به گزارش «سدید»؛ صدمین سالروز تأسیس حوزه علمیه قم به دست زندهیاد آیتاللهالعظمی حاجشیخ عبدالکریم حائرییزدی، موسمی نیک برای خوانش سیره اجتماعی و سیاسی آن بزرگ به شمار میرود. این دومین مقالی است که با این موضوع به شما تقدیم میشود. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر را مفید آید.
«آیتالله مؤسس» سیاسی یا غیرسیاسی؟
با نگاهی به وضعیت تحدید روحانیت و حوزههای علمیه در دوره حکومت رضاشاه و با در نظر گرفتن شرایط خاص آن زمان، به خوبی میتوان به ماهیت موضعگیریهای حکیمانه و مصلحتاندیشانه زندهیاد آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در دفاع از روحانیت و حوزههای علمیه پی برد. تاکنون نظرات مختلفی راجع به مواضع آیتالله حائری در برابر مسائل سیاسی بیان شده است. برخی از صاحبنظران تاریخ معاصر برآنند که وی به هیچوجه در امور سیاسی دخالت نمیکرد! برعکس برخی دیگر از صاحبنظران جدید معتقدند که او کاملاً در امور سیاسی دخالت میکرد و حتی توجیهات سیاسی هم برای اینگونه اعمال آیتالله ذکر میکنند. با این همه، دکتر عبدالهادی حائری، در کتاب تشیع و مشروطیت، در این مورد چنین مینویسد: «آیتالله حائری روحاً فردی غیرسیاسی به شمار میرفت و ویژگیهای شخصی ایشان، او را وامیداشت که از سیاست کنارهگیری کند؛ بنابراین در این جریان نیز خود را کنار کشید و در کار ایشان دخالت نکرد...»
در این مورد، دکتر عبدالحسین حائری با نظر برادرش عبدالهادی، مخالف بوده و این جمله را که آیتالله حائری روحاً فردی غیرسیاسی بوده است، به شدت رد میکند! وی میگوید: «عبدالهادی از کجا و با کدام علم روانشناسی خود توانسته است روحیات آیتالله حائری را چنین تشخیص دهد؟...» ایشان میگوید که در زمان حیات عبدالهادی، با او بحثهای زیادی بر سر این مسئله داشتهاند. عبدالحسین حائری معتقد است: «آیتالله حائری روحیهای غیرسیاسی نداشت، بلکه ایشان اصولاً روحیه ضدتبلیغی داشته و معتقد بودهاست که تبلیغ با انجام کار است. این موضوع نیز از آنجا ناشی میشده که آیتالله حائری خاطره بدی از کارهای تبلیغی مراجع و علما به یاد داشت، بهویژه آنکه تجربه تلخی از مشروطیت در ذهن او نقش بسته بود. به همین دلیل، وی دیگر وارد سیاست نشد و به شدت با کارهای تبلیغی علما، مخالفت کرد...» در خصوص ماجرای مهاجرت علمای عراق به ایران، از جمله آیتالله نائینی و آیتالله ابوالحسن اصفهانی نیز دکتر عبدالحسین حائری قضیهای را از آیتالله حائری نقل میکند که نشانگر اهتمام ایشان به حفظ حوزه علمیه قم، دو سال پس از تأسیس آن میباشد! وی در این باره میگوید: «داییام حاجآقا مرتضی حائری میگفتند: پس از مهاجرت علمای نجف به قم، شیخ محمد خالصیزاده سخنگوی آیات عظامی که از نجف به قم آمدند، بالای منبر میرفته و به جد ما [آیتالله حائری]حمله میکرده که چرا با علمای مهاجر از نجف همراهی نمیکند! جد ما، شیخ محمد خالصیزاده را احضار میکند و به او میگوید: شما چه میخواهید؟ خالصیزاده در پاسخ میپرسد: شما چرا به مصالح مسلمین بیاعتنا هستید؟ جد ما میفرمایند: تو مرا مجتهد میدانی یا نه؟ نظرم این است که هر حادثهای را که موجب برهم خوردن حوزه تشخیص دهم، در آن حادثه دخالت نمیکنم و سعی میکنم جلویش را بگیرم. دخالت من در این جریان، یعنی مهاجرت علمای مهاجر نجف به قم، سبب منحل شدن حوزه علمیه میشود.»
این قضیه بیانگر نگرانی عمیق آیتالله حائری از انحلال و تعطیلی حوزه علمیه قم در نتیجه وارد شدن ایشان در جریانات سیاسی پس از تأسیس حوزه علمیه قم است. شیخ عبدالکریم حائری میدید که هر روز دسیسهای علیه حوزه شکل میگیرد و از هر سو قدرتهای بزرگ در تلاشند تا اثری از حوزههای علمیه باقی نگذارند! از این رو چاره آن دانست که در آن موقعیت، به تقویت هر چه بیشتر حوزه علمیه قم بپردازد. در جریان قیام حاجآقا نورالله اصفهانی که به دنبال تصویب قانون نظاموظیفه اجباری صورت گرفت، ایشان که در رأس حوزهعلمیه قم قرار داشت، آنچنان در این باب با احتیاط عمل کرد که حرکت او اعجاب همگان را برانگیخت و ایشان هرگاه درباره این سکوت و احتیاط مورد سؤال قرار میگرفت، در پاسخ تنها به یک جمله کوتاه که «من حفظ حوزه را اهم میدانم» قناعت میکرد!
شواهدی در باب سیاستورزی «آیتالله مؤسس»
با وجود آنچه بدان اشارت رفت، اسنادی در اختیار است که نشان میدهد، آیتالله حائری در اعتراضات سیاسی علمای وقت در جهت حل مشکلات، اقدامات مهمی انجام داده است. چنان که حکمران قم و خلجستان، طی تلگرافی از قم به تیمورتاش، در خصوص همراهی و جدیت آیتالله حائری و دیگر اقدامات انجام شده برای حل غائله قیام علمای اصفهان گفته است: با همه علمای حاضر در قم، از سوی ایشان و شریعتمدار، ملاقاتهایی صورت گرفته و همگی در منزل آیتالله حائری گرد هم آمدهاند و در آنجا به اتفاق، حاجآقا نورالله و سیدعبدالله شیرازی را برای گفتگو با نمایندگان دولت برگزیدهاند. در این تلگراف تأکید شده است که «حاج شیخ عبدالکریم در این قضیه، خیلی همراهی و جدیت نموده است.» تیمورتاش وزیر دربار در پاسخ تلگراف حکمران قم، طی تلگرافی به وی اعلام کرده است که حرکت وی و رئیسالوزرا به طرف قم، تنها با تعهد آیتالله حائری در تحقق برخی از خواستههای دولت، محقق خواهد شد!
مهمتر از موارد فوق، تلگرافی است که آیتالله حائری به شاه نموده و درخواست اعزام تیمورتاش وزیر دربار به آستانه مقدسه قم، برای مذاکره در مورد نظاموظیفه و حل قضایای قیام علمای متحصن را کرده است. متن تلگراف آیتالله حائری به رضاشاه در این خصوص چنین میباشد: «حضور مبارک اعلیحضرت همایونی خلدالله ملکه. بعد از تشکر از مراحم ملوکانه، متمنی است آقای وزیر دربار تیمورتاش را به این آستانه مقدسه اعزام فرمایید. بعضی عرایض لازمه را از قبل داعی به عرض رسانده، دعاگو هستم، الاحقر عبدالکریم حائری.» این اسناد نشان میدهد که آیتالله حائری در این ماجرا نیز آنگونه که مصلحت میدانسته، به عنوان میانجی در حل قضیه فیمابین علمای مهاجر قم و دولت و شاه، وساطت و تلاش نموده است!
در ماجرای آیتالله حاج شیخ محمدتقی بافقی و مخالفتش با حضور بدون پوشش و حجاب خانواده رضاشاه که به ضربوشتم و دستگیری و بازداشت وی انجامید نیز آیتالله حائری با تدبیر و تأمل برای جلوگیری از قیام و شورش همگانی و در نتیجه خونریزی مسلمین و به خطر افتادن موقعیت حوزهعلمیه قم، اقدام به صدور حکم یک خطی بدین مضمون کرد: «صحبت و مذاکره در اطراف قضیه اتفاقیه مربوط به شیخ محمدتقی، برخلاف شرع انور و مطلقاً حرام است!» صدور این حکم، همچون آب سردی بود که بر کوزهای از آتش ریخته باشند! بسیاری از صاحبنظران، علت صدور چنین فتوایی را توسط آیتالله حائری، با هدف حفظ حوزه علمیهقم دانستهاند؛ چراکه اگر وی از بافقی به طور علنی حمایت میکرد، نه تنها او آزاد نمیگشت و آن توهینها جبران نمیشد، بلکه شاید اثری نیز از حوزه باقی نمیماند!
تجربه واکنش آیتالله مؤسس، به فرمان رضاخان درباره لباس متحدالشکل
از آنجا که آیتالله حائری شخصیت عاقبتاندیشی بود، چنانچه نظری منصفانه به اوضاع و تحولات سیاسی آن زمان بیندازیم و استبدادی را که در اوج قدرت رضاشاه در کشور حاکم بود، درنظر بیاوریم، خواهیم دید که ایشان بهترین حرکت و اقدام را انجام داده، به گونهای که در زمان ضرورت، روشی را اتخاذ کرد که به صلاح و مصلحت مردم و حوزه تمام شد. این حقیقت را با نگرش به جریان متحدالشکل نمودن لباسها توسط رضاشاه در شهر قم و تلگراف آیتالله حائری به وی و پاسخ گستاخانه دربار به ایشان، بهتر میتوان دریافت، چنانکه از قول مرحوم میرزا محمدتقی اشراقی نقل شده است: در آن هنگام که بنا بود مسئله اتحاد شکل و خلع لباس و جواز عمامه روحانیون در قم عملی شود، مردم به حضور آیتالله حائری میآمدند و میگفتند: به رضاشاه تلگراف کنید که مردم قم را از متحدالشکل نمودن لباس معاف کنند. حاج شیخ عبدالکریم حائری میگفت: این کار فایدهای ندارد و عملی نیست، زیرا رضاشاه به این سخنان گوش نمیکند! کار به جایی رسید که گروهی ایشان را مورد حمله و اهانت قرار دادند! میرزا محمدتقی اشراقی اضافه میکند: به حاج شیخ عبدالکریم گفتم شما مرجع تقلید مسلمین هستید، وضع و شرایط کشور طوری پیش آمده که یا باید تلگراف کنید یا حیثیت شما را آلوده به تهمت خواهند کرد! حاج شیخ عبدالکریم پاسخ داد: «به نظر من تلگراف کردن برای این کار، مثل این است که کسی خودش را به چاه بیندازد، من میدانم که ضرر دارد!» میرزا محمدتقی اشراقی به ایشان میگوید: با اینکه میدانید باید این کار را بکنید. بنابراین، آیتالله حائری برحسب اصرار ایشان و شرایط ایجاد شده، تلگرافی در تاریخ ۱۱ تیرماه ۱۳۱۴، بدین مضمون به رضاشاه مخابره کرد: «حضور مبارک اعلیحضرت شاهنشاهی خلدالله ملکه. بعد از تقدیم ادعیه خالصانه، مشهود خاطر همایونی بوده که احقر همیشه تعالی و ترقی دولت علیه را منظور داشته و اهم مقاصد میدانسته. فعلاً هم به همین نظر عرضه میدارد: اوضاع حاضره که به خلاف قوانین شرع مقدس و مذهب جعفری علیهالسلام است، موجب نگرانی داعی و عموم مسلمین است. البته بر ذات ملوکانه که امروزه حامی و عهدهدار نوامیس اسلامیه هستید، حتم و لازم است که جلوگیری فرمایید. عموم اهالی ایران بلکه مسلمین دنیا را قرین تشکر فرموده، امید است رفع اضطراب این ضعیف و عموم ملت شیعه بشود. الاحقر عبدالکریم حائری.»
در پاسخ تلگراف آیتالله حائری، رضاشاه مستقیماً جواب ایشان را نداد و با این عمل به او بیاحترامی کرد؛ چنانکه تلگراف توسط وزیر دربار و با امضای وی فرستاده شد و در مضمون آن نیز چنین آمده بود: «حضرت آیتالله شیخ عبدالکریم حائری، تلگراف شما به شرف عرض همایونی رسید. سخت ناراحت شدند و فرمودند: خود حاج شیخ این کار را نکرده، افرادی ایشان را تحریک کردهاند؛ لذا دستور دادهاند، تمام محرکان این کار را بگیرند و زندانی کنند.»
به دنبال این تلگراف گستاخانه، مأموران دولتی به منظور ایجاد رعب و وحشت در مردم، عدهای را گرفتند و به حبس کشیدند و با سرعت بیشتری، طرح اتحادالشکل لباس را در قم به اجرا درآوردند. آیتالله حائری نیز پس از این وقایع گفت: «دیدید اگر تلگراف نمیکردم، هم یک عده گرفتار نمیشدند، و هم اینقدر در کار تسریع نمیشد.» دکتر عبدالحسین حائری در تحلیل این تلگراف اهانتآمیز دولت مینویسد: «این نامه اهانتآمیز رژیم منحوس پهلوی، نشان میدهد احتیاطات معموله برای حفظ حوزه و پرورش نیروهای فقیه و استوار در فقاهت، بسیار بجا بوده و نشاندهنده بیپروایی و صلابت محض آیتالله حائری است، در امور مربوط به دین و جامعه روحانیت.»
عدم اجازه آیتالله مؤسس به ادارات دولتی برای دخالت در اداره حوزه قم
برخلاف نظریاتی در خصوص عدم مداخله آیتالله حائری در امور سیاسی ابراز شده است، ایشان به منظور بقای حوزه علمیه قم، در برابر دخالت مأموران حکومتی در امور حوزه- که امری سیاسی محسوب میگشت- به شدت ایستادگی و از آن دفاع میکرد و هرگز اجازه نمیداد که وزارت معارف و اوقاف و دیگر دستگاههای دولتی در امور حوزه مداخلهای داشته باشند. چنانکه اسناد موجود هم نشانگر مخالفت شدید ایشان با دخالت وزارت معارف در برگزاری امتحانات طلاب علوم دینیه میباشد. در سند پی آمده، از قول ایشان چنین آمده است: «از عقاید من راجع به ترقیات مملکت و وطن، خود البته آقایان اطلاع دارند که همیشه آرزومندم که وطن و مملکت من، هر روزه رو به ترقی و تعالی سیر نموده و دولت [ به]اعلی درجه قدرت و شوکت برسد و، چون دولت شاهنشاهی ایران دولت اسلامی است، البته محتاج به نمایندگان و طلاب مذهبی هستند که امور دینیه مردم را به آنها یاد داده و آنها را به تکالیف اسلامی آگاه نمایند و تشکیل چنین مدرسه و تهیه چنین طلاب علوم دینیه، البته باید تحتنظر من و پروگرامی که من میدهم، اداره شود. وزارت معارف، نباید مداخله در این قسمت داشته باشد. خودم پروگرام آنها را تهیه و ممتحین لازم را انتخاب خواهم کرد. اگر دولت قصد دارد که چنین طلابی تهیه نماید، البته باید تحتنظر من باشد و اگر نمیخواهد طلاب علوم دینیه داشته باشد، من ابداً مداخله نکرده و در خانه خودم خواهم نشست و هر نوع معارف میخواهد، مدرسه را تنظیم و پروگرام آنها را تهیه نماید.» در تحلیل این سند، دکتر عبدالحسین حائری، در دستنوشتهای به نگارنده، چنین آورده است: «قاطعیت آیتالله حائری در برخورد با برنامههای دولت که مستقیماً با بقای روحانیت سروکار داشت و باعث فنای تشکیلات روحانیت بود، نشاندهنده آن است که ایشان حفظ روحانیت و حفظ دستگاه فقاهت و تربیت فقیه را وظیفه و مأموریت خود میدانست و تصمیم داشت با هر چیزی که در راه این مأموریت مانع شده، رویارویی و مقابله نماید.»
گفتنی است که آیتالله حائری در مقابل تصمیم وزارت معارف در مورد برگزاری امتحانات طلاب در تهران نیز معترض گردید و وزارت معارف را ملزم کرد که امتحانات را در قم برگزار کند. چنانکه حکمران قم طی نامهای به ریاست وزرا از قول حاج شیخ مهدی، پیشکار آیتالله حائری گزارش داده که ایشان چنین امر فرمودهاند: «اعزام طلبه مزبور به تهران خیلی اشکال دارد. در صورتی به ممتحنین سوءظن دارند که ممکن است نسبت بر طلبه ارفاق نمایند، امر شود که هیئت ممتحنین از تهران بیایند و اعزام طلبه مزبور به تهران اشکال دارد و تقاضا دارند که امتحانات طلاب در قم بشود.» بدین ترتیب با ممانعت ایشان از برگزاری امتحانات طلاب در تهران، محمود جم وزیر داخله، دستور داد که مراسم امتحان طلاب در قم انجام شود. همچنین، دولت برنامه امتحان و دروس مشخصی را نیز برای طلاب حوزه تعیین کرده بود که درسهایی چون: تاریخ، جغرافی، ریاضی، زبان و ... را هم در کنار دروس حوزوی دربر میگرفت. در این باره نیز آیتالله حائری خطاب به مسئولان دولتی، چنین گوشزد نموده بود: «اگر این مملکت روحانی میخواهد، برنامه امتحانیاش را باید من تعیین کنم. اینکه شما برای ما مواد امتحانی تعیین کردهاید، مانند آن است که من بخواهم برای سربازخانههای شما، افسر و فرمانده تعیین کنم.» همین ایستادگی و مقاومت آیتالله حائری، مانع از آن شد که وزارت معارف، بتواند تمام امور حوزه علمیه قم را به دست گیرد. از این روی، ایشان در هنگام برگزاری امتحانات طلاب و به منظور جلوگیری از دخالت وابستگان دولت در امر برگزاری امتحانات، به فضلای حوزه از جمله آیات عظام: حجت، صدر، خوانساری، روحالله خمینی، محمدباقر قزوینی، مرعشینجفی، گلپایگانی و تعدادی دیگر از مدرسین حوزه مأموریت میداد تا امتحانات را تحتنظر خود گرفته و به طلاب کمک کنند.
حکومت ناگزیر از معتبر دانستن گواهی علمی آیتالله مؤسس
از جانب دیگر آیتالله حائری از وزارت معارف خواسته بود تا برای روحانیونی که وی مجوز اجتهاد یا محدثی و طلبگی آنان را تأیید میکرد، تصدیق طلبگی یا جواز روحانیت صادر کند. بر همین اساس، فرماندار قم با ارسال نامهای به وزیر داخله در مورد صدور جواز طلبگی کسانی که آیتالله حائری معرفی میکرد، کسب تکلیف کرده است. در جواب وی، محمود جم وزیر داخله چنین نوشت: «در جواب مراسله شماره ۱۱۰۳، اشعار میدارد که البته تصدیقهایی که جناب مستطاب آقای حاج شیخ [عبدالکریم حائری]، به امضای خودشان داده باشند، معتبر است. ولی ترتیب دادن جواز باید بر طبق قانون باشد، یعنی به طلابی که امتحان داده و تصدیق معارف در دست داشته باشند، داده شود.» این پاسخ، نشانگر آن است که دولت با وجود اهتمام زیاد در برگزاری امتحانات و صدور جواز از طریق وزارت معارف، ناگزیر به معتبر دانستن تصدیقهای صادره از سوی آیتالله حائری شده است. این در حالی بود که ایشان و مراجع آن عصر همچون آیتالله اصفهانی و آیتالله نائینی، برای هر کسی که صلاح میدانستند، اجازه محدثی و طلبگی صادر میکردند. در شرایطی که دولت از طرق مختلف، درصدد کاهش تعداد روحانیون بود، لیکن با صدور جواز از جانب مراجع، برخلاف خواست دولت، همواره بر تعداد طلاب افزوده میگشت. در آرشیو سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، شمار زیادی از این قبیل جوازهای اجتهاد یا طلبگی که از جانب آیتالله حائری و دیگر مراجع صادر گردیده است، وجود دارد که تصدیق اجتهاد آیتالله سید محمدتقی خوانساری، آیتالله سید احمد خوانساری و تعداد زیادی از روحانیون، با مهر و امضای ایشان مشاهده میگردد.
همچنین آیتالله شیخ عبدالکریم حائری، پافشاری زیادی داشت که اداره معارف، جواز طلاب امتحان طلبگی داده را سریعتر صادر کند و به آنها تحویل دهد. چنانکه در نامهای از سوی حکمران قم، به وزارت داخله چنین گزارش داده شده است: «جمعی از طلاب امتحان داده در حضور مأموران مخصوص وزارت معارف که طبق قانون استحقاق جواز رسمی دارند، دو سال است جواز آنها داده نشده، محرمانه عرض میشود که قدری هم قلباً آقای آیتالله [حائری]، از این قضیه ملول و حزن خاطر شدهاند، لکن به روی خود نمیآورند و تا به حال چند مرتبه حضوراً و شفاها، ً از بنده استفسار فرمودهاند که آیا ورقه جواز برای حکومت رسیده یا خیر؟» این گزارش، حکایت از توجه خاص آیتالله حائری و دغدغه خاطر ایشان نسبت به مسائل حوزه دارد که این نگرانی را همواره به مسئولان حکومتی منتقل میساخت، لیکن آن رژیم نیز با ایجاد محدودیتهای بسیار، به مقابله با مصلحتاندیشیها و آیندهنگریهای هشیارانه آن مرجع بزرگ برخاسته بود، چنانکه طبق اسناد، حتی جواز طلبگی حاج شیخ مرتضی حائری، فرزند آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری نیز- که اداره حکومتی برای تجدیدنظر دریافت کرده بود- به ایشان مسترد نگردیده است. تا اینکه با استفسار حکومت قم از وزارت داخله، همایون سیاح وزیر داخله، دستور تجدید و بازگرداندن جواز طلبگی ایشان را صادر کرد. همه این سختگیریها در اعطای جواز طلبگی، به رغم برگزاری امتحانات و موفقیت طلاب صورت میگرفت، به طوری که پیوسته آن رژیم به بهانههای واهی از صدور تصدیق طلبگی دولتی ممانعت به عمل میآورد.
انتهای پیام/