تکوین و آینده سیاسی از فروپاشی عثمانی تا پایان داعش؛
غرب و مدرنیته خود را در مفهومی به نام جهانی شدن نشان داده و با نفود خود در کشورهای اسلامی واکنش هایی را در جهان اسلام از نگاه خوشبینانه و بدبینانه(چپ گرایانه) بدنبال داشته است. عوامل تحول آفرینی در کشورهای همسایه و منطقه خاورمیانه را باید در مدرنیته و پدیده اسلام گرایی جستجو کرد. علاوه بر آن، خلق هر یک از نحله ها و جریانات سیاسی در منطقه به بحران های نشات گرفته از حاکمان سرزمین های اسلامی مرتبط می باشد.

به گزارش «سدید»؛ چالش هایی که بین غرب و جهان اسلام وجود دارد چالش های تاریخی است و به دوره گسترش اسلام بازمیگردد چرا که اسلام با گسترش خود توانست، فلسطین، مصر و شمال آفریقا، مناطقی از اسپانیا  و تا نزدیکی پاریس را فتح کند و غرب نتوانسته این گسترش را هضم کند. مواجه مستقیم اسلام با جهان غرب، انحطاط داخلی و بحران اندیشه پس از فروپاشی عثمانی (خلافت) و همچنین برگشت دانشجویان و فارغ التحصیلان از غرب به کشورهایشان؛ از دلایل ورود اندیشه های سکولاریسم به منطقه خاورمیانه باشد. در مقابل جریان سکولاریسم، جریان های رادیکالیسم اسلامی وجود دارد که شاخصه هایی برای این جریان مفروض است. یکی از ویژگی های رادیکالیسم آرمان گرایی است که آرمان آنها تاسیس یک دولت(خلافت) می باشد و در راس آن ها یک خلیفه قرار دارد. سلفی ها، جوامعی نظیر آمریکا و فرقه هایی که جامعه اسلامی را تهدید می کنند، بعنوان عدوالبعید و کشوری نظیر ایران با اندیشه های شیعه گری را عدوالقریب بر می شمارند. آنان تشیع را دشمنی نزدیک تر از یهود دانسته که این رفتار پارادوکسی بر اندیشه های این گروه از منظر معرفی عدوالبعید و عدوالقریب است.  در این مقاله می خواهیم با بررسی چگونگی ورود سکولاریسم در خاورمیانه و ادبیات غرب درباره آن، به بررسی دیدگاه جنبش های اسلامی با گستردگی جهانی شدن پرداخته و با تفسیر رابطه بحران، مدرنیته و جنیش های اسلامی، اندیشه های سلفیانه و رادیکالیسم را تا حدودی مورد مطالعه قرار داده و در نهایت به آینده پژوهی این جریانات و نگاه اندیشمندان عربی و غربی می پردازیم.

چگونگی ورود سکولاریسم در خاورمیانه و ادبیات غرب درباره آن

در ابتدا باید یاآوری کرد چهار رهیافت کلان در قبال واکنش های فکری اسلامی در منطقه وجود دارد: اول رهیافت سکولاریسم اسلامی، دوم رهیافت اصلاح طلبی، سوم رهیافت رادیکالیسم و چهارم رهیافت انتقادی که در بخش اولیه مقاله برآنیم تا به رهیافت سکولاریسم اسلامی و نحوه ورود آن به منطقه خاورمیانه و همچنین نحوه ادبیات غرب در خصوص و رابطه دین و دولت بپردازیم.

رهیافت سکولاریسم اسلامی

ماهیت سکولاریسم اسلامی تجلی مرز افکنی میان دو نهاد دین و دولت است. این رهیافت تلاش می کند به تفکیک عملی و عینی دین و سیاست بپردازد. این جریان غرب را یک مدل تمدنی در نظر می گیرد و چه بسا برخی نحله های آنان در صدد غربی سازی کشورها هم برآیند و مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور خود را به این فضا هدایت کرده و مدل ها را از غرب اخذ می کنند و از اینرو به مدل های تاریخی حکمرانی کشورهای اسلامی نیز حمله ور شوند.این جریان در تونس، مصر و ترکیه متنوع هستند. البته در ابتدای بحث باید درنظر داشته باشیم که جدایی دین و سیاست متفاوت از جدایی دین و دولت است.

اما در برخی کشورها رهیافت سکولاریسم اسلامی ناکام مانده و دربرخی کشورها این رهیافت، دولت تشکیل داده است. دلیل عدم موفقیت حامیان سکولاریسم اسلامی در منطقه را میتوان، فقدان یک چارچوب نظری فکری و بومی دانست چراکه حاملان این تفکر در منطقه درک سطحی از مدرنیته غرب داشته اند.

انواع سکولاریسم؛ سکولاریسم سیاسی و تاریخی، سکولاریسم فلسفی و معرفتی می باشد. سکولاریسم سیاسی و تاریخی سبقه ی سیاسی دارد و به جدایی دین و دولت نظر دارد و توجه زیادی به ویژگی های زمانی و مکانی دارد. سکولاریسم فلسفی و معرفتی معتقد است در صورتی که مبانی سکولاریسم را بپذیرید، دیگر تفاوتی بین شرق و غرب نبوده و به مکان و زمان کاری ندارد. کسی که قائل به تفکیک دین و دولت است، سکولاریزه کردن این دو را در سر دارد و اگر چیزی به فرض در پارلمان تصویب شد و مغایر با اصول دینی بود، دیگر اهمیتی ندارد چرا که پایه ی فکری بر این است تا این جدایی رخ بدهد. در سکولاریسم فسلفی و معرفتی برآنند که اگر مبنای سکولاریسم را پذیرفتید هیچ یک از آموزه های دینی نمی تواند به عنوان قانون تلقی شود.

تفکر سکولاریسم چگونه وارد منطقه شده جریان ساز شده است؟

اولین دلیل آن مواجه مستقیم اسلام با جهان غرب است که در آن غرب ارزش های خود را نظیر سکولاریسم در منطقه وارد کرد. دومین دلیل انحطاط داخلی و بحران اندیشه پس از فروپاشی عثمانی (خلافت) می باشد. سومین دلیل آن برگشت دانشجویان و فارغ التحصیلان از غرب به کشورهایشان بودکه آنان با خود اندیشه های سکولاریسم را آوردند. چهارمین دلیل آن نقش مسیحیان عرب و اقلیت های مذهبی در تکوین سکولاریسم است که مثال آن را می توانیم در تاریخ کشور لبنان (رئیس جمهور مسیحی، نخست وزیر سنی و رئیس پارلمان شیعی) جستجو کنیم.

ویژگی های سکولاریسم اسلامی در منطقه

برداشت طرفداران سکولاریسم اسلامی، دین را ثابت معرفی کرده و نیازهای بشر را متنوع و تغییر پذیر میدانند. آنان معتقدند دین مربوط به مسائل معنوی و آخرت است اما سیاست را مدنی و عقلی و علمی می دانند. سکولارها قائل به این هستند که دین امری پاک و مقدس بوده و غیرقابل نقد است و سیاست را امری حقه و نیرنگ می دانند و معتقدند نباید دین را به آلودگی های سیاست آمیخته کرد. سکولارها دین را مربوط به حوزه خصوصی و سیاست را مربوط به حوزه عمومی می دانند و صحبت از آزادسازی سیاست از فقه می کنند. معتقدند در مواجه با مدرنیته، دستگاه های فقهی قادر به پاسخگویی نیستند. آنان معتقد به انسداد فقه بوده و مشکل را در فقه دانسته و شریعت را پاسخگوی نیازهای انسان نمی دانند اما گروهی دیگر مشکل را در شخص فقیه می دانند و می گویند این عالمان توانایی بروز کردن دانش خود بر اساس فقه را ندارند. سکولارها اساسا قائل به فقدان نظریه امامت و خلافت در منابع اسلامی هستند. سکولارها قائل به نفی مرجعیت نهایی آموزه های دینی در امر سیاست بوده و میگویند حرف آخر را دین در سیاست نزند و مردم بجای دین حرف آخر را در سیاست بزنند. پس بنابراین سکولارها قائل بر مرجعیت عقل بشر در امر سیاست هستند.

ادبیات غرب در خصوص رابطه دین و دولت چیست؟

ادبیات غرب در خصوص رابطه دین و دولت در سه نظریه محدود می شود؛ نظریه کلیسایی دین و دولت: اصالت وحیانی به دین می دادند. مثلا کاتولیک ها بر عکس پروتستان ها رابطه دین و دولت را مطلق می دیدند و معتقد بودند که دولت کلیسا، دین را مرجع خود قرار داده است. نظریه دین مدنی: این نظریه معتقد است اگر دولت مدنی باشد دین هم مدنی می شود. در این نظریه حاکمی را برمی گزینند که هر دینی را انتخاب کرد آن دین، دین قانونی آن سرزمین می گردد. نظریه تجربه مذهبی و دینی: به تعداد نفوس و آدم ها دین وجود دارد و هیچ تجربه ای مشابه تجربه ی دیگری نیست پس هیچ مجموعه ی شریعتی را کامل نمی توان برشمرد. پس بر اساس این نظریه، دولت فاقد هرگونه دین رسمی می باشد و درواقع سکولاریسم واقعی را به ما نشان می دهد. از اینرو و در همان تاریخ برخی رگه های دین ستیزی در کشورهای منطقه نظیر؛ ترکیه بوجود آمد.

بررسی دیدگاه جنبش ها با گستردگی جهانی شدن در کشورهای اسلامی

یک ضلع ساخت و تکوین جنبش ها در کشورهای منطقه به پدیده ی مدرنیته و اسلام گرایی برمی گردد. اما برای مقدمه این بحث لازم است به کلیات مفهوم جهانی شدن بپردازیم.  واژه جهانی شدن از جنبه ی مفهومی بستگی به مبنا دارد که از چه جنبه ای(اقتصادی، سیاسی، رسانه ای و...) مورد بررسی قرار می گیرد. برخی متفکران، جهانی شدن را محصول فشرده جهان و تشدید آگاهی جهان می داند. جهانی شدن فرآیندی است که کلیت یکپارچه و افزایش آگاهی مردم را دنبال کرده و تمامی جهان را شبیه یک دهکده ی قابل مذاکره و گفتگو مشخص می کند که بر اساس آن در یک پروسه، مردم جهان در یک جامعه فراگیر جهانی با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند. جهانی شدن بُعد سیاسی و اجتماعی، علمی و رسانه ای هم دارد که متجلی جهانی شدن بوده ولی با این همه کسینجر مدعی است؛ جهانی شدن معنای دیگری مترادف سلطه نهادینه ایالات متحده آمریکا به همراه دارد.

جهانی شدن باعث نظم جهانی، رشد پول و سرمایه، رشد تجارت جهانی و تبادل شاخصه ها و فرم های فرهنگی، تحول در نگرش ها و ایدئولوژی ها می گردد. بنابراین جهانی شدن، جهان اسلام(کشورهای منطقه و کشورهای اسلامی) را با تکنولوژی خاص خود مواجه می کند و از این رو واکنش هایی را هم در بردارد. جهانی شدن در حوزه فرهنگ در کشورهای اسلامی که در این یادداشت بسیار اهمیت دارد، شرایط جدیدی را بوجود می آورد که میتوان از جهانی شدن فرهنگی نام برد. در این یادداشت میخواهیم دیدگاه های خوش بینانه و منفی کشورهای اسلامی در قبال جهانی شدن را بررسی و در این خصوص نمونه ای را بررسی کنیم.

دیدگاه های کشورهای اسلامی در قبال جهانی شدن

دو دیدگاه کلان درباره جهانی شدن در کشورهای اسلامی شکل گرفته است؛ دیدگاه های خوش بینانه و بدبینانه ای وارد جغرافیای جهان اسلام در خصوص غرب شده است. دیدگاه اول جهانی شدن را پروسه می داند. برهان غلیون که یک سکولار مسلمان است و نگاه های غرب گرایانه دارد؛ جهانی شدن را یک فرآیند و امری ناگزیر می داند و می گوید که چه بخواهیم و چه نخواهیم جهانی شدن وارد کشورهای اسلامی خواهد داشت و اگر کشوری نخواهد در این نظم قرار گیرد باید سیاست انزواگری را دنبال کند. غلیون، بیداری اسلامی را نه یک واکنش علیه جهانی شدن بلکه یک نیروی نواندیش برای نوسازی دین و فرهنگ می داند.

سمیر امین متفکر مصری است که دیدگاه بدبینانه ای نسبت به غرب داشته و تفسیری چپ گرایانه از غرب و جهانی شدن دارد. ایشان جهانی شدن را یک پروژه و یک برنامه از پیش طراحی شده دانسته و غرب را متهم به اجرای فرهنگ خود در کشورهای اسلامی می کند. سمیر امین عمق بخشیدن به سلطه اقتصاد و بازار جهانی و نیز نابود کردن نیروها و کانون های مقاومت سیاسی را نتیجه جهانی شدن معرفی می کند و با این دیدگاه خواستار برچیده شدن آن در کشورهای اسلامی است.

اهداف مفهوم جهانی شدن از نگاه چپ گرایانه

چپ گرایان اهداف مفهوم جهانی شدن در کشورها را؛ بی اثر کردن و به تبیعت واداشتن شرکای قدرت نظیر اروپا و شرق آسیا، برقراری کنترل نظامی توسط ناتو در سطح جهان و بخصوص منطقه، اعمال نفود در منطقه خاورمیانه و آسیای مرکزی و مناطق نفت خیز و همچنین بنوعی فرسودگی قدرت نوظهور یعنی چین و حصول اطمینان از کنترل کشورهای درحال توسعه سریع و تشکیل بلوک های منطقه ای می دانند. چپ گرایان قرن 21 را قرن آمریکا ندانسته و کشوری همچون چین را کشور قرن می دانند.

سید قطب و راهکارهای مواجه با بحران جهانی شدن

سید قطب بعنوان یک متفکر جریان ساز در اخوان المسلمین بحران جهانی شدن را به بحران جاهلیت در دوران معاصر نام گذاری می کند. ایشان در کتاب ((معالم فی الطریق)) بحران نگران کننده ی امروزی را  جاهلیت مدرن می داند و از نظر ایشان هر جامعه ای که اسلامی نباشد جامعه ای جاهلی است. ایشان از آنجایی که رگه هایی سلفی و رادیکال دارد، جوامع کمونیستی، برخی جوامع مسیحی یا جوامعی نظیر هندوستان را جاهلی معرفی می کند. وی در واقع هر جامعه ای که اصول عبودیت را نفی کند جاهلی می خواند. سید قطب ریشه های بحران را در استعمار و سکولاریسم که هر دو محصول مدرنیسم است معرفی می کند. این متفکر اخوانی، نظم مطلوب را در برپایی حکومت اسلامی و دولت اسلامی بیان می کند و راه حل و راهکار برون رفت از این بحران را جهاد می داند.

رابطه بحران، مدرنیته و جنبش های اسلامی

تحولات اخیر در دوران معاصر نظیر؛ فروپاشی جماهیر شوروی، انقلاب 57 ایران، حادثه 11 سپتامبر، هژمونی ایالات متحده آمریکا و... همگی حاکی از آن است که یکبار دیگر باید مقوله اسلام گرایی و غرب گرایی مورد توجه و مطالعه قرار گیرد. در مقدمه این یادداشت باید تحولات سیاسی را با در نظر گرفتن سه ملاک مورد بررسی قرار داد: اول شیوه انجام یا وقوع تحولات(مسالمت آمیز یا خشونت بار)، دوم منشا تحولات (از بالا یعنی اصلاح و یا از پایین یعنی انقلاب) و سوم عمق و دامنه تحولات (تغییر در قانون اساسی و یا ایدئولوژی). بنابراین تحولات سیاسی خود را در قالب های انقلاب، کودتا، اصلاح، انتخابات نشان می دهد. آنچه که امروز مهم است تحولات قدرت و شناخت نسبت به پارامترهای این تحولات می باشد. برای این بررسی تحولات ابتدا به بسترهای قدرت و بازیگران آن می پردازیم و سپس مدرنیته و اسلام گرایی و رابطه انواع بحران با پیدایش جریانات اسلامی را بررسی خواهیم کرد. 

بسترهای قدرت و بازیگران آن

در خصوص بسترهای قدرت در قرن اخیر باید بگوییم قدرت لایه لایه و بصورت چند بُعدی است. مثلا قدرت در حوزه نظامی تک قطبی اما در لایه های میانی قدرت چند قطبی شده است. در لایه میانی این قدرت که موضوع اقتصاد قرار دارد، چندین کشور در ده سال اخیر قدرت نمایی کرده اند. اما در سطح زیرین این هرم قدرت که حوزه روابط فراملی قرار دارد که مرزهایی خارج از کنترل دولت ها را فرا می گیرد و تحول درون مفهوم قدرت را به ما نشان می دهد. امروزه بازیگران غیردولتی از آن جهت اهمیت پیدا کرده اند که تمامی قدرت در دست دولت ها نیست و این بازیگران هم قدرت را در دست دارند. مثلا بانک هایی که پول را بصورت الکترونیکی انتقال می دهند، بانک های خصوصی، بانک های بین المللی، شرکت های چندملیتی، تروریست هایی که سلاح را تبادل می کنند، هکرهایی که امنیت سایبری را تهدید می کنند این ها نمونه ای از بازیگران غیردولتی هستند که بخشی از قدرت را در دست دارند. یا مثلا بحران ها همه گیر که قدرت و سیاست را تحت تاثیر قرار دارند نظیر،؛ بحران های زیست محیطی و بیماری های فراگیر.

بنابراین می شود نتیجه گرفت که قدرت در حال حاضر پراکندگی داشته و قدرت در درون دولت متمرکز نیست و بازگیران غیردولتی را هم شامل می شود. انتقال قدرت در بین دولت ها و بخصوص قاره آسیا شامل مقوله تحول خواهد بود که برخی معتقدند شاید تا سال 2050 این قاره بتواند با توجه به پیشرفت های کشورهایی نظیر؛ چین و هند و ... به جایگاه تاریخی خود در قرن 17 بازگردد. اما چگونگی این تحولی که ذکر شد به آسانی و بدون هزینه نخواهد بود و همین حالا شرق درگیر بحران هایی نظیر؛ تایوان، شبه جزیره کره، بحران های اطراف مرزهای روسیه، درگیری های قرقیزها با تاجیک ها می باشند. فرآیند ملت سازی، جنگ ها و مناقشاتی که در منطقه خاورمیانه و قفقاز وجود دارد یا مثلا بیداری اسلامی در کشورهای منطقه ما را براین می دارد تا نوع نگاه جنبش ها و جریانات اسلامی منطقه را مورد بحث و بررسی قرار دهیم.

مدرنیته و اسلام گرایی چگونه تحول آفرین است؟

از اینرو این چالش ها در 3 دوره قابل مشاهده است. دوره ظهور اسلام تا قرن 19: عمده چالش این دوره دینی و اعتقادی و فی مابین جهان مسیحیت و جهان اسلام است. جنگ های صلیبی از قرن 11 تا 13 میلادی بین امراتوری عربی و اسلامی در این دوره می باشد. از قرن 16 عثمانیان رهبری این نزاع را به دست گرفتند و از قرن 17 بدلیل پیشرفتهای علمی، غرب از مسلمانان پیشی گرفتند.

دوره قرن 19 تا اوایل دهه 60 قرن 20 : نزاع میان غرب سکولار و جهان عربی و اسلامی در این دوره ادامه دارد. از همین قرن، جنبش ها و گروه های مختلف اسلامی در مواجه با مدرنیته در حال شکل گیری هستند.

دوره معاصر: در این دوره ناسیونالیسم از دهه 50 در کشورهای عربی و اسلامی در حال تجلی است و ایدوئولوژی های ناسیونالیسم نظیر؛ ناسیونالیسم های عربی، ترکی و فارسی و ... در حال شکل گیری است. در دوره ای دیگر دوره ی ایدئولوژی های اسلام گرایی است که درگیری های بین این ایدئولوژی ها در حال شکل گیری بوده و آغاز جنبش های بنیاد گرا و رادیکالیسم را در پیش داریم که هر یک خوانش هایی را از دین ارائه داده و دعوای بین سنت و تجدد، باعث حزب سازی شده و دسته بندی های ایجاد کرده است. شاید در نزاع کلی تر، نزاع تمدنی اسلام و تمدن غرب در حال شکل گیری باشد.

چالش های فوق سبب ایجاد بحران هایی در جهان اسلام شده است که با بررسی این چالش ها وارد بحران های بوجود آمده می شویم. این بحران ها نظیر؛ بحران هویت، بحران توزیع، بحران مشارکت می باشد. این بحران ها بستری را برای شناخت احزاب و گروه های سیاسی و بررسی نوع پاسخ هریک از گروه های اسلامگرا فراهم می کند.

بحران هویت و پیدایش گروه های اسلامی: منظور از هویت تعریف مرسوم است. چه کسی هستیم؟ از کجا آمده ایم؟ سرانجام به کجا می رویم؟ آینده چه خواهد شد؟ جایگاه انسان در جهان هستی چیست؟ پاسخ گویی به این سئوالات هویت فردی انسان را شکل می دهد. هویت نسبتی است که فرد با عوامل ذهنی خود برقرار می کند. در موضوعی کلی تر، بحران هویت که در این کشورها ایجاد شده و گروه های اسلامی به آن واکنش نشان دادند؛ همان نفی خود و پذیرش غیرخود و در واقع از خودبیگانگی و یا بعبارتی بهتر فراگیر شدن از خود بیگانگی توسط حاکمان کشورهای اسلامی می باشد.

بحران مشروعیت و پیدایش گروه های اسلامی: کشورهای اسلامی با بحث بحران مشروعیت مواجه اند و هنوز صندوق های انتخاباتی در برخی از این کشورها معنا ندارد. مشروعیت در واقع به ما می گوید چه اشخاص و یا چه احزابی اعمال قدرت می کنند و چگونه یک حکومت را مشروع می سازند. زمانی جامعه به بحران مشروعیت می رسد که دلیل حاکمان برای مردم قانع کننده نباشد.

بحران توزیع و پیدایش گروه های اسلامی: این موضوع در دو بخش قابل مطالعه می باشد. توزیع قدرت و توزیع ثروت. در یک کشور ممکن است قدرت خوب توزیع شده باشد و شبه دموکراتیک باشد ولی ثروت خوب تقسیم نشده باشد یا مثلا توزیع ثروت صورت گرفته شده باشد. مثلا در برخی کشورهای عربی قدرت در خاندان ها تقسیم شده و بر آنان حکومت می کنند.

بحران وابستگی و پیدایش گروه های اسلامی: بحران وابستگی عاملی است برای تکوین سیاسی که شاید وابستگی نظامی یکی از دلایل این بحران باشد. مثلا کشورهای عربی مثال دوباره ای برای این نوع از بحران است. اگر قدرت ها به یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس سلاح نفروشند، بقای عمر سیاسی آن ها قابل پیش بینی نخواهد بود. بنابراین چنین کشورهایی امنیت وابسته و اجاره ای دارند و باید هزینه ی امنیت خود را بدهند. نظام های سلطنتی که مشروعیت مردمی ندارند هراسی از این نوع بحران دارند چرا که نیاز امنیت خود را از طریق دیگران تامین می کنند ودر نتیجه راه نفوذ را از طریق بحران وابستگی فراهم می کنند.

نگاهی بر اندیشه های و ویژگی رادیکال ها عدوالبعید و عدوالقریب؛ بررسی اندیشه های سلفیانه

شاخصه هایی برای جریان رادیکالیسم مفروض است. یکی از ویژگی های رادیکالیسم آرمان گرایی است که آرمان آنها تاسیس یک دولت(خلافت) می باشد و در راس آن ها یک خلیفه وجود دارد. رادیکال ها گذشته گرا بوده که این آرمان به خلفای راشدی و اندیشه آن ها برمی گردد و نکته سوم؛ خشونت گرایی است که روی آوردن به مبارزه مسلحانه از امثال آن است. بحث بعدی ظاهرگرایی یا مراجعه مستقیم به نص می باشد. همچنین رادیکال ها نفی گرا بوده و عقل را در استنباطات خود نمی پذیرند؛ بطور مثال فیزیک و شیمی و فسلفه را که مربوط به عقل بود را رد می کردند. رادیکال ها عمل گرا و جهادگرا بوده و با نفی ناسیونالیسم، هرگونه ملی گرایی را رد می کردند و اشتباه موجود را وجود مرزهای جغرافیایی می دانستند و بلاد اسلامی و مردم آن را در یک چارچوب امت و کشور می دیدند و تمامی آنان ادعایی در اجرای شریعت داشتند در حالی که فهم و تفسیر خود در اجرای آن شریعت را لحاظ می کردند.

سلفی گری

با این مقدمه باید گفت امروزه از رادیکالیسم جدید با نام سلفی گری هم یاد می شود. مفهوم سلفی گری در شخصی گنجانده می شود که در رفتار او خشونت و توحش است. سیدقطب سلفی گری را التزام و توجه به فهم پیشینیان از نص دینی و در پیش گرفتن راه و روش آنان در دین داری و تدین می داند. در واقع سید قطب معتقد است سلفی گران خودشان تعقل نمی کنند و کاملا نگاهشان به دوره خلفا است که چگونه خلافت می کردند و با دولت های اسلامی و غیراسلامی چگونه رفتار می کردند، که عین همان را پیاده کنند. سلفی گران روش های عقلی و منطقی را بی معنا می خوانند و در مقابل سنت و تجدد قرار دارند.

برخی سلف صالح معقتدند علاوه بر پیامبر باید به صحابه هم نگاه شود و عینا طبق همان عمل گردد و رفتار سیاسی صحابه را حجت می دانند. برخی دیگر تابعین را الگو قرار می دهند یعنی کسانی که پیامبر را ندیده اند ولی صحابه را دیده اند. پس بنابراین هر رفتاری که صحابه داشته را حجت قرار می داده اند. دیدگاه دیگر تابعینِ تابعین است، آنان کسانی هستند که نه پیامبر را دیده اند و نه صحابه را دیده اند اما تابعین آن ها را دیده و بنابراین تابعینِ تابعین را سلف صالح می خوانند.

سلفی ها خود را پیرو مکتبی بنام اهل حدیث می دانند. ابن تیمیه کسی است که دعوت می کند به شیوه سلف و مکتب خود را سلف معرفی می کند و بسیاری از گروه های منطقه که رفتارهای خشونت آمیز و ساختار شکن را دنبال می کنند تماما متاثر از اندیشه های ابن تیمیه می باشد که پس از آن به وهابیت منتقل شده است.

سلفی ها همانند گروه رادیکال دچار فقدان عقلانیت و تقدم نقل بر عقل بوده و ضمن نفی علوم جدید، خشونت گرایی را دنبال می کنند.

زمینه ی اجتماعی رادیکالیسم و سلفی گری در منطقه و کشورهای اسلامی

فهم تکوین گروه هایی با اندیشه های رادیکالیسم و سلفی گری، مستلزم تبارشناسی است. هرگاه بحران در جهان اسلام وجود داشته و یا یک هجمه ای بیرون از کشورهای منطقه و جهان اسلام رخ داده منتج به رادیکال شدن افکار انسان های مسلمان شده است که ما در سه دوره میتوانیم آن را بررسی کنیم؛ حمله مغول ها به کشورهای اسلامی از ناحیه شرق(ظهور تفکرات ابن تیمیه)، فروپاشی عثمانی و حضور مسلط غرب در کشورهای اسلامی(ظهور تفکرات وهابیت)، پس از حادثه 11 سپتامبر که ائتلاف آمریکا در منطقه را در برداشت(ظهور القاعده، داعش و بوکوحرام و...).

عدوالبعید و عدوالقریب

سلفی ها، امریکا و فرقه هایی که جامعه اسلامی را تهدید می کنند را بعنوان دشمن دور می دانستند و عدوالقریب را کشوری نظیر ایران با اندیشه های شیعه گری بر می شمارند و می خواستند پرچم خود را در برج میلاد و برج آزادی برافراشته کنند. آنان تشیع را دشمنی نزدیک تر از یهود می دانستند که بدون شک این رفتار پارادوکسی بر اندیشه های این گروه از منظر معرفی عدوالبعید و عدوالقریب است.

سلفی های قدیم با سلفی های جدید تفاوت هایی دارند. شاید ما به هر دوگروهی که در دوره ی ابن تیمیه و داعش وجود دارند، نام سلفی بگذاریم اما این گروه ها تفاوت هایی دارند. باید پرسید آیا هر سلفی، تکفیری محسوب می شود؟ آیا طالبان همانند القاعده فکر می کند؟ آیا القاعده همانند السهوه در عربستان سعودی می اندیشد؟ آیا السهوه همانند اخوان المسلمین عمل می کنند؟ آیا تمام این گروه ها همانند سپاه صحابه هستند؟ پاسخ خیر است. چراکه می بایست هر یک از این گروه ها را بطور مستقل شناخت.

هر چند سلفیان جدید با سلفیان قدیم در بحث گریز از عقل گرایی مشترک هستند اما در بین آنان تفاوت هایی وجود دارد. یکی از تفاوت های موجود بین سلفی های قدیم و سلفی های جدید در آن است که سلفی های جدید رادیکال تر از سلفیان قدیم هستند. یکی دیگر از تفاوت ها در اِتباع در تقلید است یعنی تبعیت. یعنی در سلفی قدیم اِتباع را بکار می گرفتند و تقلید می کردند از یک مجتهد. اما در سلفیان جدید همانند داعشی ها، نیازی به تقلید از کسی نمی بینند و قرآن را به زبان عامیانه دیده و بر این باورند خود شخص باید قران را معنا کند و فهم خود را به اجرا بگذارد.

سلفی های جدید با کلماتی نظیر بدعت و شرک، افراد داخل و خارج اسلام را مهدور الدم معرفی می کردند و از طریق آن اعمال خشونت را انجام می دادند. در همین راستا یوسف قرضاوی که مصری است و از بزرگان سلفیان محسوب می شود، بیکباره فهمید که سلفی های جدید با اندیشه های رادیکال تر نیت به عبور از حتی خود او دارند. نکته بعدی اینکه سلفیان قدیم عمدتا بصورت قلمی(بر روی کاغذ) تکفیر می کردند اما سلفیان جدید عمل گرا بوده و در صورت تکفیر کردن شخصی، آن را گردن می زنند.

چرا جریانات سلفی متنوع و متکثر هستند؟

 سه دلیل عمده برای تنوع جریانات سلفی وجود دارد؛ اولا اختلافی که در مبانی با یکدیگر دارند. دوما اختلاف در مسائل سیاسی و مناسبات دین با دولت و سوما اختلاف در روش و شیوه های مبارزه می باشد.

آینده جنبش های سیاسی اسلامی

آیا این جنبش ها از بین خواهند رفت؟ آیا این جنبش ها متعادل خواهند شد؟ آیا این جنبش ها سرکوب خواهند شد؟ آینده این جنبش ها را از منظر اندیشمندان غربی و عربی مورد بررسی قرار خواهیم داد.

از منظر عقاید اندیشمند غربی گراهام فولر

 ((در دهه های اخیر تقاضاهای بیشتری به جنبش های اسلامگرا وارد خواهد شد درحالی که باید جنبش های خشونت بار را مهار کرد)). وی در ادامه می گوید اقبالی به این جنبش ها بوجود خواهد آمد همانطور که در ترکیه و مصر در مقاطعی این بحث فولر محقق شد و گروه های اسلامی در این کشورها قدرت داشته اند. فولر می گوید بواسطه جایگاه این جنبش ها، فشار به آن ها بیشتر شده و می بایست پاسخ های آن بررسی گردد. فولر معتقد است باید سعی کرد جنبش هایی که افراط گرایی بیشتری دارند را مهارکرد.  

او معتقد است که باید با میانه رو ها ارتباط برقرار کرد تا از این طریق بتوان افراطیون را کنترل کرد. این گروه ها مشکل موجودیت و حفظ بقا ندارند و آن ها خواستگاه بومی داشته، اما وقتی به قدرت می رسند، در حوزه پاسخ مفید و سازنده به حکمرانی باید از آنان پرسش و مطالبه شود. فولر می گوید عواملی وجود دارد که مناسبات میان اسلام با آمریکا تیره و تار خواهد شد، چراکه در حال حاضر جنگ آمریکا با شعار تروریسم و شکست آن در پایان دادن به این تهاجم و تروریسم خواندن جریانات اسلامگرا باعث شکاف و انزجار از آمریکا شده است. بنابراین آمریکا همواره در حالت تدافعی در برابر اسلام سیاسی قرار می گیرد. همانند رفتن از افغانستان یا بنوعی عراق... بنابراین در حال حاضر آمریکا در حالت استراتژی تدافعی به جای تهاجمی است.

مسلمانانی که در غرب زندگی می کنند رابطه غرب با پدیده اسلامگرایان را تیره و تار کرده و از اینرو آنان دچار جدال با کشورهای دموکراتیک خواهند شد. بنابراین درگیری های درونی میان مسلمانان در کشورهای غربی افزایش پیدا خواهد کرد. برخی از این جنبش ها ممکن است از اهداف اولیه خودشان جدا شوند، یعنی برخی از این جنبش ها شاید متعادل تر و یا در بعضی دیگر رادیکال تر گردند. بنابراین این جنبش ها نمی توانند به سمت توسعه لیبرالی بروند. از طرفی در برخی کشورها که دموکراتیک هستند، اسلامگرایان در روند تغییر حکومت بوده و سعی بر این دارند تا برخی از الگوهای این کشورها را اخذ کنند؛ مثلا در مالزی و ترکیه و....

فولر می گوید میتوان اسلام سیاسی را با اصلاح وارد همکاری کرد. به عقیده وی این گروه ها و گروه هایی که وجهه رادیکالی بیشتری دارند در مقابل گروه های دیگر اسلامی قرار داشته، چرا که رادیکال ها فقط نگاه خودشان را قبول دارند و نگاه های دیگر گروه های اسلامی را مردود دانسته و اگر به سمت اصلاح حرکت نکنند ممکن است به گروه های چپ جذب شده و در نتیجه تقابل اسلامگرایان و گروه های چپ ایجاد شود. در مثال این موضوع میتوان به ایران قبل از انقلاب که چپ مارکسیستی و مجاهدین تا جهان عرب وجود داشتند اشاره داشت.

تحلیل نومحافظه کاران

از منظر نومحافظه کاران، تهدید اصلی در منطقه خاورمیانه برای منافع آمریکا و هژمونی آن، رفتار سیاسی مسلمانان اسلامگرا می باشد. بعد از 11 سپتامبر دو سیاست از سوی آنان برای این مهم اتخاذ شد:

 1-حمله مستقیم به مراکز تهدید وقطع بودجه و تحریم و دادن وعده و وعید به این گروه ها و اقناع آنان
 2- سیاست سازی درباره خاورمیانه جدید

نومحافظه کاران در پی تلفیق نوعی اسلامگرایی کنترل شده با دموکراسی هدایت شده می باشند. آنان خواهان ایجاد الگویی هستند که هم به نیازهای اسلامگرایان پاسخ گفته شود و هم از طرفی، کنترل جریانات اسلامگرا را در دست بگیرند. نومحافظه کاران در آمریکا خواهان از بین بردن کامل جریانات اسلامگرا نیستند و می خواهند به سمت متعادل کردن این جریانات حرکت کرده و ابعاد افراطی آن را کم کنند.

دیدگاه ژیک برگ فرانسوی و خاورمیانه شناس

وی که بارها به ایران سفر کرده و در دانشگاه های مطرح ایران همچون دانشگاه شهید بهشتی هم سخنرانی داشته و مسلط بر تحولات میدانی منطقه می باشد این است که آخرین تلاش برای دموکراسی کردن جهان، دموکراتیک کردن منطقه خاورمیانه است و اسلام باید وجه المصالحه شود و روند وجه المصالحه شدن را نباید با جنگ و ویرانی در برگرفت و از اینرو می بایست تحول درونی از طریق تکنولوژی انجام گرفته و افکار عمومی را بصورت نرم هدایت کرد و باید این عملیات نرم با گروه های متعادل تر و میانه رو در اسلامگرایان عملیاتی گردد.
دیدگاه دو متفکر مسلمان درباره آینده جنبش ها و گروه های اسلام گرا در منطقه

دیدگاه حسن حنفی ( چپ گرای عرب)

 آینده گروه ها و جنبش های اسلام گرایانه منطقه، وابسته به پاسخ آنان در قبال بحران های موجود است. همانطور که گفته شد مهم است که آن ها قادر به پاسخ گویی به این بحران ها باشند و راه حل مناسبی ارائه دهند. این بحران ها عبارتند از:

بحران میراث سنتی

 وقتی با حل مسئله مواجه می شوند به سراغ میراث گذشته رفته و برای الگوی حکمرانی، همانند داعش به سیره خلفا رجوع می کنند. سئوال اصلی آنجاست که آیا امکان حل مسائل کنونی با میراث گذشته وجود دارد؟ در پاسخ باید گفت اگر گروهی صرفا در میراث سنتی باقی بماند مانند دیگرانی که پایدار نماندند از بین خواهد رفت و مسائل جدید با این میراث سنتی قابل حل نیست.

بحران ترجمه صرف میراث غرب

دومین بحران ترجمه صرف میراث غرب است. الگوی اقتصادی، حکمرانی، مدیریتی، بروکراسی و ... ترجمه صرف  میراث غرب است که در سال های اخیر بافت جامعه آن را پس زده است. ( دو بحران ذکر شده، حالات افراط و تفریطی هستند که مورد پذیرش نیست)

بحران گسست از واقعیت های معاصر

سومین بحران، بحران گسست از واقعیت های معاصر است. در حالی که باید واقعیت های کنونی  را درک کرد، آنان به دنبال حل مسائل گذشته در دستگاه فقهی می گردند و همانند صد سال پیش به دنبال احیای امپراطوری هستند. اگر بپذیریم جوامع امروز چندفرهنگی شده اند و حکمرانی در سیستم های چند فرهنگی متفاوت است، بنابراین در این جمعیت ناهمگن باید گسست های قانونی و گسست های نسلی و ... مورد توجه قرار گیرد.

بحران دموکراسی

 بحران بعدی دموکراسی است. که در ای بحران به مناسبات دین و دولت، جایگاه مردم، شهروندان، قانون اساسی، قوانین موضوعه، پارلمان پرداخته می شود که آنان دقیقا در چه جایگاهی قرار داشته و این گروه ها چه مدل حکمرانی را در نظر دارند؟

بحران روشنفکران

بحران بعدی بحران روشنفکران است. سئوال اصلی در این بحران آ« است که این گروه ها چه مواجهه ای با روشنفکران خواهند داشت؟ آیا قرار است همگی مرتد اعلام شوند و حذف شوند؟

بحران جهانی شدن

در بحران جهانی شدن آیا قرار است این گروه ها بطورکامل در آن هضم شوند؟ فرهنگ کلی و محلی جایگاهی در جهانی شدن دارد؟ نکته ی مهم مقوله هویت و تعریف آن می باشد که در این بحران جدی است.

بحران تکثر و حزب گرایی

بحرانی نسبت به تکثر و حزب گرایی نیز بحران وجود دارد، که آیا قرار است این گروه ها تک حزبی باشند و تکثر آرا و چند حزبی بون مورد قبول خواهد بود؟

بحران وابستگی

بحران وابستگی مورد دیگری است که باید بدان توجه شود. سئوال اصلی در این بحران آن است که تا کجا و به چه سمتی و با چه توجیهی باید وابسته بود؟

از دیگر بحران ها میتوان به بحران عدالت، مسائل حقوق شهروندی و مهم تر از همه مسئله فلسطین اشاره کرد. آیا آن ها به دنبال عادی سازی و به رسمیت شناختن این موضوع هستند؟ بنوعی میتوان گفت که متغیر فلسطین در تمام جنبش های اسلام گرا وجود دارد و این سئوال مطرح است که آیا قرار به کنار گذاشتن می باشد یا قرار به کنار آمدن؟ به اعتقاد حسن حنفی سنت اسلامی نبازمند ابداع است. نوآوری  و خوانشی از نص که با آن بتوان مسائل و بحران ها را حل کرد.

یوسف قرضاوی

 رییس مفتیان شورای اهل سنت، با فقه المقاصد با مسائل جدید برخورد می کند. وی از بهار عربی به بیداری اسلامی یاد می کند. قرضاوی بیداری را یک جریان پیش رونده می داند که رو به جلو و مثبت است.  او معتقد بود آینده گروه ها به ماهیت آنان بستگی دارد و اگر ماهیت آنان شناخته شود، میتوان نسبت به تداوم این گروه ها اظهار نظر کرد. قرضاوی پیش از به وجود آمدن جنبش هایی مثل داعش، جریانات اسلام گرا را یک جریان معتدل می دانست که ویژگی های آن ها باعث ماندگاریشان می شود.

 قرضاوی فتوایی مانند فقه جامی دارد، که بر اساس آن در زمان عادی باید از حاکم اطاعت کرد و در زمان بحران می توان آشوب کرد. فتوای وی برای آشوب در چندین و چند کشور اثربخش بود اما وی بعد از به قدرت رسیدن آن ها، اعلام تبری کرد که نهایتا رادیکال ها علیه وی برخواستند. او معتقد بود اگر جنبش به سمت تعادل برود، تداوم خواهد داشت. اگر اقدامات افراطی انجام گیرد، یا مورد اقبال عمومی قرار نخواهند گرفت و یا توسط حاکمان سرنگون خواهند شد. وی معتقد بود اسلام گرایان در آینده استمرار خواهند داشت و اگر تعادل را برگزینند با استقبال عمومی مردم روبه رو خواهند شد.

قرضاوی نقطه آسیب رسان آن ها را طبقه روشنفکر می دانست که ساختار ذهنی سکولار دارند. این متفکر عرب، معتقد بود بیداری اسلامی با روشنفکران دو مسیر را میتواند طی کند: ۱. پیشگیری ۲. درمان. در روش درمانی باید گفت چه می خواهد بکند؟ در روش پیشگیری هم با آگاهی بخشی درست و معتبر و برگزاری دوره های آموزشی و تربیتی تا استدلال های محکمی که مفاهیم درست برای همه مسجل شود.

قرضاوی علل ناکانی محتمل جنبش های اسلام گرایانه را این موراد میداند:
۱) نقد ناپذیری و متصلب بودن
 ۲) انشعابات درونی که منجر به فروپاشی می شود
 ۳) غلبه بعد عاطفی و مسائل احساسی بر ابعاد عقلی و علمی
 ۴) نداشتن سازمان، راهبرد و استراتژی معین.

جمع بندی

همانطور که گفته شد پدیدآمدن جنبش های اسلامی در منطقه به عواملی چون هجوم گسترده غرب و نگرش های آنان به سمت جهان اسلام و انحطاط سیاسی و ضعف ساختارهای درونی در برخی از کشورها برمیگردد. با آغاز جنبش های بنیاد گرا و رادیکالیسم هر یک خوانش هایی را از دین ارائه داده و باعث حزب سازی و دسته بندی شده اند. از اینرو عوامل چالش زا میان مدرنیته و اسلام بحران هایی نظیر؛ بحران هویت، بحران توزیع، بحران مشارکت بوجود آورده که با فراگیر شدن از خود بیگانگی توسط حاکمان کشورهای اسلامی،عدم پذیرش دلیل حاکمان توسط مردم، عدم توزیع عادلانه قدرت و ثروت و نیز وابستگی در تامین امنیت مواجه شده اند. شاید در نزاع کلی تر، نزاع تمدنی اسلام و تمدن غرب در حال شکل گیری باشد.

شاید در برابر جهانی شدن کشورهای اسلامی نگاهی وجود داشته باشد که برخی آن را یک فرآیند و امری ناگزیر دانست و عدم توجه به آن را با عاقبت سیاست انزواگری معرفی کرد. برخی دیگر جهانی شدن را یک پروژه و یک برنامه از پیش طراحی شده دانسته و غرب را متهم به اجرای فرهنگ خود در کشورهای اسلامی می کنند. گفتنی است در دیدگاه های تند و یا سلفی، برخی راه حل برون رفت از بحران جاهلیت را جهاد می خوانند که این موضوع دریچه ای بر رادیکالیسم و ترور و تجویزهای خشونت آمیز می باشد. سلفیان قدیم با تکیه بر سلف یا همان صحابه و تابعین و تابعینِ تابعین، تکفیر قلمی انجام می دانند اما سلفیان جدید با تکیه بر اندیشه های سلف قدیم عمل نمی کنند. سلفیان جدید به روش های خشونت آمیز روی آورده و عمل گرا شده اند. آنان همانند داعشی ها، نیازی به تقلید از کسی نمی بینند و قرآن را به زبان عامیانه دیده و براین باورند خود شخص باید قرآن را معنا کند و فهم خود را به اجرا بگذارد.

در نهایت شاید بتوان یک سئوال اصلی پرسید و به آن پاسخ داد؛ چرا نظریه ملسمانان در ایجاد جنبش های اسلامی و حکومت متفاوت است؟ زیرا که مبانی را متفاوت می بینند و همین مبانی نظری متفاوت، برداشت های سیاسی را به همراه داشته که عمل سیاسی متفاوت را بدنبال دارد. مثلا از داعش و طالبان گرفته تا گروه های اسلامی در چین و روسیه و... بنابراین باید اشاره کرد بحث های سکولاریسم به دو دلیل در جهان اسلام اعم از نهادسازی و رشد سیاسی این تفکر و همچنین ورود دانش های مختلف در کتاب های مدرسه و دانشگاهی رشد پیدا کرده است.

در پایان باید گفت؛ آینده جریانات بستگی به پاسخ شان به مسائل و بحران های یادشده دارد. اگر پاسخ مناسب و درخوری بدهند بقای شان ادامه خواهد داشت. به عقیده حنفی نص هنوز هم عنصر اصلی تکوین فرهنگ عربی/ اسلامی است. چه در مذهب تشیع و چه در مذهب اهل سنت هنوز مرجع اصلی نص است. باید تفسیر خاصی از نص توسط گروه ها ارائه شود تا بتوانند بحران ها را حل نمایند.

منابع:
·  با سپاس از راهنمایی پژوهشی جناب آقای دکتر رضا خراسانی، استاد دانشگاه شهید بهشتی و تحلیلگر روابط بین الملل
·  بابی اس، سعید، ترجمه غلامرضا جمشیدیها و موسی عنبری، هراس بنیادین اروپا مداری و ظهور اسلام‌ گرایی، انتشارات دانشگاه تهران، 1379

منبع: عطنا

ارسال نظر
captcha
پرونده ها