درباره «تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام»، نگاهی از منظر «تاریخ اندیشه» و «فلسفه علوم اجتماعی»/ بخش سوم؛
در جهان اسلام نه تجربه صنعتی شدن را داشتیم و نه شهرنشینی و نه سرمایه‌داری. انقلاب‌های سیاسی، شورش‌های اجتماعی، اصلاحات دینی و نه رشد علم مدرن در جوامع اسلامی تجربه نشده است. اجتماع زیستی جهان اسلام، همچون روستایی عشایری بود که فرهنگشان شفاهی است. در این جامعه، غلبه با فهم متعارف و عقل سلیم بود تا ذهنیت علمی و عقل‌گرای انتقادی در این جوامع غلبه داشته باشد.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ سیدمحمود نجاتی حسینی: آیا چیزی به نام جامعه وجود دارد؟؛ این عنوان یکی از مهم‌ترین سوال‌های دورکیم است که در فضای اندیشه ورزی غربی مطرح شده و پاسخ‌هایی نیز در برابر آن ارائه گردیده است. متاسفانه در جهان اسلام کسی را نداریم که این نوع پرسش‌ها را مطرح کرده باشد. در واقع جامعه‌ای به معنای کامل و دقیق آن وجود نداشته تا در بسترش چنین پرسش هائی پیرامون مسائل اجتماعی مطرح شود. آن چیزی که در میان مسلمانان وجود داشت، یک سری سرزمین‌هایی بود که تعدادی از مردم در آن زندگی می‌کردند و اگر بخواهیم دقت نظر جامعه شناسانه درباره این مفاهیم داشته باشیم، واژه Society به یک هویت جمعی گفته می‌شود که عقلانی و مبتنی بر روابط عقلانی و ساخت یافته است و کلا مبتنی بر روابطی است که از ویژگی عقلانی شدن برخوردارند. در چنین فضایی می‌توانیم از جامعه صحبت کنیم. اما وقتی که جامعه ساخت نیافته است، روابط عقلانی وجود ندارد، ما اجتماعات کوچکی را داریم که هر کدام زندگی خودشان را دارند. در نزد تونیس، جامعه شناس المانی سده ۱۹ اجتماع Community یا گمینشافت Gemeinschaft امری خود جوش و روییده شده است؛ اما گزلشافت Gesellschafts یا جامعه society امری عقلانی، ارادی و برنامه ریزی شده و نهاده شده است. گمیشنافت، عاطفی و احساسی و مبتنی بر روابط خویشاوندی و خونی، مانند اجتماع طایفه ای، قبیله‌ای و عشایری و تا اندازه‌ای روستایی است. اما گزلشافت عقلانی و محاسباتی مانند بروکراسی هاست.

پس ما در جهان اسلام عصر سنت و کلاسیک که محل بحث در" اندیشه اجتماعی متفکران مسلمان" است، (گمینشافت Gemeinschaft) را داریم. یعنی: اجتماعی از آدمیان که زندگی اجتماعی دارند، چون زندگی اجتماعی شان بر اساس عواطف و روابط خویشاوندی، قبیله‌ای و ... است. اما گزلشافت که محل بحث "جامعه شناسی" و جامعه شناسان است را نداریم.

زندگی اجتماعی تا قبل از دوران مدرن تبدیل به Society در جهان اسلام نمی‌شود و به همین دلیل نباید انتظار داشته باشیم که متفکران ما هم در مورد زندگی اجتماعی آنگونه حرف بزنند که مارکس، وبر، دورکیم، زیمل، کنت، ارسطو، افلاطون و اسپینوزا گفته اند. ضمنا به دلیل غلبه امر سیاسی بر زندگی اجتماعی در جهان اسلام، خصوصا در دوران سنت و در دوران کلاسیک، امر اجتماعی بسیار کمرنگ بود. تا جایی امر حکومت داری و حاکمیت، روابط حاکم و محکوم، مردم و خلیفه، رابطه رعیت و سلطان، رابطه مولا و غلام و... قوی و مهم بود که از امر اجتماعی غافل بودند.

بر همین اساس می‌توان تاریخ جامعه شناسی جهان اسلام را به سه دوره تقسیم کرد؛ ۱- جهان اسلامی عصر سنت [از زمان پیامبر تا فروپاشی حکومت عثمانی]قرن ۷ تا ۱۷ میلادی. ۲- جهان اسلامی در مواجهه با مدرنیته [از حمله ناپلئون به مصر]قرن ۱۸ تا ۱۹ میلادی. ۳- عصرگذار و شایدعصر استقرار مدرنیته [ قرن ۲۰ به بعد].

 

چرا اندیشه اجتماعی در اسلام در مقایسه با غرب به صورت مدون شکل نگرفت؟

اول
در بررسی اندیشه اجتماعی با دو پیش فرض ذهنی و عینی مواجهیم: ۱- اندیشه اجتماعی مربوط به کل دوره‌های تاریخی است. ۲- اندیشه اجتماعی علمی، فقط محصول دوران مدرن است.

دوم
وجود اندیشه‌های اجتماعی پیشا جامعه شناسی و تاثیر آن بر شکل گیری جامعه شناسی به عنوان تبلور علمی اندیشه اجتماعی که محصول قرن ۱۸ و ۱۹ و دوران مدرن است، پیش فرض اول ما را تایید و دومی را تثبیت می‌کند.

سوم
اما برای بررسی پرسش بالا که در مورد اسلام است، در اینجا با دو عامل عینی و ذهنی روبرو هستیم: عوامل ذهنی. در جهان اسلام تفکر نقادی شکل نگرفت. به گفته دکتر سروش، در جهان اسلام، چون همیشه اشاعره حاکم بودند فرصت به معتزله نرسید که حاکم شوند و، چون تفکر اشاعره ایدئولوژیک دیدن موضوعات بود و بحث عقیدتی در باره مسایل؛ و لذا فرصتی هم برای بررسی علمی جامعه و مسایل ان فراهم نشد. در نتیجه تفکر نقادی در جامعه نتوانست شکل بگیرد که بتوانیم تفکر اجتماعی به معنای غربی آن داشته باشیم.

چهارم
پس می‌بینیم که در جهان اسلام دو فرقه فکری و سیاسی از اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری تحت عنوان اشاعره و معتزله شکل می‌گیرند. اشاعره عقل ستیز هستند و معتزله عقل گرا؛ یعنی دقیقا معتزله را می‌توان به نوعی همان راسیونالیست‌های جهان اسلام دانست. اینان اراده گرا، اومانیست و اندیویدوالیست اند. اما اشاعره، وحی گرا، تقدیرگرا، محافظه کار و کلکتویست هستند.

پنجم
پس در جایی که اشاعره حاکم اند، چون عقل کمرنگ است، نمی‌توان مسائل را تحلیل عقلی، علمی و فلسفی کرد و در نتیجه توقع پیدایش تفکر اجتماعی را داشت.

ششم
احتمالا وجود اشاعره ایدئولوژی گرا، اندیشه مسلمین را در دوران متافیزیکی و تئولوژیکی اگوست کنت قرار می‌دهد. اما تفکر معتزلی عقل گرا و علم گرا، اندیشه مسلمین را به دوران پوزیتویستی اگوست کنت منتسب می‌کند. دورانی که تحلیل‌ها با ارجاع به عوامل عینی و مستندات عقلی و علمی انجام می‌شود.

هفتم
اگر چنین باشد که اندیشه مسلمین در نسخه معتزلی آن، پوزیتویستی بوده است، گاه می‌توان نتیجه گرفت که جهان اسلام در سده‌های ۸ تا ۱۳ میلادی (مصادف با ۲ تا ۷ هجری) بسیار پیشرفته‌تر از همین دوران در غرب بوده است که به گفته اگوست کنت در مرحله تئولوژیک و متافیزیک قرون وسطایی به سر می‌برده اند.
عوامل عینی در این نظریه عبارتند از؛ در غرب تحولات اجتماعی مدرنیته‌ای عینی باعث شده بود که اندیشه اجتماعی شکل بگیرد؛ صنعتی شدن، شهری شدن، سرمایه داری، انقلاب‌های سیاسی، شورش‌های اجتماعی، اصلاحات دینی و رشد علم مدرن.

هشتم
اما در جهان اسلام نه تجربه صنعتی شدن را داشتیم و نه شهرنشینی و نه سرمایه داری. انقلاب‌های سیاسی، شورش‌های اجتماعی، اصلاحات دینی و نه رشد علم مدرن در جوامع اسلامی تجربه نشده است. اجتماع زیستی جهان اسلام، همچون روستایی عشایری بود که فرهنگ شان شفاهی است. در این جامعه، غلبه با فهم متعارف و عقل سلیم بود تا ذهنیت علمی و عقل گرای انتقادی در این جوامع غلبه داشته باشد.

نهم
برای شکل گیری هر نوع تفکر اجتماعی باید بتوان از چیز‌هایی صحبت کرد که ملموس و محسوس اند، پس وقتی جامعه و عوارض آن نباشد، تفکر اجتماعی هم نمی‌توان داشت.

دهم
اما این نکته نیز قابل توجه است که لزوما ذهنی بودن وجه منفی به حساب نمی‌آید. چه بسا تفکری بسیار ذهنی گراست، اما در بطن همان ذهنی گرایی می‌توان در مورد زندگی اجتماعی هم اندیشید. در غرب هم بسیاری از بحث‌های متفکران اجتماعی، از جنس انتزاعی است و تجربی نیست. مثل بحث‌های روسو، کانت و هگل و ... که توجه به وجه اجتماعی حیات غرب یکی از مولفه‌های مهم آن است.

یازدهم
پس نظریه‌های فلسفی انتزاعی هستند و با نظریه‌هایی که برگرفته از یک تحقیق تجربی اند، متفاوت می‌باشند. اما در پس همین نظریه فلسفی هم باید استدلال و تحلیل صورت باشد؛ و این گونه است که بسیاری از فیلسوفان مدرن غرب در مورد زندگی اجتماعی هم صحبت کرده اند. ما حصل این نوع مباحث را می‌توان ذیل عنوان فلسفه اجتماعی بررسی کرد.

دوازدهم
در تفکر اجتماعی اسلام، نقش عوامل ذهنی بارز است. مثلا یکی از عوامل ذهنی که در تمدن اسلامی موجب شکوفایی علم می‌شود، اهمیتی است که قرآن برای علم قائل است. پایه تمدن اسلامی علم Science است. ما تا قبل از تمدن اسلامی در عربستان Science نداریم، بلکه یک دانش محلی Local Knowledge از نوع جاهلیت داریم که مرکب از شعر، ادبیات و تاریخ شفاهی است. اما همین که اسلام شکل می‌گیرد، علم گسترش می‌یابد و این به اهمیتی که قرآن برای علم قائل است، بر می‌گردد. اهمیتی که قرآن به عالم می‌دهد، یکی از مهم‌ترین وجوه اندیشه تفکر اجتماعی اسلام است.

 

چرا حمایت‌های سیاسی از تفکراجتماعی در اسلام صورت نمی‌گرفت؟

سیزدهم
تفکر اجتماعی اندیشه‌ای انتقادی نیز هست؛ متفکر باید بتواند، بخواهد و بگذارند تا از زمانه تاریخی و زمینه اجتماعی جدا شده، انتقاد علمی منصفانه و موثر داشته باشد. در جهان اسلام به جز دوره محدود و معدودی در صدر اسلام و دوران امام علی (که خود ایشان البته پیشاهنگ بزرگی در آغاز فکر انتقادی از وضعیت تاسف برانگیز دوری جهان اسلام از قرآن، سنت رسول و مسلمین حقیقی بوده اند که در نهج البلاغه هم کاملا بارز است) شما شاهد تفکر انتقادی صریح، منسجم و منتظم نیستید. چون سیاست ظلم و حاکمان مدح خواه و تملق طلب نمی‌توانستند تن به تیغ انتقاد بدهند. پس چه توقعی می‌توان داشت که تفکر اجتماعی حتی غیر انتقادی وجود داشته باشد؟

چهاردهم
اما در عین حال در همین جو اجتماعی، سیاسی، اختناقی، علم بی طرف یا خنثی، مانند علم طبیعی و ریاضیات پیشرفته در نوع خود رشد می‌کند که حتی رقیب قوی برای علم طبیعی غربی است. ضمن آن که ادبیات هوش مندانه، انتقادی و زیر زمینی در لفافه و در قالب شعر، طنز، حکایت، قصه، وعظ و توصیه شکل می‌گیرد که زیرکانه نظم حاکم اعم از نظم اجتماعی، فرهنگی، سیاسی را به چالش می‌کشد. مانند طنز تیز عبید زاکانی، یا نقد اجتماعی شیرین شیخ اجل سعدی، یا نقد فرهنگی تلخ خواجه حافظ شیرازی، یا نقد معرفتی، عقیدتی، وجودی هراسناک مولوی بلخی.

 

روش‌های کاوش تفکر اجتماعی در اسلام کدام اند؟

پانزدهم
برای فهم علمی اندیشه اجتماعی در اسلام، آن گونه که در غرب برای فهم اندیشه اجتماعی وجود دارد، استفاده از تاریخ اندیشه‌ها History of Ideas و استفاده از تاریخ فکری Intellectual History لازم است. منظور از تاریخ اندیشه یک متد و رویه است. یعنی باید با متد مشخص که معمولا مطالعه اسنادی است، اندیشه‌ها را منظم، دسته بندی شده و در قالب مقولات مرتب شده بکاویم. باید ببینیم که آرا و تفکرات موجود در طول تاریخ اجتماعی اسلام چه تفکراتی بوده، آن‌ها را مرتب کرده و جایگاه اندیشه اجتماعی را مشخص کنیم. کاویدن زمینه‌های اجتماعی، تاریخ فرهنگی، تاریخ اجتماعی و تاریخ سیاسی ضروری است. تفکر بر یک زمینه اجتماعی شکل می‌گیرد، هر تفکر فرزند زمانه خودش است، پس در هر فرهنگ خاصی که زندگی می‌کند و متاثر از تاریخ سیاسی است که در آن به دنیا آمده و در آن کار می‌کند. (بهترین مثال در این باره کتاب سه جلدی استوارت هیوز است:"آگاهی و جامعه، راه فروبسته، هجرت اندیشه اجتماعی" که با استفاده از این متدها، کلیت اندیشه اجتماعی مدرن غرب را بررسی نموده است.)

شانزدهم
بنابراین حتی الامکان استفاده از متد sociology of knowledge یا جامعه شناسی شناخت نیز لازم است، منظور قراردادن تفکر در زمینه اجتماعی آن است. (برای نمونه می‌توان به کار لویس کوزر در کتاب "زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی" اشاره کرد که به خوبی توانسته است با مبنا قرار دادن چهار معیار:"زندگی، زمینه تاریخی، زمینه اجتماعی، اندیشه معرفتی" تفکرات تعدادی از جامعه شناسان به نام را بررسی نماید.)

 

مطالعه سیستماتیک امر اجتماعی و روش‌های آن


هفدهم
امر اسلامی تعابیر متنوع، متفاوت و گاه متضادی به خود گرفته است؛ لذا ما ناگزیریم برای این طرح، معانی مورد نظرمان از امر اسلامی را روشن نماییم. اما آن چه مد نظر من است، مدل زیر است:
اسلام"متنی" (قرآن)؛ اسلام "سنتی" (سنت پیامبر-نبوی؛ سیره امامت-علوی)؛ اسلام "عقیدتی" (معارف اسلامی، حدیٍث، فقه، تفسیر، اخلاق، کلام، عرفان)؛ اسلام "معرفتی" (فرهنگ اسلامی: تولیدات فلسفی، علمی، ادبی، تاریخی، جغرافیایی)

هجدهم
برای بررسی اندیشه اجتماعی در اسلام، باید دید کدام لایه از این اسلام شناسی مد نظر ماست. مثلا؛ اندیشه اجتماعی مندرج در قرآن منظور ماست؛ یا احادیث منتسب به پیامبر و ائمه معصوم، یا اندیشه‌های اجتماعی مندرج شده در آرای فقها، عرفا، اخلاقیون، متکلمین، مفسران و محدثان.

نوزدهم
"محمد ارکون"، اسلام پژوه معاصر در کتاب " تاریخمندی اندیشمندی اسلامی " [ترجمه رحیم حمداوی، نشر نگاه معاصر،۱۳۹۲، صفحه ۳۳ و ۳۴]برای بررسی"امر اسلامی" ۱۴ معیار را مورد توجه قرار می‌دهد: قرآن، تجربه مدینه النبی، نسل صحابه، مبانی جدال خلافت و امامت، سنت و تسنن، اصول دین و شریعت، فلسفه و حکمت، علوم عقلی، ادبیات تاریخی و جغرافیایی، شعر، اسطوره، معرفت سنتی مدرسه ای، عقل رنسانسی، خرد اجتماعی نو و عقلانیت نو.

 

بازخوانی انتقادی ادبیات ایرانی تاریخ تفکر اجتماعی دراسلام

مساله و مضمون" تفکر اجتماعی در اسلام" که مقصود معرفتی [‌و البته بیشتر عقیدتی و رتوریک] آن فهم میراث فکری تمدن اسلامی و درک بخشی از ماهیت زیست اجتماعی در جامعه ایران است؛ دیری است که جزء برنامه مطالعات دانشگاهی [‌آموزشی و پژوهشی]ما قرارگرفته است. اکنون این برنامه به حجمی معتنابهی از ادبیات تخصصی [‌کتاب، مقاله، ژورنال]ذیل چند عنوان [تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام و ایران، متفکران اجتماعی مسلمان، اندیشه‌های اجتماعی مسلمین] دست یافته است.

در این ادبیات، اما آن چه کمتر گزارش، توصیف و تشریح شده است: «ماهیت اندیشه ایرانی-اجتماعی مسلمین؛ ماهیت امر اجتماعی در زیست جهان اسلامی از منظر متفکران مسلمان؛ ماهیت نسبت اندیشه‌های اجتماعی متفکران مسلمان با تمدن ایرانی دوران سنت و کلاسیک اسلامی ایرانی؛ ماهیت استعداد اندیشه اجتماعی مسلمین در دانش اجتماعی و نظریه اجتماعی معاصر؛ و پتانسیل تئوریک اندیشه اجتماعی مسلمین برای کمک به فهم جامعه شناسی تاریخی اسلام و ایران» است.

زین سبب تنها رویه معرفتی که می‌توان آن را برای ایضاح روشمند و نظریه‌مند این ابهامات سود جست.

اول- شناخت سیستماتیک دستگاه فکری مورد استفاده متفکران اجتماعی مسلمان، که به محتوا‌ها و اندیشه‌های اجتماعی یا دینی با بار تاریخی، فرهنگی، فلسفی، علمی و ادبی منجر شده است؛ و مولف از:"روش، نظریه، تجربه، تحلیل و استنتاج " است؛ که آن را منطق تفکر اجتماعی‌ می‌دانیم و می‌نامیم.

دوم- "‌بازخوانی انتقادی ادبیات تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام" که به فهم محتوا و برون داده‌ها با نگاه علم اجتماعی مدرن کمک می‌کند و می‌توان آن را نیز از طریق رویه متعارف "مرور سیستماتیک" به دست آورد.

/انتهای پیام/

Germany
ناشناس
۲۲:۱۹ - ۱۴۰۲/۰۶/۱۲
سپاس از ارایه مطالب ارزشمندتان که مبانی تفکر انتقادی را در جامعه روشنفکری توسعه می دهد.
ارسال نظر
captcha