جمشید اعلم پزشک، استاد دانشگاه و از سیاستمداران دوره پهلوی دوم محسوب می‌شود که سابقه نمایندگی مجلس شورای ملی و مجلس سنا را در کارنامه خود داشت. وی روابط نزدیکی با دربار پهلوی برقرار کرد و در زمره شخصیت‌های نزدیک به محمدرضا شاه بود. از این رو در مقاله حاضر تلاش شده تا با استفاده از منابع کتابخانه‌ای و آرشیوی و با روش توصیفی ـ تحلیلی کارنامه سیاسی جمشید اعلم مورد بررسی قرار گیرد.

چکیده

به گزارش«سدید»؛ جمشید اعلم پزشک، استاد دانشگاه و از سیاستمداران دوره پهلوی دوم محسوب می‌شود که سابقه نمایندگی مجلس شورای ملی و مجلس سنا را در کارنامه خود داشت. وی روابط نزدیکی با دربار پهلوی برقرار کرد و در زمره شخصیت‌های نزدیک به محمدرضا شاه بود. از این رو در مقاله حاضر تلاش شده تا با استفاده از منابع کتابخانه‌ای و آرشیوی و با روش توصیفی ـ تحلیلی کارنامه سیاسی جمشید اعلم مورد بررسی قرار گیرد. دکتر جمشید اعلم به واسطه ارتباطی که با محمدرضا پهلوی داشت وارد عرصه سیاست شد و سعی ‌کرد تا با حضور در احزاب جای پای خود را به خصوص در مجلس شورای ملی محکم کند؛ اما نتوانست به این هدف خود دست پیدا کند و یک بار بیشتر تجربه حضور در مجلس شورای ملی نداشت.

مقدمه

جمشید اعلم در سال 1280 ه‌ ش در شهر وان ترکیه به دنیا آمد.[1] پدرش میرزا اسدالله‌خان ملقب به مکرم‌السلطنه در طرابوزان متولد شده بود و در بیروت و اسلامبول درس خواند و در سال 1258ه‌ ش با سمت کارپردازیِ شام، به خدمت وزارت امور خارجه درآمد،[2] سپس در سال 1279ه‌ ش به سمت آجودانی مخصوص مظفرالدین شاه انتخاب شد و در سال 1289 ش نیز ژنرال قنسول ایران در بغداد گردید.[3]

جمشید اعلم تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در مدرسه علمیه و دارالفنون تهران به پایان رساند و سپس در سال 1305 ش برای ادامه تحصیل به لیون فرانسه رفت.[4] ابتدا در دانشکده ادبیات، زبان فرانسه را تکمیل کرد و در سال 1307 ش وارد دانشکده پزشکی شد و تخصص گوش و حلق و بینی گرفت.[5] در همان شهر با دختری فرانسوی‌تبار ازدواج کرد و بعد از 1310 ش به ایران بازگشت.[6]


پزشک بدخُلق و خشن محمدرضا پهلوی

اعلم بعد از مراجعت به ایران ابتدا در بهداری ارتش و سپس در بیمارستان شماره یک شهرداری تهران مشغول به کار شد. او در 1316ش به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و از 1327ش در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران با سمت دانشیار مشغول به تدریس شد.[7] اعلم همزمان ریاست درمانگاه بخش گوش و حلق و بینی بیمارستان فارابی و بانک ملی را بر عهده گرفت اما به سبب بدخلقی، عدم تعادل در رفتار و خشونت، بیماران کمتری به او مراجعه می‌کردند.[8] وی پس از آن‌که در 1326ش عمل جراحی محمدرضا پهلوی را با موفقیت انجام داد به عنوان پزشک مخصوص او مورد توجه قرار گرفت و لقب «پرفسور» به وی داده شد. البته در این دوره، مشاغل دیگری همچون تدریس در هنرسرای عالی، پزشک و رئیس بیمارستان وزیری با حق آموزش، رئیس بیمارستان امیراعلم، عضو شورای مرکزی دانشگاه‌ها و صاحب امتیازی مجله راه علم را بر عهده داشت.[9]

ورود به عرصه سیاست؛ نماینده مجلس نوزدهم و حزب مردم

همزمان با انتخابات مجلس نوزدهم، جمشید اعلم به عنوان پزشک مخصوص محمدرضا شاه و فرد مورد اعتماد او می‌بایست وارد مجلس می‌شد. او همزمان با حضور در انتخابات نوزدهمین دوره مجلس شورای ملی (10 خرداد 1335- 19 خرداد 1339) به عنوان نماینده قزوین[10] با 26 هزار و 916 رأی از مجموع 33 هزار و 734 رأی ماخوذه وارد مجلس شد.[11] او در همین دوره رهبر «فراکسیون سعادت» و از طرفداران حسین علاء، نخست‌وزیر بود.[12]

در سال 1336ش، محمدرضا شاه از طرف دولت آمریکا برای انجام اصلاحاتی در داخل کشور در فشار بود. یکی از این اصلاحات، ایجاد سیستم دو حزبی بود. زیرا امریکایی‌ها می‌خواستند پایه‌های سست رژیم پهلوی را تحکیم کنند تا بتوانند ادامه سلطه در ایران و توجیه افکار عمومی داخلی و خارجی را به نفع خود ادامه دهند.[13] در چنین شرایطی شاه در سوم اردیبهشت 1336ش، در اجرای اوامر آمریکایی‌ها، در ملاقات با سناتورها سیاست دو حزبی را اعلام کرد. در پی این اعلام منوچهر اقبال مأمور تشکیل حزب ملیون و اسدالله علم مأمور تشکیل حزب مردم شد.[14] اسدالله علم با توجه به ویژگی‌های فردی، سیاسی و اجتماعی خود توانست مجموعه‌ای از افراد را با تفکرها و موقعیت‌های مختلف در کادر رهبری و مدیریت‌های حزب جای دهد.[15] کسانی که از نزدیک اسدالله علم را می‌شناختند نرمش ظاهری، ادب و نزاکت در رفتار و برخورد با دیگران و رفیق‌بازی او را از دلایل اصلی گرد آمدن افراد و شخصیت‌هایی از طیف‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در حزب مردم ارزیابی کرده‌اند. بسیاری از مؤسسین و کادر رهبری حزب مردم از دهه 1320ش، به بعد به ‌تدریج در جرگه یاران و دوستان علم وارد شده بودند که در میان آنها برخی مطرودین و یا فعالان سیاسی و اجتماعی، مدیران دولتی و حکومتی در سطوح مختلف، تجار، اساتید دانشگاه، نمایندگان مجلس و غیره به چشم می‌خوردند.[16] اعضای مؤسس حزب مردم را اساتید دانشگاه، اعضا و هواداران سابق حزب توده و گروه‌های چپ، مالکان و مقاطعه‌کاران و تجار تشکیل می‌دادند.[17] جمشید اعلم نیز به عضویت این حزب درآمد.[18] البته آگاهان به امور او را فردی ناپخته و در عین حال جاه‌طلب دانسته‌اند. با رأی شورای مرکزی، اعضای کمیته مرکزی حزب مردم به شرح زیر انتخاب و معرفی شدند: اسدالله علم، جمشید اعلم، یحیی عدل، علی اکبر بینا، محمد فضایلی، محمدحسین اسدی، غلامحسین خوشبین، امیر بیرجندی، قباد ظفر، موسی عمید، احمد فرهاد، محسن مظاهری، محسن فروغی، محمدحسین اعتمادی و پرویز ناتل خانلری. بیشتر این افراد در هیئت مؤسس حزب مردم هم نامشان ثبت شده بود.[19] اعلم رهبری فراکسیون پارلمانی آن را بر عهده گرفت.[20] این فراکسیون، نظرات و پیشنهادات خود را در هر دو مجلس شورای ملی و سنا مطرح می‌کرد.[21] ناگفته نماند اعلم به دلیل این‌که رقیب‌ سیاسی منوچهر اقبال بود، به حزب مردم پیوست[22] و معمولاً سعی می‌کرد تا در مواقع لزوم با دولت مخالفت کند. برای نمونه با لایحه تصویب قانون رسیدگی به ثروت نمایندگان[23] در مجلس مخالفت کرد.[24] در اسناد ساواک در مورد این مخالفت‌ها آمده است:

«در دو هفته اخیر در قیافه مجلس و نمایندگان نسبت به دولت تغییرات کلی حاصل شده و بین نمایندگان موافق دولت جهت همکاری با مخالفین ابراز تمایل می‌شود. از هفته گذشته پروفسور جمشید اعلم در داخل مجلس برای جلب نظر نمایندگان منفرد و همچنین نمایندگانی که برای آقای دکتر اقبال احترامی قائل بوده روی همین اصل از مخالفت علنی با دولت ایشان خودداری می‌نمایند، شدیداً فعالیت دارد و اغلب هنگام تنفس با نمایندگان مذکور مذاکره و امروز نیز با اعظم زنگنه مدت ده دقیقه صحبت و اصرار داشته است که با حزب مردم همکاری و به طرفداران آقای عَلَم ملحق و قیافه مخالفت با دولت را به خود بگیرد. لیکن اعظم زنگنه پاسخ داده چون برای شخص آقای دکتر اقبال احترام خاصی قائل است نمی‌تواند موافقت نماید. در حال حاضر طرفداران آقای علم و حزب مردم در مجلس با چند نفر از وزرای کابینه دولت آقای دکتر اقبال از جمله آقایان (حسن) اخوی، (عبدالحسین) راجی و (علی‌اکبر) ضرغام نظر موافقی ندارند و برای دسته‌بندی علیه آنان فعالیت دارند.»[25]

دودستگی و استعفا از حزب مردم

در حزب مردم یک دودستگی وجود داشت که در نهایت اعلم از این حزب استعفا کرد. بدین صورت که جمشید اعلم جزو دسته راست حزب بود که از سیاست‌های انگلستان حمایت می‌کردند و گروهی دیگر اعضای سابقاً توده‌ای حزب به رهبری محمد باهری بودند. این دودستگی از همان نخستین ماه‌های فعالیت حزب شروع شده بود. هرچند اسدالله علم می‌کوشید مانع از تشدید این اختلافات و احیاناً ایجاد بحران در حزب شود اما کمتر موفق بود.[26] در اسناد ساواک در مورد این دو دستگی در حزب مردم آمده است:

«اکنون باید دید چند ناسیونالیست متفکر که اصول طرز تفکر ناسیونالیستی را می‌دانند و می‌توانند در برابر طرز تفکر کمونیستی و سوسیالیستی از اصول ناسیونالیسم دفاع کنند در این حزب وجود دارد... نطق دکتر باهری که در مکتب سوسیالیستی تعلیم دیده و... یک کمونیست واقع‌بین است در کنگره حزب مردم شنیدم حد اعلای فصاحت در آن نطق به کار رفت. منطق قوی و سفسطه ماهرانه هر دو در نطق وجود داشت. وقتی صحبت می‌کرد همه گوش می‌دادند و او مسلط بر محیط بود، از همه مهمتر او می‌دانست چه می‌کند و چه می‌گوید و برای چه چنین می‌گوید و چرا این کار را می‌کند. در مقابل او حتی یک نفر نبود که بتواند حرف بزند و محیط را تحت تأثیر قرار دهد. آقای پروفسور جمشید اعلم، دکتر بینا بهترین و شاخص‌ترین اعضای حزب مردم از لحاظ سواد و معلومات و عنوان سیاسی شناخته شدند. هر دو استاد دانشگاهند هر دو وکیلند و هر دو عنوان پروفسوری و دکترا دارند ولی به عنوان یک متفکر ناسیونالیست نمی‌توانستند در برابر دکتر باهری سوسیالیست یا به زعم گروهی کمونیست حرف بزنند؛ چون ناسیونالیست آگاه و ناسیونالیست متفکر نیستند.»[27]

با آغاز انتخابات دوره بیستم در تابستان 1339ش این اختلافات به حدی تشدید شد که برخی محافل سیاسی و مطبوعاتی نزدیک به حکومت پیش‌بینی می‌کردند با پایان یافتن انتخابات، حزب مردم با شکاف داخلی عمیق‌تر و احیاناً انشعاب مواجه شود.[28] از آنجا که حیات و فعالیت حزب مردم در دوران نخست‌وزیری اقبال قائم به حضور اسدالله علم در رهبری آن بود، بیم آن می‌رفت که با کنار رفتن او از سمت دبیرکلی، حزب مردم به سرعت در سراشیب سقوط قرار بگیرد. به ویژه که حزب، دچار اختلافات و چنددستگی‌های درونی و باندی هم بود. فقط چند روز پس از استعفای علم، آشکار شد که برای تعیین دبیر کل جدید حداقل سه گروه رقیب برای این مهم رو در روی هم قرار گرفته بودند و پیش‌بینی می‌شد که فقط تمایل علم تعیین کننده دبیرکل حزب باشد. جناح چپ و راست پیشین که به ترتیب توسط باهری و جمشید اعلم و رفقای او رهبری می‌شد و نیز جناح طرفدار یحیی عدل هر یک کاندیدایی برای دبیر کلی حزب مردم داشتند.[29]

اختلاف اعلم و باهری روز به روز بیشتر می‌شد. در مورد این اختلاف در اسناد ساواک آمده است: «حزب مردم روز شنبه 24 /7 /38 طبق دعوت قبلی عده‌ای در حدود سیصد نفر در کلوپ مرکزی حزب مردم اجتماع نموده آقای دکتر خانلری اظهار داشت: کنگره حزبی طبق اساسنامه حزب باید تشکیل گردد و ما می‌توانستیم همین‌طور عده‌ای را برای شرکت در کنگره انتخاب نماییم ولی چون نظر ما این است که اصول دموکراسی کاملاً رعایت شود لذا آقایان را دعوت کردیم تا عده‌ای را برای شرکت در کنگره انتخاب نمایند. آنگاه اسامی 60 نفر از کاندیداها را در اختیار افراد گذاشتند تا از بین آن‌ها هر کس 40 نفر را انتخاب نمایند. صورت اسامی کسانی که انتخاب شده‌اند به شرح زیر اشعار می‌گردد، در جریان اخذ رأی برخوردی بین دکتر باهری و پروفسور جمشید اعلم به وجود آمده، به یکدیگر فحاشی نموده‌اند. عده‌‌ای اظهار می‌داشتند که اشخاص انتخاب شده در موقع شمارش آرا با تقلب تعیین شده‌اند و آرا مال اشخاص دیگر بوده و به نام این عده خوانده شده است.»[30] سرانجام حزب مردم پس از مدتی به دو جناح چپ و راست منشعب شد و اعلم جزو جناح راست حزب قرار گرفت و همواره از برتری جناح چپ حزب نگران بود و قدرت گرفتن افرادی مانند محمد باهری را در جناح چپ حزب با تمام احترامی که به اسدالله علم روا می‌داشت، نمی‌پذیرفت، از این رو در 1339ش استعفا داد.[31]

حضور در حزب منفردین و انحلال مجلس بیستم

انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی (2 اسفند 1339- 19 اردیبهشت1340ش) که مقدمات آن در آغاز چهارمین سال نخست‌وزیری منوچهر اقبال فراهم شده بود، در تابستان 1339ش برگزار شد که سرآغاز روند سقوط دولت او بود.[32] در این انتخابات، جمشید اعلم به حزب «منفردین»، به عنوان حزب مستقل[33] که توسط دکتر علی امینی تأسیس شده بود، پیوست.[34] فضای به ظاهر آزادی که در آستانه انتخابات به وجود آمده بود سبب شد تا گروه مستقلی به رهبری سیدجعفر بهبهانی و علی امینی و بقایای جبهه ملی که تجدید حیات کرده بودند، وارد میدان شوند. اقبال که نمی‌خواست مسند نخست‌وزیری را رها کند، با مداخله علنی در جریان انتخابات، با تهدید و فشار و جعل و تقلب علنی، مسیر انتخابات را تغییر داد. در همه جا پلیس و ارتش و عوامل دولت، مداخله‌کنندگان اصلی در انتخابات بودند و در مواردی نیز به برخورد و درگیری منجر شد و بازار کسب و کار و مراکز آموزشی در برخی شهرها مختل شد.[35]

این تقلب انتخاباتی باعث شد تا در تهران که برای حفظ ظاهر، چند کرسی نمایندگی هم به داوطلبان غیردولتی اختصاص داده ‌شده بود، فقط نام داوطلبان حزب دولتی ملیون از صندوق بیرون بیاید.[36] دولت اقبال بی‌اعتنا به اعتراض‌ها نتیجه رأی‌گیری را اعلام کرد. سرانجام فضاحت انتخابات به حدی بود که محمدرضا پهلوی به نادرستی آن اعتراف و دستور توقف آن را صادر نمود.[37] به این ترتیب با انحلال مجلس بیستم، اعلم دیگر نتوانست به مجلس راه یابد.[38]

اهانت به امام خمینی(ره)

جمشید اعلم در سخنرانی‌های خود زبانی صریح، تند و بی‌ادبانه داشت[39] و به برخی حوادث سیاسی عکس‌العمل‌های شدیدی نشان می‌داد. از نمونه‌های آن، اهانت به امام خمینی در جریان اخراج ایرانیان مقیم عراق بود؛[40] به این ترتیب که در 1350ش در پی تشدید اختلاف مرزی میان عراق و ایران، دولت عراق دست به اخراج ایرانیان مقیم عراق زد و در ظرف چند روز، هزاران نفر از ایرانیان مقیم آن کشور را بیرون کرد[41] و تعداد زیادی هم بازداشت شدند که از جمله آن‌ها آموزگاران و دبیران مدارس ایرانی در عراق بودند.[42]

امام خمینی که در آن زمان دوران تبعید خود را در عراق می‌گذراند، به‌شدت به این اقدام ضد انسانی رژیم بعث اعتراض کرد و خواستار خروج از آن کشور شد. رژیم بعث که اقدام امام را اسباب ننگ و بدنامی خود می‌دانست با تصمیم ایشان مخالفت کرد. گرچه اقدام امام از چشم سفارت و ساواک ایران در عراق به دور نمانده بود و از آن با خبر بودند، با این وجود در 20 دی‌ماه 1350ش سناتور جمشید اعلم در نطق پیش از دستور خود در مجلس سنا به دروغ و به بهانه سکوت امام در قبال اقدامات رژیم بعث، با عبارات بسیار توهین‌آمیز، به ناسزاگویی به امام پرداخت و کوشید تا اعتبار و وجاهت ایشان را نزد مردم ایران مخدوش کند. اعلم در سخنان خود گفت: «در این مدت که ایرانیان شیعه که به عراق خدمت کردند با این خواری و زاری و بدبختی از عراق رانده شده‌اند، صدای اعتراض تمام روحانیون بلند شده است و در عجبم وقتی خواستند در این مملکت تقسیم ارضی شود شخصی نعره‌ها زد و فریادها کرد و به نام روحانیت کارهایی انجام داد که صلاح نبود و از این مملکت رفت و حالا در عراق اقامت دارد. اسم آن شخص خمینی است... او در این مملکت مگر به مردم نمی‌گفت که شیعه است پس چرا یک کلمه حرف از حلقوم این مرد در چنین وضعی بیرون نمی‌آید؟ پس معلوم می‌شود حرف‌های آن روز او و سکوت امروزش هر دو دستوری و به صرف فرمایش ارباب بوده است.»[43] او گفت که چرا امام در برابر اصلاحات ارضی «فریادها کرد و به نام روحانیت کارهایی انجام داد که صلاح نبود» و اکنون که در برابر اقدامات رژیم بعث، «صدای اعتراض تمام روحانیون بلند شده است» او سکوت کرده است؟ و به گفته وی، اگر امام چنان می‌کرد، «تمام خطاهای سابقش را شاهنشاه آریامهر و ملت ایران می‌بخشیدند!»[44]

این سخنان توهین‌آمیز از سوی یکی دیگر از سناتورها به نام محمدعلی علامه وحیدی با توهین مجدد به امام تأیید شد. رژیم شاه که از بازتاب سخنان آن دو سناتور در جامعه بیم داشت، دستور داد تا متن سخنان آن دو در روزنامه‌های کیهان و اطلاعات ویژه شهرستان‌ها درج شود و از چاپ آن در روزنامه‌های تهران خودداری گردد.[45]

به دنبال آن، موجی از خشم و نفرت در میان توده‌های علاقه‌مند به امام پدید آمد. مدرسان حوزه علمیه قم درس‌هایشان را تعطیل کردند و نمازهای جماعت و بازار آن شهر نیز تعطیل شد و روحانیون حوزه علمیه قم در اعتراض به نطق آن دو سناتور، در مدرسه فیضیه اجتماع و در خیابان‌های شهر تظاهرات کردند که پلیس به آن‌ها یورش برد و شماری را زخمی و جمعی را هم بازداشت کرد.[46] روز بعد نیز تظاهرات ادامه یافت و شعارهایی بر ضد دو سناتور و به نفع امام داده شد و اعلامیه‌هایی علیه رژیم شاه پخش گردید و عده‌ای هم بازداشت شدند.[47]

پنج روز بعد از نطق دو سناتور، حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی از روحانیون مبارز در مجلس ختم یکی از علمای تهران، به ناسزاگویی آن دو سناتور پاسخ گفت. وی ضمن تبیین جایگاه «حضرت آیت‌الله خمینی، مرجع تقلید شیعیان جهان در بین کارمندان دولت و وکلای مجلس و بازاریان و کسبه و افسران و همه طبقات»، مجلس سنا را «آلوده» و سخنان دو سناتور را «نسبت دروغ» دانست و با اشاره به جمشید اعلم اظهار داشت: «این آقای سناتور فکر می‌کند که از پشت تریبون مجلس و متکی به زور سرنیزه هر چه دلش خواست می‌تواند بگوید و با کمال وقاحت و نادانی به حضرت آیت‌الله العظمی خمینی تهمت بزند و اشتباه بزرگتر آن‌که جراید رسمی کشور یعنی روزنامه اطلاعات و کیهان شهرستان‌ها هم این خبر دروغ و افتراآمیز را درج کرده‌اند.» و سپس علیه او اعلام جرم کرد: «من می‌خواستم علیه این آقای سناتور به اتهام نشر اکاذیب و تهمت و افترا اعلام جرم کنم و او را به دادگاه بکشانم؛ ولی اگر دادگاه آزاد و صالحی وجود داشته باشد!»[48] فلسفی همچنین تلفنی به رئیس مجلس سنا اطلاع داد که بنا بر خواست مردم، در جلسه دیگر سنا جمشید اعلم باید از تهمت و افترای بی‌اساس به آیت‌الله خمینی عذرخواهی کند.[49] این پیگیری‌های آیت‌الله فلسفی باعث شد تا محمدرضا شاه به جمشید اعلم پرخاش کند که این چه حرف‌هایی است که زده و دولت هم به سنا انتقاد کرد.[50] همچنین سخنان آیت‌الله فلسفی باعث شد تا موجی از اعتراض شکل بگیرد و برخی دیگر از روحانیون نیز در منابر و مساجد بر ضد سخنان اعلم اعتراض کردند و این‌گونه سمپاشی‌های او را نکوهش کردند.[51]

فراماسونرِ خوش‌گذران

جمشید اعلم از اعضای فراماسونری ایران بود.[52] او نشان‌های دو و سه «همایون» و دو، سه، چهار و پنج «تاج» را از جانب شاه و تعدادی نشان از کشورهای خارجی دریافت کرد و در همایش‌ها و سخنرانی‌های علمی در خارج از کشور شرکت کرد و مقالاتی در نشریات به چاپ رساند.[53]

اعلم همراه با شاه و چند تن از دوستان معروف خود به خصوص فلیکس آقایان، مجید اعلم و یحیی عدل تا نیمه‌های شب به ورق‌بازی مشغول بودند و این برنامه حتی روزهای تعطیل هم دنبال می‌شد.[54] وی همچنین عضو کلوپ «ایران جوان» بود و هر شب به این کلوپ می‌رفت و با حسین فردوست درباره مسائل سیاسی به ویژه وضع جسمانی بحرانی محمدرضا پهلوی صحبت می‌کرد که یک بار هم با جواب تند او روبرو شد.[55] فردوست در خاطراتش نوشته است: «اعلم عضو کلوپ «ایران جوان» بود و هر شب به آنجا می‌آمد و با دوستان خود بازی مختصری می‌کرد؛ ولی همیشه قبل از رفتن وارد اتاق من در کلوپ می‌شد و مدتی می‌نشست. او قبل از شروع بحران هر شب درباره وضع محمدرضا سؤال می‌کرد. دو ماه مانده به انقلاب، سؤال همیشگی خود را تکرار کرد. این زمان (اوایل دی) من جواب صریح داشتم و گفتم: به نظر می‌رسد ایشان رفتنی است. آدم بی‌تربیتی بود و گفت: این مزخرفات چیست که می‌گویی؟! گفتم: مراقب کلماتتان باشید! ترسید و آناً گفت: چشم! دفعه بعد که آمد گفت: از شاه وضعشان را پرسیدم و ایشان گفت که خیلی خوب و محکم است! مسلماً حرف مرا به محمدرضا گفته بود و وی هیچ عکس‌العملی نشان نداده بود. اعلم اضافه کرد: حال چه می‌گویی؟! پاسخ دادم: اصلاً به من چکار داری؟ چرا این بحث را می‌کنی؟ اگر باز هم سؤال کنی پاسخ من همان است که گفتم. اعلم گفت: پس می‌خواهی بگویی که از ایشان مطلع‌تر هستی؟ گفتم: راجع به مطالب دیگر سؤال کنید!»[56]

ساواک در گزارشی شخصیت وی را چنین معرفی می‌کند:

«... علاقه‌مند به قمار، پول و مقام است... مردی است شوخ. اصولاً در مجالس با دوستان، به شوخی و مسخرگی مجلس‌آرایی می‌کند و در دربار راه دارد و در مجالس شاهنشاه به شوخی می‌پردازد و روی این اصل، شاهنشاه به او محبت دارند. در باطن نسبت به مردم خوش‌بین نیست و دشمن آن‌هاست و آن‌ها را به اندازه گاو و الاغ اهمیت نمی‌دهد... وی در اغلب مجالس، خود را نماینده و وکیل شاه قلمداد می‌کند و اظهار می‌دارد معظم‌له مرا وکیل کرده و مردم نسبت به من هیچ‌گونه حقی ندارند.»[57]

سرانجام جمشید اعلم که تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان سناتور در مجلس سنا حضور داشت، پس از انقلاب اسلامی دستگیر و زندانی شد و در دادگاه انقلاب به اعدام محکوم و در 2 مهر 1358 اعدام شد.[58]

جمع‌بندی

زندگی جمشید اعلم را به لحاظ سیاسی ـ اجتماعی می‌توان به دو دوره شخصیتی تقسیم کرد؛ دو شخصیتی که تحت تأثیر اخلاق و منش او شکل گرفت. یکی شخصیتی که در حوزه علمی داشت و دیگر شخصیتی سیاسی. این‌که اعلم در خارج از کشور تحصیل کرده بود و به عنوان استاد دانشگاه و پزشک در کشور حضور داشت، تا آن جایی که توانست خود را به عنوان پزشک شاه مطرح کند و همین اتفاق هم زمینه نفوذ او را در دربار مهیا ‌کرد. اعلم به استادی دانشکده پزشکی رسید و مدت‌ها استاد دانشگاه بود. البته در حرفه پزشکی به سبب بدخلقی، عدم تعادل در رفتار و خشونت، بیماران کمتری به او مراجعه می‌کردند.

ورود اعلم به عرصه سیاست هم تحت تأثیر شخصیت علمی او شکل گرفت. اعلم روابط نزدیکی با شاه داشت و همین امر هم باعث شد تا در مجلس نوزدهم و مجلس سنا تحت تأثیر نفوذ دربار بتواند وارد این دو مجلس شود. او به عنوان نماینده مجلس و سنا بیشتر سعی می‌کرد تا در جهت منافع دربار و شاه حرکت کند. ناگفته نماند که اعلم شخصیتی خوش‌گذران داشت. آن‌چنان که ساواک هم بر این امر تأکید می‌کند و او را فردی «علاقه‌مند به قمار، پول و مقام ... مردی ... شوخ [که] اصولاً در مجالس با دوستان، به شوخی و مسخرگی مجلس‌آرایی می‌کند.» می‌داند.

پی‌نوشت‌ها:

[1] عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، تهران: نشر گفتار با همکاری نشر علم، 1380، ج 1، ص 140.

[2] سلیمانی، کریم، القاب رجال دوره قاجاریه، تهران: نشر نی، 1379، ص 169.

[3] همان، ص 169.

[4] عاقلی، همان، ص 140.

[5] همان، ص 140.

[6] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک: عبدالله ریاضی، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384، ص 129 و مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی از آغاز چاپ تاکنون، مشار خان‌بابا، بی‌نا، بی‌جا، 1340، ص 390.

[7] رجال عصر پهلوی، عبدالله ریاضی، همان، ص 129.

[8]عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، همان، ج 1، ص 140و 141.

[9] رجال عصر پهلوی: عبدالله ریاضی، ص 129.

[10] عاقلی، ص 140.

[11] آرشیو مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.

[12] خواندنیها، س 1335، ش 120، ص 3.

[13] حزب ملیون به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388، ص 13.

[14] همان، ص 14.

[15] سه حزب: مردم، ملیون، ایران نوین(1353- 1336)، مظفر شاهدی، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1387، ص 47-48.

[16] همان، ص 48.

[17] همان، ص 49.

[18] لالوی، محمود، حزب مردم، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 60- 97.

[19] شاهدی، همان، ص 49، 50.

[20] لالوی، همان، ص 60 – 97.

[21] همان، ص 224.

[22] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک: دکتر منوچهر اقبال تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379، ص 225.

[23] ‌خواندنیها، س 1337، ش 1، ص 9.

[24] رجال عصر پهلوی: منوچهر اقبال، ص 225.

[25] حزب مردم به روایت اسناد ساواک (جلد اول)، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول: 1388، مورخ 3 تیرماه 36، ص 10.

[26] شاهدی، ص 72.

[27] حزب مردم به روایت اسناد ساواک، ص 231.

[28] شاهدی، ص 75.

[29] همان، ص 117.

[30] حزب مردم به روایت اسناد ساواک، ص 217.

[31] لالوی، ص 244.

[32] رجال عصر پهلوی: علی امینی به روایت اسناد ساواک، جلد اول، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379، ص 25.

[33] همان، ص 25.

[34] خواندنیها، س 1339، ش 85، ص 7.

[35] علی امینی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 26.

[36] طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی؛ از فروغی تا فردوست، ج 2، چاپخانه تک، 1372، ص 424.

[37] علی امینی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 26.

[38] خواندنیها، س 1339، ش 85، ص 7.

[39] همان، 1344، شماره 66، ص 5.

[40] صورت مذاکرات مجلس سنا، جلسه 18، شماره مسلسل 1062، 20 /10 /50.

[41] نظری، حیدر، خاطرات حجت الاسلام دری نجف آبادی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 105.

[42] عاقلی، 1374، ص 228.

[43] روحانی، حمید. بررسی تحلیلی از نهضت امام خمینی، دفتر سوم، تهران: راه امام، 1382 ص 704، 705.

[44] همان، ص 705.

[45] همانجا.

[46] همان، ص 708.

[47] همانجا.

[48] همان، ص 713، 714.

[49] یاران امام به روایت اسناد ساواک: زبان گویای اسلام حجت الاسلام محمدتقی فلسفی، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص 448.

[50] همان، 459.

[51] روحانی، همان، ص 714، 715.

[52] اسناد فراماسونری در ایران(1380). جلد دوم، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی،1380، ص 380.

[53] رجال عصر پهلوی: عبدالله ریاضی، ص 130.

[54] شهبازی، عبدالله، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، جلد اول، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران 1386، ص 263.

[55] همان، ص 612.

[56] همانجا.

[57] روحانی، دفتر سوم، ص 706؛ شهبازی، ص 612.

[58] عاقلی، همان، 141.

/انتهای پیام/

  منبع: مرکز بررسی اسناد تاریخی

ارسال نظر
captcha
پرونده ها