به گزارش «سدید»؛ «با مرگ من زندگی کن» از نوشتههای «میشل رُستَن» طی روزهای اخیر، به ترجمه بیتا ترابی و از سوی نشر کتابکوچه روانه کتابفروشیها شده است. این رمان که برای نویسنده و نمایشنامهنویس فرانسوی خود جوایز جهانی مختلفی از جمله «گنکور» را به ارمغان آورده روایتی طنزآمیز از مرگ را پیش روی مخاطب میگذارد. نکات بیشتر درباره این رمان را در گپ و گفتی با مترجم آن میخوانید.
مخاطب دربرابر رمانی اتوبیوگرافیک
رمان «با مرگ من زندگی کن» روایتگر زندگی والدینی است که پسر ۲۱ ساله خود را از دست میدهند. راوی، پسر خانواده است، جوانی که دیگر زنده نیست. «بیتا ترابی» مترجم این کتاب درباره اینکه مخاطبان اصلی رمان «با مرگ من زندگی کن» چه کسانی هستند میگوید: «همه آنهایی که عزیزی از دست دادهاند با این داستان ارتباط میگیرند. حتی فارغ از این مسأله، «نیستی» و «فقدان» از آن موضوعاتی به شمار میآید که ذهن آدمها را حتی در اوج زیستن نیز، گاهی به خود مشغول میکند. از این منظر گمان میکنم که هر مخاطبی میتواند به فراخور جهـــانبینی و دید خود با این رمان ارتباط بــگیرد.»
ترابی که این کتاب را از فرانسوی، زبان اصلیاش ترجمه کرده اضافه میکند: «یکی دیگر از نکاتی که این داستان را جذابتر کرده این است که در واقع خواننده با یک «رمان اتوبیوگرافی» مواجه میشود. در نتیجه مخاطب میداند که نویسنده، خودش این داستان را به نوعی زندگی کرده و از سر گذرانده است. درست مثل سینمای «مستند» که علاقهمندان زیادی دارد، از مستندهای اجتماعی تکاندهنده گرفته تا مستندهای محیط زیستی و تاریخی.»
این مترجم ادبیات فرانسه تأکید دارد که رمان اتوبیوگرافی حاصل تخیل صرف نیست و بخشی از آن برگرفته از حسها و تجربههای زیسته خود نویسنده است. او ادامه میدهد: «این رمان هم داستانی نیمهواقعی، نیمهخیالی است و همین سبب اثرگذاری بیشتر آن به روی مخاطبان میشود. البته انتخاب راوی رمان که غایب است هم هوشمندانه بوده، پسر مردهای که حرفهای ناگفته زیادی با پدر و مادرش دارد و حالا شرایطی فراهم شده تا ما هم صدای او را بشنویم. حتی میتوانیم از دریچه نگاه این پسر مرده به زندگی نگاه کنیم.»، اما یکی دیگر از نکاتی که درباره این کتاب خودنمایی میکند طنز تلخ نهفته در آن است. ترابی در این باره نیز میگوید: «داستان رمان موضوعی تکاندهنده است و ما مدام شاهد تلاطم روحی پدر و مادر شخصیت اصلی و ناظر دردی هستیم که آنان از این فقدان میکشند. با این حال زبان طنز و نگاه تیزبین پسر خانواده و نکاتی که گاهی یادآور میشود، جو را تلطیف میکند و این اثر را که به «مرگ» پرداخته، به «زندگی» نزدیک میکند. در واقع این بار عشق، به شکلی تازه به کمک انسان خسته و درمانده میآید.»
تجربهای برآمده از واقعیت
این مترجم همچنین درباره «میشل رُستَن» نویسنده کتاب «با مرگ من زندگی کن» هم تصریح میکند: «نویسنده این کتاب وقتی به یکباره پسرش را از دست داد، درگیر عمیقترین تکانههای روحی شد. دیگر هیچ چیزی رُستن و همسرش را تسلی نداد، حتی نمایشهایی که روی صحنه میبردند، با اینکه دلمشغولی اصلی آنها نمایش و تئاتر بود. او دیگر نتوانست به زندگی بازگردد تا اینکه حدوداً شش ماه بعد از این اتفاق تلخ، شروع به نوشتن این رمان میکند و اسم آن را هم «پسر» میگذارد، اسم اصلی کتاب، «پسر» است.» ترابی درباره چرایی تغییر عنوان کتاب در ترجمه فارسی آن میگوید: «پس از ترجمه کتاب و گفتگوهایی که با ناشر، پیرامون چاپ و پخش و مخاطب داشتیم، تصمیم به تغییر اسم آن گرفتیم. بگذارید باز هم به شرایطی که سبب تألیف این رمان شد اشارهای شود. رُستَن در حین نوشتن آن، خودش به این واقعیت رسید که با دردناکترین دردها هم میشود ناله سر داد یا با ترحم طلبیدن برای بدبختیهای دنیا زندگی کرد. به قول خود رُستن، هر کسی باید خودش راه آرام شدنش را پیدا کند. برای او نوشتن این کتاب، تسکینبخش بود. این درسی برای همه ما به شمار میآید.»
ترابی با اشاره به اینکه خود او نیز تجربهای از چنین فقدانهایی داشته، ادامه میدهد: «از اولین تجربههای من از مرگ، شنیدن خبر فوت یکی از همکلاسیهای دوره دبستانم بود که در دبستان همکلاسی بودیم، اما دبیرستانمان جدا شد.
۱۴-۱۳ سالم بود که شنیدم دوستم بر اثر تصادف در جاده فوت کرده. تصویری که از آن دختر در ذهن داشتم و هنوز دارم، این بود که همیشه میخندید و من در آن سن و سال کم، تا مدتها به این فکر میکردم که آن خنده و صورت حالا کجاست!»
او در پایان میگوید: «همه ما تجربه فوت و فقدان عزیزی را در میان دوستان یا افراد خانواده و فامیلمان داریم. مرگ و زندگی در هم تنیده شده است. انسان با اینکه این واقعیت را میداند، اما باز هم با مرگ نزدیکان و اطرافیانش سخت کنار میآید که البته طبیعی است. ما آدمها دوست داریم افراد نزدیک و خوب اطرافمان تا همیشه باشند و این «نیست شدن»، این «رفتن برای همیشه»، مثل یک حفره در دل و روح باقی میماند.»
مرگ پسر خانواده زمانی رخ داده که اوضاع خوب و بر وفق مراد بوده، والدینش هم احساس خوشبختی میکردند. از همین بابت هم بعد از این فقدان، دیگر هیچ چیزی یا هیچ اتفاقی نمیتواند منجر به تسلی خاطرشان بشود. نه برپایی مراسم تدفین باشکوه و نه حتی مرور خاطرات شیرین گذشته دیگر روح سرگشتهشان را آرام نمیسازد. ماجرا به همین منوال پیش میرود تا اینکه به شکلی اتفاقی متوجه موضوعی میشوند و تصمیم میگیرند همراه یکدیگرعازم سفری متفاوت شوند، سفری که میتواند سبب تسکین قلب و روحشان شود و حتی در آیندهشان هم تأثیر بگذارد.
انتهای پیام/
منبع:روزنامه ایران