مطالعۀ تطبیقی تحزب در منظومۀ فکری شهید بهشتی و علامه مصباح یزدی؛
در سپهر سیاست ایران عموماً بار معنایی حمل‌شده بر حزب، وجهه‌ای غیربومی یافته است. از این‌رو برخی از اندیشمندان اسلامی معاصر قائل به گونه‌ای مذمومیت برای این پدیده‌اند و اساساً آن را نفی می‌کنند. در مقابل، در اندیشۀ عده‌ای دیگر نیز اصل تحزب حائز نوعی مطلوبیت اسلامی است که بهره بردن از آن را در جامعۀ اسلامی مقدور و بلکه مطلوب می‌نماید. برخی دیگر نیز قائل به این نگاه‌اند که برای نظارت نهادینه‌شده بر ارکان قدرت، باید نیروی مجهز و فعالی وجود داشته باشد تا در وقت خود، معروف را در جامعه محقق و از منکرات جلوگیری نماید و ازآنجاکه این امر، مقدمۀ امربه‌معروف است و مقدمۀ واجب نیز واجب است، تشکیل حزب برای این امر مهم، ضروری محسوب می‌شود.

گروه راهبرد «سدید»؛ محمد جعفری: یادداشت پیش‌رو برآن است تا ضمن مطالعۀ تطبیقی نگاه آیت‌الله شهید بهشتی و آیت‌الله مصباح یزدی به پدیدۀ حزب و بررسی جایگاه آن در منظومۀ فکری این دو اندیشمند اسلامی، علاوه بر واکاوی نقاط افتراق و وجوه تشابه میان اندیشۀ آن‌ها، به ریشه‌یابی علل تفاوت‌های موجود بپردازد. به بیان دقیق‌تر، تلاش نگارنده واکاوی اختلاف زوایای نگاه این دو اندیشمند (که بعضاً به‌عنوان دو سر مناقشات فکری موجود در این‌خصوص انگاشته می‌شوند) به مقولۀ تحزب و ارائۀ قرائتی خاص از این اختلاف است؛ به‌گونه‌ای که براساس آن، انطباقات قابل تأملی در خلال همین اختلافات نمایان خواهد شد.

حزب و مقولۀ تحزب در تاریخ معاصر ایران همواره پدیده‌ای چالش‌برانگیز بوده است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چالش‌های فراروی تحزب در کشور و نظرات مختلف موافقین و مخالفین به‌واسطۀ تحولات بنیادین و ایدئولوژیک نظام، محل بحث دوباره یافت و هیچ‌گاه از صحنۀ سیاست در کشور حذف نشد.

در سپهر سیاست ایران عموماً بار معنایی حمل‌شده بر حزب، وجهه‌ای غیربومی یافته است. از این‌رو برخی از اندیشمندان اسلامی معاصر قائل به‌ گونه‌ای مذمومیت برای این پدیده‌اند و اساساً آن را نفی می‌کنند. در مقابل، در اندیشۀ عده‌ای دیگر نیز اصل تحزب حائز نوعی مطلوبیت اسلامی است که بهره بردن از آن را در جامعۀ اسلامی مقدور و بلکه مطلوب می‌نماید. برخی دیگر نیز قائل به این نگاه‌اند که برای نظارت نهادینه‌شده بر ارکان قدرت، باید نیروی مجهز و فعالی وجود داشته باشد تا در وقت خود، معروف را در جامعه محقق و از منکرات جلوگیری نماید و ازآنجاکه این امر، مقدمۀ امربه‌معروف است و مقدمۀ واجب نیز واجب است، تشکیل حزب برای این امر مهم، ضروری محسوب می‌شود.

در این ارتباط، وجیزۀ پیش‌رو برآن است تا ضمن مطالعۀ تطبیقی نگاه آیت‌الله شهید بهشتی و آیت‌الله مصباح یزدی به حزب و بررسی جایگاه آن در منظومۀ فکری این دو اندیشمند اسلامی، علاوه بر واکاوی نقاط افتراق و وجوه تشابه میان اندیشۀ آن‌ها، به ریشه‌یابی علل تفاوت‌های موجود بپردازد. به بیان دقیق‌تر، تلاش نگارنده واکاوی اختلاف زوایای نگاه این دو اندیشمند (که بعضاً به‌عنوان دو سر مناقشات فکری موجود در این‌خصوص انگاشته می‌شوند) به مقولۀ تحزب و ارائۀ قرائتی خاص از این اختلاف است؛ به‌گونه‌ای که براساس آن، انطباقات قابل تأملی در خلال همین اختلافات نمایان خواهد شد.

 

الف) وجوه افتراق

علامه مصباح: تفرقه و تشتت

شهید بهشتی: این حرف‌ها خطرناک است. نبود حزب و تشکل، بیشتر موجب تفرقه و تشتت می‌شود

آیت‌الله مصباح یزدی حزب را عامل تفرقه و انشقاق و اساساً فرجام تحزب را از بین رفتن وحدت می‌داند. وی معتقد است دسته‌دسته و گروه‌گروه شدن، یک عذاب الهی است، نه یک هنر یا خدمت تا کثرت‌گرایان (پلورالیست‌ها) به نام توسعۀ سیاسی، آن را به مردم هدیه دهند. رئیس مؤسسۀ امام خمینی استدلالی ریاضی‌گونه نیز برای این فرضیه مطرح ساخته و قائل به آن است که با تکثر، توان‌ها صرف مبارزه با یکدیگر خواهد شد و بازدهی و برایند، صفر و حتی زیر صفر خواهد شد؛ چراکه در نتیجۀ مبارزۀ دو نیروی مخالف، دو نتیجه ممکن است به دست آید؛ اگر هر دو طرف مساوی باشند، برایند صفر خواهد شد و اگر یکی از دیگری قوی‌تر باشد، دیگری را شکست خواهد داد، ولی آن چیزی را هم که دارد از دست می‌دهد. بر این اساس، وی بر این اعتقاد است که بدترین عقوبتی که بر یک ملت نازل می‌شود، دسته‌دسته و گروه‌گروه شدن است که نتیجه‌ای جز به جان هم افتادن ندارد. لذا خداوند این چنددستگی و اختلاف را عذاب می‌داند، لیکن برخی آن را برای خود افتخار می‌دانند.

به اعتقاد شهید بهشتی، هرچند مسئلۀ گروه‌گروه و دسته‌دسته شدن می‌تواند خطرآفرین باشد، ولی اگر قرار باشد مردم متشکل نشوند و سازمان‌دهی و هدایت شبکه‌ای و شکل‌یافته نداشته باشند، چطور می‌توان آن‌ها را به کار گرفت؟ آیا می‌توانند راه متناسب با حرکت خود را آگاهانه و بااطمینان پیدا کنند؟

در نقطۀ مقابل، به اعتقاد شهید بهشتی، خطر فقدان احزاب به‌مراتب برای وحدت بیشتر است؛ چراکه «اگر در جامعه‌ای حزب و تشکیلات رسمی نباشد، مسلماً در آن جامعه گروه‌هایی پیدا می‌شوند، اطراف هر شخصیتی و هر صاحب‌نفوذی، افراد گرد می‌آیند و به‌جای آنکه احزاب و سازمان‌های متشکل باشند، باندهای خطرناک فاقد تشکل و مسؤولیت و انضباط تشکیلاتی به وجود می‌آیند که خطرشان برای وحدت، چندین درجه بیشتر است.»

وی که به‌عنوان یکی از جدی‌ترین حامیان تحزب در تاریخ انقلاب شناخته می‌شود، دیدگاه فوق را تنها یک روی سکه می‌داند و در مقابل آن، این چالش اساسی را مطرح می‌سازد که هرچند مسئلۀ گروه‌گروه شدن، حزب‌حزب و دسته‌دسته شدن، به‌راستی می‌تواند خطرآفرین باشد، ولی اگر قرار باشد مردم متشکل نشوند و این نیروی مردمی که همواره بار انقلاب بر دوش‌شان بوده است، سازمان‌دهی و هدایت شبکه‌ای و شکل‌یافته نداشته باشند، چطور می‌توان آن‌ها را به کار گرفت؟ آیا مردم می‌توانند راه متناسب با حرکت خود را آگاهانه و با اطمینان و به‌راحتی پیدا کنند؟ او خود به این مسئله پاسخ می‌دهد که در چنین شرایطی، «هرکسی باید مدتی سرگردان باشد، به این در و آن در بزند تا به حرف این و آن گوش بدهد و مدت‌ها برای جمع‌بندی مطالبی که شنیده است، زحمت بکشد و تازه معلوم نیست نتیجه‌ای به‌ دست می‌آورد یا نه.»

از این گذشته، به بیان شهید مظلوم، واقعیت عینی در جامعۀ ما آن است که اگر تودۀ مسلمان متشکل نباشند، دیگرانی هستند که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، از سال‌ها پیش در خط تشکل افتاده‌اند و تجربۀ سازمان‌دهی و سازمان‌یابی دیرینه دارند و به‌عنوان یک اقلیت درکمین‌نشسته، منتظرند تا در اولین فرصت، این تودۀ به‌پاخاسته را طعمۀ خود قرار دهند. بر این مبنا، متفکر شهید تشکیلات را لازم دانسته و خطر آن را برای وحدت جامعه از بی‌تشکیلاتی کمتر قلمداد کرده است.

 

علامه مصباح: حزب، غربی و مبنایش قدرت‌خواهی است

شهید بهشتی: حزب شیطان، غربی است، اما حزب خدایی، نه

از سوی دیگر، علامه مصباح ماهیت حزب را غربی دانسته و لازمۀ تحزب را منفعت‌جویی و هدف قرار دادن کسب قدرت قلمداد می‌کند. به بیان وی، «در ساختارهای رایج غربی، چند نفر خاص در رأس حزب قرار می‌گیرند و رأی‌گیری و انتخابات نیز گاه وجه سمبلیک پیدا می‌کند و در نهایت، بیش از کار تشکیلاتی، انگیزه‌هایی نظیر قدرت‌طلبی یا نفع مالی برجسته می‌شود.»

آیت‌الله ادعای خود را با توسل به طرح برخی واقعیت‌ها پیش می‌کشد و می‌گوید: «بعضی از احزاب برای پیروزی در انتخابات، از اموال شهرداری، کارکنان شهرداری، ماشین‌های شهرداری، اموال بانک‌ها، امکانات دانشگاه‌ها، امکانات وزارت آموزش‌وپرورش و مدارس و از خیلی چیزهای دیگر استفاده می‌کنند (با اینکه تمام این‌ها در قانون آمده است که ممنوع می‌باشد)، اما در موارد زیادی، از همۀ این‌ها استفاده کردند!» با این اوصاف، او انگیزه‌های مادی و دنیوی در فعالیت‌های حزبی را بسیار مؤثر می‌داند و معتقد است این موضوع اساساً ناسازگار با بینش اسلامی است.

این در حالی است که متفکر شهید، قدری جزئی‌تر با پدیدۀ حزب مواجه می‌شود و با قائل بودن به گونه‌ای تمایز در این بین، در معنایی که از یک حزب و گروه سیاسی ارائه می‌دهد، به دو دیدگاه اشاره می‌کند:

الف) معنای اسلامی و صحیح که بدین‌ترتیب است: «یک گروه دارای نقطه‌نظرهای اسلامی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی هماهنگ و یکپارچگی در عمل و همچنین همسازی در طرح و برنامه و اجرا در جهت دستیابی به یک هدف الهی و اصیل که بسیار مفید است و از ضرورت‌ها می‌باشد.» شهید بهشتی حزب و تشکل سیاسی را به این معنا، مفید به حال انقلاب و کشور و از ضروریات می‌داند.

ب) معنای رایج و غربی که در آن منظور از حزب، گروهی است که طالب قدرت هستند و با به راه انداختن سازوکارهای مشخص، سعی در رسیدن به قدرت دارند و نقطه‌نظر مشترک آن‌ها نیز دستیابی به قدرت است. شهید بهشتی این مفهوم از یک حزب و تشکل را بسیار خطرناک و مضر می‌داند و آن را مزاحم و مانعی بزرگ در راه رسیدن جامعه به تعالی به‌شمار می‌آورد.

شهید بهشتی معنای رایج و غربی را که در آن منظور از حزب گروهی است که با به راه انداختن سازوکارهای مشخص سعی در رسیدن به قدرت دارند و نقطه‌نظر مشترک آن‌ها نیز دستیابی به قدرت است، بسیار خطرناک و مضر می‌داند و آن را مزاحم و مانعی بزرگ در راه رسیدن جامعه به تعالی به‌شمار می‌آورد

به بیان دقیق‌تر، از منظر شهید بهشتی، به‌طور کلی تشکل بر دو قسم است: یک قسم آن ضدخدا و ضداسلام است و نوع دیگر آن خدایی و اسلامی است. وی در تبیین مختصات تشکل ضداسلام تصریح می‌کند: «تشکل ضدخدا و ضداسلام، آن تشکلی است که با دو نفر یا سه نفر یا ده نفر یا هزار نفر یا پانصد هزار نفر یا دو میلیون نفر یا پنج میلیون نفر دور هم جمع بشوند بگویند فقط ما، آدم خوب کجا پیدا می‌شود؟ البته در داخل ما!‌ بیرون چطور؟ خبری نیست! آقا اندیشۀ خوب کجا پیدا می‌شود؟ اگر می‌خواهی سراغ آن را بگیری، بیا همین‌جا دوروبر ما ! آن‌طرف‌تر چطور؟ نه دیگر، بیرون ما خبری نیست!‌ برنامه‌ریزی خوب کجا پیدا می‌شود؟ فقط ما! اخلاص در نیت کجا پیدا می‌شود؟ البته در جمع ما! بیرون جمع شما چطور؟ آن‌ها همه شیطانی و اهریمنی است. حال می‌خواهد مال یک فرد باشد یا مال یک تشکیلات.» متفکر شهید خاطرنشان می‌سازد که «تشکل انحصارطلب و انحصاراندیش از جانب هر فرد و هر گروه و هر جمع باشد، شیطانی از آب درمی‌آید. معنای طاغوت همین است که طاغوت می‌گوید من! غیر از من هیچ‌چیز! آن‌وقت در برابر حق و در برابر خلق کارش به طغیان کشیده می‌شود، سرکش می‌شود. ابلیس همین را می‌گفت. حال اگر جمع هم همین را بگوید، یک حزب بگوید، یک سازمان بگوید، بگوید فقط من! این راهش به دوزخ است. این راهش به زندگی شیطانی است. خوب این تشکل باطلی است، هرقدر تشکل در این زمینه قوی‌تر باشد، باطل قوی شده.»

اما وی در توصیف شرایط تشکل حق، معتقد است تشکل الهی آن است که نیروهای مؤمن به خدا، نیروهای مؤمن به ارزش‌های الهی و انسانی، بگویند ما متشکل می‌شویم تا در حد توانمان از این ارزش‌ها دفاع کنیم و صاحبان این ارزش‌ها در نظر ما محترم و معتبرند؛ هرجا که باشند، خواه داخل تشکیلات ما باشند، خواه خارج تشکیلات ما. این می‌شود تشکل الهی. در واقع شهید مظلوم، دو گروه را با هم جمع نمی‌زند تا همچون آیت‌الله مصباح، جملگی را با چوب غربی بودن براند، بلکه در جمع‌بندی این موضوع، آن اولی را حزب‌الشیطان می‌نامد و به دومی عنوان حزب‌الله می‌دهد.

 

علامه مصباح: تشکیلات هیئت و مسجد، مدل بومی تشکل بوده و همین مطلوب است

شهید بهشتی: این مدل کافی نیست و کارآمدی لازم را ندارد

فصل تمایز دیگر میان دیدگاه این دو اندیشمند اسلامی، در ساختار و نوع کارکرد آن است. علامه مصباح ضمن اشاره به تجربۀ تاریخی جمعیت هیئت‌های مؤتلفه، بر این اعتقاد است که مناسب‌ترین مدل تجربه‌شده تاکنون همین ساختار بوده و نظر مثبت حضرت امام (ره) در این‌خصوص نیز مهر تأییدی بر آن است. وی در بازخوانی این رویکرد پیشوای انقلاب، خاطرنشان می‌سازد امام (ره) در پاسخ به اعضای چند هیئت سینه‌زنی و مذهبی که خواستار خدمت به انقلاب بوده و از امام راه‌وچاه را جویا شده بودند، فرمودند:‌ «بیایید این هیئت‌ها را به هم نزدیک کنید، ائتلاف کنید. هیئت‌ها جدا باشند، هر هیئتی سر جای خود و در محلۀ خود باشد، هرکدام هم اعضای خود را داشته باشند، روش کار هیئت را هم خودتان انتخاب کنید، گوینده، منبری و مداح هیئت به انتخاب خودتان باشد، اما سعی کنید با هیئتی که در همسایگی شماست، رابطه برقرار کنید، در مشترکات با هم همکاری کنید، بنشینید اصول مشترکی تنظیم کنید، این هیئت‌ها با حفظ استقلال داخلی خود، با هم در امور مشترک ائتلاف کنند.»

علامه مصباح ضمن اشاره به تجربۀ تاریخی جمعیت هیئت‌های مؤتلفه، بر این اعتقاد است که مناسب‌ترین مدل تجربه‌شده تاکنون، همین ساختار بوده و نظر مثبت حضرت امام (ره) در این‌خصوص نیز مهر تأییدی بر آن است

در واقع به اعتقاد آیت‌الله، اصل این مدل از امام (ره) بود و عنوان «هیئت‌های مؤتلفه» از اینجا پیدا شد. وی بر این نکته تکیه دارد که امام نفرمودند بروید حزب واحدی تشکیل دهید، بلکه فرمودند هرکدام هیئت و سلیقۀ خودتان را داشته باشید، فقط افرادی از این احزاب برای هماهنگی با هم ارتباط برقرار کنند. بنابراین صرف مدل هیئت‌ها و تشکیلات فعال در مساجد برای فعالیت‌های جمعی کفایت می‌کند.

در مقابل اما شهید بهشتی علی‌رغم اینکه مساجد را هستۀ اصلی اجتماع و تعاون اجتماعی می‌دانست، اکتفای به سامان‌دهی مساجد و قدرت آن‌ها برای تشکل و ایجاد همگرایی را، که در انقلاب مورد استفاده قرار گرفت، برای دوران حکومت اسلامی، سازندگی در پی آن و پیاده‌سازی و تحقق آرمان‌های جامعۀ اسلامی کافی نمی‌شمرد. به نظر او، ایجاد احزاب برای ایجاد انسجام در نیروهای انقلابی و اسلام‌گرا، ضروری بود.

اما با وجود این قبیل نقاط افتراق، با بررسی دقیق‌تر منظومۀ این دو اندیشمند اسلامی، درمی‌یابیم که وجوه تشابه انکارناپذیری در این میان مطرح است که تا حد زیادی نگاه این دو را همگرا می‌سازد.

 

ب) وجوه تشابه

تأکید بر کار جمعی

آیت‌الله مصباح قائل به آن است که ما باید تشکل‌های دینی قوی داشته باشیم، اما نه با مدل غربی حزب. ما در اسلام مدل حزب نداریم. وی ضمن تأکید بر تقویت فرهنگ کار جمعی در جامعه، تصریح می‌کند برای مبارزه با شیاطینی که کیان، نظام و دین ما را هدف گرفته‌اند، نمی‌توان به کار فردی اکتفا کرد. باید کار جمعی کرد. کار جمعی هم تشکل، ارتباط و همبستگی می‌خواهد.

به بیان دقیق‌تر، علامه معتقد است از نظر اسلام، ما باید جمعیت‌ها و تشکل‌هایی برای فعالیت‌های سیاسی داشته باشیم، اما نه با مفهوم حزبی که در غرب وجود دارد که هرچه شورای مرکزی گفت، همه آن را اطاعت کنند. چنین چیزی در اسلام نیست.

آیت‌الله مصباح قائل به آن است که ما باید تشکل‌های دینی قوی داشته باشیم، اما نه با مدل غربی حزب. وی ضمن تأکید بر تقویت فرهنگ کار جمعی، تصریح می‌کند برای مبارزه با شیاطینی که کیان، نظام و دین ما را هدف گرفته‌اند، باید کار جمعی کرد. کار جمعی هم تشکل، ارتباط و همبستگی می‌خواهد

شهید بهشتی نیز معتقد بود ایجاد حزب، راهی است جهت یافتن نیروهای توانمند برای واگذاری امور جامعۀ اسلامی به ایشان. وی که به حزب به‌عنوان محملی برای کادرسازی و تربیت نیرو برای آیندۀ انقلاب می‌نگریست، ایجاد هماهنگی بین نیروها، تقسیم مسئولیت درست در دوران سازندگی و حکومت دینی، امکان بسیج گسترده‌تر طیف‌های مختلف مؤمنین و وحدت آن‌ها در جامعه را مستلزم متشکل شدن می‌دانست. وی حزب را بستری برای رشد استعدادها، کسب تجربۀ مدیریت و یافتن نیروهای توانمند برای ادارۀ بخش‌های مختلف کشور می‌دانست. شهید بهشتی همچنین قائل به آن بود که برای اجرای نقطه‌نظرهای کلان و خطوط کلی مورد نظر رهبری جامعه و نیز برای عملیاتی کردن تصمیمات جزئی، حساس و فوری، غیر از حمایت عمومی و پشتوانۀ مردمی، به یک سیستم اجرایی نیاز است و حزب و تشکل اسلامی دقیقاً همین نقش را ایفا می‌کند.

متفکر شهید در این باب توصیه می‌کرد که «بدون تشکیلات حرکت کردن را نپسندید که در چنین صورتی، روز پشیمانی در برابرمان قرار خواهد گرفت.» وی برپایۀ این اصل که یک گروه پنجاه‌نفری متشکل می‌تواند یک جمعیت پانصدنفری بی‌تشکل را از پا درآورد، قائل به آن است که «باید تشکل داشت، والا حوادث می‌آید و بر ما مسلط می‌شود. اگر آدم بی‌برنامه باشد، اگر نیروها بدون تشکل باشند، اگر برنامه‌ریزی و رهبری مناسبی نباشد، حوادث می‌آیند ما را این‌طرف و آن‌طرف می‌برند، درحالی‌که شأن انسان این نیست. شأن انسان این است که او مسلط بر حوادث باشد.»

 

اصالت از ارزش‌ها نباید به اشخاص تقلیل یابد

مبنای انتخاب اصلح در منظومۀ فکری آیت‌الله مصباح، همواره تکیه بر ارزش‌ها بوده است. وی با پای‌فشاری بر این موضوع، همواره بر ایدۀ انتخاب صالح مقبول به‌جای اصلح قابل، خط بطلان کشیده است و آن را عاملی برای سهم‌خواهی‌ها تلقی می‌کند. به اعتقاد علامه، چنانچه «ارزش‌ها» به‌جای «هم‌حزبی بودن» مورد تأکید قرار گرفت، دیگر سهم‌خواهی نیز کم‌رنگ خواهد شد.

شهید بهشتی نیز با زبانی دیگر بر همین گزاره صحه گذاشته و نشستن اشخاص در جایگاه ارزش‌ها را یکی از مصیبت‌های زمان می‌داند. وی ضمن خطرناک قلمداد کردن این رویه، انقلاب اسلامی را انقلاب ارزش‌ها دانسته و تصریح نموده است که حمایت‌ها و انتخاب‌ها باید برمبنای معیارها و ارزش‌ها باشد. لذا باید در مورد ارزش‌ها سخت‌گیر بود و این موضوعی نیست که بتوان در قبال آن مسامحه به خرج داد و صلح کرد.

 

نفی نگاه انحصاری به خود

آیت‌الله مصباح آفت بزرگ احزاب را رقابت‌های ناسالم میان آن‌ها می‌داند. وی در اثبات این گزاره که «عضویت در یک حزب یا گروه یا دسته، وابستگی فکری و علاقۀ غیرعقلانی به‌ وجود می‌آورد»، خاطرنشان می‌سازد اگر در یک انتخابات، از اعضای یک حزب که کاندیدایی مجزا برای خود معرفی کرده، پرسیده شود «انصافاً کاندیدای حزب دیگر از این کاندیدای شما اصلح نیست؟ گاهی به زبان هم می‌آورد که اصلح است، اما به‌هرحال حزب تصمیم گرفته! خط سیاسی است! جبهۀ ما این‌گونه اقتضا می‌کند! قول دادیم به تصمیمات هم‌جبهه‌ای خود وفادار باشیم!» علامه معتقد است چنین رویه‌ای در هیئت‌های مذهبی موضوعیت ندارد و کلیۀ مسئولیت‌ها برمبنای صلاحیت حقیقی توزیع می‌شوند.

علامه معتقد است ما باید تشکل‌هایی داشته باشیم، اما نه با مفهوم حزبی که در غرب وجود دارد که هرچه شورای مرکزی گفت، همه آن را اطاعت کنند. شهید بهشتی در همسویی با علامه، تصریح می‌کند: «اگر قرار باشد بساط حزب‌بازی و گروه‌گرایی در جامعۀ ما گسترده شود، وحدت مسلمانان در خطر خواهد بود»

شهید بهشتی نیز همان‌گونه که در سطور فوق اشاره شد، تشکل انحصارطلب و انحصاراندیش را شیطانی قلمداد کرده و آن را با طاغوت یکسان می‌انگارد؛ چراکه هر دو صرفاً می‌گویند «من». لذا فرجام آن را دوزخ تصویر می‌کند. بر این اساس، متفکر شهید اکیداً توصیه می‌کند «تشکل‌ها در عین حال که می‌کوشند تا هرچه می‌توانند وسیع‌تر، گسترده‌تر و فراگیرتر باشند، انحصارطلب نباشند و برای هر سمت و مسئولیت بگردند ببینند چه‌کسی صالح‌تر است. خواه این فرد صالح‌تر رسماً عضو این تشکیلات باشد، خواه نباشد.»

وی در اثبات قابل تحقق بودن این رویه، به عملکرد حزب جمهوری اسلامی در دو انتخابات مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی اشاره می‌کند که در لیست انتخاباتی این حزب، عناصری حضور داشتند که اساساً عضو حزب نبودند و در احزاب دیگر عضویت داشتند، لکن بدون آنکه حرفی از ائتلاف در میان باشد، حزب جمهوری اسلامی اسم آن‌ها را در فهرست انتخاباتی خود قرار داد.

این رویه دقیقاً همان چیزی است که آیت‌الله مصباح نیز در انتخابات مجلس نهم خطاب به اعضای جبهۀ پایداری (که خود را منتسب به وی می‌دانند)، به آن توصیۀ اکید داشت. علامه تأکید داشت برای شما مهم نباشد که افراد در چه لیست‌هایی هستند؛ اگر به فرد اصلح رسیدید، آن را در لیست خود قرار دهید. به بیان دقیق‌تر، وی قائل به آن بود که اگر فردی را اصلح یافتید که عضو گروه شما نبود، تکلیف آن است که او را نیز در لیست انتخاباتی خود جای دهید. شایان ذکر است همین رهنمود باعث شد تا در تهران پنج نفر به‌عنوان کاندیدای مشترک با لیست انتخاباتی رقیب (جبهۀ متحد اصول‌گرایان) توسط جبهۀ پایداری معرفی شوند و فراتر از آن بر همین اساس، نام دکتر حداد عادل در جایگاه یکی از سرلیست‌های جبهۀ پایداری قرار گرفت.

 

رهبری حزب

آیت‌الله مصباح برای جلوگیری از ایجاد انحراف در تشکیلات، به وجود شورایی بالادستی تحت عنوان شورای فقهی قائل است. وظیفۀ این شورا که به‌نحوی بالاترین رکن تشکیلات به‌شمار می‌آید، ترسیم خط‌مشی و رئوس کلی سیاست‌های حزب است و مراقبت از مطرح شدن مباحث فردی، سلیقه‌ای و قبیله‌ای را به‌عهده دارد.

شهید بهشتی نیز برپایۀ همین نگرانی، ضمن اشاره به ماجرای تغییر مشی ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق و انحراف پدیدآمده در این تشکیلات، تصریح می‌کند: «حوادث سال 1354 و آن اعلام مواضع خاصی که پیش آمد، همۀ ما را نگران‌تر کرد و برای ما هشیارباش بود که حرکت متشکل باید از یک نوع هدایت و رهبری متعهد واجد شرایط برخوردار باشد.»

 

لزوم وجود انگیزه‌های دینی و کار برای خدا

آیت‌الله مصباح که همچنان مدل هیئت‌های مذهبی را کارآمدتر و بومی‌تر از حزب می‌داند، معتقد است «در هیئت‌های مذهبی، انگیزه دین است و اگر کسی در میان جمعیت یا هیئتی انتخاب می‌شود که نقش بیشتری ایفا کند، برای این است که واقعاً تشخیص داده‌اند او واقعاً می‌تواند بیشتر خدمت بکند.» به بیان وی، «در حزب امکان سوءاستفاده از امکانات خارجی یا تبلیغات سوء و مسائلی از این قبیل هست، اما در هیئت‌های مذهبی نیست و یا خیلی کم است. لذا با یکدیگر قابل مقایسه نیستند؛ چراکه کسانی که در هیئات شرکت می‌کنند، انگیزۀ دینی دارند.»

وجه مشترک اندیشۀ این دو عالم، در «تشکل اسلامی» است که دربرگیرندۀ کلیۀ نیازهای جمعی و بایسته‌های تشکیلاتی باشد، مضرات حزب به مفهوم غربی و پیامدهای منفی آن را به‌دنبال نداشته و در عین حال، حامل ارزش‌های اسلامی نیز باشد

شهید بهشتی نیز بر داشتن بینش و خط‌مشی اسلامی تأکید فراوانی دارد و تصریح می‌کند که تفکر خالص اسلامی باید مبنای عمل تشکل‌ها و احزاب فعال در کشور باشد. وی که گروه‌های مختلف را به‌طور جدی از گرایش به اندیشه‌های غربی و سوسیالیستی پرهیز می‌دهد، در همسویی انکارناپذیری با علامه مصباح، تصریح می‌کند: «اگر قرار باشد بساط حزب‌بازی و گروه‌گرایی و انحصارطلبی در جامعۀ ما گسترده شود، وحدت مسلمان در خطر خواهد بود.» شهید مظلوم در تبیین اینکه چه باید کرد، خاطرنشان می‌سازد: «ما در این زمینه در اسلام و قرآن، تعلیم زیبایی داریم مبنی بر اینکه ای‌مؤمنان‌، ای تک‌تک مردان و زنان باایمان، ای‌مجموعه‌های به‌وجودآمده از مردان و زنان باایمان، راه اسلام راه مسابقه در خیرات است. مسابقه بگذارید در خود ساختن و محیط ساختن و الگوی مطلوب‌تر و اسلامی‌تر شدن. گروه‌گروه باشید، اما در یک مسابقۀ مثبت، نه در یک مسابقۀ تخریبی منفی. رمز کار در اینجاست و این را باید درست کرد.»

 

تأکید بر تشکل اسلامی به‌جای اصرار بر حزب

دست‌آخر باید عنایت داشت که هیچ‌یک از این دو اندیشمند نسبت به تعبیر حزب، اصراری ندارند. علامه مصباح از اساس حزب را غیربومی می‌داند و معتقد است ما باید جمعیت‌ها و تشکلاتی برای فعالیت‌های سیاسی داشته باشیم، اما نه با مفهوم حزبی که در غرب وجود دارد که هرچه شورای مرکزی گفت، همه آن را اطاعت کنند. چنین چیزی در اسلام نیست. ممکن است حزب از بعضی جهات محسناتی هم داشته باشد، اما جهات عیبی دارد که چنانچه روش بهتری داشته باشیم، چرا آن را انتخاب نکنیم؟ وی روش بومی و اسلامی را همان هیئت‌های مذهبی برمی‌شمارد.

باید بخش زیادی از تفاوت‌های میان نگاه این دو اندیشمند را ناشی از اختلاف مقطع زمانی و به تبع آن، اختلاف مقتضیات مختص آن تفسیر کرد؛ چراکه یکی بایسته‌های تحزب را ناظر به دهۀ اول انقلاب تبیین می‌کند و دیگری بر اساس دهۀ چهارم و با در نظر داشتن انباشتی از تجربیات چهل‌ساله به آن می‌پردازد

شهید مظلوم نیز اصراری بر حزب به معنی رایج آن ندارد و حزب را به‌معنای تشکل و شکل دادن نیروها، وسیلۀ به وجود آوردن طرح و برنامه و نقطه‌نظرها و موضع‌گیری‌ها و کادر هماهنگ می‌داند و تشکیلات را لازمۀ ادارۀ حکومت و سازندگی برمی‌شمرد. برای او اصل، تشکل است، نه حزب و معتقد است تشکیلات ما می‌تواند نام‌های دیگری غیر از حزب داشته باشد. مهم آن است که ماهیت آن اسلامی باشد و مبتنی بر ارزش‌های دینی عمل کند.

با این وصف، باید گفت وجه‌مشترک اندیشۀ این دو عالم در «تشکل اسلامی» است که دربرگیرندۀ کلیۀ نیازهای جمعی و بایسته‌های تشکیلاتی بوده، مضرات حزب به مفهوم غربی و پیامدهای منفی آن را به‌دنبال نداشته و در عین حال، حامل ارزش‌های اسلامی نیز باشد.

گذشته از آن، باید به این واقعیت اذعان داشت که شهید بهشتی مقولۀ تحزب را اساساً ناظر به قدرت و انتخابات تحلیل نکرده و با عنایت به شرایط ویژۀ اوایل انقلاب، آن را فقط وسیله‌ای برای کادرسازی و پرورش نیرو جهت ادارۀ امورات نظام نوپا تلقی می‌کند. این در شرایطی است که در مقابل مدل مطلوب آیت‌الله مصباح، فارغ از این موضوع، همواره چالش‌هایی معطوف به مقولۀ انتخابات نظیر ائتلاف حزبی و ایدۀ انتخاب اصلح و... قرار می‌گیرد. بدیهی است که چالش‌هایی از این جنس، عموماً در مقابل حزب جمهوری اسلامی به‌عنوان مدل مطلوب شهید بهشتی، در آن برهۀ زمانی مطرح نبود.

از این‌رو باید بخش زیادی از تفاوت‌های میان نگاه این دو اندیشمند به مقولۀ حزب را ناشی از اختلاف مقطع زمانی و به تبع آن، اختلاف مقتضیات مختص آن تفسیر کرد؛ چراکه یکی بایسته‌های تحزب را ناظر به دهۀ اول انقلاب و نیاز مفرط نظام به نیروهای سازمان‌یافته و آموزش‌دیده تبیین می‌کند و دیگری براساس دهۀ چهارم و با در نظر داشتن انباشتی از کلیۀ تجربیات موجود در این چهار دهه به آن می‌پردازد.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha