گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ در ادامه روند پرونده گفتمان جهادی، برای تبیین شاخصههای گروههای جهادی و منطق گفتمانی آنها با چند فعال عرصه جهاد به گفتگو پرداختیم. در ادامه به سراغ دکتر میثم قراباغی رفتیم. وی دبیر علمی کرسیهای نظریه پردازی مدیریت جهادی و عضو مرکز مدیریت جهادی دانشگاه جامع امام حسین(ع) و عضو اندیشکده مجاهد (مدیریت اسلامی، امتداد هدایت دینی) دانشگاه امام صادق (ع) است و از او کتابی با عنوان ده گفتار مدیریت جهادی به رشته تحریر درآمده است. در این گپوگفت نسبتا طولانی، قراباغی از ایجاد نهادهای انقلابی موازی در دهه شصت به عنوان ابتکار و نبوغ حضرت امام یاد کرد که توانست با بهرهگیری از ظرفیت مردمی مشخصا مدیریت جهادی را در عمل پیادهسازی کند. وی در بخش دیگری از گفتگو این نهادها را حلقه گمشده مدیریت جهادی میداند و در همین راستا تاکید میکند حاکمیت و مشخصا دولت برای حل مسائل اصلی کشور بایستی دست به نهادسازی موازی در قالب «کمیته ویژه مردمپایه» با مختصاتی خاص بزند که برای ایجاد این نهاد نیز مشخصههایی را مفصلا بیان میکند.
ایجاد نهادهای انقلابی توسط حضرت امام جهت استفاده از ظرفیت مردم متعهد
استفاده از ظرفیت مردمی در اوایل انقلاب بسیار راهگشا و امیدوارکننده و در عین حال تأثیرگذار در پیشبرد امور بوده است، اگر موافق باشید برای ورود به بحث، در این مورد و در خصوص مدیریت جهادی که در آن دوران تبلور یافت، قدری توضیح دهید.
قراباغی: امام خمینی(ره)، به واسطه نبوغ شخصی و به واسطه فهم عمیق از قدرت حضور مردم و همچنین اسلامشناسی قوی که یک نمونه آن آیه قرآن کریم « لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط» است که خود مردم باید پای کار بیایند و عدالت را ایجاد کنند، به شدت بصیرت و هنر استفاده از ظرفیت مردم را داشتند و توانستند آنها را در عرصههای مختلف پای کار بیاورند. بر همین مبنا ۱۸۹ نهاد ایجاد کردند که البته برخی از این نهادها آنچنان پا نگرفت، اما در این میان چند نهاد مانند جهاد سازندگی، سپاه پاسداران، بسیج مستضعفان و کمیته انقلاب اسلامی بسیار گل گرد. اثربخشی این نهادها نیز در هنر بهرهگیری از ظرفیت مردمی برای پیشبرد امور بود به گونهای که بدون مردم بیمعنی بودند. در حقیقت حضرت امام این نهادهای انقلابی را بازوی اجرایی خط مشیهای اصلی خود میدانستند. این ابزار خط مشی، فوقالعاده پیشرفته بوده و توانسته بود اهداف مدنظر ایشان را در دهه شصت با سرعت بسیار خوبی محقق کند.
بعد از دهه شصت، در عرصههایی که سبک اداره بوروکراتیک دنبال شد، از سرعت پیشرفت کاسته شد و به یک معنا زمینگیر شدیم. اما در عرصههایی که سبک اداره انقلابی یا به تعبیری مدیریت جهادی مورد استفاده قرار گرفت، مانند عرصه موشکی، عرصه مقاومت منطقهای توسط حاج قاسم سلیمانی، سلولهای بنیادین، انرژی هستهای و... موفقیت ظاهر شد
اما بعد از عروج حضرت امام، با غالب شدن فضای سرمایهداری و بهرهگیری مفرط از علم مدرن در دولتها، در حوزه اداره کشور، به سمت ایجاد سازمانهای بوروکرات مشابه سازمانهای غربی رفتند و بازوهای قدرتمند انقلاب اسلامی که به دست حضرت امام ایجاد شده بود را نابود کردند. در نگاه خوشبینانه نهادهای انقلابی را برای دورهای موقتی تلقی کردند و احساس کردند با تقلید از سازمانهای غربی، نظم و پیشرفت بهتری را تجربه خواهند کرد؛ و در نگاه بدبینانه، ضربه سنگین دشمن در دهه شصت از نهادهای انقلابی در همه زمینههای نظامی، امنیتی، پیشرفت و آبادانی، موجب استفاده دشمن از عناصر نفوذی خود در مجموعههای تصمیمگیر شد و فرآیندهای انحلال و ادغام این نهادها با سرعت و قدرت پیگیری شد. بهگونهای که سال ۱۳۶۹کمیته انقلاب اسلامی ادغام شد و در همین اثنا تلاش میشود سپاه در ارتش ادغام شود که البته فقط در این مورد به دلایلی موفق نمیشوند و پس از مدتی نهاد مقدس جهادسازندگی منحل میشود. استدلال اصلی مطرح شده برای این انحلالها، افزایش بهرهوری! است(با نابودی اثربخشترین و کاراترین نهادهای موجود در کشور!). مطرح کردند که درحال حاضر باید نهادها را به صورت علمی اداره کنیم؛ تلقی نیز همان «بروکراسی وبر» بود که در نتیجه این رویکرد، به تدریج با بروکراتهایی طرف هستیم که به تاسی از غرب که محوریت انگیزهها مادی است، انگیزش مادی ارجحیت پیدا میکند و در دولت، به سمت مدیریتی پیش میرویم که برعکس مدیریت جهادی توسعهیافته به وسیله حضرت امام است که بر مبنای آن مردم با انگیزش معنوی پای کار میآمدند و هدف اصلیشان نیز انجام تکلیف الهی بوده است.
ساختن سبک زندگی به وسیله نظامات سازمانی
اگر ممکن است درباره پیامدهای مدیریت جهادی و بروکراسی اداری و همینطور تفاوتهای این دو اشارهای داشته باشید.
قراباغی: بعد از دهه شصت، در عرصههایی که سبک اداره بوروکراتیک دنبال شد، از سرعت پیشرفت کاسته شد و به یک معنا زمینگیر شدیم. اما در عرصههایی که سبک اداره انقلابی یا به تعبیری مدیریت جهادی مورد استفاده قرار گرفت، مانند عرصه موشکی، عرصه مقاومت منطقهای توسط حاج قاسم سلیمانی، سلولهای بنیادین، انرژی هستهای و... موفقیت ظاهر شد.
فرآیندها و نظامات سازمانی، در شکلگیری شخصیت افراد حاضر در نهاد یا سازمان بسیار مهم است؛ وقتی کشور به سمت سبک اداره کنترلمحور بروکراتیک میرود، قدرت فرهنگسازی سامان به حدی است که اگر یک فرد جهادی و دغدغهمند وارد این سازمانهای بوروکرات شود، بعد از چندسال سازمان او را تنظیم میکند و به تدریج تبدیل به یک کارمند با سبک زندگی کارمندی میشود؛ آثار این بوروکراسی به قدری شدید است که در ذهنیت عمومی جامعه، «کارمند» برای بسیاری تداعی کننده نداشتن نوآوری، کندکاری، آزادی گرفتار در هشت صبح تا چهاربعدازظهر، خلاقیت سرکوب شده، بینشاطی، تکرار، اطاله، روزمرگی، رکود انگیزه، هدفهای دستنیافته و فراموش شده، حوصله نداشتن، جواب سلام سرد و نامفهوم، «نمیشود»، و... است؛ گویا کارمندان به سبب بوروکراسی، علاوه بر رعایت مقررات اداره، به سبک خاصی از زندگی نیز موظف شدهاند. فقط تدین و ترس او از خدا ممکن است منجر به عدم دزدی یا عدم اخذ رشوه در موقعیت شود!
درحالی که در نهادهای انقلابی صدر انقلاب، با سبک اداره جهادی و غیربوروکراتیک که امروزه مورد غفلت قرار گرفته است، اگر فرد انقلابی وارد میشد راحتتر زیست مومنانه داشت و دغدغه و تکلیف الهی خود را دنبال میکرد و اثرگذاری داشت. حتی یک فرد روستایی که در این فضا نبوده با واردشدن در چنین نهادی، رشد میکرد و بعد از گذشت مدتی کوتاه، پرشورتر و انقلابیتر و با جنب و جوشتر وارد عرصه نقشآفرینی میشد. در نتیجه احساس تاثیرگذاری و اسیر قوانین دست و پا گیر نشدن در نهاد از سوی مردم، مشوق و تسهیل کننده حضور ایشان و برهم زننده معادلات میشود.
در دهه آغازین انقلاب اسلامی که کشور با مشکلات و چالشهای فراوان و پیچیدهای مواجه بود، حضرت امام با نبوغ خاص خود، حل بغرنجترین مسائل کشور را به مردم ربط میدهد؛ وقتی حاکمیت از حضور مردم استقبال میکند و مخل نقشآفرینی ایشان نمیشود، هیچ مسئلهای، لاینحل نمیماند؛ یکی از نمونههای عینی آن نیز جهاد سازندگی بود که بسیار هنرمندانه وارد عرصه شد و از ظرفیت خودِ مردم برای حل مشکلاتشان بهره برد. پس اعتماد به مردم و ایجاد امکان نقشآفرینی مردم، آن محوری است که حضرت امام به درستی کشف میکنند. امکان حضور داوطلبانه مردم در عرصههای اصلی(و نه سرکاری) یکی از ارکان جدی مدیریت جهادی است؛ هنری که متاسفانه سازمانهای فعلی از آن محرومند و با نوع عملکرد کنترلگرایانه خود، مردم را دلزده میکنند و در مواجهه با مسائل مختلف بسیار بوروکراتیک و غیرانسانی برخورد میکنند.
نفوذ و عدم خودآگاهی؛ دو عامل انحلال نهادهای انقلابی
آیا نکات شما بدین معناست که در زمان فعلی که چالشها کم میشود، بهرهگیری از حضور مردم رنگ میبازد؟ یا کاهش حضور مردم در عرصههای امروز وابسته به عوامل دیگری است؟
قراباغی: اتفاقا چالشهای جمهوری اسلامی به واسطه همان سبک اداره جهادی که حضرت امام آغاز کرد، کاهش یافت. به عنوان نمونه در عرصه نظامی چالشها کم شد، چون حضرت امام آن ظرفیت استفاده از انگیزش معنوی مردم را احیا کرد و حاج قاسمها و حاج حسن طهرانی مقدمها و دیگران به صورت غیربوروکراتیک وارد شدند و در این حوزه به بازدارندگی دست یافتیم. در نتیجه دلیل آن کاهش چالشها نیست بلکه دو دلیل دارد؛ دلیل اول تفکر غربزدگی دولتهای بعد از دفاع مقدس بود که علم را فقط علم در پارادایم مدرن تعریف میکردند. این تفکر معتقد بود اگر ایران از علم آمریکا و اروپا استفاده کند، پیشرفتهتر میشود که این بر مبنای همان نگاه خوشبینانه است که اگر ما با سبک اداره جهادی اینقدر پیشرفت کردیم، اگر از علوم غربی استفاده کنیم، پیشرفتهتر میشویم. تبلیغ میشد که با ادغام نهادهای انقلابی(که در واقع انحلال آنها بود)، کارایی بهتر و ظرفیتها همافزا میشود (هرچند آن زمان برخی افراد بودند که فریاد میزدند که ادغام به ضرر است و خیلی هم فریاد زدند، اما صدایشان به جایی نرسید). نگاه بدبینانه نیز این بود که نفوذ رخ داده بود. بر مبنای این نگاه، دشمن وقتی متوجه اثربخشی خارقالعاده نهادهای انقلابی مانند کمیته، جهاد و سپاه شد که به مانعی در مقابل اقدامات او تبدیل شدهاند، از نفوذیهای خود استفاده کرد، دشمنی که حتی در جایگاه رئیس جمهور هم نفوذی داشت مثل بنیصدر که بعدها ارتباطات او با دشمن کشف شد. این نفوذیها مامور شدند که این نهادهای انقلابی را با طی فرآیندهای قانونی از بین ببرند.
فرآیندها و نظامات سازمانی، در شکلگیری شخصیت افراد حاضر در نهاد یا سازمان بسیار مهم است؛ وقتی کشور به سمت سبک اداره کنترلمحور بروکراتیک میرود، قدرت فرهنگسازی سامان به حدی است که اگر یک فرد جهادی و دغدغهمند وارد این سازمانهای بوروکرات شود، بعد از چندسال سازمان او را تنظیم میکند و به تدریج تبدیل به یک کارمند با سبک زندگی کارمندی میشود
دلیل دوم نیز عدم خودباوری و خودآگاهی این نهادهای انقلابی نسبت به نقشآفرینی خود بود به نحوی که وقتی به اینها گفته شد باید ادغام شوید، علیرغم اینکه میدانستند خدمات بسیار مفیدی به انقلاب اسلامی ارائه میدهند، اما نمیدانستند چه گنج نایابی هستند و معتقد بودند در این مقطع نیز بروز روحیه ایثار و فداکاری و تسلیم نسبت به تصمیم دولت، متناسب با روحیه جهادی است. حرف دل آنها این بود که اگر ادغام ما به نفع انقلاب است، ادغام میشویم (این نگاه نیز از آن ایثار و برجستگی روحی این نهادها نشأت میگرفت) حال آنکه اگر خودباوری و خودآگاهی نسبت به قدرت عظیم و سبک اداره جهادیشان وجود داشت، این ادغام صورت نمیگرفت.
ضمن اینکه با تعریف غلط از نظم و فهم صرف نظم مکانیکی، نهادهای اول انقلاب متهم به بینظمی و هیئتی عمل کردن شدند و قائل به نظمی مانند یکدست کردن پوشش نیروها، تعیین ساعت ورود و خروج و پررنگ کردن سلسله مراتب و مواردی از این دست بودند که صرفا ظاهری بود و خروجی نداشت و حتی شاید امروز بتوان ادعا کرد که مانعیت ایجاد میکرد. در مقابل، جهادسازندگی با اینکه از این نظم ظاهری و مکانیکی استفاده نمیکرد، اما نظم پیشرفتهتر غیرمکانیکی و پویا و یک نظم زیستی عجیب داشت. مانند هیئتهای عزاداری کنونی که چند ده هزار نفر دریک هیئت حضور مییابند؛ جای نشستن افراد، سیستم صوتی، نوع پذیرایی، نوع برگزاری مراسم و.. از هارمونی و نظمی متفاوت و قدرتمند برخوردار است، اما از نگاه ظاهربین جریان مخالف شاید اینگونه دیده شود که چرا هر کس یک زیرانداز متفاوت دارد، یا چرا مارک هر بلندگو با دیگری فرق دارد و... .
در همینباره فرمانده وقت کمیته انقلاب اسلامی ارومیه نقل میکرد: زمانی که زمزمه ادغام کمیته در شهربانی مطرح شده بود، جزوهای تهیه کردیم مبنی براینکه ادغام مذکور به مصلحت و مناسب نیست؛ صفحه پشت آن جزوه نیز جمله حضرت امام را درج کرده بودیم که فرموده بودند: «غلط میکند کسی که میگوید کمیته نباشد، غلط میکند کسی میگوید سپاه نباشد، غلط میکند کسی میگوید جهاد نباشد». به ما گفتند این جزوه را منتشر نکنید و لحن آن را تعدیل کنید، بعد از تعدیل، این جمله امام ماند، اما اسم ایشان پاک شد. این جزوه وقتی به دست آقای عبدالله نوری وزیر وقت کشور رسید برآشفته شد و به من زنگ زد و وقتی به دفتر او در تهران رفتم، به محض اینکه داخل دفترش شدم خطاب به من گفت خودت غلط میکنی این چه جملهای است که نوشتهای. به او گفتم که جمله من نیست بلکه فرمایش حضرت امام است. در حقیقت جریان انحلال نهادهای انقلابی بعد از رحلت حضرت امام، فرصت طرح پیدا میکنند.
البته این خودآگاهی الان در نهاد سپاه وجود دارد به طوری که اگر هر دولتی به سپاه بگوید در ارتش ادغام شوید! سپاه نمیپذیرد به این دلیل که به نقش خود، آگاه است و آنقدر روشن است که نیازی به بیان ندارد حتی این خودآگاهی به حدی است که در جامعه نیز وجود دارد.
پس به طور خلاصه باید گفت بعد از رحلت امام، سبک نهادهای انقلابی که یک مولفه آن اعتماد به جوانان متعهد و با انگیزه بود، توسط دولت و نخبگان در دهه هفتاد کنار گذاشته شد و با تقلید از بوروکراسی غرب، کنترل و نگاه غیرشخصی به افراد در سازمانهای دولتی گسترش یافت. نهادهای انقلابی پیشرو، که اهدافی دست نایافتنی را در دهه شصت محقق کرده بودند و کشور را از بحرانهایی متعدد عبور داده بودند، منحل یا ادغام شدند.
بروکراسی حاکم بر سازمان بسیج فعلی؛ مانع کنش جهادی بسیجیان
در شرایط کنونی ایده گروههای جهادی چطور میتواند بر چالشها فائق آید؟ نسبت حاکمیت با این گروهها چگونه است؟
قراباغی: اگر گروههای جهادی نبودند، شاید دشمنان میتوانستند به این اغتشاشات و فتنههای اخیر در مناطق محروم ضریب بزنند و امتیاز به دست آورند. بر مبنای تجربهای که از اردوهای جهادی دارم باید تاکید کنم این اردوها صرف ساخت و ساز و کار عمرانی در یک نقطه نیست بلکه برکات فراوانی در پی دارد. در ایام اردو بین اعضای گروههای جهادی و مردم مناطق روستایی و محروم انس و الفت خاصی شکل میگیرد که اوج این اتفاق در بشاگرد ظاهر شده است؛ در بشاگرد در نتیجه اقدامات جهادی حاج عبدالله والی نزدیک به ۹۰ درصد رای مردم آن منطقه در انتخاباتها همیشه گزینههای انقلابی است. به واسطه این اردوها، مردم آن مناطق محروم به گروه جهادی به دیده یک گروه مرجع مینگرند که در اتفاقات و حوادث مختلف سیاسی و اجتماعی به اینها مراجعه میکنند؛ در نتیجه مناسب است حرکتهای جهادی که یکی از مولفههای آن مردمی بودن است و بسیار ارزشمند است، توسعه پیدا کنند که این نیازمند به رسمیت شناختن آن به معنای درست کلمه توسط حاکمیت است، اما در حال حاضر، دستگاههای دولتی هریک دنبال کار خودشان هستند و به جز رهبر معظم انقلاب، کسی این گروهها را به رسمیت نمیشناسد هرچند واقعا آنها را مفید بداند، قائل به نقشآفرینی جدی آنان در سازمان موردنظر خود نیست. احساس کاذب استغنا از گروههای جهادی در ماموریتهای اصلی سازمانهای دولتی، موجب شده آنان برای حضور در یک منطقه محروم برای دریافت امکانات و تجهیزات از سازمانهای مختلف با سختی مواجه شوند مگر اینکه فردی بسیار بسیار خبره و پیگیر باشد که بتواند از این سازمانهای دولتی تجهیزاتی دریافت کند! غالب گروههای جهادی نیز آنقدر از این رویکرد خسته شدهاند که در نهایت تصمیم میگیرند با مقدورات خود، قدری کارهای عمرانی ساده انجام دهند و دیگر امکان ارائه خدمتهای بنیادین به روستا را نخواهند داشت. این درحالی است که در دهه شصت، حاکمیت حرکتهای جهادی را به رسمیت میشناخت و نیروهای جهادی به واسطه نهادهای انقلابی مختلف، حکم از حضرت امام داشتند و اساسا مقدورات دست جهاد سازندگی بود و این نهاد دست برتر را داشت. دست برتری که بعد از رحلت امام به انحصار بوروکراتهای تکنوکرات درآمد.
در دهه آغازین انقلاب اسلامی که کشور با مشکلات و چالشهای فراوان و پیچیدهای مواجه بود، حضرت امام با نبوغ خاص خود، حل بغرنجترین مسائل کشور را به مردم ربط میدهد؛ وقتی حاکمیت از حضور مردم استقبال میکند و مخل نقشآفرینی ایشان نمیشود، هیچ مسئلهای، لاینحل نمیماند؛ یکی از نمونههای عینی آن نیز جهاد سازندگی بود که بسیار هنرمندانه وارد عرصه شد و از ظرفیت خودِ مردم برای حل مشکلاتشان بهره برد
متاسفانه نهادهایی چون سپاه و سازمان بسیج نیز خود را از ظرفیت این گروهها محروم کردهاند و نمیتوانند از همه ظرفیت عظیم این گروهها استفاده کنند و نسبتی که بین خود و این گروهها قائلاند، در سطح جزئی است. گروههای جهادی نیز که در نهایت به معاونت سازندگی ارجاع داده شدهاند، از بروکراسی اداری حاکم بر سازمان بسیج مستضعفان اذیت میشوند. علت هم این است که سپاه دهه شصت با سپاه کنونی فرق میکند؛ البته این تفاوت در سازمان بسیج شدیدتر است؛ بسیج دههشصت اساسا متشکل از مردم بود، اما سازمان بسیج کنونی شبیه سازمان بروکرات شده که ضمن یک نظم ظاهری، معاونتهای متعدد و ساختارهای عریض و طویل و سلسله مراتب شدید و ابلاغهای متعدد به جای اقناع و... برای خود ایجاد کرده است که با این کار، خلاقیت و قدرت عمل و شدت در میدان را از بسیجیان گرفته است و آنان را مبدل به عناصر گوش به فرمان بوروکراسی و ابلاغ کرده است.
حاکمیت باید به قدری نیروهای جهادی را به رسمیت بشناسد که حتی برای انتخاب مسئول برای یک ماموریت مشخص، به جای اضافه کردن یک کار جدید به یکی از کارمندان رسمی خود، یک فرد جهادی که دهها بار در یک منطقه محروم حضور داشته را به عنوان مسئول اداره و مدیریت آن ماموریت در آنجا انتخاب کند تا اثرگذاری جدی روی دهد و نباید از میدان دادن به افرادی که دلسوز نظاماند ترسید و با محافظهکاری، ماموریتهای مهم را به کارمندی که اعتقادی به انجام آن کار ندارد، سپرد.
جمهوری اسلامی در شرایط جنگ تحمیلی امثال حاج قاسم سلیمانی و یا حسن طهرانی مقدم را داشت که در جایی آموزش ندیده بودند، اما عهدهدار فرماندهی لشکر و مسئولیت توپخانه میشوند که اتفاقا موفقیتهای درخشانی را هم رقم میزنند این درحالی است که اگر میخواستیم با شرایط امروزی بسنجیم، با ذکر استدلالهایی از جمله کم سن بودن و نداشتن تجربه و عدم آموزش، از ورود آنها در عرصه مسئولیتی جلوگیری میکردیم و بر مبنای همین استدلالها، میدان دادن به ایشان را اشتباه شدید محسوب میکردیم! اگر مانند سبک اداره امروز، امام خمینی یا فرمانده کل سپاه در دهه شصت نیز، جهت اجتناب از خطا و اشتباه، حاج قاسم سلیمانی را مجبور میکردند برای هر اقدام خود، یک تاییدیه از دو سرهنگ نیروی زمینی ارتش بگیرد (به معنای بیاعتمادی به یک فرد متعهد به بهانه عدم تخصص)، حاج قاسم چگونه تربیت میشد و با برخورد اینچنین با اعضای بیتجربه سپاه پاسداران، نتایج جنگ تحمیلی به چه سمت و سویی تغییر میکرد؟
مشکل عدم اعتماد دولتها به گروههای جهادی و اعتماد کامل به بوروکراتهای خود
آیا یک بعد قضیه هم میتواند این باشد که وقتی حاکمیت به گروههای جهادی میدان نمیدهد؛ این گروهها نیز به علت نداشتن خودباوری، تلاش نمیکنند در عرصههای جدیتر ورود کنند؟
قراباغی: این مورد امروز کمتر است و خودباوری بیشتر شده است اما مشکل اصلی عدم اعتقاد دولتها به توانایی گروههای جهادی در حل مسائل اصلی است. هرجا در انقلاب عرصه و میدان فراهم شده است، این گروهها پای کار آمدهاند و هرجا که حاکمیت میدان نمیدهد این گروهها قاعدتا امکان ورود چندانی نخواهند داشت. به عنوان مثال در شرایط امروزی که فقط نهادهای بوروکراتیک به رسمیت شناخته می شوند، زمانی که چند بسیجی متعهد و دلسوز در محله خود متوجه معضل فرهنگی شوند که مستقیما به نوجوانان محله آسیب جدی میزند، نمیتوانند مقابله کنند و کاری از پیش ببرند، چون اجازه دخالت به آنها داده نمیشود و اگر اقدامی هم در این راستا انجام دهند شاید آنها را بازداشت و مواخذه هم کنند. در واقع حاکمیت به صورت ناخواسته و به علت تمسک به بروکراسی، به طرق مختلف دست بسیجیها و گروههای جهادی را بسته است. ترس حاکمیت از احتمال بروز یک اشتباه منجر به عدم اعتماد به این گروهها شده و زمینه زمینگیر شدن گروههای جهادی فراهم شده است. برعکس دهه شصت که میدان و قدرت در دست جهاد و کمیته و بسیج بود به طوری که در بسیاری اوقات بر اساس دغدغه و مسئولیتپذیری، شخصا ورود میکردند و سایر نهادها با اینها همگام میشدند.
شاید به این دلیل باشد که هیچ نهادی از آنها حمایت لازم را به عمل نمیآورد.
قراباغی: بله. گرچه میتوانیم بگوییم سازمان بسیج از آنها حمایت میکند، اما حاکمیت این گروهها را وارد بازی نمیکند و کارهای اصلی خود را به وزارت خانهها میسپارد و تصور میکند وزارت خانهها شفا میدهند. بر همین اساس چند ده سال است به خصوص بعد از دفاع مقدس که به آنها دخیل بسته است! بنده معتقدم اگر حتی «ماموریتهای وزارت نفت» دست بچههای بسیجی و جهادی بود میتوانستند ابتکاراتی را رقم بزنیم که دنیا انگشت به دهان بماند، اما آن را به دست وزارت خانه سپردهایم که با سرعتی مشخص و نسبتا آهسته حرکت میکند؛ البته این حرف به این معنی نیست که هر کس در وزارت خانهها مشغول فعالیت است، لیبرال و بیتفاوت به نظام و انقلاب است. خیر. قطعا افراد خوبی در همه وزارت خانهها وجود دارند که زحمات فراوانی نیز میکشند، اما نقد اصلی متوجه ساختار و نظام اداری بوروکراتیک سازمان این وزارت خانه هاست که به تدریج سبک زندگی کارمندی را در کارکنان نهادینه میکند و نمیگذارد افراد کنشگری فعالانه داشته باشند. حتی شاید بتوان ادعا کرد افراد انقلابی و جهادی نیز در صورت ورود به این مجموعهها، به مرور فروکش میکنند و ساختار اجازه بروز ظرفیتهای عظیم وجودی را به آنها نمیدهد؛ در نتیجه یکی از راهکارها و پیشنهادها این است که حاکمیت از میدان دادن به گروههای جهادی نترسد و به این گروهها اعتماد کرده و آنها را وارد بازی کند. پیشنهاد دوم نیز استفاده از ابتکار هوشمندانه حضرت امام یعنی ایجاد نهادهای موازی چابک و ماموریت محور است یعنی بدون اینکه شهربانی را تعطیل کند کمیته را راهاندازی کرد و یا در کنار وزارت کشاورزی اقدام به تشکیل جهاد سازندگی کرد.
حل مسائل کشور به سبک کمیته ویژه
رئیس جمهور نیز میتواند همین رویه را در پیش گیرد؛ به عنوان مثال در موضوع مسکن که مردم دچار مشکل هستند و جزو مسائل اصلی کشور است، دست به ایجاد یک کمیته چابک ماموریتمحور برای خاص این موضوع بزند تا در کنار وزارت راه و مسکن و دیگر وزارتخانه و سازمانهای مرتبط و با استفاده از ظرفیت آنها، این ماموریت مشخص را دنبال کند. مثلا با توجه به قانونی که در مجلس برای دریافت مالیات از خانههای خالی در سال ۱۳۹۹ مصوب شده -و اتفاقا قانون خوبی هم هست، اما متاسفانه آنگونه که باید اجرایی نشده - میتواند به این روش ورود کند: رئیس جمهور میتواند یک فرد جهادی که تا حدودی سررشتهای نیز از مسکن دارد مانند سعید قاسمی یا حتی از جوانترهای جهادی را به عنوان نماینده ویژه خود در این موضوع، در راس این نهاد قرار دهد و به او میدان و اختیار عمل دهد و در این راستا از همه دستگاهها بخواهد که در راستای ماموریت ویژه این کمیته که شناسایی خانههای خالی با استفاده از ظرفیت مردم و همچنین اعمال قانون مالیات است، همکاری کنند و اطلاعات و امکانات لازم را در اختیار قرار دهند.
اعتماد به مردم و ایجاد امکان نقشآفرینی مردم، آن محوری است که حضرت امام به درستی کشف میکنند. امکان حضور داوطلبانه مردم در عرصههای اصلی(و نه سرکاری) یکی از ارکان جدی مدیریت جهادی است؛ هنری که متاسفانه سازمانهای فعلی از آن محرومند و با نوع عملکرد کنترلگرایانه خود، مردم را دلزده میکنند و در مواجهه با مسائل مختلف بسیار بوروکراتیک و غیرانسانی برخورد میکنند
این مسئول مشخص برای ماموریت مشخص نیز هم از ظرفیتها و پایگاههای دادههای موجود در دستگاههای دولتی استفاده میکند و هم به صورت محلی اقدام را شروع میکند. به این صورت که اولا قرار نیست در همه محلهها الزاما با هم شروع کند و از محلههایی که معتمدان را میشناسد شروع میکند، در هر محله از چند نفر معتمد کمک میگیرد و هر کدام را مسئول یک منطقه میکند تا با روشهای مختلفی، چون گزارشهای مردمی، دریافت اطلاعات از شهرداری و اداره برق محل و... اطلاعات آن منطقه را تکمیل و خانههای خالی را شناسایی کند. در مرحله بعد، پس از شناسایی مالکان، سعی در اقناع آنها برای اجاره دادن خانه خالی خود میکند و اگر مالک خانه خالی قانع نشد که خانه خود را اجاره دهد، بر مبنای سقف اجاره بهای ملک، برای او مالیات در نظر گرفته میشود تا از ماه بعد، مالک به جای اخذ اجاره، تقریبا معادل مبلغ اجاره را به عنوان مالیات پرداخت کند که مطابق قانون، این مبلغ بعد از گذشت یکسال دو برابر میشود. در واقع مالک این خانه خالی که علیرغم نیاز عمومی، جامعه را با کمبود خانه مواجه میکند، با این روش نقرهداغ شده و مجبور میشود یا خانه خالی خود را اجاره دهد و یا تصمیم بگیرد که خانه خود را بفروشد و عرضه مسکن بیشتر شود و با عرضه بیشتر مسکن به مرور قیمت اجاره و خرید مسکن نیز کاهش خواهد یافت و با مجموع اقدامات وزارت مسکن در حوزه ساخت و ساز و در کنار فعالیت این کمیته ویژه جهت اجرای قانون، به مرور مشکل مسکن در کشور حل میشود.
اما نکته جالب اینکه این قانون علیرغم ابلاغ در سال ۱۳۹۹، هنوز اجرا نشده است؛ علت آن است که در نظام بروکراسی قرار گرفته است و این وزارت خانههایی که تصور میشود شفا میدهند بعد از گذشت چند سال از تصویب این قانون و علیرغم نیاز حیاتی عموم مردم به آن، هنوز نتوانستهاند آن را اجرا کنند و البته حتما توجیههایی که با روحیه بوروکراتیک تناسب دارند نیز برای خود دارند. این مثال برای مسکن بود و رئیس جمهور طبق همین سبک مجرب و استفاده شده توسط حضرت امام در دهه شصت، میتواند به تدریج همه مسائل اساسی کشور را به وسیله یک کمیته ماموریتمحور چابک و با بهرهگیری از نیروهای مردمی و همچنین همه ظرفیتهای دولتی در کشور، حل کند.
البته این نهادسازیها باید به گونهای انجام شوند که مجدد با یک سازمان بروکراتیک مواجه نشویم که نیاز به هزینهها و بودجههای کلان داشته باشد و ساختار به جای ماموریت مهم شود.
قراباغی: اتفاقا برای این کمیته ویژه مردمپایه، بهترین مکان مسجد است. برای فرد جهادی نیاز نیست که ساختمانی مثل وزارت خانه به او داده شود. مسجد کارکردهای مختلفی دارد و برای مردم است و درب آن باید همیشه به روی مردم باز باشد، از همین رو میتواند به عنوان مرکز و به تعبیری پاتوق فعالیت این کمیتهها باشد که از این مکان کارهای خود را اداره کنند و نیروهای مورد اعتمادشان را انتخاب و وارد میدان کنند.
روش صحیح احیا جهادسازندگی
اگر رئیس جمهور مشخصا چند مسئله اصلی و اولویتهای اصلی کشور مانند مسکن تعیین کند و حل آن را در قالب کمیته ویژه مردمپایه به عنوان نماینده ویژه رئیس جمهور در آن مسئله به مردم بسپارد و پس از حل مسئله اولویتدار، مسئله دیگری را به آن کمیته بسپارد، امید است با این روش، به مرور نظام اداری بروکراسی کوچک شود تا نهایتا به آن رویکرد حضرت امام در دهه شصت بازگردیم و با این نهادسازیهای چابک و توانمند، بتوانیم تمدنی کارآمد ایجاد کنیم. آقای رئیسی هم اخیرا بحث احیای جهادسازندگی را مطرح کردهاند که نشان میدهد واقف به ضرورت تحول نظام اداری بوروکراتیک هستند؛ البته با ایجاد یک معاونت ذیل وزارت کشاورزی با عنوان معاونت جهادسازندگی، جهاد احیا نمیشود و مشابه روشی که بحث شد باید طی شود.
شما درابتدای گفتگو گفتید که باید به گروههای جهادی میدان داده شود و بعد تاکید نمودید برای حل مسئله با بهره بردن از ظرفیت مردمی، باید کمیته ویژه مردمپایه ایجاد کنیم. در ایجاد این کمیتهها باید از گروههای جهادی استفاده شود؟
بعد از رحلت امام، سبک نهادهای انقلابی که یک مولفه آن اعتماد به جوانان متعهد و با انگیزه بود، توسط دولت و نخبگان در دهه هفتاد کنار گذاشته شد و با تقلید از بوروکراسی غرب، کنترل و نگاه غیرشخصی به افراد در سازمانهای دولتی گسترش یافت. نهادهای انقلابی پیشرو، که اهدافی دست نایافتنی را در دهه شصت محقق کرده بودند و کشور را از بحرانهایی متعدد عبور داده بودند، منحل یا ادغام شدند
قراباغی: گروههای جهادی با آن روحیه و انگیزه متعالی خود هستند که ظرفیت چنین فعالیتهایی را دارند، در نتیجه خود به خود این کار به دست ایشان انجام میشود مثلا در مورد موضوع مسکن که مثال زدم، طبیعتا کسانی به کمک مسئول کمیته ویژه مربوطه میروند که عمدتا در گروههای جهادی فعال بودهاند.
مولفههای اصلی کمیته ویژه مردمپایه
این کمیته ویژه مردمپایه چه ساختار و مولفههایی دارد؟
قراباغی: اولین مولفه ساختاری این کمیتهها اعتماد است؛ نباید از اعتماد کردن به مردم متعهد بترسیم؛ مانند زمان جنگ که به جوانانی، چون حاج قاسم اعتماد شد، به فردی جهادی که خود را خدمتگزار مردم میداند، برای عهدهدار شدن مسئولیت این نهاد اعتماد کنیم و آن فرد نیز بر اساس اعتماد نیروهای پایین دست خود را انتخاب کند. این درحالیست که نظام اداری بوروکراتیک، اعتماد را به رسمیت نمیشناسد و بر محور کنترل کردن طراحی شده است.
مولفه دوم میدان دادن و ارائه مقدورات توسط حاکمیت به این کمیتههاست؛ به گونهای که کمیتهها دیگر نیاز به تایید فلان وزارت خانه نداشته باشند بلکه دولت راسا اعلام کند این نهاد مردمی را قبول دارد و نیاز به تایید جای دیگر نیست.
سومین مولفه، بهرهگیری از گروههای کوچک مستقل است؛ معمولا در وزارت خانه از ساختاری عریض و طویل استفاده میشود که هر معاونت آن یک ساختار چند هزار نفری دارد، اما ساختار نهادهای انقلابی دهه شصت اینگونه نبود؛ بر اساس آن تجربه، ساختار این کمیتههای جدید نیز باید کوچک باشد مثلا یک گروه ۵ نفره که استقلال داشته باشند و هر تصمیمی که بر مبنای روحیه جهادی و خدمت به مردم در میدان گرفتند، بتوانند بر مبنای آن عمل کنند.
به نظر میرسد این مولفه به قدری مهم است که حتی آیتالله مهدوی کنی با ایده گرفتن از ساختار کمیته که ذیل گروههای کوچک به انجام ماموریت میپرداختند (ایشان اولین مسئول کمیته انقلاب اسلامی از بهمن۱۳۵۷ بودند)، اقدام به ایجاد دانشگاه امام صادق علیهالسلام در سطح کوچک کرد که گرچه میزان پذیرش سالیانه دانشجو به نسبت دانشگاههای دیگر خیلی کم بود، اما اثرگذاری آن به مراتب از بسیاری دانشگاهها که سالیانه چندین برابر دانشجو میگرفتند، بیشتر بوده است.
مولفه بعدی امکان فعالیت به صورت داوطلبی است؛ جهادسازندگی و کمیته و سپاه در همان دهه اول انقلاب به روشهای مختلف، نیروهای داوطلبانه را جذب میکردند. اما الان این اجازه داده نمیشود تا یک فرد به عنوان عضو افتخاری وارد یک سازمان شود تا به صورت داوطلبانه در آنجا کار کند. در شرایط کنونی نیز افراد مستعد باید بتوانند داوطلبانه وارد سیستم شوند.
دیگر مولفه ساختاری کمیته ویژه مردمپایه، جذب نیروی انسانی با روشی متفاوت است؛ نام واحد جذب نیروی سپاه در دهه شصت، واحد پذیرش بوده و به جای فراخوان زدن و گرفتن آزمون استخدامی چهارگزینهای و مواردی از این دست، از طریق مساجد محل عضویابی میکردند که با این روش افراد دغدغهمند وارد سپاه میشدند. حتی از واژه استخدام در سپاه نیز اجتناب میکردند و از عبارت «عضویت در سپاه» استفاده میکردند.
قبل از شهادت حاج قاسم، برخی به ایشان ایراد داشتند که چرا فلان توصیه های بروکراسی حاکم را رعایت نمیکند و حتی از آن به عنوان تخلف اداری یاد می کردند، درحالی که اگر حاج قاسم میخواست تمام بروکراسیهای مدنظر را رعایت کند که حاج قاسم نمیشد؛ بلکه مجموعه تحت اداره او سازمانی شبیه وزارت خارجه که تمام وظایف خود را ریز به ریز و طبق بروکراسی خود انجام میدهد می شد، اما این سوال مطرح است که وزارت خارجه در مقایسه با نیروی قدس، چه میزان توانسته انقلاب اسلامی را در جهان توسعه دهد و آن را فعال کند؟ اتفاقا تهرانی مقدم نیز همچون حاج قاسم این بروکراسی را در مجموعه خود کمرنگ کرده بود و به همین علت مورد نقد برخی قرار داشت؛ چه بسا اگر این منتقدان قدرت داشتند، با استدلالهای خود مبنی بر بروز تخلف اداری، افرادی چون حاج قاسم و حسن تهرانی مقدم را عزل میکردند!
نهادهایی چون سپاه و سازمان بسیج نیز خود را از ظرفیت گروههای جهادی محروم کردهاند و نمیتوانند از همه ظرفیت عظیم این گروهها استفاده کنند و نسبتی که بین خود و این گروهها قائلاند، در سطح جزئی است. گروههای جهادی نیز که در نهایت به معاونت سازندگی ارجاع داده شدهاند، از بروکراسی اداری حاکم بر سازمان بسیج مستضعفان اذیت میشوند
بروکراسی بدیهیترین و علمیترین روش اداره کشور نیست
در ایران، این ادراک برای مسئولین و برخی اساتید دانشگاه شکل گرفته است که بروکراسی، علمیترین و پیشرفتهترین نوع نظم در اداره سازمان است و با عمل کامل به آن، مسائل کشور و جامعه به بهترین شکل حل خواهد شد. درحالی که اساسا، این بروکراسی متعلق به ما و مردم ما نیست و بررسی تاریخی سبک اداره کشور ایران نیز، سنخیت با آن ندارد. بلکه بروکراسی متعلق به اروپایی هاست که خودشان همدیگر را گرگ یکدیگر تصور میکنند؛ به گونهای که اندیشمند شهیر آنها، آن را به صورت نظریهمند منقح کرد و گفت «انسان گرگ انسان است». مشاهدات در جوامع اروپایی او را به این نظریه رهنمون ساخت و او جوامع اسلامی را از نزدیک ندیده بود تا استثنا نیز قائل شود. اتفاقا برای کنترل عدهای گرگ، شاید بروکراسی بهترین روش باشد. اما انسانشناسی و مبنای نگاه حضرت امام عکس این قضیه بود. ایشان بر مبنای نگاه اسلام به انسان و جامعه انسانی، هیچ کس را گرگ نمیدید و در نتیجه در اداره سازمان، سراغ اخوت برادرانه رفته بود و با همین نگاه به جوانان اعتماد میکرد و مسئولیت میداد و با استفاده از ظرفیت متراکم جوانان متعهد و خلاق و پرتلاش جلوی دنیا میایستاد. در نتیجه میتوان نتیجه گرفت برای اداره کشور، این بروکراسی کنترلمدار آن قدرها هم بدیهی نیست و باید آن را کنار زد و با الهام گرفتن از تجربه اداره نهادهای انقلابی در دهه شصت، به دنبال نظم جدید و نظام اداری جهادی که در دهه شصت مسائل پیچیدهای را حل کرد، رفت. اما در حال حاضر به دلیل بت ساختن از بروکراسی، سوال از دولت این است که آیا ظواهر مورد تاکید بروکراسی عمل شده است یا نه؛ مثلا به جای پرسش از تحقق اهداف، میخواهند از تحقق رویههای بوروکراتیک مطمئن شوند، که این تلقی، سرعت و کارآمدی لازم را ندارد و سبک اداره پیشرو دهه شصت را به سبک اداره بوروکراتیک امروز مبدل کرده است.
/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...