گزارشی از شناخت جهان و ادبیات توسط کودکان و نوجوانان
حالا تو زمینه هنری می‌گویند دهه 60 یا 70 اوج شکوفایی و بروز استعدادها بود و دیگر نمی‌توان به آن دوران‌ها برگشت، یا در زمینه فرهنگی اگر ترجمه باشد که همه باز هم یاد قدیم می‌کنند که چقدر آثار ترجمه‌‌ای دهه‌های قبل قوی بود و حرفی برای گفتن داشت اما این دوران خیلی جدی نیست.

به گزارش«سدید»؛ انگار بعد از گذشت دهه‌ها و از دست دادن اشخاص مهم هیچ‌کس نمی‌خواهد قبول کند که وارد دوران جدید شدیم و آدم‌ها با اتفاقات جدید پیرامونشان قرار است تجربیات جدید را برایمان به ارمغان بیاورند.

اگر بخواهیم خیلی دقیق، جزئی‌تر و موشکافی‌تر برای این مقدمه موضوعی را بیان کنیم از ادبیات کودک و نوجوان مثال می‌زنیم که خیلی‌ها همچنان تمایل دارند ادبیات کودک و نوجوان به دوران اوج دهه 60 یا 70 برگردد! چرا؟ چون این حوزه روز‌به‌روز نحیف‌تر شده و اثر درخوری برای عرضه ندارند.


به دنبال تکرار آدم‌ها نباشیم!

مسئله‌ای پر رنگ و قابل تامل این است که چرا باید به دوران شکوه مصطفی‌رحماندوست‌ها و سرشار برگردیم؟

اتفاقا این دوران بچه‌ها دنبال قهرمان‌ها و ابرقهرمان‌هایی همچون «هری‌پاتر» و «اسپایدرمن» هستند و در رقابت با این‌ها نتوانستیم قطره‌ای از نیازهای کودکان و نوجوانان را برطرف کنیم اگر به دهه‌های قبل هم گردیم قطعا هیچ کاری از پیش نخواهیم برد.

باید به این نکته‌ها توجه کنیم که به وسیله ادبیات پُلی میان دنیای بی‌خبری و رنگین کودکان با دنیای تاریک بزرگ‌ترها ایجاد کنیم تا به وسیله همان پُل از واقعیت‌های موجود و محیط سرسخت اجتماعی بزرگ‌ترها اطلاع پیدا کنند تا چراغ به دست دنیای تاریک را کشف کند و آگاهانه مسیر درستی را انتخاب کند

سردرگمی ادبیاتمان میان کمیک‌استریپ و مانگاها

ما همیشه در هر موضوعی غایب بودیم الان هم در میان «مانگاها»، «کی‌پاپ‌ها»، «کمیک‌استریپ‌ها» و... سردرگم مانده‌ایم و حس می‌کنیم (که قطعا حس‌مان درست هم هست) عقب مانده‌ایم.

بی‌انگیزگی نویسندگان کودک از کجا آمده؟

مسائل زیادی وجود دارد که شاید پرداخت و پردازش به همه آنها هم زمان زیادی را می‌طلبد و هم تخصص بیشتر و کارآمدتر اما مسئله این است که همه‌چیز را در درجه اول به اقتصاد می‌دانیم که امکانات به حدی کم و ناپایدار است که ناشران شاید رغبت و امیدی به ادبیات بومی ندارند و تمایل به آثار ترجمه‌ای کم هزینه‌تر و بی‌دردسرتر دارند، مسئله دیگر بی‌توجهی و دغدغه نداشتن مدیران و متولیان امر است.

انگار نویسندگان و حتی طراحان حوزه ادبیات کودک و نوجوان در خمودگی و خموشی فرو رفتند که قدرت بیرون آمدن از رخوت به وجود آمده را ندارند.

یادتان که نرفته در عصر هوش مصنوعی هستیم!

حس میکنم همه در روتین و روزمرگی‌ها و شاید نوستالژی‌ها مانده‌اند و فراموش کردند در عصر تمدن، تکنولوژی و هوش مصنوعی داریم زندگی می‌کنیم و همه‌چیز از تصورات ما فراتر رفته است و باید کاری کنیم.

به قول «صمد بهرنگی» دیگر زمان آن گذشته که ادبیات کودکان را محدود به همان نصیحت‌های خشک و خالی و تلقین‌های دم دستی، سر و صدا نکردن در حضور مهمان کنیم باید به بچه‌هایمان امیدواری و شناخت واقعیت‌ها و حقیقت‌های اجتماعی بدهیم. به گونه‌ای که بتوانیم درک علمی و درستی از تاریخ و تکامل اجتماعات انسانی به کودک و نوجوانانمان بدهیم.

جهان‌بینی درستی در اختیار بچه‌ها بگذاریم

باید به این نکته‌ها توجه کنیم که به وسیله ادبیات پُلی میان دنیای بی‌خبری و رنگین کودکان با دنیای تاریک بزرگ‌ترها ایجاد کنیم تا به وسیله همان پُل از واقعیت‌های موجود و محیط سرسخت اجتماعی بزرگ‌ترها اطلاع پیدا کنند تا چراغ به دست دنیای تاریک را کشف کند و آگاهانه مسیر درستی را انتخاب کند.

حتی باید یک نوع جهان‌بینی دقیق که معیاری برای ارزیابی مسئله‌های گوناگون و مختلف اخلاقی و اجتماعی را به کودکان و نوجوانان نشان داد تا بتوانند موقعیت‌ها و شرایط وضعیت حال جامعه و جهان را با تشخیص درست شناسایی کنند. 

 

منبع: تبیان

پرونده ها