گفتگویی با زهرا اردکانی درباره رسانه؛
اساس رسانه‌­های جدید بر «اقتصاد توجه» بنا شده است. چقدر دیگران به من توجه می‌­کنند؟ چقدر لایک می‌شوم و کامنت دریافت می­‌کنم، چقدر فالو می­‌شوم؟ این مسئله ما را به سمت شخصیت «دگر راهبر» که دیوید رایزمن این اصطلاح را بکار می­برد هدایت می‌کند. اینکه مدام دیگران و میزان توجه و تاکید آن‌ها ما را هدایت کند.

به گزارش «سدید»؛ توییتر، اینستاگرام، تلگرام و حتی وضعیت‌های واتساپ را که باز کنید قطعا کاربران بسیاری را دیده‌اید که در فضای مجازی درخصوص اظهار درباره مسائل جامعه نوعی احساس وظیفه می‌کنند و  برای سیاست و ورزش، همزمان نسخه می‌پیچند. هر وقت کف جامعه یا فضای سیاسی کشور هم ملتهب می‌شود بر تعداد این افراد افزوده و در کنار انتشار فیک خبرها، تحلیل‌ها از مسائل غیرواقعی نیز بیشتر می‌شود. محارب یا غیر محارب بودن برخی از مجرمین، شکل نوع و میزان مجازات آن‌ها و یا حتی ارائه تحلیل‌هایی در قالب و با حال و هوای جامعه شناختی از جمله این واکنش‌ها در روزهای اخیر است. البته هیچکس منکر نیست که ما ایرانی‌ها حتی شام و ناهارمان را هم سیاسی میل می‌کنیم و همیشه و به هر جمعی می‌رسیم، گفتگو درباره مسائل روز جامعه از محبوب‌ترین و داغ‌ترین گفتگوهای ماست. این روزها اما این مسئله شکل دیگری به خود گرفته و به وسیله فضای مجازی؛ افراد این گفتگوها و یا حتی تحلیل‌های سطحی خودمانی در دورهمی‌ها را در شبکه‌های اجتماعی خود منتشر می‌کنند. در این بین ممکن است عده‌ای از این افراد در شبکه‌های اجتماعی، دنبال کنندگان بالا هم داشته باشند و در فضای ملتهب جامعه این فیک نیوزها، تحلیل‌های سطحی و تئوری‌های صورتی منتشر شده از سوی‌شان دیده و در میان دیگر کاربران فضای مجازی منتشر می‌شوند. بدون شک انتشار این اخبار و اظهارنظرهای غیرکارشناسی بر روی افکار، هیجان و احساسات دنبال کنندگان‌شان تاثیرگذار است و بازخورد یا دامنه تاثیرگذاری انتشار یک پست یا استوری غیرموثق تنها به شخص منتشر کننده نیست.

گفتگویی با «زهرا اردکانی» دانشجوی دکترای علوم ارتباطات و پژوهشگر مطالعات رسانه درباره این مسئله را می خوانید.

یک اتفاقی که با آن در فضای مجازی مواجه هستیم، همه گیری واکنش و اظهار نظر در رابطه با مسائل اجتماعی، سیاسی و اتفاقات روز جامعه است. این مسئله از کجا نشات میگیرد و دلیل آن چیست؟

بنظرم این مسئله در تقاطع دو موضوع دارد اتفاق می‌افتد. اولی پتانسیل رسانه­‌های جدید و شبکه های اجتماعی برای خود ابرازی و بیانگری است و دوم تک صدایی بودن رسانه­‌های رسمی در ایران. رسانه­‌های جدید با قابلیت چند صدایی و آزادی از سانسور به همه افراد با هر گونه دیدگاه، گرایش، سطح سواد و توانمندی «امکان» سخن گفتن و بیان دیدگاه‌ها را داده است. این امکان فی نفسه جذاب است و احساس خوشایندی به افراد می‌دهد. مردم ما قبلا هم چنین اظهار نظرهایی را زیاد داشتند. در تاکسی، در مهمانی‌­ها، در هر جایی که به هم می‌رسیدند و با هم ملاقات می‌کردند، حالا آن اظهارنظرها را منتقل کردند به رسانه­‌های مجازی. و از این طریق احساس رسانه داشتن، صدای رسا داشتن و شنیده شدن را تجربه می­‌کنند. شنیده شدن و دیده شدن شاید از مهم ترین نیازهای انسان­‌ها باشد چرا که حس مفید بودن و مهم بودن را نیز به فرد القا می‌­کند. رسانه­‌های جدید همانطور که در نظریات ارتباطات نیز مطرح است گروه‌های خاموش اجتماعی را نیز فعال کرده و به آن‌ها امکان مطرح کردن خودشان، دغدغه‌ها و دیدگاه هایشان را داده است. در واقع این رسانه‌ها پاسخی تست به نیاز ما به خود ابرازی و اظهارنظر.

دومین مسئله‌ای که میل به اظهار نظر و بیانگری را در جامعه ما تشدید می‌کند، تک صدایی بودن رسانه اصلی کشور است. بسیاری از مردم صدای خودشان، نیازها و دغدغه‌هایشان را در تلویزیون که عام‌ترین رسانه است نمی‌شنوند. به همین جهت احساس بی‌نماینده بودن و شنیده نشدن در رسانه آن‌ها را دارند و این امر آنها را وادار می‌کند که هر چه بیشتر حضور خود را در رسانه های مجازی پررنگ کنند.

آیا این یک مسئله فرهنگی است و فقط مربوط به جامعه ایران است یا یک مسئله همه گیر جهانی و به دلیل فعالیت در فضای مجازی است؟

همانطور که در بخش قبل توضیح دادم بخشی از مسئله جهانی است و اساسا مربوط به ماهیت و ذات رسانه­‌های اجتماعی است. در همه دنیا ترندها در شبکه‌های اجتماعی وجود دارد که به معنای اظهار نظر تعداد زیادی از افراد درباره یک موضوع است. داغ شدن موضوعات در شبکه‌ها محصول همین مشارکت گسترده افراد در بیانگری است. این موضوع در ایران و جهان مشترک است اما بخش دوم مسئله که تک صدایی و عدم تنوع و تکثر در رسانه‌های رسمی است، شاید در جامعه ما پررنگ تر باشد.

نکات منفی و مثبت آن چیست؟

این مسئله مانند هر مسئله دیگری وجوه مثبت و منفی دارد و صرفا سیاه یا سفید نیست. وجه مثبت این مسئله همان پاسخ به نیاز افراد و جامعه برای شنیده شدن و بیان خود است که در بخش های قبل مفصلا بیان شد. اما وجه منفی آن اولا به گردش در آمدن حجم زیادی از فیک نیوزها را به دنبال دارد. وقتی افراد غیرمتخصص دست به بازنشر اخبار و نظرات در شبکه‌ها می زنند، منطقاً صحت و حرفه‌ای بودن اخبار خدشه دار می‌شود و امکان گسترش اخبار غیردقیق و نادرست بسیار زیاد افزایش می‌یابد. اخبار و نظراتی که از هیچ فیلتری عبور نمی‌کند و صحت سنجی آن‌ها بسیار مشکل است. البته فیک نیوزها و گسترش آن‌ها در رسانه‌های مجازی یک معضل جهانی است و همه کشورها بصورت جدی درگیر آن هستند و به دنبال تدوین قوانین یا روش‌های صحیح برای مواجه با آن‌ها هستند. بخش قابل توجهی از این مواجه صحیح در آموزش‌های رسانه‌ای به شهروندان متمرکز است و کمپین‌هایی که به اطلاع رسانی درباره فیک نیوزها و اخبار غیر دقیق می‌پردازد. این شیوه در اتفاقات اخیر می‌توانست برای کشور ما روش کارا و مفیدی باشد که جامعه را به تلاش بیشتر برای کشف حقیقت و اخبار صحیح سوق دهد.

دومین نکته منفی در این باره غلبه احساسات بر منطق در این اظهارنظرهای غیر کارشناسی است. وقتی هر فرد غیر متخصصی در مورد موضوعات اظهارنظر می‌کند، به احتمال زیاد صرفا احساسات لحظه‌­ای خودش را مطرح می­‌کند. و تصور کنید که تعداد زیادی از افراد در شبکه‌های اجتماعی چنین وضعیتی دارند. پس ما با موجی از احساسات در شبکه‌ها مواجهیم. در مواقع بحرانی معمولا این موج احساسات، موجی از احساسات منفی مانند خشم، غم، سردرگمی و... است. موج احساسات منفی جمعی که در شبکه ها به راه می‌افتد، گاهی واقعا به لحاظ روحی طاقت فرساست.

در دراز مدت چه تاثیری بر روی افراد و خود فضای مجازی یا فضای رسانه‌ای و جامعه می‌گذارد؟

در دراز مدت روی افراد تاثیری که می‌گذارد بنظرم بالا رفتن سوادرسانه‌ای و نحوه مواجه صحیح‌تر با این رسانه‌هاست. افراد کم کم در اثر تجربه‌های منفی که از این جریان بدست می‌آورند، الگوهای استفاده خود از رسانه‌ها را اصلاح و کنترل می‌کنند. چون آثار منفی آن را مستقیما بر زندگی و روان خود درک می‌کنند لذا نوعی خودتنظیمی و آگاهی رخ می‌دهد. بخصوص اگر این تجربه‌های شخصی با آموزش‌های رسانه­‌ای صحیح نیز همراه باشد راحت تر این اتفاق می‌افتد.

اما در بعد اجتماعی، جامعه کم کم به درک نزدیک ‌تری از دیگری‌های خودش دست می‌یابد . هر فرد آنقدر اظهار نظرهای موافق و مخالف خودش را می‌خواند و می‌شنود که به درک جامع‌تری درباره نظرات متفاوت با خودش دست می‌یابد. حتی اگر دیدگاه‌هایش تغییر نکند باز هم دیگری خودش را شنیده است.

اصلا ما باید درباره همه چیز اظهار نظر کنیم؟

نظر شخصی من این است که نه. بخصوص در بحران‌ها که افراد و جامعه دچار آشفتگی هستند و تحلیل شرایط کار دشواری است به جهت حجم فیک نیوزها و احساسات منفی در گردش.

 ما نسبت به روان دیگران و نسبت به حقیقت گویی مسئولیم. همیشه می‌گویند روی دیگر «آزادی»، «مسئولیت» است. اگر رسانه‌های جدید «آزادی» بیشتری در بیان دیدگاه‌ها و خودابرازی به ما داده است. «مسئولیت» ما را نیز سنگین تر کرده است. مسئولیتی که ما نسبت به مخاطبان خود داریم. اظهارنظرهای احساسی و غیرکارشناسی معمولا این دو مسئولیت را نادیده می‌گیرد.

شبکه اجتماعی آدم را سطحی‌تر می‌کند؟ با توجه به اینکه ما از وبلاگ به سمت فیسبوک، و بعد توییتر حرکت کردیم و حجم کاراکترها در هر یک از فضاها رفته رفته کمتر شد

برخی این نظر را دارند اما من چندان موافق نیستم. ممکن است که کاراکترها در رسانه­‌های جدید کمتر شده و سرعت دریافت اطلاعات بالا رفته باشد که این مسئله، تصور کم عمقی را ایجاد کند اما رسانه­‌های جدید به دلیل دسترسی­‌های آزاد به دیدگاه های متنوع امکان تفکر انتقادی و چند جانبه نگر را به افراد می‌­دهد؛ البته اگر با سواد رسانه‌­ای همراه باشد. اینکه مخاطب امروز می­‌تواند با دیدگاه‌­های متنوع و متضاد در مورد یک موضوع مواجه شود، سویه­‌های عمیق تفکر را در او تقویت می‌کند. در مقایسه با رسانه­‌های تک صدا و یک جانبه، این رسانه‌­های تعاملی جدید امکان تفکر و «تفکر در حین گفتگو» را فراهم کرده است.

در چندسال اخیر دیدیم که افراد فعال در شبکه اجتماعی توهم تخصص دارند. مثلا توهم تحلیلگر،نویسنده، خبرنگار و یا هنرمند بودن دارند و حتی مواردی هم بودند که کپشن اینستاگرام خود را به کتاب تبدیل کردند. این توهم چه بلایی سر آدم می آورد؟

بله بالاخره در هر فضایی افرادی هستند که استفاده‌های نادرست از امکان‌های ایجاد شده بکنند. هر قدر سوادرسانه‌ای و مواجهه انتقادی مخاطب بیشتر و بالاتر باشد، تاثیر این افراد کمتر می­‌شود.

تایید در شبکه اجتماعی چه بلایی سر آدم می آورد؟ چه کاری با این تاییدها باید بکنیم؟

اساس رسانه‌­های جدید بر «اقتصاد توجه» بنا شده است. چقدر دیگران به من توجه می‌­کنند؟ چقدر لایک می‌شوم و کامنت دریافت می­‌کنم، چقدر فالو می­‌شوم؟ این مسئله ما را به سمت شخصیت «دگر راهبر» که دیوید رایزمن این اصطلاح را بکار می­برد هدایت می‌کند. اینکه مدام دیگران و میزان توجه و تاکید آن‌ها ما را هدایت کند. شخصیت «دگر راهبر» در کنار شخصیت «درون راهبر» قرار دارد. فردی که حرکتش بر اساس ارزش­‌ها و معیارهای درونی خودش است. با توسعه رسانه­‌های جمعی و بعد رسانه­‌های اجتماعی و افزایش تعاملات ما با دیگران «دگر راهبری» بیشتر و بیشتر در ما تقویت می‌شود. راه حل در ایجاد تعادل بین «درون راهبری» و «دگر راهبری» است.

ولی به هرحال جنس خوب و بد در شبکه اجتماعی قابل تفکیک نیست، چه کنیم؟

اگر مخاطب از حالت انفعالی در مواجهه با رسانه­‌ها خارج شود، جنس خوب و بد قابل تفکیک است. ما باید در مواجهه با رسانه­‌ها و افراد فعال در رسانه‌ها مدام به صورت پرسشگرانه از خود سوال کنیم و در مورد آن‌ها اطلاعات بدست بیاوریم قبل از آنکه چیزی را از آن‌ها بپذیریم. این فرد کیست؟ چه تخصصی دارد؟ آیا در تخصص خودش مشغول اظهارنظر است؟ آیا در اظهاراتش رفرنس‌های دقیق، به منابع دقیق می‌­دهد؟ یا صرفا ادعاها و نظرات شخصی مطرح می­‌کند؟ چقدر در بیان دیدگاه‌هایش منصف است؟ چقدر تحت تاثیر سیاست‌­ها و منافع خاص است؟ از این اظهارات کسب درآمد می‌­کند؟ هدفش چیست؟ و سوال‌­هایی از این دست می‌تواند ما را به شناخت دقیق تر در مورد رسانه‌­ها و فعالان رسانه­‌ای یاری دهد.

منبع: ایسنا

ارسال نظر
captcha
پرونده ها