در گفتگو با محمدمهدی عبدخدایی عنوان شد؛
یکی از مبارزان انقلاب می‌گوید: روزی مادرم به حمامی در محله دورافتاده مشهد می‌رود. پاسبانی به او و زن دیگری حمله می‌کند که چادرشان را بردارد. آن‌ها فرار می‌کنند. پای مادرم به چارچوب در، گیر می‌کند و می‌افتد. اول بچه‌اش سقط می‌شود و بعد از چند روز به شهادت می‌رسد.
به گزارش «سدید»؛  رضاشاه بر این باور بود که چادر و حجاب اسلامی مانع ترقی و آزادی بشر است و زنان برای «پیشرفت جامعه» باید به شکل غرب لباس بپوشند؛ به همین منظور پروژه کشف حجاب را در دی‌ماه ۱۳۱۴ آغاز کرد.

درباره این اتفاق مهم و تأسف‌بار تاریخی با کسی به گفتگو نشستیم که از ۱۰ سالگی برای مقابله با رژیم پهلوی به فداییان اسلام پیوست، در ۱۵ سالگی اسلحه به دست گرفت و در ترور کسی شرکت کرد که معتقد بود دولت ملی ایران را از راه دین و دیانت، دور می‌کند.

محمدمهدی عبدخدایی دبیرکل جمعیت فدائیان اسلام تا سال ۱۳۴۳ هشت سال محکومیت را پشت سر گذاشت و در کارنامه او ثبت و ضبط شد. او بعد از سال ۴۲ هم در عرصه‌های مختلف انقلاب حضور داشت، اما پس از پیروزی انقلاب هیچ مسئولیتی نپذیرفت.

درباره زمینه‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی قانون کشف حجاب برایمان بگویید.
رضاخان بعد از تاج‌گذاری و تبدیل کردن لباس‌ها به لباس‌های خارجی که به خاطر سرمایه‌داران انگلیسی اتفاق افتاد، در سال ۱۳۰۷ خواست لباس مردم را به نام تمدن، متحدالشکل کند. علت این تصمیم آن بود که رضاخان به ترکیه رفته و با مصطفی کمال پاشا ملاقات کرده بود. او هم چند چیز را به رضاخان دیکته کرد که یکی از آن‌ها لباس و پوشش مردم بود؛ غافل از اینکه رضاخان از این موضوع آگاهی ندارد که انگلیسی‌ها آمده و در هند سرمایه‌گذاری کرده‌اند.

در هند هم دستمزد ارزان و هم مواد اولیه فراوان بود. چون هند هم پنبه و هم پشم داشت. به همین دلیل، تولید پارچه و فاستونی در هند ارزان تمام می‌شد و پارچه‌های تولیدشده انگلیس در انبار‌های هند دپو شده بودند. برای همین، اولین کاری که کردند، متحدالشکل کردن لباس مردم بود. مردم ایران، اقوام مختلفی هستند و لباس‌های متفاوتی دارند. متحدالشکل کردن لباس‌ها علاوه بر یک کار اقتصادی، یک کار فرهنگی هم بود؛ چون لباس، نماد فرهنگی یک ملت است. به همین دلیل روحانیون با این جریان مخالفت کردند.

واکنش مردم و روحانیون به این قوانین چه بود؟
در تبریز، مرحوم آقامیرزا صادق آقا، آیت‌الله آقاسیدابوالحسن انگجی و پدر من مخالفت کردند. پدرم تبعید شد و زمینه‌های این قضیه که فراهم شد در سال ۱۳۱۴ فرمان کشف حجاب داده شد. مقاومت‌های زیادی در ایران انجام شد. مثلاً در محله صابون‌پزخانه تهران، چند هزار زن باحجاب با چوب بیرون آمدند که پاسبان‌ها را از محله بیرون کنند.

پاسبان‌ها وقتی یک زن باحجاب را می‌دیدند، چادر را از سرش می‌کشیدند. مثلاً مادر من که زن ۲۴ ساله‌ای بود، به خاطر تبعید پدرم به مشهد رفته بود. در محله آذری‌های مشهد که پدرم در آنجا خانه‌ای را تهیه کرده بود، حمامی بود به نام حمام «سالار بهادر». یک روز مادرم با زن همسایه به حمام می‌رود. پاسبانی در آن محله دور افتاده مشهد می‌بیند که دو زن چادری می‌روند. به آن‌ها حمله می‌کند که چادرشان را بردارد و آن‌ها فرار می‌کنند و به خانه همسایه می‌روند و پای مادرم به چهارچوب در، گیر می‌کند و می‌افتد.

گویا مادرتان در پی این ماجرا از دنیا رفته‌اند.
بله، مادرم باردار بود. بچه‌اش سقط می‌شود و ۱۶ روز بعد هم از دنیا می‌رود. در آن موقع یک ساله بودم و به همین دلیل، مادرم را خیلی به یاد ندارم. پدرم می‌گفت وقتی به خانه آمدم، دیدم پاسبان روی تخت حیاط خانه دراز کشیده و چادر مادرت به سرش است و برادر ۶ ساله‌ات، پاهایش را در حوض قرار داده است. می‌گفت اول بچه را برداشتم و دیدم پاسبان از من امضا می‌خواهد. امضا را دادم و رفت. آمدم داخل اتاق و دیدم زنان همسایه جمع شده‌اند و غوغایی است.

کشف حجاب را طوری انجام دادند که واقعه مسجد گوهرشاد پیش آمد. در واقعه مسجد گوهرشاد، اولین گزارش به شاه این بود که سه تا پنج نفر کشته شده‌اند. وقتی روزنامه‌های خارجی نوشتند در مسجد گوهرشاد کشتار شده است، یک افسر گزارش داد ۲ هزار نفر کشته شده‌اند. شاهدان عینی می‌گویند حدود ۵ ـ ۶ هزار آدم کشته شده‌اند. یکی از نظامیانی که در قیام گوهرشاد بود و در سرکوب مردم نقش داشت، می‌گفت: چهار توپ را روی پشت بام‌های مسجد گوهرشاد گذاشته و بر مردم مسلط کرده و آن‌ها را مثل برگ خزان روی زمین ریخته است. مردم شهید و مجروح را در محله خشت مال‌ها و باغ خونی مشهد دفن کردند.

آیت‌الله خزعلی به من می‌گفت: بچه بودم و دیدم از کشته‌ها پشته ساخته بودند. می‌گفت دو تا در به سمت فلکه و دو تا به سمت بازار باز می‌شد که همه این‌ها را به دستور سرهنگ قادری بسته بودند. این کشتار بی‌رحمانه در مشهد انجام شد.

در جا‌های دیگر هم مقاومت‌های زیادی انجام شد. رضاخان نمی‌فهمید نباید کاری تا این اندازه مهم را با توپ و تانک و مسلسل انجام بدهد. بعد از فرار رضاخان و سر کار آمدن محمدرضا شاه، مرحوم آیت‌الله حاج آقا حسین قمی چند چیز از دستگاه خواست که یکی از آن درخواست‌ها، آزاد گذاشتن زنان برای گذاشتن چادر بود. مردم از حجاب، استقبال کردند و هم در تهران و هم در شهرستان‌ها معلوم شد اکثریت مردم حجاب را می‌خواهند.

البته بعد‌ها محمدرضا یک حرکت فرهنگی انجام داد و با آوردن فیلم‌های مستهجن و چاپ عکس‌های مستهجن در مجلات می‌خواست جامعه را بی‌هویت کند. یکی از مسائل محمدرضاشاه بی‌هویت کردن مردم بود؛ چون مسئله هویت برای مردم ایران بسیار ارزشمند بود.

مثلاً در چهاراه گلوبندک، سینمایی درست کرده بودند که در آن، قبل از فیلم، پیش‌پرده‌ای را نشان می‌دادند که ادای شهرستانی‌ها را در می‌آوردند و آن‌ها را مسخره می‌کردند. این در حالی بود که مردم با یک فتوای میرزای شیرازی، کمپانی رژی را ورشکست کردند و ناصرالدین شاه مجبور شد قرارداد را لغو کند.

چون این‌ها می‌خواستند جامعه را بی‌هویت کنند. اول لباس مردم را متحدالشکل کردند و بعد به سراغ بی‌حجاب کردن زنان رفتند. همه این‌ها تحمیلی بود که سلطه خارجی‌ها و آمریکا بر ایران را میسر می‌کرد.

قرارداد ۱۳۰۷ نفت را بخوانید. تقی‌زاده وقتی بعد از شهریور سال ۱۳۲۰ به مجلس آمد، گفت که ما آلت فعل بودیم. بی‌حجاب کردن، متحدالشکل کردن، ارتش قوی به وجود آوردن، در حالی که این ارتش قوی حتی دو ساعت هم در مقابل متفقین مقاومت نکرد، همه برای این بود که یک جامعه بی‌هویت بسازند که هر تحمیل خارجی را بپذیرد.

در صحبت‌هایتان به کانون‌های مقاومت در برابر رضاخان که یکی از آن‌ها روحانیون بودند، اشاره کردید. امسال صدمین سالگرد تأسیس حوزه علمیه قم بود. اقدامات آیت‌الله حائری که معاصر رضاخان بود، علیه قانون کشف حجاب چه بود؟
مخالفت‌های آیت‌الله حائری از اهمیت خاصی برخوردار بود. ایشان، که مؤسس حوزه علمیه قم بود، در حالی با قانون کشف حجاب مخالفت کرد که پیش از آن به واسطه برخی دلایل کمتر با حکومت رویارو شده بود. بسیاری معتقدند دلیل این رویکرد او، حفظ حوزه علمیه و عدم درگیری مستقیم با رضاشاه بود؛ چرا که مهم‌ترین جایگاه و اصلی‌ترین مسئولیت حائرى، مدیریت حوزه نوپاى قم بود. او وظیفه اصلى خود را ادای درست این مسئولیت می‌دانست و تا حد امکان از هرچه با آن تعارض داشت، پرهیز می‌کرد.

آیت‌الله حائری پس از کشف حجاب در ۱۱ تیر ۱۳۱۴ در تلگرافی اعتراضی به رضاشاه اعلام کرد: «احقر همیشه تعالی و ترقی دولت علّیه را منظور داشته و اهم مقاصد می‌دانسته، فعلاً هم به همین منظور عرضه می‌دارد: اوضاع حاضره که برخلاف قوانین شرع مقدس و مذهب جعفری (ع) است، موجب نگرانی داعی و عموم مسلمین است»

این نگرش در مشى سیاسى ـ اجتماعى او بی‌تأثیر نبود. او با توجه به آشنایى با حوزه‌هاى بزرگ شیعى سامرا و نجف و کربلا، و اطلاع از شیوه مدیریت و ضعف‌ها و قوت‌هاى پیشینیان خود و نیز تجارب خویش در حوزه اراک، بیش از هر چیز به برنامه‌ریزى براى تثبیت حوزه و پیشرفت و بالندگى آن می‌اندیشید. هرچند برخی هم این رویکرد او را متأثر از روحیه‌اش می‌دانستند. با این‌حال آیت‌الله حائری در قضیه کشف حجاب به اعتراض مستقیم علیه رضاشاه روی آورد.

ناراحتی و نارضایتی آیت‌الله حائری از موضوع کشف حجاب به قدری بود که از شدت ناراحتی، نماز جماعتی را که اقامه می‌کرد به آیت‌ا لله سیدصدرالدین صدر واگذار و دروس خود را نیز تعطیل کرد. در همین روز‌ها بود که جلسه‌ای با حضور ایشان و عده‌ای از مردم تهران برقرار شد. آیت‌الله حائری در این جلسه، مردم را برای مقاومت و ایستادگی در مقابل برنامه‌های ضددینی حکومت ترغیب کرد و آنگاه که از او درباره تکلیف شرعی‌شان در مقابل کشف حجاب نظر خواستند، در حالی که از شدت ناراحتی چشم‌هایش سرخ شده بود، به رگ‌های گردنش اشاره کرد و چنین گفت: «.. مسئله دین است، ناموس است، تا پای جان باید ایستاد».

به طور کلی می‌توان گفت واکنش سیاسی آیت‌الله حائری، مواجهه علما با حکومت پهلوی را وارد مرحله جدیدی کرد و حتی به سکوت و انفعالی که روحانیون در آن دوره با آن مواجه بودند، پایان داد.

این رویداد سیاسی بر روحیات آیت‌الله حائری نیز تأثیر بسزایی داشت؛ چنان‌که معروف است که پس از ماجراى کشف حجاب و کشتار مسجد گوهرشاد، ایشان هیچ‌گاه حال و روز خوشى نداشت و این اندوه را تا پایان عمر در دل داشت. علاوه بر این، از آن پس، مناسبات ایشان با حکومت هم به کلى قطع شد و حتى آمد و شدهاى آقای حائرى به‌شدت کنترل می‌شد. در روایتی دیگر نقل است موضوع کشف حجاب چنان بر حائرى گران آمد که پس از آن، خانه‌نشین شد و حتى به باور شمارى از شاگردان و نزدیکانش از غصه مُرد.

اقدامات آیت‌الله حائری برخورد نظامی نبود، بلکه مبارزه منفی بود. ما اول باید توضیح بدهیم که مبارزه منفی و مبارزه مثبت چیست؟ در مبارزه منفی، شورش‌هایی انجام گرفت؛ از جمله در تهران، تبریز، مشهد و...، منتهی، چون رضاخان دیکتاتور بود و نیرو‌های خارجی از او حمایت می‌کردند، تمام حرکت‌های مذهبی را که ملی هم بودند در هم می‌کوبید. بنابراین، موقعی که رضاخان از ایران رفت، مجسمه‌های او را در بیش‌تر شهر‌ها به زیر کشیدند.

برخی‌ها معتقدند امثال محمدعلی فروغی و کانون‌های روشنفکری در ایران به دنبال دیکتاتوری منور و تغییر فرهنگی سریع در ایران بودند و به نوعی رضاخان مأمور اجرای برنامه‌های امثال فروغی بود؟
فروغی «سیر حکمت در اروپا» را نوشته و معلوم است که آدم اهل مطالعه‌ای بود. اکثر کسانی که با رضاخان همراهی می‌کردند، روشنفکران غربزده‌ای بودند که چشمشان به غرب دوخته شده بود و فکر می‌کردند آنچه از غرب بیاید، می‌تواند ایران را جلو ببرد. حتی شیخ حسن تقی‌زاده که روزنامه «کاوه» را در آلمان منتشر می‌کرد، نوشت: ایران اگر می‌خواهد پیشرفت کند، باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی شود.

کسروی «مجله پیمان» را قبل از شهریور سال ۱۳۲۰ یعنی در سال‌های ۱۳۱۷ و ۱۳۱۸ منتشر می‌کند. او از روشنفکرانی است که می‌گویند «تاریخ مشروطیت» را نوشته است. من نمی‌دانم این آقای کسروی مگر چقدر عمر کرده است که «تاریخ هجده ساله آذربایجان»، «تاریخ پانصد ساله خوزستان»، «تاریخ مشروطیت»، «تاریخ آمریکا»، «تاریخ شیعه‌گری»، «بهایی‌گری»، «صوفی‌گری» و... را نوشته است؟ او مگر چقدر درس خوانده و مطالعه کرده که این همه کتاب نوشته است؟ چقدر عمر کرده است؟ می‌خواستند در زمان رضاخان و محمدرضاخان از این آدم بُت بسازند.

این آدم وکیل دکتر تقی آرانی و ۵۳ نفر بود که در سال ۱۳۱۶ دستگیر شدند و وکیل پزشک احمدی بعد از شهریور سال ۱۳۲۰ بود. در زندگی‌نامه‌اش می‌نویسد: من با شیخ محمد خیابانی مخالف بودم. نماینده سفیر انگلیس با من ملاقات کرد و گفت قیام شیخ بالا گرفته است. ما رضاخان را می‌آوریم که مردم تبریز را سرکوب کند. من و دکتر زین‌العابدین‌خان پیش عین‌الدوله، حاکم تبریز رفتیم و از او خواستیم که قزاق‌ها را از بیرون بیاورد تا شورش تبریز را بخوابانیم. عین‌الدوله گفت: من در مشروطیت، وجهه بدی دارم. ریش‌ها و موهایم هم سفید شده است و نمی‌توانم این کار را بکنم. شیخ محمد خیابانی در جلسه «تجدید» می‌گوید من از آخوندی که این شکلی حرف می‌زند، بدم می‌آید و حتی او را در قیام شیخ محمد خیابانی از تبریز بیرون می‌کند. مردم باید تاریخ را بخوانند و بدانند رضاخان چگونه روی کار آمد.

چه دست‌هایی در کار بود که رضاخان بیاید؟ چطور شد که رضاخان توانست حاکم بشود؟
ایران یک کشور کثیرالقوم و کثیرالملت است. در این کشور، امنیت وجود نداشت و مردم از ناامنی خسته شده بودند و می‌خواستند کسی بیاید که امنیت بیاورد. رضاخان هم اوایل در هیأت‌های مذهبی شرکت می‌کند و به پیشانی‌اش گِل می‌مالد و پشت سر هیأت‌ها پا برهنه حرکت می‌کند، اما بعداً هیأت‌ها و روضه‌خوانی‌ها را محدود می‌کند و مانع فعالیت آن‌ها می‌شود. یکی از کار‌های بد رضاخان این بود که همه هیأت‌های مذهبی را که کانون‌های مخالفش بودند، جمع کرد. خیلی کار‌ها کرد؛ یکی بی‌حجابی، یکی متحدالشکل کردن لباس‌ها و یکی هم از بین بردن هیأت‌های مذهبی و ذاکران امام حسین (ع) و دیگری نابود کردن حرکت‌دهندگان عاشورا.

به نوعی تمام کانون‌های مقاومت را که از بطن مردم برمی‌خاستند، نشانه‌گذاری کرد و سعی کرد آن‌ها را از بین ببرد. حجاب، عزاداری، نوع پوشش و نماد‌های فرهنگی گوناگون را تلاش کرد از بین ببرد. او آلت دست خارجی‌ها بود و هر چه را که استاد ازل می‌گفت، می‌گفت. طوطی صفتش کرده بودند.

انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha

نگاه آینده‌نگر به حضور اجتماعی زن

فهم دقیق رهبری امام رهبری در گستره وسیع تاریخی ممکن است

پاسخی به ادعاهای دکتر سروش

روضه‌های جعلی و مداحان و واعظان جاعل را باید معرفی کرد

چرا علاقه ایرانی‌ها به کتاب‌های عامه‌پسند بیشتر شده؟

فرهنگ همدلی در خدمت توسعه و پیشرفت کشور

پیچیدگی‌‎های حکمرانی در فضای مجازی

۹۵۰ اعتراض دانشجویی در فصل خزان دانشگاه‌ها

در حوزه ارزش‌ها، استانداردها و تعاریف لازم را لحاظ نکرده‌ایم!

دنیای جدید متاورس، حوزه تهدید و فرصت است

ضرورت احیای اداره تئاتر و بازگشت دوران شکوفایی تئاتر ایران

فاطمه زهرا(س) اُسوه سلامت معنوی

حضرت زهرا(س)؛ نماد کنشگری شجاعانه و جامع در تاریخ اسلام

مضروب کردن حضرت زهرا(س) مسئله‌ای تاریخی است، نه کلامی

زندگی کریمانه در سخت‌ترین شرایط

پویایی حکمرانی ولایی در گروی نقش مردم و حاکمیت شایستگان

ادبیات نمی‌میرد

ولایت‌؛ تداوم نبوت

توطئه یهودیان سایبری برای تسلط بر جهان

در سوگ حضرت مهتاب

پرونده ها