به گزارش «سدید»؛ در سومین قسمت ویژه برنامه «ماجرای بهشتی» با حضور جواد منصوری عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و اولین فرمانده سپاه به موضوع شهید بهشتی و مسئله بنی صدر پرداخته شد.
چه شد در اولین انتخابات ریاست جمهوری بعد از انقلاب شهید بهشتی با اینکه مقبولیت داشت به عنوان گزینه مطرح نشد و در انتخابات شرکت نکرد؟
منصوری پاسخ داد: هرزمانی که از امام میپرسیدند چه کسی میخواهد مملکت را اداره کند؟ آیا روحانیون میخواهند مملکت را اداره کنند؟ ایشان با لحنی قاطع میگفتند نه افراد مختلفی هستند که توانایی این کار را دارند. باز از ایشان میپرسیدند پس چه کسی میخواهد مملکت را اداره کند؟ میفرمودند همان کسانی که انقلاب میکنند، مملکت را اداره هم میکنند. به عبارت دیگر حضرت امام میخواستند بگویند اینطور نیست که ما میخواهیم شاه برود و خودمان جای او بنشینیم بلکه منظورمان این است که افراد صالحی جای رژیم شاهنشاهی بنشیند. یعنی بحث اصلی امام (ره) این بود که روحانیون باید در کار تربیت، هدایت، آموزش، قضاوت و مجلس باشند به بیان دیگر استنباط من این است که ایشان متوجه بوده که کار اجرایی یکسری چالشهایی را برای روحانیون ایجاد میکند که ایشان نمیخواستند روحانیت در این چالش بیفتد.
وی افزود: من همیشه گفتم که دو مورد در سالهای اول انقلاب به انقلاب اسلامی ضربه زد؛ یکی اینکه روحانیت وارد کارهای اجرایی شد و دوم اینکه به دلایل امنیتی و بالاجبار روحانیت را از مردم جدا کرد. امام (ره) وقتی به قم رفتند به راحتی کنار مردم هستند. یک روز من و شهید کلاهدوز با امام درقم قرار داشتیم و دیدیم ایشان تو کوچه دم در ایستادند و مردم هم دسته دسته میآیند به دیدن ایشان و ما خیلی از این موضوع ناراحت شدیم، اما ایشان فرمودند که ناراحت نباشید و مشکلی پیش نمیآید.
مجری پرسید نظر شهید بهشتی درباره این رویکرد امام (ره) چه بود؟
عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی پاسخ داد: چیزی اظهار نکردند یا حداقل من چیزی نشنیدم، ولی در مجموع ایشان خودشان را کاملاً با دیدگاههای سیاسی و اجرایی امام (ره) هماهنگ میکردند. حتی رفتن ایشان به قم هم نشانهای است به این معنا که در کنار مجتهدین و علما قرار بگیرند و افراد اجرایی هم کار خودشان را انجام دهند، اما بعداً بالاجبارهم خودشان و هم دیگران در کارهای اجرایی وارد شوند. درهرحال تا یکسال اینطور بود که روحانیون یا در دادگاهها بودند یا مشغول تدوین قانون اساسی مجلس و مجلس خبرگان و اینها. در همان زمان خیلیها شهید بهشتی را انتخاب و با امام هم این موضوع را مطرح کردند، ولی امام مخالفت کرد، چون معتقد بود که قرار ما این است که روحانیون وارد کار اجرایی نشود و درنهایت هم بنی صدر رئیس جمهور شد. با این حال امام (ره) شهید بهشتی را رئیس دیوان عالی کشور به بیان امروز رئیس قوه قضائیه میکنند. حضرت امام معتقد بود آنچه که در بلند مدت سرنوشت کشور را تعیین میکند قوه قضائیه است و به همین دلیل هم شهید بهشتی را انتخاب کردند، ولی تا الان کمتر کسی به این موضوع توجه کرده است.
مجموع نظر حزب چه شد و جلال الدین فارسی چطور به عنوان گزینه مطرح شد؟
منصوری گفت: با شناختی که اکثر اعضای حزب از آقای فارسی داشتند، ایشان را به عنوان یک شخصیت سیاسی- انقلابی میشناختند بنابراین اعضا گفتند حالا که قرار است شهید بهشتی نباشد، آقای فارسی باشد.
خب در اینجا اختلافی بین بزرگان انقلاب رخ داد و منجر به یک وضعیت عجیبی شده و بنی صدر روی کار آمده است. چرا جامعه روحانیت از انتخاب حزب حمایت نکرد و بنی صدر روی کار آمد؟
اولین فرمانده سپاه توضیح داد: یک واقعیت تلخ وجود دارد و آن هم اینکه از اولین روز پیروزی انقلاب خیلیها انتظار داشتند که موقعیت، سمت و شهرتی پیدا کنند و وقتی پست و مقام نگرفتند ضد انقلاب شدند تا اینکه بحث انتخابات ریاست جمهوری پیش آمد وخیلیها به دلیل حسادت و رقابتی که با حزب و به ویژه با شهید بهشتی داشتند، بنی صدر را که میدانستند در مقابل شهید بهشتی قرار دارد انتخاب کردند. روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۸ وقتی بنی صدر تازه رئیس جمهور شده است من تازه فرمانده سپاه بودم و در مراسم اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در میدان آزادی من نشسته بودم، کنار من آقای خلخالی و کنار ایشان آقای بنی صدر نشسته بود. آقای خلخالی به من گفتند بچههای سپاه در گنبد سران خلق ترکمن را دستگیر کردند و اینها باید محاکمه شوند، اما این (بنی صدر) نمیگذارد و مخالف محاکمه است. پرسیدم چرا؟ گفت، چون میگوید من با انها دوستم و ما نباید کسی را محاکمه کنیم و چنین حرفهایی. درهمانجا آقای خلخالی گفت من الان میروم گنبد انها را دستگیر و اعدام میکنم و میگویم این اعدان به دستور فرمانده سپاه انجام شده تا بنی صدر از دست من ناراحت نشود و بعد از همانجا رفت گنبد و ساعت ۲ شب آنها را اعدام کرد وتصمیم را هم به گردن من انداخت و طوفانی علیه من در کشور راه افتاد. حدود دو سه هفته بعد همه این داستانها تمام شد، ولی نکته اینجاست که اقای خلخالی ملاحظه بنی صدر را میکند به خاطر اینکه با شهید بهشتی زاویه داشته است و از این نمونهها متعدد داریم.
شهید بهشتی معمولاً برای رفع این کدورتها و تلطیف فضا چه میکردند؟
منصوری پاسخ داد: معمولاً کاری نمیکردند، چون ذهنیتشان این بود که من کار خودم را انجام میدهم و به کسی کاری ندارم. بیشتر برای همه سوال بود که چرا ایشان انقدر محبوب امام و همه مردم است. مخصوصاً شهید بهشتی در مناظرهای که با تودهایها انجام داد محبوبیت بیشتری نسبت به محبوبیت قبلی خود پیدا کرد، چون هم شخصیت علمی محبوب داشت و هم ادب را در مناظره رعایت میکرد.
شواهد فراوانی داریم مبنی بر اینکه برخی از جامعه روحانیت نسبت به شهید بهشتی حسادت میکردند و این حسادت اشتباه بزرگان بوده که خسارت بزرگی هم به انقلاب زده است. نظر شما در این باره چیست؟
منصوری گفت: بله این موضوع بسیار مهمی است و اینکه باید خودسازی اخلاقی داشته باشیم و عاقبت بخیر بشویم، تعارف نیست. شهید بهشتی صد در صد اسلامی فکر و عمل میکرد. رفتارهایی که من از ایشان دیدم خیلی جالب بود مثلاً اینکه درباره افراد کمترین صحبت را میکردند و بارها و بارها به محض اینکه اذان میگفتند نماز میخواندند و اینها چیز کمی نیست. از نظر نظم و ادب و اعتنا به دیگران هم که حرف نداشتند و اینها چیزهای کم و معمولی نیست. شهید بهشتی درباره تشکیل شورای انقلاب و شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی معتقد بودند که بهتر است نماینده جریانهای مختلف باشیم و این تفکر باعث شد آدمهایی در حزب سرکار بیایند که خیلی هم همسو با جریان خط امام نباشند مثل مهندس بازرگان، اما عدهای هم گفتند حالا که بنی صدر حضور دارد چرا ما نباشیم؟ ولی نپرسیدند که چرا بنی صدر به شورای انقلاب رفت؛ اگرچه به نظرمن این فکر که بنی صدر به شورای اقلاب رفت فکر درستی نبود، چون ما نیروهای زجرکشیده و صالح انقلاب مثل شهید کلانتری و شهید قندی را داشتیم که میتوانستیم راحت از آنها استفاده کنیم، ولی خب به هر ترتیب این اتفاق نیفتاد. من سالها در زندان با این تیپ آدمها زندگی کرده بودم در هفته اول دی ماه سال ۱۳۵۷ به شهید بهشتی گفتم افراد گروههایی مثل مجاهدین خلق، نهضت آزادی و جبهه ملی قابل اعتماد نیستند وبرای رسیدن به قدرت کشور را به آتش میکشند و حتی این مثال را زدم که اگر به من بگویند مجاهدین خلق پرورشگاه بچههای شیرخواره را آتش زدند من باور میکنم، چون برای انها اصل، رسیدن به قدرت است و برای رسیدن به آن همه کاری میکنند و من این شناخت عمیق را در زندان از اینها به دست آوردم. ۱۴و قتی قائله اسفند ماه ۱۳۵۹پ یش امد به شهید بهشتی گفتم همه اینها را ممنوع الخروج کنید، ولی ایشان گفتند نه اینها فرار نمیکنند، چون دنبال قدرت در مملکت هستند، اما دیدید که همگی مرداد سال ۱۳۶۰ از مملکت فرار کردند.
بنی صدر که بود و چگونه وارد جریان روحانیت شد و چگونه توانست رأی بیاورد؟
عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بیان کرد: من از سوابق دهه چهل و پنجاه این فرد خبر ندارم، مطالب جزئی شنیدم، اما در سال ۱۳۵۷ که در زندان مشهد بودم تعدادی کتابهای او را مطالعه کردم و متوجه شدم که فرد درستی نیست. بعد اینکه امام به پاریس رفت، بنی صدراعلام کرد که مشاور امام است، ولی همانجا امام این موضوع را تکذیب میکند و میگوید من مشاور ندارم. من همانجا به دوستان زندانی م گفتم، میخواهند بنی صدر را به انقلاب بچسبانند تا انقلاب را بدزدد، ولی آنها قبول نکردند. بعد اینکه از زندان آمدم بیرون در بهمن ماه سال ۱۳۵۷ یکی از دوستان نظامی م به من گفت اقای بنی صدر و قطب زاده جاسوس هستند و منم این موضوع را به تعدادی از آقایان گفتیم. خود من به شهید بهشتی این موضوع را نگفتم، ولی قاعدتاً باید به گوششان رسیده باشد، ولی گفتند ایشان عضو شورای انقلاب شدند و نمیتوانیم کاری کنیم. از همان موقع من رفتار این فرد را زیرنظر را داشتم و همیشه احساس میکردم که آدم سالمی نیست و خیلی از او بدم میآمد با این حال هیچ اقدام شخصی نکردم اگرچه به چند نفر گفتم که فرد درستی نیست، ولی خب بهرحال ایشان رئیس جمهور شد. وقتی بنی صدر فرمانده کل قوا شد من استعفا دادم و گفتم من میدانم او خائن است و با او کار نمیکنم. بعد از این ماجرا بخش فرهنگی سپاه را تأسیس کردم. مرداد سال ۱۳۵۹ مجله پیام انقلاب را راه اندازی کردیم ودریکی از شمارههای مجله عکس بنی صدر را روی جلد انداختیم ویک ضربدر بزرگ روی آن زدیم، ولی به توصیه دوستان که گفتند امام از دیدن این تصویر ناراحت میشود آن را چاپ نکردیم، ولی من همان موقع گفتم که این آقا سال دیگرمقابل مردم میایستد و فرار میکند. در این برهه تقابل بنی صدر با شهید بهشتی خیلی علنی شد.
تا پیش ازاین اختلاف که منجر به نوشتن نامه شهید بهشتی به امام شد، آیا امام در جریان این اختلافات بود و موضع ایشان چه بود؟
منصوری گفت: امام در سال ۱۳۶۸ میگوید من ماهیت بنی صدر را میدانستم و به او رأی ندادم، اما دوستان ما بودند که او را بزرگ کردند و این یعنی امام، بنی صدر را میشناخت و هوشمندی خاصی داشت. دلیل امام (ره) این بود که مردم هم باید به این نتیجه برسند که بنیصدر آدم درستی نیست. ولی هم امام (ره) و هم شهید بهشتی خیلی با بنی صدر مدارا کردند. بعد از نوشتن نامه شهید بهشتی که امام (ره) دید مردم هم شعار مرگ بر بنی صدر را میدهند، حکم عزل بنی صدر صادر شد.
مطرح کرد: در روز هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ ما جلسه شورای مرکزی داشتیم و روال کاری مان همیشه اینطور بود که بعد از پایان جلسه در حیات حزب میآمدیم، نماز جماعت را میخواندیم و به سالن جلسات میرفتیم. آن شب من بعد از نماز به سالن جلسات نرفتم، چون صبح باید مأموریت خارج از کشور میرفتم بنابراین بعد از نماز به خانه رفتم، اما تا رسیدم با من تماس گرفتند و خبر انفجار را دادند و به این شکل من آن شب حادثه نبودم، ولی منافقین همیشه دنبال من بودند و همچنان طرح ترور من جزو برنامهشان بود و سرانجام در فروردین ۱۳۶۱ اجرا کردند.
وقتی صحنه انفجار را دیدید چه حسی به شما دست داد؟
منصوری گفت: خیلی برای من تلخ و نگران کننده بود. شاید کمی اغراق باشد، اما من تصور میکنم ما در هر صدسال یک شهید بهشتی داشته باشیم. در مورد امام (ره) که بیشتر هم است. من دست خطی از کیانوری دارم که در زندان نوشته است. او نوشته: من خاطرات و زندگی بسیاری از مردان بزرگ دنیا را مطالعه کردم، به نظر من مردی به بزرگی امام خمینی (ره) درهشتصد سال گذشته نبوده و فکر میکنم تا هزارسال آینده هم نیاید. در مورد شهید بهشتی هم من فکر میکنم تا صدسال دیگر چنین فردی نیاید، چون یک شخصیت جامعی داشتند. اگرچه شهادت ایشان برای انقلاب درسهای بزرگی داشت و بسیاری از جریانهای ضد اسلامی و غرب گراها ازجامعه ایران حذف شدند. البته سازمان مجاهدین خلق در هماهنگی که با غرب داشت از فروردین سال ۱۳۶۰ برنامه براندازی جمهوری اسلامی را با بنی صدر کلید زد و با قضایای هفتم تیر و هشتم شهریور این طرح شکست خورد.
ما خیلی این جمله را میشنویم که شهید بهشتی مظلوم بوده است آیا شما هم این تحلیل را قبول دارید؟
میهمان برنامه تصریح کرد: همانطور که اشاره کردیم جریانهای زیادی بودند که به دلیل شایستگیهای ایشان به شهید بهشتی حسادت میورزیدند و دشمنی میکردند و میگفتند ایشان جانشین امام خواهد شد پس ما باید ایشان را بزنیم تا انقلاب را بزنیم. امام (ره) جمله عجیبی دارند که میفرمایند در جریان ۱۵ خرداد آنقدر که ما از خودیها زجر کشیدیم از رژیم زجر نکشیدیم. همین الان هم همین طوراست.
انتهای پیام/