت. او تحت پرستاری حضرت زکریا (علیه‌السلام) هم‌چنان در مسجد بیت المقدس خدمت می‌کرد و به عبادت و نیایش ادامه می‌داد، تا این‌که فرشتگان به نزدش آمدند و او را بی‌آن‌که ازدواج کرده باشد، به پسری به نام مسیح، عیسی بن مریم (علیه‌السلام) بشارت دادند.
مریم گفت: «پروردگارا! چگونه فرزندی برای من خواهد بود، در حالی که انسانی با من تماس نگرفته است»؟ خداوند فرمود: «خدا این گونه هر چه را بخواهد می‌آفریند، هنگامی که وجود چیزی را بخواهد، فقط به آن می‌گوید موجود باش، آن نیز بی‌درنگ موجود می‌شود» مریم (علیهاالسلام) هنگامی که درد زایمان گرفت، کنار تنه درخت خرمای خشکیده‌ای رفت و در کنار این درخت عیسی (علیه‌السلام) به قدرت الهی از مادری پاک و نمونه چشم به جهان گشود.
[۹]. Bronx
[۱۰]. Los Angeles
[۱۱]. Texas
[۱۲]. New Mexico
[۱۳]. Border Network for Human Rights
[۱۴]. Fernando Garcia
[۱۵]. «parachurch organizations»: سازمان‌های پاراکلیسا، سازمان‌های مبتنی بر ایمان مسیحی هستند که در کنار کلیسا برای مشارکت در رفاه اجتماعی فعالیت می‌کنند.
[۱۶]. Joseph Stieglitz
[۱۷]. Price of Inequality
[۱۸]. Jack Metzgar

/انتهای‌پیام/

ارسال نظر
captcha