گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ از ابتدا موضوع، آن قدر جدی نبود، گروهی دانشجو که جای خالی «اردو جهادی» را در رزومه فعالیتشان احساس میکردند، راهی یکی از مناطق دورافتاده هرمزگان شدند. حالا از آن روزها بیش از ۸ سال است که میگذرد و «مازغ مغیران» پاتوق فعالیتشان شده است. «عبدالله نعیمی» شاید هیچگاه فکر نمیکرد که ورودش به یک روستان دورافتاده نظام فکری جدیدی برای او رقم بزند و او را وادار کند که برای درک و فهم از مناطق کم برخوردار سراغ ادبیات پیشرفت و توسعه برود و بخواهد که نظام مسائل روستا را استخراج کند. نعیمی باورهای متفاوتی دارد و برای آنها منطقی پیداکرده است. گلایه هم دارد! آنچه باعث شد تا سراغ عبدالله نعیمی برویم. نعیمی از سال ۹۴ مسئول گروه جهادی سابقون استان هرمزگان است و با او به گپوگفت نشستیم. باور او به فعالیت جهادی و درک علمی و تجربی او از مناطق روستایی کم برخوردار است. مشروح گفتگوی دوساعته ما با این فعال جهادی پیش روی شماست:
در ابتدا و برای درک موقعیتی که شما در آن قرار دارید، سراغ گروه شما برویم. گروهتان با چند نفر آغاز شد و در حال حاضر با چند نفر فعال است؟
نعیمی: یکی از خلاءهای استان هرمزگان این است که جریان جهادی تحول آفرین در مناطق مورد هدف بسیار کم داریم؛ شاید از هزار گروه ثبتشده در سامانه اطلس، نزدیک به ۵۰ گروه فعال داریم که این اصلا خوب نیست. به همین دلیل ما در اردوهای جهادی که برگزار میکنیم از اساتیدی استفاده میکنیم تا اصول و مبنای کار جهادی را به افراد حاضر در اردوها آموزش دهند. اولین اردو را تقریبا با چهل نفر شروع کردیم، اما الان نزدیک به ۱۰۰ تا ۱۲۰ نفر در اردوهای ما شرکت میکنند. البته برخی از گروههای جهادی ما اردویی نیستند و حرکتی هستند.
تفاوت این دو با هم چیست؟
نعیمی: در اردو بچههای جهادی به منطقهای هجرت میکنند و مشغول فعالیت جهادی میشوند و پس از مدتی کوتاه باز میگردند. اما در حرکت جهادی ممکن فعالیت در خود منطقه شکل بگیرد. به عنوان مثال من در داخل روستای خودم میتوانم کار جهادی بکنم، اما دیگر اینجا هجرت صورت نمیگیرد. یا ممکن است صرفا کار به صورت مطالبهگری باشد که به صورت رسانهای صورت گیرد که این نیز یک کار جهادی محسوب میشود. ما در مستندهایی که از اردوی جهادی تولید کردهایم، بیشتر سعی کردیم تا جاذبههای اردو را به تصویر بکشیم، چون دغدغه ما کادرسازی است و تقریبا خروجی رسانهای خوبی نیز دارد. حلقههایی با نام مفتاح داریم که کار آن گشایش مشکلات مردم است و هر فردی که وارد گروه ما میشود، او را راهنمایی میکنیم که چگونه نظام مسائل یک روستا را باید استخراج کند. به همین دلیل افراد زیادی جذب اردوهای ما میشوند. به عنوان مثال در آخرین اردو، بنابر کوچکی منطقه هدف ۴۰ نفر از خواهران را اعزام کردیم، این درحالی بود که ۱۵۰ نفر برای حضور در این اردو نامنویسی کرده بودند.
این میزان استقبال افراد از اردوهای جهادی عجیب است. اینکه این تعداد افراد حاضر باشند به یک منطقهای بروند و یک سری فعالیتهایی چه در لایه عمرانی چه در لایه محرمیتزدایی انجام دهند درحالی که قرارهم نیست عایدی داشته باشند.
نعیمی: این اتفاق برایشان جاذبه داشته است.
خب، چه چیز یا چه عواملی برایشان جاذبه ایجاد کرده است؟
نعیمی: چون حضور در این اردوها مانند یک دوره آموزشی است.
در سال، بطور میانگین چند اردوی جهادی برگزار میکنید؟
نعیمی: سالی دو تا سه اردو و معمولا بین دو ترم و ایام نوروز و تابستان برگزار میکنیم. در اسم اردو نیز درج میکنیم «دوره تشکیلاتی جهادی سابقون». اما در طول سال حلقههای مفتاح ما در منطقه مورد هدف حضور داشته و با افراد منطقه ارتباط دارند و به صورت مداوم پیگیر مسائل و مشکلات آنجا هستند تا مرتفع شود.
برخی تعریفی که از گروههای جهادی دارند این است که این گروهها بحران پایه هستند، دارای حلقه بستهاند و هر فردی نمیتواند وارد این گروهها شود همچنین یک سری افراد بیسواد و بازمانده از تحصیل و بدون برنامهاند. شما چه میزان با این تعاریف موافق هستید و آن را صادق میدانید؟
نعیمی: درباره بحران پایه بودن باید بگویم که خودم به شخصه در ایام بحران حضور پیدا نمیکنم. در همین بحرانها گاهی یک سری اتفاقاتی میافتد که گروههای جهادی وارد یک منطقه بحرانزده میشوند و شروع به فعالیتهایی میکنند که هر کسی هم میتواند انجام دهد و کار تخصصی به حساب نمیآید و این سوال مطرح میشود که آیا هجوم گروههای جهادی به منطقه بحرانزده صلاح است؟
ما گروههای جهادی که نه کار تخصصی انجام دادهایم و نه کارهای امدادی بلد هستیم، نهایت کار ما در بحرانها این بوده که گلی را از جلوی خانهها جمع کردهایم. به نظرم گرچه که حضور گروههای جهادی در چنین شرایطی خوب است، اما نیاز به تعداد زیاد این گروها نیست
در پاسخ باید بگویم؛ وقتی در یک منطقه، بحرانی از قبیل سیل و زلزله اتفاق میافتد، شاهد حضور گروههای مختلف امدادی، جهادی و مسئولان و... به این مناطق بحرانزده در همان روزهای اولیه هستیم که عملا خودشان تبدیل به بحران میشوند. چون دقیقا هم نمیدانند چه کاری باید انجام دهند و تقسیم کارها نیز دقیق و تخصصی صورت نمیگیرد.
صرفا در ده روز اولیه بحران، یک سری افراد و گروهها به منطقه بحرانزده رفتوآمد میکنند و نهایتا پس از چند روز این منطقه خالی میشود. یک عدهای از همین افراد هم صرفا میآیند و عکس میگیرند و میروند و نهایتا تعداد اندکی برای امدادرسانی در منطقه باقی میمانند. منظورم از این افراد جهادی صرفا گروه جهادی نیست بلکه آنهایی که ادعای جهادی بودن را دارند نیز مدنظرم است که احتمال دارد استاندار آن منطقه نیز خود را جهادی بداند و با خود افرادی را همراه کند. ما گروههای جهادی نیز که نه کار تخصصی انجام دادهایم و نه کارهای امدادی بلد هستیم، نهایت کار ما در بحرانها این بوده که گلی را از جلوی خانهها جمع کردهایم. به نظرم گرچه که حضور گروههای جهادی در چنین شرایطی خوب است، اما نیاز به تعداد زیاد این گروها نیست.
با این اوصاف گروههای جهادی زمانی که بحرانی پیش میآید، چه فعالیتی باید داشته باشند تا بتوانند اثربخشی مطلوبی از خود برجای گذارند؟
نعیمی: اگر بخواهم به صورت مصداقی بگویم در زلزله فین یک اتفاق خوبی که افتاد این بود که منطقه را پهنهبندی کردند و برای هر کدام یک مسئولی را انتخاب کردند و یک سری از گروههای جهادی را با هر پهنهای مرتبط کردند. فرد جهادی که تجربه دارد نیز بهعنوان دبیر پهنه انتخاب شد. بر این مبنا جریان جهادی میتوانست در همان ده روز اول در اموراتی مانند شناسایی نیازهای اولیه و میزان آن کمک برساند. این نکته را هم باید بگویم که بچههای جهادی در ایام بحران میتوانند روی بُعد روانشناسی در منطقه بحران دیده، کار کنند، اما چون تخصصی نیستند نمیتوانند ورود کنند.
البته از منظر برخیها، گروه جهادی خوب است که در سال چند سرویس بهداشتی و یا چند خانه بسازد و یا در بحرانها ورود کند و نهایتاً مواردی از این دست معیار خوب بودن گروههای جهادی شده است. اگر گروهی بخواهد فقط در بحرانها کار کند. باید توجه داشت که بحران همیشه نیست و اینگونه خوب نیست که یک گروه فقط در چنین مواقعی فعالیت کند. البته این حضور قطعاً مؤثر است و فیالنفسه بد نیست، اما این حضور باید سازماندهی شده باشد و اگر در همین بحرانها هم پیشرو نباشند عملاً یک عدهای فضا را در دست میگیرند و خروجی آن میشود تصاویری که به شبکههای معاند بیبیسی و منوتو منتقل میشود. در بحرانهای اخیر استان هرمزگان تقریباً این مسئله رعایت شد بهطوری که در منطقه سایه خوش استان هرمزگان دیگر اجازه داده نشد گروهی از بیرون این منطقه وارد شود و شرایط به گونهای پیش رفت که خود افرادی که چندان انقلابی نبودند، در اینجا بهتدریج درگیر فعالیت جهادی در این منطقه شدند.
این از لایه بحران پایه بودن، در خصوص تعاریف دیگر چطور؟
نعیمی: غالب گروههای جهادی منطقه هدف مشخصی ندارند و نظام مسائل نمیدانند. با کار آموزشی و تربیتی نیز آشنا نیستند.
منظورتان مدیران جهادی است یا سرگروه جهادی و یا اعضا؟
نعیمی: من خودم در فضای آموزشی رشد کردهام و با کار میدانی و تشکیلاتی آشنا هستم و اصول جذب و توانمندی بچههای جهادی را میدانم، اما برخی افراد هستند که نگاه تحولی و تشکیلاتی ندارد. شاید غالب بچههای جهادی ما نگاهشان به نگاه رهبر انقلاب نزدیک نباشد. ایشان در سال ۹۸، خطاب به جهادگران ده نکته را بیان کردند، اما خیلیها فهم این مسئله را ندارند که بسیج سازندگی به عنوان پدرمعنوی گروههای جهادی میتواند برای آنها دوره برگزار کند و برایشان جذابیت ایجاد کند، اما الان دغدغه کار آموزشی و تربیتی در بچههای جهادی وجود ندارد.
درباره تعریف حلقه بسته بودن گروههای جهادی نظرتان چیست؟
نعیمی: باید بگویم در بسیج نیز با این مشکل مواجه هستیم بهطوری که موجب گلایهمندی برخی افراد مستقل و هیئتی و غیر بسیجی از این قشر به دلیل بسته بودن دایرهشان میشد و ضریب بسته بودن این لایه نیز در خواهران قدری بیشتر بوده است؛ لذا این بسته بودن صرف جهادیها نیست. البته ما باید دغدغه جذب حداکثری داشته باشیم. ما در گروه جهادی خود سعی کردهایم این مهم را مدنظر قرار دهیم. بهطوری که به عنوان نمونه یک فرد اهل سنت وارد گروه جهادی ما شده بود که با رعایت یک سری ملاحظات و رفاقت با او، این فرد بهمرور بسیار تغییر کرد و الان عضو ثابت گروه جهادی ما است و در زمینه پشتیبانی و فرهنگی فعالیت دارد و شیعه شده است. یا خانم بلاگری بود که پس از حضور در اردوهای جهادی ما تاثیر زیادی گرفت که او هم عضو ثابت گروه ما شده است.
اغلب دوستانی که در بسیج هستند چندان اهل مطالعه و خواندن وقایع به صورت علمی نیستند. رهبر انقلاب نیز در دیدار اخیر با بسیجیان روی این مسئله دست میگذارند. در دیدار با بانوان نیز عنوان میکنند، کتاب سرگذشت بانوان را بخوانید. در خصوص جهادی نیز این مسئله وجود دارد. آیا مابهازای گروههای جهادی، گروههایی وجود دارند که بگوییم اینها کار جدی و عمیق انجام میدهند؟
نعیمی: یک عده دلیلشان از حضور در بسیج، دریافت برگ سبز و .. است، اما در مورد جهادی جنس حضور قدری متفاوت است و غالبا همه اعضای آن بسیجی نیستند بلکه یک سری افراد عادی هستند که دوست دارند خدمت کنند از طرفی NGOها نیز همه اعضایشان آن طرفی نیستند. ما الان خیریهای را سراغ داریم که اعضای آن مذهبی و بسیجیاند، اما سراغ تشکیل گروه جهادی نیامدهاند. دلیلشان را هم اینطور عنوان کردهاند که گروه جهادی درگیر بروکراسی اداری است و با بسیج سازندگی نمیتوانیم کار کنیم و، چون در برخی از مسائل با سازندگی اختلاف نظر دارند و دوست ندارند برخی افرادی که جهادی را درک نکردهاند به او تعیین تکلیف کنند، سراغ ایجاد خیریه رفتهاند؛ لذا غالبا هم اینگونه نیست کسانی که دارای NGO یا یک گروه خیریهاند، مذهبی و ولایی نیستند، اما کلیت به این صورت است که دو طرف اهل مطالعه در مورد نظام خدمات اجتماعی نیستند. البته احساس میکنم از سال ۹۵ به بعد یک تلنگری وارد شده است و از سال ۹۸ نیز در مورد کمیت رشد پیدا کردهاند، اما هنوز در کیفیت ماندهاند.
غالب گروههای جهادی منطقه هدف مشخصی ندارند و نظام مسائل نمیدانند. با کار آموزشی و تربیتی نیز آشنا نیستند
در حال حاضر فرقی بین ما و این گروهها وجود ندارد، درحالی که باید یک تفاوتی وجود داشته باشد. البته آنها به لحاظ تخصصی بهتر کار میکنند و ضعف ما گروههای جهادی در بعد فکری است نه صرف تخصص و خروجی برای مردم. باید به این هم توجه کرد خیریه و NGO قبل از انقلاب نیز بوده و مختص به انقلاب اسلامی نیست و ما آمدیم جهادی را شکل دادیم پس باید تفاوتی داشته باشیم؛ تفاوت ما نیز در لحاظ کردن تعدادی از امورات ظاهری مذهب نیست بلکه در مبنای نگاه ما به جهاد است و صِرف اردوی جهادی هم نیست.
برخی صرفا جهاد را یک آپشن میبینند مانند خیریه؛ الان یک عده افراد برای پیشبرد فعالیت اقتصادیشان اقدام به ایجاد یک خیریه کردهاند. NGOها نیز به همین صورت است. افرادی که در بسیج و گروههای جهادی نیستند سراغ تشکیل NGO میروند تا کار کنند. مراکز نیکوکاری و کمیته امداد نیز به همین منوال است که برای کارهایشان از بسیجیها استفاده میکنند. من یک فرد بسیجی را میشناسم که در عین داشتن یک گروه جهادی، مرکز خیریه و نیکوکاری هم دارد و نیتش هم این است که اگر زمانی بسیج سازندگی اذیت کرد و گروه جهادیاش تعطیل شد، با خیریه و مرکز نیکوکاریاش فعالیتهایش را پیش ببرد.
تنها تفاوتی که گروه جهادی با سایر گروهها دارد، در مبنا است. در رویکرد تفاوتی وجود ندارد ضمن آنکه در مبنا نیز درست اصلاح نشده است و نگاهی که بسیج سازندگی به گروه جهادی آموزش و انتقال داده، نگاه پروژه محوری و پیمانکاری است حال آنکه جنس جهادی از این طیف نیست و نباید هم باشد. خود واژه جهاد به معنای مبارزه و تلاش خستگیناپذیر و مداوم است و در قرآن نیز به آن تاکید شده است حتی در آیه ۲۴ سوره توبه به این اشاره شده اگر محبوبهایتان خدا و رسول خدا و جهاد نباشد، جز فاسقین هستید
تنها تفاوتی که گروه جهادی با سایر گروهها دارد، در مبنا است. در رویکرد تفاوتی وجود ندارد ضمن آنکه در مبنا نیز درست اصلاح نشده است و نگاهی که بسیج سازندگی به گروه جهادی آموزش و انتقال داده، نگاه پروژه محوری و پیمانکاری است حال آنکه جنس جهادی از این طیف نیست و نباید هم باشد. خود واژه جهاد به معنای مبارزه و تلاش خستگیناپذیر و مداوم است و در قرآن نیز به آن تاکید شده است حتی در آیه ۲۴ سوره توبه به این اشاره شده اگر محبوبهایتان خدا و رسول خدا و جهاد نباشد، جز فاسقین هستید. پس جهاد نباید آپشن باشد بلکه یک هویت است، اما بچههای جهادی ما متاسفانه جهاد را صِرف آپشن دیدهاند، نه کار تحقیقاتی میکنند و نه کار مطالعاتی و صرفا در اردوی جهادی حضور مییابند. نظرم بر این است که بچههای جهادی اهل فکر نیستند و صرفا یک کار روتین انجام میدهند. این کار شاید برای دهه ۶۰ و ۷۰ جواب میداد. اما برای سال ۱۴۰۰ به بعد دیگر جواب نمیدهد. باید ورژن و نرم افزار را تغییر داد و مدل برای آن تعریف کرد.
آیا به یک مدل و نرم افزاری هم رسیدهاید؟
نعیمی: در بخشهای محتوایی یک سری تلنگرهایی به خودم وارد شده است که سراغ تحقیق در این باره رفتهام. الان رئیس مجمع جهادگران، جواب من بچه جهادی شهرستانی را به سختی میدهد و وقتی برای ما اختصاص نمیدهد درحالی که وظیفه رئیس مجمع این نیست که برای کارهای سازمانی وقت بگذارد، اما عملا همین کار را انجام میدهد. اولین کار او باید این باشد که جواب من بچه جهادی را دهد و جویای مشکلاتمان شود. الان گروه ما که به نوعی شناخته شده است و کسی با ما کاری ندارد چه به لحاظ دلی و ارتباطی و چه به لحاظ محتوایی!
این درحالی است که رهبر انقلاب در پیامشان تاکید کردند به ارتباط گروههای جهادی با یکدیگر بپردازید. به عنوان مثال اگر من بخواهم الان در بشاگرد یک فعالیتی داشته باشم باید بدانم که در این منطقه چه گروههای دیگری فعالیت داشتهاند تا من گروه جهادی برای کار تحقیقاتی وقت دیگر صرف نکنم و از مدل و تجربه موفق گروه مذکور بهره ببرم که در اینجا مجمع جهادی میتواند به عنوان وظیفه خود ورود کند و تجربیات این گروهها را با گروه ما به اشتراک بگذارد.
اما در حال حاضر یک عدهای در تهران جمع شدهاند؛ و کاری از پیش نمیبرند. ما دردمان تمرکزگرایی است؛ این تمرکز گرایی در مرکز کشور قطعا گرهگشای کار جهادی نیست چرا که با بسیاری از گروهها ارتباط ندارند. در همین منطقه بشاگرد که مامن گروههای جهادی شده، دو گروه خوب هم نداریم. چون تماما در رفت و آمد هستند و برایشان خودباوری ایجاد نمیشود و مدل کاریشان نیز مدل اشتباهی است. البته آنهایی که اهل تفکر هستند الان به این نتیجه رسیدهاند که باید کاری کرد و مدلی طراحی نمود. اما علاوه بر اینکه مدلی طراحی نکردند و ارتباطی با هم ندارند شبکه هم نیستند. مجمع جهادی هم گفته میخواهم گروهها را شبکه کنم و از دل این گروهها فردی را انتخاب میکند. اما باید قدرتی به این فرد منتخب داده شود تا بتواند کاری از پیش ببرد. به شخصه با فردی که اسم از منطقه محروم میآید مخالف هستم. چرا که واژه به شدت مخربی است.
درباره فعالیت گروه سابقون نیز باید بگویم، ما در ابتدا پراکنده کار میکردیم و منطقه هدف مشخصی نداشتیم درصورتی که داشتن یک منطقه هدف مشخص و مسئله محور بودن خیلی مهم است. برای منطقه مازغ مغیران یک چشماندازی را تعریف کردیم و چهار سند داریم که هرسال پالایش میشود و به سند جدید دست پیدا میکنیم که ابتدا نظرمان کپرزدایی بود. اما خودم با کپرزدایی مخالف هستم و نظرم این است که باید کپر، بومی شود. برمبنای چشماندازی که طراحی کردهایم، مواردی از این دست را لحاظ کردیم که چگونه و چندسال باید در این منطقه کار کنیم و برای رسیدن به این چشمانداز نیز باید دارای برنامه باشیم. گروه ما در ابتدا دارای برنامه نبود. در موقعیتهایی نیز عدهای مانع و مخالف ما شدند، عدهای هم به من تلنگر زدند که شما بعد از ۵ سال که از این منطقه خارج میشوید آیا تحول نیز به وجود میآورید و آیا بعد از ۵ سال این منطقه دیگر آن منطقه قبلی نیست. چنین تلنگری برای همه بچههای جهادی نیاز هست. گرچه که دوره آموزشی نبود، اما همین نقطهزنی برای ما کافی بوده که بتوانیم با یک چشمانداز درست، فعالیت جهادی خود را ادامه دهیم.
تاکید شما بر این است که باید مسئله محور پیش رویم. چطور به این رسیدید و چرا مسئله محوری اهمیت دارد ضمن اینکه تشخیص خود مسئله نیز از آن مهمتر است.
نعیمی: ما ابتدای فعالیتمان مانند مابقی گروهها دیمی کار میکردیم. یک سری برنامهریزی داشتیم مانند این که چه زمانی حرکت کنیم و چه افرادی را با خود همراه کنیم و چه فعالیتی آنجا داشته باشیم. اما آن نگاه جامع و آرمانی را نداشتیم که مثلا یک منطقه را به عنوان منطقه هدف مشخص کنیم و پس از حضور در آن منطقه شروع به شناسایی نظام مسائل آنجا کنیم. صرفاً یک اردو برگزار میکردیم. اما بمرور این تلنگر به ما وارد شد که مسئله محور پیش برویم.
در همین راستا یکی از دانشجویان ادوار حاضر در گروه یکبار پیشنهاد داد ما یک سری حلقههایی داشته باشیم با عنوان حلقههای مفتاح که مبنای کار آن پیدا کردن نظام مسائلِ منطقه و تلاش برای رفع آنها باشد. این درحالی بود که آن سالها مسئله محوری اصلا مطرح نبود و از سال ۹۷ تقریبا مطرح شد. ما این پیشنهاد حلقهها را بهمرور بسط دادیم که همگی با رفتن به منطقه هدف اقدام به شناسایی نظام مسائل میکردیم و سپس همه گروه در جمع آن را طرح میکردند و راهکارهای حل آن و اینکه چه نهاد و یا ادارهای را میشود با این مسئله درگیر کرد، ارائه میدادند.
عامل انگیزشی برای گروه جهادی شما چه بوده؟
نعیمی: از نظر من برای جهاد اولیها حتما منطقه اول که هجرت در آنجا اتفاق میافتد بسیار مهم است. یکی از اساتید میگفت: منطقهها با هم حرف میزنند. اثرگذار هستند. برنامهریزیها خیلی مهم است. ممکن است ما یک اردو برگزار کنیم که آن جهاد اولی بعد پایان اردو بگوید دیگر کارِ جهادی نمیکنم؛ لذا اصل کار در اردوی اول؛ هدفگذاری، شناسایی و بعد برنامهریزی و بعد تقسیم وظایف و بعد تامین منابع و در آخر آن اقدام میدانی است؛ بنابراین مسئول گروه باید این را بفهمد چگونه باید برنامهریزی کند. برای خودِ من تلنگر و عامل انگیزشی در همان اردوی اول که روستای مازغ مغیران بود شکل گرفت. احساس میکنم اگر اولین اردو این منطقه کوهستانی با آن حال وهوا و محیطش نبود، شاید ادامه نمیدادم و نهایتا در دوران مسئولیتم چند اردوی جهادی حضور مییافتم و بعد رها میکردم.
نقطه عطفی که با شما در این مسیر بود کجا و چه زمانی بود و دقیقا چه اتفاقی افتاد؟
بچههای جهادی اهل فکر نیستند و صرفا یک کار روتین انجام میدهند. این کار شاید برای دهه ۶۰ و ۷۰ جواب میداد. اما برای سال ۱۴۰۰ به بعد دیگر جواب نمیدهد. باید ورژن و نرم افزار را تغییر داد و مدل برای آن تعریف کرد
نعیمی: نقطه عطف من همان نقطه شروع بود و بعد آن عطفی وجود نداشت بلکه بحمدلله سیر صعودی بود. البته گاها سیر نزولی هم بوده، اما جریان جهادی شاید ضعفهایی داشته باشد و اعضای گروه برنامهریزی نداشته باشند، صرفا خودش یک سیر صعودی است.
اما همانطور که رهبر انقلاب گفتهاند که نهایت این کارهای تخصصی باید تقویت ایمان و خودسازی انجام شود؛ و در عین حال از تعمیر سقف خانه پیرزن هم غفلت نشود. یعنی در عین پرداختن به کارهای تخصصی، کارهای یدی و جزئی را هم انجام دهند که انجام آن مایه برکت است؛ بنابراین نظرم این است که همین حرکت بچهها به سمت کار جهادی و کارهای یدی و جزئی هم برکت است حتی اگر نظام مسائل روستا را هم شناسایی نکرده باشند و حتی اگر مانند NGOها کار کرده باشند. اما آرمان ما، حل نظام مسائل روستاست و ایدهآل یک گروه جهادی صرف انجام این قبیل کارها نیست.
چون فقر به عنوان واژه عرفی به گونهای درحال فرسایشی شدن است و با وجود مسائلی، چون تورم و گرانی و... در جامعه، فقرا فقیرتر میشوند و نهایتا یک فاصله اجتماعی بین فقیر و غنی به وجود میآید که غالب مردم به سمت فقر میروند و با وجود تمام موسسات خدمترسان که در کشور وجود دارد مانند بنیاد مسکن، بنیاد علوی، بنیاد مستضعفان، ستاد اجرایی، کمیته امداد، گروههای جهادی و...، اما هنوز این مجموعهها نتوانستهاند مسئله فقر را در کشور حل کنند، چون در عین افزایش جمعیت، فشارهای زندگی نیز بیشتر میشود، به همین خاطر باید تلاش کنیم در جهت ایجاد یک تحول حرکت کنیم و با یک نرمافزار جدیدی کار کنیم. نرم افزارمان باید با نرمافزار خیریهها و مراکز نیکوکاری و NGOها فرق داشته باشد.
بحث ما در گروههای جهادی؛ ایدئولوژی است تا استراتژی. در استراتژی همه بسته معیشتی و همه خدمات پزشکی و .. میدهند، اما در ایدئولوژی متفاوت است. اینکه جهاد در کجای این ماجرا قرار دارد؟ آیا واقعا فرد مجاهدانه تلاش میکند یا نه یک جهاد برای او یک آپشن است در کنار مابقی آپشن ها. یا نه جهاد برای او یک هویت شده است؛ و این هویت جهادی است که بین بچههای جهادی و بچههای نیکوکاری تفاوت ایجاد میکند. حال مدل نرم افزاری ما در این مسیر باید مدل نرم افزاری که رهبر انقلاب در سال ۹۸ تاکید کردند، باشد که عمومی کردن گفتمان جهادی و درگیر کردن جوانهای بیشتر در کارهای جهادی است.
الان در دانشگاه استان هرمزگان، از بین این همه دانشجو شاید ۵۰ نفر فقط کار جهادی کنند که با این تاکید رهبر انقلاب بسیار فاصله دارد و فاجعه است. همچنین در حال حاضر متاسفانه در استان هرمزگان گروههای جهادی دانش آموزی و طلبگی نداریم. محلات نیز نهایت کارشان توزیع بستههای معیشتی شده است، چون بسیج سازندگی به محلات بیشتر نزدیک است تا دانشجویی، برای این اقدام از آنها راحتتر استفاده میکند. گروههای دانشجویی نیزکه همواره با بسیج سازندگی در تقابل هستند.
در بسیج که برنامه طرح تحول محله ایجاد شده؛ اجرای آن در هر محله به فرمانده پایگاه سپرده شده و فرماندهان پایگاه نیز عموما، چون چندان شناختی نسبت به نظام مسائل محله ندارند، به همین دلیل نمیتوانند خیلی دقیق به این مسئله ورود کنند و در نهایت کارشان به ایجاد صندوق قرضالحسنه بسنده میکنند که بایستی در این طرح یک اصلاحی صورت بگیرد و اگر قرار است گروه جهادی محور کار شود باید طرح تحول به صورت عملی صورت گیرد، اما الان این طرح تحول گزارشی شده است؛ آن هم گزارشهای غیر متقن و کمی بهطوری که الان همه نیز به این مسئله اشراف پیدا کرده اند.
در این مسیر ناکامیها کجا بوده و آیا ضعفها و حسرتهایی هم داشتید؟
نعیمی: برای کسی که میخواهد مسیر جهادی را ادامه دهد، این مسیر پرتجربهای است و برای آن فردی که میخواهد به صورت مقطعی کار کند شاید این گونه نباشد و کار آن فرد خیانت به مردم باشد. به عنوان نمونه ما در مازغ مغیران دو سال اقدامات مختلفی از قبیل ساخت مدرسه انجام دادیم و اگر یک دفعه آن را رها کنیم. این خیانت است. خیانت بعدی بچههای جهادی که شاید ما هم بعضا داشتیم این است که نمیفهمیدیم چگونه مردم را محور قرار دهیم. دغدغه این را نداشتیم، اما از سال ۹۷ یک تلنگری برای من به وجود آمد و سال ۹۸ بعد از تاکیدات رهبر انقلاب درباره ضرورت عمومی کردن گفتمان، ضریب پیدا کرد.
بر این منبا باید NGOها، مراکز نیکوکاری و خیریهها جهادی شوند و صرفا ما بچههای جهادی، با هم نیستیم. گفتمان جهادی یک گفتمانی است که تا حدودی در دست ما گروههای جهادی است، اما از منظر رهبر انقلاب ما گروههای جهادی که این گفتمان در دست ماست باید به سمت عمومی کردن آن حرکت کنیم و افراد مختلف جامعه را درگیر کنیم؛ یعنی این گفتمان بایستی به مجموعه ها، سازمانها و گروههای مردمی و... و همینطور به مردم عادی تعمیم پیدا کند. مانند ایام کرونا که در میدان عمل همه گروهها از طلبه و بسیجی و جهادی گرفته تا گروههای خیریه و NGOها و.. پای کار آمدند در واقع هر کسی که دل در گرو خدمت داشت قدم در این میدان گذاشته بود و کاری به این نداشت که با نظام مشکل دارد یا خیر. در دفاع مقدس نیز این گونه بود. الان نیز وضعیت به همین گونه است. همه باید پای کار بیایند؛ آن هم کار مداوم و سخت نه کار آسان.
احساس میکنم در فضای جهادی بسیار دیر متوجه برخی مفاهیم شدم، اما باز هم میگویم باید تجربه کسب کنیم تا متوجه شویم. ما سیستم آموزشی نداشتیم که به ما آموزش داده شود. بهطوری که اولین اردو را که برگزار کردم هیچ کس به ما نگفت برگزاری اردوی جهادی با چه کیفیتی باید باشد. مبنای کار جهادی چیست و چه تفاوتی با باقی کارها دارد، مدل و برنامههایتان برای آینده چیست. حقیقتا کسی بالای سرِ ما نبود. خودمان بودیم و خودمان. فقط به دلیل حضور در دورههای تشکیلاتی شهید چمران، چون فضای کار تشکیلاتی بر ما حاکم بود، سعی کردیم در اردویمان ولنگاری نداشته باشیم و با برنامه ریزی پیش رویم.
همین که بچههای گروههای جهادی، دغدغه این را پیدا میکنند که سراغ شناسایی نظام مسائل روستا بروند، صرف کار عمرانی و توزیع بسته معیشتی؛ این خود شروع حرکت است. یعنی به نوعی کار تخصصی است. جلوتر که میروند گروههای جهادی میتوانند دانشبنیان شوند
ضمن آنکه زمانی که رهبر انقلاب زمانی در سال ۹۸ فرمودند خدمترسانی در جهت تحقق عدالت و پیشرفت باشد؛ این واژه پیشرفت در ذهن ما تلنگری ایجاد کرد و بر مبنای آن مدل، برنامههایمان را طراحی کنیم و به پیش برویم. ما بچه جهادیها، مدلمان هنوز مدل توسعه است. توسعه ابعاد متفاوتی دارد و در حوزه خدمات اجتماعی توسعه و خدمترسانی بوده صرف ما هم نیست. مثلا انگلستان که هند مستعمرهاش بود، در کمپانیهایشان در راستای توسعه به هندیها خدمات اجتماعی ارائه میدادند یا در افریقا نیز به همین منوال بود. اما این خدمات اجتماعی بر مبنای این بود که به اینها وابستهتر شوند و دغدغهشان این بود که فقرا موجب ایجاد آسیبهای اجتماعی نشوند. چون آسیبهای اجتماعی، زمانی که به وجود میآید اولین تهدید آن متوجه اغنیاء میشود. این مدل توسعه دارای سه ضلع؛ اغنیا، فقرا و تسهیلگران است که برخی از تسهیلگرانِ اجتماعیِ ما، مانند ستاد اجرایی، بنیاد مستضعفان، خیریهها و مراکز نیکوکاری و NGOها و.. شبیه آنها شدهاند.
مدل تسهیلگران نیز این است که پول را از اغنیا میگیرند و به فقرا میدهند. حال یک عده از اغنیاء بر اساس احساسات و یا بنا به احساس خطر که این درصدش پایین است درصدد کمک به فقرا برمیآیند. از سال ۱۳۱۵ رضاشاه سازمان خدمات اجتماعی را در ایران به وجود آورد پس مدل طراحی ما نبوده است. رضاخانی که فرد زورگویی بوده است. از سال ۱۳۲۳ تا ۱۳۴۳ یک تعدادی از دانشگاه هاروارد برای ایران مدل توسعه ۱۰۰ ساله طراحی میکنند که بر مبنای این طرح باید ۹۰ درصد مردم آن زمان که روستایی بودند، این روستاها را باید از بین ببرند و شهرهای صنعتی ایجاد کنند؛ بنابراین مدل توسعه؛ مدل به وجود آورده انقلاب نبوده است. انقلاب اسلامی زمانی که شکل گرفت؛ جهاد را به وجود آورد که مدل آن مدل پیشرفت است.
الان بندرعباس اگر یک میلیون جمعیت دارد ۵۰۰ هزار نفر آن در شهر بندرعباس است. شاید قدمت بندرعباس ۳۰۰ سال باشد؛ و یا در بشاگرد ۸ هزار جمعیت بشاگردی در داخل کیش زندگی میکنند و نیروی کار هستند. این همان سیستم صنعتی و انقلاب صنعتی بر مبنای مدل توسعه است که نیروهای کار از بین افراد مستضعف جامعه باشد. در پالایشگاه، و بخشهای صنعتی و اسکلههایی که در استان هرمزگان وجود دارد؛ چند هزار نیرو فعالیت دارند که مدیران آن بومی استان نیستند، اما نیروهایشان از روستاهای بشاگرد و میناب و... هستند. پس نگاه اشتباهی که ما در روستاها داشتیم با مدل توسعه بیشتر همخوانی دارد که به گونهای تهدید محسوب میشود.
نکته دیگر که باید آن را مورد توجه قرار داد؛ این است که خروجیهای آسیبهای اجتماعی بالاشهر از پایین شهر بیشتر است و انجام کار بزه و اقدامات مجرمانه در این مناطق با جرات بیشتری به نسبت مناطق جنوب شهر صورت میگیرد، اما ما به اهالی منطقه بالاشهر، آسیب اجتماعی نمیگوییم و آسیب اجتماعی را فقط در مناطق پایین دست جستجو میکنیم، بهطوری که تمرکز گروههای جهادی و خیریه نیز در همین محلات جنوبی و حاشیه شهر است و آیا این اتفاق افتاده یک اردوی جهادی در بالاشهر برگزار شود؟ قطعا خیر، اردوهای جهادی الآن بیشتر در حاشیه شهر و روستاها و با نگاه به محرومیت صورت میگیرد.
در مدل توسعه، نگاه براساس آسیبهای منطقه و تهدیدهاست نه فرصتها. در مدل پیشرفت سه ضلع آن، اولویت، جبهه حق و مستضعفین هستند که مبنای قرآنی دارد و به تعبیر قرآن وارثان زمین هستند و واژه محروم برای آن استفاده نمیشود بلکه واژه مستضعف را بکار میبرد یعنی ضعف دارد و درمانده است و صرفا فقیر نیست شاید یک فرد ثروتمندی باشد، اما ضعف روحی داشته باشد، اما دلش در گروی اهل بیت است؛ لذا مستضعف است. الان مردم فلسطین صرفا مستضعف هستند؛ در مقابل ظالم ضعف دارند لذا اولویت جبهه حق میشود مسئله قدس
البته خود حضور در روستا بسیار خوب است و مورد تاکید رهبر انقلاب است. اما این حضور اگر با نگاه محرومیت باشد، بد است و در این فضا باید مدل پیشرفت؛ یعنی جهاد و پیشرفت، عدالت و پیشرفت و... را طراحی کرد که در نهایت خروجیهای خوبی را شاهد خواهیم بود. در مدل توسعه، نگاه براساس آسیبهای منطقه و تهدیدهاست نه فرصتها. در مدل پیشرفت سه ضلع آن، اولویت، جبهه حق و مستضعفین هستند که مبنای قرآنی دارد و به تعبیر قرآن وارثان زمین هستند و واژه محروم برای آن استفاده نمیشود بلکه واژه مستضعف را بکار میبرد یعنی ضعف دارد و درمانده است و صرفا فقیر نیست شاید یک فرد ثروتمندی باشد، اما ضعف روحی داشته باشد، اما دلش در گروی اهل بیت است؛ لذا مستضعف است. الان مردم فلسطین صرفا مستضعف هستند؛ در مقابل ظالم ضعف دارند لذا اولویت جبهه حق میشود مسئله قدس. در مسیر پیشرفت، جهادیها و افراد دیگر که باید همه جهادی شوند، جایگاه تسهیلگر ندارند بلکه جایگاه قیام کننده برای مستضعف دارند. دقیقا مانند مدل امام موسی صدر در داخل لبنان که با نظام تحولی ایشان شیعه لبنانی که هیچ جایگاهی در لبنان نداشته دارای جایگاه میشود و ارزش پیدا میکند.
بله. خب، یکی از اشکالاتی هم که به گروههای جهادی وارد میشود این است که اصطلاحا مردم را تنپرور بار میآورد.
نعیمی: در مدل پیشرفت، قهرمان داستان، ولی نعمتان ما یعنی مردم هستند و قهرمان صرفا قیام کنندهها نیستند. ما قهرمان داستان در مناطق محروم را مردم میدانیم، اما در مدل توسعه قهرمان داستان افرادی مثل علی کریمی، علی دایی و افرادی از این دست هستند. الان نهادهای واسط مانند بنیاد علوی، کمیته امداد، ستاد اجرایی فرمان امام و... وظیفهشان رساندن کمک به مردم محروم است.
تمام کار جهادی ما باید این باشد که مردم را قهرمان کنیم. گروه جهادی نیز در واقع موتور محرکه است و بایستی به گونهای خود را قهرمان نکنیم بلکه ارتباط مستقیم با مردم صورت بگیرد تا اعضای گروههای جهادی را از خود بدانند و تافته جدا بافته ندانند و باید این گروهها به مردم باور دهند و به آنها نیز ایمان داشته باشیم. اولین روزی که به روستای مازغ مغیران میرفتیم، مردم از ما میترسیدند حتی یک بچه کوچک با دیدن ماشین ما فرار میکرد و خیلی عجیب بود. مردمانشان از سواد بیبهره بودند و آشنایی با قرآن و احکام نداشتند، مدرسهای در آنجا وجود نداشت، اما الآن شرایط تغییر کرده است.
یک ویژگی دیگر مدل توسعه، بر مبنای توزیع است که در این مدل وابستگی و توقع به وجود میآید مثلا وقتی مرتباً بسته معیشتی توزیع میکنید، سوای اینکه، به روح و روان فرد آسیب میزند، بهمرور فرد به دریافت این بستههای معیشتی عادت کرده میشود، حتی اگر زمانی هم به دلایلی به او بسته معیشتی داده نشود شاید معترض این مسئله شود که متاسفانه در بشاگرد یک چنین اتفاقی افتاده بود. اما در مازغ مغیران ما توزیع بستههای معیشتی را ممنوع کردیم و هر گروهی که تصمیم به توزیع بسته معیشتی داشت، با او بحث میکردیم تا مانع این کار شویم حتی حضور خیرین را هم در آن منطقه ممنوع کردیم. حتی یک مسئولی تصمیم داشت به تمام بچههای این روستا تبلت هدیه دهد که ما به دلیل تبعات منفی این موضوع اجازه این کار را ندادیم. یا حتی موردی بوده که میخواستند دکل ماهواره در این منطقه نصب کنند که ما اجازه ندادیم و نهایتا دکل دیجیتال در این منطقه قرار داده شد.
در حال حاضر یک عدهای در تهران جمع شدهاند؛ و کاری از پیش نمیبرند. ما دردمان تمرکزگرایی است؛ این تمرکز گرایی در مرکز کشور قطعا گرهگشای کار جهادی نیست چرا که با بسیاری از گروهها ارتباط ندارند
قطعا ما با این سیستم نمیتوانیم خیلی مقابله کنیم و یک روزی این سیستم کار خود را پیش میبرد لذا باید مراقبت کنیم. به عنوان مثال ما الآن اجازه نصب دکل ماهواره را ندادیم، اما بیست سال بعد که ما نیستیم، شاید این دکل ماهواره در آنجا نصب شود؛ لذا از همین الآن باید کار فرهنگی و آموزشی کنیم.
متاسفانه برخی از افراد گروههای جهادی، نمیدانند کار آموزشی و فرهنگی چگونه انجام دهند. کار فرهنگیشان صِرف آموزش احکام است و کار آموزشیشان نیز صرف آموزش ریاضی و هنر و نقاشی. البته ما در گروه جهادیمان سعی میکنیم آموزش تخصصی به افراد دهیم یعنی فردی که با کودک کار میکند یک جور باید آموزش داشته باشد و آن فردی که کار فرهنگی میکند به گونهای دیگر. یا فردی که احکام یاد میدهد به گونهای دیگر و اگر کسی میخواهد کار روانشناسی کند باید به گونه دیگر آموزش ببیند تا بتواند موثرتر باشد که این مدل را بایستی بین گروههای جهادی تعمیم دهیم به این دلیل که وقتی منِ گروه جهادی، مردم را قهرمان میدانم ممکن است یک گروه جهادی دیگر بیاید و با رویکرد اشتباه خود قهرمان من را از بین ببرد و این خطرناک است.
به نظرتان گروههای جهادی در چه عرصههایی میتوانند ورود کنند؟ الان یک بازنمایی از فعالیتهای جهادی داریم که به نظر یک مدل تقلیل یافته نسبت به مسئله محرومیتزدایی است. اگر ممکن است در این باره قدری توضیح دهید.
نعیمی: همین که بچههای گروههای جهادی، دغدغه این را پیدا میکنند که سراغ شناسایی نظام مسائل روستا بروند، نه صرف کار عمرانی و توزیع بسته معیشتی؛ این خود شروع حرکت است. یعنی به نوعی کار تخصصی است. جلوتر که میروند گروههای جهادی میتوانند دانشبنیان شوند. مثلا اگر میخواهیم برق را به روستا انتقال دهیم و با دکل منتقل نمیشود، با کار تحقیقات علمی میتوان راهکاری برای آن اندیشید. الان مردم هرمزگان به دلیل مشکل اشتغال به سمت سایتهای پرورش میگو رفتهاند که این هم درحال حاضر زیانده شده است. بچههای جهادی میتوانند در حوزه دانشبنیان این قضیه ورود کرده و فعالیت کنند.
محور تمام حرکتهای من، میتواند کار جهادی باشد. جهادی میتواند مرکز تحول کشور شود و اگر رشد پیدا کند در همه ابعاد میتواند کار کند. به اعتقاد بنده رشد جهادی یک رشد کاریکاتوری است یعنی بُعد تشکیلاتی آن ضعیف است، اما در حال انجام کار دانشبنیان است. بُعد مبنایی آن ضعیف است، اما تصمیم به کار حل مسئله محور دارد. چند شاخصه باید داشته باشد که بتواند کار موفق انجام دهد. در حال حاضر در بسیج سازندگی کارگروههای تخصصی خوبی تعریف میشود، اما در عملیات این شکلی نیست. چون مخاطب را به خوبی تقسیمبندی نکردیم. کمااینکه در بین اساتید، ما گروه جهادی نداریم. اساتید میتوانند بسیار موثر باشند البته در بین گروههای جهادی حضور دارند و در گروه ما نیز چند استاد دانشگاه وجود دارد و با توجه به مسائل منطقه هدف از افراد متخصص در آن حوزه استفاده میکنیم تا به صورت تخصصی در مرتفع کردن مسائل منطقه ارائه راهکار دهند.
مدل توسعه بر اساس آسیب هاست اما پیشرفت مدلش بر اساس استعدادها و فرصت هاست. الان وقتی میگوییم روستای محرومِ بشاگرد، این تضاد دارد. الان دوستان تهران با استراتژی، مسئله را طراحی میکنند درحالی که مسئله اول ما حرکت اشتباهی است که درحال انجام است و آن حرکت اشتباه این است که دو چیز متضاد (روستا- محروم) را کنار هم قرار دادهایم و آن را عرف کردیم. در حالی که محرومیت در بُعد قرآنی با محرومیت در بُعد عرفی تفاوت دارد و در این تعریف عرفی صرف اینکه فرد در روستا متولد میشود محروم است. آیا این عدالت است؟
شاید خود اهالی روست تعریف محرومیت را از خودشان نداشته باشد، اما شما به خوردشان میدهید.
نعیمی: بله؛ و با این کار عزتشان را نابود کردیم. در بحث گروههای تخصصی میتوانیم خیلی کار کنیم. در حوزه ورزش میتوانیم ورود کنیم که نکردیم. در حوزه هنری کار کنیم و در بعدهای روانشناسی و کار با کودک و.. میتوانستیم ورود کنیم، اما این صورت نگرفته است در حالی که NGOها خیلی خوب ورود میکنند و فضای بستهای ندارند. چون گروههای جهادی نگاه بسته دارند به این سمت نمیروند و افراد زیادی را درگیر نمیکنند. مثلا در ایام بحران یک کاروان شادی باید در منطقه حضور داشته باشد تا بتواند به افراد این مناطق که بر اثر بحران، دچار ترس و اضطراب و مواردی از این دست شدهاند، کمک کند و در این فضا گروههای تخصصی جهادی خیلی میتوانند موثر باشند، اما قبل از آن نوع نگاه است که اهمیت دارد.
در ادامه باید بگویم خود واژه روستا به معنای رُستن و روییدن یعنی شکوفایی است و آیا شکوفایی در کنار محرومیت تضاد نیست؟ چگونه یک چیزی میتواند شکوفا شود وقتی محروم است؟ آنهم بر مبنای توسعهای که بر مبنای آسیب هاست. الآن بازنمایی هم که از روستای محروم نشان میدهیم این است که اهالی آن در، کپر زندگی میکنند یا گوسفند دارد. در حالی که زیبایی آن روستا این است. الآن کپرهای بشاگرد جزو فرهنگ شان است. اما یک مدل ضعیف زندگی است. الآن بشاگرد داری قدمت تاریخی بالایی است و مردمان شیعه بودند و پوششان از نظر خودشان زیباست؛ لذا باید برای ما هم زیبا باشد؛ و ما روی پوشش و ذائقه آنها کار نکردهایم و سعی کردهایم آنجا را تغییر دهیم بهطوریکه با این تغییر، دیگر بانوان روستا را با پوشش محلیشان نمیتوانیم ببینیم بلکه نهایت کار، پوششان مانتو و شلوار در فضای روستا میشود. متاسفانه بر مبنای مدل توسعه به این ابعاد توجه نکردیم فقط آسیب هایشان را دیدیم و واژههای اشتباهی را بکار بردیم. مثلا به جای روستای محروم میتوانیم بگوییم روستای کم برخوردار و یا روستاهای مستعد و توانمند. نگاهمان نیز بر کشف استعداهایشان باشد؛ و به رشد استعداهایشان کمک کنیم تا در این زمینه آنها را توانمند کنیم؛ لذا توجه به استعدادها باید بیشتر از توجه به آسیبهای فرد باشد. این نگاه محرومیت از خود محرومیت ویران کنندهتر است. عزت و آبرو و فرهنگ تغییر میکند. مثلا شاید با کمک گروهها، فردی صاحب خانه و برق و امکانات و شغل خوب شود، اما تا آخر بعد محرومیت روی او اثر روانی منفی دارد.
یک نظریه در روانشناسی با عنوان نظریه برچسبزنی داریم که میگوید واژگان آنقدر قدرت دارند که هویت و رفتار آدمها را تغییر دهند. پس چرا یک واژهای را تعریف نکنیم که زیباتر باشد. در قرآن کریم در قرآن واژه محروم آمده، اما در کنار واژه فقیر آمده است و نگفته که روستا محروم است. پس نگاه محروم قرآنی با نگاه محروم عرفی تفاوت دارد. در نگاه قرآنی، فقیر و محروم با هم آمدهاند یعنی آنها را نزدیک بهم کرده است. با این اوصاف ممکن است فقیر در بالاشهر هم وجود داشته باشد و بر مبنای آن این کمکی که به این قشر داده میشود باید مخفی باشد، اما توزیع بستههای معیشتی را با انجام فیلمبرداری در درب خانههای افراد تحویل میدهیم که خلاف توصیه و منش رفتاری معصومین(ع) است.
آیا بازنمایی فعلی گروههای جهادی تایید کننده گستره و عمق گفتمان جهادی است یا تقلیل دهنده و فروکاسته آن است؟
نعیمی: مدل کار بچههای جهادی در حوزه رسانهای مدل گزارشی محور شده است. رهبر معظم انقلاب میفرمایند کار جهادیتان را به صورت هنرمندانه رسانهای کنید. پس رسانه بد نیست، اما باید به شکل هنرمندانه رسانهای شود، اما الان نهایت کار رسانهای ما گروههای جهادی این شده که چهار عکس از کارهای جهادیمان منتشر کنیم و از دانشآموز زیبای روستایی هم که جاذبه دارد یک عکسی برای جاذبه کار قرار میدهیم. من با این کار مشکل دارم. اصلا یک گروه جهادی به چه اجازهای آمده عکس یک دانشآموز کوچک را منتشر میکند تا باعث برانگیختن احساسات و حس ترحم مردم شود؟. یا حتی شاهد این بودهایم گروههای جهادی از بستههای معیشتی که آماده توزیع کردهاند، هلیشات میگیرند. این نوع کار نیز مشکل دارد. البته بعد از تاکیدات رهبر انقلاب در سال ۹۸ بسیاری از گروهها به این نتیجه رسیدند که باید اقدامات جهادی خود را به صورت هنرمندانه رسانهای روایت کنند و برایشان دغدغه شده است، اما همچنان ضعف وجود دارد. این فرمان ۹ بندی رهبر انقلاب در سال ۹۸ بسیار موثر بود، اما بسیج سازندگی به دلیل پیمانکاری و انجام پروژههای بزرگ که آورده زیادی نیز برای او دارد، دغدغهی توجه به جریان جهادی را ندارد که با این رویکرد با مجموعههایی مانند بنیاد مستضعفان و.. هیچ تفاوتی ندارد.
جهادی میتواند مرکز تحول کشور شود و اگر رشد پیدا کند در همه ابعاد میتواند کار کند. به اعتقاد بنده رشد جهادی یک رشد کاریکاتوری است یعنی بُعد تشکیلاتی آن ضعیف است، اما در حال انجام کار دانشبنیان است. بُعد مبنایی آن ضعیف است، اما تصمیم به کار حل مسئله محور دارد
یکی از ضعفهای گروههای جهادی این است که حامی ندارند و از بس همه در لایه بستهای هستند خیرین نیز به سمت آنها نمیآیند. فقط در بین مجموعههای خدماترسان، مرکز حرکتهای جهادی بنیاد علوی با مسئولیت آقای یخچالی حمایت خوبی از ما گروههای جهادی دارند. البته الان که دولت انقلابی روی کار است، میتواند برای تقویت گروههای جهادی در حوزه رسانهای اقدام کند و آموزشهای لازم را نیز به آنها ارائه دهد.
یکی از نقدهای بنده به مجموعه سپاه نیز همین است. الان در حوزههای مختلف نیروهای متخصص بکار میگیرد و دورههای مختص خودشان را برگزار میکنند، اما در حوزه رسانهای به این صورت نیست. کار تخصصی صورت نمیگیرد.
چه بسا در عرصه فرهنگ نیز به این صورت است. ما بعد از دوره کارگزاران یک معاونت فرهنگی در تمام مجموعهها ایجاد کردیم که قرار شد کاری انجام دهند. معلوم نیست خروجی اینها چه شد؟ مثلا وزارت نفت یک معاونت فرهنگی راه انداخته و این سوال مطرح است آیا فردی که در این جایگاه قرار گرفته کار فرهنگی بلد است؟
نعیمی: بله شاید حتی خود آن فرد ضد فرهنگ باشد!
اگر در پایان نکتهای به عنوان جمع بندی دارید بفرمایید.
نعیمی: مسیر جهادی مسیر پربرکتی است که میتواند منشا تحولات زیادی باشد و رهبر انقلاب نیز توجه ویژهای به آن دارند. احساسم نیز این است شاید مردم کف جامعه هیچ وقت دغدغه این را نداشته باشند شاخههای نفت از عسلویه به جاسک برود و یا خلیج فارس به دریای خزر وصل شود. دردِ مردم، دردِ خُرد است به خصوص مردم روستاها و اگر توجه ویژه به روستاها شود به نظرم بسیاری از مسائل حل میشود. میتوانیم در حوزههای روستایی، کشاورزی مان را فعال کنیم تا در پی آن مهاجرت معکوس انجام شود چرا که الآن بسیاری افراد که از فضای روستایی به فضای شهری رفتهاند ناامید هستند و میخواهند به روستاهایشان بازگردند، اما با مشکل بیکاری مواجه میشوند.
الآن بشاگرد میتواند محل آن کار تخصصی و تحقیقاتی و پژوهشی باشد و به نظرم اگر نقاط مثبت و نفی بشاگرد را استخراج کنیم میتواند محلِ اِعراب برای جریان جهادی باشد و موجب تلنگر شود که ما چه مدلی را اجرا کردیم. نقاط ضعف و نقاط مثبتمان چیست و اینکه مبنا را برپایه سیستم غربی یعنی مدل توسعه قرار دادیم و در همان جهت پیش رفتیم که میطلبد اکنون بر مبنای مدل پیشرفتی که مدنظر رهبر انقلاب است، مدلی طراحی کنیم، در کنار آن نیز برگزاری دورههای آموزشی و تربیتی و تبیین اصول و مبنای کار جهادی برای بچههای جهادی بسیار نیاز است.
باید برای ده، بیست سال آینده فکر کنیم این جریان به چه سمتی خواهد رفت و در چهه جایگاهی قرار خواهد داشت؟ آیا این جریان هنوز میخواهد دستِ گدایی جلوی اغنیاء دراز کند؛ و اگر قرار است۲۰ سال آینده نیز همین کارهایی که دهه ۶۰ انجام میشد، انجام بشود، به نظرم اگر جمع شود بهتر خواهد بود! درباره نگاه به محرومین نیز مجموعههای اندیشکدهای که کار فکری و مطالعاتی میکنند و همینطور رسانهها بایستی ورود کنند و نگاه درست و اصیل را تقویت کنند. الان شما هم به عنوان رسانه میتوانید سراغ سردار زهرایی بروید و حرفهای ما جهادیها را به گوش ایشان برسانید و آنها را از پروژهها خارج کنید تا برای کمک و تقویت گروههای جهادی بشتابند. ما گروههای جهادی در زمان دولت روحانی به دلیل رویکردهای این دولت با دستِ بسته فعالیت میکردیم و اگر دو سال بعد یک همچین دولتی روی کار آید، باز به وضعیت گذشته بازخواهیم گشت لذا تقویت گروههای جهادی و از طرف دیگر تقویت بعدهای آموزشی و تربیتی مهم است و باید مورد توجه مسئولان ذیربط قرار گیرد. همچنین در فضای جهادی نیازمند برگزاری طرح هایی، چون طرح ولایت هستیم که با ابعاد مبنایی و تشکیلاتی به جلو برود.
/انتهای پیام/