به گزارش«سدید»؛ مهدی رجبی با بیان دلایل استقبال از چهرههایی مثل سوپرمن و بتمن، معتقد است اگر کتابهای شاخص و موفق تبلیغ و در قالبهای مختلف تولید شوند، خب بچهها قطعاً قصههای ملی خودشان را با شور و علاقه دنبال میکنند و خواندن و تماشای آنها برایشان ارجحیت خواهد داشت بر آثارغیرایرانی.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان درباره نوشتن از اسطورهها برای کودکان و نوجوانان و اینکه به نظر میرسد کمتر به اسطورههای ایرانی پرداخته شده است، اظهار کرد: مسئلهای که وجود دارد این است که آدمها قدرِ چیزی را که دارند، نمیدانند. سابقه تمدنی ما بهقدری طولانی و عظیم است که گاه آن را نمیبینیم. البته همه تقصیر فقط به گردن مخاطب نیست. جوکی هست که میگوید «یکی جنگل را نمیدید و میگفت درختها نمیگذارند جنگل را ببینم». ما در این عرصه آنقدر درخت داریم که جنگل را نمیبینیم. زمانی که پخش سریال «جومونگ» در ایران شروع شد، همه خانوادههای ایرانی «جومونگ» میدیدند؛ اما کسی نمیپرسید «مگر کره جنوبی چقدر تاریخ تمدن دارد؟» کرهایها تاریخ کهنی ندارند، اما شروع به اسطورهسازی کردند. در واقع از فرط فقدان اساطیری که بشود بر آن تکیه فرهنگی زد، به اسطورهسازی رو آوردند تا بتوانند علاوه بر قدرت تکنولوژی ماشین و محصولات الکترونیک که جهان را با آن تسخیر کردهاند، به همه نشان بدهند که پشتشان به تمدن و تاریخی کهن و غنی گرم است. یعنی ما را تکوجهی نبینید!
او افزود: خیلی مهم است که سیستم و دولتی که سر کار است، به اسطورهها و شخصیتهای ملی اهمیت بدهد، اگر دولتی و ملتی دیگر مولانا و اخیراً ابن سینا را با وقاحت برای خود مصادره کرد، باید واکنش نشان داد. این شخصیتها با وجود اینکه واقعی و تاریخی هستند به خاطر آثار و تفکر سترگشان به اسطوره تبدیل شدهاند. مولانا شخصیت حقیقی دارد؛ اما شخصیت اسطورهای هم پیدا کرده و نمادی از عرفان و شناخت بشر است.
خیلی مهم است که سیستم و دولتی که سر کار است، به اسطورهها و شخصیتهای ملی اهمیت بدهد، اگر دولتی و ملتی دیگر مولانا و اخیراً ابن سینا را با وقاحت برای خود مصادره کرد، باید واکنش نشان داد. این شخصیتها با وجود اینکه واقعی و تاریخی هستند به خاطر آثار و تفکر سترگشان به اسطوره تبدیل شدهاند. مولانا شخصیت حقیقی دارد؛ اما شخصیت اسطورهای هم پیدا کرده و نمادی از عرفان و شناخت بشر است
رجبی تأکید کرد: دولت باید به ملیت و ایرانیت بهای زیادی بدهد و بر سرمایههایی که داریم تاکید کند؛ ما شاهنامه فردوسی و گرشاسپنامه و خداینامهها را داریم. تاریخ بیهقی را داریم که وقایع و شخصیتهای بسیاری در آن مطرح شدهاند و مهمتر از همه جزء الگوهای زیبای زبان و نثر فارسی است. تأکید بر ملیت و زبان برای حفظ یکپارچگی یک سرزمین مهم است. این زبان فارسی و ملیت ایرانی است که با وجود قومیتها و گویشهای مختلف ما را به هم پیوند داده است. زبان فارسی عامل پیوند، اتحاد و همدلی ما ایرانیان شده و اسطورهها هم صدالبته چنین کارکردی دارند. اگر نسل جدید کمتر آنها را میشناسد از کمکاری و بیمهری مسئولین و متولیان فرهنگ و آموزش و در درجه بعد تولیدکنندگان و هنرمندان است.
او با بیان اینکه ما تاریخ و تمدنی غنی و کهن داریم، اما در پرداخت به آن کمکاری کردهایم و یا توانمند نبودهایم، گفت: شیوه پرداخت داستانی به اسطورهها در شاهنامه فرم حماسی خودش را دارد و زبان داستان و رمان مدرن امروز هم یک فرم دیگر. داستانهای شاهنامه از رستم و سهراب تا بیژن و منیژه و سیاوش هرکدام سبک حماسی و غنایی خاص خود را دارند که برای مردم آن زمان که برای سرگرمی و آموزش رسانه دیگری جز این قصهها نداشتند، سروده شده، اما الان با وجود رسانههای مختلف، از بازیهای دیجیتال و تئاتر گرفته تا انیمیشن و فیلم، این داستانها را باید به زبان و قالبهای روز برگرداند و با مفاهیم و مشکلات زندگی امروزه پیوند داد.
این مترجم ادبیات کودک ادامه داد: اگر میبینید هالیوود از اساطیر نورد ککیک استفاده میکند و مثلاً ثور را بهعنوان ابرقهرمان معرفی میکند یا سوپرمن و بتمن و دیگر شخصیتهایی که پیشینه اسطورهای هم ندارند به بچهها ارائه میدهد و آنها هم استقبال میکنند به دلیل پرداخت خوب و قدرت قصهگوییشان است که از هیچ میتوانند همه چیز بسازند و آن را به زندگی روزمره مخاطب پیوند دهند چه به لحاظ فرم و چه محتوا و معنا.
اگر میبینید هالیوود از اساطیر نورد ککیک استفاده میکند و مثلاً ثور را بهعنوان ابرقهرمان معرفی میکند یا سوپرمن و بتمن و دیگر شخصیتهایی که پیشینه اسطورهای هم ندارند به بچهها ارائه میدهد و آنها هم استقبال میکنند به دلیل پرداخت خوب و قدرت قصهگوییشان است که از هیچ میتوانند همه چیز بسازند و آن را به زندگی روزمره مخاطب پیوند دهند چه به لحاظ فرم و چه محتوا و معنا
رجبی یادآور شد: تاریخ کشوری مانند امریکا نهایتاً ۴۰۰ سال است؛ اما تاریخ کهن سرزمین ما به هفتهزار سال میرسد، ما همه این عناصر فرهنگی و اساطیری و قصهها و افسانهها را داریم، اما نمیتوانیم بهدرستی از آنها استفاده کنیم. غرب یاد گرفته چطور از این عناصر تمدنی با تکیه بر روانشناسی و تکنیکهای مدرن داستانگویی و روایت استفاده کند. نتیجه هم غالباً به ذائقه مخاطب غربی و فراتر از آن بینالمللی خوش میآید.
این نویسنده با اشاره به اینکه یکسری کار در ایران تولید شده که نهایتاً آنطور که انتظار میرود موفق نبودهاند، بیان کرد: باید اصحاب فن ببینند ایراد کار کجاست. آیا بهخاطر پخش و تبلیغ و حمایت ضعیف است یا کیفیت کار یا همه اینها؟ گاه ما فیلم باکیفیتی تولید میکنیم؛ اما پخش و حمایت از فیلم ضعیف است. گاه کتاب خوبی مینویسیم که پخش و توزیع آن ضعیف است و خوب تبلیغ نمیشود و تیراژ کتاب به شکل غمانگیزی پایین است. نهادی مانند نهاد کتابخانههای عمومی باید بگردد و اگر کتاب موفقی درباره اساطیر ایران هست یا در کل ادبیات داستانی استاندارد، برای کتابخانهها و مدارس تهیه کند. با این کار هم تیراژ کتاب بالا میرود و هم نویسنده و ناشر تشویق میشوند کارهای شاخصتری تولید کنند؛ زیرا یقین دارند کتاب به دست مخاطبش میرسد. ما نمیتوانیم فاکتورهایی که راه تولید کتابهای باکیفیت را سد میکند، تغییر ندهیم و همزمان از وضعیت ناآشنایی مخاطب با ادبیات کهن و اساطیر ایران گله کنیم.
رجبی با اشاره به کتابهایی که با حمایتها به کتابخانهها راه پیدا میکنند، اما بچهها از آنها استقبالی نمیکنند، گفت: اگر کتابهای ارزشمندی که درباره ملیت ایرانی، اساطیر و شخصیتهای ملی و شاهنامه هستند، حمایت شوند، کمکم این موضوعات برای بچهها جا میافتد. در غیر اینصورت نباید گله کرد که چرا بچهها اسپایدرمن و بتمن میبینند یا ومپایر و زامبی میخوانند، خب واضح است که اینها برایشان جذابتر است، چون گزینه بهتری بهشان ارائه ندادهایم. زمانی که شما حق انتخاب دارید در میان کالایی که ضعیفتر است و تبلیغات هم در موردش نشده و کالایی که شب و روز در رسانهها در موردش حرف زدهاند و کیفیت ادبیهنری بالاتری هم دارد، توقع عجیبوغریبی است که مخاطب را به خاطر انتخاب دومی سرزنش کنیم. ما در این سالها برای تبلیغ کتاب چه کردهایم؟ با وجود جمعیت ۱۵ میلیونی دانشآموزان تیراژ کتاب کودک و نوجوان به ۵۰۰ نسخه رسیده، بعد چه توقعی داریم که بچهها اساطیر ایرانی و شخصیتهای ملی را بشناسند؟
مهدی رجبی با تأکید بر اینکه نویسندگان و هنرمندان باید الگوهای مناسب برای معرفی اسطورهها را پیدا کنند، گفت: گاه متون کهن بازآفرینی و یا گاهی بازنویسی میشوند؛ اما آنقدری که ما انتظار داریم ازشان استقبال نمیشود. معمولاً در اینگونه آثار نویسنده متن اصلی را کوتاه و سادهسازی میکند یا شعر و نثر را با هم ترکیب میکند با تغییراتی اندک. به باورم زمانی که مطلب اصلی را همانگونه که هست بیان میکنید، چندان در مخاطب تأثیر ندارد. اگر شاهنامه را در مقابل بچهها بگذارید شاید رغبت نکنند بخوانند (که البته در آینده این میل تغییر خواهد کرد)، اما اگر مفاهیم ملی و مفاهیم زیبای انسانی مثلاً قصه کاوه و قیام علیه ظلم، قصه سیاوش و نجابت و پاکدامنیاش و مفاهیمی، چون وفاداری و عشق را به شکل بینامتنی به زندگی روزمره مخاطب در جهان مدرن پیوند دهیم، میتوان موفق شد. اگر هنرمند کارش را درست انجام داده باشد به هدفش میرسد. هدف این است که مخاطب به قدری تحت تأثیر قرار بگیرد و کنجکاو شود که کمکم برود سراغ متن اصلی و ریشهها و تصمیم بگیرد اسطورههای سرزمینش را بهتر بشناسد، چه در قصههای شاهنامه و چه در آثار شاعران و ادبای بزرگی که مایه فخر ایران و ایرانی هستند.
او در ادامه با اشاره به مفهوم وطن در اسطورهها و تأکید بر اهمیت زبان فارسی گفت: بچهها با خواندن این اسطورهها متوجه میشوند وطن چه مفهوم عظیم و مقدسی است. باید به بچهها همیت مهرورزیدن به وطن را منتقل کنیم. اینکه چقدر عشق به وطن آرامش و قدرت میآورد و یکپارچگیاش چقدر باشکوه است. خیلی خوب است آدمها زبانهای دیگر را هم بدانند مثل انگلیسی یا فرانسوی یا هر زبان دیگری، اما امروزه متاسفانه خانوادهها به هزار دلیل موجه و ناموجه بچهها را از زبان فارسی دور میکنند. به نظرم خیلی هم خوب است که بچهها به کلاس زبان بروند و زبان دیگری هم یاد بگیرند؛ ولی نه به شکلی که زبان مادری را فراموش کنند. این ایراد است. آنها باید زبانهای دیگر را یاد بگیرند تا با زبان و فرهنگ خود پیوندش دهند، تا بتوانند با زبان جدید درباره زبان و فرهنگ فارسی حرف بزنند و با جهان ارتباط بگیرند، اما از موضع اقتدار و اعتماد به نفس. چند وقت پیش ویدئویی دیدم از پسری نوجوان اهل نیویورک که ۱۷ زبان را یاد گرفته بود و وقتی مجری پرسید کدام یک را بیشتر دوست داری گفت فارسی! و بعد بیتی زیبا از حافظ را خواند. آنوقت اگر از اکثر نوجوانهای امروزی بخواهی فقط یک بیت از حافظ یا سعدی یا فردوسی بخوانند ممکن است در جواب به لکنت بیفتند و این همان موضوعی است که مرا غمگین میکند. مقصر آن نوجوان نیست، مقصر نقص در سیاستگذاری و سیاستگذاری فرهنگی آموزشی است.
چند وقت پیش ویدئویی دیدم از پسری نوجوان اهل نیویورک که ۱۷ زبان را یاد گرفته بود و وقتی مجری پرسید کدام یک را بیشتر دوست داری گفت فارسی! و بعد بیتی زیبا از حافظ را خواند. آنوقت اگر از اکثر نوجوانهای امروزی بخواهی فقط یک بیت از حافظ یا سعدی یا فردوسی بخوانند ممکن است در جواب به لکنت بیفتند و این همان موضوعی است که مرا غمگین میکند. مقصر آن نوجوان نیست، مقصر نقص در سیاستگذاری و سیاستگذاری فرهنگی آموزشی است
رجبی با طرح این پرسش که چرا باید آدمها از کشور مهاجرت کنند، گفت: من با نگاه فرهنگی و اساطیری و از سر دلسوزی حرف میزنم، به نظرم اگر در کسی تعصب به وطن و زبان مادری ایجاد شود، اگر وطن برای فردی مهم و عزیز و دوستداشتنی بشود، چرا باید برود؟ میماند و میسازد. باید فردوسی و شاهنامه و حافظ و سعدی و مفاهیم والای ملی انسانی را در ذهن مردم جا بیندازیم. باید آموزشوپرورش بهصورت جدی به فردوسی بپردازد؛ اما شوربختانه درسهای کمی هم که وجود دارد حذف و تعدیل میشوند. اگر در جامعه ما به شکلی اغراقآمیز به اسطورههای غیرایرانی اقبال نشان داده میشود حتماً یک جای کار میلنگد؛ از تولیدکنندگان تا مجموعههای فرهنگی تصمیمگیر. دستگاهها و نهادهای فرهنگی سرمایهگذاری نمیکنند تا کتابهای موفق، چه تم اساطیری داشته باشند چه نداشته باشند، به انیمیشن و فیلم تبدیل شوند. اگر از نویسندگان کاربلد حمایت شود، اگر کتابهای شاخص و موفق تبلیغ و در قالبهای مختلف تولید شوند، خب بچهها قطعاً قصههای ملی خودشان را با شور و علاقه دنبال میکنند و خواندن و تماشای آنها برایشان ارجحیت خواهد داشت بر آثار غیرایرانی.
/انتهای پیام/
منبع: ایسنا