به گزارش «سدید»؛ سیدبیوک محمدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در همایش «بازخوانی اندیشه آرمانشهری در سنت اسلامی» با موضوع «چرا یوتوپیا نه ممکن است نه مطلوب؟» سخنرانی کرد. در ادامه گزیده سخنان وی را میخوانید.
وقتی در آمریکا دانشجو بودم یکبار استادم گفت بروید در مورد یوتوپیا مطلبی بنویسید و وقتی کار را شروع کردم، فهمیدم که چقدر کار کردن در این زمینه سخت است. یوتوپیا جامعهای بدون خشونت، استعمار، تشتت، خصومت و ریاست است؛ یعنی عدالت اجتماعی دارد و در آن فقر و بیکاری نیست و جامعهای آرمانی است که در آن قانونمندی و انسجام و مهربانی وجود دارد. برای ارزیابی یوتوپیاها باید مسائل اجتماعی که با شکلگیری مدرنیسم شکل گرفته را ارزیابی کنیم. اگر توماس مور نفهمید چه نوشته است به این دلیل بود که مدرنیسم و جامعه صنعتی را ندیده بود و اگر این چیزها را دیده بود، قطعا در کار و اندیشه خود گیر میکرد.
در دوره مدرنیسم مردم در کارخانهها فعالیت میکنند و گاهی بیکاری و مواد مخدر و جرم و جنایت و شهرهای شلوغ زیاد میشود لذا عدهای به این فکر میافتند که چه اتفاقی افتاده است؟ بنابراین تلاش میکنند برای مسائل راه حل ارائه دهند. علم جامعهشناسی از اینجا شروع شد که عدهای دیدند جامعه تغییر پیدا کرده و دچار مشکل شده است. لذا نظریاتی در این زمینه شکل گرفت. چند پارادایم در این مورد داریم که یکی پارادایم تضاد است. طبق پارادایم تضاد این استثمار است که باعث به وجود آمدن مسائل اجتماعی میشود. مارکس میگفت نظام سرمایهداری مشکلات زیادی به وجود آورده است. لذا دعواهای موجود به علت امکانات مادی در جامعه است.
پارادایم دیگر هنجاری است. این پارادایم میگوید هنجارها مشخص نیست. بنابراین مثلاً وظایف زن و شوهر تغییر کرده است، اما در جوامع گذشته یا روستایی این هنجارها مشخص بوده است و امروزه مشکلاتی همانند کودکآزاری، استثمار زن و از سوی دیگر زنذلیلی و امثالهم داریم چون معلوم نیست وظایف هر انسانی چیست و آنها را درونی نکردهایم. پارادایم سوم تغییرات اجتماعی است؛ یعنی جامعه سریع تغییر میکند و دچار کژکارکردی میشود. بنابراین مسائل اجتماعی از این موارد ناشی میشود. اگر قرار باشد این مسائل حل شود چه اتفاقی میافتد؟ در این صورت باید جامعه تغییر نکند یا خیلی کند تغییر کند و اختلافی درباره هنجارها نباشد و استثمار هم از بین برود، اما آیا چنین نمونهای داریم؟
نمونههای کوچکی داریم که بنده برای مثال به گروه آمیش اشاره میکنم که در قرن هفدهم از اروپا به آمریکا آمدهاند و در آنجا زمینهایی دارند و تکنولوژی و مدرنیسم را قبول نکردهاند و ابزارهای بسیار سادهای دارند، چون معتقدند باعث به وجود آمدن مشکلات اجتماعی میشود. این افراد کالسکه سوار میشوند و تلفن و ماشین ندارند و همه آنها هم برق ندارند هرچند گویا برخیهایشان از برق استفاده میکنند. این جامعه بسیار مذهبی است. بسیار هم افرادی خوب و قابل احترام هستند. آمیشها مسائل اجتماعی همانند فقر، بیکاری، جرم و جنایت و آلودگی هوا و تخریب محیط زیست و تعارضات اجتماعی ندارند چون هنجارها برای آنها مشخص و همه چیز سر جای خود است و غیر از کشیش افراد دیگری نمیتوانند از جامعه بیرون بروند، بلکه فقط در سن بیست سالگی برای مدت کوتاهی میتوانند از جامعه خارج شوند و اگر دوست داشتند آنجا میمانند و گرنه برمیگردند، اما اگر ماندند دیگر نمیتوانند به آن جامعه برگردند.
این افراد میگویند اگر ما تلویزیون نگاه کنیم ذهن ما از عیسی مسیح منحرف شده و به سمت تلویزیون میرود. این افراد نظریات جامعهشناسی را نخواندهاند، اما به خوبی میدانند که ورود به مدرنیسم باعث ایجاد مشکلات اجتماعی برای آنها میشود. اینها مالکیت خصوصی ندارند و هرکسی هم وظایف خود را به خوبی میداند. بنابراین اختلافی بر سر هنجارها وجود ندارد. این جامعه به کندی دچار تغییر میشود. فیلمی دیدم که عدهای از دست گانگسترها فرار کردهاند و وارد آمیشها شدهاند. پس دیدند آنجا عجب جامعه خوبی است و آرامش بسیار زیاد و غذاهای خوبی دارد اما بعد از یک هفته یکی از آنها گفت از اینجا برویم چون اینجا سیگار و مشروب و وسایل سرگرمی نیست و باید ساعت هشت شب هم بخوابیم بنابراین بهتر است برویم حتی اگر گیر گانگسترها بیفتیم. شنیدهام در اطراف طالقان هم روستایی با چنین مشخصاتی وجود دارد. اگر میخواهیم مسائل اجتماعی نداشته باشیم، باید به دوران قبل از مدرنیسم برسیم.
در جامعه ما برخی میگویند عناصر خوبِ غرب را گرفته و عناصر بد آن را نمیگیریم یعنی فیلتر میگذاریم، چراکه بدیهایی که در جامعه ما وجود دارد از غرب آمده است غافل از اینکه بسیاری از این عناصر به شکل پکیج میآیند، چراکه اگر مثلا ماشین آمده است دود هم با آن میآید. بنابراین دویست سال است که ما با این فکر غلط زندگی میکنیم. اشتباه دیگر ما این بود که فکر میکردیم غرب به معنای علم و تکنولوژی و فساد و فحشا است لذا علم و تکنولوژی را قبول میکنیم و اما فحشا را قبول نمیکنیم چون معتقدیم تکنولوژی برای ما ضرری ندارد اما فیلمهای مستهجن نباید وارد جامعه ما شود در حالیکه واقعیت این است که اگر تکنولوژی بیاید این مسائل هم با آن خواهد آمد. این در حالی است که آمیشها حتی اجازه ورود دوچرخه را هم نمیدهند.
مدرنیسم برای ما رفاه را به معنای اعم کلمه همانند آب، برق، پزشکی و زرق و برق و در نهایت آزادی از یوغ سنتهایی را که بر دوش انسان سنگینی میکند آورده است. در مدرنیسم حریم خصوصی وجود دارد، اما در جامعه آمیش حریم خصوصی وجود ندارد، چون معتقدند باعث به هم خوردن سیستم میشود. بنابراین بنده به این نتیجه رسیدهام که جامعه یوتوپیایی اگر هم به وجود بیاید و جامعه آمیش نمونهای از آن است الان مطلوب نیست و اگر قرار است به این سمت میرفتیم باید حداقل دویست سال قبل چنین کاری را شروع میکردیم. لذا نباید دنبال یوتوپیا برویم، بلکه باید دنبال جامعه خوب باشیم؛ مثلاً میتوانیم از تجارب آمیشها استفاده کنیم و از جمله از توجه به مسائل مادی کاسته و اخلاقمدارتر شویم. از سوی دیگر هر تغییری را نپذیریم و با احتیاط جلو برویم. اگر این کارها را انجام داده و به جای جامعه ایدهآل به دنبال جامعه خوب برویم، موفقتر خواهیم بود؛ هرچند همین جامعه هم مشکلات خود را خواهد داشت.
منبع: ایکنا