بررسی نسبت بسیج با هویت جامعه ایرانی در گفتگو با علیرضا بلیغ/ بخش اول؛
امری که در انقلاب اسلامی هم محقق شد و این حاصل کشف خاصی بود که امام خمینی (ره) از مردم پیدا کردند. به یک تعبیری می‌شود گفت که در فرایند انقلاب که از سال ۴۲ شروع شد و در سال ۵۷ به ثمر نشست و تا جنگ هم ادامه پیدا کرد، امام (ره) به یک درکی از مردم و نسبت بین مردم و اسلام و برپایی حکومت اسلامی رسیدند که اتفاقاً در پیگیری آن نظم آنگلوساکسونی، انگلیسی‌ها به آن قدرت پی برده بودند.

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ انقلاب اسلامی از عنفوان روزهای مبارزه تا لحظه پیروزی و حتی سال‌های پس از تشکیل جمهوری اسلامی، پدیدآورنده سازه‌ها و نهادهایی ویژه شرایط اجتماعی کشور و مختص جامعه ایرانی بوده است. یکی از ویژگی‌های برجسته این نهادها تلاش برای تعامل پویای مردم با حاکمیت بوده است. بسیج، جهاد سازندگی، کمیته امداد و... همه به‌گونه‌ای تلاش داشته‌اند تا یا به عنوان نهاد حمایتی با بدنه جامعه ارتباط داشته بگیرند یا به‌عنوان نهادی مؤثر، مشارکت عمومی را جلب کنند. یکی از این نهادها که در سال‌های متمادی توجه ویژه‌ای نیز به آن شده، «بسیج» است. اینکه بسیج در چه شرایط اجتماعی در ایران ظهور می‌کند و آیا توانسته به اهداف خود دست پیدا کند، مسئله‌ای مهم و کمتر مورد توجه است. در همین رابطه با دکتر علیرضا بلیغ به بحث نشسته‌ایم. بلیغ، دکتری فلسفه علم و فناوری دارد و در حال حاضر به‌عنوان عضو هیئت‌علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی در حال تحقیق و پژوهش است. بخش نخست این گپ و گفت را در ادامه می‌خوانید.

 

وقتی درباره بسیج صحبت می‌شود، عمده نظرات و دیدگاه‌ها به سمت سازمان بسیج موجود می‌رود که ما ایرانی‌ها آن را با یک سری شاخص‌ها می‌شناسیم، اما کمتر کسی به این موضوع پرداخته که ماهیت بسیج چه بوده و در حال حاضر به چه چیز تبدیل شده و تغییرات آن مبتنی بر چه چیزهایی بوده است. با این مقدمه به سراغ سؤال اول برویم؛ پدیده بسیج شاید در سال‌های اخیر در برخی کشورهای همسایه شکل‌گرفته باشد اما در غیر از این کشورها چیزی با چنین مشخصاتی وجود ندارد. اساساً این پدیده چه نسبتی با جامعه ایرانی دارد و در کدام لایه از هویت ما ایرانی‌ها قرار می‌گیرد؟ 

تلاش‌های ما از زمان جنگ‌های ایران و روس که مواجهه جدی ما با غرب و مدرنیته است، چند فراز و فرود و نقطه عطف دارد که عبارتند از خود جنگ ایران و روس، نهضت مشروطه، تحریم تنباکو، نهضت ملی‌شدن صنعت نفت، کودتای ۱۲۹۹، شروع فرآیند مدرنیته شدن با پهلوی اول، کودتای ۲۸ مرداد، جابه‌جایی پهلوی اول و دوم و قیام ۱۵ خرداد

بلیغ: اگر بخواهیم بسیج را در نسبت با جامعه ایرانی درست متوجه شویم، باید رخدادهایی که هم زمینه تحول جامعه ایرانی و هم زمینه پیدایش بسیج بوده را موردتوجه قرار دهیم. قبل از آن نیاز است نسبت نظمی که در جهان پدید آمده و خود انقلاب - که به معنایی این بسیج زاییده آن است - را بهتر فهم کنیم؛ برای این مهم، باید از افق بالاتری به آن بنگریم. یک نظم اقتصادی - سیاسی در جهان وجود دارد که تشکیل آن پیامدهای فرهنگی - اجتماعی داشته است، به این معنا که برای شکل‌دادن به این نظم اقتصادی - سیاسی نیاز به یک سری تحولات فرهنگی و اجتماعی در کشورهایی که باید به این نظم می‌پیوستند، وجود داشت. بخشی از این نظم اگر اسم آن را نظم آنگلوساکسونی یا نظم انگلیسی - آمریکایی بگذاریم، از زمان قدرت‌گرفتن امپراطوری بریتانیا وجود داشته و بعد در یک فرآیند انتقالی پس از جنگ جهانی دوم به‌واسطه شکستی که در جبهه اروپایی متفقین رخ می‌دهد، بریتانیا دیگر امکان حفظ اقتدار قبلی را نداشته و دو قدرت نوظهور از دل این فضا بیرون آمدند که یکی شوروی و دیگری آمریکا بود که آسیب‌های کمتری هم در طول جنگ‌دیده بودند. 

نطفة شکل‌گیری آنچه منجر به این نظم اقتصادی - سیاسی می‌شود بعد از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری عثمانی است که مصادف با کشف نفت در منطقه ما بوده است. در این زمان یک جایابی نسبت به موقعیت ما و کشورهایی که این خصلت را دارند در آن نظم صورت می‌گیرد که مطابق با آن باید چند ویژگی داشته باشیم؛ اول، تأمین‌کننده مواد خام باشیم. دوم، بازار مصرف مطمئنی باشیم که عملاً این اتفاق با آن چرخه بازیابی دلار یا پترو دلار اتفاق می‌افتد، یعنی ما دلارهای نفتی به دست می‌آوریم و با آن‌ها کالاهای مصرفی خرید می‌کنیم. در یک مرحله هم ممکن است ما به‌عنوان کشورهایی که صنایع مونتاژی را می‌پذیرند، نیروی کار ارزان‌قیمت را هم در اختیارشان قرار دهیم؛ مثل اتفاقی که با فرآیند مونتاژ در دوره پهلوی شروع شد، یعنی فرآیند صنعتی‌شدن ایران که با صنایع هایتک شروع نشد بلکه با صنایع مصرفی شروع شد.

نهایتاً یک نوع جایابی خاصی برای ما در آن نظم در نظر گرفته می‌شود که تمام مناقشات از زمان پیگیری ایده تنظیمات در اواخر دوره قاجار تا به الان، عملاً به نحوی مهارکردن و استقرار ایران در این نظم است که این نقش را ایفا کند و به عبارتی تلاش برای قرارگرفتن در نظام تقسیم کار جهانی است.

 

البته این نظم برای هر کشوری غیر از آمریکا و شوروی چیده شده بود. شوروی که بعد کنار رفت، به این صورت که گفتند یا شما توسعه‌یافته هستید یا برای توسعه‌یافتگی باید بر اساس مدل ما پیش بروید.

بلیغ: هم‌زمان با جنگ سرد، دو مدل توسعه پیگیری شد؛ مدل توسعه‌ای که در بلوک شرق اجرا می‌شد و مدل توسعه‌ای که در بلوک غرب اجرا می‌شد. نظریه‌هایی هم بر مبنای آن شکل گرفت؛ مانند نظریه «روستو» که بر تقدم رشد بنیان گذاشته شد و نظریه‌های وابستگی که تلاش می‌کردند با اشکالی به قطع وابستگی و تولید داخلی برسند و سپس با تدابیری برای افزایش صادرات و جایگزینی آن با واردات می‌خواستند که وابستگی خود را با بلوک غرب کم کنند.

در نهایت شوروی در همان شکل رقابت، بازی را به آمریکا واگذار کرد. اتفاقی که در آن نظم قرار بود رخ دهد این بود که کشورها یک ویژگی بسیار مهم را نباید می‌داشتند و همان ویژگی، زمینه‌ساز شکل‌گیری جنگ‌های جهانی اول و دوم شده بود؛ اینکه سیاست مستقلی را پیگیری کنند. این سیاست می‌توانست شکل ایدئولوژیک داشته باشد، یا هر شکلی از سیاست مستقل باشد، چون در آن زمان دیگر نمی‌توانست در آن نظام تقسیم کار، نقش خود را به‌درستی ایفا کند.

تلاش‌های ما از زمان جنگ‌های ایران و روس که مواجهه جدی ما با غرب و مدرنیته است، چند فراز و فرود و نقطه عطف دارد که عبارتند از خود جنگ ایران و روس، نهضت مشروطه، تحریم تنباکو، نهضت ملی‌شدن صنعت نفت، کودتای ۱۲۹۹، شروع فرآیند مدرنیته شدن با پهلوی اول، کودتای ۲۸ مرداد، جابه‌جایی پهلوی اول و دوم و قیام ۱۵ خرداد که همه این تحولات به همان مسئله نخست بازمی‌گردد، یعنی زمانی که شما برای ملی‌شدن صنعت نفت تلاش می‌کنید، نتیجه آن کودتای ۲۸ مرداد می‌شود؛ چون بخشی از سرکوب آن نیروی سیاسی است که تلاش می‌کند به استقلالی برسد که اگر به آن استقلال برسد دیگر نمی‌تواند در چهارچوب آن نظم قبلی درست عمل کند. 

در انقلاب فرانسه شما چنین گستره عظیمی از مردم را نمی‌بینید، انقلاب فرانسه متعلق به پاریس و حومه پاریس بوده که به‌مرور به شهرهای دیگر و بعد به کل اروپا تسری پیدا می‌کند.

این برنامه را انگلیس و آمریکا به‌عنوان چهره‌های اصلی‌تر طراحی کرده بودند و بقیه کشورها این دو را همراهی می‌کردند و به دلیل ضربه‌هایی که از جنگ خورده بودند، نمی‌توانستند به‌گونه‌ای دیگری عمل کنند. آلمان و ژاپن که جبهه شکست‌خورده جنگ بودند. عثمانی هم که متلاشی شد و به کشورهای مختلف تقسیم شد که آن کشورها هم یا هویت سیاسی مستقلی ندارند یا اگر هم مقداری هویت مستقل دارند و هنوز می‌توانند تنش‌زا باشند با ساختارها مهار شدند؛ مثلاً عراق می‌توانست هویت مستقل داشته باشد؛ اما قانون اساسی آن را طوری طراحی کردند که هیچ نیرویی چه سنی و چه شیعه نمی‌تواند غالب باشد. همان هم برای آمریکایی‌ها کافی نبود و بعداً به این نتیجه رسیدند که طرح خاورمیانه جدیدی ارائه دهند که بر مبنای آن عراق هم باید از نقشه حذف و تبدیل به کشورهای دیگری می‌شد. یعنی در خود این نظمی که تعریف کرده بودند، باید در دوره‌های مختلفی دوباره از نو بازآرایی می‌شد؛ مثلاً در دوره پهلوی، در آن نظم به خاطر اعتمادی که به ایران داشتند احساس می‌کردند که ایران می‌تواند نقطه ثبات باشد و به‌عنوان ژاندارم منطقه آنجا را کنترل کند، لذا در آن دوره اجازه عرض‌اندام کشورهای دیگر را نسبت به ایران نمی‌دادند. بعد از انقلاب است که کشورهایی مثل عربستان، ترکیه، امارات و قطر ادعا می‌کنند، به این دلیل که نیرویی خارج از محاسبات چینش آن نظم در ایران ظهور پیدا می‌کند.

البته تلاش‌هایی در این بازه زمانی دویست‌ساله وجود داشته، اما آن تلاش‌ها ایران را از دایره نظم غربی خارج نمی‌کرده است. به‌عنوان نمونه مشروطه با کودتای ۱۲۹۹ مهار می‌شود، نهضت نفت با کودتای ۲۸ مرداد، قیام ۱۵ خرداد با تبعید امام و به انقلاب که می‌رسیم با جنگ سعی می‌کنند که آن را مهار کنند ولی موفق نمی‌شوند. بعد از جنگ نیز دوباره سعی می‌کنند ما را در داخل همان نظم مهار کنند؛ یعنی بازگشت به ایده‌های توسعه و اگر دقت کنید، عمده پروژه‌های بزرگی که بعد از انقلاب در ایران انجام شده برنامه‌هایی بوده که آمریکایی‌ها قبلاً در برنامه توسعه خودشان برنامه‌ریزی کرده بودند، یعنی سازمان برنامه‌وبودجه همان برنامه‌هایی را انجام داد که دوره پهلوی کارشناسان آمریکایی ساکن طبقه پنجم به بالای ساختمان برنامه‌وبودجه برنامه‌ریزی کرده بودند، بعد از انقلاب هم همان انجام شد، فقط ما خودمان انجام دادیم.

آن برنامه‌ها طوری طراحی شده بود که ایران در آن نظم قابل جایابی باشد و وقتی شما با انقلاب برنامه را به هم زدید، انتظار می‌رود با درک تازه‌ای از موقعیت ژئوپلیتیک و سیاسی خودتان در جهان، نظمی را که متناسب با شعار شما (استقلال - آزادی - جمهوری اسلامی) بوده را ایجاد کنید، اما کمتر به این سمت حرکت کردیم که نظمی ایجاد کنیم که متناسب با شعار استقلال آزادی باشد و آنجایی که بحث ما را به بسیج مرتبط می‌کند همین نقطه است.

 

بسیج و نظم جهانی 

یک از دوستان ما در پژوهشکده در پایان‌نامه خود با عنوان «لشکر به‌مثابه امر اجتماعی» - که بعداً تبدیل به کتاب شد - ساختار لشکرها را به‌عنوان پدیده‌های اجتماعی بررسی کرد. اینکه چطور لشکرها پدید آمدند و چطور از دل مساجد و هیئت‌ها که رکن اساسی آن‌ها همین نیروهای فعال سیاسی و اجتماعی بودند که ساختار بسیج را ساختند، نیروها سازماندهی می‌شدند و داخل جبهه‌ها قرار می‌گرفتند.

بسیج به‌عنوان یک تبلور و تعین شاخص‌تری از آن نیروی سیاسی که در انقلاب ظهور پیدا کرده بود، می‌توانست این طرح تازه از نظم را محقق کند. کما اینکه در طول جنگ اگر نیروی بسیج وارد عمل نمی‌شد ما نمی‌توانستیم با تکیه صرف به ارتش پیروز شویم و حتی اگر سپاه هم شکل سازمان‌یافته‌ای پیدا می‌کرد، باز هم بدون بسیج موفق نمی‌شدیم. چون اوایل جنگ نیز وزارت سپاه تشکیل شد؛ اما باید از درون مردم به آن نیروی تازه‌ای تزریق می‌شد، پس عملاً بسیج امتداد سپاه بود. سپاه همان نیروی سیاسی بود که از دل انقلاب شکل‌گرفته بود و ما فرصت نداشتیم با واکنش‌هایی که نسبت به انقلاب نشان داده شد از منافقان تا گروهک‌های تروریستی که در اقصی‌نقاط ایران تلاش می‌کردند این پیکر واحد را متلاشی کنند. از این جهت با انقلاب‌های کبیر پیش از خود تفاوت داشت. اگر انقلاب فرانسه و روسیه را کبیر بدانیم، مثلاً در انقلاب فرانسه شما چنین گستره عظیمی از مردم را نمی‌بینید، انقلاب فرانسه متعلق به پاریس و حومه پاریس بوده که به‌مرور به شهرهای دیگر و بعد به کل اروپا تسری پیدا می‌کند. انقلاب روسیه هم با طبقه کارگر شروع می‌شود. مارکس نظریاتش را برای روسیه ننوشته بود، بلکه برای انگلیس نوشته بود، چون درکی از فلسفه تاریخ داشت که محقق‌شدن جامعه بی‌طبقه منوط به طی‌شدن بخشی از مسیر تاریخ بود که سرمایه‌داری و بورژوازی باید در آن رخ می‌داد، یعنی مارکس دید منفی نسبت به شکل‌گیری بورژوازی نداشت و بورژوازی را ضرورت عبور از جامعه مسیحی قبل از خود برای رسیدن به جامعه بی‌طبقه می‌دانست، اما خود این بورژوازی نقص‌هایی داشت که آن نقص‌ها به‌واسطه دیکتاتوری پرولتاریا، قابل‌حل شدن بود.

 

در واقع آرمان مارکس نسبت به آینده بود، نه نسبت به لحظه.

بلیغ: بله، چون در انگلستان و در بخشی از اروپا سرمایه‌داری شکل‌گرفته بود. در روسیه حکومت تزاری بود و کارگری به معنای مدرن کلمه وجود نداشت، نه اینکه اصلاً نبود؛ بلکه آن‌قدر گسترده و امروزی نبود. به‌هرحال همان طیف از کارگرانی که در دوره تزاری به وجود آمده بودند، همان‌ها انقلاب کردند و بعد به بقیه جامعه تسری پیدا کردند. دوره تزاری روسیه چیزی شبیه دوره قاجار برای ما بود.

اما در انقلاب ما، اگر طیفی را که پیرامون دستگاه سلطنت وجود دارند کنار بگذارید، تقریباً از عمده اقشار در انقلاب حاضر هستند؛ از بازاری تا دانشجو تا روحانی و کارگر و... البته نحوه و زمان پیوستن این اقشار به انقلاب با هم متفاوت است، اما این اتفاق افتاد و خود این مقدمه بسیار مهمی بود برای اینکه شما به بسیج برسید؛ بسیجی که می‌تواند در تمام اقشار و طبقات و اصناف شما نقش‌آفرینی کند. بسیج قرار بوده آن نیروی سیاسی تازه‌ای باشد که از دل انقلاب جوشیده و به شما این امکان را دهد که به فکر برهم‌زدن نظم موجود و رسیدن به نظم جدید باشد. رهبر انقلاب درباره سپاه این تعبیر را دارند و درباره بسیج هم صادق است که ما هرجا به مشکل می‌خوردیم نهال سپاه را به تنه آن ساختار قلمه می‌زدیم و از فرایند آن قلمه‌زدن بود که امکان تحول پدید می‌آمد. بسیج هم همین شکل را داشت و در مؤثرترین نقطه خود در زمان جنگ این کمک را کرد و از ظرفیت‌های آن استفاده شد.

یک از دوستان ما در پژوهشکده در پایان‌نامه خود با عنوان «لشکر به‌مثابه امر اجتماعی» - که بعداً تبدیل به کتاب شد - ساختار لشکرها را به‌عنوان پدیده‌های اجتماعی بررسی کرد. اینکه چطور لشکرها پدید آمدند و چطور از دل مساجد و هیئت‌ها که رکن اساسی آن‌ها همین نیروهای فعال سیاسی و اجتماعی بودند که ساختار بسیج را ساختند، نیروها سازماندهی می‌شدند و داخل جبهه‌ها قرار می‌گرفتند.

 

درک ویژه امام از قدرت مردم 

این رفتار اجتماعی، فرم و قالبی ثابت داشت یا یک الگوی مشخص داشت که به استان‌های مختلف تسری پیدا کرد؟ 

اساساً امام (ره) با این درک از آینده موعود شیعه، انقلاب کرد و در پی ایجاد حکومت اسلامی بود و می‌گفت که همه پیامبران هدفشان حکومت بوده، چون اساساً بدون اینکه دین برپا شود، حیات دین معنا ندارد، برپاشدن دین به اقامه احکام است، اقامه احکام هم به این است که حکومت دینی شود و دینی شدن این حکومت لزوماً تکیه بر این ندارد که حاکم باید معصوم باشد.

بلیغ: بخشی از آن شاید توانسته باشد تسری پیدا کند؛ اما آن بخشی که لشکر را به‌عنوان پدیده اجتماعی توصیف می‌کرد این بود که با فرهنگ و خلق‌وخوی مناطق مختلف ایران سازگار بود. شما از شهرهای مختلف لشکر داشتید، فعالیت مختلف این لشکرها در دل جنگ، بخشی از انسجام آن هویتی بود که دیگر صرفاً در یک چهارچوب قومی و منطقه‌ای تعریف نمی‌شد و تبدیل به یک امر ملی شده بود؛ یعنی اینها درگیر یک امر مشترک ملی بودند که در فضای جنگ به آنها اجازه داده شد که آن فرهنگ‌ها بر سر آن امر مشترک ملی با هم آمیخته شوند و یک کنش واحد داشته باشد. امری که در انقلاب اسلامی هم محقق شد و این حاصل کشف خاصی بود که امام خمینی (ره) از مردم پیدا کردند. به یک تعبیری می‌شود گفت که در فرایند انقلاب که از سال ۴۲ شروع شد و در سال ۵۷ به ثمر نشست و تا جنگ هم ادامه پیدا کرد، امام (ره) به یک درکی از مردم و نسبت بین مردم و اسلام و برپایی حکومت اسلامی رسیدند که اتفاقاً در پیگیری آن نظم آنگلوساکسونی، انگلیسی‌ها به آن قدرت پی برده بودند. 

هیچ‌کدام از کشورهای دیگر که با ما در رابطه استعماری یا نیمه استعماری و دنبال سلطه بر ما بودند، نفوذی را که انگلستان در لایه‌های مختلف اجتماعی بین مردم داشت، نداشتند. این کشور در همه‌جا این استراتژی را پیگیری می‌کرد، یعنی نحوه مواجهه انگلستان در ایران و کشورهای دیگر طوری بود که احساس می‌کردید بخشی از خود شماست، مثل یک روحانی است که سال‌ها در بدنه کشور باشد بعد متوجه شوید که جاسوس بوده، یا مثلاً نحوه ارتباط‌گرفتن‌های اینها با سنت‌های ایرانی و اسلامی جالب و خاص بوده است. مثلاً نقل است که زن سفیر کبیر بریتانیا پول نذری برای هیئت‌ها می‌داده، یعنی در عمق جامعه نفوذ می‌کردند. نه روس‌ها و نه آمریکایی‌ها این‌طور نبودند.

 

انگلیسی‌ها همچنان هم همین‌طور هستند!

بلیغ: بله، انگلیسی‌ها همچنان همین‌طور هستند. به نظر بنده بخش عمده ضربه‌هایی که از بعد انقلاب خوردیم بیش از این که از ناحیه آمریکا باشد از ناحیه انگلیس بوده است. گرچه پروژه‌هایشان طبق آن نظمی که بیان کردم، یک وحدتی با هم دارند.

این نیرویی که در پی انقلاب با بسیج خلق شد، نه نیرویی بود که می‌شد سابقه آن را در تاریخ ایران پیش از انقلاب پیدا کرد و نه یک نیروی مدرن است، بلکه حاصل برخورد این دو تاریخ در نقطه‌ای به نام انقلاب است.

 

اینکه امام خمینی (ره) حرکت بسیج را از صدر اسلام می‌دانند، آیا با این نگاه شما تعارض ندارد؟

بلیغ: قطعاً می‌شود رگ و ریشه‌هایی از آن را در صدر اسلام پیدا کرد، اما باید به این مسئله توجه شود که بسیج به‌صورت امتداد تاریخی رو به پیشرفت نبوده است، مثلاً اینکه امام بگوید اولین بسیجی تاریخ، حضرت آدم بوده است! البته به این اعتبار می‌شود گفت که بسیج در امتداد تاریخ ادیان و انبیا است.

 

چون با مردم در ارتباط است.

بلیغ: بله. به تعبیر یکی از متفکران، رهبران، همیشه آغازگران راه هستند، اما ادامه‌دهندگان راه، پیروان رهبران هستند. رهبران همیشه نقش مظهریتی دارند که اگر راه آنها ادامه پیدا نکند شکست می‌خورند، کمااینکه در خود قرآن است، «لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ»، یعنی پیامبران دعوت می‌کنند و مردم عدل را برپا می‌کنند. اساساً امام (ره) با این درک از آینده موعود شیعه، انقلاب کرد و در پی ایجاد حکومت اسلامی بود و می‌گفت که همه پیامبران هدفشان حکومت بوده، چون اساساً بدون اینکه دین برپا شود، حیات دین معنا ندارد، برپاشدن دین به اقامه احکام است، اقامه احکام هم به این است که حکومت دینی شود و دینی شدن این حکومت لزوماً تکیه بر این ندارد که حاکم باید معصوم باشد.

امام (ره) نیز تمام حرکت خود را بر مبنای این آیه استوار کرده بود، «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى» و می‌فرمودند که هر روایتی جلوی این آیه بخواهد تفسیر شود، من آن روایت را به دیوار می‌کوبم، چرا که این آیه تصریح دارد و قیام را منوط به شرایط نکرده است. بنابراین امام با یک سنجشی از شرایط وارد صحنه شد و با درک تازه‌ای که از مردم داشت، توانست بذر آن درختی را که ثمره‌اش پیدایش یک نظم جدید است، بکارد و مردم را با خود همراه کند و یک دعوتی برای مردم داشته باشد تا بتواند انقلاب همه طبقاتی را شکل دهد.

 

در حال تشریح حرکت بسیج از صدر اسلام بودید. 

بلیغ: نکته اول این بود که این امتداد تاریخی یک سیر صعودی نداشته، بلکه فرازوفرودهایی داشته است. این نیرو یک جایی از بین رفته و بعد دوباره ظهور کرده است. نکته دوم این است که بسیج به معنای فعلی کلمه را در نسبت با نظمی که الان درباره آن صحبت می‌کنیم باید فهم کنیم. این‌طور نیست که بسیج با ماهیت مشخصی از اول تاریخ بوده است. اگر در دوره‌ای هم رخ داده در نسبت با وضع خودش رخ داده است. اگر حضرت موسی (ع) را هم بسیجی بدانید باید در نسبت با شرایطی که بنی‌اسرائیل و حکومت فراعنه وجود داشتند لحاظ کنید. در دوره پیامبر و در دوره امیرالمؤمنین (ع) هم به شکل دیگری بودند. امام (ره) هم با این درک از جهانی که در آن قرار گرفته و مدرنیته‌ای که از آن حرف می‌زنیم به این بصیرت دست‌یافته که ما باید یک نیروی سیاسی تازه خلق کنیم. خلق‌شدن نیروی سیاسی تازه یعنی من در برابر این نظمی که می‌خواهد از کل جهان سیاست‌زدایی کند ایستادگی کنم.

آنجایی که به جنگ‌های جهانی اول و دوم و البته شوروی اشاره کردم و هم آلمان به‌صورت خاص و ژاپن به‌عنوان رقیب‌های ایدئولوژیک که می‌خواهند از فرانسه و امریکا و انگلستان به‌عنوان سردمداران نظم جدید پیشی بگیرند، اینها به یک ایدئولوژی تازه و یک بسیج مردمی نیاز دارند. حکومت هیتلر به‌عنوان یک حکومت استبدادی که روی کار نیامد، بلکه این‌طور بود که بر اساس قانون اساسی آلمان رأی آورد و رهبر آلمان شد، اما مسئله اصلی آن‌ها (سردمداران نظم جدید) این بود که هیتلر می‌خواست جای آنها را در این نظم تصاحب کند.

 

در برابر فضای آمریکا که می‌گفتند مردم باید سرگرم شوند و نمی‌شود به مردم اعتماد کرد، واقعاً شعار هیتلر این بود که می‌شود به مردم اعتماد کرد.

بلیغ: آن پیشرفت صنعتی شگفت‌انگیز آلمان در آن بازه زمانی کوتاه، حاصل این بود. حزب نازی، ناسیونال سوسیالیسم بود و اتفاقاً یک شکلی از سوسیالیسمی بود که در چهارچوب ملی تعریف می‌شود.

 

شما به این قائلید که بسیج فعلی، بی‌شباهت به آلمان و چین و کره شمالی نیست؟ یعنی می‌گویید اینها در یک خط هستند؟ یا شباهت‌های زیادی با هم دارند؟

بلیغ: از جهاتی شبیه هستند و از جهاتی باهم متفاوت هستند. جهت شباهت این است که شما به نحوی تکیه به نیروی مردم خود برای برپایی حکومت داشته باشید، حال ممکن است مثل تجربه‌ای که در شوروی رخ‌داده، به سمت انحصارهایی در دولت حرکت کند و امکان تزریق نیروی مردم به بدنه حکومت کمتر شود. یا فرض کنید در تجربه آلمان به‌واسطه وقوع جنگ، عملاً زمانی که شما جنگ را می‌بازید خلع سلاح می‌شوید و امکان به‌کارگیری آن نیرو را ندارید. اما همین‌الان اگر آلمان فرصت پیدا کند بازهم مترصد این است تا وضعیت خود را مستقل کند. یکی از شواهد آن هم وقوع جنگ اوکراین است؛ این جنگ به این دلیل رخ داد که آلمان با اتصال خط لوله نورد استریم ۲، می‌توانست در حوزه تأمین انرژی استقلال پیدا کند و در اتحاد با روسیه کلاً می‌توانست باعث فروپاشی اتحادیه اروپا شود؛ اتحادیه اروپایی که در این شکل قرارگرفتن خود می‌توانست متحد آمریکا باشد و در مقابل روسیه ایستادگی کند. اما آن نیرو را به‌مرور تحلیل بردند و با آن جرائم سنگینی که در جنگ جهانی اول برای آلمان طرحی کردند، باعث واکنش دوباره آلمان و آغاز جنگ جهانی دوم شدند، اما در جنگ جهانی دوم آلمان را در آن نظم ادغام کردند؛ مخصوصاً بعد از فروپاشی شوروی که آلمان شرقی هم به این نظم ملحق شد.

پس چرخش نظم سرمایه‌داری بر پایه شریان حیاتی انرژی است. انرژی در همان نقاطی که تراکم دارد هنوز در تنور جنگ‌های ایدئولوژیک می‌دمد، مثلاً در آمریکای جنوبی، آمریکا با ونزوئلا که منبع اول نفتی دنیا است مشکل دارد و در همین منطقه ما هم با ما به واسطه اینکه انقلاب رخ داده مشکل دارد و به ما فشار می‌آورد که شما دموکراتیک نیستید، درصورتی‌که ما تجربه انتخابات‌های متعدد را داشتیم؛ این در حالی است که به کشوری مثل عربستان فشار نمی‌آورد، چون در آن نظم، نقش خود را ایفا می‌کند. همین مسئله درباره اسرائیل نیز صدق می‌کند، دلیل اینکه آنجا تشکیل شد و باید در منطقه حفظ شود، این است که بتواند آن نظم ژئوپلیتیکی که برای تأمین خونِ شریان‌های نظم سرمایه‌داری نیاز است را همچنان نگه دارد.

 

بسیج می‌توانست برهم‌زننده نظم جهانی باشد

بسیج کجای این نظم قرار دارد؟ 

بلیغ: بسیج آن نیرویی است که می‌توانست با یک ساختاریافتگی و تشکیلات تازه، کل این نظم را در ایران و نقطه پیرامونی ایران تغییر دهد. البته ما عملاً در لایه سیاسی، امنیتی و نظامی و یا به عبارتی دفاعی موفق شدیم که جغرافیایی به اسم مقاومت پدید بیاوریم، اما مسئله این است که این جغرافیا بدون اینکه ساختارهای سیاسی آن تغییر کند، قابلیت امتداد دارد یا خیر؟ دوام می‌آورد یا خیر؟ این چیزی است که می‌توانیم رگ و ریشه‌های آن را در اندیشه‌های حاج‌قاسم سلیمانی پیگیری کنیم. مثلاً اصرار ایشان بر حفظ جاده بوکمال که به مدیترانه منتهی می‌شد به خاطر این بود که اگر آن جاده حفظ نمی‌شد ما نمی‌توانستیم از آن نقطه‌ای که هستیم راه خود را تا مدیترانه باز نگهداریم و باز نبودن راه ما به مدیترانه امکان برهم‌زدن این نظم ژئوپلیتیک و این شکل از اقتصاد سیاسی را که بر منطقه حاکم است، به ما نمی‌داد. 

بنابراین امام با یک سنجشی از شرایط وارد صحنه شد و با درک تازه‌ای که از مردم داشت، توانست بذر آن درختی را که ثمره‌اش پیدایش یک نظم جدید است، بکارد و مردم را با خود همراه کند و یک دعوتی برای مردم داشته باشد تا بتواند انقلاب همه طبقاتی را شکل دهد.

آن بخش از بسیج که هنوز حیات پویاتر و با نشاط تری داشت، توانست این جغرافیای مقاومت را تأسیس کند. در نقاط دیگر اما این نیرو از بین رفت؛ اما در اینجا حفظ شد به این دلیل که با خطر سینه به سینه بود، کمااینکه در جاهای دیگری که با این خطر مواجه هستیم، نیروی خود را حفظ کردیم؛ مثلاً می‌دانستیم که اگر صنایع موشکی نداشته باشیم دوباره جنگ به سراغ ما خواهد آمد. رفتن ما به سراغ صنایع موشکی هم با یک استراتژی و راهبرد خاصی بوده است. ما می‌توانستیم ناو هواپیمابر یا هواپیمای جنگنده بسازیم، اما با محدودیت‌ها، اقتضائات، امکانات و شکل استراتژی نظامی ایران، آن چیزی که برای ما ممکن بوده، سرمایه‌گذاری بر روی موشک‌هایی با مختصات خاص نقطه‌زنی و توسعه پهپادی بود. هزینه‌هایی که می‌خواستیم برای ناو هواپیمابر بکنیم خیلی فراتر از اینها بود، ضمن اینکه معلوم نبود همچنین بازدارندگی برای ما داشته باشد، اگر چه که آنها را هم پیگیری می‌کنیم؛ اما در آن نقطه برای حفظ موقعیت خود به موشک نیاز داشتیم.

در نقطه بسیجِ نیروهای ما در سازماندهی نیروی قدس هم همین‌طور است. حاج‌قاسم برای اینکه داعش را از منطقه بیرون کند و آن طرح خاورمیانه‌ای آمریکا را فلج کند، اگر می‌خواست صرفاً به نیروی سازمانی تکیه کند نمی‌توانست پیروز شود، برای همین مدافعان حرم شکل گرفت؛ یعنی نیرویی که در یک فرم و شکل خاصی از قرارگرفتن در ساختار، می‌آید و به وظیفه خود عمل می‌کند.

 

بسیج در آینده عمیق‌تر فهم خواهد شد

ما باید یک نسبتی را برای ارتباط بسیج با جامعه مشخص کنیم، یعنی باید بگوییم بسیج کجای جامعه ایستاده است. با برخی افراد که صحبت می‌کردیم تعاریف مختلفی ارائه می‌دادند؛ یک تعریف این است که بسیج حلقه میانی بین حاکمیت و نیروهای مردمی پویا است. تعریف دوم قائل به این است که بسیج درک نمی‌شود به این خاطر که برای آینده است. تعریف سوم هم این بود که ما در ایران نسبت ۲۰-۲۰-۶۰ داریم، ۲۰ درصد که همراه نظام هستند ۲۰ درصد مخالف و ۶۰ درصد بنا بر شرایط یا سمت ما هستند یا سمت آن‌ها و بسیج قرار بوده نماینده آن ۶۰ درصد باشد که آنها را وارد تیم خود کند و عدد خود را به ۸۰ درصد برساند. تعریف شما از بسیج چیست و کجای این انقلاب در جامعه ما کارکرد دارد؟

بلیغ: اینکه بگوییم بسیج نیرویی است که الان فهم نمی‌شود، به نظر من اشتباه است. چیزی که نتواند در اکنون حضور خود را اثبات کند برای آینده هم موضوعیتی ندارد. اگر می‌گوییم بسیج برای آینده معنایی دارد به‌واسطه این است که اکنون کاری کرده که توانسته حضور خود را تثبیت کند. البته می‌توان گفت که در آینده عمیق‌تر فهم می‌شود و امکانات بیشتری از آن ظهور و بروز پیدا می‌کند.

 

البته بحث ارائه‌دهنده این تعریف، دوره تاریخی بود. وقتی که نسبت آن با مدرنیته را بحث می‌کردیم، فرد مصاحبه‌شونده می‌گفت نمی‌توانید بسیج را به مدرنیته نسبت دهید؛ زیرا نه نظم مدرنیته را دارد و نه بروکراسی آن را و اگر کار می‌کند به این خاطر است جامعه ایرانی از یک زمانی وارد یک دوره تاریخی جدید شد و یکی از نشانه‌های این دوره تاریخی، وجود بسیج است.

بلیغ: خب این نباید منجر به رهاکردن تحلیل و تفسیر موقعیت بسیج شود، در ضمن حتی اگر بسیج نسبت سلبی با دنیای مدرنیته دارد، شما باید بتوانید در نسبت با مختصات و وقایع دنیای مدرن، تکوین بسیج را توضیح دهید، نه به این معنا که بسیج جزئی از آن است، بلکه به این معنا که بسیج در نسبت با آن پدید آمده است. اینکه بسیج به این شکل و در این دوره تاریخی با این ویژگی‌ها شکل‌گرفته، حاصل برخورد ما با جهان جدید است، کمااینکه خود انقلاب هم همین است. در تاریخ ادیان، انقلاب به این نحو را نداریم، این نحوة بروز و ظهور دین و اسلام در نسبت با جهان مدرن است و امکانی است که الان برای حیات اجتماعی دین وجود دارد. اگر انقلاب رخ نمی‌داد حیات اجتماعی دین نمی‌توانست این‌گونه استمرار پیدا کند.

 

بسیج متعلق به دوره تاریخی جدیدی است

با این توضیحات، بسیج به کدام جامعه متعلق است؟

بلیغ: بسیج عملاً متعلق به دوره تاریخ معاصر است، اما آن دوره تاریخی جدید یک پیوستگی در عین گسست دارد و بی‌ربط به ماقبل نیست. کدام تاریخی در جهان بوده که در گسست کامل از ماقبل خود باشد؟ این به آن معنا نیست که در پسِ تاریخ ادامه پیدا می‌کند، چون این پیوستگی تاریخی نیست، و در نقاطی قطع شده، اما دوباره بازگشتی داشته و فهم بروزی از آن صورت‌گرفته و دوباره هویت پیدا کرده است. 

آن بخش از بسیج که هنوز حیات پویاتر و با نشاط تری داشت، توانست این جغرافیای مقاومت را تأسیس کند. در نقاط دیگر اما این نیرو از بین رفت؛ اما در اینجا حفظ شد به این دلیل که با خطر سینه به سینه بود، کمااینکه در جاهای دیگری که با این خطر مواجه هستیم، نیروی خود را حفظ کردیم؛

در دوره جنگ که جمعیت ایران ۳۷ میلیون بود، به لحاظ واقعی شاید ۲ میلیون درگیر جنگ بودند، اما آیا فضای کلی جامعه، طرد بسیج بود؟ آیا جامعه در آن زمان رزمندگان و نیروهای سیاسی - اجتماعی که برای حفظ انقلاب تلاش می‌کردند را طرد می‌کرد؟ خیر، یک فضای همراهی وجود داشت و اگرچه همه آدم‌ها به هر دلیلی وارد آن فضا نمی‌شوند، اما آدمی را که وارد آن فضا شده، تحسین می‌کنند؛ برای همین بسیج عملاً در نقطه اتصال بین ۲۰ درصد نیروی فعالی که آن‌ها زمینه اصلی شکل‌گیری انقلاب بودند و حتی زمینه شکل‌گیری تحولات تاریخ معاصری که بنده به آن اشاره کردم، بود و در آن نقطه عطف ایستاد و از آن بدنه ۶۰ درصدی میانه راهی باز می‌کنند.

در خود انقلاب هم با اینکه انقلاب ما همه طبقاتی است؛ اما یک جمعیت ۱۵ درصدی کنشگر فعال داریم که همان ۱۵ درصد هم در قیاس با بقیه نیروهای انقلاب درصد بسیار بالایی است. این راه سازمان‌دادن به آن نیروی مردمی است که در این شرایط تاریخی تازه به دنبال آینده دیگری می‌گردد. بسیج می‌توانست آن تشکیلاتی باشد که این را در درون خود راه دهد.

اما بسیج در چه جاهایی موفق شده و در چه جاهایی نشده؟ در آن نمونه‌ای که گفتم منتهی شده به بعضی از توفیقات ما مثل تأسیس الگوی مقاومت که به یک معنا ما این الگو را در کشورهای پیرامون خود تکرار کردیم، یعنی حشدالشعبی، حزب‌الله لبنان و حوثی‌های یمن الگوی تکرار شده بسیج هستند؛ اما شکل فعالیت به این نحو است که به تعبیر ماکس وبر، مبتنی بر نحوی اقتدار کاریزماتیک است. این اقتدار و پیوندی را که بین مؤمنان و شخصیت کاریزما وجود دارد، در آن میدان باید درست فهمید؛ زیرا بعضی از تحلیل‌ها این‌طور بود که می‌گفتند اقتدار کاریزماتیک اقتداری است که دوره‌اش کوتاه است. خود وبر هم همین را می‌گوید، اما این رفتن و آمدن به این معنا نیست که وقتی رفت، شرایط بازمی‌گردد به همان چیزی که قبلاً بود، چون این یک امر غیرعادی است، اما این امر استثنایی وقتی به یک امر روزمره تبدیل شد، آن امر روزمره دیگر آن امر روزمره پیش از این انقلاب نیست؛ برای همین بسیاری از نهادهای جدید بعد از انقلاب وجود دارد که در فضای قبل از انقلاب موضوعیت نداشتند و پس از انقلاب تشکیل شدند و یک‌شکل روزمره پساانقلابی پیدا کردند؛ از بسیج و سپاه گرفته تا جهاد سازندگی تا سازمان تبلیغات و نیروهای مختلف دیگر.

اتفاقی که در این شکل از روزمرگی برای این نیروها رخ می‌دهد، این است که آن جایی که توفیق پیدا نکردیم که این نیروی تاریخی، اجتماعی و سیاسی و تازه‌ای که به‌مثابه نیروی اجتماعی که در بیرون از این سازمان بسیج شکل‌گرفته را توسعه دهیم، اشتباه کردیم. مثلاً در تجربه جنبش دانشجویی آن جایی که دانشجویان احساس می‌کردند ساختار بسیج دانشجویی کفایت آن چیزی که آن‌ها انتظار آن را داشتند ندارد، رفتند تشکل‌های جدیدی ایجاد کردند مثل جنبش عدالت‌خواه دانشجویی و جامعه اسلامی دانشجویان و...حتی در خود ساختار بسیج، نیروها امکانات جدیدی پیدا کردند؛ مثلاً سازمان بسیج دانشجویی دانشگاه‌های اصلی تهران به لحاظ نحوه و توانایی کنشگری‌شان با بسیج دانشجویی شهرستان‌ها متفاوت است، چون بسیج دانشجویی در شهرستان‌ها زیر مجموعه سپاه است اما در تهران به نحوی استقلال پیدا کردند و توانستند استقلال بیشتری نسبت به کنشگری در مسائل داشته باشند که در شهرستان نمی‌توانست اتفاق بیفتد.

اینکه بگوییم بسیج نیرویی است که الان فهم نمی‌شود، به نظر من اشتباه است. چیزی که نتواند در اکنون حضور خود را اثبات کند برای آینده هم موضوعیتی ندارد. اگر می‌گوییم بسیج برای آینده معنایی دارد به‌واسطه این است که اکنون کاری کرده که توانسته حضور خود را تثبیت کند.

اینجا تبدیل‌شدن بسیج به یک بخشی از ساختار رسمی سپاه است و اتفاقی که در خود سپاه هم رخ می‌دهد در بعضی نقاط می‌توانید آن طراوت و پویایی و آینده‌مندی اش را ببینید؛ مثلاً در نیروی قدس، همین ممکن است؛ یعنی نیروی قدسی که حاج‌قاسم با آن کار می‌کرد و الان سردار قاآنی با آن کار می‌کند متفاوت است و معلوم نیست در آن لبه‌ای که ما انتظار داریم بایستد؛ چون این شخصیت‌ها هستند که بنیان‌گذاران سازمان‌ها می‌شوند.

شخص با شخصیت متفاوت است. شخص مثل من و شما است که در یک ساختاری عمل می‌کند اما شخصیت کسی است که تبدیل به کاریزما و بنیان‌گذار وضعیتی می‌شود و تاریخی را به پیش و پس از خودش تقسیم می‌کند. اگر آن نفر بعدی نسبت با شرایطی که در آن قرار گرفته، بتواند آن شرایط را برای کار خود آماده کند، می‌تواند آن وضعیت را ادامه یا ارتقا دهد، مثل نسبتی که بین امام و رهبر انقلاب وجود دارد. رهبر انقلاب امکان‌هایی را که امام داشت در ابتدا نداشتند، ولی در طول یک مسیری به دست آوردند. بعضی‌ها را هم ممکن است کلاً به دست نیاورند، چون شرایطشان متفاوت است؛ مثلاً در هوا و فضای سپاه ممکن است این اتفاق رخ دهد؛ جایی که این ویژگی را داشته باشد که در لبه خطر باشد و آینده‌ای را برای خودش تصویر کرده باشد، یعنی در صدد دستیابی به یک آینده‌ای باشد. اما اگر این را نداشته باشد، به‌راحتی می‌تواند در وضع روزمره هضم شود که بسیاری از سازمان‌های ما به‌تدریج در این وضع روزمره که بخشی از همان نظم پیشینی هستند که ما قرار بود آن را به هم بزنیم هضم شده‌اند؛ مثلاً شما اشاره کردید به بروکراسی دست و پاگیر در کشور، خب آن بروکراسی دست و پاگیر چگونه شکل گرفت؟ ما دوره مدرنیزاسیون اول را توسط یک دیکتاتوری آمرانه در دوره رضاخان بنا گذاشتیم، بعد استمرار آن به کمک درآمدهای نفتی بود. ویژگی آن درآمد نفتی این است که اتکای شما را از فعالیت مولد مردم خارج می‌کند و شما را از فعالیت مولد بی‌نیاز می‌کند؛ مثلاً ده سال است که شعارهای سال ما درباره اقتصاد مقاومتی و اقتصاد دانش‌بنیان است، این به نظر سیاسی یعنی لبه آن استقلالی که می‌خواستیم به آن دست پیدا کنیم یک طراحی تازه در حوزه اقتصاد سیاسی است، یعنی بیرون آمدن از دل آن نظمی است که ما را به‌عنوان یک خام فروش، مصرف‌کننده و نیروی کار ارزان‌قیمت می‌شناسد. این اتفاقی بوده که باید در بسیج رخ می‌داده و سؤال شما همین بود که بسیج باید در چه موقعیت‌هایی ورود می‌کرده که نکرده است. الان در لایه‌هایی این اتفاق رخ داده و مثلاً به قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیاء تبدیل شده است.

 

/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...

ارسال نظر
captcha