در گفتگو با عماد افروغ مطرح شد؛
عماد افروغ معتقد است:‌ هرچند نقد خوب؛ نقد مستدل و روشمند است و نیاز به مصلح بودن ناقد ندارد اما به لحاظ اجتماعی هرچه ناقد دلسوزتر و اصلاح‌گرتر باشد، نفوذ نقد او بیشتر می‌شود و اثر اجتماعی بیشتری دارد، در غیر این صورت تبدیل به نقدی بی‌اثر و ثمر می‌شود.

به گزارش «سدید»؛ نقدقرآن شریف نقد ‌اندیشه‌ها و انتقاد کردن از کردار و رفتارها را با زبان‌های مختلفی تأیید کرده و می‌فرماید: «بندگان مرا بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آن‌ها پیروی می‌کنند، آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آن‌ها خردمندان‌ هستند».

انتخاب نیکوترین، یعنی نقد سخن و انتخاب احسن و آیات قرآن کریم دستور به تفکر داده و تأکید کرده که در هستی، در تاریخ گذشتگان، در گفتار و کردار پیشینیان و... اندیشه کنید و دقت نظر به خرج دهید و منتقدانه به آن‌ها بنگرید و دستور داد که خبرها و سخنانی که از طریق افراد غیرمطمئن و خلاف‌گو به شما می‌رسد، پیگیری کنید و بدون بررسی نپذیرید.

قرآن کریم اصل نقد و انتقاد را تأیید می‌کند اما برای آن شرایطی نیز بیان شده است. در گفت‌و‌گو با عماد افروغ، جامعه‌شناس به بررسی مبانی دینی و اخلاقی نقد و انتقادپذیری پرداخته ایم تا تصویری شفاف از نقدی که منجر به اصلاح فرد و جامعه می‌شود ارائه دهد. در ادامه نظرات عماد افروغ پیرامون مشخصات نقد سازنده را با هم مرور می‌کنیم.

 

«بنده با هر پدیده‌ای که یک وجه اجتماعی دارد، نگاهی منظومه‌ای، دیالکتیک و ناثنوی دارم یعنی فقط یک طرف را نمی‌‌بینم بلکه به طرف‌های مقابل هم توجه می‌کنم. نقد یا نفی یا به عبارت فلسفی‌تر غیاب، ارزش بسیار والایی دارد یعنی اگر کسی نقد یا نفی را نفهمد بدین معناست که تغییر را نفهمیده است و در واقع می‌خواهد در وضع موجود درجا بزند.

یکی از فیلسوفان می‌‌گوید سهم امر مثبت و حاضر و ایجابی نسبت به نفی و غیاب همانند قطره‌ای در برابر یک دریای بیکران است. یعنی سهم نفی و نقد آنقدر زیاد است که اگر می‌خواهید از وضع موجود خارج شوید، حتماً باید به جایگاه فلسفی نفی و نقد و به عبارتی دیالکتیک توجه ویژه داشته باشید. گفته می‌شود استقرا مربوط به جامعه بسته است و قرار نیست چیز جدیدی بر اساس آن اتفاق بیفتد؛ به همین دلیل است که ما با استقرا که محصور در شرایط بسته مخالفت می‌ورزیم؛ بنابراین اصل بر تغییر و تحول است نه یک امر بالفعل؛ چون کسانی‌که جهان را فقط در حالت حاضر و مثبت می‌بینند، هیچ نگاه فرآیندی به جهان ندارند و در نتیجه امیدی زائیده نمی‌شود در حالی که اگر قرار است امیدی در جوانان ما دمیده شود باید طرفدار تغییر باشیم.

انقلاب اسلامی زادگاه جوشان تغییر است لذا از این منظر باید سیاست‌های جمهوری اسلامی را نقد کنیم چون جمهوری اسلامی مساوی با انقلاب اسلامی نیست بلکه جمهوری اسلامی نماد یک انقلاب گفتمانی است و اگر انقلاب عظیم اسلامی را به سیاست‌ها و رفتارهای جمهوری اسلامی تقلیل دهیم یعنی انقلاب را ذبح کرده‌ایم

خیلی‌ها در جامعه ما متوجه این اصل فلسفی نیستند. نه تنها حاکمان و نخبگان ما بلکه حتی فلسفه غرب هم متوجه تغییر نیست چون متوجه نفی نیست و جایگاه نقد را هم متوجه نمی‌‌شود چون اگر قرار است نقد مبنایی باشد، یک طرف آن تغییر وضع موجود است یا حداقل جوابی بشنویم. البته اینکه در پاسخ به یک اعتراض جوابی شنیده شود گام اول است؛ اما در نهایت باید شاهد تغییری در عمل باشیم؛ چراکه اگر اقدام عملی انجام نشود در واقع اتفاقی نیفتاده است بنابراین باید پای عمل هم وسط کشیده شود. بسیاری از فیلسوفان غربی به رابطه نظر و عمل پی برده‌اند اما ما به چنین چیزی توجه نکرده‌ایم چون اگر حاکمان ما به پیوند تغییر و نقد توجه داشته باشند آنگاه نمی‌توانند به پدیده‌ها نگاه ایستا و قدسی داشته باشند بلکه معتقد خواهند شد بین قدرت و مسئولیت رابطه وجود دارد چون شخصی که در جامعه ناراضی است دنبال مسئول می‌گردد و در نتیجه نمی‌‌توانیم بگوییم برای یک نفر قدرت تعریف می‌کنیم اما مسئولیت تعریف نمی‌کنیم بلکه هر کسی قدرت دارد پس مسئولیت هم دارد.

ما در کشوری زندگی می‌کنیم که انقلابی را پشت سر گذاشته و خود این انقلاب نتیجه یک تغییر مبنایی بوده است و با اصلاحات سیاسی متفاوت است. این انقلاب تحولی در ساختارهای رژیم گذشته ایجاد و گفتمان جدیدی بنیان گذاشته است بنابراین باید مبانی کلامی، عرفانی، هویتی فلسفی، فقهی، تاریخی و... این انقلاب را تبیین و تئوریزه کنیم. انقلاب اسلامی زادگاه جوشان تغییر است لذا از این منظر باید سیاست‌های جمهوری اسلامی را نقد کنیم چون جمهوری اسلامی مساوی با انقلاب اسلامی نیست بلکه جمهوری اسلامی نماد یک انقلاب گفتمانی است و اگر انقلاب عظیم اسلامی را به سیاست‌ها و رفتارهای جمهوری اسلامی تقلیل دهیم یعنی انقلاب را ذبح کرده‌ایم. حاصل این انقلاب، شکل‌گیری قانون اساسی بوده که حقوقی برای مردم تعریف کرده است و به طور خاص فصل سوم قانون اساسی یا اصل بیست و هفتم به این حقوق شهروندی اشاره کرده است.

حقوق شهروندی، وظایفی را بر دوش دولت مخصوصاً در زمینه مطالبات و اعتراضات مسالمت‌آمیز و مدنی مردم می‌گذارد و اگر این قانون دور زده شود، اعتراض مدنی، خود به خود تبدیل به اعتراض غیر مدنی می‌شود و این یک واقعیت اجتماعی است. دولت به بسیاری از وظایف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود در قانون اساسی عمل نکرده است لذا مواردی همانند آموزش رایگان و توجه به حقوق شهروندی را مشاهده نمی‌کنیم. در انقلاب اسلامی و متون اسلامی نیز آمده است که دولت باید پاسخگو باشد نه اینکه مردم خادم باشند.

 

از گفتن سخن حق خودداری نکنید

در خطبه ۲۱۶ نهج‌البلاغه آمده است از گفتن سخن حق یا مشورت عدالت‌آمیز خودداری نکنید زیرا که من خویشتن را بالاتر از آن نمی‌دانم که اشتباه نکنم و از آن در کارهایم ایمن نیستم مگر اینکه خداوند من را حفظ کند. یا در جای دیگری می‌فرمایند با من آنگونه که با جباران سخن می‌گویید سخن نگویید و آن ملاحظه‌کاری‌های مصلحتی که در مقابل مستبدان دارند را در مقابل من نداشته باشید. حضرت علی(ع) در جای دیگر می‌گویند حق من گردن شما این است که مرا در نهان و آشکار نصیحت کنید. مقام معظم رهبری در سال ۱۳۸۶ خطاب به دانشجویان می‌فرمایند اعتراض به من به معنای ضدیت با من نیست لذا حق دارید اعتراض کنید.

 

موانع نقد اصلاح‌گر

اگر بخواهم به موانع نقد اشاره کنم؛ اولین مانع نقد این است که طرف آشنا با مفهوم نقد نباشد. نقد به معنای جدایی خوبی از بدی است، بنابراین باید آشنایی کافی با آن داشته باشیم. نکته دیگر اینکه با فواید نقد آشنا نیستیم و تاریخ را مطالعه نمی‌کنیم که چه برکاتی مترتب بر نقد بوده است. استاد مطهری می‌فرمایند اسلام در بستر آزادی رشد کرده و زمانی که باب آزادی در اسلام باز نبوده، اسلام به رخوت کشیده شده است. لازم است به سیره ائمه(ع) نیز در این زمینه توجه شود؛ همانگونه که امام صادق(ع) می‌فرمایند: بهترین دوست من کسی است که عیب‌هایم را به من هدیه می‌کند. مانع سوم خلط ماقال و مَن قال است. ما موقع نقد آنچه گفته می‌شود را باید نقد کنیم نه اینکه چه کسی این حرف را زده است. اگر اهل حقیقت هستیم باید به خودِ شخص توجه نکنیم. حضرت علی(ع) نیز می‌فرمایند نگاه کنید به آنچه گفته می‌شود نه آنکه می‌گوید.

مانع دیگر خلط نقد با تخریب و تخطئه است و گاه شخص تفاوت این دو را نمی‌داند. حاکمان ما اگر سعه صدر داشته باشند، حتی از تخطئه هم باید استقبال کنند چون امام خمینی(ره) معتقد بودند حتی تخطئه هم موجب رشد و سازندگی است. اما اگر چنین کاری نکردند حداقل در مقابل نقدها سعه صدر داشته باشند. مانع دیگر این است که گاهی نقد، روش‌مند و مستند نیست بلکه هیجانی است که منجر به کلی‌گویی می‌شود و نقد خوبی را رقم نمی‌زند. مانع دیگر بی‌توجهی به ابعاد هنجاری نقد است چون هر نقدی مبتنی بر نظم ارزشی است لذا تا کسی قائل به تبیین نباشد نمی‌تواند پای نقد را به میان بکشد. در فلسفه گفته می‌شود معرفت‌ها نسبی است اما حقیقت نسبی نیست بنابراین باید گفت‌وگو کرد تا به حقیقت نزدیک شد.

مانع دیگر عدم سعه صدر و تحمل اصحاب قدرت است و آنها به محض اینکه به قدرت می‌رسند مطلق‌اندیش می‌شوند در حالی که امام علی(ع) می‌فرمایند یکی از ابزارهای اساسی ریاست و مدیریت سعه صدر است. امام خمینی(ره) در این باره می‌فرماید: «خدا نکند انسان پیش از آنکه خود را بسازد، جامعه به او روى آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیتى پیدا کند که خود را مى‌بازد؛ خود را گم مى‌کند.»

مانع دیگر احساس‌گرایی و عاطفه‌گرایی است. باید بین عقل و نقد پیوند برقرار شود تا نقد ما عاطفی نشود اما هرچه جامعه را عقلانی‌تر و استدلالی‌تر بار بیاوریم، نوع نقد آنها هم متفاوت خواهد بود و حاصل آن جامعه‌ای است که با غلیان و شور و احساس میانه دارد. مانع دیگر خرافه‌گرایی است؛ چنین جامعه‌ای به بنیان‌های بی‌ریشه گرایش دارد و بر آن هم اصرار می‌ورزد لذا میانه خوبی با نقد ندارد.

مانع دیگر تقلید است. افراد مقلد میانه خوبی با نقادی ندارند و مخصوصاً شکل‌گرایی با این موضوع گره خورده است این می‌تواند شامل نخبگان حوزوی و دانشگاهی و همچنین حاکمان ما شود. قالب‌گرایی، مانع دیگر است که از آن صرفنظر می‌کنم. مانع دیگر سنت‌گرایی اجتماعی است. بنده به سنت‌های خودمان باور دارم اما برخی از سنت‌های ما خرافی و بازدارنده هستند و باید در آنها تغییر ایجاد کرد. مانع دیگر ابزار‌گرایی، تحجر، جزم‌اندیشی، باز نبودن راه نوآوری و تن ندادن به گفت‌وگو است. در جهان اهل سنت، اشاعره و معتزله و در جهان تشیع اخباریون و اصولیون، نمادهای این نوع تفکر هستند و در این صورت نمی‌‌توان به گفت‌وگوی میان دینی سامان بخشید چون عالمان در مورد آن گفت وگو نمی‌کنند و این تبعاتی دارد که منجر به دعوای مخاطبان عالمان و در نتیجه خونریزی می‌شود.

هرچند نقد خوب؛ نقد مستدل و روشمند است و نیاز به مصلح بودن ناقد ندارد اما به لحاظ اجتماعی هرچه ناقد دلسوزتر و اصلاح‌گرتر باشد، نفوذ نقد او بیشتر می‌شود و اثر اجتماعی بیشتری دارد، در غیر این صورت تبدیل به نقدی بی اثر و ثمر می‌شود

مانع دیگر قدیس‌سازی یا مقدس مأبی است. هیچ مقام قدرتی، مقدس نیست بلکه ارزش‌ها و معیارها مقدس است نه انسان‌ها. امام علی(ع) می‌فرمایند شما حقیقت را به افراد می‌زنید یا افراد را به حقیقت؟ برخی اهل سنت می‌‌گویند مشروعیت با کسی است که غلبه می‌کند اما حضرت علی(ع) می‌فرمایند: آن کسی که حقانیت دارد باید مشروعیت داشته باشد البته در مردم‌سالاری دینی، حقانیت همراه با مقبولیت عامه مشروعیت‌زا است. مانع دیگر نقد پرهیز از تعقل است. از فلسفه‌های وجودی شیعه این بوده که به حاق معنایی و جوهره آموزه‌‌های دین دست بیابد و از ظاهرگرایی فقه فاصله گیرد. مانع دیگر بی‌توجهی به آزادی تفکر است چراکه علاوه بر اینکه نسبتی بین آزادی تفکر و خلاقیت وجود دارد با آزادی تفکر است که انسان می‌تواند به ظرفیت‌های انسانی پی ببرد و از بسیاری از کاستی‌ها پرده بردارد. مانع دیگر مصلحت‌اندیشی‌های کاذب است که به قیمت حقیقت سوزی تمام می‌شود در حالی‌که مصلحت قواعدی دارد و نباید به گونه‌ای باشد که سر حقیقت را ببرد. مانع دیگر خلط انقلاب با جمهوری اسلامی است.

 

مانع دیگر شبکه‌های اغوایی و القایی قدرت است که من از آن با عنوان فرآیندهای استیلایی قدرت یاد کرده‌ام یعنی صاحبان قدرت بر قدرت شونده، آنچنان اعمال نفوذ فکری می‌کنند که طرف احساس رضایت می‌کند و همانند برده‌ای است که از وضع موجود راضی است. مانع دیگر منفعت‌گرایی اصحاب قدرت است یعنی به جای اینکه خادم باشند مخدوم می‌شوند لذا بستری برای ثروت‌اندوزی آنها فراهم می‌شود و وظایف خود را فراموش می‌کنند. مانع دیگر پرهیز از حقیقت‌گرایی یا پراگماتیسم است چون پراگماتیسم بدون توجه به مقدمات و مبانی معرفتی جای سوال دارد. مانع دیگر این است که برخی گروه‌های سیاسی برای دستیابی به قدرت و ثروت دائماً موضع خود را عوض و جامعه را دو قطبی می‌کنند در حالی‌که بنده معتقدم جامعه ما قطبی‌گرا نیست بلکه طیف‌گراست و گروه‌های سیاسی آن را قطبی می‌کنند. فقدان شکل‌گیری جامعه مدنی و عدم توجه قدرت به گروه‌های غیر از خود عامل دیگر است لذا به جای اینکه دولت متکی به این قدرت باشد، قدرت اجتماعی متکی به دولت است.

تمرکز بر اقتصاد نفتی عامل دیگر است و کشور ظرف مناسبی برای مشارکت مردم ندارد و اگر قرار است ظرف جغرافیایی عوض شود باید آمایش سرزمین داشته و تفویض اختیار به استان‌ها داشته باشیم در غیر این صورت دولت نیازمند مردم نخواهد بود. ساختار سیاسی متصلب عامل دیگر است که در طول تاریخ داشته‌ایم و باعث شده دولتمردان قانون را دور بزنند. فقدان رقابت در عرصه حیات سیاسی و اجتماعی عاملی است که باعث شده از رقابت سالم و سازنده با توجه به وظیفه دولت غافل شویم. بی‌توجهی به حقوق انسانی مانع دیگر نقد است. حقوق شهروندی فقط فردی نیست بلکه به حقوق فردی و جمعی تقسیم می‌شود و تهدیدها و پیشنهادات لازم برای مقابله با این تهدیدات را هم ارائه داده‌ایم. منش و اخلاق قَدَرگرایانه و سرنوشت‌گرایانه از موانع دیگر نقد است. اگر هر کسی فکر کند سرنوشت او همان است که برای وی نوشته شده و تفکر جبرگرا داشته باشد در تضاد با آموزه‌های اسلامی است. تفکر جبرگرایانه تفکر اسلامی نیست بلکه تفکر یزید است تا امت اسلامی گرایشی به تغییر نداشته باشد و این ریشه بسیاری از تبعیض‌ها و زشتی‌هاست.

هرچند نقد خوب؛ نقد مستدل و روشمند است و نیاز به مصلح بودن ناقد ندارد اما به لحاظ اجتماعی هرچه ناقد دلسوزتر و اصلاح‌گرتر باشد، نفوذ نقد او بیشتر می‌شود و اثر اجتماعی بیشتری دارد، در غیر این صورت تبدیل به نقدی بی اثر و ثمر می‌شود.

 

/انتهای پیام/

منبع: ایکنا

ارسال نظر
captcha
پرونده ها