به گزارش«سدید»؛ اگر بنا شود قانون راه طلاق را باز بگذارد، بهتر است به چه شکلی باز بگذارد؟ آیا باید این راه تنها برای مرد یا برای زن باز باشد یا باید برای هر دو باز باشد؟ و بنا بر شق دوم، آیا بهتر است راهی که باز میگذارد برای زن و مرد به یک شکل باشد؟ راه خروجی زن و مرد را از حصار ازدواج به یک نحو قرار دهد؟ یا بهتر این است که برای هر یک از زن و مرد یک در خروجی جداگانه قرار دهد؟
آیا طلاق خوب است یا بد؟ آیا خوب است راه طلاق به طور کلی باز باشد؟ آیا خوب است که کانونهای خانوادگی پشت سر هم از هم بپاشد؟ اگر این خوب است، پس هر جریانی که بر افزایش طلاقها بیفزاید، عیب ندارد یا باید راه طلاق به کلی بسته باشد و پیوند ازدواج اجباراً شکل ابدیت داشته باشد و جلوی هر جریانی که موجب سستی پیوند مقدس ازدواج میشود، گرفته شود؟ یا راه سومی در کار است: قانون نباید راه طلاق را به طور کلی بر زن و مرد ببندد بلکه باید راه را باز بگذارد، طلاق احیاناً ضروری و لازم تشخیص داده میشود. در عین حال که قانون راه را به کلی نمیبندد، اجتماع باید مساعی کافی به کار برد که موجبات تفرقه و جدایی میان زنان و شوهران به وجود نیاید. اجتماع باید با عللی که سبب تفرقه و جدایی زنان و شوهران و بیآشیانه شدن کودکان میگردد مبارزه کند و اگر اجتماع موجبات طلاق را فراهم کند، منع و بست قانون نمیتواند کاری صورت بدهد.
اگر بنا شود قانون راه طلاق را باز بگذارد، بهتر است به چه شکلی باز بگذارد؟ آیا باید این راه تنها برای مرد یا برای زن باز باشد یا باید برای هر دو باز باشد؟ و بنا بر شق دوم، آیا بهتر است راهی که باز میگذارد برای زن و مرد به یک شکل باشد؟ راه خروجی زن و مرد را از حصار ازدواج به یک نحو قرار دهد؟ یا بهتر این است که برای هر یک از زن و مرد یک در خروجی جداگانه قرار دهد؟
مجموعاً پنج فرضیه در مورد طلاق میتوان اظهار داشت:
۱- بیاهمیتی طلاق و برداشتن همه قیدوبندهای قانونی و اخلاقی جلوگیری از طلاق.
کسانی که به ازدواج تنها از نظر کامجویی فکر میکنند، جنبه تقدس و ارزش خانواده را برای اجتماع در نظر نمیگیرند و از طرفی فکر میکنند پیوندهای زناشویی هر چه زودتر تجدید و تبدیل شود، لذت بیشتری به کام زن و مرد میریزد، این فرضیه را تأیید میکنند. آن کس که میگوید: «عشق دوم همیشه دلپذیرتر است»، طرفدار همین فرضیه است. در این فرضیه، هم ارزش اجتماعی کانون خانوادگی فراموش شده است و هم مسرت، صفا و صمیمیت و سعادتی که تنها در اثر ادامه پیوند زناشویی و یکیشدن و یکیدانستن دو روح پیدا میشود، نادیده گرفته شده است. این فرضیه ناپختهترین و ناشیانهترین فرضیهها در این زمینه است.
۲- اینکه ازدواج یک پیمان مقدس است، وحدت دلها و روحهاست و باید برای همیشه این پیمان ثابت و محفوظ بماند و طلاق از قاموس اجتماع بشری باید حذف شود. زن و شوهری که با یکدیگر ازدواج میکنند، باید بدانند که جز مرگ چیزی آنها را از یکدیگر جدا نمیکند.
این فرضیه همان است که کلیسای کاتولیک قرنهاست طرفدار آن است و به هیچ قیمتی حاضر نیست از آن دست بردارد.
طرفداران این فرضیه در جهان رو به کاهش هستند. امروز جز در ایتالیا و در اسپانیای کاتولیک به این قانون عمل نمیشود. مکرر در روزنامهها میخوانیم که فریاد زن و مرد ایتالیایی از این قانون بلند است و کوششها میشود که قانون طلاق به رسمیت شناخته شود و بیش از این ازدواجهای ناموفق به وضع ملالتبار خود ادامه ندهند.
کلیسا در نظر خود پافشاری میکند و به تقدس ازدواج و لزوم استحکام هر چه بیشتر آن استدلال میکند.
تقدس ازدواج و لزوم استحکام و خلل ناپذیربودن آن مورد قبول است، اما به شرطی که عملاً این پیوند میان زوجین محفوظ باقی مانده باشد. مواردی پیش میآید که سازش میان زن و شوهر امکانپذیر نیست. در این گونه موارد نمیتوان به زور قانون آنها را به هم چسباند و نام آن را پیوند زناشویی گذاشت. شکست نظریه کلیسا قطعی است. بعید نیست کلیسا اجباراً در عقیده خود تجدیدنظر کند، بنابراین لزومی ندارد ما بیش از این درباره نظر کلیسا و انتقاد از آن بحث کنیم.
۳- اینکه ازدواج از طرف مرد قابل فسخ و انحلال است و از طرف زن به هیچ نحو قابل انحلال نیست، در دنیای قدیم چنین نظری وجود داشته است، ولی امروز گمان نمیکنم طرفدارانی داشته باشد و به هر حال این نظر نیز احتیاجی به بحث و انتقاد ندارد.
۴- اینکه ازدواج، مقدس و کانون خانوادگی محترم است، اما راه طلاق در شرایط مخصوص برای هر یک از زوجین باید باز باشد و راه خروجی زوج و زوجه از این بنبست باید به یک شکل و یک جور باشد.
مدعیان تشابه حقوق زن و مرد در حقوق خانوادگی که به غلط از آن به «تساوی حقوق» تعبیر میکنند، طرفدار این فرضیهاند. از نظر این گروه همان شرایط و قیود و حدودی که برای زن وجود دارد، باید برای مرد وجود داشته باشد و همان راهها که برای خروج مرد از این بنبست باز میشود عیناً باید برای زن باز باشد و اگر غیر از این باشد، ظلم و تبعیض و نارواست.
۵- اینکه ازدواج، مقدس و کانون خانوادگی محترم و طلاق امر منفور و مبغوضی است. اجتماع موظف است علل وقوع طلاق را از بین ببرد. در عین حال قانون نباید راه طلاق را برای ازدواجهای ناموفق ببندد. راه خروج از قید و بند ازدواج هم برای مرد باید باز باشد و هم برای زن، اما راهی که برای خروج مرد از این بنبست تعیین میشود با راهی که برای خروج زن تعیین میشود دوتاست و از جمله مواردی که زن و مرد حقوق نامشابهی دارند، طلاق است.
این نظریه همان است که اسلام ابداع کرده است و کشورهای اسلامی به طور ناقص (نه به طور کامل) از آن پیروی میکنند.
برگرفته از کتاب نظام حقوق زن در اسلام
استاد شهید مرتضی مطهری
/انتهای پیام/