به گزارش «سدید»؛ هفت سال پس از انتشار کتاب انقراض ششم، حالا الیزابت کولبرت، روزنامه نگار زیستمحیطی سرشناس با کتاب جدیدی دوباره مسئله بحرانهای اقلیمی را به میان کشیده است. تمرکز او در این کتاب بر نقش تلاشهای فناورانه ما انسانها در برهمخوردن نظم طبیعت است، پروژههای بلندپروازانهای که ابتدا قرار بود زندگی ما را آباد کند، اما حالا سیارهمان را به خطر انداخته است؛ عجیب آنکه در مارپیچی سرگیجهآور، برای حل این بحرانها هم دنبال فناوریهای جدید میگردیم. آیا در نهایت نجات پیدا خواهیم کرد؟
اگر دغدغهمند باشید - و اگر کتابهای قبلی الیزابت کولبرت را درباره اقلیم و انقراض جمعیای که در حال رخ دادن است خوانده باشید- میدانید که زمین، جو و اقیانوسهای آن به گونهای در حال تغییر شکل هستند که مشکلاتی تصورناپذیر برای انسانها و میلیاردها موجود زنده دیگر در پی خواهد داشت. همچنین میدانید تقریباً هرکاری که میکنید، باعث انتشار آلایندههای کربنی میشود که بیش از پیش ما را به سمت فاجعه سوق میدهند. گویی در چاهی گیر افتادهایم که به هر سویش نقب میزنیم، فقط بیشتر فرومیرویم.
جدیدترین کتاب کولبرت نگرانی دیگری هم ایجاد میکند؛ بذر نوع جدیدی از سرگیجه. او در کتاب «زیر آسمان سفید»، بیهودگی گردابگون کوششهای انسان برای استیلای فناورانه بر طبیعت را پی میگیرد. مداخلات گسترده که حامیان مدرنیته زمانی به آن بسیار میبالیدند باعث ایجاد فجایعی شده است که پیشبینی نکرده بودیم، اقداماتی از این دست: برای انتقال فاضلاب به محلی مناسبتر، جریان رودخانه را معکوس میکنیم؛ برای پرورش یونجه در بیابان از سفرههای آب زیرزمینی بهرهبرداری میکنیم؛ برای به حرکت درآوردن ماشینها، از اعماق زمین زغالسنگ و نفت استخراج میکنیم و میسوزانیم. هرچه به مداخلات بزرگتری دست میزنیم، مصیبتهای جدیدتری به بار میآوریم که بهنوبه خود مداخلات هوشمندانهتری میطلبند. وقتی مطالعه این کتاب را به پایان میرسانید، سرگیجه میگیرید، بدون آنکه امید چندانی به زندهماندن داشته باشید.
گزارش کولبرت مثل همیشه ماهرانه و دقیق است. او با هواپیما همه قارهها را درمینوردد، آزمایشگاهها و مدلهای بزرگ مقیاسی از زیستبومهای آسیبدیده مشاهده میکند که دانشمندان، مثل غولها، داخلشان پرسه میزنند.
از همه تلختر، بررسی «فناوریهای ضد انتشار دیاکسیدکربن» است که برای جلوگیری از گرمشدن زمین طراحی شدهاند. این طرحها، در بلندپروازانهترین نسخهها، قصد دارند با افشاندن ذرات بازتابنده در استراتوسفر، حرارت خورشید را منحرف کنند، کاری که ممکن است به لایه اوزون آسیب برساند باعث خشکسالی و باران اسیدی شود و رنگ آبی آسمان را سفید کند. گذشته از همه اینها، ممکن است بینتیجه باشد و حتی اگر به انجام برسد، به شکلی نگرانکننده بازده نزولی دارد: اگر در سال اول اجرای این برنامه لازم باشد ۱۰۰هزار تن سولفیت پراکنده شود، ۱۰ سال بعد برای رسیدن به نتیجه مشابه، به یکمیلیون تن سولفیت نیاز است. کولبرت مینویسد اگر این کار گاهبهگاه قطع شود، کل گرمای معوقه «بهیکباره سرریز میشود، مانند بازکردن در یک فر به ابعاد زمین.» او با تردیدی عمیق یادآور میشود که شاید این کار تنها امیدمان باشد.
گردابی که از قرار معلوم بشر در آن گرفتار شده و تقدیری تراژیک را رقم زده است. این بحرانهای پی در پی که با آنها دستبهگریبان هستیم «پیامد جانبی موفقیت گونه ما» ست. عقل ممکن است راه دیگری پیش پا بگذارد، اما «دیگر پایمان در گل فرو رفته و بازگشت غیرممکن به نظر میرسد.» هرچقدر این مسائل هراسناک است، آرامش کولبرت قوت قلب میدهد. دلیل تداوم خویشتنداری او این است که از طرح پرسشهای بیپرده دوری میکند، سؤالاتی از این دست چه افرادی از فناوریهایی که این بحرانها را به وجود آورده، سود بردهاند؟ چه افرادی همین الان دارند نفع میبرند؟ و چه کسانی ضرر میکنند؟ آیا سخنگفتن از «موفقیتهای گونه ما» معنایی دارد وقتی میلیونها نفر مدرنیته را بیشتر بهشکل بلایی خانمانسوز تجربه کردهاند؟
اگر دنبال پاسخ هستید، پاسخها حاضرند. کولبرت گذرا اشاره میکند که بردگان آفریقایی نخستین خاکریزهای سیلبند رودخانه در نیواورلئان را به فرمان استعمارگران فرانسوی ساختند. نابودی گسترده حیاتوحش که دامن امریکای شمالی را در قرن نوزدهم گرفت به لطف «ظهور فناوریهایی مانند راهآهن و تفنگ چندتیر» بود که اختراعاتی نیستند که از نظر ارزشی خنثی باشند، بلکه ابزارهای سرمایه مالی و توسعه استعماری هستند. کولبرت از جزیره جان چارلز در لویئزیانا بازدید میکند.
تعداد اندک ساکنان باقیمانده آن اخلاف قبایل بومی تبعیدشدهای هستند که روزگاری در گوشهای زندگی مسالمتآمیزی داشتند تا اینکه سرزمینشان واقعاً رو به نابودی رفت. کولبرت مینویسد «آنها در لایروبی کانالهای نفت دستی نداشتند»، اما همین کانالها بهتدریج خانههایشان را بلعیدند.
کولبرت از این اتفاقات تأسفآور هیچ نتیجهای نمیگیرد. کتاب او روایتی درباره تکنولوژی باقی میماند و بهندرت به قدرت و ستم اشاره میکند، اما وقتی شبکه روابط اجتماعیای را لحاظ کنید که پرسشهای مربوط به فناوری هیچگاه نمیتواند از آنها مجزا شود، تنگناهراسی و سرگیجه جایش را به هراس و خشم میدهد. آنچه مشاهده میکنید نوعی تراژدی- کمدی، یعنی سیر محتومی که نوع بشر در آن بهطور تأسفآوری گیر افتاده باشد نیست، بلکه شبکهای نامتقارن از استثمار است که مانند یک ویروس زیستبومکش به جان زمین افتاده است؛ ویروسی که طی سه قرن از اروپا گسترش یافت و تمام قارهها را مبتلا کرد و بهتبع آن، اندکی را بهرهمند ساخت و عده زیادی را به حال خود گذاشت تا بمیرند.
بنابراین، خیلی جای تعجب ندارد که وقتی کولبرت میپرسد چه چارهای برای این گرداب بلایا وجود دارد، خودش هم، مثل همه آن مواردی که بررسی کرده فقط میتواند راهحلهای فناورانه دیگری را تصور کند. امکان دگرگونی اجتماعی بحثی است که آن را از آغاز کتاب کنار گذاشته است.
انتهای پیام/