به گزارش «سدید»؛ محمدحسین شمشیرگرزاده متولد شهریورماه ۱۳۳۹ در دزفول و نوشتن جدی را از هشت سال شروه کرده است، هرچند که علاقه به نوشتن را از دوران نوجوانی به خاطر دارم و میگوید: «آن زمان دفترچه خاطرات داشتم. بیشتر گشتوگذارها و اتفاقات خوب زندگی را یادداشت میکردم. بین نوجوانی و جوانی حس بدی به نوشتههایم پیدا کردم. از آن سبک نوشتن بد آمد و تمام خاطراتم را پاره کردم. بعدها پشیمان شدم. دورههای آموزش مکاتبات اداری، مقاله نویسی، گزارشات علمی و... گذراندهام. بعضی از نوشتههایم را از چهل سال پیش نگه داشتهام.» پیشه نویسنده که کارشناس مهندسی متالورژی و کارشناس ارشد مدیریت خوانده است، تولید صنعتی است، اما نوشتن عشقی است که وادارش میکند همیشه بنویسد و میگوید: «به آینده امیدوار و به گذشته علاقهمندم. گذشتهام را دوست دارم و از صاف و سادگی آن دوران لذت میبرم. در آن وادی قلم میزنم و زندگی الان را با آن سبک و سیاق برای خودم شیرین و لذت بخش میکنم.»
دو دهه گذشته اوج فعالیت صنعتی او بوده و الان کارش را کمتر کرده و بیشتر وقتش صرف نوشتن میشود و بر نوشتن است. دوست دارد محفوظاتم را روی کاغذ بیاورد و گذشته تلخ و شیرین این ملک و ملت و سرزمین را به تصویر بکشد و معتقد است: «ما ملت صلح و دوستی و برادری هستیم. باید این فرهنگ را در نوشته هایمان به نسل حال و آینده منتقل کنیم.»
کتاب خاطره «راسته آهنگرها» دومین کتاب او و حاصل سالها نوشتنش است و در همین راستا گفتگویی با او داشتیم که در زمان جنگ سربازی ساده در دزفول بوده و خاطراتش را در راسته آهنگرها به نگارش درآورده است.
کمی درباره راسته آهنگرها بگویید...
راسته آهنگرها دومین کتابم است. کار اولم کتاب برهوت زیبا است که در سال ۱۳۹۸ توسط نشر سوره چاپ شد. سفرنامهای از دیدار رویایی سرزمین حجاز در ایام مناسک حج است که هر وقت به آن ایام فکر میکنم لذت آن سفر را به تنهایی به اندازه تمام سفرهای داخلی و خارجیام میبینم. در آنجا هم توفیق خاطرهنویسی داشتم و بعدها آن خاطرات برهوت زیبا را ساختند. راسته آهنگرها هم حاصل خاطرهنویسی در دفترچه خاطراتم در اواخر دهه پنجاه و اول دهه شصت است که مصادف بود با جنگ و خدمت سربازیام. دوست دارم با کتاب انس بگیریم. آشتی کنیم. آثار نویسندگان معاصر ایران در حوزه داستان و رمان و خاطرات، فوقالعاده جذاب و خواندنی است. برای نوشتن بیش از هر چیزی نیاز به خواندن داریم. این مهم را حتما همراه نوشتن به پیش میبرم. بر این عقیدهام که آثار و نوشتهها با نقد و بررسی و تحلیل، فاخر و ماندگار میشوند. قلم زدن بیش از هر شغلی سختی و مرارت دارد. ولی عشق است و دلدادگی. با صبوری در این راه قدم گذاشتهام و از خالق هستی میخواهم برای خلق آثار مفید و ماندگار کمکم کند.
چه زمانی شروع به نگارش راسته آهنگرها کردید و چه مدت زمان برد؟
به اعتقاد خودم راسته آهنگرها را همان سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۱ در لابهلای برگهای دفترچه خاطراتم نوشته بودم. اما جریان زندگی و درس و دانشگاه و صنعت که غرق آن بودم، فرصت رجوع به آن خاطرات ذیقیمت را از من گرفته بود، ولی همیشه نیمنگاهی به آنها داشتم. دهه پنجم زندگیام زمان بازنویسی آن خاطرات شد و حدود هفت سال برای این کار وقت گذاشتم. از نظرات کارشناسان حوزه هنری که بجد در کارشناسی خاطرات تبحر و وسعت نظر داشتند استفاده کردم و لذت خوب نوشتن را از نظراتشان میگرفتم.
موضوع کتاب چیست و چرا به آن پرداختید؟
راسته آهنگرها، بهانه طرح قصه دوران سربازیم در زمان شروع جنگ تحمیلی است. همیشه دوست داشتم در مورد سبک زندگی مردم ایران در دوران جنگ تحمیلی کتابی بنویسم، راسته آهنگرها همان کتاب است. دوران عظمت و همدلی مردم ایران در مقابل تجاوز خارجیها به سرزمین مادری. دفاعی زیبا و جانانه که فراز و فرودها آن را در برگهای کتاب میشود دید.
حالا که سالها از زمان سربازی شما میگذرد، چه حسی نسبت به خودتان در زمان سربازی دارید و پیش آمده که جایی بگویید، چرا این کار را انجام دادم یا ندادم؟
دوران سربازی سختیهای خاص خودش را دارد، ولی طرحی عالی برای ورود به یک زندگی مستقل و خودباور بعد اتمام دوره درس و مدرسه است. همزمانی خدمت سربازی من با شروع جنگ تحمیلی، این خودباوری را در من و همدورهایهایم بسیار بیشتر میکرد و واقعا ساخته میشدیم برای گام برداشتن در زندگی بعد از جنگ. همیشه حس خوبی از آن دوران دارم و سختیها و خاطرات تلخ و شیرینش رهگشا و تجربه مراحل زندگیام بودهاند. من و امثال من آن زمان در خدمتِ دفاع از ملت و مملکت بودیم و از انجام هیچ کاری در دفع تجاوز دشمن دریغ نداشتیم و این جزء افتخارات کهنه سربازانِ ایران زمین است.
جایی پیش آمده که بخواهید خودتان را سانسور کنید یا نگران قضاوت مخاطب باشید؟
در خاطرات بیان شده اصلاً خودم را سانسور نکردم و نگران عواقب آن هم نبودم. باید واقعیت آن دوران را مینوشتم. من دفاعمان را در برابر متجاوز مقدس میدانستم، ولی آدمهای دفاع را مقدس و دستنیافتی نمیدیدم، لذا خوب و بدها را در خاطرات گفتهام. راسته آهنگرها را قبلاً میخواستم از طریق نشر دیگری غیر از سوره چاپ کنم، اما بدلیل درخواست سانسور بخشی از خاطرات قبول نکردم و با نشر سوره برای چاپ کتاب به توافق رسیدم. اما! یکجا خودم را در کتاب سانسور کردهام و از این بابت، و خصوصاً بعد از چاپ کتاب عذاب وجدان دارم. اگر خودم را سانسور نمیکردم شاید صد صفحه به کتاب اضافه میشد و تا آخرین روزهای چاپ کتاب با خودم کلنجار میرفتم برای این سانسور. در فکر هستم کتاب مستقلی در مورد آن یک سانسور در قالب داستان بنویسم و میدانم حتماً خواندنی خواهد بود.
چه بازخوردهایی از مخاطب گرفتید؟
در فاصله کوتاهی که از چاپ کتاب میگذرد و بعضی از دوستان و بستگان با اشتیاق کتاب را خواندهاند، انرژیهای مثبت زیادی برایم فرستادهاند، مخصوصاً دهه شصت و هفتادیها که آن زمان را یا به یاد ندارند و یاد نبودهاند، ولی وصف آن دوران را شنیدهاند. خاطرات آن دوران گنجینهای از زیبایی رفتار ملت ایران در برابر طمعورزان و متجاوزان به خاکمان است که نباید به بوته فراموشی سپرده شود.
گاهی خیلی به جزییات پرداختید و مسائلی که در نگاه اول ممکن است مهم نباشد، مثل گرفتن مچ نگهبان و پرستار. چرا از این خاطرات عبور نکردید؟
اتفاقاً در بازخوردها پرداخت به جزییات، خوب جواب داده و خواننده با توصیفات انجام شده خود را درون خاطره میبیند. از دید خودم در طرح خاطره پرداخت به جزییات و اتفاقات و حوادث جذابیت بیانی میدهد و خواننده خاطره را دنبال خواهد کرد. اما اصرار داشتم حتماً موضوع نگهبان و پرستار را بنویسم چون، آن نگهبان تناقص رفتاری داشت و افراطی و انفجاری عمل میکرد. کارهایش با روحیه من سازگاری نداشت و مرتب برای سختگیرهای بیمورد به کودتاچیها با او درگیر میشدم.
انتهای پیام/