به گزارش فرهنگ سدید؛ مسعود زینالعابدین در یادداشتی نوشت: والتر ترنس استیس یکی از فلاسفهای است که حرفی قابل اعتنا درباره دنیای مدرن دارد. او، هم در بحث تعارض علم و دین و هم در بحث معنای زندگی از تغییر پارادایمی سخن میگوید که در دنیای مدرن و با فلسفه مدرن رقم خورد. او زوال ایمان به خدا را ناشی از یک روحیه عمومیِ علمی و یک سلسله پیشفرضهای بنیادینی میداند که علم جدید از قرن ۱۷ به اینسو بر آنها بنا شده است.
ویروس غفلت از ماورا
به نظر استیس، رشد علوم تجربی، اذهان دانشمندان را از علت غایی بهعلت فاعلی منصرف کرد و این، یک انگاره غیرقابل تردید در پارادایمی است که ما امروز در آن زندگی میکنیم. گرچه نماز میخوانیم و روزه میگیریم و به خدا ایمان داریم، غافل از اینکه در لایههای نهفتهای شدیداً مُشرکیم و به خدایی دیگر باورمندیم. از ویروس کرونا بهره بگیرید و نوع تقلای انسان ایرانی در هجومگاه ویروس کرونا را مشاهده و تحلیل کنید؛ جلوههایی از این باورمندی را مشاهده خواهید کرد. ما در این آوردگاه، دنبال عواملیم، همه عوامل مؤثر را در ماده میجوییم و جایی برای «یا من اسمه دواء» نداریم. پیشگیری و درمان بیآنکه بخواهیم و تحتتاثیر این پیشفرضهای دوران مدرن، فقط در داروخانهها پیدا میشود. برای همین، توصیه یک مرجع دینی به زیارت عاشورا و حدیث کساء در ذهن دعای ندبهخوانها هم جدی گرفته نمیشود. اینها دو پارادایم متفاوتند...
کرونا و مرگآگاهی
انسان سنتی میخواست مرگ آگاه باشد، ولی طب، چنین قابلیتی نداشت. پزشکیِ امروز به انسان میگوید که مثلاً در چند ماه آینده خواهد مرد و همین آگاهی، زندگی را برای انسان مدرن سخت و بیمعنا میکند و رنج بیماری را به یک فرایند دردناکتر بدل میکند. انسان سنتی تمایل بیشتری به مرگآگاهی داشت. او دوست میداشت ماهها قبل، از مرگ مطلع باشد و تمهیداتی بیندیشد؛ اما انسان مدرن وقتی به مرگ میاندیشد، زندگی را بیمعنا مییابد. او طالب مرگ ناگهانی است. ما دوست میداریم اصلاً از مرگ خود باخبر نشویم؛ مرگ یکباره به سراغمان بیابد، تا آخرین لحظه فقط زندگی کنیم و مرگی در کار نباشد و در آخرین لحظه هم مرگ بیاید و زندگیای در کار نباشد. برای انسان مدرن، اینکه هم زندگی کند و هم از مرگ خود پیشآگاهی داشته باشد، امری شکنجهآور است. نیچه میگفت: مرگ پایان زندگی است، اما مرگاندیشی آغاز آن. شما درست از وقتی که به یاد مرگ میافتید زندگی راستین و واقعیتان را آغاز میکنید. آلبر کامو میگفت: مهمترین مساله فلسفی، خودکشی است، یعنی فلسفه باید به من بگوید که آیا زندگی، ارزش زیستن دارد تا به آن استمرار دهم یا ارزش زیستن ندارد و باید متوقفش کنم؟ رنج و درد ناشی از بیماری نیز غالباً معنای زندگی و هـدف از زیستن را مورد چـالش قـرار میدهد. مواجهه انسانِ ایرانی با کرونا چالشی نیمهمدرن و نیمهسنتی در برابر مرگآگاهی است. اضطراب او بیش از آنکه ناشی از مرگ باشد از تصور مرگ است. وحشت کرونایی وحشتی در جستوجوی معنا برای زندگی است. او دوست دارد بیاطلاع بمیرد و برای همین از مرگومیر جادهای که کشته بیشتری دارد، نمیهراسد، اما از کرونا وحشت دارد. تقلای امروز انسان ایرانی برای فرار از کرونا، بیش از آنکه فرار از مرگ باشد، فرار از مرگآگاهی است. کسانی که برای حفظ شعائر همت کردهاند نماز جماعت حرم تعطیل نشود، برای چنین عارضهای هم نسخه دارند؟
ویروس بازگشت به تفرد انسانِ بیخویشتن
کرونا ذاتی متناسب با دنیای مدرن دارد. این بیماریِ مدرن و این ویروسِ تکاملیافته، متناسب با زندگی مدرن، تطور یافته و به اینجا رسیده است. کرونا بیماریِ تنهایی است. ویروسِ فرار از حقیقت به مجاز، گریز از تجمعِ حقیقی و تبادل عواطف اصیل انسانی به گروههای مجازی، فرار از با همبودن به تفردِ انسانِ بیخویشتنِ مدرن. تفرد، مشخصه دنیای مدرن است. انسان بیخویشتنِ مدرن، در بین انسانهاست، اما هماره در سویدای وجودش در رنجی از یک تنهایی مفرط به سر میبرد. او در جمع میزیَد، کسب میکند، میخندد و در نهایت باز احساس تنهایی میکند. کرونا ویروسی متناسب با چنین دنیایی است. انسان مدرن از قرنطینه فرار میکند. او دوست ندارد تنهاتر از قبل شود. مبتلای به کرونا هیچ حمایت شوندگیای برای خود متصور نیست. انسان ایرانی، وحشتزده از کروناست چرا که از مرگ در کنجِ عزلت هراسناک است. کرونازده هیچ ملاقاتیای ندارد و خاکسپاریاش نیز فریزشده است. انسانِ ایرانی از قرنطینه میهراسد و اینگونه از کرونا فرار میکند. آیا ویروس تفردِ کرونایی، ما را با خویشتن خویش آشنا خواهد کرد؟ آیا انسانهای فراری از مترو و اتوبوس و تجمع، در این تنهایی، با ذات دستنخورده خودشان آشتی خواهند کرد؟ یا همچنان در گروههای مجازی به دنبال مسکّن حمایت اجتماعی روزگار خواهد گذرانید؟ رجب ماه آشتی است. شاید اعتکاف امسال اینگونه رقم خورده است...
ویروس کاپیتالیست
کرونا ژستی دموکراتیک دارد، فقیر و غنی را به یک نسبت هدف قرار میدهد، اما در پسِ پرده، بسیار کاپیتالیستی و ظالمانه عمل میکند. حجمِ حمله، به ظاهر یکسان است، اما در نقطه هدف است که زهرش را میریزد و میزان خسارت را تعیین میکند. کرونا ویروسِ سرمایهداری است. او در حمله عادلانه عمل میکند، اما در میدان عمل، فرودستان را در قرنطینه بیمارستان از پای میاندازد و مزوّرانه از کنار اصحاب قدرت و ثروت عبور میکند. با کیتهای تشخیصیای که در دسترس است، آنها را راهی قرنطینه خانگی میکند و با مراقبتهای بالینی سرحالشان میکند و ژستِ کروناییبودن را برای صفحات مجازیشان تأمین میکند. کرونا یک ویروس کاملاً کاپیتالیستی برای بهرهکشی از انسان عصر صنعت است. در این نظام مفهومی، هر کس توان کار ندارد، انگل جامعه است و چه بهتر که نباشد. برای همین کرونای سرمایهدار، بیصدا کَلَک سالمندان و افراد دارای بیماری زمینهای را میکَنَد. فریب ژست عدالتطلبانه کرونا را نخورید. کرونا دامنِ وکیل مجلسی و مدیرعامل هلدینگ بزرگ اقتصادی را هم میگیرد، اما با آنها کاری ندارد. کرونا فقط سودِ تضمینیِ آن مدیرعامل شرکت بزرگ اقتصادی را در تعطیلی صادرات تهدید میکند، اما همه هستیِ کارگر روزمزد و فلافلی سرِ کوچه را به مخاطره میاندازد. کرونا ویروس کثیفی است. کرونا نظم نوین
دولتِ مدرن است. همه در برابر قانون یکسانند، اما این داراییها و نفوذ شماست که میزان آسیبپذیریتان را تعیین میکند؛ همچون بنزین سه هزار تومانی که قانونی یکسان برای همگان است، اما فقط کمر عدهای را میشکند.
انسان، گرگِ انسان است
انسان، گرگِ انسان است. همین جمله هابز، برای نشان دادنِ بخشی از ذات کرونا کافی است. کرونا یک بیماری هابزی و فرویدی است. هابز میگفت: انسان، موجودی اجتماعی نیست و برای تأمین امنیت و فرار از مشکلات زندگیِ فردی، به زندگی اجتماعی روی آورده و بدون وجود حکومتی که با قدرت، جامعه را کنترل کند، امنیتی وجود نخواهد داشت. در انسان، «خواستی سیریناپذیر و همیشگی برای رسیدن به قدرت بیشتر و بیشتر وجود دارد که تا مرگ ارضا نخواهد شد.» انسان، گرگِ انسان است. انسانها بر سر ارضای امیال خود دچار نزاع میشوند و در این نزاع فقط آنکس که قدرت بیشتری دارد پیروز میشود، اما با این حال این پیروزی نیز دوام چندانی نخواهد داشت. زیگموند فروید نیز در کتاب تمدن و ملالتهای آن میگوید هیچچیز به اندازه فرمان آرمانیِ «همنوع خود را همچون خویش دوست بدار» با طبیعت اصلی نوع بشر مغایرت ندارد. کرونا بیماری تنازع برای بقاست. تو نهتنها باید از گرگهای ناقل ویروس فرار کنی بلکه باید بجنگی تا زنده بمانی، احتکار کنی تا پیروز مسابقه باشی، بکشی تا سود به دست آوری، درمانگاه را آتش بزنی تا زنده بمانی. این بخشی از ذات لیبرال ویروس کروناست. کرونا ترجمان طبیِ از یک بیماری فکری است. کرونا معجونی از سرمایهداری لیبرال و اخلاق هابزی است. فرار کن تا زنده بمانی. اگر او به تو رسید، بکش تا زنده بمانی. انسان ایرانی و وارث سنت ایمانی در جنگ با چنین انگارهای از دنیای مدرن به مصاف کرونا رفته است. او میتواند با یک رهیافت ایمانی این ویروس مافیایی را شکست دهد. نشانههای چنین قدرتی در انسان ایرانی هست...
منبع: صبح نو