بررسی نقش و کارکرد اجتماعی مسجد در گفتگو با رضا امینی هرندی و صابر اکبری/ بخش اول؛
گلوگاه اصلی کارکردهای مسجد در زمانه ما، امام‌جماعت است. امامی که واقعاً زندگی‌اش را وقف مسجد کند یا حداقل محور فعالیت‌هایش را مسجد بگذارد. ما این سبک آدم‌ها و روحانیون را متأسفانه در ده‌های اخیر و بعد از انقلاب عملاً از دست دادیم.

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ مسجد به‌عنوان یکی از نهادهای مؤثر در جوامع اسلامی در گذر تاریخ، محور تحولات اجتماعی بوده است، اما به نظر می‌رسد در سال‌های اخیر این محوریت به محیط‌های دیگری واگذار شده است. برخی معتقدند که «تخصصی‌شدن» از مهم‌ترین عللی بوده که از مسجد محورزدایی کرده است، اما آیا این همه ماجرا است؟ علی‌رغم افزایش تعداد بنای مساجد نوعی کاهش تعداد مسجد فعال را تجربه می‌کنیم به‌طوری‌که برخی از گزارش‌ها تأکید دارد که نیمی از مساجد کشور امام‌جماعت ندارد! ولیکن «چه باید کرد؟» آیا می‌توان گفت که مساجد دارای هویت سنتی هستند و جامعه مدرن شده ایران دیگر نسبتی بین خود و محیط مسجد احساس نمی‌کند؟ این سلسله سؤال‌های کلیدی بهانه‌ای شد تا در میزگردی با حضور دکتر رضا امینی هرندی - دکترای فرهنگ و ارتباطات - و دکتر صابر اکبری خضری - پژوهشگر سیاست‌گذاری فرهنگی و علوم اجتماعی - به بررسی کارکردهای مسجد در جامعه ایرانی بپردازیم که مشروح بخش اول این گپ و گفت در ادامه از منظرتان می‌گذرد:

 

وقتی نقش دیگر نهادهای اجتماعی مثل مسجد تحقیر می‌شود!

ما از گذشته تاکنون مسجد را به‌عنوان مکانی برای اجتماع مردم می‌دانستیم که اتفاقات مختلفی در این مکان شکل می‌گرفته است. اگر بخواهیم به این مسئله در ایران دقیق‌تر توجه کنیم، مسجد در شکل‌گیری انقلاب تأثیرگذار بوده و بعد از انقلاب هم ما شاهد شکل‌گیری نهادهایی چون بسیج و جهاد سازندگی هستیم که در کنار مسجد قوت می‌گیرند و به طور مردمی فعالیت می‌کنند. مسجد در ایام دفاع مقدس هم کارکرد بسیار فعالی دارد؛ اما به‌مرور که پیش می‌رویم، کارکردهای مسجد، رفته‌رفته کم‌رنگ‌تر و کم‌رونق‌تر می‌شود. به غیر از کارکرد عبادی مسجد، در این میزگرد بنا داریم درباره کارکردهای اجتماعی مسجد و مصادیق آن هم صحبت کنیم و این را بررسی کنیم که چه عواملی باعث شد این کارکردهای اجتماعی کم‌رنگ شود؟ سؤال نخست این است که آیا شما اساساً قائل به این هستید که این کارکردها کم‌رنگ شده است؟

اکبری: برای فهم کلی‌‎تر بحث، ابتدا من یک دوراهی را مطرح می‌کنم. برخی معتقد هستند این کارکردهای اجتماعی که شما مصادیقش را بیان کردید، در ماهیت تاریخی مسجد حضور ندارد و در لحظات خاصی در تاریخ، به مسجد منضم شده است؛ به‌عبارت‌دیگر، مسئله در این نگاه متفاوت است. مسئله این است که مسجد ابتدائاً مکانی برای عبادت، معنویت و اتصال به خداست و حالا باید ببینیم بنا به چه ضرورت‌‎هایی، این کارکردهای جانبی به مسجد افزوده شده و ماهیّت قدسی آن کم‌رنگ شده است. در این نگاه، سؤال اصلی پژوهشگر مسجد باید این باشد که چرا مسجد از مهم‎ترین رکن ماهیت خود، یعنی کارکرد عبادی و معنوی تهی شده است؛ نه اینکه چرا فرضاً فعالیت‌های هنری یا فرهنگی کودکان و نوجوانان کم‎رنگ شده است؛ چرا که این فعالیت‌ها، اساساً در نسبت با نهادهای اجتماعی دیگر فهم می‌شوند.

من با این رویکرد همراه نیستم و سعی می‌کنم سویه‌های بدیلی برای فهم مسجد به‌عنوان قلب حیات اجتماعی در جامعه مسلمین مطرح کنم. مسئله این است که همان کارکرد معنوی مسجد هم در پیوستار اجتماعی و در تعامل با سایر نهادهاست که معنا پیدا می‌کند؛ وگرنه در خانه هم می‌شود نماز جماعت را برپا کرد و البته ثواب فراوانی هم دارد؛ اما این اجتماع مؤمنین است که به مسجد معنا می‌بخشد و این اجتماع به معنی کانون و قلب تپنده شبکه پیچیده و متراکم تعاملات اجتماعی در جامعه اسلامی است. البته باید توجه داشت که ما انواع مساجد را داریم مثل مسجد بازار، مسجد بین‌‎راهی، مسجد دانشگاهی و...؛ در اینجا محل بحث ما صرفاً مسجد شهری و به عبارت دقیق‌‎تر مسجد کلان‌شهری است.

در ادامه بحث توضیح خواهم داد که چرا این معنا از مسجد دچار چالش شده است. من بحث را فراتر از تصمیم‌‎گیری‌های سیاسی می‌دانم. مثلاً بعضی‌ها سعی می‌کنند این افول کارکردهای اجتماعی مسجد را به تصمیم‌‎گیری‌های سیاستی خاص در دهه ۷۰ و ۸۰ نسبت دهند. به نظر من، مسئله بسیار عمیق‎تر و پیچیده‌‎تر از این حرف‌هاست. ما در حال حاضر از تغییر نظم جهانی صحبت می‌کنیم؛ نظمی که در آن، جهان از نظام تک‌قطبی - که آمریکا ادعا می‌کرد من محور دنیا هستم - در حال عبور به سمت نظام چندقطبی است. در این الگوی جدید هر کشوری مثل چین، هند، برزیل و ترکیه، روایت خود را از حال، گذشته و آینده جهان بیان می‌کند و طرح خود را برای پیشرفت ارائه می‌‎دهد و اصطلاحاً زمین بازی خود را ایجاد می‌‎کند؛ امّا در بیش از نیم‌قرن گذشته، شاهد رواج گسترده موج‌ها و الگوهای توسعه به معنای کلاسیک آن هستیم که با مفاهیمی نظیر جهانی‌‎سازی ارتباط پیدا می‌کند. البته رویکردهای جدید توسعه مثل پساتوسعه و توسعه پایدار، با هم تفاوت‌های جدی دارند.

نکته بسیار مهم اینجاست که الگوی توسعه‌ای که با نظم جهانی تک‌قطبی هماهنگ بود، همان الگوی توسعه مرکز - پیرامونی است. مرکز، محور است و همه چیز پیرامون و در نسبت با این مرکز است که معنا پیدا می‌کند؛ بنابراین عملاً تکثر و نقش بازیگران دیگر از بین می‌رود. شهر در معنای مدرن، مرکز معناداری است که اطراف خود را تحقیر می‌کند. همه دوست دارند از روستاها به شهرستان، از شهرستان به شهر مرکز استان، از مراکز استان به تهران و در نتیجه از تهران به کشورهایی که گویی به این مرکز نزدیک‎ترند، مهاجرت کنند. جالب است که قلب کلان‌شهر نیز، محل تولید و تبادلات اقتصادی آن است؛ یعنی در شکل کلاسیک آن، کارخانه و در اشکال جدید آن، سازمان‌ها و بازارهای اقتصادی، فناورانه و تولیدی، مرکز شهر را می‌سازند. پس در این نوع صورت‌بندی، نقش دیگر نهادهای اجتماعی مثل مسجد تحقیر می‌شود.

در الگوی سنتی هم ما به‌شدت تکثرگرا هستیم. این تکثرگرایی به معنای نسبیت‌گرایی نیست؛ بلکه شبیه پازلی است که اگرچه تصویر واحدی دارد، اما همه بازیگران و قطعات در آن مهم و حیاتی هستند. در آن الگو، شهر مبتنی بر محلات تعریف شده و حضور شما در شهر بیشتر یک حضور محلی بود تا حضور کلّی و کلان‌شهری؛ به‌عنوان‌مثال، اگر من در تهران یا مشهد دهه ۲۰ شمسی زندگی می‌کردم، بیشترِ تعاملات و نیازهای من در همان محله سکونتم رفع‌ورجوع می‌شد و شبکه ارتباطات و تعاملات اجتماعی من در همین نظم محلی شکل می‌گرفت؛ بنابراین شهر دیگر فقط مرکز شهر که مرکز و حاشیه فرادستی و فرودستی داشته باشد، نیست؛ بلکه مجموعه‌ای از محلات است که هر کدام قصه‌ای داشته و واجد یک زیست‌بوم و چرخه هستند. رکنِ محوری، هویّتی و محل کانونی این تبادلات و بسیاری از نیازهای اجتماعی من در مسجد محلّه پاسخ داده می‌‎شد. می‌شود گفت که مسجد، قلب محلّه است؛ امّا کلان‌شهر، محله و زیست محلّی را از بین می‌برد؛ بنابراین مسجد به‌عنوان قلب محلّه، از معنا تهی و پوک و پوچ می‌شود.

حوزه برای مسجد ارزش قائل نیست! / امامی که زندگی‌اش را وقف مسجد کند، کم داریم! / امام‌جماعت، کنشگر اجتماعی تمام‌وقت! / جمع کنش و زیست اجتماعی با شأن امام‌جماعت مسجد

آدم محلی نداریم!

باتوجه‌به تحلیل شما که تضعیف مسجد را به کلان‌شهر نسبت دادید، آیا مسجد در محله‌ها و شهرهایی که هنوز به کلان‌شهر تبدیل نشده‌اند، زنده است؟ یعنی در شهرهای کوچکی که هنوز محله در آن هویت دارد، مسجد کارکرد قلب محله را ایفا می‌کند؟

اکبری: مشکل اینجاست که ما دوباره شهر و کلان‌شهر را کالبدی و فیزیکال معنا می‌کنیم؛ مثلاً گمان می‌کنیم چون شهری جمعیت نسبتاً کمی دارد یا به لحاظ ظاهری، ساختمان‌های بلندی ندارد و دیوارهایش آن‎چنان امروزی نیست، پس دیگر کلان‌شهر یا شهر مدرن نیست و سنتی است؛ درحالی‌که مسئله کلان‌شهر، یک مقوله معنایی است. این نرم‌افزار موقعیت است که معین می‌کند اینجا در الگوی کلان‌شهر قرار دارد یا خیر، نه نمای آن شهر و چیزهای دیگر و...

در باب محلّه این مسئله بسیار مهم است. محله صرفاً یک فضای کالبدی نیست. محلّه با پیکربندی اجتماعی، حافظه تاریخی، روایی و اجتماعی مشترک و البته تراکم و انباشت حضور و تراکنش‌های متراکم اجتماعی شکل می‌گیرد. یعنی شما برای اینکه بتوانید در یک محله زندگی کنید، باید روزانه چند ساعت از وقت مفید خود - نه ساعت استراحت و خواب در خانه - را در محلّه بگذرانید. همه کارهای منزل اعم از خرید، تفریح، دیدوبازدید و... در آن محله باشد. دلیل اینکه همه ما در فضای بسته زندگی می‌کنیم و زیاد همدیگر را نمی‌بینیم، عدم تراکم حضور ما است.

محله نیاز به آدم محلی دارد. ما در حال حاضر آدم محلّی نداریم، بلکه با شهروندان جهانی روبه‌‎رو هستیم. برای انسان جامعه سنتی، ارزش این است که خودش تولید کند؛ اگر هم قرار است مبادلات اقتصادی برای خرید و مصرف انجام دهد، باز روابط انسانی برای او اولویت و ارجحیت دارد؛ بنابراین ترجیح می‌دهد به طور ثابت و پیوسته از مغازه محله خرید کند که با فروشنده و صاحب آن نیز روابط دوستانه برقرار کرده است. اما برای انسان جامعه مصرفی، تنوع اصالت دارد و به‌عنوان‌مثال، اگر امروز به رستوران خاصی برود، فردا دوست دارد رستوران دیگری را امتحان کند. ضمن این که اولویت او، تخفیف، سود و در کل عقلانیت ابزاری و بهره‌‎وری بالاست، نه صمیمیت و دوستی و... بنابراین برخلاف گذشته، ما دیگر آدم محلی نداریم. انسانی که ما با آن مواجهیم، انسان کلان‎شهری است و این انسان، حتی در شهرهای کوچک هم جهانِ کلان‎شهری می‌‎سازد و در آن زیست می‌کند.

ماهیّت سنّتی مسجد از بین رفته است

حالا که استعاره محلّه به‌مثابه بدن از بین رفته است، تپیدن قلب آن یعنی مسجد اجتماعی و محلّی نیز دیگر بی‌فایده و بی‌‎معنا است. ماهیّت سنّتی مسجد هم از بین رفته است و تلاش برای احیای آن، نوعی تلاش فانتزی و البته بی‌نتیجه است و بیشتر یک نوع ارتجاع است که کارکرد نوستالژیک - نه واقعی - دارد. باید فکر کنیم که آیا می‌توان معنای جدیدی برای مسجد خلق کنیم یا خیر؟ چون دیگر نمی‌توان با نگرش رمانتیک به محله‌گرایی بازگردیم.

 

ممکن است این مسئله نسبی باشد.

اکبری: بله، اما من از جریان اصلی صحبت می‌کنم. هنوز آدم‌های محله‌گرا وجود دارند، اما اینها خلاف جریان و ساختار رایج هستند. اگر بخواهید در کلان‌شهر خلاف عادت دیگران فعالیت کنید، نیاز به صرف نیرو و هزینه بسیاری دارید. در ایران، مسیر حرکت به سمت غیرمحلی شدن و جهانی‌‎شدن است. البته در جهان، پویش‌ها و جنبش‌های محلی در حال احیای مجدد هستند و جهان پست‎‌مدرن نیز بر همین محور حرکت می‎‌کند. نوعی بازگشت به امر local را شاهد هستیم که در عبارت‌‎هایی مثل glocalization (جهان‎‌محلی‎‌شدن) یا ارتباطات میان‎‌فرهنگی خود را نشان می‌‎دهند.

 

باید جهان جدیدی ساخت

یعنی باید صبر کنیم تا به آن نقطه پست‌مدرن برسیم؟

اکبری: خیر، این جبر تاریخی نیست. من تلاش کردم تا فرایندی را که در حال رخ‌دادن است، پیش‌بینی کنم. بله من قائل هستم که نمی‌‎توان و نباید برگشت. نباید سعی کرد گذشته را زنده کرد؛ امّا این به معنای آن نیست که نمی‌‎توان و نباید جهان جدیدی ساخت! باید خلق کرد، باید زمین بازی جدید طرّاحی کرد، باید نیروهای جدیدی ساخت تا به میدانِ اکنون جهت دهند و برآیند آن را متناسب با ارزش‌ها و آرمان‌ها به سمت مقصود بکشند. برخی نیز در مورد احیای محلّه، ایده‌های بدیع و خلاقانه‌ای ارائه می‌کنند که البته قابل‌تأمل و نقد است؛ مثلاً دکتر ابراهیم فیاض مطرح می‌کند که محلّه‌های عمودی بسازیم؛ یعنی ساختارهای محلّی که افقی و در پهنه شهری گسترش می‌یابند را بر روی برج‎های بسیار بلند پیاده کنیم. می‌توان اطراف این آسمان‌‎خراش‌ها فضای سبز، فضای بازی کودکان، فضای خرید، سرگرمی و حتی کار ایجاد کرد و بعد هم روابط خانوادگی و دوستانه با محور مادران و فرزندان را در این برج‌ها احیا و با رویدادسازی‌ها ایجاد کرد.

 

امام‌جماعت از نظر حوزه رسمیت ندارد

باتوجه‌به این نکات، خود شما چه الگوی مطلوبی از شهر و مسجد و نسبت متقابل آنها با یکدیگر باتوجه‌به اقتضائات زمانه که قابلیت تحقق نیز دارد پیشنهاد می‌کنید؟

اکبری: احیای مسجد با احیای امام‌جماعت اتفاق می‌افتد. در نگاه من، نقطه عزیمت و یکی از مهم‎ترین مؤلّفه‌های مسجد، امام‌جماعت است. این ایده را به نحوی فارابی در مدینه فاضله بحث می‌کند. هر شهر یک حکیم اصلی دارد که در مسجد جامع حضور دارد. خود این حکیم و مرشد شهر، به مجموعه‌ای از مساجد متصل است که آن‎ها نیز هر کدام مرشد خود را دارند. این حکمای مساجد، در امور اجتماعی و حتی سیاسی نیز به‌نوعی زعامت دارند؛ البته این الگو نیز برای امروز ما قابل‌پیاده‌سازی نیست، ولی قابل الهام است. باید کنشگری اجتماعی امام‌جماعت پیرامون مسجد را افزایش داد.

گلوگاه اصلی کارکردهای مسجد در زمانه ما، امام‌جماعت است. امامی که واقعاً زندگی‌اش را وقف مسجد کند یا حداقل محور فعالیت‌هایش را مسجد بگذارد؛ ما این سبک آدم‌ها و روحانیون را متأسفانه در دهه‌های اخیر و بعد از انقلاب عملاً از دست دادیم. با برخی سیاست‌ها حالتی را ایجاد کردیم که روحانی مسجد، فقط برای اقامه نماز حضور داشته باشد؛ درحالی‌که امام‌جماعت، یک کنشگر اجتماعی تمام‌وقت و یک مصلح اجتماعی است که بر محور مسجد و پیرامون آن کنش می‌کند.

در این ماجرا حوزه‌های علمیّه نیز مقصرند و شاید بیش‎ترین نقش را هم دارند؛ چرا که حوزه برای مسجد ارزش قائل نیست. حوزه علمیّه دو گونه فعالیت را به رسمیت می‌شناسد: «اجتهاد یا تبلیغ». یعنی ایده‌آلش این است که شما یا شخصیّت علمی آن هم بدون تعلق به بومی خاص بشوید، یا شخصیت تبلیغی و سخنران! درصورتی‌که امام‌جماعت مسجد، شأن مهم‎تری دارد که آن کنش و زیست اجتماعی است؛ یعنی در قلب ارتباطات مردم است، حتی شاید نوعی مددکار اجتماعی است و روابط اجتماعی را مبتنی بر ارز‌ش‌های دینی تسهیل می‌کند.

وقتی جهت‌گیری کلان حوزه این باشد، طلبه‌ها هم می‌گویند وقتی می‌توانم آیت‌الله بشوم، چرا باید زندگی‌ام را صرف یک مسجد کنم؟ در مکتب‌های اخلاقی اصیل ما - خصوصاً مکتب اخلاقی تهران که مردمی‌ترین و اجتماعی‌ترین نوع عرفان و اخلاق است - برخلاف مکتب عرفانی نجف که اصولاً نخبه‌گرا و حتّی ضد جامعه است، افرادی همچون شیخ محمدحسین و شیخ مرتضی زاهد، میرزا عبدالکریم حق‌شناس، آیت‌الله مجتهدی تهرانی، آیت‌الله ضیاءآبادی، آقا مجتبی تهرانی و... چه نقشی در معنادارکردن مسجد داشتند؟ مثلاً مسجد امین‌الدوله با آیت‌الله شاه‌آبادی، مرحوم زاهد و آیت‌الله حق‌شناس شناخته می‌شود. ما افرادی مانند این بزرگان را از دست دادیم و همانند آن‌ها نیز بازتولید نشده است.

 

سؤال ابتدایی بحث این بود که احساس می‌شود کارکرد مسجد از بین رفته و مسجد نمی‌تواند آن‌چنان که باید همچون گذشته در جامعه اعمال‌نظر کند. البته ممکن است شما بفرمائید که چنین نیست و مسجد آن قدرت قبلی را دارد. جناب امینی، به نظر شما آیا مسجد جایگاه خود را در محله‌ها و شهرها از دست داده و یا جایگاه خود را حفظ کرده و تقویت شده است؟

امینی هرندی: مسجد از همان صدر اسلام نه‌تنها محل عبادت و نیایش بوده، بلکه کارکردهای اجتماعی متنوعی داشته و محل تصمیم‌گیری‌های مهم اجتماعی و سیاسی نیز بوده است. البته نقش‌آفرینی این نهاد در طول تاریخ و در برهه‌ها و جغرافیای مختلف، متفاوت بوده است. این تصویر از مسجد در دوره انقلاب اسلامی که به تعبیری دوره احیای اسلام در عصر مدرن است و در ادامه در هشت سال دفاع مقدس تقویت شد. ولی از حدود اواخر دهه ۷۰، ما شاهد افول جایگاه و کارکردهای مسجد در جامعه ایران هستیم که این مسئله دلایل مختلفی دارد. برای مثال، اتخاذ برخی سیاست‌ها و همین‌طور نحوه و مدل کنشگری و ذهنیت فعالان فرهنگی - اجتماعی جبهه انقلاب در این زمینه بسیار مؤثر بوده است.

 

عوامل تضعیف نهاد مسجد

تمرکز اصلی بنده هم در مباحث، مسجد شهری است. عوامل و دلایل این مسئله را می‌توان در دو بخش دسته‌بندی کرد. یک بخشی که آقای اکبری هم به‌درستی به آن اشاره کردند، مرتبط با عوامل زمینه‌ای است که قسمتی از آن به دوران مدرن و تضعیف نهاد محله در نظام شهری برمی‌گردد که این عامل بسیار مهمی است. یا عامل دیگر این است که در گذشته، کارکرد آموزش و قضاوت برعهده مسجد بوده که الان این کارکردها در دوران جدید و با ظهور نهادهای تخصصی، از مسجد گرفته شده است و به نهادهایی جدید واگذار شده است. یک بخش دیگر نیز - به‌ویژه در جامعه ایرانی - مربوط به حکمرانی و سیاست‌گذاری حوزه مسجد است. برای مثال، همچنان در مورد نحوه و حدود مداخله‌گری در این حوزه از سوی سیاست‌گذاران، با ابهام مواجه هستیم. نهادهای مختلفی در کشور داریم که مرتبط با حوزه سیاست‌گذاری مسجد هستند، ولی انسجام و وحدت رویه‌ای در این زمینه مشاهده نمی‌شود. قرار بود سند ملی مسجد نیز در شورای‌عالی انقلاب‌فرهنگی تصویب شود، ولی روند آن به نظر بسیار کند پیش می‌رود و الان مشخص نیست در چه وضعیتی است. تأسیس نهادهای موازی، عدم انسجام و ناهماهنگی نهادهای مرتبط و عدم آمایش و توسعه فیزیکی مناسب مساجد نیز از جمله مواردی است که در این بخش موجب تضعیف نهاد مسجد شده است. علاوه بر این، عدم پشتیبانی و نقش‌آفرینی صحیح نهاد حوزه در این زمینه، عامل بسیار مهم دیگری است که باید موردتوجه قرار گیرد. در حال حاضر مهم‌ترین مسئولیتی که برای یک طلبه در نظر گرفته می‌شود، امام‌جماعت بودن است؛ اما الان چه سنخیت و تناسبی بین آموزش و تربیتی که در حوزه وجود دارد و سیر فرایندی که یک طلبه در حوزه طی می‌کند با مسئولیتی که از او مطالبه می‌کنیم وجود دارد؟

 

مجتهدپروری یا تربیت امام‌جماعت؟!

این مسئولیت چیزی جدای از امر تبلیغ است؟

امینی هرندی: خیر. اما الان به نظر می‌رسد نظام آموزشی و تربیتی موجود در حوزه، نظام آموزشی مجتهدپروری است. یعنی مسئولیت امام جماعتی به نحو مطلوبش آن‌چنان که شایسته است موردتوجه حوزه نیست و لازم است در سیاست‌گذاری کلان در حوزه مسجد به این مسئله توجه جدی شود.

همچنین در زمینه گفتمان‌سازی مسجد اجتماعی و روایت و تصویرسازی از آن هم ضعف جدی داریم. باید توجه داشت که روایت، فقط محدود به تصویر رسانه‌ای نیست و ابعاد مختلفی را در بر می‌گیرد. معمولاً مسجد به‌عنوان محلی برای عبادت و نیایش صرف و نه نهادی با کارکردهای اجتماعی گسترده برای مخاطب بازنمایی شده است. مورد دیگری که می‌توان پیرامون عوامل کاهش افول جایگاه و کارکردهای مسجد از آن یاد کرد، غفلت کنشگران و فعالان جبهه فرهنگی است. بر اساس مطالعه و پژوهشی که در رابطه با رصد و مسئله‌شناسی عملکرد جبهه فرهنگی انقلاب صورت پذیرفت، مشخص شد که جبهه انقلاب به‌خصوص از اواخر دهه ۸۰، با اتفاقاتی که رخ داده بود، ضعف در کنشگری رسانه‌ای را به‌عنوان مسئله‌ای جدی در نظر گرفت. البته که رسانه، نقش و جایگاه بسیار ویژه‌ای هم داشت و دارد، ولی این موضوع، منجر به غفلت جبهه فرهنگی انقلاب از ظرفیت‌های ارتباطی سنّتی و اصیل و مبتنی بر حضور همچون نهاد مسجد شد. مبتنی بر همین فضا، در حال حاضر مجموعه‌های مختلفی با رویکرد محله محوری و مسجد محوری در کشور مشغول فعالیت شده‌اند.

حوزه برای مسجد ارزش قائل نیست! / امامی که زندگی‌اش را وقف مسجد کند، کم داریم! / امام‌جماعت، کنشگر اجتماعی تمام‌وقت! / جمع کنش و زیست اجتماعی با شأن امام‌جماعت مسجد

احیای مسجد به دور از افراط‌وتفریط

باتوجه‌به مسئله‌شناسی فوق، ما درعین‌حال که باید به دنبال ارتقاء نقش و جایگاه مسجد در ساخت اجتماعی باشیم، نباید نگاه فانتزی و افراطی به مسجد و همین‌طور محله داشته باشیم که آقای اکبری هم اشاره‌ای به این موضوع داشتند. مقام معظم رهبری در مورد نگاه افراطی در حوزه مسجد بیان می‌کنند که «من نمی‌گویم که مثل برخی از تندروها باشیم که در مسجد بنشینیم و وزارت کنیم. نه، در مسجد نمی‌شود». در رابطه با محله هم باید توجه داشت که به نظر می‌رسد باتوجه‌به اقتضائات و شرایط کنونی، امکان تحقق محله به همان معنای سنتی وجود ندارد و لازم است این ملاحظات در اتخاذ رویکرد محله محوری موردتوجه قرار گیرد.

در رابطه با مسئله جهانی‌شدن و امر محلی هم که اشاره‌ای شد، می‌توان در نسبت مساجد محلی و امت اسلامی این تطبیق را در نظر گرفت که نگاهی به ساختار و ماهیت مسجد در نظام اسلامی، نشان می‌دهد که مسجد نیز می‌تواند در سطح امت نقش‌آفرین و تأثیرگذار باشد. مسجد می‌تواند حلقه وصل و اتصال‌دهنده افراد به جماعت مؤمنین (به‌عنوان یک کل) در نظر گرفته شود؛ جماعتی که دارای وحدت ایمانی و اعتقادی بوده و در کل از جهت معرفتی و نمادی یکسان هستند. مناسک و مراسم‌های آن‌ها در اصل وجود و ماهیت، یکسان و مشترک است و به‌نوعی همه در یک کلیت واحد قرار می‌گیرند و حول یک محورند و از آن طرف، در عمل از ویژگی‌ها، خصائص و ظرفیت‌های محلی خود استفاده می‌کنند. آدم‌هایی که به‌صورت مستمر، روزانه و هفتگی با هم برخورد می‌کنند و تعامل دارند، فضایی خاص‌تر و محدودتر را علاوه بر امت اسلامی، در فضای محله تشکیل می‌دهند که ظرفیت‌ها و ویژگی‌ها و هویت خاص خود را دارد و این خود منجر به این می‌شود که اگر چه سنت‌ها و آداب‌ورسوم در آن کل (امت) یکی هستند، ولی ما شاهد اجراهای متفاوتی باتوجه‌به این ویژگی‌ها، خصائص و شرایط بومی باشیم. در واقع گستردگی مساجد به‌گونه‌ای است که می‌توان آن را بزرگ‌ترین شبکه ارتباطی در جهان اسلام دانست. هر کدام از این مساجد، ضمن داشتن خصائص، ویژگی‌ها و به‌عبارت‌دیگر فرهنگ خاص خود، با داشتن اشتراکاتی مثل قبله، مراسم و مناسک مشترکی مثل نماز جماعت، قرائت قرآن و... در کلیتی به نام امت اسلام قرار می‌گیرند.

 

نگاه‌های فانتزی را کنار بگذاریم

انقلاب سنتی ما در دل یک شرایط مدرن اتفاق افتاد. خب به طور طبیعی این نسبت تا دهه ۷۰ پیش آمد و از دهه ۷۰ به بعد با یک وضعیت بلاتکلیفی در مساجد مواجه شدیم. چه بر اساس نهادسازی و چه بر اساس آن کارکردی که حوزه قائل بود، به‌طورکلی آیا شما معتقدید که می‌توان در دل این شرایط مدرن، جایی برای مسجد پیدا کرد یا خیر؟

امینی هرندی: قطعاً بنده به این قائل هستم که مسجد می‌تواند در نقش و جایگاه قلب و قطب فرهنگی محله، نقش‌آفرینی و کارکردهای خاص خود را داشته باشد؛ اما نباید نگاه فانتزی و افراطی داشته باشیم. بلکه باید معنای جدیدی اتخاذ کرد و اقتضائات خاص محله و شرایط کنونی را در نظر گرفت. در اینجا مؤلفه و عنصر اصلی، امام‌جماعت است که می‌بایست نقش رهبر اجتماعی را ایفا کند. یعنی امام‌جماعت، صرفاً امام جماعتی نیست که در مسجد حاضر می‌شوند. اگر جماعت را با محوریت توسعه محلی در نظر بگیریم؛ جماعت، حول مسجد است و امام باید محور این ارتباطات باشد و اینکه چطور می‌توان با محوریت چنین شخصی، در نظام کنونی نقش‌آفرینی کرد تا این ارتباطات شکل بگیرد و کارکردهای اجتماعی مسجد رشد پیدا کند، در سطح کلان سیاست‌گذاری الزاماتی را به دنبال دارد که در ادامه به آن خواهم پرداخت.

 

حسینیه‌ها علیه مساجد

آقای اکبری شما گفتید که نباید کلان‌شهر را به معنای کالبد و فیزیک در نظر بگیریم و این شبیه نرم‌افزاری است که در حال نشستن بر ذهن‌هاست. قدری در مورد این صحبت کنید که چه شاخص‌ها و ویژگی‌هایی است که می‌تواند در برابر قدرت مسجد که در سنت جایگاه ویژه‌ای داشت، قرار بگیرد؟

اکبری: می‌توان راجع به میزان نقش مسجد در انقلاب نیز نگاه نقادانه داشته باشیم. آیا آن‌چنان که در مورد نقش مسجد در انقلاب صحبت می‌کنیم، واقعاً نقش داشته است یا خیر؟ دکتر علی شریعتی در جایی مفصل بحث می‌کند که چرا شیعیان، حسینیه‌ها را ایجاد کردند؟ خودش چنین پاسخ می‌دهد که مسجد به‌نوعی محل بیان روایت دینی مستقر و همسو با قدرت حاکم بود و سازوکارهای مسجد اجازه تحرک اجتماعی و انقلاب اجتماعی را نمی‌داد و بیشتر، از قدرت و نظم موجود دفاع می‌کرد. در اینجا دکتر شریعتی نوعی ضد روایت را بیان می‌کند و می‌گوید در مسجد نمی‌شد هیجان و شور انقلابی لازم را تولید کرد؛ بنابراین جامعه به سمت ایجاد حسینیه رفت. یعنی مسجد پایگاه دین منظم و باثبات و حسینیه، پایگاه دین انقلابی شد. اتفاقاً هیئت‌ها و سینه‌زنی‌ها بیشتر در حسینیه‌ها رونق گرفت و از مسجدها دور شد. مسجد، محل ادب و نزاکت و حسینیه محلّی برای ساختارشکنی و خروش در چارچوب دین و علیه نظم ظالمانه شد.

 

یعنی به نظر شما میان هیئت‌ها و حسینیه‌ها و مسجد، نوعی رقابت و تقابل وجود دارد؟

اکبری: بله این رقابت وجود دارد. حتی پس از انقلاب هم میان هیئت‌ها و نهادهایی مثل بسیج و کانون فرهنگی مساجد با خود مسجد و هیئت‌امنای مسجد معمولاً نوعی اختلاف هست. برخی مسجدی‌ها اعلام می‌کنند که اگر کار مسجد به جوانان سپرده شود، ممکن است برخی خطوط ادب و احترام مسجد شکسته شود؛ می‌بینید که عمده هیئت‌امنای مساجد نیز معمولاً افراد پا به سن گذاشته هستند.

به این توجه کنید که در حال حاضر همین کارکردهای دینی هم از مسجد جدا شده و حتی هیئت را هم نمی‌توان در مسجد برگزار کرد. حتی برای برپایی مولودی در مسجد هم باید به‌جای کف‌زدن، مدام صلوات بفرستیم؛ لذا کارکردهای دینی هم از مسجد جدا شده است. مسجد دیگر حتی قلب اخلاقی محله و جامعه نیست. در بُعد معنوی هم جلسات اخلاق از مساجد جدا شده‌اند؛ چه برسد به دیگر ابعاد اجتماعی.

برخی علاقه دارند اتفاقات بعد از دهه ۷۰ را خیلی سیاسی تعبیر کنند که دولت اصلاحات این کار را کرد. البته که این‌طور بود؛ اما دولت خاتمی پاسخ به نیاز زمان و تجلی میل جامعه بود. یعنی یک پروژه سیاسی و نفوذی نبود. این‌طور نباید ساده‌اندیشی کرد که مثلاً اصلاح‌طلبان آمدند و با طراحی سیاسی، تصمیم گرفتند تا با ساخت فرهنگ‎سراها و سراهای محلّه، مساجد را تضعیف کنند؛ این اقتضا شرایط و نیاز اجتماعی بود. اگر فرد دیگری هم بر سرکار می‌آمد، همین اقدام را به شکل دیگری انجام می‌داد.

 

امام‌جماعت؛ یک شغل تمام‌وقت

به نظر شما در حال حاضر چه‌طور می‌شود مسجد و نقش امام‌جماعت در آن را چنان‌که خودتان توضیح دادید، احیا کرد؟

اکبری: اینکه حوزه به طلبه‌ها پول پرداخت می‌کند، شاید ایده‌آل نباشد؛ امّا حالا که این ماجرا دارد اتفاق می‌افتد، باید این کمک‎ها را به سمت امام‌جماعت شدن سوق داد. امام‌جماعت مسجد بودن اگر درست صورت بگیرد، یک شغل تمام‌وقت است. تبدیل‌شدن طلبگی به شغل اشتباه بود، امّا امام‌جماعت بودن یک فعالیت تمام‌وقت و یک اشتغال همه‌جانبه است. امام‌جماعت باید تمام طول هفته و در تمام ساعات روز به امور مسجد و روابط همسایگی و محلّی با محوریّت مناسک، روابط و رویدادهای دینی بپردازد. طبیعی است که برای این کار، باید حقوقی برای امام‌جماعت تعیین شود. البته می‌دانم که ایده‌آل این است که با کمک و مشارکت خود اهالی مسجد این اتفاق بیفتد، اما من در این قسمت دارم کاملاً عینی و عمل‌گرایانه صحبت می‌‎کنم.

در این نگاه، امام‌جماعت علاوه بر رفع‌ورجوع امور دینی مردم در مسجد، وظایف اجتماعی دیگری نیز بر عهده دارد؛ مثلاً باید مرتب در مدارس محلّه شرکت کند، با کسبه محل، بازیگران اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی رسمی و غیررسمی پیرامون مسجد ارتباط مستمر داشته باشد و حتی باید برخی از خدمات اجتماعی را که دولت و شهرداری‎ها به مردم می‌‎دهند، با عاملیت امام مسجد در محلّه توزیع کرد و در کل، نقش امام‌جماعت را باید پررنگ کنیم. مشکل اینجاست که در حالت فعلی، امام‌جماعت بودن صَرف نمی‌کند. فقط هم بحث پول نیست، اگر بخواهید واقعاً یک امام‌جماعت تمام‌عیار باشید، باید بسیاری از موارد و کارهای دیگری که معمولاً طلبه‌ها به آن علاقه‌‎مند هستند را کنار بگذارید؛ یعنی باید قید کتاب نوشتن، حتی شهرت و افزایش دامنه تأثیرگذاری، رشد اداری و... را بزنید. وظیفه دولت این است که شرایط رسیدن آدم‌ها به خواسته‌های مشروع‌شان را تسهیل کند.

 

دوباره بازمی‌گردیم به این مسئله حوزه که باید طلاب را به شکلی تربیت می‌کرد که وقتی وارد جامعه شدند، بحث مادی و مالی برایشان اولویت نباشد.

اکبری: نه، مسئله تربیت صحیح نیست. آدم‌ها بیشتر بر اساس منافع خود عمل می‌کنند تا بر اساس ارزش‌های خود. تصور شما، تربیت پایه است؛ اما در این مسئله، بحث جامعه‌شناختی است. هوشمندی حاکمیت اینجاست که کاری کند تا آدم‌ها در همان مسجد به اهداف و رؤیاهای مشروع دنیوی و اخروی خود برسند. آقای امینی هرندی به بحث مجتهدپروری اشاره کردند. روحیه مجتهدپروری را نمی‌توان از حوزه گرفت؛ بلکه باید به‌گونه‌ای عمل کنیم که مجتهدپروری در همین پلتفرم مسجد امکان تحقق داشته باشد. ایده من این است که پلتفرم مسجد را باید همسو با منافع و خواسته‌های اجتماعی، مادی و معنوی طلاب بازتعریف کرد؛ یعنی مسجد را متناسب با انسان مدرن بازتعریف کنیم. البته این حذف و انفعال مسجد نیست؛ این بازآرایی مسجد با هدف تداوم و حتی گسترش دامنه تأثیرات معنوی، فردی و اجتماعی مسجد در اقتضائات جامعه معاصر است.

/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...

ارسال نظر
captcha