به گزارش «سدید»؛ مساله تمدنسازی یا پیشتر از آن دولتسازی در کشور ما بهسمتی رفته که وقتی درمورد این موضوعات صحبت میکنیم گویا به شعار تبدیل شده است و امیدی برای تحقق آن وجود ندارد ولی بهنظر میرسد مساله تمدن اسلامی یا دولت اسلامی عدمنظریه، تئوری و فکر است وگرنه از حیث رتوریک شاید گفتوگو در این موضوعات بهنوعی ملالآور هم شده باشد. با محمدجعفر حسینیان، مدیرگروه فلسفه فرهنگستان علوم اسلامی درباره لوازم تحقق دولت اسلامی و بهتبع آن تمدن اسلامی به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
در ادبیات و مطالعات تمدنی صورتگرفته در کشور، از این گزاره زیاد استفاده میشود که اساسا انقلاب ما، انقلاب تمدنی است؛ ابتدا بفرمایید معنای این سخن چیست و چگونه میتوان آن را صورتبندی نظری کرد؟
انقلابی است که همه ابعاد و مولفهها و شاخصههایی که معرفی میکند در درازمدت باید به نظام جامع فکری منجر شود که آن نظام جامع فکری در مرحله تحقق میتواند به تمدن برسد و هم به عرصه سختافزاری جدیدی برسد که آن سختافزارها و فناوریهای تولیدشده متناسب با اهداف تمدنی ما درحال شکلگیری است و قاعدتا در دو مسیر و دو جهت مختلف خواهد بود. از اینرو ما نیاز داریم تحول همهجانبه در عرصه مبادی علوم، مبانی علوم عرصه شاخصهای علمی اتفاق بیفتد. ما در انقلاب به پارامتر جدید توجه داریم و آن عبارت است از عنصر وحیانی که بحث مجزایی را میطلبد.
انقلاب تمدنی همه ابعاد وجودی انسان و جامعه را تحتتاثیر خود قرار میدهد و رویکرد جدیدی در شناسایی عالم، سبک زندگی، تحولات عرصههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی جامعه دارد. درحقیقت رویکردی است که اگر همهجانبه به آن پرداخته شود، این انقلاب ظرفیت تمدنسازی جدید و تمدنسازی تکاملی در عرصه بینالمللی و جهانی را داراست و بهگونهای است که چندی نمیگذرد که بتواند تمام مظلومان جهان را دور خود جمع کند و یک نظام جهانی را پایهریزی کند. قاعدتا چنین تمدنی باید هم عرصه علم، هم عرصه تکنولوژی و سختافزاری را تحتتاثیر قرار دهد. ما اگر فقط در محدوده علم ورود پیدا کنیم قطعا به تمدنسازی نخواهیم رسید، چون که بخشی از تمدنسازی در فضای علمی اتفاق میافتد و بخشی دیگر هم همان قسمت سختافزاری است که این علم را در جامعه به قواعد و روابط اجتماعی تبدیل میکند که در آن روابط اجتماعی، جوامعی شکل میگیرد و این جوامع میتوانند مسیر خود را در طریق بندگی و پرستش خدای متعال قرار دهند. هدف والای این انقلاب همان پرستش اجتماعی خداست یعنی اینکه نهفقط افراد جامعه چگونه به بندگی خدا برسند، این سازوکارها باید روابط، ابزار، نرمافزارها و مفاهیمی را تولید کنند.
از بزرگترین دستاوردهای انقلاب اسلامی که ناگفته مانده و در آیندهای نهچندان دور باید از این تولید پردهبرداری کنیم، بحث منطق انقلاب ماست یا درحقیقت قواعد و اصولی که براساس آن عقلانیت اجتماعی ما به یک وحدت مفهومی نزدیک میشود. این تحول را در غرب بعد از 300 سال شاهد هستیم
با توجه به توضیح شما اگر هدف نهایی انقلاب اسلامی، احیای تمدن اسلامی یا ساخت تمدن نوین اسلامی است، این هدف چه لوازمی دارد و ارزیابی شما از مسیر پیشرو چیست؟
انقلاب ما حتما نیاز به پشتوانه مفهومی و فلسفی دارد که در آن دستگاه فلسفی بتواند به تولید مفهوم در عرصههای مختلف بپردازد؛ از مفاهیم فلسفی و زیربنایی تا مفاهیمی که میتواند به معادلات علمی برسد، مفاهیمی که میتواند برای تجربیات و سازماندهی تجربیات شاخصه ارائه کند.
فرق بین این مطالبی که در تمدنسازی ارائه میشود که باید سازگار با اهداف انقلاب باشد، با تمدنی که در غرب شکل گرفته همان پارامتر دینمحوری و دینباوری است. اینکه اسلام در ساحت جدید ظهور پیدا میکند و این ظهور باید بهگونهای باشد که به عرصه تمدنسازی اسلامی منجر شود، به لوازمی برای دستیابی به آن تمدن اسلامی نیاز داریم. فقط با معارف دینی بهصورت خام نمیتوانیم جامعه را به سمت تمدنسازی سوق دهیم، بلکه باید ابزارها، روابط و مفاهیم نرمافزاری را مبتنیبر اهداف و ارزشهای دینیمان بازخوانی و بازسازی کنیم.
درحقیقت بخشهای سختافزاری و نرمافزاری نظام اسلامی باید تحتتاثیر اهداف ارزشی و دینی قرار گیرند، لذا برای هماهنگسازی همه این امور ما هم باید بتوانیم در عرصه حس و تجربه دین را وارد کنیم و هم در عرصه مفاهیم نظری و knowledge و هم در عرصه Science دانش بشری را تحت مفاهیم دینی بازخوانی و بازتولید کنیم. برای این کار نیازمند به خوانش جدید حتی نسبت به مفاهیم دینی خود هستیم، اگر دین ما در زمانی محدود به یک رساله عملیه فردی و احکام تکلیفی فردیه بود، الان در عرصه اجتماع قرار میگیریم که در عرصه بینالمللی و جهانی باید حرفی برای گفتن داشته باشیم. قطعا حجیت فعل ما و دستگاه منطقیای که حجیت فعل را استنباط و مستند به منابع دینی میکند هم باید گسترش پیدا کند. درحقیقت هم تحول اساسی در عرصه حجیت یعنی ارتباط افکار اجتماعی و حکمرانی با منابع دینی و هم در عرصه معادلات علمی که ابزار تصرف ما در جامعه است و برای تصرف اجتماعی و در عرصه شاخصها مفهومسازی میکند، لازم است. باید بتوانیم ارتباط خود را با منابع دینی برقرار کنیم.
لازمه این کار چیست؟
برای این کار ضرورتا نمیتوانیم از منطقهای مختلف و متفاوت صحبت کنیم. ما نمیتوانیم منطقهای مختلفی را در موضوعاتی مانند مفاهیم تجربی و حسی و معادلات علمی و مفاهیم مدیریتی و... به کار بگیریم، بلکه باید منطقی را طراحی کنیم که در مبنای خود به وحدت مفهومی رسیده و یک مفهوم مرکزی تولید کرده است و با آن مفهوم مرکزی میتواند عرصههای مختلف مفهومی را هماهنگ کند.
علت اصلی که درطول بیش از 40 سال گذشته، دولتها نتوانستند خود را با اهداف انقلاب همسو کنند و معمولا انقلاب اسلامی حرکت پرشتابتری نسبت به جمهوری اسلامی داشته است، این است که انقلاب اسلامی اهداف و انتظاراتی را برای جامعه ایجاد کرده که دولتها نتوانستند خود را به آن برسانند و معمولا عقب افتادند و مردم تاوان این عقبافتادگی را پرداخت کردند
درحقیقت هماهنگی عقلانیت اجتماعی نیاز به منطق تکاملی دارد که آن منطق تکاملی این قابلیت را دارد که هم در عرصه ارتباط با منابع که ما آن را حجیت مینامیم و هم در عرصه معادلات علمی و هم عرصه مفاهیمی که با آن مفاهیم اداره جامعه اتفاق میافتد، یعنی مدیریت اجتماعیمان را هم باید پوشش دهیم و این وحدت منطق درحقیقت تحولی است که در عرصه دولتسازی ما باید اتفاق بیفتد. ما قدرت مدلسازی و قدرت مطالعه اشیای متغیر موضوعات را بهصورت کلگرایانه و مجموعهنگر و با توجه به رویکرد تکاملی دارا هستیم. این توانایی را از نظر منطقی پیدا کردیم که میتوانیم عرصههای مختلف براساس مفهوم مرکزی که براساس آن، منطقهای سهگانه ما شکل میگیرد را ساماندهی کنیم و محصولات سه رویکرد حجیت و معادلات علمی و امر اداره را به یک مبنای واحد متصل کنیم.
به نظر میرسد شکلگیری منطقی که ما را به یک وحدت مفهومی در حوزههای مختلف نزدیک کند، کار زمانبر و دشواری باشد، این ادعای گزافی نیست؟
از بزرگترین دستاوردهای انقلاب اسلامی که ناگفته مانده و در آیندهای نهچندان دور باید از این تولید پردهبرداری کنیم، بحث منطق انقلاب ماست یا درحقیقت قواعد و اصولی که براساس آن عقلانیت اجتماعی ما به یک وحدت مفهومی نزدیک میشود. این تحول را در غرب بعد از 300 سال شاهد هستیم.
در رنسانس غرب حداقل 300 سال طول کشید که توانست به این قدرت برسد که ابعاد مختلف اجتماعی خود را چگونه سازماندهی کند و چگونه به وحدت برساند و چگونه میتواند روابط اجتماعی را براساس اهداف پیشبینیشده تولید کند. وقتی صحبت از نیاز اجتماعی خود میکنیم، نیاز جامعه همانطور که مقاممعظمرهبری هم اشاره فرمودند در مرحله دولتسازی است.
در مرحله دولتسازی چه نیازهایی داریم؟ الگوهای دولت در غرب نمیتواند برای امروز ما و در فرآیند دولتسازی ما مفیدفایده باشد یا اینکه معتقدید هر آنچه از مظاهر غرب به شمار آید با ساختارهای مدنظر ما ناسازگار است؟
نیاز اول مساله تحول در دستگاه کارشناسی است. دولت ابزار کارشناسی دارد. دولت دستگاهی دارد که با آن دستگاه موضوعات را شناسایی میکند و توازن در جامعه ایجاد میکند. برای ایجاد توازن نیاز به علومی است که در خدمت دولت قرار بگیرند که دولت بتواند اهداف خود را محقق کند. اگر این علوم در دستگاه علمی تولید شود که مبنای آن مبتنیبر فرهنگ دنیاپرستی شکل گرفته است، قطعا آن فرضیهها و تئوریهای تجربهشدهای که از غرب بهصورت وارداتی برای ما دیکته میشود نه میتواند اقتصاد و فرهنگ جامعه ما را نجات دهد و نه میتواند سیاست جامعه ما را ساماندهی کند.
زمانی که نظام سرمایهداری در جامعهای حاکم شود بهتدریج فاصله بین فقیر و غنی زیادتر خواهد شد و هرچه این فاصله بیشتر شود به این معناست که ما از اسلام دورتر خواهیم شد، چون یکی از اهداف ارزشی انقلاب اسلامی ما توجه به محرومان و مستضعفان جهان است. بنابراین موانع دولتسازی همین مدلهاست
بنابراین در مساله دولتسازی که رهبری به آن اشاره کردند، اولین گام توجه به آن مفاهیمی است که زیرساختهای دولت اسلامی را شکل میدهد که بحمدالله تولید شده است و میتوان به آن تکیه کرد. بعد از آن وقتی توانستیم براساس ارزشهای دینی دست به تولید معادلات علمی بزنیم، این علم در توسعه اهدافمان به کمک ما میآید و دستگاه کارشناسیمان را که ابزار تصرف دولت در جامعه است، متحول میکند.
علت اصلی که درطول بیش از 40 سال گذشته، دولتها نتوانستند خود را با اهداف انقلاب همسو کنند و معمولا انقلاب اسلامی حرکت پرشتابتری نسبت به جمهوری اسلامی داشته است، این است که انقلاب اسلامی اهداف و انتظاراتی را برای جامعه ایجاد کرده که دولتها نتوانستند خود را به آن برسانند و معمولا عقب افتادند و مردم تاوان این عقبافتادگی را پرداخت کردند.
علت این عقبافتادگی دولتهای چندگانه بعد از انقلاب نهفقط ناهمسویی افراد و وزرا و روسای دولت بلکه آنها ممکن است از نظر اعتقادات شخصی بسیار انسانهای منضبطی باشند، اما یک چیز این فاصله را ایجاد کرده و آن هم مساله خوانش دستگاه کارشناسی دولت نسبت به اهداف و ارزشهای انقلاب است. وقتی مدلهایی که درحقیقت ابزار تصرف دولت در جامعه است محصول دستگاه کارشناسی علمی است که آن دستگاه هم در فرهنگی غیردینی و غیربومی متولد شده قطعا نمیتواند مدلی باشد که اهداف انقلاب ما را محقق کند.
وقتی مدل اقتصاد کینز که شامل عناصری مثل بانک و بیمه است را بهعنوان پایههای اساسی اقتصاد معرفی میکنند و اساسا اقتصاد در غرب و در نگاه کینزی و نئوکینزی نگاه سرمایهمحور و سودمحور است، بنابراین این اقتصاد نمیتواند بستری برای جامعه اسلامی باشد که آن را به آخرت سوق دهد.
دنیا باید در نگاه ما مزرعه آخرت باشد. این مزرعه آخرت بودن با نگاه سودمحوری و سرمایهسالاری قاعدتا سازگاری ندارد. با این نگاه میبینیم این مدلهاست که وضعیت جامعه ما را کنترل میکند. هرچقدر هم که انسانهای خوب و مومنی بر سر کار باشند تا وقتی این مدلها ابزار کنترل جامعه است قطعا در جامعه ما زمینه دولتسازی اسلامی فراهم نخواهد شد، ولی این گام برای رسیدن به دولتسازی اسلامی که جزء منویات قطعی رهبری و جامعه مومنین است این است که تحولی در عرصه الگوها و مدلهای علمی داشته باشیم، لذا زمانی که میخواهیم اقتصاد مقاومتی را تعریف کنیم، اساسا این پارامترهای اقتصاد سرمایهداری نمیتواند اقتصاد مقاومتی را تحلیل کند.
بسیاری از کارشناسان و مسئولان سعی کردند با همان ابزارها، مفاهیم، روابط و معادلات اقتصاد سرمایهداری، اقتصاد مقاومتی را تحلیل کنند که قطعا به خطا خواهند رفت و در درازمدت سبب میشود به وضع سابق برگردیم و نظام سرمایهداری حاکم شود.
زمانی که نظام سرمایهداری در جامعهای حاکم شود بهتدریج فاصله بین فقیر و غنی زیادتر خواهد شد و هرچه این فاصله بیشتر شود به این معناست که ما از اسلام دورتر خواهیم شد، چون یکی از اهداف ارزشی انقلاب اسلامی ما توجه به محرومان و مستضعفان جهان است. بنابراین موانع دولتسازی همین مدلهاست. حال عین همین مدلها در مراحل و موضوعات مختلف دیگر هم داریم. عرصههای روانشناسی، جامعهشناسی و حتی علوم پایه هم باید دستخوش تغییرات اساسی شوند تا بتوانیم به مدلسازی اسلامی نزدیک شویم، یعنی اهداف ارزشی ما نهفقط تحول در عرصه سیاست را برعهده بگیرد، بلکه در عرصه مفاهیم و معادلات علمی و مدلهای اجرایی باید ورود پیدا کند. این مدلها هم شامل مفاهیم کیفی و هم تناسبات ریاضی و کمی است. بنابراین تحول هم در کیفیت و هم در کمیت حتی در مفاهیم پایه فیزیکی باید صورت گیرد تا آن مدل تمدنی اسلامی ساخته شود.
در عرصه دولتسازی باید بتوانیم به ابزاری دسترسی پیدا کنیم که برای ما تحول در معادلات علمی را به ارمغان بیاورد. تحول در معادلات علمی یعنی چهارچوبهای روش تحقیق را هم در عرصه مفاهیم تجربی حتی قواعدی که الان مقالات علمی بدیهی به حساب میآیند را تحتالشعاع خود قرار دهد
وقتی مدل ساخته شد باید بتوانیم متناسب با اهداف تکاملی که ترسیم کردیم موانع را رصد کنیم و گام به گام حرکت کنیم تا انشاءالله مدل مطلوبمان در عرصه تمدنسازی محقق شود. بنابراین برای دولتسازی همگی مسئول هستیم. هرکدام باید ورود پیدا کنیم و دولت باید به سمتی رود که اهدافش با اهداف نظام و رهبری همسو و همجهت شود و این چیزی نیست جز تحول در عرصه مفاهیم کارشناسی و دستگاه کارشناسی و علمی جامعه. باید آنچه ما از غرب بهعنوان سوغات آوردیم و علم نامیدیم دستخوش تحولات اساسی شود و از ریشه، بنیاد جدیدی مبتنیبر اهداف ارزشی اخلاقی و دینی خودمان درافکنیم. چهبسا که بسیاری از موضوعاتی که امروز آن را جزء مایحتاج ضروری جامعه میدانیم اساسا در فضای مطلوب موردنیاز ما قرار نگیرد. مسیر حرکت جامعه انقلابی و اسلامی ما از مسیری باشد که خودش نیازهای خودش را طراحی کند نه اینکه نیازهای ما توسط فرآیند نظام سرمایهداری و بازار تولید شود. سرنخ بازار هم که به کارتلها و تراستهای سرمایهداری غرب وصل است و آنها براساس منافع کلان خود محصولات خود را مدیریت میکنند. نیازهای کاذبی در کشورهای جهان سوم و جهان دوم ایجاد میکنند برای اینکه بتوانند پرفروشترین محصول خود را در فضای کاملا جذاب رسانهای به فروش برسانند تا بتوانند تولیدات خود را به حداکثر برسانند.
تولیدات حداکثری بهمعنای سرازیر شدن پول اکثریت جامعه به سمت اقلیت فراگیر است. همان اقلیت چند درصدی بیشترین سود را در عرصههای تولید و توزیع به خود اختصاص میدهند و این فرآیندی است که تمدن غرب برای همه جوامع ایجاد کرده، اما این انقلاب اسلامی ماست که علاوهبر فعالیتهای مقابلهکننده با حاکمیت و حکمرانی نظام سیاسی غرب فراهم کرده و توانسته از نظر امنیت و مسائل موشکی و دفاعی خود را به حداکثر برساند و درحال توسعه و تحول در این عرصهها است و بسیار نیروی بازدارنده قوی و محکمی است که بحمدالله توانسته دستگاه محاسباتی دشمن را به هم بریزد.
علاوهبر این در عرصه دولتسازی باید بتوانیم به ابزاری دسترسی پیدا کنیم که برای ما تحول در معادلات علمی را به ارمغان بیاورد. تحول در معادلات علمی یعنی چهارچوبهای روش تحقیق را هم در عرصه مفاهیم تجربی حتی قواعدی که الان مقالات علمی بدیهی به حساب میآیند را تحتالشعاع خود قرار دهد. باید درمورد تمامی استانداردها حرف جدید داشته باشیم، چون در دولت اسلامی استانداردهای علمی هم باید متاثر از جهتگیریهای دینی و اسلامی باشد. بسیاری از قیودی که نظامهای غربی برای تولید معادلات علمی خود به کار میگیرند مورد تایید ما و اهداف ارزشی ما نیست و نخواهد بود.
ما اساسا مسیر متفاوتی با مسیر حرکت غرب داریم. اینطور نیست که فقط یک تحول در عرصه سیاسی رخ داده باشد. انقلاب در همه عرصههاست. همه زمینهها باید دستخوش انقلاب شوند، البته این انقلاب به یک فرآیند علمی فلسفی و جهتگیری نیاز دارد. باید اهداف را شناسایی کرد. چشماندازها باید مورد توجه قرار گیرند و متناسب با آن برنامههای پیشرویی که مقاممعظمرهبری تحتعنوان گام دوم انقلاب به آن اشاره کردند زمینهای میشود که نگاه دیگری از مبنای دیگری به تحول در عرصه دولتسازی داشته باشیم که انشاءالله آینده پیشرو را باید خودمان بسازیم و در این آیندهسازی بهترین و قویترین و بیشترین چیزی که ما را دلگرم میکند، مفاهیم ارزشی و دینی ماست.
/انتهای پیام/