مسئله قدرت در نهج‌البلاغه با گفتار محمد سروش محلاتی؛
موضوع موردبحث در این نشست، بررسی جایگاه نظر مردم در کیفیت اداره جامعه، تصمیم‌گیری‌های حکومت، انتخاب و نصب والی از دیدگاه امیرالمؤمنین آن هم مبتنی بر کتاب شریف نهج‌البلاغه است. مردم در هر حکومتی قدرت و اختیارات مشخصی دارند که در چارچوب‌هایی تعریف می‌شود و در مقابل، حکومت نیز قدرت و اختیاراتی دارد که باید در برابر مردم به آن‌ها پایبند باشد. در این گفتار، حجت‌الاسلام سروش محلاتی از جایگاه مفهوم قدرت در نهج‌البلاغه و حکمرانی امیرالمؤمنین (ع) می‌گوید.

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ یکی از مسائلی که همواره در بین محققان فقه حکومتی محل مناقشه و نزاع علمی بوده، حد و حدود قدرت مردم در تصمیم گیری برای سرنوشت خود بوده است. در این باره آراء گوناگونی وجود دارد. برخی از پژوهشگران به طور کلی برای مردم حقی قائل نیستند و برخی هم با قیود و شرایطی مردم را دخیل در اداره جامعه می دانند. یکی از منابع اصلی فقه سیاسی تشیع، کتاب شریف نهج البلاغه است. این کتاب حاوی سخنان امیرالمومنین علی (ع) است و در کنار سیره عملی ایشان، منبع مهمی برای استنباط راه و روش حکومت‌داری در اسلام می‌باشد. حجت الاسلام محمد سروش‌محلاتی در گفتاری، نظر خود راجع به حدود قدرت مردم در اداره جامعه را بیان کرده است که در ادامه با نظر ایشان آشنا خواهید شد.

 

جایگاه مردم در امر سیاست‌گذاری کجاست؟

فرض بر این است که نظامی بر اساس نظر مردم شکل گرفته و مبتنی بر رأی مردم است. سؤال مهمی که در این راستا باید به آن توجه کرد، جایگاه نظر و رأی مردم در دوران شکل‌گیری حکومت یا پس از تشکیل آن است. به‌راستی در این دوران جایگاه مردم در حکومت کجاست؟ آیا مردم، در تصمیم‌گیری‌های نظام دخالتی دارند؟ اگر آری، حدود این دخالت را چه نهاد یا مرجع ذی‌صلاحی تعیین می‌کند؟ اساساً زمینه مراجعه به خواست مردم کجاست و آیا دولت‌ها و حکومت‌ها موظف‌اند که به نظر مردم در سیاست‌گذاری‌هایشان توجهی داشته باشند؟

نگاه بدبینانه، مبتنی بر این گزاره است که مردم، فهم و درک درستی از حکمرانی ندارند، آنها بیشتر بر اساس احساسات نظر می‌دهند و کمتر به تدبیر امور توجه و اشراف دارند. براین‌اساس، نظام سیاسی را بر اساس خواست مردم نباید اداره کرد؛ بلکه باید بر اساس مصالح واقعی مردم، نظام را اداره و در امور مختلف سیاست‌گذاری نمود

در این زمینه دو نگاه وجود دارد؛ نگاه اول خوش‌بینانه و نگاه دوم بدبینانه است.
نگاه بدبینانه، مبتنی بر این گزاره است که مردم، فهم و درک درستی از حکمرانی ندارند، آنها بیشتر بر اساس احساسات نظر می‌دهند و کمتر به تدبیر امور توجه و اشراف دارند. براین‌اساس، نظام سیاسی را بر اساس خواست مردم نباید اداره کرد؛ بلکه باید بر اساس مصالح واقعی مردم، نظام را اداره و در امور مختلف سیاست‌گذاری نمود. برای روشن‌تر شدن این زاویه نگاه، رابطه بین پزشک و بیمار را مثال می‌زنند؛ این در حیطه صلاحیت و مهارت پزشک است که بیماری و درمان را تشخیص دهد. پزشک نباید در انتخاب شیوه یا رونده درمان، تابع بیمار باشد چرا که بیمار مصلحت خود را به درستی تشخیص نمی‌دهد و صلاحیت اظهارنظر در این باره را نیز ندارد. در عالم سیاست نیز سیاستمداران باید مصالح واقعی مردم را تشخیص دهند و بر اساس همین صلاحیت است که نباید چندان به خواست مردم توجه کنند.

نگاه دوم برعکس نگاه اول و کاملاً خوش‌بینانه است. مردم هرچند در موارد تخصصی ممکن است دانش کافی برای تجزیه و تحلیل نداشته باشند، اما در مجموع مسیر حرکت جامعه را به خوبی می‌فهمند و تشخیص می‌دهند. باورمندان به این نگاه برآنند که اگر نظر مردم در اداره جامعه مورد توجه قرار نگیرد، اداره جامعه دچار مشکل خواهد شد. مردم اگر در روند تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری مداخله نکنند و مرجع نظرسنجی واقع نشوند، با حکمرانان همکاری نخواهند کرد و وقتی همکاری مردم کاهش پیدا کند، نظام در وجه کارآمدی‌اش دچار مشکل می‌شود. پس هیچ تصمیمی برای زندگی مردم، بدون همراهی آنها مفید و تأثیرگذار نخواهد بود.

مردم اگر در روند تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری مداخله نکنند و مرجع نظرسنجی واقع نشوند، با حکمرانان همکاری نخواهند کرد و وقتی همکاری مردم کاهش پیدا کند، نظام در وجه کارآمدی‌اش دچار مشکل می‌شود. پس هیچ تصمیمی برای زندگی مردم، بدون همراهی آنها مفید و تأثیرگذار نخواهد بود

این دو نگاه، هرچند از یک سو جنبه روان‌شناختی دارند، ولی از سوی دیگر دو نتیجه کاملاً متفاوت به بار می‌آورند که باید به آنها توجه داشت. نتیجه نگاه اول، بی‌توجهی به خواست مردم است که به سرانجام خوبی رهنمون نمی‌شود. این نگاه ممکن است حکمرانی را به سمت دیکتاتوری ببرد، ولی پیامد نگاه دوم، مشارکت مردم در امر اداره و استفاده از پشتوانه رأی آنها برای ساماندهی تصمیمات است. برای تبیین پیامدها و جایگاه مفهوم قدرت در نسبت با مردم، می‌توان به نهج‌البلاغه و گفتارهای امیرالمؤمنین استناد کرد.

 

آیا لازم است که علی (ع) به نظر مردم توجه کند؟

جایگاه و اهمیت نهج‌البلاغه در نزد ما شیعیان از آن حیث حائز اهمیت فراوان است که جایگاه علی (ع) برای ما جایگاه ویژه‌ای است. شخصیتی در نهج‌البلاغه با ما سخن می‌گوید که به اعتقاد ما، به راه‌های آسمان از راه‌های زمین آگاه‌تر است؛ از نظر علم و دانش نیز هیچ نقصانی در او راه ندارد. از سوی دیگر، هیچ‌گونه هوا و هوسی هم در تصمیم‌گیری‌های او دخالت ندارد. او در عالی‌ترین سطح تقواست. با این همه او شیوه‌ای از حکومت‌داری را پیشِ روی ما قرار داده که هموار از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده است. اگر در رأس نظام سیاسی، انسانی با این دو خصلت‌ها وجود داشته باشد، در این صورت چه نیازی است که به نظر مردم توجه کند؟ در اینجا شاید تصور شود که فاصله این حکمران با مردم، فاصله زیادیست، اما آیا واقعاً این‌طور است؟ در کلمات امیرالمؤمنین (ع) دو دسته مطلب می‌بینیم؛ دسته اول مواردی است که حضرت کاملاً به نظر مردم توجه دارد، و دسته دوم مواردی است که حضرت می‌فرماید؛ من کاری به خواست شما ندارم و به آنچه خود تشخیص می‌دهم، عمل می‌کنم. برای نیل به یک تحلیل درست و الگوی رفتاری واقعی، باید هر دو را به دقت دید و تحلیل کرد که چه نسبتی بین این دو بخش از سخنان وجود دارد.

در کلمات امیرالمؤمنین (ع) دو دسته مطلب می‌بینیم؛ دسته اول مواردی است که حضرت کاملاً به نظر مردم توجه دارد، و دسته دوم مواردی است که حضرت می‌فرماید؛ من کاری به خواست شما ندارم و به آنچه خود تشخیص می‌دهم، عمل می‌کنم. برای نیل به یک تحلیل درست و الگوی رفتاری واقعی، باید هر دو را به دقت دید و تحلیل کرد که چه نسبتی بین این دو بخش از سخنان وجود دارد

 

چه مردم بپذیرند و چه نپذیرند

یکی از مهم‌ترین مواردی که امیرالمؤمنین (ع) در آن عنایت ویژه‌ای به جایگاه مردم داشته‌اند، عهدنامه مالک‌اشتر است. ایشان در آغاز عهدنامه می‌فرمایند که آنچه مردم درباره خوبی افراد داوری می‌کنند، در واقع داوری خداست که بر زبان مردم جاری شده است. وقتی مردم از فردی رضایت پیدا می‌کنند، خدا نیز رضایت پیدا می‌کند؛ «همانا دلیل صالح بودن صالحین چیزی است که خدا بر زبان مردم جاری می‌کند.»

این سخن یک نظر شخصی نیست. وقتی اکثریت و توده مردم نگاه مثبتی به یک شخص پیدا می‌کنند، خدا این رضایت را به خودش نسبت می‌دهد.
سپس حضرت می‌فرمایند؛ داوری مردم نسبت به خوب بودن یک شخص، دلیل بر صالح بودن اوست. حضرت به مالک می‌فرمایند؛ تو درباره حکومت‌های پیشین قضاوت می‌کردی، مردم نیز درباره تو قضاوت می‌کنند و این قضاوت‌ها مهم است. همین رویکرد و سخنان حضرت، نشان از توجه ویژه ایشان به رأی و نظر مردم درباره حکمرانان دارد. ابتدای سخن این است که ای مالک، مردم تو را زیر نظر دارند؛ آنها را بی‌ارزش تلقی نکن، کمااینکه در گذشته تو درباره دیگران قضاوت می‌کردی، اکنون نیز درباره تو قضاوت می‌کنند.

این مورد نمونة یک نگاه کاملاً خوش‌بینانه نسبت به رأی و نظر مردم است. ممکن است حاکمی معتقد باشد که مردم در تحلیل امور و انتخاب‌هایشان اشتباه کنند، اما اگر او بتواند مردم را اقناع کند، خوب است. اما اگر کسی از او نمی‌پذیرد و او باز ادعاهای خودش درباره ناتوانی مردم در ارائه نظرات و تحلیل مسائل را تکرار می‌کند، معلوم است که خللی در این رابطه حکمرانی وجود دارد و باید در نخستین گام به این خلل رسیدگی کرد.

معمولاً در روند بررسی جایگاه مردم و نسبت آنان با میزان قدرت حکمران، باید به این نکته توجه داشت که حاکم برای تبیین جایگاه و وظایف خود به اختیاراتش استناد می‌کند، چه مردم بپذیرند و چه نپذیرند. امیرالمؤمنین (ع) در این باره می‌فرمایند؛ ای مالک! بر مبنای زیرکی خود، کارگزاران را انتخاب نکن و بر مبنای حسن‌ظن خود، آن‌ها را نصب نکن، چون عده‌ای در جامعه هستند که حاکم را دور می‌زنند و با او فریبکارانه برخورد می‌کنند و حاکم به آن‌ها حسن‌ظن پیدا می‌کند، درحالیکه آن‌ها اصلاً خیرخواه و امانت‌دار نیستند.
حضرت فرمودند؛ ببین که اینها در میان مردم چگونه برخورد می‌کنند، پس بر اساس قضاوت مردم انتخاب کن! سوابق گذشته آن‌ها را بررسی کن و ببین عملکردشان در میان مردم، چگونه بوده است. برای انتخاب کارگزار سالم و مطلوب باید به این نکاتی که حضرت می‌فرمایند دقت نمود و همچنین به اثری که رفتار و عملکرد کارگزاران بر مردم می‌گذارد نیز توجه داشت.

نگاهی که سال‌ها و بلکه دهه‌هاست در میان ما وجود دارد این است که کارگزاران، انتخابی یا انتصابی هستند. اما امیرالمؤمنین (ع) با این شیوه انتخاب چندان موافق نیستند و خودشان در دوران حکومت چنین شیوه‌ای را برای انتخاب کارگزاران به کار نمی‌بردند. حضرت این تفکیک را از بین می‌برد و به شیوه‌ای دیگر رفتار می‌کند. به این معنا که ما اصلاً نهاد انتصابی صرف در حکومت علوی نداریم! همان جا هم که مردم در امور حکومت به صورت مستقیم دخالت نمی‌کنند، باید در وجه دیگر ماجرا جبران شود. پس مردم در تعیین کارگزار حضور دارند. در واقع انتخاب بر اساس نظر و قضاوت مردم صورت می‌پذیرد. حتی در مقام نصب هم با توجه به نگاه عمومیِ مردم کار انجام می‌شود. اگر این‌گونه نباشد، دو دسته نهادهای انتصابی و انتخابی شکل می‌گیرند و تقابل بین بخش‌های مختلف به وجود می‌آید و در نتیجه این تقابل، نظام دچار مشکل می‌شود. ما گاهی طور دیگری رفتار می‌کنیم و همین رفتارمان منجر به لطمه خوردن اصل حکومت‌داری می‌شود. ما اگر کسی از جایی طرد شود، از در دیگری او را به سیستم حکمرانی وارد می‌کنیم! این در حالی است که حضرت به مالک فرمودند؛ تو بر اساس تشخیص خود عمل نکن و مردم را در تشخیص مهم بدان.

نگاهی که سال‌ها و بلکه دهه‌هاست در میان ما وجود دارد این است که کارگزاران، انتخابی یا انتصابی هستند. اما امیرالمؤمنین (ع) با این شیوه انتخاب چندان موافق نیستند و خودشان در دوران حکومت چنین شیوه‌ای را برای انتخاب کارگزاران به کار نمی‌بردند. حضرت این تفکیک را از بین می‌برد و به شیوه‌ای دیگر رفتار می‌کند. به این معنا که ما اصلاً نهاد انتصابی صرف در حکومت علوی نداریم!

 

سازگاری با عدالت و مردم، ملاک سیاست‌ورزی علوی

اساساً سیاست‌ها در نظام اسلامی دو ملاک دارند؛ ملاک اول، سازگاری با عدالت و ملاک دوم، سازگاری با مردم است. بیان حضرت این است: «بالاترین چیزی که حکمرانی را درخشان می‌کند دو چیز است؛ استقامت عدل در حکومت و سازگاری و رضایت مردم.» وقتی سخن از عدالت گفته می‌شود، در ابتدا ذهن انسان سراغ اختلاف طبقاتی و فاصله بین فقیر و غنی می‌رود. در درجه دوم، ذهن به دنبال محاکم و دادگاه‌هاست. حضرت فرمودند؛ کارایی هر حکومتی را با این دو عامل باید شناخت: «العداله فی البلاد و ظهور الموده فی الرعیه»

شاید در اینجا شبهه‌ای با این مضمون مطرح شود که چرا حضرت به همان ملاک اول اکتفا نکردند؟ مردم می‌خواهند راضی باشند یا نباشند، سیاست ما درست است. نه! نشانه درستی سیاست‌ها، رضایت و موافقت مردم است؛ وگرنه هر حاکمی سیاست‌های خودش را بهترین می‌داند، ولی وقتی می‌توان مانع انحراف حکمرانان شد که همراهی مردم به عدالت حکومت ضمیمه شود. اگر مردم عدالت را حس نکنند و این فقط ادعایی از طرف حاکم باشد، کمیت کار لنگ است. کدام حکومت فاسدی می‌گوید من فاسد هستم؟ راه جلوگیری از فساد، همراهی مردم است؛ مگر مردم به جز عدالت از حکومت چه می‌خواهند؟

در ادامه عهدنامه حضرت به مالک می‌فرمایند که تو در جاهایی مجبور به انتخاب سیاست‌ها و تصمیم‌هایی هستی، اما آنچه که باید انتخاب کنی، نیاز به معیار و سنجه روشن دارد. پس معیارت این باشد؛ «اعَمُّها فی العدل و اجمعها لرضا العامه» باز این دو با هم است. اولاً؛ کدام سیاست از جهت عدالت برای عموم شهروندان فراگیرتر است؟ (البته منظور حضرت اکثریت مردم است) و ثانیاً؛ کدام سیاست، بیشترین رضایت مردمی را در پی دارد؟ این دو معیار که در قالب سؤالاتی مطرح شد، مهم‌ترین بایسته‌های حکمرانی از دیدگاه علی (ع) است.

امیرالمؤمنین می‌فرماید؛ الرعیه عمود الدین! یعنی اگر مردم عادی را با خود همسو نکنی، ستون دین را از دست داده‌ای. هر نظامی به هر بهانه‌ای، نقش مردم را در جامعه و حکومت کم‌رنگ کند، چاره‌ای جز پر کردن این حفره‌ها به‌وسیله اهرم‌های فشار ندارد!

 

نصیحت مردم به حکمرانان

در نهج‌البلاغه چند بار و در چند فراز این نکته ذکر شده است که مردم حق نصیحت نسبت به حکمرانان را دارند. حضرت در خطبه سی و چهار می‌فرمایند؛ من حقی به گردن شما دارم که اول وفا به بیعت و دوم نصیحت من در آشکار و نهان است.

یا در خطبه دویست و شانزده فرمودند: یکی از حقوق واجب الهی بر بندگان این است که با تمام توان نصیحت و خیرخواهی داشته باشند. حال این نصیحت چیست؟ آیا تعریف و تمجید است؟ آیا صرفاً تأییدکردن است؟ نه! نصیحت خیرخواهی است؛ گاهی در تأیید است و گاهی در تذکر و انتقاد. این تفسیر من نیست. بلکه این را از خود کلام امیرالمؤمنین (ع) استنتاج می‌کنیم. در نامه سی و یک که خطاب به امام حسن مجتبی (ع) است، حضرت فرمودند: نسبت به برادر خودت نصیحت و خیرخواهی داشته باش. سپس این تعبیر را به کار بردند؛ "حسنه کانت او قبیحه" چه حسنه باشد و چه قبیحه؛ لذا همان‌طور که نصیحت‌های امیرالمؤمنین (ع) به حکومت‌های وقت خیرخواهانه بود، همین‌طور وقتی شخصیتی مانند ابوذر نسبت به خلیفه سوم انتقاد می‌کند، نیز خیرخواهی است؛ لذا حضرت فرمودند؛ نصیحت خالصانه چه با ادبیات نرم و چه با ادبیات سخت و درشت باید در حکومت و نسبت به حاکم وجود داشته باشد. حالا در جامعه‌ای که ده‌ها میلیون جمعیت دارد، چگونه باید نصیحت‌ها را شنید؟ بالاخره باید راهی وجود داشته باشد که مردم خیرخواهی‌های خود را ابراز کنند. اگر این راه‌ها مسدود شد، پس نصیحت‌هایی که به تعبیر امیرالمؤمنین (ع) وظیفه هستند، چه می‌شود؟ مردم باید از رسانه و صندوق نظرخواهی استفاده کنند و نظرشان را به گوش حکمرانان برسانند. در جوامع گذشته مردم انگیزه نظردهی نداشتند، اما امروز شهروندان از طریق رسانه‌ها و به برکت علم و دانش، نظرشان را به‌سادگی ابراز می‌دارند. آیا حکومت می‌تواند این راه‌ها را مسدود کند؟ هرگز! اینها مبانی حکمرانی دینی ما هستند و ما باید از این مبانی استفاده کرده و الگوسازی مطلوب‌تری برای رسیدن به جامعه علوی پیدا کنیم.

 

آیا علی (ع) بر اساس نظر خودش تصمیم می‌گیرد و به حرف مردم توجه ندارد؟

امیرالمؤمنین (ع) در خطبه نود و دو نهج‌البلاغه می‌فرمایند؛ من اگر حکومت را به دست بگیرم، مسیر امور را بر اساس آنچه خودم می‌دانم تعیین می‌کنم و به حرف کسی اهمیت نمی‌دهم و اعتنایی هم به سرزنش احدی نخواهم کرد. این در حالی است که در فرازهای پیشین به جایگاه نظر مردم از دیدگاه امیرالمؤمنین اشاره کردیم. حال اینها را چطور باید باهم جمع کرد؟ جمعشان کار مشکلی نیست؛ باید دید منظور حضرت چه بوده و هریک از این نکات را در چه جایگاهی بیان فرموده‌اند؟ قضیه از این قرار است که عثمان به قتل رسید و مردم اطراف خانه حضرت را گرفتند و تقاضای بیعت با ایشان را داشتند، اما حضرت تمایلی نداشتند.

عجیب این است که دوازده سال قبل که خلیفه دوم به قتل رسید، امیرالمؤمنین (ع) خودش برای حکومت پیش‌قدم بود. حالا مردم آمده‌اند و حضرت نمی‌پذیرد. در چنین شرایطی دو راه وجود دارد؛ یکی این که حضرت بپذیرد و دست به تغییرات اساسی بزند که نتیجه آن مخالفت هاست

عجیب این است که دوازده سال قبل که خلیفه دوم به قتل رسید، امیرالمؤمنین (ع) خودش برای حکومت پیش‌قدم بود. حالا مردم آمده‌اند و حضرت نمی‌پذیرد. در چنین شرایطی دو راه وجود دارد؛ یکی این که حضرت بپذیرد و دست به تغییرات اساسی بزند که نتیجه آن مخالفت هاست. راه دوم این است که امیرالمؤمنین (ع) بفرماید خودتان حکومت را اداره کنید! من نیز در این مسیر با شما همکاری می‌کنم. حضرت در این شرایط فرمودند؛ من در این حکومت اعتنایی به حرف دیگران نخواهم کرد و با این شرط حکومت را پذیرفتند. این سخن در اصول حکومت است. این جمله هم نکاتی قبل از خود و هم نکات قابل‌توجهی بعد از خود دارد. قبل از آن می‌فرمایند: مرا رها کنید و به سراغ دیگری بروید که من آینده روشنی نخواهم دید. بعد از اینکه مردم اصرار کردند و حضرت پذیرفت، فرمودند: بدانید که من بر اساس سیاست خودم عمل می‌کنم، نه طبق سیاست قبلی‌ها. لذا اساس سیاست امیرالمؤمنین (ع) بر عدالت است و هرکس در مقابل عدالت ایستاد، حضرت او را کنار زدند. حتی وقتی مالک به ایشان گفت که باید برخی اشراف را با روش‌هایی همراه حکومت کرد، حضرت به او فرمودند؛ تو از من تقاضا می‌کنی که از حقوق عده‌ای کم کنم و به دیگری اضافه کنم؟ من ظلم نمی‌کنم!

ایشان روز اول حکومت با همه اتمام حجت کرده و فرمودند؛ من اصراری به حکومت ندارم؛ ولی اگر حکومت را قبول کنم، به سخنان شما اعتنا نمی‌کنم. پس اولاً؛ این سخن قبل از قبول حکومت است که حاکم اختیار معرفی برنامه‌اش به مردم را دارد. او برنامه خود را به صورت روشن تبیین می‌کند و سپس مردم می‌توانند به اختیار خودشان، به این برنامه رأی بدهند یا آن را رد کنند.
اما این خیلی ناجوانمردانه است که شخصی قبل از رسیدن به قدرت، از خواست و میل مردم حرف بزند و بعد از رسیدن به قدرت بگوید مردم شعور تصمیم‌گیری ندارند. امیرالمؤمنین (ع) برعکس این عمل کرد و حرف آخر را اول زد. فرمود؛ سیاست من چنین است و این برنامه قابل تغییر نیست. این کلام خطاب به منفعت‌طلبانی بود که فردای خلافت نیز ادعای حقوق بیشتری داشتند. حالا ممکن است جایی این تعارض پیدا شود که بین تصمیمات علی (ع) با خواست مردم. راه حل چیست؟ امیرالمؤمنین (ع) حاضر به تمکین برای تغییر آن اصول خودشان نیستند، ولی حاضر به کناره‌گیری از قدرت هستند و حضرت دومی را ترجیح می‌دادند. این نهایت صراحت، شجاعت و صمیمیت با مردم است.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha