میزگردی با حضور ایراندخت فیاض و محمدحسین ضمیریان
ضمیریان: معتقدم جهاد روایت از جهاد تبیین یک مرحله عمیق‌تر هست و شاید جهاد تبیین شامل جهاد روایت هم شود. نکته اول این است که وقتی عَلم تبیین را بلند می‌کنید در حقیقت از یک چیزی دفاع می‌کنید. سؤال من اساساً این است نظام تعلیم و تربیت ما، نظام آموزشی ما، نظام دانشگاهی ما و نظام علوم انسانی ما از چه چیزی دفاع می‌کند؟ این یک سوالی است که اگر بتوانیم جواب درستی به آن دهیم، آن وقت شاید بگوییم حالا باید چه چیزی تبیین و چه چیزی روایت شود.

به گزارش «سدید»؛ میزگرد معلمان و عملیاتی سازی جهاد روایت با حضور محمدحسین ضمیریان معاون اندیشگاه بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی و ایراندخت فیاض عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی تهران برگزار شد.

در این میزگرد که با همکاری مرکز مطالعات راهبردی ژرفا و خبرگزاری فارس برگزار شد، با تأکید بر یک سؤال کلیدی با عنوان «نظام تعلیم و تربیت از چه چیزی دفاع می‌کند؟»، آغاز شد و بر سه عنصر آموزش، پژوهش و فرهنگ تأکید شد که دائما در حال انتقال از نسل قبلی به نسل بعدی هستند و همه اینها حول سؤال اصلی هستند که دانشگاه یا مدرسه از چه چیزی دفاع می‌کند؟ چه چیزی را مکان‌مند شده در نظر خودش دارد و تلاش می‌کند مکانیت آن را در نسبت با سایر ساختارها حفظ کند.

عدم استفاده از معلمان و دانش‌آموزان در تدوین سند تحول آموزش و پرورش، لزوم باور کردن نوجوانان و اینکه کنکور ضد هویت است از جمله مواردی است که مطرح شد. 

نظام آموزشی از چه چیزی دفاع می‌کند؟

ضمیریان: معتقدم جهاد روایت از جهاد تبیین یک مرحله عمیق‌تر هست و شاید جهاد تبیین شامل جهاد روایت هم شود. نکته اول این است که وقتی عَلم تبیین را بلند می‌کنید در حقیقت از یک چیزی دفاع می‌کنید. سؤال من اساساً این است نظام تعلیم و تربیت ما، نظام آموزشی ما، نظام دانشگاهی ما و نظام علوم انسانی ما از چه چیزی دفاع می‌کند؟ این یک سوالی است که اگر بتوانیم جواب درستی به آن دهیم، آن وقت شاید بگوییم حالا باید چه چیزی تبیین و چه چیزی روایت شود.

وقتی شما در مورد سیستم و نظام آموزشی غرب صحبت می‌کنید نکته‌ای در رابطه با آن وجود دارد؛ برای غرب مکان‌مند شدن پدیده‌ها خیلی اهمیت دارد. مثلا خدا و دستگاه الهی برای غرب در کلیسا مکان‌مند می‌شود؛ استاد کریم مجتهدی می‌فرماید مدارس جدید و دانشگاه‌ها از درون کلیسا ایجاد شدند. یعنی همواره دانشگاه، علوم انسانی و سیستم نظام آموزشی غرب از مدرنیزه دفاع می‌کند و به تناسب آن از سرمایه‌داری دفاع می‌کند.

سیسم آموزشی در ایران به شکل مدرن از لحظه‌ای که به وجود آمد همزاد ظهور مظاهر مدرن در تاریخ ایران است. نگاه کنید قانون دانشگاه تهران در خرداد ۱۳۱۳ مصوب مجلس شورای ملی می‌‍شود. از این جهت شما نگاه ‌کنید که مثلا بیمارستان تهران، بیمارستان امام رضای مشهد، دانشگاه جنگ و همه اینها برای سال‌های ۱۳۱۱ به بعد هست.

همه این مظاهر مدرن را که می‌بینید، آن زمانی است که تصمیم روشنفکران اطراف رضا شاه برای تغییر ساختار از یک ساختار قبل مدرن به مدرن بود؛ در حقیقت این مکان‌های مدرن و تجدد هم به وجود آمد. یا اینگونه بگویم اندیشه تجدد خودش را به وسیله حضور در ساخت زندان، ساخت دانشگاه و ساخت بیمارستان مکان‌مند کرد.

جالب اینجاست در آثار برخی از ایده‌پردازان غربی و فیلسوفان مشهور به پست مدرن هم می‌بینید که تحول این پدیده‌ها مثل زندان و بیمارستان و ... در حقیقت مظاهر ظهور مدرن و تثبیت مدرن و تثبیت قدرت مدرن هست اما کاری که دانشگاه کرد با بازتولید نیروی انسانی متعهد به ساختارها و انگاره‌های مدرن، در حقیقت مدرنیزه را از یک وضعیتی که از بیرون باید تحمیل می‌شد به یک وضعیت دائما بازتولید شونده در ساختارهای خود کشور تبدیل کرد. لذا همواره دانشگاه در ایران به جای تولید علم، افرادی مثل قبلی‌ها به وجود می‌آورد.

این اشکالی هست که ما هنوز با آن درگیریم و شرط تداوم تولید در هر کارخانه و ساختاری و در هر وضعیت علمی، ایجاد وضعیت بازتولید است. دکتر مجتهدی در این خصوص می‌گوید دانشگاه برای سه کار در غرب به وجود آمده است؛ اول، آموزش است. دوم، پژوهش است و در حقیقت شرط تداوم آموزش در تمام دانشگاه‌ها، پژوهش هست. اگر پژوهش تعطیل باشد، دیگر آموزش صورت نمی‌گیرد.

 سوم، مسأله فرهنگ است یعنی هم در دانشگاه و هم در ساختارهای قبل دانشگاه،مسأله آموزش، پژوهش و فرهنگ سه عنصری هست که دائما در حال انتقال از نسل قبلی به نسل بعدی است. همه اینها حول سؤال اصلی است که دانشگاه یا مدرسه از چه چیزی دفاع می‌کند؟ چه چیزی را مکان‌مند شده در نظر خودش دارد و تلاش می‌کند مکانیت آن را در نسبت با سایر ساختارها حفظ کند.

پرسش اساسی این می شود که اگر بخواهیم جهاد روایت یا جهاد تبیین راه بیندازیم باید از چه چیزی دفاع کنیم؟ باید چه چیزی را تبیین کنیم؟ و از چه چیزی روایت کنیم؟

در تدوین سند تحول، معلمان را دخالت ندادیم بلکه دانشگاه را آوردیم

فیاض: بحث آقای دکتر، بحث پر تأملی است و نیاز به صبر زیاد و کالبدشکافی دارد؛ خیلی دانشگاهی و علمی هست ولی رسانه‌ ما امروز می‌خواهد خوراک کابردی و عملیاتی به جامعه تحویل دهد یعنی شاید به موازات هم باید ضربتی و هم تأملی کار کنیم؛ به عبارت علمی‌تر، تکانشی و تأملی می‌شود.

در بحث پدافند غیرعامل خیلی باید به زیرساخت‌های معرفتی و فکری جامعه می‌پرداختیم؛ در پدافند غیرعامل، بخش فرهنگی اجتماعی مغفول مانده است. در پدافند غیر عامل باید به رویه‌ای می پرداختیم که امروز رابطه‌ نسل جدید ما با هویت فرهنگی‌اش تقویت می‌شد و با آن مأنوس می‌شدند.

در اول انقلاب، مردم در هر تصمیمی نقش داشتند حتی نوجوانان؛ ما که هنوز کوچک بودیم، یک نقش کوچک داشتیم مثلا اگر بزرگترها به کلاس قرآن می‌رفتند، همراهشان می‌رفتیم؛ به عنوان همراه نقش داشتیم یعنی به ما نمی‌گفتند تو بچه‌ای، خانه بمان.

بگذارید یک مثال بزنم؛ در خصوص سند تحول اگر هزار جلسه برای معلمان بگذارید، تأثیر ندارد مگر اینکه از معلمان در تنظیم و تدوین سند نقش اساسی داشته باشند. بنده دبیر شورای تحول نظام آموزشی کشور در شورای عالی انقلاب فرهنگی قبل از خانم علم‌الهدی بودم و از دهه هفتاد رئیس کمیسیون بودم که بعدا به خانم علم‌الهدی سپردم و به مجلس رفتم.

در مجلس برای معلمان جلسات متعدد گذاشتیم که سند تحول چیست و آخر هم می‌بینید که یک نفر، این را اجرا نمی‌کند و همه کار خودشان را می‌کنند. اما به جای اینکه این همه جلسه گذاشتیم مثلا بیش از 1000، 1200 ساعت‌نفر هزینه کردیم، اگر معلمان و دانش‌آموزان را پای صحنه می‌آوردیم موفق‌تر بودیم.

در تدوین سند تحول، معلمان را دخالت ندادیم بلکه دانشگاه را آوردیم؛ در تدوین سند، 70 نفر از چهره‌های ستادی و علمی دخالت داشتند اما معلمان و دانش‌آموزان نبودند.

 نسل نوجوان پرهیجان هست؛ اینها بهترین گروه هدف برای روایتگری واقعیت خوب هستند چون هیجان، انگیزه و شوق دارند؛ جوان و جویای نام هستند؛ انرژی‌های‌شان را می‌خواهد یک جوری مصرف کنند و باید به یک باوری برسند؛ باوری که در ساخت آن باور نقش داشته باشند.

باید فرمان رو برعکس کنیم و به جای اینکه به آنها ابلاغ کنیم، در ساختن نظریه، باور و فکر، نقش اساسی به آنها بدهیم و واقعا باورشان کنیم. در آن صورت، وقتی چیزی را خودش ساخت، از آن صیانت و مراقبت می‌کند و در تبلیغش نقش اساسی دارد. 

خدا شهید حاج قاسم را رحمت کند؛ یک مدل بی‌نهایت بی‌نظیری بود که مورد پسند همه اقشار بود اما از این ظرفیت اصلاً استفاده نکردیم؛ اگه همان موقع بچه‌های مدرسه‌ را فعال می‌کردیم که شما بیایید روایتگر حاج‌قاسم باشید و چطور حاج قاسم را می‌بینید، چه ویژگی مثبتی داشت، کدام بخش شخصیت ایشان را دوست داشتید و کدام بخش را معیار زندگی قرار دادید؟ این موارد را بنویسید. مثلاً در فضاهای مجازی روایت کنید. کتاب به قلم نوجوانی درباره حاج قاسم می‌نوشتیم؛ در آن صورت به آن پایبند بودند.

سقراط می‌گوید کسی که عقل‌ورزی می‌کند، به ضدش عمل نمی‌کند؛ می‌گویند وقتی کسی به چیزی به عقلانیت رسید، اگر به ضدش عمل ‌‌‌کند، نشانه‌ ابله‌ بودن اوست. می‌گویند معمولاً افراد به عقلانیت نمی‌رسند به شبه عقل می‌رسند و خیال می‌کنند به عقل رسیدند. بدین معنا که نسل جوان باید در ساخت ارزش‌ها نقش داشته باشند تا متعهد به آن باشند زیرا ارزش‌های تحمیلی تعهد‌آور نیستند.

مدل را خود بچه‌ها باید پیدا کنند، دوست بدارند و به آن متعهد گردند و خود را شبیه آن مدل بسازند. به نوجوانان باید سرنخ بدهیم و آنها مدل‌ها را برای ما بسازند و صیانت کنند. نحوه‌ مواجه‌سازی با مدل‌های هم نسلی هم غلط بود؛ ما یک فرد را به عنوان یک مدل تمام عیار و کامل به نسل نوجوان و جوان ارائه می‌کردیم در حالی که باید ما در ابعاد و ساخت‌ها و امور مختلف مدل‌های گوناگون ارائه می‌کردیم مثلا اگر مدل سخت کوشی بخواهیم ارائه کنیم ممکن است یک نفر را معرفی کنیم؛ اگر مدل تعهد را بخواهیم معرفی کنیم، شخص دیگری را معرفی کنیم یا مدل مهارتی معرفی کنیم شخص دیگری را. یک مدل تمام عیار در بین انسان‌های معمولی نداریم فقط معصومین(ع) مدل کامل تمام عیار برای بشریت هستند. مابقی انسان‌ها دارای نقاط قوت و ضعف هستند پس در همه موارد نمی‌توانند مدل شوند.

جامعه و نسل جوان را باید به سوی انتخاب بهتر و تشخیص خوب و غربالگری سوق می‌دادیم؛ یک نفر را که ممکن بود در یک مورد موفق و در ده‌ها مورد دیگر ضعف داشت به عنوان مدل انتخاب نمی‌کردیم و معرفی و بزرگ نمایی نمی‌شد. چون در شیوه‌ها خطا رفتیم خیلی اهداف خوب در درون منهدم و بی نتیجه شد.

چرا معرفی چهره‌های ماندگار نتوانست اثر کارآمدی در نسل جوان داشته باشد؟ از سوی دیگر اگر ارزش‌ها را معرفی کنیم بهتر از این است که افراد را معرفی کنیم لذا ارزش‌ها را در افراد جستجو کنیم، جذابیت بیشتری دارد.

نکته دیگر اینکه سهم همه افراد در تولید ارزش‌ها لحاظ شود. یک مثال بزنم؛ در هفته دولت همه کارمندان زحمت می کشند اما یکی زحمتش را بر می‌دارد. یعنی در یک سیستم همه از آبدارچی تا مدیرکل تلاش می‌کنند اما  آورده مادی و معنوی فقط از آن مدیر ارشد است این شیوه برخورد منجر به نارضایتی مابقی کارمندان می‌شود و انگیزه را در آنها می‌خشکانند و ارزش تلاش و تعهد از بین می‌رود.

در آموزش پرورش هم همینطور است و باید بچه‌های نسل جدید را بیاورید مثلا برای کودکان و نوجوانان میزگرد بگذارید و از خودشان بپرسید بعد ببینید به چیزهایی می‌رسید که هرگز منِ استاد دانشگاه به آنها فکر نمی‌کنم. یعنی سیستم را باید وارونه کنیم و تغییر منزلت اجتماعی و علمی بدهیم. به عبارت دیگر منزلت را از بالا به معلم و به استاد دانشگاه دادیم اما باید منزلت را از پایین به دانش‌آموز و دانشجو بدهیم.

 کنکور ضد هویت است

ضمیریان: عرض بنده این بود که بالاخره این نظام تعلیم و تربیت می‌خواهد انسان‌هایی را تربیت کند؛ اصطلاحی هست که می‌گویند انسان تراز را تربیت کند؛ وقتی آن بحث را مطرح کردم که نظام تعلیم و تربیت از چه چیزی دفاع می‌کند، یک هدفی داشتم. وقتی از چه چیزی دفاع می‌کند مشخص شد، آن وقت پرسش اساسی این است که چگونه این دفاع را انجام می دهد و آن وقت روش‌ها را می‌توان در آن احصا کرد که چگونه انجام شود.

شما می‌خواهید یک چیزی را روایت کنید یا یک چیزی را تبیین کنید که به نظر بنده روایت بعد تبیین هست؛ یعنی اول شما می خواهید ببینید چه چیزی را باید تبیین کنید و روایت یکی از عناصر تبیین است.

یک حاشیه ای روی فرمایش خانم دکتر داشته باشم؛ خانم دکتر گفت که یک مقداری فرق می‌کند آن بچه‌هایی که امروز هستند یا معلمانی که امروز هستند؛ یک نکته‌ای را از بیانیه گام دوم رهبر معظم انقلاب عرض کنم؛ رهبر معظم انقلاب می‌فرماید که بین نسل‌های مختلف تفاوتی نیست اما در چه چیزی تفاوتی نیست؟ ارزش‌های هشت گانه‌ای را مطرح می‌کنند که در آن ارزش‌های هشت گانه‌ نه تنها در نسل‌های مختلف کشورمان  تفاوتی نیست بلکه ممکن در کل دنیا تفاوتی نباشد.

این ارزش‌های هشتگانه شامل آزادی، معنویت، اخلاق، عزت، عدالت، عقلانیت، برادری و استقلال است. در اینها تفاوتی نمی‌بینید. اگر جایی یک فردی از این موارد را به عنوان اساس ذهنی خودش در نظر نمی‌گیرد از آن ذات خودش دور شده است. حالا این بحث جدی و متکثر هست و وارد این بحث نمی‌شوم. ولی اساس بحث فطری بودن انسان و کنش انسان براساس فطرتش که یک بحث قرآنی هست؛ اصلا شما نمی‌تونید اینها که ارزش‌های فطری هستند را از افراد بگیرید.

بنابراین گویا نظام تعلیم و تربیت باید بر اساس این ارزش‌ها طراحی شود؛ چنانچه نظام عدالت باید بر اساس عقلانیت تنظیم شود. چنانچه نظام انتخابات باید بر اساس اینها طراحی شود. این ارزش‌های هشتگانه، ارزش‌های فطری انقلاب اسلامی هم هستند؛ بنابراین اگر ما حرف بچه‌ها را نمی‌فهمیم یا بچه‌ها، حرف ما را نمی فهمند یا چنین چیزهایی مطرح می‌شود برای این است که احتمالا ما از پایگاه فطری با آن صحبت نمی‌کنیم یا بلد نیستیم از پایگاه فطری با آنها صحبت کنیم هر چند به آن اعتقاد داریم.

 فرمایش خانم دکتر عمیق و دقیق بود که باید از خود بچه‌ها و معلمان استفاده کنیم یعنی نسبت تولید هر امرِ قدرت را روی گردن امر اجتماعی بیندازیم و خود امرِ اجتماعی چنان قدرتی را تولید می‌کند که انگار قدرت امر بالا رونده است نه قدرت امر از بالا به پایین. 

نظام آموزشی قرار است چه چیزی را آموزش دهد؟ عرض کردم آموزش، پژوهش و فرهنگ اصلی‌ترین وظایف نظام آموزشی است. به نظر می‌رسد پنج کار را باید سیستم آموزشی انجام دهد؛ بیشتر از همه آموزش به پذیرش است. آموزش به پذیرش چه چیزی؟ آموزش فرهنگ پذیری و اجتماع‌پذیری است. نه تقویت شخصیت‌هایی که ضد اجتماعی باشند. به عنوان مثال متاسفانه کنکور ساختاری به وجود می‌آورد که وقتی داوطلبان نزدیک زمان کنکور می‌شوند به شدت اجتماع گریزی آنها به مراتب بیشتر می‌شود در حالی که ساختار برآیند نظام تعلیم و تربیت باید اجتماع‌پذیری را بیشتر کند نه اینکه فرصت حضور در اجتماع را از بچه‌ها سلب کند؛ اصلا کنکور ضد هویت است لذا تعلیم و تربیت باید هویت پذیری، اجتماع پذیری و فرهنگ پذیری را دارا باشد.

سیستم آموزش و پرورش به یک سیستمی تقلیل یافته است که دائماً در حال هدایت بچه‌ها به سمت ساختار کنکور هست و کنکور هم تقلیل یافته است و داوطلبان نزدیک کنکور مثل استاد کارهایی هستند که از صدای ماشین می‌فهمند که کجای ماشین مشکل دارد یعنی 15، 20 روش را یاد می‌گیرند و از تست به روش می‌رسند. داوطلب یک جعبه ابزاری از روش‌هایی برای تست زنی می‌شود.

مگر نگفتیم که در بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی، یکی از هشت ارزش، عقلانیت است؛ خب این چه عقلانیتی است که شما چیزی را یاد می‌گیرید که اولا به دردتان نمی‌خورد و بعد چیزی را یاد نمی‌گیرید که به دردتان می‌خورد؛ خب این نظام کلا ضدعقلانی است پس ضد فطری است.

مورد بعد، شخصیت‌های منزوی است؛ بسیاری از بچه‌هایی که در دانشگاه می‌بینم، منزوی هستند و تا در دوره کارشناسی ارشد و دکتری یک مقداری با جامعه آشتی می‌کنند؛ اغلب پزشکان با بیمار حرف نمی‌زنند؛ اصلا گویا بیمار یک جامعه‌ دیگر است. برای اینکه اجتماع‌پذیری را بلد نیستند. البته امکان آموزش آن از دانشگاه وجود ندارد؛ هویت باید قبلش شکل گرفته باشد.

مورد آخر، کفایت اقتصادی است. بسیاری از افراد که در همان سیستم غربی مدرن که فطری و عقلانی نیست، دیپلم می‌گیرند، کفایت اقتصادی دارند و یک چیزی یاد می‌گیرند. این در حالیست که در گذشته یک برنامه‌های کار ضمن درس وجود داشت و طرح کاد داشتیم، اما تعطیل شد دیگر عملا دانش‌آموز هیچ چیزی بعد از این یاد نگرفت یعنی همه آموزش، کنکور شد. به عبارت دیگر وقتی دانش‌آموز دیپلم گرفت، هیچ چیزی برای عرضه به اجتماع بلد نبود.

نکته دیگر، هر سال میلیون ها نفر در پیاده روی اربعین شرکت می کنند. همه عاشق سیدالشهدا(ع) هستند اما چند نفر بلدند عربی حرف بزنند و این در حالیست که از اول راهنمایی به بچه‌ها عربی یاد می‌دهند.

 نکته‌اش این است که وقتی در ساختار شما در هویت پذیری، اجتماع‌پذیری، قانون پذیری، فرهنگ پذیری و در نهایت کفایت اقتصادی ناتوان باشد، نمی‌تواند از آن انتظار داشته باشید که ارزش‌های هشت گانه‌ را حفظ کند. ارزش‌های هشت‌گانه‌ای که با عنوان ارزش‌های هشتگانه فطری است.

وقتی نظام آموزشی شما ناتوان از این است که هویت دانش‌آموز را برایش عرضه کند تا بپذیرد، معلوم است هویت‌هایی به شکل‌های مختلف در حال عرضه هست و روایت‌های مختلفی پشت آن می‌آید؛ هویت‌هایی که حتی پذیرش و عرضه‌اش برای دانش‌آموز ناهمگون است و در نتیجه، دانش‌آموز ما از عدم پذیرش هویتی به انکار هویتی می‌رسد و از آن بدتر، از انکار هویتی به انکار جنسی می‌رسد یعنی برای اینکه می خواهد هویتش را نفی کند، جنسیتش را هم نفی می‌کند. اگر آفرینشش بر اساس مرد هست، می‌گوید می‌خواهم زن باشم و اگر آفرینشش زن هست، می‌گوید می‌خواهم مرد باشم. الان می‌بینید این بحران هویتی در فلان بازیگر یا فلان نوجوان چنان اهمیت پیدا کرده است که به انکار جنسی رسیده است. 

 بدفهمی‌های دینی را در نظام تربیتی باید اصلاح کنیم

فیاض: من فکر می‌کنم که صورت مسأله این هست که ما اول این سؤال را برای خودمان روشن کنیم که چرا بچه‌های ما روایتگر ارزش‌ها یا امور فاخری که به هر حال یک ملت مسلمان به آنها دلبسته‌ است، نیستند. 

 یکی، دو دلیل مطرح کردم؛ برای اینکه بچه‌ها سازنده‌ باورها، ارزش‌ها و آن امور مهم نیستند و به آنها القا یا ابلاغ می‌شود و این از بالا به پایین نمی‌تواند ارتباط خوبی برقرار کند پس بنابراین باید افراد، جامعه و نسل جوان را در ساختن باورها و در تولید ارزش‌ها دخیل کنیم یعنی از خودشان بگیریم و لازمه‌اش این هست که به آنها تحمیل نکنیم.

دوم اینکه، نمی‌توانیم انکار کنیم که فضای امروز، یک فضای بسیار در آمیخته‌ شدید نسبت به اطلاعات است و غربالگری انتخاب و انتخاب اطلاعات درست کار بسیار دشواری است و قرآن کریم می‌فرماید: ما فرقان می‌دهیم به کسانی که تقوا پیشه می‌کنند؛ یعنی تشخیص و این تشخیص مهم است.

در این زمینه ما با دو نوع عقلانیت در نظام تربیت‌مان مواجه هستیم؛ یکی عقل متعارف یا عقل عمومی است که در همه نوع بشر هست و همین توان سنجش، ارزیابی، بررسی، قدرت تشخیص، قدرت تعمیم و قدرت تمییز، آینده نگری، پیامد سنجی و نهایتا قضاوت درست است. اینها یک عقل کامنسیس متعارف می‌شود که لازمه یک نظام تربیتی، این عقل هست ولی این عقل به تنهایی، عقل خود بنیاد و عقل سکولاریستی می شود.

نظام تربیتی ما به یک سطح بالاتری از عقلانیت احتیاج دارد که آن عقل موحدانه و وحیانی  است. در درون آن عقل وحیانی، این عقل کامنسیس متعارف وجود دارد و آن هم غایت‌مندی و مبدا مداری است که در نیت تبلور می یابد که فراتر از عقل متعارف بشری هست.

حضرت امیرالمومنین(ع) سه تعبیر را به کار می‌برند که می‌گویند؛ عقل معاد اندیش یا عقل رعایه یا عقل عاقبت اندیش که منظور از رعایه، یعنی رعایت حدود دین است که سقف این عقلانیت را بالا می‌برد هم مقصدش را متافیزیکی و فرا مادی می‌کند هم مبدا و نیتش را.

 یعنی هر نوع عقل ورزی می‌کنی، بتوانی زندگی‌ات، روابط اجتماعی، عاطفی و اقتصادی‌ات را خوب اداره کنی. اما همیشه یک نگاه بالاتر داشته باشی که رضایت پروردگار متعال، قصد قربت و رسیدن به مقامات عالی الهی در آن نهفته باشد؛ یعنی اگر کار اقتصادی می‌کنی و می‌گویی می‌خواهم مثلا ماشین لامبورگینی زیر پایم باشد و خانه فلان داشته باشم، اشکال ندارد، حیات طیبه است ولی آن نگاه بالا باعث می شود خط قرمزهایی برای خودت داشته باشی مثلا حلال باشد، طیب باشد، طاهر باشد، حقوق دیگران و خمس و زکات در آن باشد.

 یعنی تو تلاش اقتصادی می‌کنی و این تلاش اقتصادی تمام کنش‌های عملی تو را تحت تأثیر قرار می‌دهد و این کنشگری تو با آن عقل کامانسس، متفاوت می‌کند. آنجا می‌گوید می‌خواهی ماشین لامبورگینی داشته باشی، به هر طریقی داشته باش، می‌خواهی حرام بگیری، احتکار کنی، می‌خواهی مال مردم خوری کنی، به هرحال می‌خواهی به ماشینت برسی. عقل موحدانه می‌گوید به ماشینت برس اما حد یقف‌ها را داشته باش.

نظام تعلیم و تربیت لازم است که این سطح عقلانیت را افزایش دهد؛ اولا همان کامانسس را توسعه نمی‌دهد. در این شرایط کامانسس خیلی ضروری است. سطح بالاتر عقلانیت را توسعه دهد یعنی دوگانه‌هایی در ذهن بچه‌ها ایجاد نکند که دنیا یا آخرت است؛ آخرت از درون این دنیا عبور می‌کند؛ آخرت خوب یعنی روابط خوب، مال حلال خوب، رابطه‌ عاطفی خوب. بنابراین در همین دنیا برای آخرت زندگی کن و مفهومش این نیست که دنیا را نداشته باش.

بدفهمی‌های دینی را در نظام تربیتی باید اصلاح کنیم. مشکل دوگانه‌های دنیا و آخرت؛ دوگانه توسعه و قناعت؛ دوگانه‌ عقل و دین؛ دوگانه علم و دین؛ دوگانه انسان و خدا؛ دوگانه‌ حق و تکلیف را حل کنیم یعنی انقدر با دوگانه‌‌‌ها رادیکال برخورد نکنیم که یا تکلیف مطلق یا حق مطلق شویم و تعادلی در آینده ایجاد نکنیم و مثل بسیاری از لاییک ها و سکولاریست ها تمام عیار به یک چیز بچسبیم که فقط انسانم و دنبال حقوقم می‌گردم و از همه تکالیف شانه خالی کنیم یا مثل کلیسای کاتولیک منحرف قرون وسطی تکلیف گرای مطلق شویم و یک زندگی رهبانی زاهدانه انحرافی تبلیغ کنیم که هر دو انحراف است و هزینه‌های فرهنگی زیادی به دنبال دارد. اسلام دین اعتدال است.

نکته دوم که در بحث روایتگری گفتم خودم باید تولید کنم یعنی منِ دانش‌آموز؛ باید ابزارش را داشته باشم که همین عقلانیت است؛ نکته‌ سوم این است که نظام تربیتی باید چکار کند؛ در فضاهای در هم آمیخته‌ مه‌آلود اطلاعات که قوه تشخیص بسیار پایین می آید، نمی‌تواند اقدامی کند؛ یعنی وقتی مه می شود، یک شبح می‌بیند ولی نمی‌داند، حیوان، ماشین یا انسان است. در اینجا نمی‌توان اقدامی کرد و باید صبر کند تا این مه کنار برود.

 برای اینکه از این حالت مه آلود خارج شویم، قدرت تشخیص پیدا کنیم و راه درست را پیدا کنیم، نیاز به عقلانیت نقادانه است؛ در درون عقلانیت موحدانه، یک عقلانیت نقادانه داریم که عقلانیت نقادانه، قدرت تشخیص، تمییز و تبیین بچه‌ها را بالا می‌برد.

وقتی اطلاعات در فضای مجازی می‌آید، ما فقط ناقل یا دریافت کننده منفعل اطلاعات هستیم. یعنی وقتمان را هدر می دهیم، عصبانی می‌شویم و انرژی خرج می‌کنیم، چون فکر می‌کنیم این داده‌ای که آمده، درست است. یعنی بی خود رابطه ما را با حاکمان‌مان، کتابمان و دینمان خراب می کنیم.

اینجا عقلانیت نقادانه است که کمک می کند تا داده را بسنجیم که این داده از کجا آمده است و ببینیم با منظومه‌ معرفتی که داریم چقدر سنخیت و همخوانی دارد. تفکر نقادانه بسیار لازم است و نظام تعلیم و تربیت نیاز دارد خیلی به آن توجه داشته باشد.

یعنی یا باید وارد دنیا مجازی نشد که نمی شود، چون امروز فضای مجازی، فضای واقعی است. در فضای مجازی پول جابه جا می‌کنیم، خانه اجاره می‌کنیم خانه می‌خریم، کتاب می‌خریم با خانواده‌مان صحبت می‌کنیم پس درون فضای مجازی زندگی می‌کنیم و نمی توانیم خودمان را از داده‌ها دور کنیم. این اشتباه نظام فرهنگی و تربیتی ما هست که حذف داده کنیم. داده‌ها به ما خواهند رسید اما باید تشخیص داده را بر حذف داده اولویت دهیم. نظام تعلیم و تربیت تشخیص تمیز و سنجش داده‌ها را فراموش کرده و حذف داده ها را معیار قرار داده است که این اشتباه است چون به هر حال داده به ما می رسد ولی آیا می‌توانیم همه ظرف گوجه را دور بریزیم چون در آن یک گوجه فاسد است؟  

حذف کل ظرف گوجه همانقدر بی‌عقلی است که گذاشتن یک گوجه ‌فاسد در آن بی عقلی است. در نظام تربیتی با دو چیز مواجه هستیم؛ یکی اینکه روایتگری درست نمی‌کنیم و دیگری اینکه در جهت روایت‌های نادرست حرکت می‌کنیم.  یعنی مثلا یک چیزی درباره هویت ملی می آید، ارزیابی و بررسی نشده همینطوری منتشر می‌کنیم حتی در مورد طب سنتی، سلامت و بهداشت و ... منتشر می‌کنیم.

 انواع تفکر را داریم؛ یک تفکر تکانشی یا بی‌تفکری است یعنی تا به ما یک چیزی در فضای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی  و ... می رسد، بلافاصله واکنش نشان می‌دهیم؛ گاهی ممکن است این تفکر تکانشی ناشی از تعصب باشد. تا یکی به من یه چیزی می‌گوید بلافاصله آزمون و بررسی نشده، واکنش نشان می‌دهم و معمولا این موارد خوب نتیجه نمی‌دهد.

 باید به نسل مان یاد بدهیم که تفکر تکانشی که به آن بی‌تفکری گفته می‌شود یعنی واکنش‌های هیجانی بدون تأمل، اصلا نتیجه‌ خوبی نمی دهد و به فرموده امام صادق(ع) کسی که رشته‌ تعصب به گردن آویخت، رشته ایمان را از گردن باز می‌کند.

در مقابل آن، تفکر تأملی است. یعنی وقتی داده و اطلاعات به شما می رسد، یک کمی درنگ کنید. درنگ یعنی سنجش، بررسی، آینده‌نگری و پیامد سنجی کنید بعد نتیجه کنید. بنابراین اینجا در فضای آمیخته اطلاعات مبتذل و متعالی و فاخر و متوسط و ضعیف و بی تفاوت، این تفکر برای نظام تعلیم تربیت لازم است.

اگر همین کار را بکنیم، آن هدف تبیین، تحقق پیدا می‌کند یعنی نمی‌خواهیم روشنگری کنیم باز خوراک آماده کنیم و نتیجه‌ تفکرمان را به نسل‌مان بدهیم. معلم و نظام فرهنگی باید بچه‌ها را در فرایند تفکر قرار بدهد تا نتیجه‌ فکری خودشان را استفاده کنند. یعنی تولید تفکر از خود بچه‌ها باشد. ولی ما بچه‌ها را در فرایند تفکر قرار نمی‌دهیم بلکه نتیجه‌ تفکرمان را در اختیارش می‌گذاریم و آنها هم پس می‌زنند و دور می‌اندازند یا تکانشی برخورد می‌کنند.

پس بعد از عقلانیت، تعهد و مسؤولیت است. یعنی دانش‌آموز داده‌ای که منتشر می‌کند، مسؤولیتش را می‌پذیرد و نسبت به آن متعهد و وفادار است. حواسمان هست. اگر این موارد را در نظام تعلیم و تربیت زیرساختی کار کنیم، نمی‌خواهد زور بزنیم که به بچه‌ها بگویم این را نگاه نکن، اینجا نرو، این را حذف کن، اینترنت استفاده نکن، بلکه خود به خود خودشان را مدیریت می‌کنند.

 اولین درسی که در مدرسه حذف می‌شد سواد رسانه‌ای بود

ضمیریان: اندیشه تأمل گرا به وجود نمی آید مگر اینکه توان نقد وجود داشته باشد یعنی اصلا توان نقد محصول اندیشه‌ تأمل‌گراست. اندیشه تأمل‌گرا به وجود نمی آید مگر اینکه امکان بیرون آمدن از یک عرصه‌ روایی برای فردی که روایت گیرنده است، وجود داشته باشد. حالا این روایت ممکن است در عرصه‌ حیات اجتماعی یا جنبش اجتماعی، یا جنیش سیاسی باشد.

بنابراین تأمل‌گرایی یعنی بر فراز یک جریان ایستادن است و نسبت خودش را با آن جریان مشخص کند؛ در مدارس ما متأسفانه این اصلا وجود ندارد. وقتی که ساختار در حالِ خلق برای این است که به عرصه‌ آیندگانی آن آینده بعد از کنکور برسد و فقیر و غنی همه دنبال این هستند که از این مرحله عبور کنند اصلا چه جای تفکر نقد و تفکر  انتقادی است.

مثلا یکی از کتاب‌هایی که تفکر انتقادی را نمایندگی می‌کرد، کتاب سواد رسانه‌ای بود؛ اولین درسی که در مدرسه حذف می‌شد سواد رسانه‌ای بود؛ سواد رسانه‌ای شمه یا چیزی از تفکر انتقادی را می‌خواست به بچه‌ها یاد دهد تا در مواجهه با پدیدارها بتوانند درست رفتار کنند.

 شما اگه تصویر بزرگ از آینده نداشته ‌باشید اساسا آینده‌تان شکل نمی‌گیرد؛ آینده از در هم کنش چهار پدیده به وجود می آید. یکی روند است. همین روندها ما را به آینده می‌رساند. مثلا روند شب و روز دایم برای ما این زنگ خطر را می آورد که تاریک می‌شود، چراغی برافروز. دومین مورد این است که روندها آینده را می‌سازند. مثلا روند پیری ایران در حوزه‌ جمعیت، روند بسیار خطرناکی است به خاطر اینکه کاملا قابل پیش‌بینی است.

مثال دیگری بزنم، اگر موالید امسال را داشته باشید منهای نرخ مرگ و میر در بین بچه‌های زیر هفت سال، به شما می‌گوید در هفت سال آینده چند مدرسه می‌خواهید، ایضا به شما می‌گوید چند معلم می‌خواهید ایضا می‌گوید چند درمانگاه کودک می‌خواهید. اینها روند است. دومین چیزی که آینده‌ ما را می‌سازد، اقدام است.

منبع: عطنا

ارسال نظر
captcha
پرونده ها