به گزارش «سدید»؛ برخلاف آن چه به نظر میرسد ایران به عنوان کشوری پرسابقه و قدرتمند در حوزه فرهنگ از ابزارهای متعددی برای به کارگیری در دیپلماسی فرهنگی برخوردار است و تنها کافی است با برنامهریزی درست و تعیین راهبردهای مبتنی بر واقعیتهای صحنه جهانی، این ابزارهای بالقوه، بالفعل شوند.
یکی از این ابزارهای مهم و اولویتمند، بازار نشر و کتاب ایران است. بازاری که به علت برنامهریزیهای اشتباه و کوتاهمدت، علیرغم دارا بودن ظرفیتهای جهانی نه تنها هنوز به جایگاهی که در خور آن است نرسیده بلکه از کشورهای منطقه نظیر ترکیه، عقب افتاده است.
در همین راستا به سراغ یکی از ناشران ایرانی پرسابقه که سالهاست در انگلستان فعالیت میکند رفتیم. افشین شحنهتبار مدیر انتشارات شمع و مه در این گفتوگو از اهمیت بازار نشر ایران و قدرت آن برای جهانی شدن میگوید و همزمان نسبت به مخاطراتی چون تعیین راهبرد اشتباه و دورماندن از چهارراه جهانی نشر، رویکردهای دولتمحور در حمایتها و برگزاری برنامهها، ناکارآمدی دستگاه رایزنی فرهنگی در کشورهای خارجی و مسائلی مهم از این دست هشدار میدهد.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
حوزه نشر ایران چه نقشی را میتواند در مسئله دیپلماسی فرهنگی کشور بر عهده گیرد؟
پررنگترین نقش را در حوزه نشر، ادبیات ایفا میکند. درست است که در ایران اغلب در اولویت نیست و در لایههای پنجم و ششم قرار دارد و این هم بدان علت است که دستگاه دیپلماسی با اهمیت آن آشنایی ندارد، اما واقعیت این است که ادبیات میتواند در اولین لایه از دیپلماسی فرهنگی، مؤثرترین نقش را ایفا کند.
برای مثال در دهه ۴۰ میلادی، انگلستان با ادبیات توانست جلوی کمونیسم را بگیرد. این مسئله به همین اندازه میتواند پررنگ و قدرتمند باشد. راحتترین کاری که میشود در ارتباط بین دو کشور کرد استفاده از ادبیات است و در ادبیات هم رمان در صف اول قرار دارد. اینها راحتترین چیزهایی هستند که میتواند دو کشور را به هم وصل کند و به نسبت خیلی هم سریع و کمهزینه میشود این فرهنگ را تزریق کرد. بنابراین در دیپلماسی فرهنگی، در اولین مرحله ادبیات مطرح میشود و بعد از آن موسیقی و سینما و تئاتر و هنرهای تجسمی.
خود شما ناشر کدام کتابهای داستانی و رمان ایرانی بودهاید که با فروش آنها تحقق این هدف دیپلماتیک را لمس کردهاید؟
من از سال ۱۳۷۵ رسماً به عنوان ناشر فعالیت میکنم و از سال ۲۰۰۳ هم در انگلستان. حوزه تخصصی من ترجمه و تولید آثار فارسی به زبانهای دیگر است و تا این لحظه نزدیک به ۲۰۰ عنوان در ادبیات بزرگسال را به زبانهای مختلف ترجمه کردهام.
چه تعداد از آنها آثار داستانی بودهاند؟
حدود ۷۰ درصد از این تعداد و از نزدیک به ۶۵ نویسنده بزرگ معاصر ایران.
چه کتابهایی مورد استقبال قرار گرفته و شما فکر کردهاید که میتوانند این رسالت دیپلماتیک را هم به دوش بکشند؟
ببینید این دو موضوع متفاوت است. این که کدام کتابها را ما فکر میکنیم که مورد استقبال قرار میگیرد؛ این یک بحث است که غالباً هم ما اشتباه میکنیم. دسته دوم آثاری هستند که مورد استقبال قرار میگیرد که لزوماً با دسته اول یکی نیست.
باید واقعیت را بپذیریم که این، یک راه نرفته است و ما آن قدر نسبت به سبقه ادبیاتمان و حجم آثاری که در حوزه بینالملل تولید میشود، انقدر کم کار کردهایم که هنوز نمیتوانیم بگوییم کدام سبک از آثار ما را دیگران میپسندند. بر این اساس باید ما آن قدر استمرار داشته باشیم تا این عوامل مؤثر را پیدا کنیم.
یعنی اینهایی هم که موفق بودهاند حاصل اتفاق بوده است؟
همین طور است. یک مثال میزنم خیلی از آثاری که در ایران استقبال شده بود، نویسندههای خیلی خوبی داشت و بسیار فروخته بود بعد از آن که ما ترجمه و تولید و پخش کردیم، دیدیم که آن طرف اصلاً استقبال نشد. اما آثاری که داخل کشور ضعیف بودند را وقتی ترجمه و منتشر کردیم بیرون از ایران به شدت مورد استقبال قرار گرفت. این دست مسائل واقعاً قابل پیشبینی نیست. عوامل خیلی مختلفی از ترجمه، ناشر و فضای فرهنگی و اجتماعی روز محل انتشار در آن دخیل است.
از میان آثاری که تاکنون منتشر کردهاید کدام یک بیشتر از همه مورد استقبال قرار گرفتهاند؟
بیشترین استقبال از آثار آقای هوشنگ مرادی کرمانی شده که من تاکنون ۱۲ عنوان از کتابهای ایشان را به زبانهای مختلف کار کردهام و سالهاست که با ایشان همکاری دارم.
فقط انگلستان یا در سایر کشورها؟
اتفاقاً آثار مرادی کرمانی از آثاری بودهاند که ما به غیر از زبان انگلیسی و فرانسه حتی به زبان چینی، صربی و آلمانی و برخی دیگر هم منتشر کردهایم.
آماری از میزان فروش آنها هم دارید؟
پرفروشترین اثر آقای کرمانی بیشتر از ۵ هزار جلد فروش داشته و این رکورد متعلق به کتاب «خمره» ایشان است و باید بگویم که برای یک کتاب ترجمهای، فروش ۵ هزار جلد بیرون از ایران خیلی زیاد است.
فقط در زبان انگلیسی یا در مجموعه این زبانهایی که رمان را ترجمه و منتشر کردید؟
۵ هزار نسخه فروش فقط در زبان انگلیسی. کتاب بعدی ایشان که خیلی مورد استقبال قرار گرفته کتاب «شما که غریبه نیستید» است که بیرون از ایران به عنوان کتابی شناخته میشود که حتی میتوان آن را به افرادی پیشنهاد داد که درگیر افسردگی هستند. این کتاب نوعی اتوبیوگرافی از آقای هوشنگ مرادی کرمانی است.
این کتاب نشان میدهد کودکی که در سن بسیار پایین پدر و مادرش را از دست داده در یک روستا در ایران آن هم ۷۰ سال قبل چطور میتواند به بالاترین جایگاه در ادبیات جهان برسد.
میدانید که آقای مرادی کرمانی بزرگترین جوایز ادبی دنیا را تا این لحظه گرفته است و ما هیچ نویسنده ایرانی را نداریم که از این جهت با ایشان برابری کند.
قطعیترین عوامل مؤثر بر افزایش فروش آثار ایرانی در خارج از کشور که تاکنون طبق آزمون و خطا و تجربه پیدا کردهاید، چه هستند؟
اشتباهی که دستگاه دیپلماسی و البته دستگاه فرهنگی ما دچارش هستند این است که افق نگاهشان، افق داخلی است. یعنی هیچ تجربه بینالمللی ندارند و توقع دارند آن چیزی را که خودشان میپسندند بتوانند به فضای فرهنگی خارج کشور تزریق کنند. این بزرگترین اشتباه است.
من بارها گفتهام ما برای این که بتوانیم ادبیات معاصرمان را جا بیندازیم باید اول کاری کنیم که ادبیات مدرنمان در بیرون از ایران جا بیفتد. اتفاقاً در این زمینه ما نویسندههای بینهایت خوبی داریم و نویسندههای ما اگر چیزی از خارجیها بیشتر نداشته باشند، کمتر هم ندارند. این آثار باید خارج از ایران چاپ شوند و برنامههای مختلف بگذاریم از جمله کارهایی که در بیرون ایران روتین هستند مثل تورهای کتابخوانی که گذاشته میشود یا در جشنوارههای مختلف آنها را شرکت دهیم وقی که توانستیم سر افراد غیر ایرانی را به سمت ادبیات خودمان بچرخانیم بعد میتوانیم در لایههای آن، کارهایی را که دوست داریم مثل ادبیات ژانر دفاع مقدس و سایر کتابهایی که سویههای ایدئولوژیک دارند به فضای خارج کشور تزریق کنیم.
ولی ما همیشه برعکس کار میکنیم و سیستم ما که عمدتاً سیستم دولتی است برای مثال از ادبیات دینی شروع میکند و قطعاً شکست میخورد و همیشه هم شکست خورده است. این اشتباه بزرگی است که ما مدام تکرار میکنیم. برای همین ما باید اول ادبیات مدرنمان را که هم جذابیت و هم توانایی دارد در شرایط خاصی که ایران در حال حاضر بیرون از کشور دارد و کار کردن در آن بسیار مشکل است، جا بیندازیم و بعد در لایههای آن هر کاری را که بخواهیم میتوانیم انجام دهیم. اما سیستم دولتی که متولی کار فرهنگی ماست متأسفانه کاملاً برعکس فکر میکند.
چه موانع دیگری داریم؟
مشکل دیگر این است که فکر میکنند میتوانند کاری را هزینههای سنگین جا بیندازند اما هیچ وقت بازخوردی ندارد جز این که یک تولید خبر و مصرفی برای داخل داشته باشد. ما زمانی میتوانیم پیروزی خودمان را اعلام کنیم که یک دستاورد ملموس در این حوزه داشته باشیم ولی متأسفانه نداریم یا اگر هم کاری شده باشد خیلی بیشتر از آن که باید در آن اغراق و بزرگش میکنیم! برای این که بتوانیم به جایاه اصلی خودمان در جهان نشر برسیم باید خیلی خیلی بیشتر از این هزینه کنیم و وقت بگذاریم ام متأسفانه حتی تیم جدید ارشاد هم دقیقاً برعکس کار کرده است.
تیم جدید ارشاد، هیچ برنامهای برای حضور جهانی ندارد و حتی آن برنامههایی که در سالهای پیش داشتیم را هم لغو کرده است. ما قطعاً لطمه بسیار سنگینی در این موضوع خواهیم خورد و تمام دستاوردهایی که در ۱۰ سال گذشته داشتیم هم از دست خواهد رفت. مثلاً در مقطعی ما به حدی رسیدیم که چین، ایتالیا یا روسیه مهمان ویژه نمایشگاه کتاب تهران میشدند یا برعکس، ایران مهمان ویژه نمایشگاه کتاب پکن میشد که یکی از بزرگترین نمایشگاه کتاب دنیاست. یا ما مهمان ویژه نمایشگاه کتاب روسیه شدیم و حتی این پیشنهاد را داشتیم که مهمان نمایشگاه پاریس باشیم. ولی همه این فرصتها را از دست دادیم.
علتش چیست؟
چون تیمی که الان در بحث نشر در ارشاد مستقر شده نگرشی شبیه نگرش دولت در حوزه اقتصاد دارد و میگوید ما میخواهیم با کشورهای منطقه کار کنیم. این کر شاید برای دور زدن تحریمها در بحث اقتصاد اثرگذار باشد اما برای حوزه کتاب که کشورهای همسایه ما که بدون استثنا از لحاظ سابقه ادبی یا از نظر موقعیت فرهنگی-اجتماعی از ایران پایینتر هستند، این راهبرد هیچ دستاوردی برای ما نخواهد داشت.
همه میدانیم که اگر بخواهیم به جایی بالاتر از موقعیت فعلیمان برسیم باید با جاهایی همکاری کنیم که از خودمان قویتر باشند. چه دوست داشته باشیم چه نداشته باشیم. چهارراه ادبی جهان، اروپای غربی است یعنی چهار کشور آلمان، فرانسه، اسپانیا و انگلیس. ما اگر بتوانیم آن جا را فتح کنیم تمام دنیا را گرفتهایم. نفوذ ادبی ما در کشورهای اطراف که همتیپ ما هستند هیچ دستاوردی برای ما نخواهد داشت.
به نظر من این یک اشتباه استراتژیک بزرگی است که سیستم میکند و وقتی هم که با آنها صحبت میکنیم میگویند ما مشکل مالی داریم. این راحتترین حرفی است که یک مدیر دولتی میتواند بزند. میگویند پول و بودجه نداریم. این نوعی از سربازکردن است. با توجه به این که دولت جدید همه دستگاهها با هم هماهنگ هستند و میتوان گفت قدرت در یک جا جمع شده، مدیران فرهنگی دولتی ما به راحتی میتوانند از بخش صنعتی کمک بگیرند و برنامههای بزرگی را در تمام دنیا ترتیب دهند.
ما خودمان میدانیم که وزارت فرهنگ، بودجه محدودی دارد اما آنها میتوانند صنعت را پای کار بیاورند و این را هم باید در نظر گرفت هزینهای که برای این کار لازم است اساساً رقم قابل توجهی نیست. اما من حس میکنم که هیچ دغدغهای در این حوزه نیست و بدتر از آن دیپلماسی فرهنگی ماست.
مشکل دیپلماسی فرهنگیمان چیست؟
سازمان ارتباطات که متولی این مسئله است و رایزنهای فرهنگی ما هم قسمتی از آنها هستند، در همین چرخه گیر کردهاند و من به عنوان کسی که نزدیک ۲۷-۸ سال است با آنها کار میکنم میبینم چه زمانی که شرایط اقتصادی ایران خوب است و چه زمانی خوب نیست بحث از کمبود بودجه است!
به علاوه همیشه کارهایی هم که میبینیم بیشتر کارهای نمایشی است تا کارهای اثرگذار. اینجاست که دیپلماسی فرهنگی ما ضعف خود را نشان میدهد. تازمانی که نگاه بالادستی حاکمیت نسبت به این موضوع جدی نباشد نمیتوانیم هیچ توقعی داشته باشیم ناشران خصوصی ما هم کاری کنند. ناشران خصوصی ما که در شرایط فعلی حتی توان اداره کردن خود در داخل کشور را هم ندارند. نمیتوانیم توقع داشته باشیم اثری برای خارج تولید کنند که شاید تا ۱۵ برابر بیشتر نسبت به تولید یک عنوان در داخل کشور، هزینهبردار باشد. این یک حساب سرانگشتی است.
اگر شما بخواهید یک عنوان کتاب ۲۰۰ صفحهای را در داخل کشور به زبان مادری تولید کنید شاید مثلاً ۲۰ میلیون تومان هزینه داشته باشد اما اگر بخواهید از همین اثر یک ترجمه استاندارد داشته باشید و برنامهای در خارج ایران برای آن ترتیب دهید، نزدیک ۲۰۰ میلیون تومان هزینه دارد.
اگر موفق باشد آورده اقتصادی بیشتری ندارد؟
اگر بگیرد، آورده دارد اما خودتان میدانید آن قدر چنین اقداماتی پرریسک هستند که غالباً موفق هم نمیشوند. خود من به عنوان کسی که بیش از ۲۰۰ عنوان کتاب دارم، شاید باور نکنید که فقط ۱۵ عنوان آن، کتابهایی بودهاند که هزینه خودشان را باز گرداندهاند و ما مجبوریم از راههای دیگری که منبع درآمدمان است، برای این کار هزینه کنیم. اینها واقعیتهایی هستند که در همه جای دنیا هم همین است.
این نکته را باید بگویم که این مشکل برای همه دنیاست. حتی کشورهایی که گستره زبانی بزرگی دارند مثل انگلستان، اسپانیا که بالاترین گستره جغرافیایی و زبانی در دنیا را دارند، حتی آنها هعم یک طرحها یا گرنتهایی دارند تا تولیداتشان را حمایت کنند.
ما هم که گرنت داریم. آیا مؤثر و کاربردی نبوده است؟
ما هم گرنت داریم اما برای کشور نزدیک به ۹۰ میلیونی که چندین دهه از ادبیات روز دنیا عقب است، بودجهای که اختصاص داده شده بودجهای در حدود درآمد دو ماه یک ناشر اروپایی است! با چنین بودجهای که آب از آب تکان نخواهد خورد. همان هم آن قدر مشروط است و سازوکار سخت و پیچیدهای دارد که تقریباً به کسی تعلق نمیگیرد.
البته بگویم من همیشه طرح «گرنت» ایران را تحسین کردهام و طرح «تاپ» که در سازمان ارتباطات هست. هر دوی این طرحها، به خصوص در شروع کارشان، طرحهای بسیار خوبی بودهاند. اما جوابگوی عقبافتادگی چندین دههای ادبیات ایران را نخواهند بود.
شاید این حرف خیلی تکراری و کلیشه شده باشد اما میتوایم نگاهی بیندازیم به کشور همسایهمان ترکیه با طرحی شبیه طرح گرنت ما توانسته است، ادبیات روزش را به حدی برساند که جایزه نوبل را ببرد.
چطور این کار را کرده است؟ تفاوتمان چیست؟
حمایت فراجناحی از همه ژانرها و سبکهای ادبی کشور برای آن که آثارش از زبان ترکی به زبانهای دیگر دنیا برگردانند.
یعنی فکر میکنید به غیر از مسئله اقتصادی، نوع نگاه فرهنگی ما به حمایت از آثار هم مسئله است
نگاه فرهنگی در کشور ما در دست تشکلها نیست بلکه در دست دولت است. یعنی نگاه حاکمیتی روی آن است. نگاه حاکمیتی متأسفانه در این ۴۰ سال در دور باطلی افتاده که خودشان هم میدانند این روش، درست و مؤثر نیست اما باز هم تکرارش میکنیم.
حالا این تکرارا به چه نحو است؟ مثلاً دولت در یک دورهای انتشاراتی تأسیس میکند، بعد بودجه سنگینی میگذارند و کلی کتاب را با ترجمههای بسیار بسیار ضعیف، چاپ میکنند. تا سقف انبارها کتاب چیده و بعد باطل میشوند. این یکی از روشهاست.
بعد از آن باز برای جبران خسارت، یک طرحی را میگذارند تا از آنها حمایت کنند. بعد هر کسی که میخواهد در این حوزه کار کند، مجبور میکنند یا میگویند اگر در این خط بروید ما از شما حمایت میکنیم. بنابراین عدهای که بیشتر توان استفاده از رانت دارند، بلافاصله در همین جا وارد میشوند. حلقههای روابط شکل میگیرد و ترجمههای ضعیف سپرده میشود بدون این که بدانیم اصلاً در طرف خارجی، ناشری یا علاقهای به انتشار آنها وجود دارد یا نه.
نکته این که هر کسی بیرون از ایران نام «publisher» (منتشرکننده) داشته باشد که ناشر نیست. در خارج دو کلمه «press» و «publisher» میتواند به هر کسی تعلق بگیرد حتی کسی که در یک زیرپله، کار کپی و زیراکس انجام میدهد. این هم میتواند یک ناشر باشد. اما راندومهاوس، آکسفورد یا مکگروهیل هم ناشرند که درآمدشان به اندازه درآمد نفتی ایران است! تفاوت در این است.
اما وقتی به ما میگویند اگر در این لاین کار کنید و ناشر خارجی را پای کار بیاورید، ما به شما گرنت میدهیم، این مسائل پیش میآید. هم کار نمایشی میشود و هم رانت میآید و...
بیشتر کارهایی که ما انجام میدهیم نمایشی هستند. برای مثال همین الان سفارت فرانسه طرحی گذاشته است به اسم «صادق هدایت» و میگوید شما آثاری که در ایران قابل انتشار را انتخاب و بعد با ناشر فرانسوی صحبت کنید، ما کپیرایت و هزینه ترجمه را به ناشر فرانسوی میدهیم. فقط به این خاطر که یک نویسنده فرانسوی در ایران به صورت قانونی شناخته شود. این کار هم به قدری پروسه سادهای دارد که هر ناشری را ترغیب میکند و هیچ محدودیتی هم در ژانر و سبک و محتوا ندارد. فقط لازم است که نویسندهای از فانسه با ناشر فرانسوی باشد. البته ناشر فرانکوفون یعنی سوئیسی یا بلژیکی را نمیپذیرند و آن کتاب هم در ایران قابلیت انتشار داشته باشد، آنها حمایت میکنند. برعکس این پروسه و شرایط آسان در ایران است.
ناشران و نویسندگان خارجی چه دیدی نسبت به حوزه نشر ایران دارند؟ کدام گزارهها، اولین گزارههایی هستند که به محض شنیدن نام ایران به ذهن آنها میآید که لازم باشد روی آن گزینهها کار کنیم تا روابط فرهنگیمان را با ملت سایر کشورها توسعه دهیم؟
در یک کلمه: «ادبیات عامهپسند». این اولین چیزی است که مهم است. چون ترجمه آن بسیار آسان است و مخاطب آن به شدت گسترده و نفوذپذیری فرهنگی آن هم در عامه مردم، بالاست. ما به ادبیات ساده نیاز داریم. برای مثال میگویم. یک علت این که آثار آقای هوشنگ مرادی کرمانی توانسته است در دنیا به این میزان فروش برسد همین است که یک ادبیات متفاوت ایرانی را که کاملاً عمومی است با زبان بسیار ساده عرضه میکند.
یعنی الان این دید به ادبیات ایران وجود ندارد و آن را مثلاً با مولانا و سعدی و حافظ و فردوسی میشناسند؟
اصلاً نمیشناسند. جای این تأسف هم وجود دارد که کار مولانا و سعدی و حافظ و فردوسی را هم ما انجام ندادهایم. بلکه خود خارجیها اینها را معرفی کردهاند. اگر قرن هفدهم و هجدهم شاهنامه را روسها و آلمانها و انگلیسها ترجمه نمیکردند، الان همین مقداری هم که روی آن شناخت وجود ندارد، نبود.
اما چه کسی باید ادبیات کشورش را معرفی کند؟ خود آن کشور! نمیتوانیم توقع داشته باشیم که بیگانهها فرهنگ ما را معرفی کنند. وظیفه ناشرانی ایرانی است.
اما ناشران ایرانی اصلاً دید جهانی ندارند. تمام دنیایشان، خیابان انقلاب است. یعنی مثل بقیه صنایع داخلی ما توی چرخه بدی افتادهاند. مثل صنایع خودروسازی ما برای خودمان میسازند تا خودمان مصرف کنیم. نویسندگان ما هم فقط برای خودمان مینویسند که خودمان بخوانیم. اصلاً در فرهنگ ایرانی، فرهنگ صادرات وجود ندارد و این در حوزه نشر ما هم دیده میشود.
ناشر خارجی، یکی از اولین چیزهایی که به آن فکر میکند این است که اگر این کتاب را چاپ کنم، رایتش را به چند زبان میتوانم بفروشم. اصلاً درآمد یک ناشر از فروش رایت است نه از چاپ کتاب!
ما دچار نوعی درونگرایی یا انزوا هستیم
ما دچار درونگرایی هستم و اصلاً دلمان هم نمیخواهد از این فضا بیرون بیاییم. سرمان گرم است و ترجیح میدهیم اوضاع همین طور بماند.
نقش تحریم و مسائل سیاسی را در تولید این فضای درونگرایانه مؤثر میدانید؟ این اتفاق محصول نگاه داخلی ماست یا شرایط جهانی که دچارش شدیم؟
به عنوان کسی که سه دهه است در این حوزه کار میکند میگویم درست است است که تحریم مانع بزرگی است اما چیز غیر قابل حلی نیست و به قول خودمان میشود آن را دور زد. این جا بحث فرهنگ است و طرف حساب شما افراد صنعتی یا سیاسی و اقتصادی نیستند. بنابراین اگر با آنها از روش خودشان تعامل کنید و جلو بروید. مسئله حل میشود. اما من بیشتر حس میکنم اصلاً نیتی برای این که این کارها پیش برود وجود ندارد، نه این که مشکل تحریم جلوی ما را گرفته باشد.
حتی در بحث قانون جهانی کپی رایت هم فکر نمیکنم این موضوع مانع بزرگ ما باشد. ما عضو WTO نیستیم و برن را هم امضا نکردهایم اما این موضوع، جلوی ما را نمیتواند بگیرد.
اما من با ناشرانی صحبت کردهام که معتقدند عدم عضویت ما در برن و سازوکار انتشار بیاجازه کتابهای ناشرانی سایر کشورها در داخل ایران، باعث شده که ناشران دیگر به چشم سارق به ما نگاه کنند و نخواهند با ما همکاری داشته باشند
این حرفها خیلی کلیشه شده است. شاید چیزی که میخواهم بگویم دوستانم را برنجاند اما این حرف، حرف کهنهای است. درست است که ما قانون کپیرایت خوبی نداریم اما اگر بنای رعایت آن را داشته باشیم در قالب یک قرارداد داخلی، دو طرف ناشر میتوانند به همدیگر این اطمینان خاطر را بدهند تا مسئله کپی رایت حل شود.
به این دلیل که برای ناشر غیر ایرانی، زبان فارسی، زبان خطرناکی نیست. گستره زبان فارسی، بینهایت کوچک است و هیچ خطری ناشر خارجی را تهدید نمیکند. برای مثال من یک ناشر آلمانی باشم و ناشر انگلیسی از من بخواهد رایت کتابم را به زبان انگلیسی بفروشم، قیمت سرسامآوری را به او اعلام خواهم کرد چون میدانم اگر کتابم از آلمانی به انگلیسی برگردان شود، آن وقت به هر زبانی خواهد نشست.
اما وقتی بحث زبان فارسی پیش میآید آنها میدانند که محدودهاش فقط و فقط کشور ایران است. چون افغانستان هم درگیر مشکلات خودش است و کتاب اصلاً جایی در آن ندارد، تاجیکستان هم توانایی خواندن خط فارسی را ندارند و به سیرلیک مینویسند و فاسی میخوانند. بنابراین فارسی نگران کننده نیست.
البته شاید از این جنبه، این مسئله اتفاق مثبت یا دستکم بیضرری باشد اما از نظر دیپلماتیک کوچک بودن گستره زبانی ما، عملاً نقطهضعف بزرگی است.
بینهایت بزرگ است. اما در هر صورت در بحث سرقت ادبی، تاحدودی به حل نگاه جهان به ما کمک میکند.
از نگاه جوامع بیرون کشور، ماجرا این طور است که سرقت در ایران رسماً و با تأیید دولت صورت میگیرد میگویند شما اثری را از ما میگیرید با ترجمه یا بعضی وقتها عین آن را خصوصاً در حوزه کودک، کپی میکنید و به وزارت ارشادتان میفرستید که بخشی از دستگاه فرهنگی دولت است. بعد آنها هم آن را امضا میکنند و مجوز میدهند. پس معنیاش برای آنها این است که ناشر همراه با دولت دست به سرقت ادبی میزند. آنها این طور نگاه میکنند و این جایی است نمیشود پاسخی داد.
اما ناشران میتوانند خودشان این موضوع را حل کنند. ما نمیتوانیم توقع داشته باشیم که بحث کپیرایت در ایران به این زودیها حل شود. اما ناشر میتواند پیشگام شود.
بله ناشران مشهوری هم که الان در حال کار هستند، تجربههای مثبتی در این زمینه داشتهاند
اما میدانید چرا این کار، در ایران به نفع ناشر نیست و عملاً همهگیر نمیشود؟ ما ناشرانی داریم که با شرافت این کار را انجام دادهاند و رایت را با وجه کمی از ناشر خارجی خریدهاند. اما وقتی که کتاب داخل ایران آمده و چاپ میشود و فردای آن روز، ده ناشر تقلبی، همان ترجمه را با اسمهای مختلف چاپ میکنند، دیگر چه دلخوشی برای ناشر میماند که بخواهد رایت را خریداری کند؟!
ما حتی در داخل کشور هم نتوانستهایم قانون مؤثری بگذاریم که در زمینه ترجمه، پیش گیرنده از سرقت باشد. نمیشود ناشر با زحمت رایتی را بخرد یا اجازهاش را لااقل بگیرد بعد آن را با هزینه سنگین ترجمه و چاپ کند بعد آن عنوان همزمان توسط ده ناشر دیگر وارد بازار شود! این هم کار غیرقانونی و آسیبزنندهای است.
شما هم به علت دیدی که به ناشران ایرانی وجود دارد، برای رایزنی با ناشر خارجی دچار مشکل شدهاید؟
ما وضعیت متفاوتی داریم چون بیرون از ایران ما را به عنوان یک کمپانی انگلیسی میشناسند. چون مرا به عنوان چهره حقوقی در انگلستان میشناسند، ناشر خارجی هم مرا به چشم ناشر انگلیسی نگاه میکند و این مشکل را کمتر برخورد کردهام. اما میدانم که ناشر ایرانی اگر بخواهد با ناشران خارجی کار کند، قطعاً باید بتواند اول آن لایه خاکستری را که روی نگاه ناشران خارجی به داخلی نشسته است، پاک کند و بعد شروع کند به کار کردن.
این مسئله حل معضل کپی رایت البته ربطی به جمهوری اسلامی هم ندارد، بلکه در دوران قبل هم همین مشکلات بوده و همان زمان هم مخالفانی داشته که توانشان بیشتر بوده و ایران هیچ وقت در کپی رایت جهانی همراه نشده است. این هم چیزی نیست که در شرایط فعلی قابل حل باشد.
اما دستگاه دیپلماسی فرهنگی ما اگر بتواند کارش را درست انجام دهد و ارتباط را درست برقرار کند، حوزه نشر در تمام کشورهای دنیا میتواند برای ما بسیار راهگشا باشد. چیزی که من از دیپلماسی فرهنگیمان دیدهام این است که دچار روزمرگی شدهاند. به غیر از چند رایزن فرهنگی که افکار فرهنگی دارند و نگاه سیاسی بر اندیشهشان مسلط نیست و استثنا هستند، مابقی کارآمدی ندارند و درگیر یک بودجه بسیار کم هم هستند که فقط خرج حقوقشان یا مسائل جاریشان میشود.
حالا اگر اینها را مقایسه کنیم با کاری که کشورهای دیگر میکنند یا سفارتهای کشورهای بزرگ در داخل ایران برای معرفی فرهنگ خودشان میکنند، آن وقت آدم غبطه میخورد که آنها چه میکنند و جایگاه ما کجاست. بنابراین در بحث دیپلماسی فرهنگی تا زمانی که نگاه حاکمیت در این مسئله، جدی و ناظر به اثرگذاری واقعی نشود، آب از آب تکان نخواهد خورد.
با انتشار کدام یک از آثار ایرانی احساس کردید که با مخاطب عام ارتباط گرفتهاید یا حتی دید او را از آن نگاه سیاسی که رسانهها نسبت به ایران ایجاد کردهاند، به شکلی از یک رابطه فرهنگی تغییر دادهاید؟
من دقیقاً این تجربه را داشتهام. حتی در ژانر دفاع مقدس، من تنها ناشری هستم که بیشتری اثر را به زبانهای مختلف در خارج از کشور کار کردهام. الان متأسفانه یک فضای عجیبی نسبت به اسم کشورمان وجود دارد که چه بخواهیم چه نخواهیم وجود دارد و باید در این فضا کار کنیم.
وقتی یک ناشر خصوصی به این حوزه وارد میشوید تجربههای ویژهای را دریافت میکنید. برای مثال «احمد دهقان» که آثارش را به زبانهای مختلف کار کردهام. تجربه تورهای مختلف کتابخوانی را در کنار ایشان در انگلستان و ایتالیا داشتهام و استقبال واقعاً خوب بود. آن هم نه استقبال شعاری بلکه استقبال واقعی. شاید باورتان نشود در جایی مثل دانشگاه سواز در لندن که اصولاً اپوزیسیون در آن جا کرسی تدریس دارد و نسبت به آثار دفاع مقدس گارد میگیرد به حدی برنامه پرشکوه برگزار شد که در انتهای برنامه آن قدر برای آقای دهقان دست زدند که فرصت نمیکرد بنشیند!
این واقعاً عجیب است آن هم در جایی که نگاه به شدت منفی است خصوصاً نسبت به این ژانر. اما اگر یک کاری استاندارد باشد این اتفاق میافتد.
البته مترجمهای من هم غیرایرانی هستند و در خارج از کشور وقتی غیرایرانیها درباره ایران مثبت صحبت میکنند، ارتباط گرفتن راحتتر میشود. برای مثال کتابهای آقای احمد دهقان، چه کتاب «سفر به گرای ۲۷۰ درجه» که یک مترجم ایتالیایی آن را ترجمه کرد و چه «من قاتل پسرتان هستم» که مترجم آمریکایی، ترجمهاش کرد، چون از زبان آنها دربارهاش صحبت میشد مخاطبان دیگر گارد نمیگرفتند. آنها گوش میدادند و لذت میبردند. یعنی اگر نگاه را نگاه فراسیاسی ببریم مشکل حل میشود.
با تمام اینها حضور دولت در کنار ناشران خارجی فواید بسیاری دارد که یکی از آنها حمایت مالی است
من حضور مستقیم سیستمهای دولتی را در بیرون از ایران قبول ندارم، چون اولاً خیلی پرهزینه خواهد بود. چون کاری که یک ناشر خصوصی میکند شاید تا یکپنجم آن هزینه بردارد. سیستم دولتی به خاطر سبک کاریشان، بسیار پرهزینه کار میکنند. اما در بخش خصوصی کاری که با سه هزار یورو میتواند انجام بدهد، بخش دولتی با ۱۵ هزار یورو انجام میدهد.
نکته دیگر این که کسی با بخش خصوصی آن قدرها زاویه نمیگیرد که با بخش دولتی. ولی با تمام اینها متأسفانه بخش خصوصی ما هم نمیتواند در این داستان ورود کند. هم به این خاطر که به خاطر اوضاع اقتصادی، ناشران ایرانی به شدت تحلیل رفتهاند و هم به این خاطر که اصلاً شناختی از کار در بیرون از کشور ندارند.
بیشترین کاری که همکاران ما انجام میدهند این است که نمایشگاه فرانکفورتی بشود و بروند در یک محفل ایرانی کوچک با همکاران خودشان صحبت کنند. این میشود حضور جهانی ما! این طور که نمیشود! اصلاً راهش این نیست. فضای کار نشر در دنیا با آن چیزی که ما در خیابان انقلاب داریم، کاملاً متفاوت است.
البته این کتابهایی که نام بردید خصوصاً «من قاتل پسرتان هستم» آقای دهقان در داخل کشور با روایت رسمی از دفاع مقدس و تجربه مستقیم عموم مردم از معنویت و فضای جبههها، زاویه دارد. طبیعتاً این معنایش این است که چنین کتابی به عنوان یک پیشنهاد برای دستگاههای فرهنگی دولتی در نظر گرفته نمیشود. حرف قابل تأملی که مسئولین فرهنگی کشور دارند این است که این روایت زاویهدار و نسبتاً غیرواقعی از دفاع مقدس در خارج از کشور جا بیفتد. ایراد دیگر هم این است که اصولاً مواجهه مخاطب خارجی با دفاع مقدس چقدر لازم است شبیه مواجههاش با جنگهایی باشد که خودش تجربه کرده است؟
ببینید مخاطب خارجی تفاوتی بین احمد دهقان و نویسنده ایکس نمیگذارد. چون اصلاً شناختی از آنها ندارد. حتی احمد دهقان را هم نمیشناسد. اصلاً نسبت اینها را با روایت رسمی داخل کشور سر در نمیآورد. او اثر را میخواند.
در آثار دفاع مقدس ما بعد معنوی کار پررنگ است اما این بعد برای افراد غیر ایرانی چندان قابل درک نیست. چیزی است که برای ما معنیدار و مقدس است. برای یک خارجی نه تنها مقدس نیست بلکه بعضی وقتها به خاطر پسزمینههایی که دارد و چیزهایی که نمیداند و نمیشناسد، ضدارزش هم هست.
بنابراین اکثریت آثار داخلی ما اصلاً قابلیت ترجمه و ارتباط گرفتن با مخاطب خارجی را ندارند. ژانر جنگ در خارج از کشور بیشتر روی همان «اکشن» ماجرا سوار است. موضوع دیگر این که این دستهبندی ضدجنگ و دفاع مقدس که در داخل ایران هست اصلاً در خارج کشور وجود ندارد. برای همین است که میگویم نگاه داخلی ما قابلیت توسعه در خارج کشور را ندارد.
اما مدیریت فرهنگی فکور کشور میتواند در این جا بپرسد که پس کی ما باید نگاه بومی خودمان را به جنگ به گوش مخاطب خارجی برسانیم تا با این زاویهدید هم آشنا شود؟ در غیر این صورت که ما هم یکی میشویم شبیه بقیه و تکرار همان تجربههایی که مخاطب خارجی از جنگ داشته و ادبیاتی که بهترش را خودش هم دارد!
دقیقاً همین است. اما متأسفانه مدیران ما وقتی به سمتی میرسند به جای این که شجاعت ساختارشکنی داشته باشند، خودشان بخشی از آن چارچوب میشوند که ما در این چهار دهه ضعفهایش را دیدهایم. نمیخواهم بگویم که مسائل اعتقادیمان را رها کنیم اما این چرخه ناکارآمد فرهنگی باید جایی تغییر کند و شکسته شود. اگر نه روز به روز از جایی که هستیم عقبتر میرویم.
من بسیار دیدهام که افرادی که قدرت هم دارند و میخواهند کار درست را انجام دهند وقتی وارد سیستم میشوند، ناخواسته در آن چارچوب میافتند. دیپلماسی فرهنگی ما بخشی از همین چارچوب بسته است. مدیریت هم همینطور. آنها اصلاً دیدی ندارم که ما بخواهیم فرهنگمان را جهانی کنیم چون آن قدر برای خودمان چارچوب میتراشند که راهمان را میبندیم و در این چارچوبها گیر میکنیم.
این را هم بگویم خیلی خوشحالم که میتوانم این نقدها را از تریبون یک رسانه داخلی بگویم تا بلکه به گوش مسئولان برسد و تغییری ایجاد کند.
البته برخی از این گزارههایی که میفرمایید مثل همین چارچوبهای بسته ناکارآمد که به جای توسعه نگاه مطلوب ما، منجر به بسته شدن خودمان در مرزهایمان شده موضوعی است که از طرف بسیاری از سوژههای ما در این پرونده مورد اشاره قرار گرفته و شاید عمومیت داشتن آنها باعث شود که مسئولان به چشم یک مشکل به آن نگاه کنند و در صدد حل آن بربیایند
این خیلی مهم است و جای تشکر دارد. من همیشه با رسانههای داخلی و خارجی گفتوگو میکنم اما همیشه هم دقت دارم که نقدهایم را فقط به رسانههای داخلی بگویم.
در رابطه با موضوع دیپلماسی فرهنگی این را بگویم که تیم فعلی مستقر در وزارت فرهنگ در مسئله ارتباطات بینالمللی در حزه فرهنگ به شدت بیتجربه است. راهبرد این تیم جدید این است که ما جهانی شدن را متمرکز کنیم روی کشورهای همسایه؛ بدین ترتیب همان کارهای روتین و معمولی که قبلاً در ترجمه آثار داخلی انجام میشد را هم حذف کردهاند. الان ما هیچ تقویم مدونی نداریم که بدانیم این سیستم برای سه سال آیندهاش چه برنامهای دارد.
بعد هم که میشنوم واقعاً تأسف میخورم. من که به عنوان یک ناشر خارجی، هیچ نیازی به وزارت ارشاد ندارم، اما هر کاری میکنم آخرش هم ایرانی هستم و فرهنگم برایم مهم است و این فرهنگ هم باید از من ناشر خارجی حمایت کند. به این معنا که زیرساخت را درست کند. من توقع ندارم که به ما پول بدهند اما اگر زیرساخت درست باشد و برنامهریزی منطبق با نیاز غیرایرانیها صورت بگیرد، بخشی از مشکلات حل خواهد شد.
همین کاری که عربستان دارد انجام میدهد. در همین نمایشگاه بلونیا امسال، بروید ببینید کشور امارات که یک هزارم ما سبقه ادبی ندارد، چقدر برنامههای قوی و جذابی گذاشته است. از همین روش است که دیپلماسی فرهنگی شکل میگیرد.
عربستانی که اساساً فاقد ادبیات مدرن است، ببینید که در بیرون کشورش چطور کار میکند. آنها هم کشورهای اسلامی هستند. اما دارند از نشر پول درمیآورند. ما هم کشور فقیری نیستیم اما انگار اصلاً دغدغهمان نیست که از این حوزه پول در بیاوریم کلاً در این حوزه هیچ دغدغهای نداریم.
در صورتی که اگر دیپلماسی فرهنگی ما قوی بشود اولین ثمره آن برای ما جذب توریست است، اولین ثمره آن نمایش بخش فرهنگی کشور به خارجیهاست تا نگاهشان را عوض کند آن هم در زمانی که اپوزیسیون به رهبری آمریکا مدام تلاش میکند چهره ایران را خارج از کشور خراب کند. در این شرایط بیرون از ایران کار کردن خیلی سخت است.
باید تلاش کنیم این نگاه را تغییر دهیم که متأسفانه این تلاش هم دیده نمیشود. انگار نسبت به قبل عقب هم رفتهایم.
نقاط قوت ما در دیپلماسی فرهنگی در حوزه نشر نسبت به کشورهای رقیب چیست؟
عرض کردم. در حوزه ادبیات، چهارراه ابیات دنیا، اروپای غربی است اگر بتوانیم آن جا را فتح کنیم بقیه دنیا اتوماتیک در اختیار ما قرار میگیرد. اگر اروپای غربی را بگیریم، آمریکای شمالی در دست ما خواهد بود چون مارکتینگ نشر آن جا زیرمجموعه نشر انگلستان است.
اگر بازار نشر فرانسه را بگیریم تا آفریقای شمالی و خاورمیانه در لبنان و مناطق حومه در اختیار ما خواهد بود حتی کشور سوریه که زبان دومش فرانسه است. اینها چیزهایی نیست که بخواهیم از آن فرار کنیم و بگوییم اینها باید بیایند فارسی یاد بگیرند. اینها واقعیت جامعه جهانی است. اگر اسپانیا را بگیریم آمریکای جنوبی را گرفتهایم.
بعد با این اوضاع تمام تلاشمان را بگذاریم که مارکتینگ نشر عراق و چند کشور حاشیهاش را بگیریم. آب از آب تکان نخواهد خورد. نگاه تیم جدید اما در ادبیات جهانی همین است که تمرکز آمده است روی کشورهای اطراف.
این راهبرد شاید در حوزه اقتصاد اثرگذار باشد، اما ادبیات تهاتری نیست. نمیتوانیم چیزی بدهیم و ادبیات بگیریم. این حوزه اثر فکری و فرهنگی عمیق و بلند مدت است.
همین کشورهای اطراف ما هم بردار فرهنگیشان به سمت همان کشورهای اروپایی است یعنی اگر بخواهیم بازارشان را داشته باشیم اگر از در فرانسه وارد شویم بیشتر ما را میپذیرند تا مستقیم.
دقیقاً همین طور است. من اولین ناشری بودم که در مورد معماری اسلامی کتاب به زبان فرانسه کار کردم. وقتی این آثار بیرون آمد به راحتی توانستم برای این موضوعات برنامه بگذارم. با توجه به این که نویسنده ایرانی نبود و استاندارد کار بالا بود هنوز که هنوز است من میتوانم در کشورهای عربی مثل الجزار، تونس، امارات و همه این کشورهایی که زبان دومشان فرانسه است به راحتی کار کنم.
باید نقطه حساسی را که میشود از آن جا به همه پل زد، گرفت. ولی ار بروید سراغ جایی که سطح ادبیشان از ما پایینتر و سابقه ادبیشان از ما کمتر است، دیگر نمیتوانید کاری کنید.
یعنی نقطه اشتراک ما با زبان عربی هم نقطه قوتمان نیست؟
کشورهای عربزبان، عربی غالباً زبان محاورهشان است و نه زبان ادبیاتشان. یعنی اصلاً عربی زمینهای نیست که بتوانیم کار کنیم. حتی در کشور عراق هم باید بگوییم با تمام نزدیکی به ایران چندان علاقهای به ادبیات روز ایران ندارند. مثلاً اگر ترجمهای از رمانی برود، دوست ندارند آن را بخوانند مگر این که از اروپا آمده باشد. چه ما این موضوع را دوست داشته باشیم چه نداشته باشیم.
بالاخره خود ما هم تاحدودی همین طور هستیم. مخاطب عام ایرانی هم برای پذیرش اثری از کشورهای همسایه به نوعی به تأیید آن توسط کشورهای قطب فرهنگی نگاه میکند.
بله دقیقاً این مسائل همه جا وجود دارد. الان کاری که ترکیه کرده، چیست؟ باور کنیم که سطح ادبی و فرهنگی ترکیه از ایران اصلاً بالاتر نیست ولی با نگاه و برنامهریزی درستی که مسئولان آن داشتند، نمایشگاه کتاب استامبول که الان جزو ده نمایشگاه برتر دنیا شده است، هم با استانداردهایی که رعایت کردند و هم به خاطر روابطی که با سایر کشورها برقرار کردند.
از طرفی طرح حمایتی آنان که مث همین طرح گرنت است، نگاه بازی بر آن حاکم است و جناحی نیست. همین اورهان پاموک نویسندهای در جناح مخالف دولت ترکیه محسوب میشود اما حتی او هم با همین نگاه حمایت شد، جایزه نوبل را برد و سرها به سمت ادبیات ترکیه چرخید.
به تجربه عرض میکنم اروپا و کلاً غرب از ادبیاتی که سالها درگیر آن است، اشباع شده و آنان دنبال یک چیز جدید میگردند و این، فصل بسیار خوب و مساعدی است برای این که ادبیات ایران را به عنوان یک کار جدید و متفاوت به آنها معرفی کنیم. برای همین هم هست که میبینیم در موسیقی، کره جنوبی دارد جهانی میشود چون فارغ از کیفیتیش، جنس متفاوتی است. در ادبیات ترکیه دارد جهانی میشود یا نگاهها به سمت اروپای شرقی است و نویسندههایی که از لتونی و استونی و لهستان میآیند، جایزههای بزرگی میگیرند و همیشه در رنکینگ «the man booker prize» و «pen awards» هستند.
اینها نشان میدهد که غرب دنبال چیز جدید میگردد و ما این چیز جدید را داریم اما بلد نیستیم عرضهاش کنیم. چون آن نگاهی که باید حمایت کند این طور فکر نمیکند.
نویسندگان ایرانی که خارج از کشور هستند یا آژانسهای ادبی را چقدر در معرفی ادبیات متفاوت ایرانی تأثیرگذار و پیشبرنده میدانید؟ حمایت از اینها را چقدر درست و در اولویت میدانید؟
من کلاً به حمایت مستقیم قائل نیستیم و قبول ندارم چون فسادآور است. هیچ وقت این را قبول نکردم و نگفتم دولت بیاید از فلان ناشر حمایت کند. بلکه باید زیرساختها را آماده کند مثلاً ما حضور پرشوری در نمایشگاه ایکس داشته باشیم و امکانات را فراهم کند تا ناشری که واقعاً در این حوزه کار میکند در آن حضور داشته باشد نه ناشری که فقط دلش میخواهد برود اروپا؛ این دو خیلی متفاوت است.
ما افرادی را داریم که به نمایشگاه فرانکفورت میروند چون به بهانه این نمایشگاه میشود ویزای شینگن گرفت ناگهان میبینید که سیل عظیمی از ناشران خواهان حضور در این نمایشگاه میشوند. اما شما ردی از آنها در خود نمایشگاه نمیبینید بلکه همیشه در شهرهای اطراف هستند. همه این مشکلات وجود دارد.
بنابراین دولت باید زیرساختها را درست کند. ما باید رایزنهایمان را از قشری انتخاب کنیم که فرهنگی باشند نه سیاسی، اما رایزنهای فرهنگی ما اغلب افرادی سیاسی هستند یا نگاهشان سیاسی است. آنها حتی در نگاه اقتصادی به بخش فرهنگ، رویکرد درستی ندارند. ما وقتی میتوانیم از استفاده اقتصادی از حوزه فرهنگ اسم ببریم که این مسائل درست شده باشد. اما همیشه برعکس کار میکنیم. اول میخواهیم بخش سیاسی فرهنگ را راه بیندازیم یا بخش اقتصادی آن را پیش ببریم در حالی که خود فرهنگمان هنوز حرکتی نکرده است که توقع این برداشتها را از آن داشته باشیم.
ما هنوز در خارج ایران برای فرهنگ خودمان کاری نکردهایم. هر کاری هم که انجام شده بسیار پراکنده بوده یا توسط خارجیها انجام شده یا بخش خصوصی حرکتی کرده است مثل بخش سینما و موسیقی. این نشان میدهد یک مشکلی وجود دارد که همیشه بخش دولتی ما در بحث فرهنگی در بیرون مرزها دارد اشتباه یا ضعیف عمل میکند و نمیتواند نقش واقعی داشته باشد و نه نقش خبری. نباید کاری کنیم که فقط آن را در بخش خبری خودمان بازتاب دهیم بلکه باید حرکت واقعی و ملموس باشد.
/انتهای پیام/