گروه راهبرد «سدید»؛ ابراهیم سجادی: در میان نظریات اواخر قرن بیستم که در حوزه فلسفه سیاسی و عدالت اجتماعی بسط یافته است، نظریه والزر یکی از نظریات مهم است که لیبرالیسم را به چالش میکشد وی معتقد است که منشا اصلی بیعدالتی انحصار نیست و رفع انحصار از زمینه اجتماعی نمیتواند رافع بیعدالتی باشد بلکه باید سلطه برچیده شود و هر حوزه اجتماعی معیار مبادله خود را داشته باشد و به طور مثال پول که معیار در حوزه مبادله اقتصادی است، به حوزه سیاست و قدرت تعدی نکند.
پیش فرضها
والزر فیلسوفی است که که مبادی جامعه گرایانه دارد و با اصول لیبرالیسم از جمله فردگرایی و آزادی در تعارض است. بنتام یکی از بزرگان لیبرالیسم، جامعه را متشکل از افرادی میداند که یک کل انتزاعی را تشکیل داده اند و در حقیقت جامعه حقیقتی ورای فرد ندارد. در مقابل جامعه گرایان معتقدند که فرهنگ، اجتماع و ارزشها جزئی از هویت فرد در جامعه است.
با توجه به رویکرد تکثرگرایانه والزر، وی معتقد است که یک تعریف کلی و اصل جامع در تعریف عدالت وجود ندارد بلکه جوامع مختلف با فرهنگهای متکثر، تعاریف مختلفی از عدالت دارند لذا هیچ معیار جهان شمولی برای سنجش عدالت وجود ندارد. این دقیقا همان نقطهای است که لیبرالیسم بر آن دست گذاشته و ارزشهای جهان شمول خویش از جمله فردگرایی، آزادی و... را به جهانیان عرضه میکند.
او با این رویکرد که میتوان با اصولی عام و مطلق، معیار و شاخصی برای توزیع عادلانه همه خیرات و مواهب اجتماعی برای همه جوامع در اختیار نهاد، به شدت مخالف است. در نگاه والزر، عدالت یک برساختهی بشری است. اصول عدالت، خود به لحاظ فرم، کثرتگراست و ناشی از اقتضائات فرهنگی و ساخت متفاوت هر جامعه است. اجتماعی یک خیر در جوامع گوناگون لزوماً یکسان نیست. به همین علت، پیوند ذاتی میان اصل توزیعی و تصور خیر موجب میشود که حتی معیار توزیع عادلانه یک خیر خاص در جوامع گوناگون یکسان نباشد.
گستره عدالت اجتماعی
به نظر او عدالت توزیعی مفهومی گسترده دارد که این سرآغاز اختلاف نظر او با دیگر مکاتبی است که مرز محدودی برای آن تعریف میکنند. به اعتقاد وی جامعه بشری یک اجتماع مبتنی بر توزیع است. هر چند توزیع همه ماجرا نیست، اما بخش بسیار مهمی است. ما گرد هم نی آییم تا چیزهایی را مبادله کنیم. همچنین دور هم جمع میشویم که چیزهایی را بسازیم که قسمت و مبادله میشوند، ولی همان ساختن در میان ما در قالب نوعی تقسیم کار توزیع میشود. بدین ترتیب او نحوه تقسیم و برخورداری هر کس از قدرت، منصب، امنیت، کار، حیثیت، شهرت، پاداش، مجازات و... را از موضوعات عدالت اجتماعی میداند.
سلطه یا انحصار؟
والزر با طرح دو مفهوم سلطه و انحصار، دوگانهی برابری بسیط و برابری پیشرفته را مطرح میکند.
در نگاه والزر هیچ خیر خاصی به طور طبیعی و تکوینی در جوامع بشری به طور عام غالب نیست بلکه حتی میتوان گفت که اساسا خیر غالبی وجود ندارد ندارد. در واقع وی با مبنای جامعه گرایانهای که دارد، خیر را محصول ارزشهای متکثر جوامع مختلف میداند که نه وحدت در کثرت بلکه کثرتی است در کثرات جوامع مختلف با فرهنگها و نظامات اجتماعی گوناگون. ثروت، قدرت، موقعیت مذهبی و... از جمله خیرات اجتماعی هستند که امکان این را دارند که در یک زمینه اجتماعی به خبر غالب تبدیل شوند.
همواره این خطر وجود دارد که خیر غالب توسط اقلیتی به انحصار درآید و موجب شود تا عموم جامعه از آن محروم شوند. والز معتقد است دعوی اینکه غالب هرچه باشد باید باز توزیع شود تا برابری پدید آید، یا دستکم همگان بهطور وسیع در آن سهیم شوند، به قول به ناعادلانه بودن انحصار میانجامد.
وی معتقد است که برابری ساده که با برطرف کردن انحصار و بازگرداندن چرخه مبادله به طریق عادی خود و به نفع عموم جامعه میسر میشود، چندان قابل استمرار نیست. در واقع آن چیزی که اتفاق میافتد این است که پس از رفع انحصار در یک زمینه اجتماعی، انحصار به طور کلی از بین نمیرود بلکه به زمینه اجتماعی دیگر منتقل میشود. به زودی در سایه مبادلات، انحصارگرایی پدید خواهد آمد بلکه خیرات اجتماعی دیگری نیز ظهور میکنند و با به میدان آمدن خیرات اجتماعی جدید، نابرابریهای جدیدی نیز رخ مینمایند؛ بنابراین او معتقد است که صورت بندی برابری باید به صورت دیگری عرضه شود تا برابری در شکل پیچیده آن محقق شود. در حقیقت برابری پیچیده است که میتواند تداوم داشته باشد و عدالت را در صورت بایسته آن محقق کند. نظر وی، چاره این است که استقلال ساحتهای گوناگون توزیع خیرات اجتماعی محفوظ بماند. وی معتقد است اگر چنین شود نظام توزیع خیرات اجتماعی صورت متفاوتی از برابری را تجربه خواهد کرد. در اینجاست که مفهوم سلطه مطرح میشود. سلطه صورت اجتماعی کنشی که میخواهد استقلال ساحتهای گوناگون توزیع خیرات را مختل کند.
برابری پیچیده آن است که هیچ شهروندی دربرابر یک ساحت اجتماعی موجود یا خیر موجود در آن ساحت اجتماعی، به علت وضعیتی که در قبال خیر اجتماعی یا ساحت اجتماعی دیگر دارد، پس زده نمیشود. بنابراین ممکن است شهروند x در مورد منصب سیاسی، موقعیت بهتری در مقایسه با شهروند Y داشته باشد و درنتیجه این دو در ساحت سیاست نابرابر باشند. این امر موجب آن نیست که این دو به طورکلی و در همه ساحتهای اجتماع نابرابر باشند؛ مادام که منصب فرد X مزیتی برای او در مقایسه با فرد Y در عرصههای دیگر اجتماع ایجاد نمیکند؛ مثالا برخورداری از مراقبت پزشکی بهتر، دسترسی به مدرسه بهتر برای فرزندانش، فرصتهای بیشتر برای مقاطعه کاری و مانند آن.
سه نوع گزاره قابل تصور است:
الف) انحصار ناعادلانه است
ب) سلطه ناعادلانه است
ج) الگوی انحصار و سلطه ناعادلانه است
والزر معتقد است که بیشتر فلاسفهی مدرن معتقد به گزاره الف هستند. مارکس معتقد به گزاره سوم است، اما والزر گزاره دوم را انتخاب کرده است و معتقد است انحصار که به عنوان راه حل سنتی عدالت اجتماعی بیان میشود نمیتواند عدالت را مستقر کند لذا باید سلطه از تبادلات اجتماعی حذف شود و حوزههای متکثر حیات اجتماعی منحاز از یکدیگر عمل کنند.
در نظر والزر معیار مبادله آزاد در قلمرو بازار، شایستگی در قلمرو قدرت و مناصب رسمی ونیاز در امور خیریه و کمک به تهی دستان حکمفرماست و بکارگیری هر کدام در حوزه دیگر موجب اختلال در فرایند برابری میشود؛ بنابراین با توجه به اینکه پول و داراییها در کنار خیرات اجتماعی دیگر قرار میگیرند و میتوانند حوزههای عدالت توزیعی را مخدوش کنند و به خیر غالب و مسلط بدل گردند، ضرورت دارد به کمک اصل مبادلات مسدود شده ممنوعیت خرید و فروش مواردی نظیر قدرت سیاسی، نفوذ و آزادیهای مدنی دایره نفوذ این خیر اجتماعی به حوزههای خیرات اجتماعی دیگر مهار شود.
/انتهای پیام/