فرهنگ سدید - گروه وحدت: باوجود ناشناخته بودن شخصی به نام کوروش برای ایرانیان، از یک قرن پیش تبلیغات گستردهای جهت معرفی کوروش هخامنشی آغاز شد و با دروغها و جعلیات فراوان، کوروش و دیگر شاهان هخامنشی را تا حد جایگاه پیامبری (و حتی فراتر از آن) بالا بردند؛ در این راستا داستانها و افسانههای بسیاری نیز از راست و دروغ مخلوط کرده و به خورد جامعه دادند تا به این وسیله به کوروش قداست ببخشند و از این طریق رضاخان و پسرش محمدرضا پهلوی که دارای هیچ اصل و نسبی ممتازی نبودند با پیوند زدن به این حکومت برای خود مشروعیت جعلی کسب کنند. شبهروشنفکران با حمایت شاهان پهلوی در پی جا انداختن باستانگرایی با الگو گیری از حکومت هخامنشی با محوریت کوروش در جامعه بودند؛ بنابراین ايدئولوژی باستانگرايانه توجيهگر و قوامبخش تئوری حكومت رضاخانی و سلطنت پهلوی بود.
این جریان، پس از سقوط رژیم پهلوی نیز به منظور حفظ ايدئولوژی انحرافی این رژیم، با تلاش بیگانگان موج باستانگرایی در ایران را پیگیری کرد و ادامه داد که بزرگ نشان دادن کوروش هخامنشی یکی از حربههای این جریان است. متأسفانه به دلیل عدم پرداختن دقیق و علمی به این موضوع در میان جوانان، تقریباً اکثریت مردم ایران کوروش را آنطور که هست، نمیشناسند بلکه آنطور که بدانها دیکته شده از وی شناخت کلی کسب کردهاند. هدف اصلی این نوشتار آشنایی مخاطبان با واقعیت و پشت پرده بزرگداشت کوروش است. امروز کوروش به نماد سلطنتطلبان و بیگانان برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است لذا نگارندگان از این منظر مسئله را مورد واکاوی قرار میدهند.
شخصیت و چگونگی پادشاهی کوروش
در رابطه باشخصیت و چگونگی پادشاهی کوروش اطلاعات ضدونقیضی بسیاری وجود دارد. متأسفانه امروز اکثر افرادی که در مراسم بزرگداشت وی شرکت می کنند آگاهی کافی از کورش و مقبره ای که به آن سجده می کنند، ندارند.
هرگز نباید کوروش را مبرا از هرگونه خطا بدانیم بر این اساس در ذیل گوشه متفاوتی از شخصیت و اقدامات کوروش آورده میشود:
۱. غارت و تسخیر سرزمین ماد
یکی از جنگهای کوروش که منجر به نابودی تمدنی کهن سرزمین ایران شد، غلبه او بر مادها و تسخیر شهر هگمتانه (همدان/ اکباتان) بود. در تاریخ ایران کمبریج به سرپرستی ایلیا گرشویچ آمده است که کوروش هگمتانه را غارت کرد و برخی از مادها را به بردگی گرفت (گرشویچ، تاریخ ایران دوره ماد، ص ۲۴۰).
یکی از منابعی که برای وصف سجایای کوروش بدان استناد میشود، «کوروش نامه» (سیروپدی) گزنفون است. وی میگوید: کوروش پسازآنکه دختر زیبایی را که مادها همراه با خیمه و خوابگاه به او تقدیم کرده بودند، به حضور پذیرفت، به سراغ تقسیم زنان اسیر و غنائم جنگی ناشی از غارت ماد و سرزمینهای غربی ایران رفت. او یکی از زنان «تحت تملک» خود را که نوازندهای خوشالحان بود، به یکی از همدستان خود بخشید تا «اقامتگاه جنگیاش دلکشتر و روحپرورتر از خانهاش شود» (گزنفون، کوروش نامه، صص ۱۲۸- ۱۲۳). کتزیاس مورخ و پزشک رسمی دربار اردشیر دوم هخامنشی آورده است که کوروش پس از غلبه بر ماد اسپیتاماس را کشت و زن او را که آمیتیس نام داشت، تصرف کرد. آمیتیس دختر آستیاگ و خواهر ماندانا و خاله کوروش بود. (کتزیاس، تاریخ کتزیاس، ص ۱۹).
۲. قتلعام مردم نینوا
ایدئولوژی انحرافی سلطنت طلبان همواره در معرفی کوروش به بازگویی بخشهای دلپسند خود اکتفا میکنند و بقیهی متن را نادیده میانگارند. گزنفون یکی از کتاب های استنادی این افراد است. در این کتاب آمده است: او (کوروش) به سپاهیان خود میگوید که خانههای مردم قابلاحتراق است و ما میتوانیم با پشتیبانی خدا و با مشعلهای فراوانی که داریم، آنها را به آتش بکشیم تا ساکنان شهر در میان شعلههای آتش بسوزند. اولین اقدام کوروش پس از پیروزی دستور داد تا خانههای بزرگان شهر را مصادره کنند و به سردارانی که مجاهدت بیشتری کرده بودند، واگذار شوند. او به مردان تحت امر خود اختیار داد تا اسیران جنگی را تحت مالکیت خود نگهدارند (گزنفون، کوروش نامه، صص ۲۱۴-۱۲۶).
۳. غارت و تسخیر لیدی
یکی از تمدنهایی که به دست کوروش ساقط شد، تمدن کهن لیدی در آسیای صغیر بود. بهفرمان کوروش، سپاه وی بهسرعت دست به منکوب کردن لیدیاییها زد و رهبر آنان را به اسارت گرفت. آنان همچنین شهرهای مختلف لیدی را به طریقی غارت کردند و پادگانهای نظامی خود را در آنجا مستقر کردند (پییر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ج ۱، صص ۱۱۷ - ۱۱۴).
۴. نابودی تمدن عیلامی خوزیان
یکی دیگر از تمدنهای کهن ایرانزمین که به دست کوروش نابود شد و از میان رفت، فرهنگ و تمدن کهن و درخشان عیلامیان/ خوزیان بود. در این زمینه پییر بریان آورده است: «قتلعامهایی که پس از جنگ به وسیله سپاهیان کوروش انجامگرفته است، از شدت و خشونت ارتش نو بابلی حکایت میکند. احتمالاً در همین زمان (شاید اندکی پیش یا بعدازآن) است که شوش نیز مسخر کوروش گشته و آخرین پادشاهی نوعیلامی برای همیشه نابودشده است» (پییر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ج ۱، ص ۱۲۵).
۵. تحمیل هزینههای سرسامآور بر مردم
یکی دیگر از اعمالی که پس از تجاوز کوروش به بابل و تصرف آن کشور متداول شد، موظف کردن معابد و نیایشگاهها به تأمین مخارج دربار از قبل نذورات مردمی بود. معابد موظف بودهاند که مرتباً و بنا به نیاز، بخشی از مایحتاج و هزینههای کمرشکن خاندان سلطنتی و تشریفات دربار را که همواره بر دوش مردم سنگینی میکرده است، تأمین کنند. در یک سند بازمانده از سال ۵۲۸ ق. م، معبد اِئانا موظف شده است تا برای یکی از مهمانیهای شاهانه در اسرع وقت ۲۰۰ بره شیرخوار و ۸۰ گاو چاق فراهم کند و تحویل رئیس تشریفات بدهد. چنین درخواستهایی معمولاً با کمبود منابع مالی معبد مواجه میشده و آنان ناچار بودهاند تا برای تأمین آن به مردم بختبرگشته روی بیاورند (پییر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ج ۱، صص ۱۹۳- ۱۹۲).
۶. شخصیت متفاوت کوروش در تورات
کوروش در متن عهد عتیق تورات گرامی داشته شده و نجات دهنده یهودیان از اسارت هفتادساله در بابل معرفیشده است؛ اما در همان کتاب او مجری خواست و اراده خدای یهودیان برای نابودی بابل نیز بوده است. در تورات آمده است که کوروش گفته است: «بابل را به باتلاق تبدیل خواهم کرد تا جغدها در آن منزل کنند، با جاروی هلاکت بابل را جارو خواهم کرد تا هرچه دارد از بین برود» (کتاب اشعیا، باب ۱۴، بند ۲۲ و ۲۳) «پس از هفتادسال پادشاه بابل و قوم او را به خاطر گناهانشان مجازات خواهم کرد و سرزمین ایشان را به ویرانهای ابدی تبدیل خواهم کرد» (کتاب ارمیا، باب ۲۵، بند ۱۲). شواهد تاریخی و اکتشافات باستانشناسان نشان از نابودی تمدن بابل پس از کوروش میدهد.
۷. راهزنی کوروش
پیرنیا به نقل از کتزیاس مینویسد: کوروش پسر چوپانی بود از ایل مردها که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد. کوروش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال میورزید و از اینجهت مکرر تازیانه خورد. او با آستیاکس، آخرین پادشاه ماد، هیچگونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید (پیرنیا، تاریخ ایران باستان، ج ۱، ص ۲۴۰).
۸. کشتن پادشاهان
معمولاً ادعا میشود که کوروش پادشاهان دشمن را نمیکشت اما آیا واقعاً این مطلب صحت دارد؟ برای مثال در مورد کرزوس؛ شاه لیدیه، مورخین یونانی ادعا میکنند که کوروش او را نکشت، ولی در اسناد بابلی سال نهم سلطنت نبونید بابلی نوشتهشده است: «در ماه نیسان، کوروش شاه در نزدیکی آربل از دجله عبور کرده در ماه ایار بهطرف مملکت لودی رفت و پادشاه آن را کشت، ثروت او را ربود و ساخلوی در آنجا گذاشت». مرحوم پیرنیا در مورد این بخش مینویسد که وقایع نگاران بابلی اشتباه کردهاند زیرا یونانیها خلاف این را میگویند ولی معلوم نیست که چرا وی نظر مورخین یونانی که سالها با زمان کوروش فاصله داشتهاند را بر اسناد معاصر کوروش برتری میدهد، حالآنکه روش مورخین این است که معمولاً سند کهنتر و معاصر واقعه بیشترین اعتبار را دارد. با قبول سخن این کهنترین سند در مورد جنگ لیدی، باید بپذیریم که حداقل این قانون همیشگی نبوده است و گاهی هم کوروش پادشاهان عصر خود را میکشته است.
۹- کوروش حمله میکرد یا دفاع؟
در اسناد تاریخی هیچ جا نمیبینیم که از سوی شاه بابل به کوروش حمله شده باشد. بلکه این کوروش است که به بابل حمله میکند. به نظر مرحوم پیرنیا «شاهی مانند کوروش نمیتوانست در همسایگی خود دولت مستقلی را مانند بابل تحمل کند» (پیرنیا، تاریخ ایران باستان، ج ۱، ص ۳۳۳). جالب این است که پیرنیا از نخستین نویسندگانی بود که به دستور دربار پهلوی به تعریف و تمجید از تاریخ ایران باستان میپردازد. طبق این نظر و با توجه به عدم اعلانجنگ از طرف بابل به کوروش میتوان به این نتیجه رسید که کوروش صرفاً جهت افزایش قلمرو حکومتش به یک کشور مستقل هجوم برد و جالب این است که پس از فتح این کشور، در منشورش ادعا میکند که بدون جنگ و خونریزی وارد بابل شده و مردم را از دست پادشاه بابل نجات داده است. همچنین در موردحمله به ماد، بهغیراز گزنفون که معتقد به وراثتی بودن پادشاهی کوروش است، کتزیاس، هرودوت و کتیبههای بابلی همگی تأکیددارند که این کوروش بود که به ماد حمله کرد و آغازگر جنگ بود.
ابهام در مقبره منسوب به کوروش
درباره گور مادر سلیمان/ مشهد مادر سلیمان که چند سالی است از آن بهعنوان مقبره کوروش یاد میشود ابهامات زیادی وجود دارد. نام مقبره مادر سلیمان، نام مشهوری است که از دیرباز موردتوجه مورخان و سیاحان خارجی قرارگرفته است. نخستین مورخی که به مقبره مادر سلیمان اشارهکرده «ابن بلخی» است که در حدود ۴۹۸ تا ۵۱۱ هـ. ق در کتاب «فارس نامه» در توصیف این آرامگاه آورده است: «مرغزار کالان نزدیکی گور مادر سلیمان است طول آن چهار فرسنگ، اما عرض ندارد مگر اندکی و گور مادر سلیمان از سنگ کردهاند. خانه چهارسو هیچکس در آن خانه نتوان نگریدن کی گویند کی طلسمی ساختهاند کی هرکی در آن خانه نگرد کور شود اما کسی را ندیدهام کی این آزمایش کند». پس از ابن بلخی، حمدالله مستوفی در کتاب «نزهه القلوب» در حدود سال ۷۴۰ هـ. ق این آرامگاه را منسوب به مادر حضرت سلیمان (ع) دانسته است. حاج میرزا حسن حسینی فسائی از نویسندگان دوره قاجاریه در کتاب «فارس نامه ناصری» این بنا را به نام «مشهد ام نبی» یادکرده است.
علاوه بر مورخان ایرانی اسلامی، گور مادر سلیمان/ مشهد مادر سلیمان موردتوجه سیاحان خارجی زیادی قرارگرفته است. اولین جهانگرد اروپایی که از آرامگاه مادر سلیمان یاد میکند، جوزپه بار بارو جهانگرد ونیزی است که در سال ۱۴۷۴ م. از این مکان بازدید کرده است. ۱۵۰ سال بعد فردی به نام آلبرشت فون ماندلسو نیز از این مکان به نام «آرامگاه مادر سلیمان» یاد میکند. جان استرویس هلندی در سال ۱۶۷۲ م؛ و دبروین در سال ۱۷۰۶ م. این مکان را متعلق به مادر سلیمان دانسته است که زنان برای زیارت بدان جا میرفتهاند.
با توجه به گفتههای فوق تا قرن نوزدهم میلادی هیچکس از آرامگاه مادر سلیمان بهعنوان مقبره کوروش یاد نمیکند ولی جیمز موریه انگلیسی که دو بار در سالهای ۱۸۰۸ و ۱۸۱۱ م. به منطقه پاسارگاد/ مشهد مادر سلیمان از نزدیک دیدن کرده نخستین کسی است که بر نظریه دیگران که مقبره متعلق به مادر سلیمان است خط بطلان میکشد و آن را آرامگاه کوروش میداند ولی بعدها موریه حرف خود را پس میگیرد و آرامگاه کوروش و پاسارگاد را جایی در اطراف فسا میداند. ویلیام اوزلی دیگر جهانگرد اروپایی نیز که در سال ۱۸۱۱ م. از آرامگاه بازدید کرد، دیدگاههای کاملاً مشابه ای با موریه دارد.
به فاصلهی کوتاهی پس از اظهارات موریه، یک انگلیسی دیگر به نام سِر رابرت کرپورتر در سال ۱۸۱۸ م. با قاطعیت این مقبره را متعلق به کوروش میداند. باید گفت بهطور رسمی از این زمان به بعد مقبره به نام کوروش مشهور میشود. سپس کلودیوس ریچ انگلیسی نظر کرپورتر را تأیید کرد و نوشت: «به عقیده من این بنا باید آرامگاه برترین، درخشانترین و جذابترین فرمانروای مشرق زمین یعنی کوروش باشد».
اوژن فلاندن که در سال ۱۸۴۰ از آرامگاه بازدید داشته آن را «قبر مادر سلیمان» و «مشهد مادر سلیمان» میداند. برخی دیگر نظرات متفاوتی در این خصوص دارند. مثلاً چریکف روسی در سال ۱۸۴۷ م. مقبره مزبور را متعلق به «بهمن»؛ پادشاه کیانی میداند. مادام دیولافوا در سال ۱۸۸۱ م. نظریه کسانی مانند کرپورتر را رد میکند و با قاطعیت میگوید: «من یقین دارم این بنای کوچک مقبره سیروس (کوروش) نیست. هیچ شباهتی میان این بنا و مقبره سیروس (کوروش) که مورخانی مانند آرین و استرابون از آن یاد میکنند، وجود ندارد» وی نیز آن را «قبر مادر سلیمان» میداند ولی اعتقاد دارد که شاید مقبره متعلق به ماندانا مادر کوروش یا همسر وی بوده باشد. ویسباخ بدون آنکه نظری در مورد محل آرامگاه کورش بدهد، بنای فعلی موسوم به مقبره مادرسلیمان را آرامگاه کورش نمیداند.
علاوه بر گزارشها اکثر مورخین داخلی و خارجی که مقبره را متعلق به کوروش نمیدانند یک ابهام جدی دیگری که وجود دارد، این است که کوروشی که مجوسی و زرتشتی مذهب است، نمیتوانسته وصیت به دفن شدن بکند؛ زیرا این مسئله یعنی دفن جسد و بهتبع آن وصیت به دفن شدن در دین زرتشت، بهقدری قبیح بوده که حتی اگر هم کوروش به آن وصیت کرده باشد، عمل کردن به آن دور از باور است، چون در دین زرتشت مجازات سنگینی برای کسانی که مردهای را دفن کنند، تعریفشده است.
در بخشهای ۴۷، ۴۸ و ۴۹ کتاب «وندیداد»، راجع به چگونگی مجازات متخلفین دفن مردگان اینگونه آمده است که: مزدا پرستان باید او را به بند درکشند، نخست دستهایش را ببندند آنگاه جامههایش را از تن برگیرند پس آنگاه پوستش را از تن برکشند و سرش را از تن ببرند و مردارش را نزد آزمندترین پرندگان آفریده سپند مینو نزد پرندگان مردارخوار، نزد غرابان بیندازند و چنین بگویند: «مردی که در اینجاست از همه اندیشهها و گفتارها و کردارهای اهریمنی خویش پشیمان شده است» (اوستا، ج ۲، صص ۷۸۰- ۷۷۹).
پس در یک نتیجهگیری میتوان گفت که تاکنون درباره مقبره مادر سلیمان یا مقبره کوروش نظر قطعی و متقنی وجود ندارد و نمیتوان با قاطعیت آن را متعلق به کوروش هخامنشی دانست چراکه هرکسی از نگاه خویش آن را مورد کنکاش و تحلیل قرار داده است و نکته جالبتوجه این است که اکثراً جهانگردان و مورخین انگلیسی این آرامگاه را متعلق به کوروش دانستهاند و سؤال مهم اینجاست که آنها با چه هدفی هماهنگ باهم، دست به چنین جعلی زدهاند؟!
مراسم بزرگداشت کوروش در ۷ آبان
از مهمترین روش نظریهپردازان خارجی برای ضربه زدن بهنظام جمهوری اسلامی ایران استفاده ابزاری از باستانگرایی و ملیگرایی برای رسیدن به اهداف شوم خود در ایران هستند. ریچارد رورتی، فیلسوف ارشد پراگماتیست آمریکایی معتقد است: «ملیگرایی تنها پادزهر در مقابل اسلامگرایی در ایران است». به گفته وی: «نیروهای سکولار ایران چارهای بهجز جستجوی مخرج مشترکهای دیگری بر پایه ملیگرایی ندارند. در کشورهایی چون جمهوری اسلامی ایران که حکومت در اختیار مذهبیها قرار دارد، نیروهای سکولار برای مقابله باکسانی که سعی دارند مذهب را به وجه مشترک جامعه تبدیل کنند، چارهای بهجز جستجوی مخرج مشترکهای دیگری بر پایه ملیگرایی ندارند، زیرا نسبت گرایی و گذشت از ریشههای ملی هرگز نخواهند توانست در مقابل مذهب گرایی قد علم کنند».
دو سال پسازاین سخنان رورتی در فتنه سال ۸۸ روشنفکران غربگرا با همراه کردن عدهای با خود شعار «جمهوری ایرانی» را سر دادند و اسلام در شعارهای آنان جایگاهی نداشت. در طول جریان فتنه ۸۸ تمام تلاش غرب بر آن بود که مدل جمهوری اسلامی ایران را در نزد مسمانان جهان اسلامی بدنام کند و در این ترویج مکتب باستانگرایانه ایرانی» نیز تلاش میکرد به بحث عرب و عجم دامن بزند تا مسلمانان در مسیر الگوبرداری از مدل جمهوری اسلامی ایران قدم نگذارند.
پسازاین مطرحشدن مکتب ایرانی» در سال ۱۳۸۹ توسط اطرافیان احمدینژاد چیزی جز یک انحراف از اصول اسلام و ایران نبود. مکتب ایرانی در داخل با اسلام مبارزه میکرد و در خارج با جمهوری اسلامی ایران مورداستفاده دشمنان اسلام و ایران قرار گرفت.
انگلیسی که حتی پیش از انقلاب هرگز حاضر نشد منشور کوروش را به شاه ایران بدهد؛ تنها در شرایطی که خاورمیانه آبستن موج بیداری اسلامی بود حاضر شد آن را به ایران بفرستد تا ایران اسلامی بارنگ باستانگرایانه آمیخته شود؛ با توجه به فضاسازیهایی که با آمدن منشور کوروش به کشور به وجود آمد، بار دیگر نام وی سر زبانها افتاد وعدهای به دنبال برگزاری مراسم بزرگداشتی برای وی برآمدند.
کوروش پرستان به دنبال آن هستند تا روز هفتم آبان را که بر اساس رویدادنامه نبونعید (نبونید)، در ۲۹ اکتبر (۷ آبان) سال ۵۳۹ ق. م روز فتح بابل توسط کوروش است، در تقویم ملی ثبت کنند و مراسم رسمی بزرگداشتی در کنار مقبره منسوب به وی در پاسارگاد یا همان مشهد مادر سلیمان برگزار کنند. چند سالی هست که رسانههای داخلی و بهویژه خارجی با کمک اتاق فکرهای بیگانه سعی در جا انداختن این روز در بین مردم ایران هستند و با دادن بیانیههای متعدد مردم را برای حضور در این مراسم ترغیب میکنند و متأسفانه عدهای بدون اینکه از اهداف پشت پرده این قضیه خبر داشته باشند، در این محل تجمع میکنند.
سخن آخر
جوانان و مردم عزیز کشور باید بدانند هدف اصلی دشمن از بزرگنمایی ۷ آبان و تلاش برای برگزاری مراسم مزبور، نه کوروش است و نه سربلندی ایران بلکه آنها دقیقاً میخواهند با این اقدام باعث تضعیف و تجزیهطلبی ایرانگردند. در این میان سلطنتطلبها از اسم» کوروش برای بازگشت به حکومت پهلوی و رسیدن به منافعی که از پس انقلاب اسلامی از دست دادند، همواره سوءاستفاده میکنند. آنها میخواهند اسلام که باروح و جان مردم ایران آمیختهشده و نشانی از آن در مراسمات مذهبی مانند عاشورا و اربعین حسینی و زیارت قبور ائمه میبینند، از ما جدا کنند. آنها میدانند با اسلامگرایی ایرانیان نمیتوانند کشور را غارت کنند و بازیچه آنان باشیم.
هیچکس منکر هویت ایرانی و اسلامی در ایران نیست و بارها امامین انقلاب اسلامی و متفکرینی مانند شهید مطهری بر خدمات متقابل ایران و اسلام تأکید داشتهاند و برگذشته ایران درجاهایی که قابل دفاع بوده، افتخار نمودهاند ولی هرگز با ملیگرایی منهای اسلام نهتنها موافق نبوده بلکه ملیگرایی محض را خطرناک دانستهاند. تجربیات گذشته همواره نشان داده که ملیگرایی که با اهداف استعماری همراه باشد، دارای خطراتی بس عظیم است ازجمله اینکه: ۱. در اندیشه ملیگرا تحقیر اقوام و ملل بیگانه و برخوردار از روحیه مقابله جویی و تعصب ضد خارجی یک اصل به شمار میرود. این اصل گاه به حد افراطی میرسد و موجب جنگ میشود. در ایران بیگانهستیزی ملیگرایان، بیشتر به دشمنی با عرب و اسلام انجامیده است ۲. ملیگرایان با وطن محوری و نژادپرستی، به شکل جاهلانهای تنها آنچه را به ملت آنان منسوب است، حق میدانند. بر این اساس به گونه غیرمنطقی بسیاری از حقایق را زیر پا میگذارند و یکسره آنچه را مربوط به دیگران است، کوچک میشمارند. شعلهور ساختن احساسات نژادی و زبانی، برتریطلبی، دشمنسازی و تنفر از بیگانگان، تقدیس افراطی خاک و گذشتهگرایی هنگامیکه از حد طبیعی پای بیرون نهد، وحدت و امنیت ملی را نیز با خطر روبهرو میسازد و چهبسا منجر به برادرکشی و حتی تجزیه داخلی و جنگ خارجی و منطقهای شود. تبدیل ناسیونالیسم به فاشیسم در ایتالیای دوره موسولینی و بهویژه در آلمان در زمان هیتلر مصائب عظیمی برای جهان به دنبال آورد.
در پایان لازم است این نکته مهم گفته شود که ایران را با ملیگرایی بهتنهایی نمیتوان حفظ شود بلکه تنها با آمیخته شدن با اسلام ناب محمدی و شیعه اثنی عشری میتواند به عزت و اعتبار برسد. تاریخ ایران نشان میدهد که نیروهای مذهبی در پرتو آموزههای دین اسلام، بارها و بارها استقلال، آزادی، امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران را در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی حفظ کردهاند، امّا بسیاری از مدعیان ملیگرایی هنگام خطر به کنج عافیت پناه برده و یا چمدانها را بسته و گریختهاند. سرنگونی نظام ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی با فداکاری نیروهای دیندار و با رهبری اسلامی حاصل شد. تمامیت ارضی ایران در دفاع هشتساله مقابل بعثیهای تحت حمایت ابرقدرتها، با فداکاری مسلمانان و مؤمنان مجاهد محفوظ ماند. ملیگرایان نهتنها در جنگ شرکت نکردند، بلکه با القاء شبهات ازجمله درباره تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر و سعی در دلسرد کردن مردم، به نفع دشمن نیز گام برداشتند؛ بنابراین ملیگرایان در ادعای تعصّب ملی داشتن نتوانستهاند، صداقت خود را ثابت کنند.
خلاصه کلام اینکه وطندوستی جزء ذات اسلام است، امّا وطنپرستی یا ملیگرایی خلاف اسلام است. ازنظر اسلام هیچ قومی بر قوم دیگر برتری ندارد مگر به تقوا. خداوند در آیه ۱۳ سوره حجرات، میفرماید: «ای مردم، بیتردید ما همه (افراد نوع) شمارا از یک مرد و زن (آدم و حوّا) آفریدیم و یا هر فرد شمارا از یک پدر و مادر خلق کردیم و شمارا قبیلههای بزرگ و کوچک قراردادیم تا همدیگر را بشناسید (پس در میان شما برتری نژادی نیست بلکه) مسلماً گرامیترین شما در نزد خدا پرهیزکارترین شماست».
منابع:
وَلَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِن لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ
ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﺪﻧﺪ [ ﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﺑﻮﺩﻥ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﭘﺮﺳﺘﻲ ﺁﮔﺎﻩ ﮔﺸﺘﻨﺪ ] ﻭ ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻗﻄﻌﺎً ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ، ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺍﮔﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺣﻢ ﻧﻜﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﻴﺎﻣﺮﺯﺩ ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺍﺯ ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭﺍﻥ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻮﺩ .(١٤٩)
تشکر از مطالب تون من به توسط این پی بردم راه گوساله پرستی را طی میکردم حالا خدا را شکر میکنم ار این را برگشتم خیلی از مسلمانان این حقیقت را نمی دانند حتی لقب. ذوالقرنین را به ایشان منصوب میدانند دورود خدا بر شما