به گزارش «سدید»؛حجتالاسلام رضا غلامی، رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانیِ اسلامی صدرا و عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد در مراسم اولین سالگرد ارتحال مرحوم آیت الله مصباح یزدی در جمع دانش آموختگان طرح ولایت سخنرانی کرد. مطلبی که در ادامه میخوانید مشروح این سخنرانی است.
بحثی را که برای نشست امروز انتخاب کردم، «نقش حوزههای علمیه و روحانیت در شکل گیری تمدن نوین اسلامی» است. به تعبیر یکی از اساتید، استاد مصباح یک شخصیت تمدنی داشت و بسیاری از کُنشهای علمی و عملی او افق تمدنی را نشانه گرفته بود. از سوی دیگر، همه ما ایشان را در خیلی از عرصه ها، الگو میدانستیم و تلاش میکردیم تا خود را در بخشهای مهمی از زیست حوزویمان با استاد مصباح تطبیق بدهیم؛ بنابراین، چه بهتر که در این نشست ارجمند به یاد این شخصیت گرانقدر، صراحتاً از حوزه و روحانیت و نسبت آن با تمدن نوین اسلامی سخن به میان آوریم. من به دلیل ضیق وقت، قصد دارم بحث خود را در چهار بخش حضورتان تقدیم کنم.
در بخش اول نکاتی را به مثابه الزامات قدم گذاشتن در مسیر تمدن سازی عرض میکنم؛ در بخش دوم به بسترها و محرّکهای حضور حوزه و روحانیت در مسیر شکلگیری تمدن نوین اسلامی اشاره خواهم کرد. در بخش سوم، وارد عناصری میشویم که من از آن تحولات درون حوزوی تعبیر میکنم و به نظر بنده نقش مهمی در نقش آفرینی حوزه و روحانیت در تمدن نوین اسلامی دارد؛ و بخش چهارم، وارد نقشهای عمده تمدنی حوزه میشوم.
الف الزامات:
یکم. حوزه باید قدر موقعیت طلایی جمهوری اسلامی با محوریت ولایت فقیه را بداند. از بعد از غیبت کبری تا الآن هیچوقت فرصت شکل گیری دولت اسلامی با محوریت فقیه جامع الشرایط بوجود نیامده و هیچگاه شیعه چنین موقعیتی در جهان اسلام نداشته است. کسانی که در حوزه درباره نظام اسلامی در این ۴۳ سال قضاوت میکنند، باید انبوهی از موانع درون زا و برون زایی که در مقابل حرکت انقلاب اسلامی قرار گرفته است و تخریبهای جریان غربزده را در نظر بگیرند. اگر واقع بینانه و با رویکرد علمی به عملکرد نظام جمهوری اسلامی نگاه کنیم، نقاط قوت و دستاوردهای عظیم، به مراتب از نقاط ضعف و اشکالات بیشتر بوده است و امروز نظام اسلامی به لطف الهی در حال پیشروی است. یک نظام سیاسی ناتوان و شکست خورده، نه قدرت پیشروی دارد و نه در برابرش این همه صف آرایی صورت میگیرد. بعضی دوستان روحانی کنار گود نشسته و دائماً نظام را متهم به ناکارآمدی میکنند این در حالی است که خودشان از عهده اداره یک مدرسه کوچک هم برنمی آیند. من منکر وجود ناکارآمدی در بعضی عرصهها نیستم و درباره آنها صحبت میکنم، اما عدم ادراک لازم از پیچیدگیهای حکمرانی و ساده سازی اداره کشور، مشکل اساسی بعضی از روحانیون ماست. من معتقدم روحانیون باید ساده اندیشی و ظاهر بینی را کنار بگذارند. عوامزدگی در تحلیل شرایط کشور سم است. بی سند و مدرک سخن گفتن، تعمیم دهی مسائل به کل کشور، نگاه کاریکاتوری به جامعه داشتن و نبود واقع بینی در قضاوتهای برخی روحانیون حقیقتاً قابل مذمت است.
دوم. حوزه باید سیاسی باشد. امام خمینی (ره) دور کردن حوزه از سیاست را یک سیاست کثیف انگلیسی میدانستند. برای اینکه حوزه و روحانیت را از سیاست دور کنند گفتند دامن خود را به این سیاستِ کثیف آلوده نکنید. شما بروید در مساجد و به عبادت خودتان و اجرای مناسک دینی بپردازید و ما هم این سیاست پلید را به دست میگیریم! امام خمینی فرمودند ما آن سیاست کثیفی که شما از آن صحبت میکنید را اساساً سیاست نمیدانیم. سیاست اسلامی، یک سیاست کثیف و آلوده نیست؛ سیاست پاکیزه و تعالی بخش است. البته انجمن حجتیهایها و آخوندهای درباری یا سکولار هم بیکار نبودند و همه تلاش خود را برای برکنار کردن دین از ساحت سیاست و ارائه تئوری اسلام منهای سیاست به کار بستند لکن، اما صراحتاً فرمودند اگر عمیقاً به متن اسلام نگاه کنید، همه آن سیاسی است. همه آن جنبه حکومی دارد؛ «الاسلام هو الحکومه» فرمایش معروف امام در کتاب البیع است.
دوستان عزیز! توجه بفرمایید که اتفاقاً مساله امروز ما سیاسی بودن حوزه و روحانیت نیست؛ سیاست زده شدن حوزه و روحانیت است. مسأله ما، جناح بازی هاست؛ غلام حلقه به گوش یک جناح بودن است؛ چشم را بر روی خطاها و حتی جرایم همحزبیها بستن است؛ حق را قربانی منافع جناحی کردن است. جالب است بدانید، خیلی از آنهایی که مصرّ به کنارگیری کردن حوزه از میدان سیاست هستند غالباً جزو سیاست بازان حرفهای هستند.
سوم. باید فهم غلط درباره حمایت دولت اسلامی از حوزههای علمیه را تصحیح کرد. در نظام جمهوری اسلامی که حوزه یک رسالت تاریخی برای پیشبرد اهداف انقلاب و نظام دارد، کمک دولت به حوزه، آنهم دولتی که خودش برآمده از انقلاب اسلامی و موظف به پیشبرد خط اسلام است، هم منطقی است و هم ضروری است. مادام که جمهوری اسلامی برقرار است، و حوزه عهده دار برداشتن یک بار سنگین و تاریخی از روی دوش نظام اسلامی است، کمک مالی نظام به حوزه نه تنها هیچ ایرادی ندارد بلکه اگر کمک نکند باید تعجب کرد. البته قبول داریم که کمک دولتیها به حوزه نباید اسقلال فکری، سیاسی و مدیریتی حوزه را کمرنگ کند. ما به هیچ وجه قبول نداریم که کسی دین و نهادهای دینی را دولتی به معنای مصطلح کند. این فرمایش علامه جوادی آملی حفظه الله تعالی را باید با آویزه گوش کرد که دولت را مسجد کنید، اما مسجد را دولتی نکنید! از طرف دیگر، کمک دولت به حوزهها نباید قابلیتهای حوزه برای خوداتکایی را از بین ببرد. برای نمونه، مدیریت حوزه باید موقوفات مرتبط با حوزهها را زنده کند تا قابلیتهای حوزه برای خود اتکایی حفظ شود؛ اما همه اینها دلیل نمیشود که کمک دولت به حوزهها غیرمنطقی و غیر ضروری معرفی شود.
چهارم. حق طلبی در حوزه شیعه، جزئی از هویت و شناسنامه حوزه است و در هر شرایطی باید از آن صیانت شود و البته سیاسی بودن حوزه و قرارگرفتن حوزه در متن سیاست با حق طلبی حوزه هیچ منافاتی ندارد. اتفاقاً هنر ما آنجاست که خودمان در وسط میدان سیاست باشیم و حق طلبی را کنار نگذاریم. مشکل ما مصلحت اندیشیهای بیجاست. مشکل ما خوش خیالی هاست؛ مشکل ما مسامحه گرایی است؛ مشکل ما همان جناح بازیها و رفیق بازیهایی است که بعضیها آن را وارد حوزهها کرده اند. حرف بنده این است که هیچ جیزی نباید جلوی حق طلبی و حق گویی را از حوزه و روحانیت بگیرد و اگر روزی خدای ناکرده حوزه و روحانیت حق طلبی را کنار گذاشت، عملاً شناسنامه خود را باطل کرده است.
پنجم. حوزه نباید از سر محافظه کاری و احتیاط و یا مصلحت اندیشیهای بی جا امر به معروف و نهی از منکر را کنار بگذارد. امر به معروف و نهی از منکر از لوازم حق طلبی است که از آن سخن گفتیم. باید قبول کنیم که هنوز قدر و منزلت اصل امر به معروف و نهی از منکر در اسلام را متوجه نشده ایم؛ هنوز معنای حیاتی بودن امر به معروف و نهی از منکر برای جامعه اسلامی را درک نکرده ایم؛ هنوز نگاه جامع و سیستمی به امر به معروف و نهی از منکر نداریم؛ هنوز الگوی مناسبی برای به جریان انداختن امر به معروف و نهی از منکر در رگهای جامعه اسلامی پیدا نکرده ایم. امر به معروف را به حجاب زنان تقلیل داده ایم! لذا باید گفت که ما در این ۴۳ سال به هیچ وجه حق امر به معروف و نهی از منکر را ادا نکرده ایم و بخشی از مفاسدی که خصوصاً در عرصه افتصادی شاهد آن هستیم، نتیجه ادا نشدن حق امر به معروف و نهی از منکر است. نتیجه کنار گذاشتن عدالت طلبی در قالب امر به معروف و نهی از منکر است.
ب. بسترها و محرک ها:
یکم. حوزه نباید از تحولات زمانه عقب باشد. البته تحولات زمانه را نمیشود دورادور فهم کرد. اگر درگیری روشمندی با تحولات نباشد، اشراف درستی نسبت به تحولات ایجاد نمیشود. اغراق نیست اگر بگوییم هر روز یک تحول مهم در عرصه علم و فناوری در دنیا بوجود میآید. بعضی از ظهورات علمی و فناوری غیرمنتظره هستند و برخی هم در سبد پیش بینیهای آینده پژوهان قرار دارد. یکی از مهمترین فناوری ها، فناوریهای دخیل در فضای مجازی مانند هوش مصنوعی است که به تعبیر رهبر بزرگوار انقلاب، در حال شکل دادن یک تمدن تازه در جهان است. با این حال امروز شاهد چنان توصیفات و چنان قضاوتهایی از سوی برخی روحانیون صاحب منبر درباره فضای مجازی هستیم که نشان میدهد نه تنها آنها با الفبای فضای مجازی آشنا نیستند بلکه خودشان فاقد هرگونه تجربه عملی در فضای مجازی هستند و این، وضعیتی نیست که قابل ادامه دادن باشد و کمترین اثر منفی آن، تمسخر حوزه و روحانیت است.
دوم. ستیز با علم جدید در حوزه با نقش آفرینی در تمدن سازی نمیسازد. بر خلاف مسیحیت تحریف شده، تعارض علم و دین در اسلام بی معناست. یعنی نه تنها وجه دینی ندارد بلکه وجه تاریخی پررنگی هم ندارد. بخشی از این عدم تعارض به تحریف ناپذیری قرآن مجید برمی گردد، بخشی به عقلانیت اسلامی برمی گردد و بخشی دیگر هم به قلمرو دین برمی گردد. وقتی اینگونه بود، دیگرکاری که اخیراً فردی به نام حوزه و روحانیت انجام داد و کتاب پزشکی هاریسون را در مقابل دوربین پاره کرد، قابل توجیه نیست؛ کاری که بعضیها در این روزها به نام حوزه و و روحانیت درباره واکسن کرونا میکنند قابل توجیه نیست و خلاصه کلام من این است که اگر کسانی دانسته یا ندانسته دین را در برابر علم (که در اینجا منطور من علوم انسانی نیست) بگذارند، صحبت کردن از تمدن نوین اسلامی و ایفای نقش محوری حوزهها در تمدن سازی بی معناست.
سوم. درک عُمق مدرنیسم و آثار آن برای فضلای حوزه کاملاً ضروری است. ما نسبت به مدرنیسم و ظهور عینی آن یعنی مدرنیته نقدهای بنیادی داریم و با نگاهی کاملاً علمی و مستند، بخش مهمی از مصائب دنیای امروز را مولود مدرنیته قلمداد میکنیم، اما این نقدها سبب نمیشود درباره این پدیده عظیم تاریخ بشریت که فاقد نقطه قوت هم نیست درک عمیقی نداشته باشیم. البته باید مراقب هضم شدن در دستگاه گوارش غرب باشیم. دستگاه هاضمه غرب قوی است و ممکن است به راحتی بعضیها را هضم کند، اما فهم صحیح و همه جانبه مدرنیسم و خلاص شدن از سطحی نگری درباره غرب مدرن، چیزی نیست که بتوان از آن به سادگی گذشت بطوریکه من این فهم و درک را لازمه تمدن سازی تلقی میکنم.
چهارم. حوزه باید فهم تمدنی و سپس تفکر تمدنی داشته باشد. وقتی از تمدن نوین اسلامی صحبت میکنیم باید از عظمت تمدن سازی آگاهی داشته باشیم؛ باید از ظرایف و پیچیدگیهای تمدن سازی آگاهی داشته باشیم؛ باید از پروسهای بودن و نه پروژهای بودن شکل گیری تمدنها آگاهی داشته باشیم، باید رقبای بزرگ خودمان را در عرصه تمدن سازی بشناسیم. نباید تمدن سازی را به یک شعار توخالی تقلیل دهیم. البته بعد از ایجاد فهم ژرف تمدنی، نوبت به بهره مندی از تفکر تمدنی میرسد. حوزه و روحانیت باید اهداف و چشم انداز تمدنی داشته باشد. باید در عرصههای گوناگون چه عرصههای درون حوزوی و چه عرصههای برون حوزوی ایدههای تمدنی داشته باشد و این خیلی مهم است.
پنجم. برای گام نهادن در مسیر شکل گیری تمدن نوین اسلامی، پرورش نیروهای با استعداد و نخبه و سپس میدان دادن به آنها یک اصل است. کاری که مرحوم علامه مصباح یزدی نسبت به آن اهتمام داشت و ایشان را به یک شخصیت تمدنی تبدیل کرده بود. در تمدن سازی، کار اصلی به دوش انسانهای مؤمن و نخبه است و تا چنین انسانهایی پرورش پیدا نکنند، یا راه پرورش این انسانها باز نشود، معلوم نیست اساساً صحبت کردن از تمدن سازی صحیح باشد. در عرصه تفکر دینی، نخبههایی مانند شهید صدر یا یک شخصیت عظیمی مانند علامه طباطبایی و شاگردان ایشان همچون شهید مطهری، علامه مصباح، علامه جوادی آملی و ... میتوانند در دروان حیاتشان حوزه را صد سال جلو ببرند و بدون رودربایستی ما امروز به این افراد و در ادامه، به افراد متعددی مانند این بزرگان نیاز مبرم داریم، اما هنوز بسترهای آن را مهیا نکرده ایم.
ششم. حوزه باید مرجعیت اجتماعی خودش را دائماً تقویت کند. مرجعیت اجتماعی بیش از آنکه با علم تقویت شود با رفتار صحیح اجتماعی تقویت میشود. باید قبول کنیم که فقدان هوشمندی و اهتمام کافی از سوی خودمان از یک طرف، و تخریبهای حساب شده غربیها و غربزدهها از طرف دیگر، مرجعیت اجتماعی حوزه و روحانیت را کاهش داده است و در مواردی برای اولین بار در تاریخ معاصر، کسان دیگری را جای حوزه و روحانیت به مقام مرجعیت اجتماعی رسانده است. این مسأله موجب شده تا حوزه و روحانیت اثربخشی سابق خود را به خصوص در بعضی مسائل کلان تا حدی از دست بدهد لذا بنده معتقدم بازسازی جایگاه حوزه و روحانیت در عرصه مرجعیت اجتماعی یکی از ضروریترین و فوریترین کارهایی است که باید توسط حوزه دنبال شود.
هفتم. دوستان عزیز، از صراحت من رنجیده نشوید. اگر به دنبال قدم گذاشتن در مسیر پر فراز و نشیب تمدن سازی هستیم، باید بدانیم که دیگر دوران مدیریت بیتی در حوزهها گذشته است و باید مدیریت علمی و سیستمی جای مدیریت بیتی را بگیرد. مدیریت بیتی تعلقی به عصرِ قدرت سیاسی شیعه ندارد بلکه مربوط به دوران برکنار بدون شیعه از سیاست و انزوای علما و حوزههای علمیه بوده است. از طرف دیگر، امروز مدیریت بیتی ما را در عرصههای اجتماعی، و در ساحت مدیریت به شدت کم توان کرده است. البته مدیریت بیتی فرهنگی هم دارد و در این فرهنگ در کنار نقاط مثبت، نقاط منفی هم کم نیست: خانه نشینی و فاصله گرفتن از میدان عمل؛ از بالا نگاه کردن به مردم، به اخبار و گزارشات نسنجیده اعتماد کردن؛ نداشتن تحلیل درست از واقعیتهای اجتماعی، کلی گویی کردن و شعار دادن؛ به موعظه و نصیحت اکتفا کردن؛ خاک به دهن چاپلوسان نریختن؛ مقدس نماییها را تقبیح نکردن، در برابر مرید بازیها سکوت کردن و امثال اینها که باید با آن مبارزه کرد. علامه مصباح جزو کسانی بود که این رفتارها را بر نمیتابید و با عمل متفاوت خود با این فرهنگ غلط مقابله میکرد.
ج. تحولات درون حوزوی
یکم. حوزه و روحانیت باید نقد را جدی بگیرد. حوزه و روحانیت باید بداند که هیچ خطری از ناحیه نقد عالمانه حتی با زبان گزنده هم که ارائه شود، به حوزه و روحانیت وارد نمیشود. نباید نقد حوزه و روحانیت را محدود کرد بلکه باید آغوشها را به سوی نقدها باز کرد. نه فقط نقد حوزه و روحانیت بلکه نقد نظریهها و دیدگاههای علمی در حوزه، چه از سوی همفکران و چه از سوی دگراندیشان، باید به یک رویه تبدیل شود. اگر به دنبال قدم گذاشتن در مسیر تمدن نوین اسلامی هستیم، نقدناپذیر کردن قواعد و روشها ممنوع؛ تابو سازی از نظریهها و دیدگاههای علمی مشهور و جا افتاده ممنوع؛ تابو سازی از افراد هر قدر هم که صاحب منزلت باشند ممنوع. دقت بفرمایید که در فرهنگ اسلامی، فقط نقد معصوم (ع) است که از جهت اعتقادی وجهی ندارد و کسانی که از اصل نصیحت ائمه مسلمین امکان نقد معصوم (ع) را استنباط میکنند، معصوم (ع) را نشناخته اند.
دوم. شور و مشورت و تعامل و هم افزایی در حوزه باید نهادینه شود. البته ارتباطات تشریفاتی علماء که البته همان کم بسیار اندک شده است فایدهای ندارد؛ مسأله ما، شور و مشورت واقعی و سپس ترتیب اثر دادن به نتایج آن است. جدای از مشورت علماء بزرگ حوزه با هم و نهادینه سازی آن، حوزه باید در عرصههای گوناگون مجامع مشورتی داشته باشد و از هر کس که لازم است برای مشورت گیری در این مجامع دعوت کند. افراد از طیفهای گوناگون بیایند و علماء و فضلای حوزه همراه با صمیمت و منطق با آنها درباره مسائل مهم حوزه و فراتز از آن، مسائل مهم جامعه اسلامی مشورت کنند. این فرمایش امیرالمومنین علی (ع) است که: «اِضرِبُوا بعضَ الرأیِ ببعضٍ یَتَوَلَّدْ مِنهُ الصَّوابُ» دقت بفرمایید: فرد گرایی در حوزه مذموم است. خودبسندگی و خودرأیی در حوزه مذموم است و باید کنار گذاشته شود و الا صحبت کردن از ایفای یک نقش تمدنی از سوی حوزهها بی معناست.
سوم. حوزه باید مظهر خردورزی باشد. مظهر عقلانیت باشد. ما باید نوکر استدلال باشیم. نوکر برهان باشیم. نباید عواطف ما بر عقل ورزی ما غلبه کند. نباید پیش فرضهای ما مانع از تفکر آزاد و عقلانی بشود. نباید جزئی نگریها و وهمیّات، مانع از فهم درست مسائل و بعد، پیدا کردن راه حل برای مسائل بشود. حوزه نه تنها باید خردورزی را به یک فرهنگ درونی تبدیل کند بلکه باید به دنبال ایجاد سیستمهای عقلانی برای شناسایی و حل مسائل پیش رو باشد و این موضوع در مسیر تمدن سازی از اهمیت فوق العادهای برخوردار است.
چهارم. حوزه باید پرچم دار مبارزه با خرافات و موهومات باشد نه خدای ناکرده منشا خرافات و موهومات. وقتی علوم عقلی به ضعف کشیده شود، وقتی فلسفه ستیزی باب شود، طبیعی است که خرافات و موهومات در متن معارف دینی افزایش پیدا میکند و در مواردی بعضی هم در درون حوزه به آن دامن میزنند. وقتی یک روحانی کم سواد اجازه میباید به راحتی لباس روحانیت بپوشد، ریش خود را بلند کند، تقدس فروشی کند، نام خود را با القاب گوناگون تزئین کند، منبر برود، در رسانههای جمعی حاضر شود، هر رطب و یابسی را به نام دین مطرح کند، و مهمتر از همه، بزرگان حوزه هم به بهانه رعایت شئونات خود، نسبت به سخنان غلط آن روحانی سکوت کنند، طبیعی است که هر حرف بی اساسی به نام دین در جامعه اسلامی مطرح میشود. نمیشود سرنوشت دین و تفکر دینی را به هر روحانی کم سوادی و به هر خطیب ناصالحی سپرد و درباره نتایج آن بی تفاوت بود.
پنجم. حوزه باید خودش را از تنگ نظریها و تحجرورزیها و تعصبات بی مبنا خلاص کند. در فرهنگ شیعی باید شانه به شانه امام حرکت کرد. شانه به شانه دین حرکت کرد، نه از امام و دین عقب ماند و از امام و دین جلو زد. تنگ نظری و تحجر عموماً در جایی خلق میشود که کسی از امامش عقب بماند یا جلو بزند. علاوه بر این، نباید قدرت منحصربفرد فقه شیعی را در برای مقتضیات زمانه نادیده گرفت و به درستی از آن برای نقش آفرینی در تحولات و ارائه نسخههای مناسب به جامعه اسلامی استفاده نکرد. من نام این منش صحیح را روشنفکری انقلابی میگذارم و معتقدم روشنفکری انقلابی، جریانی است که تن به فهم کاریکاتوری از اسلام نمیدهد؛ تن به نؤمن ببعض و نکفر ببعض نمیدهد؛ تن به فهم سطحی اسلام نمیدهد؛ تن به اخباریگری نمیدهد؛ هم رویکرد نظاممند به اسلام دارد و هم به دنبال عینیت بخشی به این نظامات در بدنه ئئوریک معارف اسلامی به ویژه فقه است.
ششم. روحانیون ما باید خودسازی و تزکیه را جدیتر بگیرند. ما آمده ایم در ربانی کردن انسانها که رسالت اصلی دین است نقش آفرینی کنیم، ولی باید توجه داشته باشیم، کسانی که خودشان به سمت ربانی شدن حرکت نکنند یا به تعبیر امام هنوز هجرت را شروع نکرده است، نمیتوانند دیگران را ربانی و مهاجر الی الله کند «مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَادًا لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ.» بی اخلاقی و افتادن در آلودگیها با کار ما تعارض صد در صد دارد؛ دنیاپرستی، تجمل گرایی و زندگی اشرافی با کار ما تعارض صد در صد دارد و تن آسایی، عافیت طلبی و رفاه طلبی هم با کار ما تعارض دارد.
هفتم. همانطور که قبلاً نیز عرض کردم در اینجا هم قصد دارم صراحتاً عرض کنم، مقدس مآبی و مقدس نمایی را باید کنار گذاشت. تشریفاتی که دین آن را قبول ندارد و بوی بد دنیاطلبی و خودگرایی از آن به مشام میرسد را باید کنار گذاشت. لباس و ظاهر ما نباید زمینه تقدس فروشی را فراهم کند، نباید کسی را به سمت مرید پروری سوق بدهد. نباید به مباح سازی چاپلوسی منجر شود. عادی شدن بکارگیری القاب رنگانگ برای روحانیون یک عیب بزرگ است. من قبلاً عرض کردم که آیت الله شدن برای علماء یک امر تعیّنی است نه تعیینی و نباید به صرف اینکه کسی درس خارجی شروع میکند یا در امتحان مجلس خبرگان قبول میشود و سری در سرها بیدا میکند خودش و اطرافیانش عنوان آیت الله را برای او بتراشند. اگر کسی واقعاً در علم و عمل آیت خدا شد، علماء و مردم به او آیت الله میگویند. اینها همه به ضرر دین و به ضرر حوزه و روحانیت تمام میشود و امیدوارم دوستان ما این مسائل را درک کنند.
هشتم. حوزه باید به نحو خودجوش و بدون استفاده از دادگاه روحانیت و امثال اینها، درون خود را از آخوندهای ناباب و فریب کار و فاسد تسویه کند. البته دادگاه مخصوص روحانیت هم در جای خود لازم است، اما باید فضای حوزه را به نحوی ترتیب داد که آخوند فاسد به طور طبیعی در این فضا امکان تنفس نداشته باشند. امکان جولان دادن نداشته باشد؛ سریع منزوی شود. سریع طرد شود. بدانند که چارهای جز اصلاح کردن خود ندارند و الا در حوزه و در میان روحانیون جایگاهی ندارند. این آن چیزی است که قبلاً در حوزهها تا حدی سنت بوده و امروز به شدت کمرنگ شده است. باید این سنت را احیاء کرد. باید اعضاء روحانیون را از بی تفاوتی و بی مسئولیتی نسبت به همدیگر خارج کرد.
نهم. ما روحانیون باید فاصله خود را با مردم به طور کامل حذف کنیم. بگردیم ببینیم چه چیزهایی بین ما و مردم فاصله میاندازد و آن را از میان برداریم. یکی از چیزهایی که بین بعضی از ما و مردم فاصله انداخته است کمبود شفافیت است. زندگی ما روحانیون باید مانند زندگی در آکواریوم برای مردم شفاف باشد و نقطه ابهامی نداشته باشد. بدانند ما چه قدر درآمد داریم؟ کجا و با چه اسباب و اثاثیهای زندگی میکنیم؟ چه میخوریم؟ چه میپوشیم؟ و به طور کل، چگونه معیشت خودمان را در عصر دولت اسلامی و عصری که حاکمیت با اسلام است و روحانیون در حاکمیت بالضروره حضور دارند، با عدالت اسلامی تطبیق داده ایم؟ این خیلی مهم است و در گذشته و حتی امروز، روحانیونی در میان مردم جایگاه رفیعی داشته و دارند که درب خانه شان همیشه به روی مردم باز بوده و هست و در درد و رنج مردم شریک بوده و هستند و همه میدانستند و میدانند که در خانه این روحانی یا عالم دینی چه میگذرد؛ و طبیعی است در چنین شرایطی، شبهه افکنیها و دروغ بافیهای دشمن هم اثر چنانی نخواهد داشت. دوستان عزیز! باید همه بدانند که روحانیت نه یک طبقه است و نه یک صنف بلکه روحانیون فرزندان مردماند و هیچ مرزی بین آنها و مردم وجود ندارد که بعداً و در جای خود انشاالله درباره آن صحبت خواهم کرد.
دهم. حوزه و روحانیت شیعی باید مانند همیشه تاریخ، همواره ملجأ و پناهگاه مظلومین باشد. هر مظلومی بداند اگر همه دربها به روی او بسته باشد، درب حوزه ها، درب مساجد، درب خانه روحانیون به روی او بسته نیست. ما اجازه نداریم نسبت به دردهای مردم بی تفاوت باشیم. نباید بتوانیم در حالی که یک عده گرسنه یا بی پناه هستند راحت سر خود را به بالین بگذاریم. حوزه باید علاوه بر حفظ روشهای سنتی، به سمت نوآوری در روشهای حمایت از محرومین جامعه برود. من خیلی خوشحالم که جریان قدرتمندی در بین طلاب و روحانیون جوان برای امدادهای خودجوش اجتماعی به راه افتاده است. به مناطق سیل زده میروند، به مناطق زلزله زده میروند، به مناطق محروم میروند، به سراغ بیماران کرونایی میروند و حقیقتاً در کمک کردن به مردم- آن هم کمک بی منّت- یک انگیزه وصف ناشدنی دارند. این خیلی مبارک است و باید روز به روز با روشها و ابزارهای نو و با رویکرد سیستمی تقویت شود.
یازدهم. زبان و شیوه تکلم ما حوزویان با مردم باید خالی از هرگونه تکلّف باشد. یکی از چیزهایی که بین ما و مردم فاصله ایجاد میکند، زبان ماست. ما باید در عین رعایت همه آنچه به عنوان ادب اسلامی مورد توصیه اسلام است، با مردم بی تکلف و بی پیرایه صحبت کنیم تا هم بتوانیم حرفهای مردم را خوب متوجه بشویم و هم بتوانیم حرفهای خود را به درستی به مردم منتقل کنیم. هر چیزی که در هم کلامی و هم زبانی ما با مردم، گره ایجاد میکند را باید از میان برداشت.
دوازدهم. هنر حوزه جذب طیف به اصطلاح خاکستری است. من ابایی از بکار بردن این اصطلاح ندارم. طیف خاکستری یعنی طیفی که فطرت الهی در درون آن زنده است، علایق دینی و علایق ملی هم کم و بیش دارد، اما نه به دنبال جانبداری ویژه از دین و رعایت خط به خط دستورات الهی است، نه ظواهر دینی را کاملاً رعایت میکند و نه به دنبال همراهی و حمایت ویژه از جریان انقلاب اسلامی است؛ در عین حال، هیچگونه خصومتی هم با جریان انقلاب ندارد. این طیف در جامعه ما به دلایلی که در جای خود میتوان توضیح داد، طی ۴۳ سال گذشته رشد قابل توجهی کرده اند و حوزه و روحانیون باید مراقب باشند خدای ناکرده به آنها رویکرد شبه تکفیری نداشته باشند و الحمدلله اکثراً هم ندارد. صفر و صدی دیدن امور و ظاهرگرایی صرف، یک آفت بزرگ است و موجب میشود هم حوزه با یک جماعت عظیمی قطع رابطه کند و هم آنها به طور طبیعی راه ارتباطی با حوزه نداشته باشند. این در حالی است که ما باید همه مردم را بدون استثناء در دایره تبلیغ دینی خود قرار دهیم.
د. نقشهای عمده تمدنی
یکم. بازسازی نظام آموزشی حوزه ضروری است. کاری که تا الان شده جای تقدیر دارد. انصافاً حوزه در بازسازی نظام آموزشی خود در سالهای گذشته توفیقات خوبی داشته است، اما همچنان نظام آموزش حوزه با نقطه مطلوب فاصله زیادی دارد. ما نیازمند نیروی تمدنی در سطوح گوناگون هستیم و باید نظام آموزش حوزه به نحوی طراحی شود که قدرت تربیت این نیروها را داشته باشد.
دوم. حوزه در نظریه پردازی باید با یک جهش روبرو شود. یعنی ساختمان مرتفعِ تئوریک اسلام ناب را بنا کند. عقب ماندگیهای نظری یک واقعیت است. ما که در متن امور پژوهشی حوزه هستیم به خوبی خلأها و ضعفهای نظری را تا حد زیادی درک میکنیم. از سوی دیگر، حوزه امروز نیازمند نوآوری در همه علوم اسلامی اعم از فلسفه، کلام، فقه، اخلاق، تفسیر و ... است. البته همانطور که اشاره کردم، مقدمه نوآوری، نقد است. تا نقد به سکه رایج تبدیل نشود، نوآوری هم اتفاق نخواهد افتاد. ضمناً منظور من از نوآوری هم نوآوری در ساختار علوم است؛ هم نوآوری در روش شناسی علوم است و هم نوآوری در مسائل علوم است.
سوم. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم تمدن سازی جز با شکل گیری فقه نظام ساز رقم نخواهد خورد و حوزه باید باب رسیدن به فقه نظام ساز را باز کند. درباره ماهیت فقه نظام ساز و قرارداشتن آن در امتداد فقه جواهری بحثهای مفصلی صورت گرفته و من در این وقت اندک قصد تکرار این بحثها را ندارم، اما معتقدم رسیدن به فقه نظام ساز، لازمه دست یابی به میلیونها قاعدهای است که در تمدن سازی مورد نیاز است و حتماً یکی از منابع تأمین این میلیونها قواعد، فقه است.
چهارم. شکل دهی و تکامل بخشی به علوم انسانیِ اسلامی به مثابه مغزافزار مدیریت جامعه اسلامی، یکی دیگر از نقشهای تمدنی حوزه است. البته خوشبختانه طی ۱۵ سال اخیر قدمهایی در این زمینه برداشته شده است، اما باید توجه داشت که کاری که تا الآن کرده ایم، یک صدم کاری است که باید میشده و نشده است. هم حوزهها و هم نظام در زمینه علوم انسانیِ اسلامی به وظیفه واقعی خود عمل نکرده است.
پنجم. موضوع بعدی، بالا بردن توانمندیهای حوزه برای پاسخگویی به نیازهای کاربردی کشور است. باید قدری از بحثهای کلی و نظری فاصله گرفت و با ایجاد بسترهای لازم از جمله ساخت علوم کاربردی در بطن علوم اسلامی و همچنین تقویت وجه کاربردی علوم انسانیِ اسلامی، به حل مسائل کشور کمکهای بزرگ و درعین حال به موقع کرد. این کمکها از یک طرف به تقویت وجه کارآمدی نظام منجر میشود و از طرف دیگر، فرصت خارج کردن تفکرات نو لیبرالیستی را از سیستم مدیریتی کشور فراهم میکند.
ششم. شبکه تبلیغی حوزه، یک شبکه قدیمی و فرسوده و کم ثمر شده است و باید با رویکرد تمدنی متحول شود. عرض من این نیست که ما از فوائد و مزایای شبکه سنتی تبلیغ دست بکشیم، اما عرض من این است که باید این شبکه را متناسب با تحولات اجتماعی و ظهور سبک زندگی جدید -چه از حیث محتوایی و چه از حیث فرمی- با نوآوری روبرو کنیم و از همه مهم تر، قادر باشیم اثربخشی اجتماعی آن را به شبوههای علمی اندازه گیری کنیم. آنچه در مراحل تمدن سازی از آن به جامعه پردازی تعبیر میکنیم، جایی است که شبکه تبلیغی حوزه میتواند برای خود یک مأموریت بزرگ و تاریخی در نظر بگیرد هر چند سایر بخشهای حوزه هم در این عرصه صاحب نقش هستند.
هفتم. یکی از نقشهای مهم تمدنی حوزه تحول در فرهنگ عمومی و سبک زندگی مردم و ترویج حیات معقول و اشاعه حیات طیبه در میان مردم است. این را باید در جامعه پردازی جدی گرفت. تا وقتی سبک زندگی غربی در متن جامعه ما جولان میدهد، و تا وقتی عقول فردی و اجتماعی رشد نکرده باشد، صحبت کردن از تمدن سازی بیفایده است. بنده به ویژه روی عنایت به نظریه حیات معقولِ مرحوم استاد علامه جعفری تاکید میکنم که قابلیتهای جدی برای رقابت با سبک زندگی غربی دارد.
هشتم. یکی دیگر از نقشهای تمدنی حوزه، دامن زدن به تعاون و همکاری وسیع و همه جانبه در جهت اهداف مهم نیکوکارانه و کُنشهای عظیم اجتماعی در عرصههای مورد نیاز است. این کار، جزو کارهایی است که شاید هیچ مجموعهای به اندازه حوزه و روحانیت در آن ظرفیت نداشته باشد. البته همانطور که اشاره کردم کارهایی شروع شده، اما نیازمند نوآوریهای ابزاری و روشی و رساندن آن به مقیاسهای چندین میلیونی است. تعاون و همکاری وسیع اجتماعی، یکی دیگر از حلقات جامعه پردازی محسوب میشود.
نهم علاوه بر مسجد که پایگاه اصلی حوزه و روحانیت محسوب میشود و البته وضع قابل دفاعی ندارد، نظام آموزش و پرورش یکی از جاهایی است که از آن به عنوان پایگاه حوزه و روحانیت غفلت صورت گرفته است. به بیان دیگر، جایی که حوزه و روحانیت باید در متن آن حضور کمی و کیفیِ جدی داشته باشند، نظام آموزش و پرورش است. البته طبیعی است که سکولارها مایل به حضور حوزه و روحانیت در آموزش و پرورش نیستند و در این مسیر مانع سازی میکنند، اما حوزه نباید در این زمینه عقب نشینی کند. در کنار مسجد و آموزش و پرورش، رسانههای عمومی - خصوصاً رسانه ملی - و فضای مجازی باید به یکی از پایگاههای حوزه و روحانیت تبدیل شود. باید قبول کنیم که ما هنوز اثر اعجاز گونه رسانهها و همچنین فضای مجازی را در تحولات فرهنگی متوجه نشده ایم. البته حضور حوزه و روحانیت در رسانه و فضای مجازی باید با بهره گیری حداکثری از هنر و ادبیات صورت بگیرد؛ لذا من معتقدم ما امروز محتاج راه اندازی دهها موسسه هنری و ادبیِ حرفهای و عظیم در متن حوزه هستیم. آنچه در ابتدای انقلاب بزرگان انقلاب در قامت دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم میخواستند این بود نه ورود در عرصههای آموزشی و پژوهشی، لذا مجموعههایی مانند دفتر تبلیغات اسلامی نه فقط باید تقویت شوند بلکه باید با سپردن امور آموزشی و پژوهشی به دیگران، هنر و ادبیات، رسانه و فضای مجازی را البته به صورت صد در صد حرفه ای، به چهار نقطه کانونی خود تبدیل کنند.
دهم. همانطور که اشاره کردم حوزه درهمه ساحتهای خود، چه ساحت آموزشی، چه ساحت پژوهشی و چه ساحت تبلیغی و چه سایر ساحت ها، در جامعه پردازی به عنوان مرحله اصلی تمدن سازی، نقش کلیدی دارد. من انشاالله در فرصت دیگری تفصیلاً درباره معنا و مولفههای جامعه پردازی صحبت خواهم کرد، اما در پایان عرایضم این مطلب را یادآوری میکنم که یکی از وجوه مأموریت حوزه و روحانیت در جامعه پردازی، جهت دادن به اموال و ظرفیتهای اعضای جامعه به سمت امور خیر از جمله یه سمت نهاد وقف با نیتهای حائز اولویت و البته با رویکرد تمدنی است که فوق العاده حائز اهمیت است. وقف برای تمدن سازی یک گنجینه بزرگ است و باید از آن به درستی استفاده شود.
انتهای پیام/