به گزارش «سدید»؛ حسین فردرو از برنامهسازان پُرکار تلویزیون در سالهای اوج جنگ تحمیلی، ضمن مرور خاطرات خود از تجربیات آن سالها درباره موفقیتهای دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ صدا و سیما در ساخت برنامه، مسابقه و سریال پرداخت. کارگردان و تهیهکنندهای که شروع کارش، با دهه ۱۳۶۰ و دوران دفاعمقدس عجین شد.
شروعی در اوج که از همان ابتدا برنامههای مهم و سختی را هم به تولید رساند و در چند دهه کاریاش برنامهها، جُنگها، مجموعههای نمایشی و مسابقههای مختلفی را طراحی و تولید کرده است؛ از مجموعههایی، چون «محله بروبیا» و «محله بهداشت» در سالهای جنگ گرفته تا همکاری با چهرههایی، چون منوچهر نوذری و شهاب حسینی و کارگردانانی، چون شهرام اسدی و ابوالحسن داوودی.
فردرو این روزها در دانشگاه صداوسیما تدریس میکند و نکاتِ جالب توجهی درباره فقدان خلاقیت و نوآوری در برنامهسازی و چرایی ماندگار شدن برنامهها و مجموعههای نمایشی آن دوره را مطرح میکند. با او درباره تأثیرگذاری برنامهسازی تلویزیون در زمانِ جنگ، ساخت کارهایی که تقلیدی نبودند و ماندگار شدند، برنامههای کودکانه و نوجوانانهای مثل «محله بهداشت» و «محله برو بیا» که امروز ساخته نمیشوند و اصلاً برنامه کودک و نوجوان غنی و پرمحتوا و تأثیرگذار نداریم، صحبت کردیم.
فردرو نکاتِ جالبی درباره کارهای استودیویی و خلاقیت و نوآوری که برای ساختِ آثاری مثل «صندوق اصرار مشخیرالله» اتفاق میافتاد، مطرح کرد. کارهایی که کمهزینه، اما با طراحی اثرگذار پیش میرفتند. بحثِ تقدیر و تشکر رزمندهها و خانوادههای رزمندگانی به میان آمد که از برنامههایش در فضای جنگزده و التهابآورِ دفاعمقدس احساسِ رضایت داشتند.
در لا به لایِ این گپ و گفتها و خاطرهبازیها با این برنامهسازِ قدیمی واردِ فضایِ جدید برنامهسازی مقلّدانه وابسته به اسپانسرها و آگهیهای بازرگانی شدیم. کسی که یکی از طراحانِ مسابقههای تلفنی و مسابقههای ماندگار تلویزیون به شمار میرود. مسابقههایی که در فقدانِ زرق و برقهای امروز لوکیشنهای تلویزیونی، اما ماندگار شدند و از آنها به عنوان معیاری در ساختِمسابقات تلویزیونی یاد میشود.
فردرو درباره مشکل اساسی امروز برنامهسازی تلویزیون و موانع خلاقیت در صداوسیما، صحبت کرد که چرا به سمتِ کپیکاری، راه کج کرد. بحثِ دیگر این گفتگو ممیزیهای یک بام و دو هوایی تلویزیون و نمایشخانگی بود و اسپانسرهایی که سوپراستارها و سلبریتیها را وارد اجرا کردند و نهایتاً این برنامهساز قدیمی درباره وضعیت نمایشخانگی تحلیلهای خود را ارائه داد.
مشروح این گفتگو را در ادامه بخوانید:
روزی که در استودیوهای صداوسیما اعلام کردند، جنگ شده است
* بگذارید مصاحبه را با خودتان آغاز کنیم که خیلی از دهه هشتادیها و نودیها احتمالاً خبر ندارند در دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ چه کارهای ماندگاری را خلق کردهاید.
من از سال ۱۳۵۴ با پدیدهای به نام تلویزیون آشنا شدم زمانی که خیلی از خانوادهها در زمان شاه اعتقادی به این رسانه نداشتند، استفاده از آن برایشان مجاز نبود و حتی در منزل ما که تلویزیون داشتیم، پدرم مخالف بود. او جلسات قرآن داشت و تلویزیون برای او یک معضل بود. بعد از انقلاب و با نظر حضرت امام (ره) نگاهها به تلویزیون کاملاً تغییر کرد و این رسانه خیلی فراگیر شد.
در واقع با هنر خیلی تصادفی آشنا شدم. وقتی از ۱۸ سالگی شیراز را به مقصدِ تهران ترک کردم تا در آزمون خارج از کشور شرکت کنم. دو سه سال قبل از انقلاب بود میخواستم سینما بروم اشتباهاً وارد مدرسه عالی تلویزیون و سینما شدم. بعد آنجا دیدم دوستانمان فیلمی به نام «جناب آقای هالو» را بازی میکردند که بعدها خدمت آقای نصیریان ارادت پیدا کردم و چندین همکاری با هم داشتیم.
من اصلاً سینما را با این روند نمیشناختم که مینشینند و نقدش میکنند. (دانشجویان کاغذ و قلم دستشان بود و نقد میکردند.) یک دفعه به خودم گفتم انگار این همان چیزی است که من میخواهم؛ شاید آنموقع تئوریها و دروسِ دیگری مطرح بود، اما آن روز سرنوشتم عوض شد.
من از زمان دانشجویی وارد تلویزیون شدم، مجموعههای آیتمی و نمایشی مختلفی بعد از انقلاب داشتم، اما اولین برنامهام در ابتدای هشت سال دفاع مقدس «قبیله جهانی» بود که تهیهکنندگی و کارگردانیاش را برعهده داشتم و هنرمندانی، چون اصغر همت بازیگرش بودند.
خاطرم هست درست در اولین روز شروع جنگ وقتی در استودیوهای صداوسیما خبر دادند که جنگ شده است میخواستیم تولید این برنامه را شروع کنیم، اما برخی همان روز اول کنار کشیدند و سر تولید نیامدند. البته بسیاری هم ماندند و برخی هم بعدها بازگشتند.
* شرایط روتین تولید و پخش تلویزیون بهخصوص کنداکتور پخش گزارشها، موسیقی و دیگر برنامهها چقدر در شرایط جنگ عوض شد؟
فضای تلویزیون کامل فضای جنگ شده بود. آن زمان وقت و بیوقت مدیر و برنامهساز در حال کار بودند. جالب است بدانید من طرحی را به سازمان داده بودم که یک روز برای تصویب آن در نیمههای شب، ساعت سه و نیم به من وقت داده بودند که به جلسه طرح و برنامه بروم.
خاطرم هست ساعت ۳:۳۰ بامداد رفتم و دیدم جمع کثیری از مدیران در حال جلسه و گفتگو و مذاکرهاند از امثال انوار گرفته تا مهدی ارگانی و آن ساعت زمانی بود که هیچیک از این مدیران کار دیگری نداشتند و همه میتوانستند در جلسه حضور داشته باشند.
ساختِ کلیپهایی با همراهی صادق آهنگران
* شما در این سالها کلیپهایی هم تولید کردید و مثلاً با همراهی صادق آهنگران هم ظاهراً محصولاتی را ساخته بودید؟
با آهنگران بعد از جنگ کلیپهایی را ساختیم. اما همان سالهای ابتدایی کلیپی ساختیم که خواستیم نوآوری داشته باشیم برای آن با المانهای جنگ دکور ساختیم و در پوکههای آرپیجی خاک و گل گذاشتیم. ایدهاش را هم از خود جنوب گرفتیم. موسیقی کلیپ را یکی از دوستان انتخاب کرده بود که بسیار عاطفی بود و کلیپ در نوروز ۱۳۶۰ روی آنتن رفت.
* چقدر فضای برنامهها به خاطر احوالات مردم بهخصوص خانوادههایی که فرزندان و عزیزانشان در جنگ بودند تغییر کرده بود؟
سعی میشد در همه برنامهها تکریم رزمندگان لحاظ شود حتی جدّی نگرفتن این مسائل به عنوان یک خیانت بزرگ محسوب میشد.
* فکر میکنم تأثیر زیادی هم این برنامهها روی خانوادهها داشت...
صددرصد. خانوادهها تلفن و وسیله ارتباطی دیگری نداشتند و تلویزیون مهمترین رسانه بود.
فرآیند ساختِ «محله برو بیا» و «محله بهداشت»
* اما محله برو بیا و ... در زمان جنگ کار شد. فرآیند ساخت این مجموعه چگونه شکل گرفت؟
بله سال ۱۳۶۲ بود. این مجموعه در سال ۱۳۶۱ ساخته و در سال ۱۳۶۲ پخش شد، یک روز آقای وحید نیکخواه آزاد از مدیران وقت از ما دعوت کرد و درباره این برنامه صحبت کرد. دوست داشت با فضای نمایش برخی اصول آموزشی به بچهها منتقل شود. محله «برو بیا» کاری نو و بدیع بود. هنرمندان این مجموعه گُل کردند البته برخی هنرمندان هم بودند که آمدند و نتوانستند گل کنند و رفتند یا برخی در «محله بهداشت» به ما رسیدند مثل حسین پناهی که در زمان «محله برو بیا» مشغول کلاسهای حوزوی و طلبگی بود و بعد به ما ملحق شد.
* شاید برای برخی جالب باشد که بعد از ۱۲ قسمت به سمتِ «محله بهداشت» رفتید؛ چطور شد بعد از ۱۲ قسمت فصل بعد «محله بروبیا» را با نام «محله بهداشت» ساختید؟ آیا این تغییرِ نام، دلیل هنری داشت یا به دلیلِ دیگری این تغییر اتفاق افتاد؟
این سوژه ادامه داشت، اما ۱۲ قسمت ساخته شد و بعد گفتند نباید اسمش «محله برو بیا» باقی بماند. به ما هم گفتند این عنوان «بروبیا» چیزهای دیگری را تداعی میکند. به همین دلیل اسم آن به «محله بهداشت» تغییر پیدا کرد. امروز هم گاهی اوقات شاهدِ این تغییرات در برنامهها هستم. باید برنامهها از هم تأثیر بگیرند و در عین حال باید سرمایهگذاری روی برندهای ماندگار هم اتفاق بیفتد.
تشکر رزمندگان از ساختِ «محله برو بیا»
* ما شنیدیم رزمندگان و خانوادههایشان از شما بابتِ ساخت این برنامهها در آن التهاباتِ جنگ، تشکر کردند. ماجرا از چه قرار بود؟
بله، همینطور است. همکاری گروهی و حضورِ اساتید رشته تئاتر مثل رضا ژیان و... شرایطی را فراهم کردند که این گروه یک دست باشند و شیرینی کار را بیشتر کرد. مردم خیلی استقبال کردند، اما گروهی هم همواره نگران این بودند که مردم اسیرِ تلویزیون نشوند. همان نگرانی که امروز داریم فرزندانمان گرفتارِ اینترنت بشوند! ما مشکلاتی هم داشتیم، اما خوشبختانه حمایت مردم و مسئولان را داشتیم مخصوصاً رزمندهها.
در همان نامهای که اشاره کردید گفته شده بود که در جبهه و در روزهای جمعه صبح «محله بروبیا» را میبینند و از آن لذت میبرند. درست قبل از آن نامه، میخواستند برنامه را تعطیل کنند. به ما میگفتند «چطور در زمان جنگ در زمانی که آدمها دارند شهید میشوند به بچهها میگویید مسواک بزنید تا دهان خوشبو گردد…» واقعیت هم همین بود که در جبههها حتی مسواک نبود و اصلاً دغدغههای دیگری وجود داشت.
در همان زمان جنگ تلهتئاترهایی پخش میشد و نمایشنامههایی داشتیم. مردم واقعاً برنامههای سرگرمکننده را دوست داشتند و میخواستند. نمونهاش همین «محله بهداشت» است که اگر رزمندگان نبودند شاید تعطیل میشد.
ماجرای یک درخواست عجیب و ورودِ ضرغامی به صدا و سیما
* بعد از «محله بروبیا» و «محله بهداشت» که با حضورِ شما ساخته شدند، آرامآرام بسیاری به این سمت رفتند تا از بازیگرانِ شناخته شده در کارهای کودکانه و نوجوانانه خودشان استفاده کنند. کارهای ماندگاری که هنوز هم آن دلچسبی را برای مخاطب دارد. با دیدنِ این آثار برای خیلیها سؤال میشود مگر آتیلا پسیانی هم در این کارها بازی میکرده؛ چطور این کارها شروع شد؟
همان روندی که میگویم تکنیک در محتوا نقش داشته باشد و بتواند فرم جدیدی ارائه بدهد، شما این فضا را در اثر نمایشی «باجناقها» هم میبینید. این ارتباط ایجاد کردن بازیگری مثل اکبر عبدی برای رفتن به خانه باجناقش، همه کار تکنیک است. چرا که یک دفعه میخواهید به تجریش بروید این انتقالهای تصویری را در تئاتر ما برای اولین بار فراهم کردیم.
در سریال تلویزیونی «سوزنبانان» هیچ تکنیکی به کار نبردم؛ آقای نصیریان بازی کرد. در استودیویی ۴ دوربین کار میکند؛ یعنی وقتی دوربین تراولینگ میکند آن سه هم باید جا به جا شوند که در تصویر نیایند. چون تئاتر وحدتِ زمانی و مکانی دارد، شما باید در روند تولید، همین کار را پیش ببرید. تئاتری که بخواهد مثلِ سینما ضبط شود، به درد نمیخورد. البته بعدها دیدیم تئاترهایی را که ۵۰ روز فیلمبرداریشان طول کشید و عین فیلم سینمایی با آن برخورد شد.
یادم میآید آقای ضرغامی در جشنواره چهاردهم از من خواستند مدیریت اختتامیه جشنواره فیلم فجر را عهدهدار شوم. به من گفتند طوری باید جشنواره برگزار کنیم که نگویند اسکار کارهای تکنیکی میکند، اما ما نمیتوانیم! من به ایشان گفتم میآیید برویم اختتامیه را در مرکز همایشهای صداوسیما برگزار کنیم؟ این درخواست خیلی عجیبی بود که از سینماگر بخواهید در داخل صداوسیما جشن خودش را برگزار کند. اما آقای ضرغامی موافقت کردند و سال ۱۳۷۴ این اتفاق افتاد.
آقای ضرغامی دو ماه بعد خودش به معاونت استانهای صداوسیما آمد. برای اولین بار ما فرمتِ اسکار را به وجود آوردیم؛ به عبارتی هر کاندیدای را همزمان نشان میدادیم و بعد از آن هیچکدام از جشنوارههای ایرانی چنین اتفاقی را نداشتند. یک بار دیگر در جشنواره سیما خودم این کار را انجام دادم؛ بعداً دیگر قسم خوردم که چنین کاری نکنم. چون نظم دادن به جمعیت که هرکسی جای خودش بنشیند و جا به جا نشود یک مدیریت عجیبی میطلبد و هیچکسی هم دنبالش نرفت.
شهاب حسینی چطور ستاره شد؟
* فکر میکنم چهرههای زیادی از جمله "شهاب حسینی" با کارهای شما به ستارههای تلویزیون و حتی سینما تبدیل شدند. به ویژه مجریان برنامههای ترکیبی یا حتی عواملی که در پشت صحنه با آنها کار کردید.
بله زیادند؛ به طور مثال من در بسیاری از مجموعهها با داریوش مودبیان کارگردانی مشترک داشتم. او قبل از انقلاب فعالیت داشت، اما در یک بازه زمانی به فرانسه رفته بود و کسی او را نمیشناخت و من با او کار کردم.
برنامهای داشتم با نام «جمعهها با شبکههای دو» که اتفاقاً شهاب حسینی اولین کارش با این برنامه بود. در برخی آیتمهای این برنامه که یک جُنگ هفتگی بود حضور داشت. در این برنامه قطعات نمایشی و موسیقی داشتیم و شهاب حسینی یکی از هنرمندان ما بود.
با ساختار جُنگ به طنزهای اجتماعی میپرداخت و مجموعههایی مثل «ساعت خوش» بعداً از ما ایده گرفته بودند. شهاب حسینی در برخی از آیتمهای این برنامه بازی میکرد. او همان زمان بسیار باهوش بود، در پشت صحنه حضور داشت و به دقت نگاه میکرد که چه باید بکند و میخواهم بگویم شهاب حسینی زحمت کشیده تا به اینجا رسیده است.
او در داخل گروه ما کارآموزی میکرد. من اعتقاد دارم باید تلویزیون را هدایت کنید که برنامههایی بسازد، استعدادیابی کند. علاوه بر این، معتقدم به جای آنکه در ارتباط با نمایش خانگی بودجه بدهید ابزار ساخت برنامه و سریال را ارزان کنید تا افرادی که کار میکنند کار کنند.
* شما جزو هنرمندانی بودید که تئاترهایی را تبدیل به تلهتئاتر کردید و در این عرصه فعالیت داشتید. متأسفانه امروز فقدان و خلأ این آثار در تلویزیون ما دیده میشود.
من شخصاً فکر میکنم داخل قالبهای تلویزیونی تئاتر یکی از مهمترین زمینههای هنری را داراست که تأثیرات فراوانی دارد. در صحنه سه دوربین گذاشته میشود و میتوان این اتفاق را تئاتر تلویزیونی قلمداد کرد. من در این عرصه نوآوریهای زیادی کردم. در تئاتر، تجاربِ خوبی بدست میآید، چون تمرینِ کار گروهی است. با نمایشی شروع کردم که خودم تهیهکننده و کارگردانش بودم و اشاره کردم که نامش «قبیله جهانی» بود. روزی که آمدیم این نمایش را ضبط کنیم جنگ ایران و عراق شروع شد و ما هم از فرصت استفاده کردیم تا تلویزیون را عادی نگه داریم.
من از تلویزیون دلخورم
* زمانی که شما کار میکردید یعنی در سالهای جنگ کارهایی را روی آنتن بردند که مردم را به خوبی سرگرم میکرد. چرا اکنون در شبکههای تلویزیونی آن قدر رقابت ناسالم ایجاد شده است؟ این که هر شبکه به دنبال این است که دیگری کدام سلبریتی را آورده تا من هم بیاورم. همین موضوع باعث افزایش قیمت آن سلبریتی میشود.
متأسفانه در برنامههایمان چیزی که در دلمان نیست را مطرح میکنیم. این موضوع در حالی است که در گذشته صمیمیت و نجابت از برنامههای تلویزیونی به مردم منتقل میشد. من از این موضوع در تلویزیون دلخورم که کارها را به دست کسانی میسپرد که واقعاً نمیدانند مسئله امروز ما چیست و نمیتوانند براساس آن برنامه درست کنند. دقت داشته باشید که برخی در خارج از کشور نمیتوانند شادی و سرزندگی مردم ما را ببینند و تلویزیون همیشه باید موقعیت شادی و نشاط را در اختیار مخاطب قرار دهد.
* نکته دیگری که با دیدنِ مسابقات، مجموعههای نمایشی و برنامههای امروز که کمتر میتوانند همچون گذشته ماندگار شوند، یادِ آن استودیوهای خیلی مختصر و کمخرجِ زمان شما میافتیم. زمانی که به ظنّ کارشناسان و برنامهسازانِ قدیمی، با خلاقیت «محله بروبیا» و «محله بهداشت» ساخته شد که نام ابتداییاش مش خیرالله صندوقچه اسرار بود؛ هنوز فیلمهای قدیمی این کارها دست به دست میشود.
مسئله این است که برای ارتباط با مردم لزوماً صمیمیت کارساز است و نیازی به شکوه و دکورهای عجیب و غریب نیست. هر محتوایی، یک چیزی را میطلبد؛ جایی ممکن است فضای زیادی را بخواهید و یک جایی خیلی مختصر پیام برسد. ما هر دو را داشتیم؛ هم کارهای کمخرج و هم کارهای پرخرج. کارهای کمخرجمان هم خیلی موفق بود.
یکی از این کارها که زمینه سینمای دیجیتال را به وجود آورد فیلم سینمایی «دسیسه» بود که آن موقع به این اثر میگفتیم ویدئوی سینمایی «دسیسه»؛ آن موقع مرسوم نبود که کسی بتواند با دوربین ویدئویی، فیلم سینمایی بسازد نه مونتاژ! اگر شما وقت بگذارید با دستاندرکارانی که دوبله را روی ویدئو توانستهاند پیاده کنند صحبت کنید این خودش ماجرای زیادی است. اما در واقع فیلم سینمایی «دسیسه» را با دوربین ویدئویی ساختیم که از ۱۶ کشور پخش شد.
شروعِ کپیکاری!
* همینطور بیاییم جلوتر؛ تلویزیون از دهه ۱۳۷۰ آرام آرام فصل جدیدی باز کرد. زمانی آگهی بازرگانی ممنوع بود و در این دوران فضا برای تبلیغات تلویزیونی بازتر میشود. از طرفی دیگر جلوتر که میرویم برنامهها هم شکل و شمایل و سبک و سیاقِ کپیهای خارجی به خودشان میگیرند. این اتفاق از کجا شروع شد؟
در دهه هفتاد دو اتفاق افتاد. یکی شبکهها اضافه شدند؛ مثلاً شبکه پنج در سال ۱۳۷۴ زودتر از شبکه چهار، افتتاح شد. یادم میآید آقای بهروز مفید (مدیر وقتِ شبکه پنج) فیلمی را به من نشان دادند از برنامهای موفق در آلمان که «شوی صد هزار مارکی» نام داشت و به من گفتند میتوانید این برنامه را برای ایران بسازید؟ من گفتم قالب را باید در فضایِ ایرانی پیدا کنم که به مجموعه فرهنگی آزادی رسیدم. نکته بعد گفتم در ساختِ چنین برنامههایی، مجری مهم است.
تستهای زیادی گرفتیم و به آقای احمدزاده و حسینی رسیدیم. محمد حسینی آن موقع سرباز بود و در نوروز ۷۳ که ویژه برنامه نوروزی بود که با او آشنا شدم. یکسری توانمندیهایی داشت که در کنار شخصیتِ جدّی، محتاط و محافظهکار او این قالب را شکل میداد. قالبِ این برنامه را طوری پیش بردیم که مسابقه اصلی اصلاً اینطوری نبود. یعنی وقتی نسبت به مقوله تقلید اعتراض دارم و از برنامهسازان خواهش میکنم که به جای تقلید نعل به نعل و لغت به لغت، به فرهنگ خودمان توجه کنند و اصلاً دلیلی ندارد گرتهبرداری و کپیبرداری به این صورت اتفاق بیفتد.
* یک مقداری جلوتر بیاییم، برنامهها و مسابقات تلویزیونی از جذابیت خودش خارج شد. زمانی اگر خاطرتان باشد مسابقات تلفنی در تلویزیون اجرا میشد و خیلی جذابیت داشت. حتی مسابقات تلویزیونی که شما جزو گردانندگان آن بودید مثلِ مسابقه بزرگ و مسابقه هفته و...
ساختِ مسابقه بر مبنای خلاقیت و نوآوری، از اهمیت بالایی برخوردار بود. مسابقه «صد و یک» را با اجرای آقای ممدوح روی آنتن داشتیم که از تمامِ سازمانها شرکت میکردند و بسیار موفق شد. مسابقه «هفته» را با دوستان همکاری داشتم و دورانِ خوبی را در گروه سرگرمی و مسابقات شبکه یک گذراندم. در مسابقه «نامهها و نشانهها» فعالیتِ خوبی داشتم که بسیار تجربه خوبی بود.
چرا تلویزیون از برندهایش صیانت نمیکند؟
* چرا این مسابقات ماندگار شدند و مسابقههای این چند سال اخیر، خیلی به ندرت میتوانند ماندگار بشوند؟
نباید همه را تقصیر برنامهسازان انداخت، اما نکتهای که شما گفتید، واقعیت دارد. آن موقع تعداد شبکهها خیلی کمتر بود یعنی الان حق انتخاب خیلی زیاد است. بیش از ۱۲۰ کانال فقط در ایران وجود دارد غیر از کانالهای ماهوارهای و مردم مثلِ دوران گذشته کمتر بتوانند مخاطبِ پروپاقرصِ برنامه و مسابقه خاصی باشند. خواه ناخواه این نوع مخاطبان، به تماشایِ برنامهای عادت میکنند. تلویزیون باید به سمتی برود که از برندهای خودش صیانت نکند نه اینکه برنامهای بعد از چندین سال حذف شوند. هنوز مورد پرسش و سؤال است که چرا سرنوشتِ برنامه ۹۰ به اینجا رسید؟
از طرفی دیگر، در مسابقات جایزه خیلی اهمیت دارد، اما ما درست و اصولی از مفهوم جایزه استفاده نکردیم. دوستانی که میشناسم اگر جایزهای داشتند طوری این جایزه را به شرکتکننده اختصاص دادند که به نظر میرسد آن فرد، لیاقتش را نداشته است. حتی مقام معظم رهبری که همیشه یکی از بهترین بینندگان تلویزیون بودند، هم به این روند اعتراض کردند.
در بسیاری از مسابقات تلویزیونی، تقلیدِ صددرصدِ یکپارچه بدون خلاقیت میبینم
* به هر حال نکتهای که بسیاری منتقد آناند، جریان کپیهای نعل به نعل به جای کپیهای خلاقانه است. حتی بعضاً در برنامهای دیده شده، مجری ایرانی ما به سبکِ برنامه کپی هندی آن، شمایلش را شبیه به او میکند. یا میزانسنهایی در برخی برنامههای دیگر طراحی میشوند که کاملاً نعل به نعل همان برنامهها است. خلاقیت آرام آرام از بین میرود و دکور بیش از محتوا و اتاق فکر اهمیت پیدا میکند. چرا این اصل و اصولهای مهم در برنامهسازی ما به حلقه مفقوده تبدیل شدند؟
من هم با شما همعقیدهام. در بسیاری از مسابقات تلویزیونی، تقلیدِ صددرصدِ یکپارچه بدون خلاقیت میبینم. در بخشِ انتخاب و طراحی سؤالات مسابقه، به شکلی پیش رفت که در فضای مجازی مورد تمسخر قرار گرفت. چرا که در ساختار تلویزیون هرگز طراحی سؤال جدّی گرفته نشد؛ یعنی در واقع این سؤالات به کار مردم بیاید.
من چرایی از بین رفتنِ خلاقیت و عدم توجه به آن و همچنین توجه بیشتر به دکور و ظاهر برنامه به جایِ اتاق فکر و اندیشهورزیدن برای ساخت یک برنامه را در مدیریت میبینم. در واقع مدیران ما دنبال دردسر نیستند یعنی دیکته خودشان را غلط داشته باشد وحشتناک میبینند و نظارتی هم بر آنها میشود همین مسئله است. به همین دلیل دنبال کار نو نمیروند و دنبال یک کار تجربه شدهاند که دردسرش کمتر باشد. از طرفی دیگر، تمایل برنامهسازان به الگویی که آماده هست در نتیجه راحت میتوانند پول طراحی صحنه و در واقع تجربه جدید را ندهند.
اشتباه بزرگِ «رامبد جوان»
* مصداقی صحبت کنیم؛ مثلاً «خندوانه» به جایی میرسد که آن استقبالِ گذشته را ندارد. اگر خاطرتان باشد رامبد جوان با این شعار فصل به فصل پیش میرفت که اگر من خلاقیت و نوآوری نداشته باشم آن زمان این برنامه به پایان راه رسیده است. چرا این نوع برنامهها به اینجا میرسند که دیگر سؤالات، آیتمها و بخشهایشان بیشتر به کلیشه میرود.
برنامه «خندوانه» جنسی دارد که مجری در آن از جایگاه با اهمیتی برخوردار است. متأسفانه آقای جوان که من خیلی به ایشان علاقهمندم، یک اشتباه بزرگی کردند. در «خندوانه» گفتند حال خوب را در مردم به وجود آوریم و مردم از این رویه استقبال کردند و با آقای جوان همراه شدند و روحیه و انگیزه میگرفتند. تا اینکه مسئله کانادا به وجود آمد و برخی گفتند انگار حال خود ایشان خوب نبوده و مردم به این تصور رسیدند. در آن لحظه اعتمادها از بین رفت و بارها این اتفاقات تکرار شده و ذهنِ مخاطب را به هم ریخته است.
در صورتیکه این موضوع آقای جوان، خیلی خصوصی بود، اما آن ادعایی که داشت حالم خیلی خوب است یک دفعه بازتابهای عجیب و غریبی را از سویِ مخاطبان به وجود آورد. اما در زمینه اجرا و برنامهسازی او موفق بوده، چون من اعتقاد دارم مجریان میتوانند کار بازیگران را انجام بدهند، اما بازیگران نمیتوانند کار مجریان را بکنند. چون باید به لحظه ذهنشان آماده باشد و توأمان بگویند.
«عصرجدید» نباید به سمتِ سیرکی شدن برود/ مهران مدیری و یک تغییرِ اشتباه
* به برنامه «دورهمی» میرسیم که مهران مدیری از یک فضایِ استندآپگونه و گفتوگومحوری به حالتِ مسابقهای میرسد که خیلی این تغییر را نمیپسندند. در فضایِ لوکیشن و تجهیزاتی این برنامه را روی آنتن میبرد که خیلی راحت جلوی دوربینها به مخاطبان میگوید این مسابقه کاملاً کپی است. در مقابلِ برنامهای به نام «عصرجدید» که در کنارِ کپی بودن، حداقل به سمت بومیسازی میرود، اما در این برنامه حتی تجهیزات هم از خارج از کشور میآیند. نظر شما در این باره چیست؟
اول از «عصر جدید» صحبت کنیم.» عصر جدید» ترکیبی دارد که از سری تلنتهایی است که در دنیا اتفاق میافتد. البته ادعایی هم در زمینه نوآوری ندارند و افرادی که مستعدند و استعدادهایی دارند توسط این نوع برنامهها معرفی میشوند. انتقادی که به این نوع مسابقات میشود این است که باید تلاش کنیم به سمتِ سیرکی شدن، سوق پیدا نکند. باید استعدادهای ناب معرفی کند هرآنچه در فصل جدید بیشتر به این سمت رفت و امیدوارکننده بود.
اما درباره «دورهمی» مهران مدیری باید بگویم، روند کار از یک برنامه ترکیبی جُنگگونه به یک مسابقه تدیل شد. مدیران باید جواب بدهند اگر فرمتِ قبلی ناموفق بوده که چرا آن را مسابقه کردید؟ یا اینکه اگر موفق بوده چرا چنین تصمیمی گرفتید؟ اصلاً چنین اتفاقی در هیچجای دنیا نمیافتد که از ترکیب برنامهای که ما به آن میگوییم جُنگ یا شو، حالا یک مسابقه ساخته شود. از طرفی دیگر آنقدر خارجی که مخاطب نمیتواند با آن ارتباط بگیرد؛ از فرم و ربات و تجهیزاتش که هیچکدام حتی بومیسازی هم نشدند. شاید اگر این موقعیت حداقل در فضایی بومی شکل میگرفت آنقدر تماشاگر را خسته نمیکرد.
موانع خلاقیت در صداوسیما
* نکتهای که بسیار این روزها دربارهاش صحبت میشود فقدانِ خلاقیت و نوآوری در برنامهسازی است. به نظرشما موانع خلاقیت در سازمان صداوسیما کجاست که ما آنقدر نعل به نعل به سمت کپیکاری رفتهایم؟
به نظرمن اصلاً به هیچوجه، هیچکدام از قسمتهای ساختاری ما برای استفاده از خلاقیت طراحی نشدهاند. هزاران نفر در صداوسیما مشغول فعالیتاند، اماای کاش این تعداد محدودتر بودند و خلاقیت رونق داشت. شاید معضل از جایی شروع شد که به جای پذیرایی از طرح نوآورانه، پیگیرِ اسپانسر و منبع مالی آن شدند.
کمتر به فکرِ پرورش نیروهای خلاق و نوآور بودهاند و بنابراین اعتقاد دارم ما چنین نیروهایی داریم، اما زمینه خلاقیت و نوآوری، طراحی نشده است و امروز به فقدانِ این اصلِ مهم رسیدهایم و به یک حلقه مفقوده در برنامهسازی تبدیل شده است. ما باید تلاش کنیم که خودمان باشیم؛ باید آدمهایی بیاوریم که امکان تجربه به آنها بدهیم. اما این تجربه لازم نیست جلوی مردم انجام شود. شرایط را برای برنامهسازان باید فراهم کنیم که تجربه کنند.
تلویزیون نیاز به سلبریتی ندارد
* با یک مشکلی امروز روبروییم، رفتنِ کارگردانان و برنامهسازان از تلویزیون به سمت نمایشخانگی؛ کسانی که سالها صدا و سیما زحمت کشید و آنها را به شهرت رساند و حالا آنها برخی کارهای فرعیشان را در تلویزیون و کارهای مؤثرشان را را به نمایشخانگی میبرند. چرا چنین اتفاقی افتاد؟
این موضوع را خیلی بد نمیبینم. اگر شرایطی پیش بیاید با تلویزیون هم همکاری میکنم. دوست دارم کاری کنم که نتیجهاش از کشور خودم به بیرون برود. به جای اینکه از ما بپرسید چرا آنقدر برنامه کپی میکنید، به حدی برسیم که بپرسید چرا برنامه هایمان در کشورهای دیگر کپی نمیشود؟ ما هم یک چیزی بسازیم و دیگران از ما کپی کنند. به نظرم تلویزیون اصلاً نیاز به سلبریتی ندارد. برای مثال آن زمانی که در خدمت آقای مفید محله برو بیا و محله بهداشت را ساختیم مگر حمید جبلی و آقای عبدی معروف بودند؟ یا آتیلا پسیانی که هنوز معروف نبود. رضا ژیان و فردوس کاویانی را قرار دادیم و بالا آمدیم.
امروز هم تلویزیون باید به سمتِ ستارهسازی برود و امروز به افراد جدیدی نیاز داریم. این سیاست تلویزیون ضدستارهای، اتفاق اشتباهی است، به جای اینکه ما قطره چکان ستاره معرفی کنیم باید به وفور ستاره معرفی کنیم. هرکدام که میتوانند در این روند مؤثر باشند، ماندگار میشوند. ما نباید از پرورش و ستارهسازی بترسیم.
در مورد اینکه چرا برخی از این قدیمیها که به واسطه تلویزیون به شهرت رسیدند و امروز کارهای فرعیشان را در تلویزیون و کارهای اصلیشان را برای شبکه نمایشخانگی میسازند، این مثال را میزنم، آقای افخمی دامادش (کوچکجنگلی) را برای تلویزیون ساخت و عروسش را برای سینما! در واقع این محیط دچار افراط و تفریط شده، وقتی در تلویزیون یک روندی دارند و به نمایشخانگی میروند انگار میخواهند از خودشان انتقام بگیرند و با سیاستِ دیگری کار میکنند.
باید تکلیف یک بام و دو هوایی در تلویزیون و نمایشخانگی روشن شود
* خیلی خوب به انتقام اشاره کردید. یعنی در واقع افرادی مثلِ مهران مدیری در تلویزیون به گونهای عمل میکند و در نمایشخانگی و سینما با رویکردی دیگر، مخاطب را دچار تناقض میکند. نظر شما درباره این یک بام و دو هوایی در ممیزیها و سیاستگذاری نمایش در تلویزیون و نمایشخانگی، چیست؟
دستهبندی وحدت اجتماعی را از بین میبرد. اینکه من در تلویزیون هرطوری که آنها خواستند کار کنم و در سینما و نمایشخانگی هرچیزی دلم خواست انجام بدهم، روندِ درستی نیست. همهچیز باید با یک سلیقه و نوع نگاه مشخص در ارتباط با کار برنامهسازیشان وجود داشته باشد و باید تکلیفِ این یک بام و دو هواییها مشخص شود.
وقتی قیمتِ بازیگران بالا رفت
* چطور قیمت بازیگران بالا رفت؟ نظر شما درباره دستمزدهای نجومی و تفاوتِ آن در تلویزیون و نمایشخانگی چیست؟
به نظرم نباید بودجه را دست کسی بدهیم که هدف و موضوع شخصیشان را القاء کنند و دنبال منافعی باشند. چرا که در اینجا افرادی که رانتخوارند بودجه را از بین میبرند و نتیجهای از آن کار نمیگیریم. مسئله روشن و واضح است وقتی یک طرف ترازو سنگینتر میشود قیمت بازیگران بالا میرود. باید برای دستمزدهای نجومی، فکر اساسی کرد. این اتفاق غیرقابل قبول است؛ چون باعث میشود برنامهسازان دچار مشکل شوند و سریالسازان را با موانعِ زیادی روبرو میکند.
* جای چه نوع برنامهها و سریالهایی در تلویزیون خالی است؟
حسین فردرو: تلویزیون مأموریتهای مختلف دارد از جنبه خبری نوع خوبش، از جنبه سرگرمی نوع خوبش و از جنبه آموزشی و ارشادی نوع خوبش، خالی است. توجه و نیاز مردم است که نیازمند آنیم. شکل اجرایی برنامهها تغییر کرده است. قبلاً میلیونی مردم پای تلویزیون مینشستند و این اتفاق افتاده که بینندهها تنوعطلب شدند. مادر، پدر و فرزندان هرکدام جایی نگاه میکنند. همین نسل امروز نیاز به نوستالژی دارد؛ همین برنامههایی که میبینیم در آینده باز دیده میشود.
انتهای پیام/