زمینه‌ها و مولفه‌های شخصیت محوری در احزاب سیاسی قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به قلم علی کاکادزفولی؛
در جوامعی مثل ایران که شخصیت محوری بر الزامات ساختاری و سازمانی غالب بوده و پیدایش و زوال احزاب، به میزان قدرت رهبران و جایگاهشان وابسته است، توجه به نقش رهبری در حزب اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. به‌بیان‌دیگر بعضی از احزاب ایران، بر مبنای نخبه‌گرایی و برداشت شخصی از حقیقت شکل‌گرفته‌اند که به‌تبع، در آن‌ها ایدئولوژی و رهبری از ساختار سازمانی و طراحی برنامه‌های منسجم مهم‌تر می‌شود.

گروه راهبرد «سدید»؛ علی کاکادزفولی: تحقیق و پژوهش درباره رهبری احزاب و جریان‌های سیاسی در زمره مباحثی است که کمتر هدف مطالعه محققان و صاحب‌نظران علوم سیاسی و اجتماعی قرار می‌گیرد؛ زیرا به‌طور معمول موضوعاتی، چون نظام‌های سیاسی، نظام‌های حزبی، نظام‌های انتخاباتی، سیاست خارجی و بازاریابی سیاسی از جذابیت بیشتری برای پژوهش گران این عرصه برخوردار است. با این حال نباید این نکته را از نظر دور داشت که احزاب سیاسی را نمی‌بایست تنها به‌مثابه موجودیت‌های اجتماعی قلمداد کرد، بلکه آن‌ها مخلوق و حاصل تجمیع گروهی هستند که خود در قامت موجودیت‌های منفرد و اجتماعی عمل می‌کنند. نقش رهبران احزاب در پویش‌های سیاسی-اجتماعی از جمله موضوعات مهم نزد محققان علوم سیاسی و اجتماعی است. سیر تاریخی تحولات ایران نشان می‌دهد که نقش و نخبگان در فرهنگ سیاسی ایران غالباً با گرایش به شخصیت محوری و توجه بیش از اندازه بر قابلیت‌ها و توانمندی‌های فردی چهره‌های سیاسی و نیز عدم توجه به قواعد و الزامات ساختاری حاکم بر فعالیت‌های حزبی همراه بوده است. در این میان وجوه تشابه و تمایز حول مفهوم شخصیت محوری در احزاب سیاسی ایران در دو برهه قبل و بعد از انقلاب اسلامی حائز اهمیت است. این یادداشت ضمن بررسی علل و عوامل مؤثر بر رواج پدیده شخصیت محوری در احزاب ایران سعی دارد به این سؤال پاسخ دهد که شخصیت‌محوری در احزاب سیاسی ایرانِ قبل و بعد از انقلاب اسلامی چه مؤلفه‌هایی دارد.

 

مفهوم شخصیت محوری

شخصیت محوری در سیاست اشاره به وضعیتی دارد که شخص و ویژگی‌های شخصیتی مبنای پیشبرد فعالیت‌های سیاسی قرار گیرند، نه رویه‌ها، ساختار‌ها و تشکیلات سازمانی. در سه دهه اخیر حجم مطالعات مرتبط با روند‌های شخصیت محوری در سیاست‌های حزبی و به‌ویژه الگو‌های عملکردی آن پررنگ بوده است؛ با این‌وجود ترسیم حدود و ثغوری مشخص برای مفهوم شخصیت محوری، به دلیل عدم اجماع صاحب‌نظران بر سر مفاهیم و قرابت معنایی آن با مفاهیمی، چون کاریزما، پوپولیسم و احزاب ضدساختار دشوار به نظر می‌رسد. به‌علاوه، بخش عمده مطالعات پیشین، معطوف بر ریشه‌های تاریخی و فرهنگی شخصیت گرایی در یک کشور و یا منطقه خاص بوده و نمی‌توان آن را به‌سادگی تعمیم داد.  

مقصود از شخصیت محوری اعمال قدرت واگذارشده به افراد برمبنای قدرت شخصی به‌جای نقش‌شان در چارچوب یک سازمان مبتنی بر ساختار و برنامه است. بدیهی است که در چنین شرایطی زمینه مساعدی برای تفوق تصمیمات شخصی رهبران بر همه شئون حزب مهیا می‌شود. این مسئله از خلال واکاوی نقش رهبران احزاب سیاسی ایران در دوران پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با وضوح بیشتری قابل‌درک است. شخصیت محوری تنها به نظام‌های غیردموکراتیک منحصر نیست، بلکه حتی دموکراسی‌های تثبیت‌شده نیز از ظهور شخصیت گرایی در سیاست مصون نیستند.

 

زمینه‌های شخصیت محوری

به نظر می‌رسد با تکیه بر پژوهش‌های صورت گرفته، می‌توان به سه عامل عمده در تشریح دلایل گرایش جوامع و احزاب به شخصیت محوری اشاره داشت:

نخست؛ شخصیت محوری غالباً در واکنش به یک بحران عظیم اجتماعی زمینه بروز می‌یابد؛ زیرا در چنین مواقعی مردمان پریشان‌حال و مضطرب، آمادگی بیشتری برای پذیرا شدن قهرمانان و یا منجیان را دارند. دوم؛ نظام سیاسی حاصل از قواعد مندرج در قانون اساسی که زمینه حیات یک قوه مجریه قدرتمند به‌ویژه در قامت یک نظام ریاستی را تسهیل می‌بخشد. درواقع در کشور‌هایی با نظام سیاسی ریاستی زمینه مساعدتری برای شخص محوری وجود دارد. درنهایت عامل سوم نیز نوآوری‌های عرصه فناوری اطلاعات و ارتباطات در حوزه رسانه‌های جمعی است که سبب شده تا تبلیغ و تصویرسازی از رهبران با سهولت بیشتری صورت پذیرد.

در کنار دلایل فوق دسته‌ای دیگر از صاحب‌نظران بر عواملی، چون منابع روانی- هیجانی، نمادها، عواطف، احساسات به‌عنوان عناصر محرک جوامع انسانی به سمت شخصیت محوری یاد می‌کنند. درمجموع تفاوت نگرش‌ها و دیدگاه سبب گردیده تا متفکرین از زوایای مختلف به تعریف مفهوم شخصیت محوری دست یازند. برای مثال کاستادینوا شخصیت محوری را به‌مثابه  فرآیند فراگیر فردی شدن زندگی اجتماعی قلمداد می‌کند، یعنی جایی که اهمیت شخصیت‌های خاص سیاسی رو به تعالی است؛ درحالی‌که سازمان‌ها و نهادها، تأثیر و نفوذ خود را از دست می‌دهد.

 

شخصیت محوری در احزاب سیاسی ایران

ادبیات نظری موجود در حوزه احزاب سیاسی ایران نیز غالباً از مطالعه شخصیت محوری در نزد احزاب سیاسی غربی و اروپایی فراتر نرفته است. این مسئله ضرورت توجه مضاعف نسبت به علل پیدایش و پیامد‌های ناشی از شخصیت محوری در احزاب سیاسی جوامع درحال‌توسعه، به‌ویژه احزاب سیاسی در ایران را بیش از پیش برجسته می‌سازد. از همین رو تبیین پدیده شخصیت محوری در جوامع مذکور نیازمند تأمل درباره مؤلفه‌هایی برآمده از حیات سیاسی و اجتماعی این جوامع همچون ساختار نظام سیاسی، ساختار حزبی، ایدئولوژی حاکم بر احزاب، کارکرد رسانه‌های جمعی و نحوه تعامل با قدرت‌های خارجی است؛ بنابراین به نظر می‌رسد هر یک از عوامل فوق در ظهور و تثبیت روند شخصیت محوری در احزاب سیاسی ایران دخیل بوده است. این مسئله از خلال بررسی مقایسه‌ای روند شخصیت محوری در احزاب سیاسی قبل و بعد از انقلاب اسلامی ایران به نحو مطلوب‌تری قابل‌درک است. در ادامه درباره هرکدام از این مؤلفه‌ها به‌اختصار توضیحاتی داده خواهد شد.

الف: ساختار نظام سیاسی

ریشه اصلی شکل‌گیری شخصیت محوری در ایران پس از انقلاب را باید تغییر ساختار نظام سیاسی و حوادث مرتبط با آن دانست. مهم‌ترین تمایز حیات سیاسی ایران در دو برهه قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را می‌بایست در تغییر ساختار حکومت از نظام سلطنتی به جمهوری جستجو کرد. اهمیت این نکته از آنجا است که در دوره پهلوی، دستگاه حکومتی از پذیرش حقوق سیاسی شهروندان طفره می‌رفت؛ زیرا دیکتاتوری رکنی از ماهیت دولت پهلوی دوم بود که در بقای آن، نقشی تعیین‌کننده داشت.

در نظام شاهنشاهی، سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه در وجود شاه متمرکز بودند و شاه با هدف تضمین بقای سلطنت، قدرت خود را بر همه زوایای حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور گسترانیده بود. درنتیجه شخصیت‌محوری در دوره پهلوی و در درون حلقه هیئت حاکمه در شخص شاه خلاصه می‌شد، زیرا ظهور رهبران مستقل و کاردان در رأس ساختار‌های احزاب سیاسی و یا بدنه حکومت، به‌مثابه مرجع تهدیدی برای سلطنت شاه تلقی می‌شد. از همین رو شخصیت گرایی در احزاب سیاسی پیش از انقلاب عمدتاً در نزد رهبران احزاب مخالف سیاست‌های شاه خلاصه می‌شد که البته به‌سرعت هم هدف تسویه‌حساب رژیم حاکم قرار می‌گرفتند. با وقوع انقلاب اسلامی و با استقرار نظام جمهوری در ایران فرآیند‌هایی طراحی شد تا رئیس کشور و به‌طورکلی کارگزاران حکومت، اعم از قانون‌گذاران، مجریان و قضات کشور به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم توسط مردم انتخاب شوند که این امر در تعارض با ساختار سلطنتی موروثی قرار داشت. در چنین شرایطی زمینه برای تمرکززدایی از صحنه قدرت سیاسی فراهم شد و امکان ظهور شخصیت‌های جدید سیاسی که در چارچوب احزاب مستقل به رقابت در عرصه سیاست بپردازند نیز مهیا گردید.

ب: ساختار حزبی

 ظهور شخصیت گرایی در بدنه احزاب سیاسی قبل و بعد از انقلاب اسلامی به شکل مشهودی از ساختار‌های اداری و مدیریتی حاکم بر احزاب نیز تأثیر می‌پذیرد. تعلق‌خاطر بیش از حد ساختار‌های حزبی به وجود یک رهبر مسلط و علاوه بر آن ضعف‌های ساختاری احزاب سبب می‌شد وفاداری اعضا بیش از آنکه تابع قواعد سازمانی، تعلقات ایدئولوژیک و یا تعهدات مندرج در برنامه‌ها و اساسنامه‌های حزبی باشد، حول محور رهبر حزب خلاصه شود.

ظرفیت‌های پایین ساختار‌های حزبی همچنین موجب شده تا احزاب سیاسی در درون تشکیلات خود نیز تک‌صدا باشند و تنها گوش‌به‌فرمان تصمیمات رهبر با نفوذ خویش قرار گیرند. هیچ‌گونه زمینه برای تکثرگرایی در درون احزاب دیده نمی‌شود؛ سازوکار مشخصی برای حل اختلافات و منازعات درون‌حزبی وجود ندارد. قواعد مشخصی به‌منظور جذب اعضا و یا تعیین متصدیان حزبی و یا نامزد‌های سیاسی در زمان برگزاری انتخابات به چشم نمی‌خورد. حتی در صورت تعریف قوانین و سازوکار‌های حزبی، قواعد مزبور عمدتاً بر روی کاغذ باقی می‌مانند و جذب نیرو‌ها همچنان در سایه جلب نظر موافق رهبر امکان‌پذیر خواهد بود.

ج: ایدئولوژی حزبی

شخصیت محوری حاکم بر احزاب سیاسی ایران تا حدود زیادی با تعلقات و وابستگی‌های ایدئولوژیک حاکم بر احزاب نیز گره خورده است. به اعتقاد کاستادینوا رابطه رهبران احزاب با حامیان خود غالباً از سه الگو پیروی می‌کند: نخست؛ بر اساس تبادلات حسابگرانه میان نخبگان و حامیان. دوم؛ مبتنی بر عاطفه و هیجان که غالباً بی‌واسطه و بدون توجه به دستاورد‌های سیاسی محقق می‌گردد. سوم؛ ترکیبی از تعهدات حاکم میان حامی-پیرو و همچنین جاذبه رهبری مردمی حزب به‌طور هم‌زمان. با این حال در ایران، ایدئولوژی علاوه بر تأثیرگذاری بر الگوی روابط رهبران و حامیان و طرفداران حزب در تعیین ساختار و سلسله‌مراتب قدرت حزبی نیز تأثیرگذار بوده است. برای مثال در احزابی همچون حزب توده که از الگوی سانترالیسم در ساختار حزبی خود پیروی می‌کنند، زمینه مساعدتری برای شخص محوری رهبران حزبی فراهم بوده است. در چنین شرایطی می‌توان گفت ایدئولوژی حاکم بر احزاب نیز در تقویت جایگاه رهبران شخص محور حزبی مؤثر است.

د: رسانه‌های جمعی

در دهه‌های اخیر شخصی شدن رهبری درنتیجه رسانه‌های جمعی به‌طور چشم‌گیری اهمیت مضاعفی یافته است. بعد از دهه‌ها سیطره ابزار‌های مطبوعاتی نظیر روزنامه‌ها و نشریات در تصویرسازی از رهبران سیاسی و در عصری که از فعالیت نشریات حزبی به طرز چشمگیری کاسته شده، رسانه‌های جمعی به‌ویژه تلویزیون بخشی مهم از پازل شخصی شدن رهبری را تکمیل می‌کنند. تأثیر رسانه‌های جمعی در تصویرسازی موفق از ابعاد شخصیتی رهبران احزاب و جریانات سیاسی بیش از هر چیز به نحوه تعامل نظام سیاسی با وسایل ارتباط‌جمعی بستگی دارد؛ زیرا اعمال نظارت، کنترل و یا سانسور بر مطبوعات، و یا دیگر ابزار‌های ارتباطی از سوی نظام حاکم می‌تواند به‌مثابه مانعی جدی بر سر راه ظهور چهره‌های جدید و مستقل سیاسی باشد. از سوی دیگر انحصار ابزار‌های رسانه‌ای در دست هیئت حاکمه می‌تواند به آسانی زمینه تخریب و ترور شخصیت نخبگان سیاسی مستقل و یا مخالف نظام و یا برعکس تطهیر چهره نخبگان وابسته به حکومت را تسهیل بخشد.

ه.الگوی روابط با بیگانگان

شخصیت محوری رهبران احزاب سیاسی به‌ویژه در عصر پهلوی تا حدود زیادی با مواضع و نحوه مواجهه رهبران مزبور با مداخله و نقش‌آفرینی قدرت‌های خارجی در صحنه داخلی ایران گره خورده است. وابستگی احزاب سیاسی ایران به خارج سابقه دیرینه دارد، به طوری که حتی ملک‌الشعرای بهار نیز در هنگام تشریح وضعیت احزاب سیاسی در دوره حیات خویش بر وابستگی حزب دموکرات به انگلیسی‌ها و وابستگی حزب اعتدال به روس‌ها اذعان دارد. با این حال به نظر می‌رسد شخصیت گرایی حاکم بر احزاب ایران در دوره قبل از انقلاب، تا حدودی به‌واسطه گره خوردن منافع رهبران آن‌ها با قدرت‌های بزرگ خارجی در حل بحران‌های داخلی ایران بوده است که باعث شده تا رهبران از این امر به‌مثابه نوع دستاورد شخصی برای خویش بهره‌برداری کنند. علاوه بر این بخش عمده‌ای از رهبران سیاسی عصر پهلوی دوم سال‌های زیادی از عمر خویش را در غرب سپری کرده بودند و  ضمن تحصیل در مراکز آموزشی غربی، با زبان‌های بیگانه نیز به‌خوبی آشنایی داشتند.

در دوران پس از انقلاب اسلامی به‌ویژه به سبب شعار اصلی انقلابیون یعنی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، هرگونه رابطه و یا وابستگی احزاب و جریانات سیاسی به قدرت‌های خارجی امری مذموم شمرده می‌شد و در صورت آشکار شدن این حقیقت زمینه انزوا و یا طرد نخبگان سیاسی را به همراه داشت. از همین رو رهبران جریانات سیاسی همواره سعی داشته‌اند تا ضمن محکوم کردن هرگونه دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران، بر استقلال عمل تشکیلات تحت نظر خود تائید ورزد. این امر به‌طور قطع در تثبیت موقعیت برتر چهره‌های سیاسی در نزد افکار عامه مفید فایده است.

در جوامعی مثل ایران که شخصیت محوری بر الزامات ساختاری و سازمانی غالب بوده و پیدایش و زوال احزاب، به میزان قدرت رهبران و جایگاهشان وابسته است، توجه به نقش رهبری در حزب اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. به‌بیان‌دیگر بعضی از احزاب ایران، بر مبنای نخبه‌گرایی و برداشت شخصی از حقیقت شکل‌گرفته‌اند که به‌تبع، در آن‌ها ایدئولوژی و رهبری از ساختار سازمانی و طراحی برنامه‌های منسجم مهم‌تر می‌شود. در مجموع با توجه به مباحث ذکر شده در بالا می‌توان گفت که عواملی، چون نظام سیاسی، ساختار حزبی، ایدئولوژی حزبی، رسانه‌های جمعی و الگوی روابط با بیگانگان در گرایش احزاب سیاسی قبل و بعد از انقلاب به شخصیت محوری مؤثر بوده‌اند.

 

*علی کاکادزفولی؛ دکترای جامعه شناسی سیاسی

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha