به گزارش «سدید»؛ بهطور مسلم؛ کم یا زیاد، سازمانیافته یا هرز و پراکنده، بدفرجام یا قابلرسیدگی، بههرحال تعرض و تجاوز جنسی در هرجای دنیا و درمیان هر صنف و فرقهای ممکن است رخ بدهد. حتی اگر نتوان قسمت شرورانه طبیعت بشری را بهطور کامل خنثی و مهار کرد، باید برای این مساله لااقل بهترین تدابیر ممکن اندیشیده شود؛ چون اولا ذات ارتباطهای اینچنینی در خفاست و راحت نیست که صداقت یا عدمصداقتشان سنجیده شود و اگر درمورد روایتهای شوم، به صداقت قربانیانشان هم ایمان بیاوریم، معلوم نیست که دلایل محکمهپسندی در دست باشند. این وضعیت راه را برای تعرضکنندگان هموارتر میکند و میتواند در بسیاری از موارد باعث شود آنها هزینه رفتارهایی را که انجام دادهاند، نپردازند. از طرف دیگر اگر جلوگیری صددرصد از رخدادن چنین مواردی ممکن نباشد، باید به راهی برای حمایت از قربانیان آن هم فکر کرد. حمایت از قربانیان، غیر از اینکه یک عمل اخلاقی و انسانی و بایسته است، در مهندسی فضا به سمت جوی سالمتر هم میتواند موثر باشد. تا وقتی هرکس قربانی چنین رفتارهایی بوده، حذف شود، اما انجامدهندگان چنین تعرضاتی با قدرت به حیات اجتماعی و اقتصادیشان ادامه دهند، طبیعتا قدرت در سمت آدم متعرض و متجاوز است نه قربانی. اگرچه اثبات مواردی که در آنها تجاوز جنسی رخ داده پس از مدتی تا مرز ناممکنبودن پیش میرود و در موارد تعرض، این امکان سختتر هم هست؛ اما برخورد با چنین مواردی از دو سوی دیگر راحتتر است؛ اول اینکه تا حد ممکن از بروز چنین مواردی پیشگیری شود و دوم اینکه از قربانیان حمایتهایی صورت گیرد. در همه جای دنیا چنین مواردی وجود دارد؛ چون غریزه از یکسو و خباثت از سوی دیگر خصوصیاتی انسانی هستند. اما تردیدی نیست که این موارد در بعضی جوامع بیشتر و در بعضی دیگر کمتر است. این بیش و کمبودن، نشان میدهد سیستمهایی اجتماعی برای کنترل متعارف موضوع تعرض و تجاوز جنسی وجود دارند که تاحدودی کارآمد هستند. پس نمیشود همهچیز را به طبیعت بشری نسبت داد و گفت کاری نمیشود کرد. در جوامع سنتیتر شاید بیان چنین مواردی برای افراد سختتر باشد، اما در عوض بهرهکشی سیستماتیک هم با موانعی روبهرو است.
در جوامع مدرن، اینکه چنین چیزهایی علنی شوند راحتتر است، اما همان وضعیت اجتماعی مدرن، امکان بهرهکشی جنسی را هم افزایش میدهد. بنا به قاعده عقلی، ما میخواهیم از هر ساختار اجتماعی، نقاطقوت و مفید آن را برداریم و قسمتهای معیوب را کنار بگذاریم. وقتی چنین مسائلی در صنف و اجتماعی مثل سینما رخ میدهد، طبیعتا توجهات بیشتری به آن معطوف خواهد شد. این، هم میتواند خوب باشد و هم از جهاتی امکان ایجاد انحرافاتی دارد. از یکسو توجه به این موارد در سینما میتواند برای بقیه جامعه هم الگوهایی ایجاد کند و نهادهای مختلف، ازجمله نهادهای حقوقی و قضایی را به قضیه حساس کند، اما آفت قضیه میتواند آنجا باشد که از بیان چنین مواردی، انگیزههای غیرصادقانهای وجود داشته باشند و به این ترتیب، حساسیتها روی موارد واقعی هم کم شود. هرازچندگاهی یک نفر از گوشهای بلند میشود و راجعبه وجود چنین مواردی در سینمای ایران یک جنجال خبری به راه میاندازد. خیلی از اوقات لیدرهای چنین مواردی انگیزه غیرصادقانهای دارند و خیلی از اوقات کسانی که روایت یک قربانی را پی میگیرند، دارای چنین انگیزههای غیرصادقانهای هستند. زمان میگذرد و آنچه در یادها میماند، ممکن است همان انگیزهها باشد، نه روایتی که حتی اگر غلو شده بود، به هرحال به واقعیتی که ذرهای از آن هم بی نهایت شوم است، اشاره داشت.
باید غبار این سوءاستفادهها را از چهره قضیه پاک کنیم و آن را منطقی و معقول ببینیم. نه آن که کل سینمای ایران را به خانه فساد تشبیه میکرد، توانست به حل بعضی از مسائلی که واقعا وجود داشتند، کمک کند و نه آنها که با طرح چنین مواردی میخواهند مطابق خواسته کلی و همیشگی غربیها، ایران را جامعهای نشان دهند که بهطور ساختاری، زن در آن نسبت به جوامع خودشان بدبختتر و ضعیفتر است. سینما را هم با هیچ متر و معیاری نمیتوان از جوامع کاری و صنوف دیگر بیشتر به چنین موضوعاتی آلوده دانست. شاید خشونت در پشتصحنه سینما و یک نظام طبقاتی ظالمانه، نسبت به بعضی حرفههای دیگر بیشتر وجود داشته باشد که همین وضعیت، وقتی جنبههای جنسیتی یا جنسی پیدا کند، ضریب مضاعفی میگیرد؛ اما حساسیتهایی که روی سینما وجود دارد هم بر کنترل بعضی مسائل موثر است. سینمای ما نه در مقایسه با سینمای سایر کشورها و نه در کشور خودمان در مقایسه با سایر صنوف و اجتماعات دیگر، از لحاظ تعرض و تجاوز جنسی وضعیت بدتر و بغرنجتری ندارد. اما هیچکس قادر نیست وجود چنین مواردی را در آن کاملا انکار کند. این چیزی است که حتی ذرهای از آن خیلی زیاد است و باید جلوی آن ایستاد. باید نگران آبروی افراد هم بود و از بروز سوءاستفادهها جلوگیری کرد. باید همزمان با پدیده فنفاتالیسم و سوءاستفادههای اغواگرانه هم برخورد کرد. باید با تندرویهای بدبینانه و بنیادگرایانه در برخورد با این موارد مرزبندی داشت. همانها که به این بهانه دنبال بگیروببند هستند و از طرفی باید با سوءاستفادههای سیاسی هم مرزبندی کرد. همانها که میخواهند برخورد با زن را بهعنوان یکی از مولفههای تمدن، در ایران عقبمانده نشان بدهند و نشانهای مترقی بودن را از بنگاههای آنسوی آب بگیرند. خیلیها میخواهند از این آب گلآلود ماهی بگیرند، اما باید آنها را کنار زد و به پیگیری اصل قضیه رسید.
چند وقت پیش سمیه میرشمسی که یکی از دستیاران کارگردان در سینمای ایران است، در شبکه اجتماعی توئیتر مطالبی راجعبه تعرض و بیادبی یکی از هنرپیشههای مشهور نسبت به خودش منتشر کرد. خوشبختانه طبق روایتی که خود میرشمسی منتشر کرد، اتفاق شومی رخ نداده بود و آنچه مورد اعتراض واقع شد، رفتار زشت، زننده، آمرانه و تا حدودی دیوانهوار آن بازیگر بود. اگر روایت این خانم صادقانه فرض شود و تمام جزئیات آن را باور کنیم، به نظر میرسد با مردی طرف هستیم که از بعضی مشکلات روحی و روانی رنج میبرد و نیازمند معالجه و مشاوره است. حتی به نظر نمیرسید که یک طمع جنسی در کار باشد و آن مرد پشت آن رفتارهایش نقشه و الگوی خاصی داشته باشد. او پرخاشگریهای خارج از عرفی میکرد که فقط شامل خانمها هم نمیشد. پس عطف به این روایت نمیشد وجود تعرض سیستماتیک جنسی در پشتصحنه سینمای ایران را نتیجه گرفت. بلافاصله انجمن برنامهریزان و دستیاران کارگردان سینمای ایران هم بیانیه داد و از میرشمسی بهعنوان یک عضو خود دفاع کرد. درصدر آن بیانیه به صداقت میرشمسی در روایتش به سبب شناختی که صادرکنندگان بیانیه از او داشتند، اشاره شده بود. بهعبارتی از آنجا که نفی یا اثبات بعضی از این روایتها بسیار دشوار و عملا ناممکن است، این بیانیه بر اصل اعتماد بین اعضای انجمن و میرشمسی استوار بود. راویان پیش از این و پس از این را هم میتوان بر همین اساس، البته اگر امکان داشته باشد، سنجید. اینکه آیا آن شخص راوی میتواند انگیزه و منفعتی بابت بیان این سخنان داشته باشد؟ منفعتی که باعث میشود بهخاطرش دروغ بگوید... آیا اهداف مشخصی مثل مطرح شدن و نامی برآوردن یا اهداف سازمانیافتهای که سیاسی و فرقهای هستند، پشت قضیه وجود ندارد؟ به زبان ساده و خودمانی میشود گفت بیانیه انجمن دستیاران میگوید ما فلانی را میشناسیم، او دروغگو نیست و منفعتی در این اتهامزنی ندارد. این معیار را به یاد داشته باشیم که بعدها بهطور اساسی در برخورد با چنین قضایایی ناچار به استفاده از آن خواهیم شد. جاییکه امکان نفی یا اثبات یک روایت وجود ندارد، باید تا جای ممکن درجه صداقت خود راوی سنجیده شود و بفهمیم آیا این روایتها تلاشی برای مطرح شدن نیستند؟ آیا یک پروژه جهتدار سیاسی یا فرقهای داخل صنفی بهخصوص در پشت قضیه وجود ندارد؟ در بیانیه انجمن دستیاران با تاکید آمده است قربانی این رفتارهای خشن، صرفا خانمها نبودهاند و قضیه شامل آقایان هم میشود. این یعنی بیشتر از بحث تعرض یا تقاضای نامتعارف جنسی، بحث توهین و رفتارهای خشن مطرح است. کار سینما لاجرم میتواند چنین شرایطی ایجاد کند. سینماییها مثل اکثر شاغلان دیگر نیستند که هر روز، ساعات بهخصوصی سرکار بروند و پس از آن به خانه برگردند. کار سینما شاید نهایتا دو، سه ماه در سال باشد، اما فشرده و سنگین و نفسگیر. در طول تهیه پروژه، همه کلافه و خسته و عصبی میشوند و ممکن است بخواهند با قلدری و عصبیت، فشارها را سر بقیه خالی کنند. اینجاست که قدرت بعضیها و ضعف عدهای دیگر به وضعیت غیرقابلتحملی میانجامد. عدهای ستاره هستند یا از عوامل اصلی و شاخص کار محسوب میشوند و بهراحتی هم در وسط پروژه قابلتعویض نیستند. این ناجوانمردی است که آنها از موقعیتشان سوءاستفاده کنند و فشارهای خودشان را سر دیگرانی خالی کنند که موقعیت شکنندهتری در پروژه دارند و حتی از این افراد هم خستهتر هستند. این قضیه با بحث تعرض سازمانیافته جنسی و جنبش میتو از زمین تا آسمان تفاوت دارد. این خشونت کلامی و گاه فیزیکی، ممکن است در بعضی موارد جنبه جنسی هم پیدا کند، اما برونداد یک خشونت برآمده از کلافگی است؛ درحالیکه میتو اساسا جنس متفاوتی داشت و واکنشی بود به شرایطی که در فرهنگی کاملا متفاوت شکل میگرفت. پس از روایت میرشمسی و بیانیه انجمن دستیاران، دیری نگذشت که بیانیه جدیدی صادر شد و چهارصد زن سینمای ایران امضایش کردند. اینجا دیگر بهراحتی نمیشد درباره صداقت این روایت فراگیر حکم کرد، درحالیکه امکان انکار کلی چنین مواردی هم وجود نداشت. بحث سیاست و فرقهگرایی به میان آمد و بعضی از امضاکنندگان بیانیه هم در ادامه یادداشتهای شخصی جداگانهای نوشتند و بنابر همین دلایل امضایشان را پس گرفتند. خطری که این نوع اتفاقات میتواند در پی داشته باشد، حساسیتزدایی از بحث تعرض و سلطهجویی جنسی است، چون وقتی یک یا چندبار چنین ادعاهایی طرح شوند و صداقتشان زیرسوال برود، در موارد بعد هم اثبات آنها دشوار یا ناممکن میشود. برای خیلیها فصل تسویهحسابهای سیاسی فرا رسید. «دیدم گفته بودیم»ها از یک طرف شروع شد و «ببینید که ایران چه خرابشدهای است» از طرف دیگر. نیک میدانیم که رسیدگی واقعی و موثر به این ماجرا باید از این فضاها بر حذر باشد و به وضوح طرف قربانیان بیزور و بنیه بایستد نه پرسروصداهایی که اهداف خاصی از به راهانداختن این سروصداها دارند.
انتهای پیام/